۵۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرطشیء و هم در ماهیت بشرطلا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}} | یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرطشیء و هم در ماهیت بشرطلا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}} | ||
اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجیاند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی درباره حقایق خارج به کار میرود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدینمعنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق مییابد که هویت وجودیاش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref> یزدانپناه، 212.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گستردهای که هیچگونه تناهی را بر نمیتابد، اشاره دارد<ref> قونوی، 6 ـ 7؛ قیصری، 13؛ فناری، 208.</ref>. امامخمینی نیز همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/277 ـ 278 و 196؛ | اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجیاند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی درباره حقایق خارج به کار میرود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدینمعنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق مییابد که هویت وجودیاش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref> یزدانپناه، مبانی و اصول، 212.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گستردهای که هیچگونه تناهی را بر نمیتابد، اشاره دارد<ref> قونوی، النصوص، 6 ـ 7؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، 13؛ فناری، مصباح الانس، 208.</ref>. امامخمینی نیز همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/277 ـ 278 و 196؛ | ||
امامخمینی، دعاء السحر، 116؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی<ref> لابشرط قسمی.</ref> و وجود مقید و محدود<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/196.</ref>، بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرفالوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref> تفسیر حمد، 157 ـ 158.</ref> و آن حقیقت، وجود واجبالوجود است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی<ref> تعلیلی، تقییدی.</ref> نیست؛ زیرا صرفالوجود و خیر محض و نور خالص است<ref> امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}} | امامخمینی، دعاء السحر، 116؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی<ref> لابشرط قسمی.</ref> و وجود مقید و محدود<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/196.</ref>، بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرفالوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref> تفسیر حمد، 157 ـ 158.</ref> و آن حقیقت، وجود واجبالوجود است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی<ref> تعلیلی، تقییدی.</ref> نیست؛ زیرا صرفالوجود و خیر محض و نور خالص است<ref> امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}} | ||
==اصیلبودن وجود== | ==اصیلبودن وجود== | ||
وجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد نه به امر زاید بر ذاتش؛ به گونهای که ذاتش عین موجودیت آن باشد؛ اما موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست و موجودیت به اعتبار و فرض، بر آن حمل میشود<ref> زنوزی، 24 ـ 25.</ref>؛ از اینرو اصالت وجود به این معنا است که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است. | وجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد نه به امر زاید بر ذاتش؛ به گونهای که ذاتش عین موجودیت آن باشد؛ اما موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست و موجودیت به اعتبار و فرض، بر آن حمل میشود<ref> زنوزی، انوار جلیه، 24 ـ 25.</ref>؛ از اینرو اصالت وجود به این معنا است که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است. | ||
امامخمینی بر این باور است که وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و باواسطه وجود موجود است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 134؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، 72.</ref> و آنچه از سنخ کمال و از جنس جمال و تمام است، به حقیقت وجود بر میگردد؛ زیرا در دار تحقق و تأصل جز یک اصل شریف که سرچشمه همه کمالات و خیرات است، نیست و آن وجود است<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، 72؛ امامخمینی، چهل حدیث، 606 ـ 607.</ref>. ایشان قول به اعتباریت وجود را نقد کرده و آن را بر خلاف قواعد فلسفی میداند و بر این باور است که قائلان به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکردهاند؛ به همین دلیل اصیلبودن وجود را نفی کردهاند<ref>امامخمینی، تقریرات، 3/415 ـ 416 و 555.</ref>. ایشان همسو با حکمت متعالیه<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/46 ـ 47 و 2/291 ـ 292؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، 179 ـ 181.</ref> در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تأکید میکند و به عنوان یکی از راسخان در حکمت متعالیه از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصل توحید و کثیری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/19 و 3/553 ـ 557؛ امامخمینی، چهل حدیث، 643.</ref>{{ببینید|اصالت وجود}} | امامخمینی بر این باور است که وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و باواسطه وجود موجود است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 134؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، 72.</ref> و آنچه از سنخ کمال و از جنس جمال و تمام است، به حقیقت وجود بر میگردد؛ زیرا در دار تحقق و تأصل جز یک اصل شریف که سرچشمه همه کمالات و خیرات است، نیست و آن وجود است<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، 72؛ امامخمینی، چهل حدیث، 606 ـ 607.</ref>. ایشان قول به اعتباریت وجود را نقد کرده و آن را بر خلاف قواعد فلسفی میداند و بر این باور است که قائلان به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکردهاند؛ به همین دلیل اصیلبودن وجود را نفی کردهاند<ref>امامخمینی، تقریرات، 3/415 ـ 416 و 555.</ref>. ایشان همسو با حکمت متعالیه<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/46 ـ 47 و 2/291 ـ 292؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، 179 ـ 181.</ref> در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تأکید میکند و به عنوان یکی از راسخان در حکمت متعالیه از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصل توحید و کثیری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/19 و 3/553 ـ 557؛ امامخمینی، چهل حدیث، 643.</ref>{{ببینید|اصالت وجود}} | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
===مثل و ضد نداشتن وجود=== | ===مثل و ضد نداشتن وجود=== | ||
چون وجود حقیقت واحدی است و یک شیء نمیتواند ضد خود باشد، وجود مثل و ضد ندارد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، 139.</ref>. ایشان در این زمینه سخن قیصری را که بر عدم مثلیت و ضدیت برای وجود استدلال کرده است<ref> قیصری، 652 ـ 653.</ref> نقد میکند و قائل است که این دلیل کامل نیست؛ زیرا اثبات تمیّز و جدایی اگرچه هر گونه مشابهتی را نفی میکند، ضد نداشتن را نفی نمیکند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، 139.</ref>. | چون وجود حقیقت واحدی است و یک شیء نمیتواند ضد خود باشد، وجود مثل و ضد ندارد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، 139.</ref>. ایشان در این زمینه سخن قیصری را که بر عدم مثلیت و ضدیت برای وجود استدلال کرده است<ref> قیصری، شرح فصوص الحکم، 652 ـ 653.</ref> نقد میکند و قائل است که این دلیل کامل نیست؛ زیرا اثبات تمیّز و جدایی اگرچه هر گونه مشابهتی را نفی میکند، ضد نداشتن را نفی نمیکند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، 139.</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
ویرایش