۵۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
بحث از وجود یکی از مباحث مهم فلسفه است؛ به گونهای که وجودشناسی، محور اصلی نظام فلسفی ابنسینا را تشکیل میدهد و نظریه او در باب وجود بر اصل تمایز ماهیت و وجود مبتنی است<ref> ابنسینا، التعلیقات، 67 و 185؛ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، 31؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 49.</ref>. اهمیت این اصل به اندازهای است که وی بسیاری از مباحث الهیات و جهانشناسی خود را بر پایه آن استوار ساخته است<ref> ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، 95 ـ 98؛ ابنسینا، منطق المشرقیین، 17؛ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، 14 ـ 15 و 29 ـ 36 و 48؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 49.</ref>. در حکمت اشراق، شیخ اشراق سهروردی اساس «ما بعد الطبیعه» خود را بحث نور و ظلمت قرار میدهد و بر این باور است که تنها چیزی که میتوان نام حقیقت را بر آن نهاد نور است<ref> 2/117؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 73.</ref>. در واقع اهمیت نور در اندیشه سهروردی از نگرش او به واقعیت عینی اشیا ناشی میشود<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/288؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 94.</ref>. ملاصدرا با گذر از مفهوم وجود به حقیقت وجود، ترکیب وجود و ماهیت را ملاک نیاز ممکن و امتیاز آن از واجب قرار نداده و به جای امکان ماهوی، امکان فقری و به جای تفاوت میان مصداق واجب و ممکن، تمایز میان مراتب حقیقت وجود را مطرح میکند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4؛ الشواهد الربوبیه، 14، 70 و 240؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 98 ـ 110.</ref>. وی مسئله وجود را مهمترین مسئله فلسفی خود به شمار میآورد و آگاهی نداشتن انسان از وجود را موجب جهل به همه اصول معارف و ارکان میداند؛ زیرا همه چیز به وجود شناخته میشود<ref> الشواهد الربوبیه، 14.</ref>. وی مسئله وجود را اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی میداند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4.</ref>. | بحث از وجود یکی از مباحث مهم فلسفه است؛ به گونهای که وجودشناسی، محور اصلی نظام فلسفی ابنسینا را تشکیل میدهد و نظریه او در باب وجود بر اصل تمایز ماهیت و وجود مبتنی است<ref> ابنسینا، التعلیقات، 67 و 185؛ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، 31؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 49.</ref>. اهمیت این اصل به اندازهای است که وی بسیاری از مباحث الهیات و جهانشناسی خود را بر پایه آن استوار ساخته است<ref> ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، 95 ـ 98؛ ابنسینا، منطق المشرقیین، 17؛ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، 14 ـ 15 و 29 ـ 36 و 48؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 49.</ref>. در حکمت اشراق، شیخ اشراق سهروردی اساس «ما بعد الطبیعه» خود را بحث نور و ظلمت قرار میدهد و بر این باور است که تنها چیزی که میتوان نام حقیقت را بر آن نهاد نور است<ref> 2/117؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 73.</ref>. در واقع اهمیت نور در اندیشه سهروردی از نگرش او به واقعیت عینی اشیا ناشی میشود<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/288؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 94.</ref>. ملاصدرا با گذر از مفهوم وجود به حقیقت وجود، ترکیب وجود و ماهیت را ملاک نیاز ممکن و امتیاز آن از واجب قرار نداده و به جای امکان ماهوی، امکان فقری و به جای تفاوت میان مصداق واجب و ممکن، تمایز میان مراتب حقیقت وجود را مطرح میکند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 14، 70 و 240؛ اکبریان، حکمت متعالیه، 98 ـ 110.</ref>. وی مسئله وجود را مهمترین مسئله فلسفی خود به شمار میآورد و آگاهی نداشتن انسان از وجود را موجب جهل به همه اصول معارف و ارکان میداند؛ زیرا همه چیز به وجود شناخته میشود<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 14.</ref>. وی مسئله وجود را اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی میداند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4.</ref>. | ||
امامخمینی نیز با تأیید و تصدیق مکتبهای برهانی و مسلکهای عرفانی به کلیترین و بنیادیترین مسئله وجودشناختی یعنی اصل وجود خارجی میپردازد<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و در آثار خود درباره حقیقت وجود، تشکیک وجود، وجود رابط، جعل وجود و احکام وجود، به مشرب حکمت متعالیه و عرفان سخن میگوید<ref> الطلب و الاراده، 72؛ چهل حدیث، 606 ـ 608؛ تقریرات، 1/375 و 2/13 ـ 14؛ تعلیقات فصوص، 265 و 271؛ مناهج الوصول، 2/80.</ref>. ایشان بر این باور است که بسیاری از مسائل مهم الهی و اصول اعتقادی و اسرار مهم بر مسئله وجود مترتب است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 136.</ref>. | امامخمینی نیز با تأیید و تصدیق مکتبهای برهانی و مسلکهای عرفانی به کلیترین و بنیادیترین مسئله وجودشناختی یعنی اصل وجود خارجی میپردازد<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و در آثار خود درباره حقیقت وجود، تشکیک وجود، وجود رابط، جعل وجود و احکام وجود، به مشرب حکمت متعالیه و عرفان سخن میگوید<ref> الطلب و الاراده، 72؛ چهل حدیث، 606 ـ 608؛ تقریرات، 1/375 و 2/13 ـ 14؛ تعلیقات فصوص، 265 و 271؛ مناهج الوصول، 2/80.</ref>. ایشان بر این باور است که بسیاری از مسائل مهم الهی و اصول اعتقادی و اسرار مهم بر مسئله وجود مترتب است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 136.</ref>. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
===وجود اسم مصدری(وجود ثبوتی)=== | ===وجود اسم مصدری(وجود ثبوتی)=== | ||
به معنای «بود» و «هستی» است که عدم را طرد میکند و خیر محض و مؤثر کل است<ref> همو، تعلیقات، 1/352.</ref>. این وجود متعلق علم کسی واقع نمیشود، مگر به مشاهده حضوری و انکشاف نوری<ref> همو، تفسیر القرآن، 1/52 ـ 53؛ آملی، درر الفوائد، 1/22 ـ 23.</ref>. از آنجاکه جایگاه ماهیت تنها در ذهن و ضرورتاً از سنخ مفهوم است و در برابر، موطن واقعیت تنها در خارج است، پس ممکن نیست واقعیت و تحقق در قالب مفهوم به ذهن بیاید و همانگونه که هست در ذهن موجود شود<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 9/185؛ ملاصدرا، المشاعر، 24؛ همو، زاد المسافر، 18؛ همو، تفسیر القرآن، 1/52 ـ 53.</ref>. در دیدگاه اصالت ماهوی، رابطه مفهوم ماهوی و واقعیت خارجی، رابطه یک حقیقت است که در دو موطن موجود میشوند؛ اما در دیدگاه اصالت وجودی رابطه آنها صرفاً رابطه تصویر و صاحب تصویر و حاکی و محکی است<ref> همو، الحکمة المتعالیه، 1/403 و 2/236 ـ 240؛ | به معنای «بود» و «هستی» است که عدم را طرد میکند و خیر محض و مؤثر کل است<ref> همو، تعلیقات، 1/352.</ref>. این وجود متعلق علم کسی واقع نمیشود، مگر به مشاهده حضوری و انکشاف نوری<ref> همو، تفسیر القرآن، 1/52 ـ 53؛ آملی، درر الفوائد، 1/22 ـ 23.</ref>. از آنجاکه جایگاه ماهیت تنها در ذهن و ضرورتاً از سنخ مفهوم است و در برابر، موطن واقعیت تنها در خارج است، پس ممکن نیست واقعیت و تحقق در قالب مفهوم به ذهن بیاید و همانگونه که هست در ذهن موجود شود<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 9/185؛ ملاصدرا، المشاعر، 24؛ همو، زاد المسافر، 18؛ همو، تفسیر القرآن، 1/52 ـ 53.</ref>. در دیدگاه اصالت ماهوی، رابطه مفهوم ماهوی و واقعیت خارجی، رابطه یک حقیقت است که در دو موطن موجود میشوند؛ اما در دیدگاه اصالت وجودی رابطه آنها صرفاً رابطه تصویر و صاحب تصویر و حاکی و محکی است<ref> همو، الحکمة المتعالیه، 1/403 و 2/236 ـ 240؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 40 و 55؛ همو، ایقاظ النائمین، 30.</ref>؛ البته به حدی این رابطه حاکی منطبق بر محکی و صاحب تصویر است که گمان میشود ماهیت همان واقعیت است؛ در حالیکه ماهیت تنها بر واقعیت خارجی صادق است و از آن حکایت میکند<ref> همو، الحکمة المتعالیه، 2/296؛ همو، مفاتیح الغیب، 234 ـ 235؛ ملاصدرا، المشاعر، 54 ـ 55؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، 15.</ref>. | ||
بنابر نظر حکمت متعالیه، ماهیت تنها به اعتبار اینکه حاکی است و بر واقعیتی خارجی صادق است، در ذهن موجود است نه اینکه حیثیتش عین حیثیت واقعیت باشد؛ همچنین ماهیت تنها از سنخ مفهوم است نه از سنخ واقعیت و تنها صادق بر واقعیت و موجود خارجی است نه اینکه عین آن باشد<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 5/2؛ آملی، درر الفوائد، 1/27 ـ 28.</ref>{{ببینید|ماهیت}}؛ در حالیکه حقیقتِ وجود عیناً همان واقعیت خارجی است و هرگز از سنخ مفهوم نیست<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/341 و 9/185؛ | بنابر نظر حکمت متعالیه، ماهیت تنها به اعتبار اینکه حاکی است و بر واقعیتی خارجی صادق است، در ذهن موجود است نه اینکه حیثیتش عین حیثیت واقعیت باشد؛ همچنین ماهیت تنها از سنخ مفهوم است نه از سنخ واقعیت و تنها صادق بر واقعیت و موجود خارجی است نه اینکه عین آن باشد<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 5/2؛ آملی، درر الفوائد، 1/27 ـ 28.</ref>{{ببینید|ماهیت}}؛ در حالیکه حقیقتِ وجود عیناً همان واقعیت خارجی است و هرگز از سنخ مفهوم نیست<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/341 و 9/185؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 49؛ ملاصدرا، المشاعر، 14 ـ 15.</ref>. | ||
ملاصدرا با بیان تفاوت میان وجود و موجود بر این باور است که مفهوم موجود دو مصداق دارد: | ملاصدرا با بیان تفاوت میان وجود و موجود بر این باور است که مفهوم موجود دو مصداق دارد: | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==اقسام وجود== | ==اقسام وجود== | ||
امامخمینی همسو با حکما<ref> ابنسینا، رسائل، 242؛ همو، التعلیقات، 175؛ میرداماد، مصنفات، 1/449 و 2/115 ـ 117؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 24؛ | امامخمینی همسو با حکما<ref> ابنسینا، رسائل، 242؛ همو، التعلیقات، 175؛ میرداماد، مصنفات، 1/449 و 2/115 ـ 117؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 24؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 70؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/327 ـ 330؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 45 و 87؛ سبزواری، شرح المنظومه، 1/369.</ref> برای وجود اقسامی قائل است: | ||
ازجمله وجود مطلق و مقید<ref> تعلیقات فصوص، 264 ـ 269.</ref>، وجود ذهنی و خارجی<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/387 و 3/252.</ref> و وجود مستقل(فی نفسه) و رابطی(لغیره) <ref> امامخمینی، جواهر الاصول، 1/138؛ تقریرات 2/175، 238 و 273.</ref>{{ببینید|وجود رابط}} | ازجمله وجود مطلق و مقید<ref> تعلیقات فصوص، 264 ـ 269.</ref>، وجود ذهنی و خارجی<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/387 و 3/252.</ref> و وجود مستقل(فی نفسه) و رابطی(لغیره) <ref> امامخمینی، جواهر الاصول، 1/138؛ تقریرات 2/175، 238 و 273.</ref>{{ببینید|وجود رابط}} | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
وجود ذهنی از مسائل مهم فلسفی است؛ زیرا از یک سو این مسئله مربوط به نوعی تقسیم وجود خارجی و ذهنی است و از سوی دیگر، مربوط به ماهیت و حقیقت علم و ادراک است<ref> مطهری، مجموعه آثار، 5/222.</ref>. انگیزه طرح مسئله وجود ذهنی برای رد قول به اضافهبودن علم یا شبحبودن آن است و تأکید بر این مطلب است که وجود افزون بر وجود خارجی، وجود ذهنی نیز دارد که همان مفهوم و ماهیت است<ref> همان، 9/224 ـ 228 و 13/238 ـ 243.</ref>. | وجود ذهنی از مسائل مهم فلسفی است؛ زیرا از یک سو این مسئله مربوط به نوعی تقسیم وجود خارجی و ذهنی است و از سوی دیگر، مربوط به ماهیت و حقیقت علم و ادراک است<ref> مطهری، مجموعه آثار، 5/222.</ref>. انگیزه طرح مسئله وجود ذهنی برای رد قول به اضافهبودن علم یا شبحبودن آن است و تأکید بر این مطلب است که وجود افزون بر وجود خارجی، وجود ذهنی نیز دارد که همان مفهوم و ماهیت است<ref> همان، 9/224 ـ 228 و 13/238 ـ 243.</ref>. | ||
وجود ذهنی از مسائلی است که فیلسوفان اسلامی در فلسفه مطرح کردهاند. هرچند این بحث در نظام فلسفی ابنسینا و شیخ اشراق به صورت مستقل مطرح نشده اما به آن اشاره شده است<ref> ابنسینا، التعلیقات، 37، 73 و 160؛ شیخ اشراق، 1/163 و 200 ـ 201.</ref>. نخستین فردی که این مسئله را به طور مشخص و مستقل مطرح کرد، فخر رازی است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/41.</ref>. خواجهنصیرالدین طوسی نیز پس از او به این مسئله پرداخته است<ref> خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، 106 ـ 107؛ حلی، کشف المراد، 28.</ref>. در حکمت متعالیه به وجود ذهنی، وجود ظلی نیز گفته میشود<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/266.</ref>. بر این اساس، آنچه به نام ذهن مطرح است، در طول مراتب وجود قرار دارد و هیچگاه در مقابل عین<ref> وجود خارجی.</ref> قرار نمیگیرد؛ از اینرو میان ذهن و عین دوگانگی نیست؛ زیرا آن دو از طریق وجود به وحدت میرسند و وجود ذهنی از مراتب نازلِ وجود است<ref> | وجود ذهنی از مسائلی است که فیلسوفان اسلامی در فلسفه مطرح کردهاند. هرچند این بحث در نظام فلسفی ابنسینا و شیخ اشراق به صورت مستقل مطرح نشده اما به آن اشاره شده است<ref> ابنسینا، التعلیقات، 37، 73 و 160؛ شیخ اشراق، 1/163 و 200 ـ 201.</ref>. نخستین فردی که این مسئله را به طور مشخص و مستقل مطرح کرد، فخر رازی است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/41.</ref>. خواجهنصیرالدین طوسی نیز پس از او به این مسئله پرداخته است<ref> خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، 106 ـ 107؛ حلی، کشف المراد، 28.</ref>. در حکمت متعالیه به وجود ذهنی، وجود ظلی نیز گفته میشود<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/266.</ref>. بر این اساس، آنچه به نام ذهن مطرح است، در طول مراتب وجود قرار دارد و هیچگاه در مقابل عین<ref> وجود خارجی.</ref> قرار نمیگیرد؛ از اینرو میان ذهن و عین دوگانگی نیست؛ زیرا آن دو از طریق وجود به وحدت میرسند و وجود ذهنی از مراتب نازلِ وجود است<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 26 و 30؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/150؛ طباطبایی، تعلیقه، 1/264.</ref>. | ||
درباره وجود ذهنی اشکالهای فراوانی مطرح شده است، ازجمله لزوم اجتماع جوهر و عرض و لزوم اندراج همه مقولات در مقوله کیف<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/277؛ | درباره وجود ذهنی اشکالهای فراوانی مطرح شده است، ازجمله لزوم اجتماع جوهر و عرض و لزوم اندراج همه مقولات در مقوله کیف<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/277؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 30؛ همو، مفاتیح الغیب، 101 ـ 102.</ref>. دشواری پاسخ به این اشکالها موجب شده آرای متنوعی در باب وجود ذهنی و علم مطرح شود<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، تلخیص المحصل، 155 ـ 157؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، 307؛ همو، مفاتیح الغیب، 104 ـ 107؛ همو، الحکمة المتعالیه، 1/314 ـ 315.</ref>. برخی بر این باورند که آنچه در نفس در هنگام ادراک اشیا حاصل میشود، ماهیت معلوم نیست تا در مقوله مندرج باشد، بلکه نوعی کیف نفسانی است و تنها در مقوله کیف نفسانی مندرج است<ref>همو، الحکمة المتعالیه، 1/315 ـ 323؛ همو، مفاتیح الغیب، 106؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 126.</ref>. برخی دیگر بر این عقیدهاند که علم و صورت معلوم متحد نیستند، بلکه دو واقعیت متغایرند<ref>همو، مفاتیح الغیب، 105 ـ 106؛ همو، الحکمة المتعالیه، 1/287 ـ 288.</ref>. تمام این آرا در نگاه ملاصدرا باطلاند<ref>الحاشیة علی الهیات، 126.</ref>. وی بر این باور است که علم، قیام حلولی به نفس ندارد تا کیف نفسانی باشد<ref> الحکمة المتعالیه، 8/282.</ref>، بلکه علم حصولی جزئی، اعم از حسی و خیالی، فعل نفس و صادر از آن است؛ به طوری که علم به جوهر، جوهر مثالی است و علم به عرض هم عرض مثالی است که قائم به جوهری مثالی است<ref>همان، 3/305.</ref>. | ||
امامخمینی نیز در آثار خود به بحث از وجود ذهنی پرداخته است. ایشان قائل است حکما در بیان حقیقت وجود ذهنی اختلاف دارند<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، شرح الاشارات، 2/308؛ لاهیجی، 1/195 ـ 220.</ref>، برخی وجود ذهنی را به نحو ارتسام میدانند، یعنی صورت و شکلی از شیء خارجی به حس مشترک و از آنجا به خیال میآید و انسان پی میبرد که این شکل و صورت همان شیء خارجی است و گروهی قائلاند که اشیا به حقیقتشان در ذهناند؛ اما میان وجود ذهنی و وجود خارجی فرق است؛ زیرا آن وجودی که تمام خواص و آثارش ظاهر شود، وجود خارجی است و اگر غیر از ماهیت آن، چیز دیگر روشن نشود، آن وجود ذهنی است<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/485.</ref>. ایشان معنای تصور ذهنی را همان خلاقیت نفس میداند؛ زیرا نفس مجرد است و بر تمام عالم احاطه دارد و از اینرو تصویرهای بزرگ را به همان بزرگی تصور میکند و این تصور موهوم و بدون واقعیت نیست، بلکه حقیقت دارد؛ اما چون نفس در این دنیا ضعیف است، از آن غفلت میکند و صورت معدوم میشود؛ ولی هنگامی که نفس از این دنیا جدا شود، تصورات نفس قوی میشود<ref> همان، 3/236.</ref>. ایشان در تطابق وجود ذهنی با خارجی در جوهر و عرضبودن اشیا، بر این باور است آنچه از صورتهای اجسام در ذهن حاصل میشود، حقیقتاً و جنساً در خارج واقعیت دارد و از مقوله آنهاست<ref> همان، 1/387.</ref>. | امامخمینی نیز در آثار خود به بحث از وجود ذهنی پرداخته است. ایشان قائل است حکما در بیان حقیقت وجود ذهنی اختلاف دارند<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، شرح الاشارات، 2/308؛ لاهیجی، 1/195 ـ 220.</ref>، برخی وجود ذهنی را به نحو ارتسام میدانند، یعنی صورت و شکلی از شیء خارجی به حس مشترک و از آنجا به خیال میآید و انسان پی میبرد که این شکل و صورت همان شیء خارجی است و گروهی قائلاند که اشیا به حقیقتشان در ذهناند؛ اما میان وجود ذهنی و وجود خارجی فرق است؛ زیرا آن وجودی که تمام خواص و آثارش ظاهر شود، وجود خارجی است و اگر غیر از ماهیت آن، چیز دیگر روشن نشود، آن وجود ذهنی است<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/485.</ref>. ایشان معنای تصور ذهنی را همان خلاقیت نفس میداند؛ زیرا نفس مجرد است و بر تمام عالم احاطه دارد و از اینرو تصویرهای بزرگ را به همان بزرگی تصور میکند و این تصور موهوم و بدون واقعیت نیست، بلکه حقیقت دارد؛ اما چون نفس در این دنیا ضعیف است، از آن غفلت میکند و صورت معدوم میشود؛ ولی هنگامی که نفس از این دنیا جدا شود، تصورات نفس قوی میشود<ref> همان، 3/236.</ref>. ایشان در تطابق وجود ذهنی با خارجی در جوهر و عرضبودن اشیا، بر این باور است آنچه از صورتهای اجسام در ذهن حاصل میشود، حقیقتاً و جنساً در خارج واقعیت دارد و از مقوله آنهاست<ref> همان، 1/387.</ref>. |
ویرایش