Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
ب) مکتب اشراق: این مکتب عنصر بنیادین و مبانی ویژهای دارد که بحثهای فلسفی اشراقیها بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[شیخ اشراق]] در مقام مؤسس این مکتب، نفس را که جوهری نوری است، مبدأ فلسفه خود و کلید فهم [[حکمت اشراق]] قرار میدهد و به سبب آن، مراتب هستی و نظام نوری خود را سامان میدهد.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵.</ref> اشراقیان که به افلاطون منتسب شدهاند، اشراق یا تابش نور الهی بر دل را طریق وصول به حقیقت میدانند. اشراقیان افزون بر تفکر نظری، سلوک باطنی را برای وصول به حقیقت ضروری میدانند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> | ب) مکتب اشراق: این مکتب عنصر بنیادین و مبانی ویژهای دارد که بحثهای فلسفی اشراقیها بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[شیخ اشراق]] در مقام مؤسس این مکتب، نفس را که جوهری نوری است، مبدأ فلسفه خود و کلید فهم [[حکمت اشراق]] قرار میدهد و به سبب آن، مراتب هستی و نظام نوری خود را سامان میدهد.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵.</ref> اشراقیان که به افلاطون منتسب شدهاند، اشراق یا تابش نور الهی بر دل را طریق وصول به حقیقت میدانند. اشراقیان افزون بر تفکر نظری، سلوک باطنی را برای وصول به حقیقت ضروری میدانند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> | ||
مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود. | مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱</ref> شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | ||
امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث [[علم الهی]]، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و [[تناسخ]].<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹، ۳۳۹ و ۳۴۱ ـ ۳۴۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۲ ـ ۶۱۳.</ref> | امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث [[علم الهی]]، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و [[تناسخ]].<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹، ۳۳۹ و ۳۴۱ ـ ۳۴۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۲ ـ ۶۱۳.</ref> | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
امامخمینی به تفکر مشائی چندان دلبسته نبود؛ اما به حکمت متعالیه تعلق خاطر داشت و آن را با مشرب عرفانی تفسیر میکرد.<ref>حائری یزدی، جستارهای فلسفی، ۳۵۶ ـ ۳۵۷ و ۴۸۲.</ref> ایشان در حدود سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸ برای عموم مشتاقان به حکمت متعالیه، [[شرح منظومه]] و [[اسفار]] تدریس میکرد و یک دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بیش از سه دوره به تدریس منظومه پرداخت؛ <ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۲.</ref> همچنین گفته شده ایشان تعلیقههایی بر [[اسفار اربعه ملاصدرا]] نوشته که مفقود گشته است.<ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۷؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، ۳۰.</ref> | امامخمینی به تفکر مشائی چندان دلبسته نبود؛ اما به حکمت متعالیه تعلق خاطر داشت و آن را با مشرب عرفانی تفسیر میکرد.<ref>حائری یزدی، جستارهای فلسفی، ۳۵۶ ـ ۳۵۷ و ۴۸۲.</ref> ایشان در حدود سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸ برای عموم مشتاقان به حکمت متعالیه، [[شرح منظومه]] و [[اسفار]] تدریس میکرد و یک دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بیش از سه دوره به تدریس منظومه پرداخت؛ <ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۲.</ref> همچنین گفته شده ایشان تعلیقههایی بر [[اسفار اربعه ملاصدرا]] نوشته که مفقود گشته است.<ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۷؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، ۳۰.</ref> | ||
{{ببینید|تدریس امام خمینی}} | {{ببینید|تدریس امام خمینی}} | ||
== رابطه فلسفه با عرفان == | == رابطه فلسفه با عرفان == | ||
بررسی تاریخ تفکر فلسفی، نشان میدهد حکمای اسلامی در مسیر تحولات تاریخی حکمت، پذیرفتهاند راه رسیدن به «حکمت» تنها بحث و استدلال نیست؛ بلکه میتوان از روش شهودی و مبادی کشفی نیز برای ساماندادن به یک نظام فلسفی در کنار برهان سود جست.<ref>اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۶۷.</ref> [[ابنسینا]] با وجود آنکه روح بحث و استدلال خشک بر فلسفه مشائی او سایه افکنده است، در برخی آثار خود، نظیر بخشهای پایانی کتاب [[الاشارات و التنبیهات]]، همدلی بسیاری با عرفان و روش شهودی نشان داده است.<ref>ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۴۷؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> شیخ اشراق نیز کشف و شهود را به صورت نظاممند در فلسفه خود با عنوان یکی از منابع هستیشناختی در کنار برهان و استدلال وارد کرد.<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۱/۲۷ ـ ۲۸؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> [[ملاصدرا]] نیز به عرفان و مکاشفههای عرفانی جهتگیری مثبت داشته، در کنار شناخت عقلی با عنوان یک راه شناخت واقعیت، به عرفان و شهود و مکاشفه توجه داشته است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۵۳ و ۲/۳۱۵.</ref> از سوی دیگر، بعضی عارفان نیز سعی در نزدیککردن عرفان به فلسفه داشتهاند و این امر در قرن هفتم و از زمان [[ابنعربی]] آغاز گردید. وی مباحث هستیشناسی را با یک نظام بههمپیوسته در کتابهای [[الفتوحات المکیه]]، [[فصوص الحکم]] و دیگر آثار خود آورده است.<ref>اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۷۱.</ref> | بررسی تاریخ تفکر فلسفی، نشان میدهد حکمای اسلامی در مسیر تحولات تاریخی حکمت، پذیرفتهاند راه رسیدن به «حکمت» تنها بحث و استدلال نیست؛ بلکه میتوان از روش شهودی و مبادی کشفی نیز برای ساماندادن به یک نظام فلسفی در کنار برهان سود جست.<ref>اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۶۷.</ref> [[ابنسینا]] با وجود آنکه روح بحث و استدلال خشک بر فلسفه مشائی او سایه افکنده است، در برخی آثار خود، نظیر بخشهای پایانی کتاب [[الاشارات و التنبیهات]]، همدلی بسیاری با عرفان و روش شهودی نشان داده است.<ref>ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۴۷؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> شیخ اشراق نیز کشف و شهود را به صورت نظاممند در فلسفه خود با عنوان یکی از منابع هستیشناختی در کنار برهان و استدلال وارد کرد.<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۱/۲۷ ـ ۲۸؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> [[ملاصدرا]] نیز به عرفان و مکاشفههای عرفانی جهتگیری مثبت داشته، در کنار شناخت عقلی با عنوان یک راه شناخت واقعیت، به عرفان و شهود و مکاشفه توجه داشته است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۵۳ و ۲/۳۱۵.</ref> از سوی دیگر، بعضی عارفان نیز سعی در نزدیککردن عرفان به فلسفه داشتهاند و این امر در قرن هفتم و از زمان [[ابنعربی]] آغاز گردید. وی مباحث هستیشناسی را با یک نظام بههمپیوسته در کتابهای [[الفتوحات المکیه]]، [[فصوص الحکم]] و دیگر آثار خود آورده است.<ref>اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، ۷۱.</ref> |