۵۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
وجود، مفهوم و حقیقت هستی در دانشهای فلسفه و عرفان. | وجود، مفهوم و حقیقت هستی در دانشهای فلسفه و عرفان. | ||
وجود از ریشه «وجد» به معنای «یافتن»، «بودن» و «هست» در برابر عدم و نیستی<ref>فارابی، کتاب الحروف، 110 ـ 111؛ فیومی، المصباح المنیر، 648.</ref> و به اتفاق نظر حکما و متکلمان امری بدیهی و بینیاز از تعریف است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 6؛ ملاصدرا، المشاعر، 6 ـ 8؛ سبزواری، 2/60 ـ 62.</ref>؛ اما بدیهیبودن معنای وجود، سبب بینیازی از یادآوری نیست؛ بر این اساس برخی آن را به «ثابت العین»<ref>حلی، 22؛ آملی، 1/18 ـ 19.</ref> یا «آنچه که بتوان از آن خبر داد»<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ سبزواری، 2/60؛ آملی، 1/18 ـ 19.</ref> تعریف کردهاند. امامخمینی نیز وجود را قابل تعریف به حد نمیداند<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/256.</ref>؛ با این حال، آن را عبارت از خیر محض و منبع شرف میداند که دارای حقیقتی عینی و خارجی است<ref> دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و ملاک طرد عدم از اشیا<ref> جواهر الاصول، 1/302.</ref> و مؤثر در هستی<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/304.</ref> است. | وجود از ریشه «وجد» به معنای «یافتن»، «بودن» و «هست» در برابر عدم و نیستی<ref>فارابی، کتاب الحروف، 110 ـ 111؛ فیومی، المصباح المنیر، 648.</ref> و به اتفاق نظر حکما و متکلمان امری بدیهی و بینیاز از تعریف است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 6؛ ملاصدرا، المشاعر، 6 ـ 8؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60 ـ 62.</ref>؛ اما بدیهیبودن معنای وجود، سبب بینیازی از یادآوری نیست؛ بر این اساس برخی آن را به «ثابت العین»<ref>حلی، 22؛ آملی، 1/18 ـ 19.</ref> یا «آنچه که بتوان از آن خبر داد»<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60؛ آملی، 1/18 ـ 19.</ref> تعریف کردهاند. امامخمینی نیز وجود را قابل تعریف به حد نمیداند<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/256.</ref>؛ با این حال، آن را عبارت از خیر محض و منبع شرف میداند که دارای حقیقتی عینی و خارجی است<ref> دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و ملاک طرد عدم از اشیا<ref> جواهر الاصول، 1/302.</ref> و مؤثر در هستی<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/304.</ref> است. | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==اقسام وجود== | ==اقسام وجود== | ||
امامخمینی همسو با حکما<ref> ابنسینا، رسائل، 242؛ همو، التعلیقات، 175؛ میرداماد، مصنفات، 1/449 و 2/115 ـ 117؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 24؛ همو، الشواهد الربوبیه، 70؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/327 ـ 330؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 45 و 87؛ سبزواری، 1/369.</ref> برای وجود اقسامی قائل است: | امامخمینی همسو با حکما<ref> ابنسینا، رسائل، 242؛ همو، التعلیقات، 175؛ میرداماد، مصنفات، 1/449 و 2/115 ـ 117؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 24؛ همو، الشواهد الربوبیه، 70؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/327 ـ 330؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 45 و 87؛ سبزواری، شرح المنظومه، 1/369.</ref> برای وجود اقسامی قائل است: | ||
ازجمله وجود مطلق و مقید<ref> تعلیقات فصوص، 264 ـ 269.</ref>، وجود ذهنی و خارجی<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/387 و 3/252.</ref> و وجود مستقل(فی نفسه) و رابطی(لغیره) <ref> جواهر الاصول، 1/138؛ تقریرات 2/175، 238 و 273.</ref>{{ببینید|وجود رابط}} | ازجمله وجود مطلق و مقید<ref> تعلیقات فصوص، 264 ـ 269.</ref>، وجود ذهنی و خارجی<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/387 و 3/252.</ref> و وجود مستقل(فی نفسه) و رابطی(لغیره) <ref> جواهر الاصول، 1/138؛ تقریرات 2/175، 238 و 273.</ref>{{ببینید|وجود رابط}} | ||
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرطشیء و هم در ماهیت بشرطلا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}} | یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرطشیء و هم در ماهیت بشرطلا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}} | ||
اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجیاند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی درباره حقایق خارج به کار میرود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدینمعنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق مییابد که هویت وجودیاش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref> یزدانپناه، 212.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گستردهای که هیچگونه تناهی را بر نمیتابد، اشاره دارد<ref> قونوی، 6 ـ 7؛ قیصری، 13؛ فناری، 208.</ref>. امامخمینی نیز همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/277 ـ 278 و 196؛ دعاء السحر، 116؛ تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی<ref> لابشرط قسمی.</ref> و وجود مقید و محدود<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/196.</ref>، بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرفالوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref> تفسیر حمد، 157 ـ 158.</ref> و آن حقیقت، وجود واجبالوجود است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی<ref> تعلیلی، تقییدی.</ref> نیست؛ زیرا صرفالوجود و خیر محض و نور خالص است<ref> دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}} | اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجیاند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی درباره حقایق خارج به کار میرود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدینمعنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق مییابد که هویت وجودیاش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref> یزدانپناه، 212.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گستردهای که هیچگونه تناهی را بر نمیتابد، اشاره دارد<ref> قونوی، 6 ـ 7؛ قیصری، 13؛ فناری، 208.</ref>. امامخمینی نیز همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/277 ـ 278 و 196؛ دعاء السحر، 116؛ تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی<ref> لابشرط قسمی.</ref> و وجود مقید و محدود<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/196.</ref>، بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرفالوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref> تفسیر حمد، 157 ـ 158.</ref> و آن حقیقت، وجود واجبالوجود است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی<ref> تعلیلی، تقییدی.</ref> نیست؛ زیرا صرفالوجود و خیر محض و نور خالص است<ref> دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}} | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
==مجعولبودن وجود== | ==مجعولبودن وجود== | ||
جعل به معنای موجودکردن معلول توسط علت است و با مفاهیم علیت، تکوین، خلق و ایجاد هممعناست{{ببینید|علیت}} مسئله جعل ازجمله مباحث فلسفی است<ref> مطهری، مجموعه آثار، 1/532.</ref> که در آثار فیلسوفان پیشین به صورت رسمی و مستقل مطرح نبوده است؛ هرچند در ضمن مطالب دیگر فلسفی به آن اشاره شده است، چنانکه شیخ اشراق ماهیت را مجعول دانسته است<ref> 2/186.</ref>؛ اما نخستین بار در آثار ملاصدرا و پیروان او به عنوان یک بحث مستقل فلسفی جایگاه والایی یافت<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/396؛ سبزواری، 2/220.</ref>. | جعل به معنای موجودکردن معلول توسط علت است و با مفاهیم علیت، تکوین، خلق و ایجاد هممعناست{{ببینید|علیت}} مسئله جعل ازجمله مباحث فلسفی است<ref> مطهری، مجموعه آثار، 1/532.</ref> که در آثار فیلسوفان پیشین به صورت رسمی و مستقل مطرح نبوده است؛ هرچند در ضمن مطالب دیگر فلسفی به آن اشاره شده است، چنانکه شیخ اشراق ماهیت را مجعول دانسته است<ref> 2/186.</ref>؛ اما نخستین بار در آثار ملاصدرا و پیروان او به عنوان یک بحث مستقل فلسفی جایگاه والایی یافت<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/396؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/220.</ref>. | ||
در بحث جعل سه قول وجود دارد: | در بحث جعل سه قول وجود دارد: | ||
* گروهی به مجعولبودن وجود قائلاند و جعل را به معنای «وجودبخشیدن» میدانند<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/66 و 263؛ ملاصدرا، المشاعر، 52.</ref>. قائلان به این نظریه همان اصحاب اصالت وجودند که در تمام هستی به حقیقتی غیر از وجود قائل نیستند؛ بنابراین مجعول بالذات و اثر حقیقی علت را وجود معرفی میکنند<ref> فارابی، آراء اهل المدینه، 25؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/263 ـ 264.</ref>. 2. گروهی دیگر، ماهیت را مجعول و جعل را تحققبخشیدن ماهیت میدانند<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/186؛ میرداماد، القبسات، 67 و 72.</ref>. بر اساس این دیدگاه جاعل، اولاً و بالذات ماهیت را جعل میکند؛ زیرا ماهیت در خارج اصیل است و وجود یک معنای اعتباری است که از ماهیت مجعول انتزاع میشود<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/186؛ میرداماد، القبسات، 51.</ref>. 3. دسته دیگر کسانیاند که به مجعولبودن صیرورت و اتصاف ماهیت به وجود قائلاند و جعل را به معنای متصفبودن میدانند؛ به این معنا که اتصاف ماهیت به وجود را مصداق جعل معرفی میکنند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/179، 277؛ ملاصدرا، المشاعر، 37؛ سبزواری، 2/228.</ref>. بر اساس این دیدگاه اثر فاعل موجودکردن ماهیت است. در این معنا، امری را که فاعل جعل میکند، قابل تحلیل به سه چیز است: | * گروهی به مجعولبودن وجود قائلاند و جعل را به معنای «وجودبخشیدن» میدانند<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/66 و 263؛ ملاصدرا، المشاعر، 52.</ref>. قائلان به این نظریه همان اصحاب اصالت وجودند که در تمام هستی به حقیقتی غیر از وجود قائل نیستند؛ بنابراین مجعول بالذات و اثر حقیقی علت را وجود معرفی میکنند<ref> فارابی، آراء اهل المدینه، 25؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/263 ـ 264.</ref>. 2. گروهی دیگر، ماهیت را مجعول و جعل را تحققبخشیدن ماهیت میدانند<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/186؛ میرداماد، القبسات، 67 و 72.</ref>. بر اساس این دیدگاه جاعل، اولاً و بالذات ماهیت را جعل میکند؛ زیرا ماهیت در خارج اصیل است و وجود یک معنای اعتباری است که از ماهیت مجعول انتزاع میشود<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/186؛ میرداماد، القبسات، 51.</ref>. 3. دسته دیگر کسانیاند که به مجعولبودن صیرورت و اتصاف ماهیت به وجود قائلاند و جعل را به معنای متصفبودن میدانند؛ به این معنا که اتصاف ماهیت به وجود را مصداق جعل معرفی میکنند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/179، 277؛ ملاصدرا، المشاعر، 37؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/228.</ref>. بر اساس این دیدگاه اثر فاعل موجودکردن ماهیت است. در این معنا، امری را که فاعل جعل میکند، قابل تحلیل به سه چیز است: | ||
* موصوفی که همان ماهیت است؛ | * موصوفی که همان ماهیت است؛ | ||
*صفتی که همان وجود است؛ | *صفتی که همان وجود است؛ | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
وجود ذهنی از مسائل مهم فلسفی است؛ زیرا از یک سو این مسئله مربوط به نوعی تقسیم وجود خارجی و ذهنی است و از سوی دیگر، مربوط به ماهیت و حقیقت علم و ادراک است<ref> مطهری، مجموعه آثار، 5/222.</ref>. انگیزه طرح مسئله وجود ذهنی برای رد قول به اضافهبودن علم یا شبحبودن آن است و تأکید بر این مطلب است که وجود افزون بر وجود خارجی، وجود ذهنی نیز دارد که همان مفهوم و ماهیت است<ref> همان، 9/224 ـ 228 و 13/238 ـ 243.</ref>. | وجود ذهنی از مسائل مهم فلسفی است؛ زیرا از یک سو این مسئله مربوط به نوعی تقسیم وجود خارجی و ذهنی است و از سوی دیگر، مربوط به ماهیت و حقیقت علم و ادراک است<ref> مطهری، مجموعه آثار، 5/222.</ref>. انگیزه طرح مسئله وجود ذهنی برای رد قول به اضافهبودن علم یا شبحبودن آن است و تأکید بر این مطلب است که وجود افزون بر وجود خارجی، وجود ذهنی نیز دارد که همان مفهوم و ماهیت است<ref> همان، 9/224 ـ 228 و 13/238 ـ 243.</ref>. | ||
وجود ذهنی از مسائلی است که فیلسوفان اسلامی در فلسفه مطرح کردهاند. هرچند این بحث در نظام فلسفی ابنسینا و شیخ اشراق به صورت مستقل مطرح نشده اما به آن اشاره شده است<ref> ابنسینا، التعلیقات، 37، 73 و 160؛ شیخ اشراق، 1/163 و 200 ـ 201.</ref>. نخستین فردی که این مسئله را به طور مشخص و مستقل مطرح کرد، فخر رازی است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/41.</ref>. خواجهنصیرالدین طوسی نیز پس از او به این مسئله پرداخته است<ref> خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، 106 ـ 107؛ حلی، 28.</ref>. در حکمت متعالیه به وجود ذهنی، وجود ظلی نیز گفته میشود<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/266.</ref>. بر این اساس، آنچه به نام ذهن مطرح است، در طول مراتب وجود قرار دارد و هیچگاه در مقابل عین<ref> وجود خارجی.</ref> قرار نمیگیرد؛ از اینرو میان ذهن و عین دوگانگی نیست؛ زیرا آن دو از طریق وجود به وحدت میرسند و وجود ذهنی از مراتب نازلِ وجود است<ref> همو، الشواهد الربوبیه، 26 و 30؛ | وجود ذهنی از مسائلی است که فیلسوفان اسلامی در فلسفه مطرح کردهاند. هرچند این بحث در نظام فلسفی ابنسینا و شیخ اشراق به صورت مستقل مطرح نشده اما به آن اشاره شده است<ref> ابنسینا، التعلیقات، 37، 73 و 160؛ شیخ اشراق، 1/163 و 200 ـ 201.</ref>. نخستین فردی که این مسئله را به طور مشخص و مستقل مطرح کرد، فخر رازی است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/41.</ref>. خواجهنصیرالدین طوسی نیز پس از او به این مسئله پرداخته است<ref> خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، 106 ـ 107؛ حلی، 28.</ref>. در حکمت متعالیه به وجود ذهنی، وجود ظلی نیز گفته میشود<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/266.</ref>. بر این اساس، آنچه به نام ذهن مطرح است، در طول مراتب وجود قرار دارد و هیچگاه در مقابل عین<ref> وجود خارجی.</ref> قرار نمیگیرد؛ از اینرو میان ذهن و عین دوگانگی نیست؛ زیرا آن دو از طریق وجود به وحدت میرسند و وجود ذهنی از مراتب نازلِ وجود است<ref> همو، الشواهد الربوبیه، 26 و 30؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/150؛ طباطبایی، تعلیقه، 1/264.</ref>. | ||
درباره وجود ذهنی اشکالهای فراوانی مطرح شده است، ازجمله لزوم اجتماع جوهر و عرض و لزوم اندراج همه مقولات در مقوله کیف<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/277؛ همو، الشواهد الربوبیه، 30؛ همو، مفاتیح الغیب، 101 ـ 102.</ref>. دشواری پاسخ به این اشکالها موجب شده آرای متنوعی در باب وجود ذهنی و علم مطرح شود<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، تلخیص المحصل، 155 ـ 157؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، 307؛ همو، مفاتیح الغیب، 104 ـ 107؛ همو، الحکمة المتعالیه، 1/314 ـ 315.</ref>. برخی بر این باورند که آنچه در نفس در هنگام ادراک اشیا حاصل میشود، ماهیت معلوم نیست تا در مقوله مندرج باشد، بلکه نوعی کیف نفسانی است و تنها در مقوله کیف نفسانی مندرج است<ref>همو، الحکمة المتعالیه، 1/315 ـ 323؛ همو، مفاتیح الغیب، 106؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 126.</ref>. برخی دیگر بر این عقیدهاند که علم و صورت معلوم متحد نیستند، بلکه دو واقعیت متغایرند<ref>همو، مفاتیح الغیب، 105 ـ 106؛ همو، الحکمة المتعالیه، 1/287 ـ 288.</ref>. تمام این آرا در نگاه ملاصدرا باطلاند<ref>الحاشیة علی الهیات، 126.</ref>. وی بر این باور است که علم، قیام حلولی به نفس ندارد تا کیف نفسانی باشد<ref> الحکمة المتعالیه، 8/282.</ref>، بلکه علم حصولی جزئی، اعم از حسی و خیالی، فعل نفس و صادر از آن است؛ به طوری که علم به جوهر، جوهر مثالی است و علم به عرض هم عرض مثالی است که قائم به جوهری مثالی است<ref>همان، 3/305.</ref>. | درباره وجود ذهنی اشکالهای فراوانی مطرح شده است، ازجمله لزوم اجتماع جوهر و عرض و لزوم اندراج همه مقولات در مقوله کیف<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/277؛ همو، الشواهد الربوبیه، 30؛ همو، مفاتیح الغیب، 101 ـ 102.</ref>. دشواری پاسخ به این اشکالها موجب شده آرای متنوعی در باب وجود ذهنی و علم مطرح شود<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، تلخیص المحصل، 155 ـ 157؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، 307؛ همو، مفاتیح الغیب، 104 ـ 107؛ همو، الحکمة المتعالیه، 1/314 ـ 315.</ref>. برخی بر این باورند که آنچه در نفس در هنگام ادراک اشیا حاصل میشود، ماهیت معلوم نیست تا در مقوله مندرج باشد، بلکه نوعی کیف نفسانی است و تنها در مقوله کیف نفسانی مندرج است<ref>همو، الحکمة المتعالیه، 1/315 ـ 323؛ همو، مفاتیح الغیب، 106؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 126.</ref>. برخی دیگر بر این عقیدهاند که علم و صورت معلوم متحد نیستند، بلکه دو واقعیت متغایرند<ref>همو، مفاتیح الغیب، 105 ـ 106؛ همو، الحکمة المتعالیه، 1/287 ـ 288.</ref>. تمام این آرا در نگاه ملاصدرا باطلاند<ref>الحاشیة علی الهیات، 126.</ref>. وی بر این باور است که علم، قیام حلولی به نفس ندارد تا کیف نفسانی باشد<ref> الحکمة المتعالیه، 8/282.</ref>، بلکه علم حصولی جزئی، اعم از حسی و خیالی، فعل نفس و صادر از آن است؛ به طوری که علم به جوهر، جوهر مثالی است و علم به عرض هم عرض مثالی است که قائم به جوهری مثالی است<ref>همان، 3/305.</ref>. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
==احکام وجود== | ==احکام وجود== | ||
امامخمینی همانند حکما<ref> خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، 105 ـ 110؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 8، 10؛ ملاصدرا، المشاعر، 6، 27؛ سبزواری، 2/346.</ref> برای وجود احکامی قائل است، ازجمله: | امامخمینی همانند حکما<ref> خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، 105 ـ 110؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 8، 10؛ ملاصدرا، المشاعر، 6، 27؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/346.</ref> برای وجود احکامی قائل است، ازجمله: | ||
===مساوقت وجود با تشخص=== | ===مساوقت وجود با تشخص=== | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
===خیربودن وجود=== | ===خیربودن وجود=== | ||
یکی از احکام وجود که غالب حکما بر بدیهیبودن آن اتفاق دارند، خیربودن وجود است<ref> سبزواری، 2/68.</ref>. امامخمینی نیز به این ویژگی پرداخته و بر این باور است که وجود یکپارچه حُسن و زیبایی و خیر محض است<ref> دعاء السحر، 19 ـ 20.</ref>{{ببینید|خیر و شر}} | یکی از احکام وجود که غالب حکما بر بدیهیبودن آن اتفاق دارند، خیربودن وجود است<ref> سبزواری، شرح المنظومه، 2/68.</ref>. امامخمینی نیز به این ویژگی پرداخته و بر این باور است که وجود یکپارچه حُسن و زیبایی و خیر محض است<ref> دعاء السحر، 19 ـ 20.</ref>{{ببینید|خیر و شر}} | ||
===شاملشدن حقیقت وجود بر همه کمالات=== | ===شاملشدن حقیقت وجود بر همه کمالات=== |
ویرایش