Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
(اصلاح ارقام) برچسب: برگرداندهشده |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
==مفهومشناسی== | ==مفهومشناسی== | ||
روشنفکری برابر واژه انگلیسی «Intellectuality» است که برگرفته از اسم «Intellect»، به معنای عقل، خرد و نیروی عقلانی است (حقشناس و دیگران، ۸۳۵) | روشنفکری برابر واژه انگلیسی «Intellectuality» است که برگرفته از اسم «Intellect»، به معنای عقل، خرد و نیروی عقلانی است.<ref>(حقشناس و دیگران، فرهنگ معاصر هزاره انگلیسی ـ فارسی، ۸۳۵)</ref> در بیشتر تعریفهای فرهنگنامهای، به دو واژه «روشن» و «فکر» توجه شده و اصطلاح روشنفکر به معنای دارای اندیشه روشن، آمده است.<ref>(دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۹۱۲؛ معین، فرهنگ فارسی، ۲/۱۶۹۰)</ref> روشنفکری هم به عمل، حالت و صفت روشنفکر و هم به جریانهای تجددخواه و نوگرا گفته میشود<ref>(دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۹۱۲)</ref> و در معنای وصفی، صفتی است که نوع نگرش انسان نسبت به جامعه و اجتماع را روشن میکند.<ref>(صاحبی، چیستی روشنفکری دینی، ۱۰۴)</ref> | ||
روشنفکری به معنای خودآگاهی اجتماعی، ریشه فطری دارد، نه ریشه طبقاتی و در پرتو ایمان در انسان رشد میکند، پرورش مییابد و استوار | روشنفکری به معنای خودآگاهی اجتماعی، ریشه فطری دارد، نه ریشه طبقاتی و در پرتو ایمان در انسان رشد میکند، پرورش مییابد و استوار میشود؛<ref>(مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۴۲۴)</ref> اما از یک نگاه، محصول تمدنی است که بر ارزشهای عقل، انسانباوری و پیشرفت تکیه دارد<ref>(آشوری، دانشنامه سیاسی، ۱۷۹)</ref> و ویژگیهایی مانند جهانبینی رئالیستی باز، متحرک و نوگرا، بینش علمی و منطق تحلیلی، گرایش اجتماعی مردمگرا و ضد استعماری و ضد اشرافی و سرانجام ارزشهای انسانی (اومانیستی) را دربر میگیرد.<ref>(شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۸۵)</ref> در عین حال، روشنفکری مقولهای است که نمیتواند بریده از دین و غیر دین باشد؛ زیرا روشنفکری، پذیرش نوعی عقلانیت است و عقلانیت، ماهیتی است که میتواند هویتی دینی یا غیر دینی پیدا کند؛<ref>(خسروپناه، روشنفکری و روشنفکران، ۱۱)</ref> از این رو، در کنار این نوع روشنفکری که بر پایه اومانیسم شکل گرفته،<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۴۸)</ref> روشنفکری دینی قرار دارد که برای احیای دین، ضمن پرداختن به جنبههایی از دین که به آن توجه نشده، به نوفهمی در دین و دفع آفتهای علمی و شبهههای فکری از آن همت میگمارد.<ref>(سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۳۳۴)</ref> روشنفکر دینی به کسی گفته میشود که افزون بر ویژگیهایی که برای روشنفکر وجود دارد، نظر او معطوف به دین باشد و دین برای او هدف باشد نه ابزار.<ref>(صاحبی، چیستی روشنفکری دینی، ۱۰۸)</ref> | ||
شاخصهای روشنفکری دینی را میتوان دغدغه کارآمدی دین در جامعه، دوری از جمود و جزماندیشی، دوری از خودباختگی، برخورداری از خودآگاهی دینی، اعتماد به خویشتن اسلامی و هدایت پیامبرانه | شاخصهای روشنفکری دینی را میتوان دغدغه کارآمدی دین در جامعه، دوری از جمود و جزماندیشی، دوری از خودباختگی، برخورداری از خودآگاهی دینی، اعتماد به خویشتن اسلامی و هدایت پیامبرانه دانست؛<ref>(نوایی، عناصر اصلی روشنفکری دینی با تکیه بر آزاداندیشی در حوزهها، ۱۳۹ ـ ۱۴۸)</ref> چنانکه برخی، کسانی چون سیدجمالالدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، محمد عبده، علی شریعتی، مرتضی مطهری، سیدمحمود طالقانی و سیدمحمدباقر صدر را از روشنفکران مقبول و مذهبی دوران معاصر شمردهاند<ref>(← سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۳۰۴ ـ ۳۱۲)</ref> و این در حالی است که در این رده، بر این افراد باید عالمان روشنبین و روشنفکر دیگری مانند سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی را افزود. | ||
امامخمینی با توجه به تحلیل و تبیین پارهای از مشکلات فکری ـ فرهنگی و طرح مباحث حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و نظریات فقهی جدید و جهانیدیدن مسائل و مفاهیم دینی، احیاگری و اصلاحگری | امامخمینی با توجه به تحلیل و تبیین پارهای از مشکلات فکری ـ فرهنگی و طرح مباحث حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و نظریات فقهی جدید و جهانیدیدن مسائل و مفاهیم دینی، احیاگری و اصلاحگری جهانی، یک روشنگر و روشنفکر بزرگ دینی بود و در عین حالیکه یکی از منتقدان روشنفکری به شمار میآمد،<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۱۵۰)</ref> به طور کلی نگاه مثبتی به روشنفکری داشت و روشنفکران دینی و علاقهمند به اسلام را خوب و مثبت ارزیابی میکرد.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۳۳۸ و ۹/۳۴۵)</ref> | ||
:{{ببینید|احیاگری و اصلاح}} | |||
==پیشینه و خاستگاه== | ==پیشینه و خاستگاه== | ||
در یک نگاه روشنفکری پدیدهای غربی و متعلق به تمدن جدید و عصر روشنگری است (زکریایی، ۴۸) و اساسیترین آموزههای آن عقلگرایی (تریگ، ۳۲۸) و آزادی اندیشه (راسخ، ۱/۶۲۹) است. گرایش به آزادی اندیشه، واکنشی بود به سلطه مسیحیت کاتولیک و تفتیش عقاید (انگیزیسیون) و جنگهای مذهبی بسیار طولانی که به قیام «مارتین لوتر» و تجدید نظر در اعتقادات مذهبی انجامید. در سایه چنین گرایشی بود که روشنفکران به وضع موجود و نهادهای اجتماعی و سیاسی انتقاد کردند و خواهان آزادی، برابری حقوقی و اصلاح اقتصادی بودند (زکریایی، ۴۹) | در یک نگاه روشنفکری پدیدهای غربی و متعلق به تمدن جدید و عصر روشنگری است<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۴۸)</ref> و اساسیترین آموزههای آن عقلگرایی<ref>(تریگ، فهم علم اجتماعی، ۳۲۸)</ref> و آزادی اندیشه<ref>(راسخ، فرهنگ جامع جامعهشناسی و علوم انسانی، ۱/۶۲۹)</ref> است. گرایش به آزادی اندیشه، واکنشی بود به سلطه مسیحیت کاتولیک و تفتیش عقاید (انگیزیسیون) و جنگهای مذهبی بسیار طولانی که به قیام «مارتین لوتر» و تجدید نظر در اعتقادات مذهبی انجامید. در سایه چنین گرایشی بود که روشنفکران به وضع موجود و نهادهای اجتماعی و سیاسی انتقاد کردند و خواهان آزادی، برابری حقوقی و اصلاح اقتصادی بودند.<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۴۹)</ref> علمگرایی، ملیگرایی و سکولاریسم، سه راهکار اساسی برای تغییر جامعه بود که روشنفکران در پیش گرفتند. انگیزه اصلی و جو غالب در مراحل نخستینِ جریان روشنفکری اروپایی، دینگریزی و دینستیزی بود.<ref>(یزدی، روشنفکری دینی و چالشهای جدید، ۱۰ ـ ۱۱)</ref> روشنفکران در این دوره، در پی تخریب مبانی جامعه سنتی و ایجاد طرح و اساسی نو بودند<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۴۹)</ref> و از آغاز عصر تجدد، نقش روشنفکران در تحولات و دگرگونیهای جامعه آشکار شد و بهویژه در انقلاب فرانسه (۱۷۸۹م/ ۱۱۶۸ش)، روشنفکران نقش هدایتگرانه برجستهای داشتند.<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۹۸ ـ ۹۹)</ref> با استقرار نظام سرمایهداری و تحقق بسیاری از آرمانهای روشنفکران، جنبش تازهای در قالب نهضت سوسیالیسم پدیدار شد که جو روشنفکری قرن بیستم را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار داد. آرمان عمده این جنبش، عدالت اجتماعی و ضدیت با سرمایهداری بود.<ref>(بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، ۲۴۹)</ref> | ||
در ایران روشنفکری با فروپاشی ساختار سیاسی تمدن ایران در دوره صفویه و قاجار و حضور استعمار در ایران آغاز شد. با شکست ایران در جنگ با روسیه و احساس نیاز به فناوری غربی، دولتمردان ایرانی به فکر فراهمکردن زمینه برای آشنایی با فرهنگ و تمدن جدید افتادند (زکریایی، ۸۶) و زمینه این ارتباط با فرستادن نخستین گروه از دانشجویان ایرانی به غرب در سال ۱۲۳۰ق/ ۱۱۹۴ش، انتشار نخستین روزنامه در سال ۱۲۵۳ق/ ۱۲۱۶ش، تأسیس نخستین چاپخانه در تبریز و نخستین مدرسه به سبک غربی (دارالفنون) در سال ۱۲۶۸ق/ ۱۲۳۰ش فراهم شد (آلاحمد، ۱۹۶ ـ ۱۹۷ و ۱۹۹) | در ایران روشنفکری با فروپاشی ساختار سیاسی تمدن ایران در دوره صفویه و قاجار و حضور استعمار در ایران آغاز شد. با شکست ایران در جنگ با روسیه و احساس نیاز به فناوری غربی، دولتمردان ایرانی به فکر فراهمکردن زمینه برای آشنایی با فرهنگ و تمدن جدید افتادند<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۸۶)</ref> و زمینه این ارتباط با فرستادن نخستین گروه از دانشجویان ایرانی به غرب در سال ۱۲۳۰ق/ ۱۱۹۴ش، انتشار نخستین روزنامه در سال ۱۲۵۳ق/ ۱۲۱۶ش، تأسیس نخستین چاپخانه در تبریز و نخستین مدرسه به سبک غربی (دارالفنون) در سال ۱۲۶۸ق/ ۱۲۳۰ش فراهم شد.<ref>(آلاحمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۱۹۶ ـ ۱۹۷ و ۱۹۹)</ref> نشر عقاید روشنفکران اولیه، زمینه فکری انقلاب مشروطیت را آماده ساخت. این روشنفکران، مروج اندیشههای نو همچون لیبرالیسم، سکولاریسم و تجدد بودند و خواست عمده آنان ازجمله تجدید هویت و سنتهای ملی، وضع نظام قانون اساسی به شیوه اروپا و ایجاد دولت مدرن بود.<ref>(بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، ۲۵۷ ـ ۲۵۸)</ref> | ||
پس از نسلهای اولیه روشنفکری، این عنوان برای تمام کسانی به کار رفت که با آگاهی و تلاش فکری، به انتقاد از وضع موجود، برای رسیدن به وضعیت ایدهآل میپرداختند (امیری، روشنفکری و سیاست، ۲۲) | پس از نسلهای اولیه روشنفکری، این عنوان برای تمام کسانی به کار رفت که با آگاهی و تلاش فکری، به انتقاد از وضع موجود، برای رسیدن به وضعیت ایدهآل میپرداختند.<ref>(امیری، روشنفکری و سیاست، ۲۲)</ref> عمدهترین ویژگیهای روشنفکری در ایران، احترام به خردگرایی غربی، تساهل دینی، نقد سنتهای عرفی و دینی و جستجوی حقوق و آزادیهای انسانی است.<ref>(مسعودی، امام و روشنفکران، ۲۹۳)</ref> رشد تکبعدی عقلانیت نزد روشنفکران ایرانی موجب شد آنان تنها راه جبران عقبماندگی جامعه را گرفتن فناوری از غرب بدانند. نتیجه رشد بیرویه علم و نبود نهادهای دموکراتیک، شکلگیری رژیم تمامیتخواه و نظامی پهلوی را در پی داشت که هیچ نقدی را تحمل نمیکرد و با افزایش قدرت نظامی در تلاش بود قدرت شاهان باستانی ایران را به دست آورد.<ref>(رضادوست و دیگران، آسیبشناسی جریان روشنفکری در ایران معاصر، ۱۴۴ ـ ۱۴۵)</ref> | ||
روشنفکری در ایران را میتوان بر اساس دورههای تاریخی یا ماهیت فکری به دورههای مشخصی تقسیم کرد. دورههای تاریخی روشنفکری عبارتاند از: ۱. عصر مشروطه؛ ۲.عصر رضاخان پهلوی؛ ۳. دوران پس از شهریور۱۳۲۰؛ ۴. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲؛ ۵. دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی. روشنفکران از نظر دیدگاه و ماهیت فکری نیز در دستههای مختلفی مانند غربگرا، چپگرا، ملیگرا و دینی جای میگیرند. این گروهها با وجود تفاوت در شعار و عملکرد که ناشی از تأثیرپذیری از تحولات تاریخی است، دارای روح حاکم نزدیک به هم و آرمانهای تقریباً یکسانیاند (امیری، روشنفکری و سیاست، ۱۹ ـ ۲۰) | روشنفکری در ایران را میتوان بر اساس دورههای تاریخی یا ماهیت فکری به دورههای مشخصی تقسیم کرد. دورههای تاریخی روشنفکری عبارتاند از: ۱. عصر مشروطه؛ ۲.عصر رضاخان پهلوی؛ ۳. دوران پس از شهریور۱۳۲۰؛ ۴. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲؛ ۵. دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی. روشنفکران از نظر دیدگاه و ماهیت فکری نیز در دستههای مختلفی مانند غربگرا، چپگرا، ملیگرا و دینی جای میگیرند. این گروهها با وجود تفاوت در شعار و عملکرد که ناشی از تأثیرپذیری از تحولات تاریخی است، دارای روح حاکم نزدیک به هم و آرمانهای تقریباً یکسانیاند.<ref>(امیری، روشنفکری و سیاست، ۱۹ ـ ۲۰)</ref> | ||
روشنفکران در آستانه انقلاب مشروطه، خواهان اصلاحات گسترده سیاسی، مالی و ارضی برای رفع اسباب عقبماندگی شدند. با پیروزی جنبش مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، نقش روشنفکران در عرصه سیاست و حکومت بارز شد (بشیریه، ۲۵۸) | روشنفکران در آستانه انقلاب مشروطه، خواهان اصلاحات گسترده سیاسی، مالی و ارضی برای رفع اسباب عقبماندگی شدند. با پیروزی جنبش مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، نقش روشنفکران در عرصه سیاست و حکومت بارز شد.<ref>(بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، ۲۵۸)</ref> در این میان نقش جریان نواندیش روحانیت در صدر مشروطیت نیز قابل توجه بود. مباحث نظری میرزامحمدحسین نایینی درباره نگرش دینداری ضد استبداد که برای نخستین بار از آزادی سخن گفت و نیز دفاع همهجانبه محمدکاظم خراسانی از مشروطیت که آن را روشنترین ضروریات دین اسلام خواند، نشئتگرفته از این جریان نواندیش بود.<ref>(شیخفرشی، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، ۳۳ ـ ۳۴، ۳۷ ـ ۳۸ و ۴۲)</ref> | ||
در دوره رضاشاه پهلوی، بسیاری از نظریات روشنفکران همچون ایجاد مبانی دولت مدرن، ناسیونالیسم ایرانی، جلوگیری از نفوذ روحانیت و احیای مفاخر ایران باستان، زمینه اصلاحات و نوسازی این دوره را فراهم کرد؛ در حالیکه برخی دیگر از نظریات روشنفکری مانند حکومت قانون و آزادی و لیبرالیسم، با سرکوب روبهرو شد (بشیریه، ۲۵۹) و تحکیم پایههای قدرت رضاشاه نیز بستهشدن فضای روشنفکری و تعطیلی تمام احزاب را درپی داشت. با سقوط پهلوی در شهریور۱۳۲۰، فعالیت احزاب و روشنفکران از سرگرفته شد. در این دوره، علاوه بر دو گروه چپگرا و ملیگرا، جریان اسلامگرایی هم مطرح شد ( | در دوره رضاشاه پهلوی، بسیاری از نظریات روشنفکران همچون ایجاد مبانی دولت مدرن، ناسیونالیسم ایرانی، جلوگیری از نفوذ روحانیت و احیای مفاخر ایران باستان، زمینه اصلاحات و نوسازی این دوره را فراهم کرد؛ در حالیکه برخی دیگر از نظریات روشنفکری مانند حکومت قانون و آزادی و لیبرالیسم، با سرکوب روبهرو شد<ref>(بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، ۲۵۹)</ref> و تحکیم پایههای قدرت رضاشاه نیز بستهشدن فضای روشنفکری و تعطیلی تمام احزاب را درپی داشت. با سقوط پهلوی در شهریور۱۳۲۰، فعالیت احزاب و روشنفکران از سرگرفته شد. در این دوره، علاوه بر دو گروه چپگرا و ملیگرا، جریان اسلامگرایی هم مطرح شد.<ref>(بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، ۲۵۹)</ref> از دهه ۱۳۳۰ به بعد، اندیشههای مترقی اسلامی، کمکم رشد کردند و روشنفکرانی همچون مرتضی مطهری و سیدمحمود طالقانی، اسلام را از جنبه فلسفی و اجتماعی مطرح کردند.<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۹۰)</ref> | ||
پس از تحولات کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، موفقیتنیافتن گروههای سیاسی چپ و راست، تناسبنداشتن فرهنگ سیاسی و اجتماعی بیگانه با جامعه ایران و نبود یک ایدئولوژی مبتنی بر فرهنگ و اعتقادات مردم، موجب شد روشنفکران دهه ۱۳۴۰ که راهی جز بازگشت به دین و فرهنگ بومی برای مبارزه و رسیدن به اهداف خود نداشتند، به ایدئولوژیسازی برای فعالیتهای سیاسی خود روی آورند (امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۴۹ ـ ۳۵۱) | پس از تحولات کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، موفقیتنیافتن گروههای سیاسی چپ و راست، تناسبنداشتن فرهنگ سیاسی و اجتماعی بیگانه با جامعه ایران و نبود یک ایدئولوژی مبتنی بر فرهنگ و اعتقادات مردم، موجب شد روشنفکران دهه ۱۳۴۰ که راهی جز بازگشت به دین و فرهنگ بومی برای مبارزه و رسیدن به اهداف خود نداشتند، به ایدئولوژیسازی برای فعالیتهای سیاسی خود روی آورند.<ref>(امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۴۹ ـ ۳۵۱)</ref> در این دهه، روشنفکری دینی فعالتر شد و در دهه ۱۳۵۰ بخشی از قشر روشنفکری ایران، ایدئولوژی سیاسی اسلام را با هدف احیای اسلام به عنوان یک نظام اجتماعی و سیاسی مطرح کردند. از نمایندگان این گرایش، میتوان به بنیانگذاران نهضت آزادی، مجاهدین خلق و علی شریعتی اشاره کرد.<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۹۱)</ref> | ||
افزون بر عوامل یادشده، رهبری امامخمینی در واقعه ۱۵ خرداد که جایگاه مذهب را برای روشنفکران مشخص کرد نیز در این تغییر نگرش سهیم بود. برخوردهای خشن و انعطافناپذیر محمدرضا پهلوی باعث شد تا جریان روشنفکری از خاصیت اصلاحطلبی، به انقلابیگری میل کند و به جنبههای مبارزاتی دین توجه بیشتری شود، به طوری که حتی نیروهای غیر مذهبی هم تلاش کردند با رویکردی ابزارگرایانه، از برخی مؤلفههای دینی همچون شهادت و انتظار بهره ببرند (اسماعیلی، ۳۸۱ ـ ۳۸۲) | افزون بر عوامل یادشده، رهبری امامخمینی در واقعه ۱۵ خرداد که جایگاه مذهب را برای روشنفکران مشخص کرد نیز در این تغییر نگرش سهیم بود. برخوردهای خشن و انعطافناپذیر محمدرضا پهلوی باعث شد تا جریان روشنفکری از خاصیت اصلاحطلبی، به انقلابیگری میل کند و به جنبههای مبارزاتی دین توجه بیشتری شود، به طوری که حتی نیروهای غیر مذهبی هم تلاش کردند با رویکردی ابزارگرایانه، از برخی مؤلفههای دینی همچون شهادت و انتظار بهره ببرند.<ref>(اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۳۸۱ ـ ۳۸۲)</ref> در این دوره تا پیروزی انقلاب اسلامی، مشخصه اصلی روشنفکری در کشور، مبارزه بود و جریان روشنفکری مذهبی نیز توفیق بیشتری در جلب نظر مردم داشت. با این همه، امامخمینی، فقیه و مرجعی که مورد حمایت روحانیان، محفلهای مذهبی و توده مردم بود، توانست عمیقترین و گستردهترین رابطه را با توده مردم برقرار کند و رهبری مردم در پیروزی انقلاب اسلامی را به دست گیرد.<ref>(یثربی، ماجرای غمانگیز روشنفکری در ایران، ۲۵۳ و ۲۵۵ ـ ۲۵۶)</ref> جریان روشنفکری در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بررسی دوباره مبانی نظری حکومت اسلامی و جایگزینی مبانی یک حکومت دموکراتیک مذهبی را آغاز کرد.<ref>(جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۲۰۱ ـ ۲۰۲)</ref> | ||
==روشنفکری دینی== | ==روشنفکری دینی== | ||
تعامل گروههای متفاوت روشنفکری، تأثیرپذیری روشنفکران مذهبی از یک جریان فکری که از اسدآبادی آغاز شد و تا لاهوری ادامه داشت و تلاش برخی از روحانیان در ایجاد پیوند میان روحانیان و روشنفکران، در نهایت به شکلگیری جریان روشنفکری دینی انجامید (اسماعیلی، ۲۹۶ ـ ۲۹۷) | تعامل گروههای متفاوت روشنفکری، تأثیرپذیری روشنفکران مذهبی از یک جریان فکری که از اسدآبادی آغاز شد و تا لاهوری ادامه داشت و تلاش برخی از روحانیان در ایجاد پیوند میان روحانیان و روشنفکران، در نهایت به شکلگیری جریان روشنفکری دینی انجامید.<ref>(اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۶ ـ ۲۹۷)</ref> از زمان شکلگیری روشنفکری دینی تاکنون، سه الگوی مسلط در این جریان، شکل گرفته است: ۱. الگوی احیا و اصلاح فکر دینی (از مشروطیت تا دهه ۱۳۲۰): این جریان تلاش کرد میان مفاهیم و نهادهای جدید غربی، با معرفت دینی، سازگاری به وجود آورد؛ ۲. الگوی انقلابیگری (از دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۸) که تحت تأثیر مارکسیسم روسی، مفاهیم جدیدی مانند جهانبینی، ایدئولوژی، زیربنا و روبنا، انقلاب و عدالت اجتماعی را وارد گفتمان دینی جامعه کرد؛ ۳. الگوی عرفیگری (از ۱۳۶۸ به بعد): مهمترین ویژگی شاخص این الگو، ایدئولوژیزدایی از دین و برای دنیا نبودن دین و مدیریت علمی جامعه در برابر مدیریت فقهی است.<ref>(زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۱۰۰ ـ ۱۱۶)</ref> | ||
با وجود برخی اختلافها در دیدگاههای روشنفکران دینی، نقد روشنفکری نسلهای گذشته، نقد دین و روحانیت سنتی در جامعه، استفاده از علم و آموزههای جدید غربی و دینشناسی مستقل از نهاد حوزه، ازجمله مبانی مشترک روشنفکران دینی (بیرون از نهاد حوزه) محسوب میشود. همچنین تجدید مناسبات میان عقل و علم با دین، تغییر روشهای شناخت دینی، نگاه بیرونی به دین و احیای اسلام به عنوان یک نظام سیاسی اجتماعی، ازجمله محورهای مورد توجه این دسته از روشنفکران دینی در نگاه جدید به دین بوده است (امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۵۴) | با وجود برخی اختلافها در دیدگاههای روشنفکران دینی، نقد روشنفکری نسلهای گذشته، نقد دین و روحانیت سنتی در جامعه، استفاده از علم و آموزههای جدید غربی و دینشناسی مستقل از نهاد حوزه، ازجمله مبانی مشترک روشنفکران دینی (بیرون از نهاد حوزه) محسوب میشود. همچنین تجدید مناسبات میان عقل و علم با دین، تغییر روشهای شناخت دینی، نگاه بیرونی به دین و احیای اسلام به عنوان یک نظام سیاسی اجتماعی، ازجمله محورهای مورد توجه این دسته از روشنفکران دینی در نگاه جدید به دین بوده است.<ref>(امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۵۴)</ref> این در حالی است که اندیشه برخی دیگر از روشنفکران دینی (از نهاد حوزه)، با دیدگاههای این گروه از روشنفکران متفاوت است. | ||
مهمترین کانونهای روشنفکران دینی از آغاز را میتوان کانون اسلام (۱۳۱۹ ـ ۱۳۲۲)، با محوریت سخنرانی طالقانی، کانون نشر حقایق در مشهد (اوایل دهه بیست تا حوادث سال ۱۳۴۲) با سخنرانی محمدتقی شریعتی، انجمنهای اسلامی دانشگاهها (۱۳۲۲) با حضور و سخنرانی افرادی چون مهدی بازرگان، و حسینیه ارشاد (۱۳۴۳) با سخنرانی افرادی چون مطهری و علی شریعتی دانست که با تشکیل این نهادها، فعالیت روشنفکران دینی سازمان و گسترش یافت و در فعالیتهای اصلاحگرایانه اجتماعی، مشارکت جست (اسماعیلی، ۲۹۷ ـ ۲۹۹؛ جهانبخش، ۷۲ ـ ۷۶) | مهمترین کانونهای روشنفکران دینی از آغاز را میتوان کانون اسلام (۱۳۱۹ ـ ۱۳۲۲)، با محوریت سخنرانی طالقانی، کانون نشر حقایق در مشهد (اوایل دهه بیست تا حوادث سال ۱۳۴۲) با سخنرانی محمدتقی شریعتی، انجمنهای اسلامی دانشگاهها (۱۳۲۲) با حضور و سخنرانی افرادی چون مهدی بازرگان، و حسینیه ارشاد (۱۳۴۳) با سخنرانی افرادی چون مطهری و علی شریعتی دانست که با تشکیل این نهادها، فعالیت روشنفکران دینی سازمان و گسترش یافت و در فعالیتهای اصلاحگرایانه اجتماعی، مشارکت جست.<ref>(اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۷ ـ ۲۹۹؛ جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۷۲ ـ ۷۶)</ref> | ||
==روشنفکری در میان روحانیت== | ==روشنفکری در میان روحانیت== | ||
روحانیت نوگرا و نواندیش، برخلاف روحانیت سنتی، با پدیدههای مدرن، تحولات جوامع و پیشرفت علوم مختلف و مقتضیات زمان بیگانه نیست و آن را نفی نمیکند، بلکه با اعتقاد و عمل به معارف دینی و توجه به شرایط جدید، بر مبنای اجتهاد فقاهتی، به استنباط احکام و بیان ضابطهمند و اصولی آن برای مردم میپردازد؛ چنانکه در یک قرن و نیم اخیر، روحانیت نوگرا منشأ بسیاری از جنبشهای مردمی و یکی از ستونهای اصلی مبارزه با استعمار و استبداد بوده است (امیری، روشنفکر دینی، ۹۱ ـ ۹۵) | روحانیت نوگرا و نواندیش، برخلاف روحانیت سنتی، با پدیدههای مدرن، تحولات جوامع و پیشرفت علوم مختلف و مقتضیات زمان بیگانه نیست و آن را نفی نمیکند، بلکه با اعتقاد و عمل به معارف دینی و توجه به شرایط جدید، بر مبنای اجتهاد فقاهتی، به استنباط احکام و بیان ضابطهمند و اصولی آن برای مردم میپردازد؛ چنانکه در یک قرن و نیم اخیر، روحانیت نوگرا منشأ بسیاری از جنبشهای مردمی و یکی از ستونهای اصلی مبارزه با استعمار و استبداد بوده است.<ref>(امیری، روشنفکر دینی، ۹۱ ـ ۹۵)</ref> | ||
امامخمینی در جایگاه یک عالم دینیِ روشنفکر و نواندیش، علاوه بر تأکید بر دین سنتی، ضرورت درک زمان و مکان در فقه را لازم میشمرد و فقه اسلامی را پویا و نظریهای کامل برای اداره انسان از گهواره تا گور میدانست (۲۱/۲۸۹) و فقها را به برداشتهای نو از احکام الهی ترغیب | امامخمینی در جایگاه یک عالم دینیِ روشنفکر و نواندیش، علاوه بر تأکید بر دین سنتی، ضرورت درک زمان و مکان در فقه را لازم میشمرد و فقه اسلامی را پویا و نظریهای کامل برای اداره انسان از گهواره تا گور میدانست<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۹)</ref> و فقها را به برداشتهای نو از احکام الهی ترغیب میکرد؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱)</ref> چنانکه از برخی آخوندهای متحجر حوزههای علمیه که ضربه بزرگی به اسلام و مسلمانان میزدند، سخت انتقاد میکرد.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۰ ـ ۲۸۱)</ref> از نظر ایشان روشنفکری دینی با روحانیت اصیل، دینباور و انقلابی، پیوندی عمیق دارد؛ از اینرو ایشان در کلام خود، روشنفکری را در برابر تحجرگرایی و علم را در برابر خرافه قرار میداد و با تبیین زحمات روحانیت اصیل و روشنفکر در حفظ اسلام،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۴۰)</ref> زمزمه اسلام منهای روحانیت را توطئهای از جانب دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و نابودی اسلام ارزیابی میکرد.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۷۹ ـ ۲۸۰؛ ۷/۴۸۶ و ۸/۵۷)</ref> | ||
موفقیت و پیروزی بسیاری از جنبشهای مردمی، مرهون همراهی روحانیت و روشنفکران بوده و شکستها نیز از جدایی و معارضه این دو قشر، نشئت گرفته است (آلاحمد، ۲۷۵) | موفقیت و پیروزی بسیاری از جنبشهای مردمی، مرهون همراهی روحانیت و روشنفکران بوده و شکستها نیز از جدایی و معارضه این دو قشر، نشئت گرفته است.<ref>(آلاحمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۲۷۵)</ref> هر دو جریان، مذهب را اصلیترین بخش هویت جامعه ایرانی میدانستند و به ظرفیتهای فرهنگ تشیع برای مقابله با استبداد آگاه بودند؛ از اینرو تعامل و روابط میان دو طیف، به میزان قابل توجهی افزایش یافت؛ البته با وجود این همسویی، اختلافات اساسی فکری نیز میان آنها وجود داشت که هرگز به طور کامل حل نشد.<ref>(امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۳۷)</ref> | ||
گفته شده انتقادهای روشنفکران دینی به غرب، غربزدگی و استبداد، در دهه چهل و افزایش احساس نیاز جامعه به روحانیت در مسائل اجتماعی ـ سیاسی، موجب آزادی عمل روحانیان و گسترش ایدئولوژی و ارزشهای دینی در جامعه شد. نقدهای روشنفکران مذهبی مانند جلال آلاحمد، شریعتی و بازرگان به روحانیان در دوری آنان از جامعه و فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی، گروهی از آنان را برای ورود به مسائل سیاسی ـ اجتماعی آماده کرد (← اسماعیلی، ۳۷۷) | گفته شده انتقادهای روشنفکران دینی به غرب، غربزدگی و استبداد، در دهه چهل و افزایش احساس نیاز جامعه به روحانیت در مسائل اجتماعی ـ سیاسی، موجب آزادی عمل روحانیان و گسترش ایدئولوژی و ارزشهای دینی در جامعه شد. نقدهای روشنفکران مذهبی مانند جلال آلاحمد، شریعتی و بازرگان به روحانیان در دوری آنان از جامعه و فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی، گروهی از آنان را برای ورود به مسائل سیاسی ـ اجتماعی آماده کرد.<ref>(← اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۳۷۷)</ref> بازشناسی افکار و رفتار روشنفکران دینی نشان میدهد آنان با تشکیل نهادها و ارتباط مستقیمی که با بخشی از بدنه روحانیت داشتند، در قسمتهایی از فعالیتهای دهگانه روحانیت: بازسازی و نوسازی سازمان روحانیت، بهرهبردن از ابزارها و روشهای ارتباطی و تبلیغی جدید، ارائه تفسیری عقلانی از دین، مقابله با بهائیت، مقابله با کمونیسم، مارکسیسم و مبارزه با استعمار، با آنان مشارکت و اشتراک نظر داشتند.<ref>(اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۳۰۴)</ref> | ||
==ویژگیهای روشنفکران== | ==ویژگیهای روشنفکران== | ||
روشنفکران یگ گروه مشخص و دارای یک پایگاه اجتماعی خاص نیستند و اصولاً روشنفکری یک صفت بارز معنوی در انسان است، نه یک فرم اجتماعی مشخص (شریعتی، ۱۵۵) | روشنفکران یگ گروه مشخص و دارای یک پایگاه اجتماعی خاص نیستند و اصولاً روشنفکری یک صفت بارز معنوی در انسان است، نه یک فرم اجتماعی مشخص.<ref>(شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۱۵۵)</ref> روشنفکر در هر دوره (با هر گرایشی که باشد) دارای یک بینش انتقادی به وضع موجود و نیز در تلاش برای جانشینساختن وضع مطلوب است.<ref>(شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۲۵۹)</ref> ویژگی مهم هر روشنفکری که بیداری و هدایت مردم خود را تعهد کرده است، حرکتبخشیدن و جهتدادن به جامعه و نیز به زبان مردم سخنگفتن است.<ref>(شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۳۱۱)</ref> | ||
امامخمینی با توجه به نقش مؤثر روشنفکران بر جامعه، از آنان میخواست در راستای شناخت دردها و نابسامانیهای اجتماعی و درمان آن حرکت کنند (۲/۳۴۵) | امامخمینی با توجه به نقش مؤثر روشنفکران بر جامعه، از آنان میخواست در راستای شناخت دردها و نابسامانیهای اجتماعی و درمان آن حرکت کنند.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۵)</ref> ایشان در یک نگاه کلی روشنفکری را به معنای برخورداری از درک و آگاهی درباره مسائل روز و واکنش مناسب نشاندادن به آن میدانست و در شرح حرکت و قیام مردم در برابر رژیم به کار میبرد؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۰۱ و ۵/۱۰۲)</ref> همچنانکه در نگاهی خاصتر، از این واژه برای اشاره به اقشار تحصیلکرده و نوگرا و نواندیش جامعه استفاده میکرد. این گروه از نظر امامخمینی در دو طیف «غیر متعهد و وابسته به غرب یا شرق» و «متعهد و مذهبی» قابل دستهبندی است. مهمترین ویژگیهای روشنفکر غیر متعهد از نظر امامخمینی عبارتاند از: ۱. خودباختگی کامل در برابر غرب و نداشتن استقلال فکری؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۳ ـ ۲۶؛ ۹/۲۵؛ ۱۰/۵۳ ـ ۵۴ و ۱۲/۴ ـ ۵، ۲۰۲، ۲۰۷)</ref> ۲. جانبداری از آزادی غربی؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۳ ـ ۳۴۵، ۴۵۳؛ ۱۲/۲۹۹ و ۲۱/۴۰۶)</ref> ۳. مخالفت و جسارت به اسلام و ارزشهای اسلامی،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۰۴ ـ ۴۰۶؛ ۱۴/۳۷۶ و ۱۷/۴۸، ۱۵۰)</ref> روحانیت،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۴۶ و ۱۳/۱۷۷)</ref> ولایت فقیه<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۴۶ ـ ۲۴۷ و ۳۲۵؛ ۱۰/۲۲۱، ۴۸۱ و ۱۱/۴۶۴)</ref> و مظاهر و شعائر اسلامی؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۴۹)</ref> ۴. نشناختن جامعه و مردم و بیاعتنایی و ارزشننهادن به آنان؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸ و ۱۸/۳۴۲)</ref> ۵. دعوت به فساد.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۴۵۱ ـ ۴۵۲)</ref> | ||
امامخمینی از این دسته روشنفکران با تعابیری مانند | امامخمینی از این دسته روشنفکران با تعابیری مانند وارداتی،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۷)</ref> مصنوعی،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۲۵)</ref> حرفهای،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۲)</ref> غربزده،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱)</ref> روشنفکرنما،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۱۶)</ref> بهخودمشغول و ازمردمبریده<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۲۵)</ref> و دارای نفاق و دورویی<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۴ ـ ۲۳۵)</ref> یاد میکرد. ایشان معتقد بود در دوره پهلوی، از این گروه برای سرکوب روحانیت استفاده شد<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۱۷۷)</ref> و با سپردن مراکز تعلیم و تربیت کشور بهخصوص دانشگاهها به این گروه تلاش شد تا جوانان و دانشجویان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی دور کنند.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۱۸)</ref> ایشان همچنین معتقد بود برخی از این روشنفکران، منافق، سیاستباز و کاسبکارند و به اقتضای شرایط، مواضع خود را تغییر میدهند؛ چنانکه در دوران رژیم پهلوی همراه آن و در دوران اسلام و انقلاب، مسلمان و انقلابیاند.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۲ ـ ۲۳۵)</ref> ایشان بسیاری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای دوره پهلوی را همدست، همفکر و همراه رژیم پهلوی، در ضربهزدن به اسلام، خودباختگی و ارزش قائلنشدن برای مردم میدانست.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۵۴ و ۱۷/۱۵۰)</ref> به باور ایشان این روشنفکران در اظهار مخالفت و دشمنی با اسلام، صریحتر از محمدرضا پهلوی عمل میکردند<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۴۶۲)</ref> و برخی از آنان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در صدد بازگرداندن رژیم پهلوی یا مشابه آن بودند؛<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱)</ref> چنانکه برخی از این اشخاص، مخالفت و ضدیت با انقلاب و نظام را با عناوین فریبندهای چون روشنفکری، آزادیخواهی و دموکراسی پوشش میدادند.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۴)</ref> ایشان دلایل مخالفت چنین روشنفکرانی با اسلام را ناآگاهی از اسلام<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۱ ـ ۱۷۲)</ref> یا دشمنی با اسلام و ابزار دست بیگانه بودن<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۴۵۳)</ref> ذکر میکرد. | ||
از سوی دیگر، امامخمینی به روشنفکرانِ متعهد و علاقهمند به اسلام خوشبین بود و آنان را مایه امید خود میشمرد (۳/۱۱۴) و با تعبیرهایی مانند روشنفکران راه | از سوی دیگر، امامخمینی به روشنفکرانِ متعهد و علاقهمند به اسلام خوشبین بود و آنان را مایه امید خود میشمرد<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۱۴)</ref> و با تعبیرهایی مانند روشنفکران راه حق،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۷۴)</ref> روشنفکران مذهبی،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۰۷)</ref> اسلامی،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۱۸ ـ ۲۱۹)</ref> مترقی،<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۴۷۲)</ref> متفکر<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳ و ۱۸۷)</ref> و تحصیلکرده<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۳۱ و ۹/۳۴۵)</ref> از آنان تجلیل میکرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با معرفی افراد متعهد و فهیمی چون مرتضی مطهری، محمد مفتح، سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی، این افراد را سرمایههای نظام و ارزشمند برای اسلام خواند.<ref>(امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۲ ـ ۲۳)</ref> | ||
==رسالت روشنفکران== | ==رسالت روشنفکران== | ||
درباره رسالت روشنفکران در جامعه، دیدگاههای گوناگونی ابراز شده است. کسانی چون آلاحمد و شریعتی با استفاده از تعبیر رسالت روشنفکری، کار روشنفکر را پیامبرانه دانستهاند. آلاحمد پیامبران(ع) را در زمره نخستین روشنفکران به شمار آورده، معتقد بود روشنفکران عصر جدید نیز در دوره ختم پیامبری و بینیازی بشر از بیان اندیشه به زبان عالم غیب، همان بار پیامبران یعنی بار امانت را بر دوش دارند (۱۶۵ و ۱۶۸ ـ ۱۶۹). شریعتی نیز معتقد بود روشنفکران در عصر فکر، همان رسالت پیامبران در عصر وحی را بر عهده دارند و وظیفه روشنفکر که عنصر آگاه جامعه است، آگاهکردن جامعه است؛ زیرا نفس وجود واقعیتهایی چون ظلم، فقر، اختلاف طبقاتی، استعمار و استثمار عامل حرکت، انقلاب و دگرگونی نیست، بلکه احساس فقر، ظلم، استثمار است که حرکت و انقلاب را به وجود میآورد و این احساس در پی آگاهی عمومی از واقعیتهای جامعه به وجود میآید (۱۵۵ ـ ۱۵۶). | درباره رسالت روشنفکران در جامعه، دیدگاههای گوناگونی ابراز شده است. کسانی چون آلاحمد و شریعتی با استفاده از تعبیر رسالت روشنفکری، کار روشنفکر را پیامبرانه دانستهاند. آلاحمد پیامبران(ع) را در زمره نخستین روشنفکران به شمار آورده، معتقد بود روشنفکران عصر جدید نیز در دوره ختم پیامبری و بینیازی بشر از بیان اندیشه به زبان عالم غیب، همان بار پیامبران یعنی بار امانت را بر دوش دارند (۱۶۵ و ۱۶۸ ـ ۱۶۹). شریعتی نیز معتقد بود روشنفکران در عصر فکر، همان رسالت پیامبران در عصر وحی را بر عهده دارند و وظیفه روشنفکر که عنصر آگاه جامعه است، آگاهکردن جامعه است؛ زیرا نفس وجود واقعیتهایی چون ظلم، فقر، اختلاف طبقاتی، استعمار و استثمار عامل حرکت، انقلاب و دگرگونی نیست، بلکه احساس فقر، ظلم، استثمار است که حرکت و انقلاب را به وجود میآورد و این احساس در پی آگاهی عمومی از واقعیتهای جامعه به وجود میآید (۱۵۵ ـ ۱۵۶). | ||
در برابر، برخی دیگر رسالت پیامبرانه روشنفکر را بیوجه دانستهاند و معتقدند روشنفکر نمیتواند ایدئولوژیپرداز یا طراح آرمانشهر باشد. برای روشنفکر تنها دو وظیفه اخلاقی «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» وجود دارد و در این میان، تقریر حقیقت (کشف و رساندن حقیقت به آستانه آگاهی شهروندان) بر وظیفه دیگر مقدّم و ارجح است (ملکیان، ۴۵ و۴۷). در عین حال باید توجه کرد که روشنفکران همه در یک ردیف نیستند و درجات و مراتب دارند. برخی مولد و مبدع نظریهاند و برخی دیگر، توزیعکننده و مصرفکننده اندیشههای دیگراناند (سروش، ۹ و ۲۳). | در برابر، برخی دیگر رسالت پیامبرانه روشنفکر را بیوجه دانستهاند و معتقدند روشنفکر نمیتواند ایدئولوژیپرداز یا طراح آرمانشهر باشد. برای روشنفکر تنها دو وظیفه اخلاقی «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» وجود دارد و در این میان، تقریر حقیقت (کشف و رساندن حقیقت به آستانه آگاهی شهروندان) بر وظیفه دیگر مقدّم و ارجح است (ملکیان، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، ۴۵ و۴۷). در عین حال باید توجه کرد که روشنفکران همه در یک ردیف نیستند و درجات و مراتب دارند. برخی مولد و مبدع نظریهاند و برخی دیگر، توزیعکننده و مصرفکننده اندیشههای دیگراناند (سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۹ و ۲۳). | ||
امامخمینی ضمن اذعان به اهمیت نقش متفکران در صلاح و فساد جامعه (۷/۲۵۵) و اینکه تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد، مهمترین وظایف روشنفکران را شناخت اصول اساسی اسلام (۳/۳۲۲)، تعهد به آن (۲۱/۴۲۲)، معرفی اسلام به دنیا (۴/۱۴۲)، مشارکت در سرنوشت کشور و تلاش برای استقلال آن (۱۸/۳۴۲ ـ ۳۴۳ و۲۱/۴۳۲)، آگاهساختن ملت از نیرنگهای دشمنان (۲/۱۴۲)، جلوگیری از تبلیغات مسموم برای منحرفکردن نهضت (۳/۴۳۴)، گرم نگهداشتن مساجد و محافل مذهبی (۸/۶۰)، ابراز علاقه به اسلام و عالمان و واعظان (۲/۳۹۸)، احترام به روحانیان و همبستگی با آنان (۳/۳۲۵ ـ ۳۲۶)، مجهزشدن به سلاح علم دین و دنیا (۳/۳۲۷) و پرهیز از تفرقه و تشتت (۱۲/۲۰۸) میدانست. ایشان وابستگی روشنفکران به شرق و غرب را موجب خسارات فراوان به دنیای اسلام بر میشمرد و نجات روشنفکران را از این خودباختگی، در بیداری و حرکت ملتهای مسلمان میدید (۱۲/۲۰۲ و ۱۳/۲۱۲). از نگاه ایشان علت عقبماندگیهای کشور، شناخت صحیحنداشتن بیشتر روشنفکران از جامعه اسلامی ایران، بیتوجهی به مشکلات مردم و بسندهکردن به نظریهپردازی درباره موضوعات غیر قابل فهم برای مردم است (۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸)؛ چنانکه در یک نگاه کلی، مهمترین انتظارات امامخمینی از روشنفکران عبارت است از آگاهساختن مردم و دفاع از اسلام و نجات مسلمانان از استبداد و استعمار (۲/۵۸)، وحدت و همدلی با روحانیت و خدمت هر دو گروه به مستضعفان (۱۰/۴۷۲ ـ ۴۷۴)، مبارزه با فساد (۳/۴۶۸) و مبارزه با تحجر (۲۱/۲۴۰). ایشان همچنین با تأکید بر تغییر و رشد ملتها در دنیای امروز، تنها راه همراهی علما و روشنفکران کشورهای اسلامی با ملتها و عقبنماندن از آنان در مبارزه با استکبار و استثمار را گسترش ارتباط و تعامل میان روشنفکران جهان اسلام و استفاده از زبان مردم میدانست (۱۸/۳۴۲). | امامخمینی ضمن اذعان به اهمیت نقش متفکران در صلاح و فساد جامعه (۷/۲۵۵) و اینکه تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد، مهمترین وظایف روشنفکران را شناخت اصول اساسی اسلام (۳/۳۲۲)، تعهد به آن (۲۱/۴۲۲)، معرفی اسلام به دنیا (۴/۱۴۲)، مشارکت در سرنوشت کشور و تلاش برای استقلال آن (۱۸/۳۴۲ ـ ۳۴۳ و۲۱/۴۳۲)، آگاهساختن ملت از نیرنگهای دشمنان (۲/۱۴۲)، جلوگیری از تبلیغات مسموم برای منحرفکردن نهضت (۳/۴۳۴)، گرم نگهداشتن مساجد و محافل مذهبی (۸/۶۰)، ابراز علاقه به اسلام و عالمان و واعظان (۲/۳۹۸)، احترام به روحانیان و همبستگی با آنان (۳/۳۲۵ ـ ۳۲۶)، مجهزشدن به سلاح علم دین و دنیا (۳/۳۲۷) و پرهیز از تفرقه و تشتت (۱۲/۲۰۸) میدانست. ایشان وابستگی روشنفکران به شرق و غرب را موجب خسارات فراوان به دنیای اسلام بر میشمرد و نجات روشنفکران را از این خودباختگی، در بیداری و حرکت ملتهای مسلمان میدید (۱۲/۲۰۲ و ۱۳/۲۱۲). از نگاه ایشان علت عقبماندگیهای کشور، شناخت صحیحنداشتن بیشتر روشنفکران از جامعه اسلامی ایران، بیتوجهی به مشکلات مردم و بسندهکردن به نظریهپردازی درباره موضوعات غیر قابل فهم برای مردم است (۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸)؛ چنانکه در یک نگاه کلی، مهمترین انتظارات امامخمینی از روشنفکران عبارت است از آگاهساختن مردم و دفاع از اسلام و نجات مسلمانان از استبداد و استعمار (۲/۵۸)، وحدت و همدلی با روحانیت و خدمت هر دو گروه به مستضعفان (۱۰/۴۷۲ ـ ۴۷۴)، مبارزه با فساد (۳/۴۶۸) و مبارزه با تحجر (۲۱/۲۴۰). ایشان همچنین با تأکید بر تغییر و رشد ملتها در دنیای امروز، تنها راه همراهی علما و روشنفکران کشورهای اسلامی با ملتها و عقبنماندن از آنان در مبارزه با استکبار و استثمار را گسترش ارتباط و تعامل میان روشنفکران جهان اسلام و استفاده از زبان مردم میدانست (۱۸/۳۴۲). | ||
==جریانها و گروههای روشنفکری== | ==جریانها و گروههای روشنفکری== | ||
گروههای روشنفکری ایران در هنگام نهضت امامخمینی را میتوان در سه گروه بررسی کرد: ۱. روشنفکران چپ با گرایش ضد دینی و اغلب وابسته به مارکسیسم؛ ۲. گروههای راست، قائل به مذهب غیر سیاسی و خواهان ایجاد حکومت مستقل و ملی؛ ۳. روشنفکران دینی، مخالف با گرایشهای چپ و راست، قائل به حکومت دینی با قرائتها و تعریفهای مختلف (ظهیری، ۲۴). امامخمینی که تنها گروه سوم را متعهد و روشنفکر حقیقی میدانست، از آغاز نهضت و با وجود هدف مشترک مبارزاتی، حفظ فاصله با گروههای چپ را همواره در اولویت رفتاری خود قرار داد؛ برهمین اساس با درخواست از گروههای مبارز برای اعلام مواضع خود و تأکید بر اسلامیبودن نهضت تلاش کرد تا زمینه فرصتطلبی رژیم پهلوی را در وابستهدانستن نهضت اسلامی به مارکسیسم از میان ببرد (۳/۴۴۷ ـ ۴۴۸؛ ظهیری، ۸). افزون بر این، ایشان معتقد بود روشنفکرانی که دارای شناخت از جامعه اسلامی ایراناند، به چپ واقعی و مارکسیسم گرایش ندارند و هواداران این مکتب فکری را تعدادی از جوانان بیتجربه تشکیل میدهند (۵/۳۹۲). | گروههای روشنفکری ایران در هنگام نهضت امامخمینی را میتوان در سه گروه بررسی کرد: ۱. روشنفکران چپ با گرایش ضد دینی و اغلب وابسته به مارکسیسم؛ ۲. گروههای راست، قائل به مذهب غیر سیاسی و خواهان ایجاد حکومت مستقل و ملی؛ ۳. روشنفکران دینی، مخالف با گرایشهای چپ و راست، قائل به حکومت دینی با قرائتها و تعریفهای مختلف (ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴). امامخمینی که تنها گروه سوم را متعهد و روشنفکر حقیقی میدانست، از آغاز نهضت و با وجود هدف مشترک مبارزاتی، حفظ فاصله با گروههای چپ را همواره در اولویت رفتاری خود قرار داد؛ برهمین اساس با درخواست از گروههای مبارز برای اعلام مواضع خود و تأکید بر اسلامیبودن نهضت تلاش کرد تا زمینه فرصتطلبی رژیم پهلوی را در وابستهدانستن نهضت اسلامی به مارکسیسم از میان ببرد (۳/۴۴۷ ـ ۴۴۸؛ ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۸). افزون بر این، ایشان معتقد بود روشنفکرانی که دارای شناخت از جامعه اسلامی ایراناند، به چپ واقعی و مارکسیسم گرایش ندارند و هواداران این مکتب فکری را تعدادی از جوانان بیتجربه تشکیل میدهند (۵/۳۹۲). | ||
برخورد با گروههای راست نیز از جانب امامخمینی، همواره به شکل جذبی ـ دفعی بود (ظهیری، ۲۴). رفتار جذبی امامخمینی براساس ضدیتنداشتن این گروهها با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلالطلبانه و البته توأم با ذکر اشتباهات آنان بود؛ ولی هنگامی که وجهه سکولاریستی این جریان، در عمل به مخالفت با احکام دین میانجامید، واکنش امامخمینی را نیز در پی داشت (همان). ایشان در برخورد با گروههای روشنفکری دینی، به دنبال جذب کامل و ایجاد وحدت میان آنان و روحانیت بود و پیروزی را در صورت ایجاد چنین وحدتی میسر میدید (۶/۱۷۳؛ ظهیری، ۱۷ ـ ۱۸) و انتقادهای ایشان به این گروه در چارچوب مباحث فکری و نصیحتهای دلسوزانه بود (ظهیری، ۲۴). ایشان از سویی به روشنفکران سفارش میکرد از هدایت روحانیان بهره گیرند و از سوی دیگر، روحانیان را از زدن اتهام التقاط به اندیشههای روشنفکران برحذر میداشت (۲۱/۹۷ ـ ۹۸) و آنان را کسانی میدانست که برای مملکت سختی کشیده و زندان رفتهاند (۶/۲۴ و ۱۱/۴)؛ در عین حال زیادهروی روشنفکران درباره علمای اسلام و شعار «اسلام منهای روحانیت» را عامل مهم جدایی دو قشر میدانست (۵/۲۸۰ و ۷/۴۱۲) و جدایی هر یک از این دو گروه را باعث شکست نهضت میشمرد (۵/۲۸۰ ـ ۲۸۱). | برخورد با گروههای راست نیز از جانب امامخمینی، همواره به شکل جذبی ـ دفعی بود (ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴). رفتار جذبی امامخمینی براساس ضدیتنداشتن این گروهها با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلالطلبانه و البته توأم با ذکر اشتباهات آنان بود؛ ولی هنگامی که وجهه سکولاریستی این جریان، در عمل به مخالفت با احکام دین میانجامید، واکنش امامخمینی را نیز در پی داشت (همان). ایشان در برخورد با گروههای روشنفکری دینی، به دنبال جذب کامل و ایجاد وحدت میان آنان و روحانیت بود و پیروزی را در صورت ایجاد چنین وحدتی میسر میدید (۶/۱۷۳؛ ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۱۷ ـ ۱۸) و انتقادهای ایشان به این گروه در چارچوب مباحث فکری و نصیحتهای دلسوزانه بود (ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴). ایشان از سویی به روشنفکران سفارش میکرد از هدایت روحانیان بهره گیرند و از سوی دیگر، روحانیان را از زدن اتهام التقاط به اندیشههای روشنفکران برحذر میداشت (۲۱/۹۷ ـ ۹۸) و آنان را کسانی میدانست که برای مملکت سختی کشیده و زندان رفتهاند (۶/۲۴ و ۱۱/۴)؛ در عین حال زیادهروی روشنفکران درباره علمای اسلام و شعار «اسلام منهای روحانیت» را عامل مهم جدایی دو قشر میدانست (۵/۲۸۰ و ۷/۴۱۲) و جدایی هر یک از این دو گروه را باعث شکست نهضت میشمرد (۵/۲۸۰ ـ ۲۸۱). | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
خط ۹۲: | خط ۹۳: | ||
* معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۰ش. | * معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۰ش. | ||
* ملکیان، مصطفی، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، مجله آفتاب، شماره ۱۳، ۱۳۸۰ش. | * ملکیان، مصطفی، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، مجله آفتاب، شماره ۱۳، ۱۳۸۰ش. | ||
* | * نوایی، علیاکبر، عناصر اصلی روشنفکری دینی با تکیه بر آزاداندیشی در حوزهها، مجله حوزه، شماره ۱۴۲، ۱۳۸۶ش. | ||
* یثربی، سیدیحیی، ماجرای غمانگیز روشنفکری در ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | * یثربی، سیدیحیی، ماجرای غمانگیز روشنفکری در ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | ||
* یزدی، ابراهیم، روشنفکری دینی و چالشهای جدید، تهران، کویر، چاپ اول، ۱۳۸۶ش. | * یزدی، ابراهیم، روشنفکری دینی و چالشهای جدید، تهران، کویر، چاپ اول، ۱۳۸۶ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
محمدکاظم کریمی | محمدکاظم کریمی |