Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==روشنفکری دینی== | ==روشنفکری دینی== | ||
تعامل گروههای متفاوت روشنفکری، تأثیرپذیری روشنفکران مذهبی از یک جریان فکری که از اسدآبادی آغاز شد و تا لاهوری ادامه داشت و تلاش برخی از روحانیان در ایجاد پیوند میان روحانیان و روشنفکران، در نهایت به شکلگیری جریان روشنفکری دینی انجامید.<ref>اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۶ ـ ۲۹۷.</ref> از زمان شکلگیری روشنفکری دینی تاکنون، سه الگوی مسلط در این جریان، شکل گرفته است: ۱. الگوی احیا و اصلاح فکر دینی (از مشروطیت تا دهه ۱۳۲۰): این جریان تلاش کرد میان مفاهیم و نهادهای جدید غربی، با معرفت دینی، سازگاری به وجود آورد؛ ۲. الگوی انقلابیگری (از دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۸) که تحت تأثیر مارکسیسم روسی، مفاهیم جدیدی مانند | تعامل گروههای متفاوت روشنفکری، تأثیرپذیری روشنفکران مذهبی از یک جریان فکری که از [[جمالالدین اسدآبادی|اسدآبادی]] آغاز شد و تا [[اقبال لاهوری|لاهوری]] ادامه داشت و تلاش برخی از روحانیان در ایجاد پیوند میان روحانیان و روشنفکران، در نهایت به شکلگیری جریان روشنفکری دینی انجامید.<ref>اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۶ ـ ۲۹۷.</ref> از زمان شکلگیری روشنفکری دینی تاکنون، سه الگوی مسلط در این جریان، شکل گرفته است: ۱. الگوی احیا و اصلاح فکر دینی (از مشروطیت تا دهه ۱۳۲۰): این جریان تلاش کرد میان مفاهیم و نهادهای جدید غربی، با معرفت دینی، سازگاری به وجود آورد؛ ۲. الگوی انقلابیگری (از دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۸) که تحت تأثیر مارکسیسم روسی، مفاهیم جدیدی مانند [[جهانبینی]]، [[ایدئولوژی]]، زیربنا و روبنا، انقلاب و [[عدالت اجتماعی]] را وارد گفتمان دینی جامعه کرد؛ ۳. الگوی عرفیگری (از ۱۳۶۸ به بعد): مهمترین ویژگی شاخص این الگو، ایدئولوژیزدایی از دین و برای دنیا نبودن دین و مدیریت علمی جامعه در برابر مدیریت فقهی است.<ref>زکریایی، درآمدی بر جامعهشناسی روشنفکری دینی، ۱۰۰ ـ ۱۱۶.</ref> | ||
با وجود برخی اختلافها در دیدگاههای روشنفکران دینی، نقد روشنفکری نسلهای گذشته، نقد دین و روحانیت سنتی در جامعه، استفاده از علم و آموزههای جدید غربی و دینشناسی مستقل از نهاد | با وجود برخی اختلافها در دیدگاههای روشنفکران دینی، نقد روشنفکری نسلهای گذشته، نقد دین و [[روحانیت]] سنتی در جامعه، استفاده از علم و آموزههای جدید غربی و دینشناسی مستقل از نهاد [[حوزه]]، ازجمله مبانی مشترک روشنفکران دینی (بیرون از نهاد حوزه) محسوب میشود. همچنین تجدید مناسبات میان عقل و [[علم]] با دین، تغییر روشهای شناخت دینی، نگاه بیرونی به دین و احیای اسلام به عنوان یک نظام سیاسی اجتماعی، ازجمله محورهای مورد توجه این دسته از روشنفکران دینی در نگاه جدید به دین بوده است.<ref>امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۵۴.</ref> این در حالی است که اندیشه برخی دیگر از روشنفکران دینی (از نهاد حوزه)، با دیدگاههای این گروه از روشنفکران متفاوت است. | ||
مهمترین کانونهای روشنفکران دینی از آغاز را میتوان کانون اسلام (۱۳۱۹ ـ ۱۳۲۲)، با محوریت سخنرانی | مهمترین کانونهای روشنفکران دینی از آغاز را میتوان کانون اسلام (۱۳۱۹ ـ ۱۳۲۲)، با محوریت سخنرانی [[محمود طالقانی|طالقانی]]، کانون نشر حقایق در [[مشهد]] (اوایل دهه بیست تا حوادث سال ۱۳۴۲) با سخنرانی [[محمدتقی شریعتی]]، انجمنهای اسلامی دانشگاهها (۱۳۲۲) با حضور و سخنرانی افرادی چون [[مهدی بازرگان]]، و حسینیه ارشاد (۱۳۴۳) با سخنرانی افرادی چون [[مرتضی مطهری|مطهری]] و [[علی شریعتی]] دانست که با تشکیل این نهادها، فعالیت روشنفکران دینی سازمان و گسترش یافت و در فعالیتهای اصلاحگرایانه اجتماعی، مشارکت جست.<ref>اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۷ ـ ۲۹۹؛ جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۷۲ ـ ۷۶.</ref> | ||
==روشنفکری در میان روحانیت== | ==روشنفکری در میان روحانیت== | ||
روحانیت نوگرا و نواندیش، برخلاف روحانیت سنتی، با پدیدههای مدرن، تحولات جوامع و پیشرفت علوم مختلف و مقتضیات زمان بیگانه نیست و آن را نفی نمیکند، بلکه با اعتقاد و عمل به معارف دینی و توجه به شرایط جدید، بر مبنای اجتهاد فقاهتی، به استنباط احکام و بیان ضابطهمند و اصولی آن برای مردم میپردازد؛ چنانکه در یک قرن و نیم اخیر، روحانیت نوگرا منشأ بسیاری از جنبشهای مردمی و یکی از ستونهای اصلی مبارزه با استعمار و استبداد بوده است.<ref>امیری، روشنفکر دینی، ۹۱ ـ ۹۵.</ref> | روحانیت نوگرا و نواندیش، برخلاف روحانیت سنتی، با پدیدههای مدرن، تحولات جوامع و پیشرفت علوم مختلف و مقتضیات زمان بیگانه نیست و آن را نفی نمیکند، بلکه با اعتقاد و عمل به معارف دینی و توجه به شرایط جدید، بر مبنای اجتهاد فقاهتی، به استنباط احکام و بیان ضابطهمند و اصولی آن برای مردم میپردازد؛ چنانکه در یک قرن و نیم اخیر، روحانیت نوگرا منشأ بسیاری از جنبشهای مردمی و یکی از ستونهای اصلی مبارزه با [[استعمار]] و [[استبداد]] بوده است.<ref>امیری، روشنفکر دینی، ۹۱ ـ ۹۵.</ref> | ||
امامخمینی در جایگاه یک عالم دینیِ روشنفکر و نواندیش، علاوه بر تأکید بر دین سنتی، ضرورت درک زمان و مکان در فقه را لازم میشمرد و فقه اسلامی را پویا و نظریهای کامل برای اداره انسان از گهواره تا گور میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۹.</ref> و فقها را به برداشتهای نو از احکام الهی ترغیب میکرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> چنانکه از برخی آخوندهای متحجر حوزههای علمیه که ضربه بزرگی به اسلام و مسلمانان میزدند، سخت انتقاد میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref> از نظر ایشان روشنفکری دینی با روحانیت اصیل، دینباور و انقلابی، پیوندی عمیق دارد؛ از اینرو ایشان در کلام خود، روشنفکری را در برابر تحجرگرایی و علم را در برابر خرافه قرار میداد و با تبیین زحمات روحانیت اصیل و روشنفکر در حفظ اسلام،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۴۰.</ref> زمزمه اسلام منهای روحانیت را توطئهای از جانب دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و نابودی اسلام ارزیابی میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۷۹ ـ ۲۸۰؛ ۷/۴۸۶ و ۸/۵۷.</ref> | [[امامخمینی]] در جایگاه یک عالم دینیِ روشنفکر و نواندیش، علاوه بر تأکید بر دین سنتی، ضرورت درک زمان و مکان در فقه را لازم میشمرد و فقه اسلامی را پویا و نظریهای کامل برای اداره انسان از گهواره تا گور میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۹.</ref> و فقها را به برداشتهای نو از احکام الهی ترغیب میکرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> چنانکه از برخی آخوندهای متحجر حوزههای علمیه که ضربه بزرگی به [[اسلام]] و [[مسلمانان]] میزدند، سخت انتقاد میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref> از نظر ایشان روشنفکری دینی با روحانیت اصیل، دینباور و انقلابی، پیوندی عمیق دارد؛ از اینرو ایشان در کلام خود، روشنفکری را در برابر تحجرگرایی و علم را در برابر خرافه قرار میداد و با تبیین زحمات روحانیت اصیل و روشنفکر در حفظ اسلام،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۴۰.</ref> زمزمه اسلام منهای روحانیت را توطئهای از جانب دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و نابودی اسلام ارزیابی میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۷۹ ـ ۲۸۰؛ ۷/۴۸۶ و ۸/۵۷.</ref> | ||
موفقیت و پیروزی بسیاری از جنبشهای مردمی، مرهون همراهی روحانیت و روشنفکران بوده و شکستها نیز از جدایی و معارضه این دو قشر، نشئت گرفته است.<ref>آلاحمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۲۷۵.</ref> هر دو جریان، مذهب را اصلیترین بخش هویت جامعه ایرانی میدانستند و به ظرفیتهای فرهنگ تشیع برای مقابله با استبداد آگاه بودند؛ از اینرو تعامل و روابط میان دو طیف، به میزان قابل توجهی افزایش یافت؛ البته با وجود این همسویی، اختلافات اساسی فکری نیز میان آنها وجود داشت که هرگز به طور کامل حل نشد.<ref>امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۳۷.</ref> | موفقیت و پیروزی بسیاری از جنبشهای مردمی، مرهون همراهی روحانیت و روشنفکران بوده و شکستها نیز از جدایی و معارضه این دو قشر، نشئت گرفته است.<ref>آلاحمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۲۷۵.</ref> هر دو جریان، [[مذهب]] را اصلیترین بخش هویت جامعه ایرانی میدانستند و به ظرفیتهای فرهنگ [[تشیع]] برای مقابله با استبداد آگاه بودند؛ از اینرو تعامل و روابط میان دو طیف، به میزان قابل توجهی افزایش یافت؛ البته با وجود این همسویی، اختلافات اساسی فکری نیز میان آنها وجود داشت که هرگز به طور کامل حل نشد.<ref>امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۳۷.</ref> | ||
گفته شده انتقادهای روشنفکران دینی به غرب، غربزدگی و استبداد، در دهه چهل و افزایش احساس نیاز جامعه به روحانیت در مسائل اجتماعی ـ سیاسی، موجب آزادی عمل روحانیان و گسترش ایدئولوژی و ارزشهای دینی در جامعه شد. نقدهای روشنفکران مذهبی مانند جلال | گفته شده انتقادهای روشنفکران دینی به غرب، [[غربزدگی]] و استبداد، در دهه چهل و افزایش احساس نیاز جامعه به روحانیت در مسائل اجتماعی ـ سیاسی، موجب آزادی عمل روحانیان و گسترش [[ایدئولوژی]] و ارزشهای دینی در جامعه شد. نقدهای روشنفکران مذهبی مانند [[جلال آلاحمد]]، شریعتی و بازرگان به روحانیان در دوری آنان از جامعه و فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی، گروهی از آنان را برای ورود به مسائل سیاسی ـ اجتماعی آماده کرد.<ref>← اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۳۷۷.</ref> بازشناسی افکار و رفتار روشنفکران دینی نشان میدهد آنان با تشکیل نهادها و ارتباط مستقیمی که با بخشی از بدنه روحانیت داشتند، در قسمتهایی از فعالیتهای دهگانه روحانیت: بازسازی و نوسازی سازمان روحانیت، بهرهبردن از ابزارها و روشهای ارتباطی و تبلیغی جدید، ارائه تفسیری عقلانی از دین، مقابله با [[بهائیت]]، مقابله با [[کمونیسم]]، [[مارکسیسم]] و مبارزه با استعمار، با آنان مشارکت و اشتراک نظر داشتند.<ref>اسماعیلی، دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر، ۳۰۴.</ref> | ||
==ویژگیهای روشنفکران== | ==ویژگیهای روشنفکران== | ||
روشنفکران یگ گروه مشخص و دارای یک پایگاه اجتماعی خاص نیستند و اصولاً روشنفکری یک صفت بارز معنوی در انسان است، نه یک فرم اجتماعی مشخص.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۱۵۵.</ref> روشنفکر در هر دوره (با هر گرایشی که باشد) دارای یک بینش انتقادی به وضع موجود و نیز در تلاش برای جانشینساختن وضع مطلوب است.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۲۵۹.</ref> ویژگی مهم هر روشنفکری که بیداری و هدایت مردم خود را تعهد کرده است، حرکتبخشیدن و جهتدادن به جامعه و نیز به زبان مردم سخنگفتن است.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۳۱۱.</ref> | روشنفکران یگ گروه مشخص و دارای یک پایگاه اجتماعی خاص نیستند و اصولاً روشنفکری یک صفت بارز معنوی در انسان است، نه یک فرم اجتماعی مشخص.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۱۵۵.</ref> روشنفکر در هر دوره (با هر گرایشی که باشد) دارای یک بینش انتقادی به وضع موجود و نیز در تلاش برای جانشینساختن وضع مطلوب است.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۲۵۹.</ref> ویژگی مهم هر روشنفکری که بیداری و [[هدایت]] مردم خود را تعهد کرده است، حرکتبخشیدن و جهتدادن به جامعه و نیز به زبان مردم سخنگفتن است.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۳۱۱.</ref> | ||
امامخمینی با توجه به نقش مؤثر روشنفکران بر جامعه، از آنان میخواست در راستای شناخت دردها و نابسامانیهای اجتماعی و درمان آن حرکت کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۵.</ref> ایشان در یک نگاه کلی روشنفکری را به معنای برخورداری از درک و آگاهی درباره مسائل روز و واکنش مناسب نشاندادن به آن میدانست و در شرح حرکت و قیام مردم در برابر رژیم به کار میبرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۰۱ و ۵/۱۰۲.</ref> همچنانکه در نگاهی خاصتر، از این واژه برای اشاره به اقشار تحصیلکرده و نوگرا و نواندیش جامعه استفاده میکرد. این گروه از نظر امامخمینی در دو طیف «غیر متعهد و وابسته به غرب یا شرق» و «متعهد و مذهبی» قابل دستهبندی است. مهمترین ویژگیهای روشنفکر غیر متعهد از نظر امامخمینی عبارتاند از: ۱. خودباختگی کامل در برابر غرب و نداشتن استقلال فکری؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۳ ـ ۲۶؛ ۹/۲۵؛ ۱۰/۵۳ ـ ۵۴ و ۱۲/۴ ـ ۵، ۲۰۲، ۲۰۷.</ref> ۲. جانبداری از آزادی غربی؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۳ ـ ۳۴۵، ۴۵۳؛ ۱۲/۲۹۹ و ۲۱/۴۰۶.</ref> ۳. مخالفت و جسارت به اسلام و ارزشهای اسلامی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۰۴ ـ ۴۰۶؛ ۱۴/۳۷۶ و ۱۷/۴۸، ۱۵۰.</ref> | امامخمینی با توجه به نقش مؤثر روشنفکران بر جامعه، از آنان میخواست در راستای شناخت دردها و نابسامانیهای اجتماعی و درمان آن حرکت کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۵.</ref> ایشان در یک نگاه کلی روشنفکری را به معنای برخورداری از درک و آگاهی درباره مسائل روز و واکنش مناسب نشاندادن به آن میدانست و در شرح حرکت و قیام مردم در برابر رژیم به کار میبرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۰۱ و ۵/۱۰۲.</ref> همچنانکه در نگاهی خاصتر، از این واژه برای اشاره به اقشار تحصیلکرده و نوگرا و نواندیش جامعه استفاده میکرد. این گروه از نظر امامخمینی در دو طیف «غیر متعهد و وابسته به غرب یا شرق» و «متعهد و مذهبی» قابل دستهبندی است. مهمترین ویژگیهای روشنفکر غیر متعهد از نظر امامخمینی عبارتاند از: ۱. خودباختگی کامل در برابر غرب و نداشتن استقلال فکری؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۳ ـ ۲۶؛ ۹/۲۵؛ ۱۰/۵۳ ـ ۵۴ و ۱۲/۴ ـ ۵، ۲۰۲، ۲۰۷.</ref> ۲. جانبداری از آزادی غربی؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۳ ـ ۳۴۵، ۴۵۳؛ ۱۲/۲۹۹ و ۲۱/۴۰۶.</ref> ۳. مخالفت و جسارت به اسلام و ارزشهای اسلامی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۰۴ ـ ۴۰۶؛ ۱۴/۳۷۶ و ۱۷/۴۸، ۱۵۰.</ref> [[روحانیت]]،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۴۶ و ۱۳/۱۷۷.</ref> [[ولایت فقیه]]<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۴۶ ـ ۲۴۷ و ۳۲۵؛ ۱۰/۲۲۱، ۴۸۱ و ۱۱/۴۶۴.</ref> و مظاهر و شعائر اسلامی؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۴۹.</ref> ۴. نشناختن جامعه و مردم و بیاعتنایی و ارزشننهادن به آنان؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸ و ۱۸/۳۴۲.</ref> ۵. دعوت به فساد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۴۵۱ ـ ۴۵۲.</ref> | ||
امامخمینی از این دسته روشنفکران با تعابیری مانند وارداتی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۷.</ref> مصنوعی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۲۵.</ref> حرفهای،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۲.</ref> غربزده،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱.</ref> روشنفکرنما،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۱۶.</ref> بهخودمشغول و ازمردمبریده<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۲۵.</ref> و دارای نفاق و دورویی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۴ ـ ۲۳۵.</ref> یاد میکرد. ایشان معتقد بود در دوره پهلوی، از این گروه برای سرکوب روحانیت استفاده شد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۱۷۷.</ref> و با سپردن مراکز تعلیم و تربیت کشور بهخصوص دانشگاهها به این گروه تلاش شد تا جوانان و دانشجویان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی دور کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۱۸.</ref> ایشان همچنین معتقد بود برخی از این روشنفکران، منافق، سیاستباز و کاسبکارند و به اقتضای شرایط، مواضع خود را تغییر میدهند؛ چنانکه در دوران رژیم پهلوی همراه آن و در دوران اسلام و انقلاب، مسلمان و انقلابیاند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۲ ـ ۲۳۵.</ref> ایشان بسیاری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای دوره پهلوی را همدست، همفکر و همراه رژیم پهلوی، در ضربهزدن به اسلام، خودباختگی و ارزش قائلنشدن برای مردم میدانست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۵۴ و ۱۷/۱۵۰.</ref> به باور ایشان این روشنفکران در اظهار مخالفت و دشمنی با اسلام، صریحتر از محمدرضا پهلوی عمل میکردند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۴۶۲.</ref> و برخی از آنان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در صدد بازگرداندن رژیم پهلوی یا مشابه آن بودند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱.</ref> چنانکه برخی از این اشخاص، مخالفت و ضدیت با انقلاب و نظام را با عناوین فریبندهای چون روشنفکری، آزادیخواهی و دموکراسی پوشش میدادند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۴.</ref> ایشان دلایل مخالفت چنین روشنفکرانی با اسلام را ناآگاهی از اسلام<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۱ ـ ۱۷۲.</ref> یا دشمنی با اسلام و ابزار دست بیگانه بودن<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۴۵۳.</ref> ذکر میکرد. | امامخمینی از این دسته روشنفکران با تعابیری مانند وارداتی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۷.</ref> مصنوعی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۲۵.</ref> حرفهای،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۲.</ref> غربزده،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱.</ref> روشنفکرنما،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۱۶.</ref> بهخودمشغول و ازمردمبریده<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۲۵.</ref> و دارای [[نفاق]] و [[دورویی]]<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۴ ـ ۲۳۵.</ref> یاد میکرد. ایشان معتقد بود در دوره پهلوی، از این گروه برای سرکوب روحانیت استفاده شد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۱۷۷.</ref> و با سپردن مراکز [[تعلیم و تربیه|تعلیم و تربیت]] کشور بهخصوص دانشگاهها به این گروه تلاش شد تا جوانان و دانشجویان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی دور کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۱۸.</ref> ایشان همچنین معتقد بود برخی از این روشنفکران، منافق، سیاستباز و کاسبکارند و به اقتضای شرایط، مواضع خود را تغییر میدهند؛ چنانکه در دوران [[رژیم پهلوی]] همراه آن و در دوران اسلام و انقلاب، مسلمان و انقلابیاند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۲ ـ ۲۳۵.</ref> ایشان بسیاری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای دوره پهلوی را همدست، همفکر و همراه رژیم پهلوی، در ضربهزدن به اسلام، خودباختگی و ارزش قائلنشدن برای مردم میدانست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۵۴ و ۱۷/۱۵۰.</ref> به باور ایشان این روشنفکران در اظهار مخالفت و دشمنی با اسلام، صریحتر از [[محمدرضا پهلوی]] عمل میکردند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۴۶۲.</ref> و برخی از آنان، پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی]] نیز در صدد بازگرداندن رژیم پهلوی یا مشابه آن بودند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱.</ref> چنانکه برخی از این اشخاص، مخالفت و ضدیت با انقلاب و نظام را با عناوین فریبندهای چون روشنفکری، آزادیخواهی و دموکراسی پوشش میدادند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۴.</ref> ایشان دلایل مخالفت چنین روشنفکرانی با اسلام را ناآگاهی از اسلام<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۱ ـ ۱۷۲.</ref> یا دشمنی با اسلام و ابزار دست بیگانه بودن<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۴۵۳.</ref> ذکر میکرد. | ||
از سوی دیگر، امامخمینی به روشنفکرانِ متعهد و علاقهمند به اسلام خوشبین بود و آنان را مایه امید خود میشمرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۱۴.</ref> و با تعبیرهایی مانند روشنفکران راه حق،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۷۴.</ref> روشنفکران مذهبی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۰۷.</ref> اسلامی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۱۸ ـ ۲۱۹.</ref> مترقی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۴۷۲.</ref> متفکر<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳ و ۱۸۷.</ref> و تحصیلکرده<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۳۱ و ۹/۳۴۵.</ref> از آنان تجلیل میکرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با معرفی افراد متعهد و فهیمی چون مرتضی | از سوی دیگر، امامخمینی به روشنفکرانِ متعهد و علاقهمند به اسلام خوشبین بود و آنان را مایه امید خود میشمرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۱۴.</ref> و با تعبیرهایی مانند روشنفکران راه حق،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۷۴.</ref> روشنفکران مذهبی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۰۷.</ref> اسلامی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۱۸ ـ ۲۱۹.</ref> مترقی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۴۷۲.</ref> متفکر<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳ و ۱۸۷.</ref> و تحصیلکرده<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۳۱ و ۹/۳۴۵.</ref> از آنان تجلیل میکرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با معرفی افراد متعهد و فهیمی چون [[مرتضی مطهری]]، [[محمد مفتح]]، [[سیدمحمد حسینی بهشتی]]، [[سیدعلی خامنهای]] و [[اکبر هاشمی رفسنجانی]]، این افراد را سرمایههای نظام و ارزشمند برای اسلام خواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۲ ـ ۲۳.</ref> | ||
==رسالت روشنفکران== | ==رسالت روشنفکران== | ||
درباره رسالت روشنفکران در جامعه، دیدگاههای گوناگونی ابراز شده است. کسانی چون آلاحمد و شریعتی با استفاده از تعبیر رسالت روشنفکری، کار روشنفکر را پیامبرانه دانستهاند. آلاحمد پیامبران(ع) را در زمره نخستین روشنفکران به شمار آورده، معتقد بود روشنفکران عصر جدید نیز در دوره ختم پیامبری و بینیازی بشر از بیان اندیشه به زبان عالم | درباره رسالت روشنفکران در جامعه، دیدگاههای گوناگونی ابراز شده است. کسانی چون آلاحمد و شریعتی با استفاده از تعبیر رسالت روشنفکری، کار روشنفکر را پیامبرانه دانستهاند. آلاحمد [[پیامبران(ع)]] را در زمره نخستین روشنفکران به شمار آورده، معتقد بود روشنفکران عصر جدید نیز در دوره ختم پیامبری و بینیازی بشر از بیان اندیشه به زبان [[عالم غیب]]، همان بار پیامبران یعنی بار [[امانت]] را بر دوش دارند.<ref>آلاحمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۱۶۵ و ۱۶۸ ـ ۱۶۹.</ref> شریعتی نیز معتقد بود روشنفکران در عصر فکر، همان رسالت پیامبران در [[عصر وحی]] را بر عهده دارند و وظیفه روشنفکر که عنصر آگاه جامعه است، آگاهکردن جامعه است؛ زیرا نفس وجود واقعیتهایی چون [[ظلم]]، [[فقر]]، اختلاف طبقاتی، [[استعمار]] و [[استثمار]] عامل حرکت، انقلاب و دگرگونی نیست، بلکه احساس فقر، ظلم، استثمار است که حرکت و [[انقلاب]] را به وجود میآورد و این احساس در پی آگاهی عمومی از واقعیتهای جامعه به وجود میآید.<ref>شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۱۵۵ ـ ۱۵۶.</ref> | ||
در برابر، برخی دیگر رسالت پیامبرانه روشنفکر را بیوجه دانستهاند و معتقدند روشنفکر نمیتواند ایدئولوژیپرداز یا طراح آرمانشهر باشد. برای روشنفکر تنها دو وظیفه اخلاقی «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» وجود دارد و در این میان، تقریر حقیقت (کشف و رساندن حقیقت به آستانه آگاهی شهروندان) بر وظیفه دیگر مقدّم و ارجح است.<ref>ملکیان، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، ۴۵ و۴۷.</ref> در عین حال باید توجه کرد که روشنفکران همه در یک ردیف نیستند و درجات و مراتب دارند. برخی مولد و مبدع نظریهاند و برخی دیگر، توزیعکننده و مصرفکننده اندیشههای دیگراناند.<ref>سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۹ و ۲۳.</ref> | در برابر، برخی دیگر رسالت پیامبرانه روشنفکر را بیوجه دانستهاند و معتقدند روشنفکر نمیتواند ایدئولوژیپرداز یا طراح آرمانشهر باشد. برای روشنفکر تنها دو وظیفه اخلاقی «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» وجود دارد و در این میان، تقریر حقیقت (کشف و رساندن حقیقت به آستانه آگاهی شهروندان) بر وظیفه دیگر مقدّم و ارجح است.<ref>ملکیان، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، ۴۵ و۴۷.</ref> در عین حال باید توجه کرد که روشنفکران همه در یک ردیف نیستند و درجات و مراتب دارند. برخی مولد و مبدع نظریهاند و برخی دیگر، توزیعکننده و مصرفکننده اندیشههای دیگراناند.<ref>سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۹ و ۲۳.</ref> | ||
امامخمینی ضمن اذعان به اهمیت نقش متفکران در صلاح و فساد جامعه<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۵۵.</ref> و اینکه تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد، مهمترین وظایف روشنفکران را شناخت اصول اساسی | امامخمینی ضمن اذعان به اهمیت نقش متفکران در صلاح و فساد جامعه<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۵۵.</ref> و اینکه تا معنویت و عقیده به [[توحید]] و [[معاد]] در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد، مهمترین وظایف روشنفکران را شناخت [[اصول اساسی اسلام]]،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۲.</ref> تعهد به آن،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۲۲.</ref> معرفی اسلام به دنیا،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۴۲.</ref> مشارکت در سرنوشت کشور و تلاش برای [[استقلال]] آن،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۳۴۲ ـ ۳۴۳ و۲۱/۴۳۲.</ref> آگاهساختن ملت از نیرنگهای دشمنان،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۱۴۲.</ref> جلوگیری از تبلیغات مسموم برای منحرفکردن نهضت،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۳۴.</ref> گرم نگهداشتن [[مساجد]] و محافل مذهبی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۶۰.</ref> ابراز علاقه به اسلام و عالمان و واعظان،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۹۸.</ref> احترام به روحانیان و همبستگی با آنان،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۵ ـ ۳۲۶.</ref> مجهزشدن به سلاح علم دین و دنیا<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۷.</ref> و پرهیز از تفرقه و تشتت<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۸.</ref> میدانست. ایشان وابستگی روشنفکران به شرق و غرب را موجب خسارات فراوان به دنیای اسلام بر میشمرد و نجات روشنفکران را از این خودباختگی، در بیداری و حرکت ملتهای مسلمان میدید.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۲ و ۱۳/۲۱۲.</ref> از نگاه ایشان علت عقبماندگیهای کشور، شناخت صحیحنداشتن بیشتر روشنفکران از جامعه اسلامی ایران، بیتوجهی به مشکلات مردم و بسندهکردن به نظریهپردازی درباره موضوعات غیر قابل فهم برای مردم است؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸.</ref> چنانکه در یک نگاه کلی، مهمترین انتظارات امامخمینی از روشنفکران عبارت است از آگاهساختن مردم و دفاع از اسلام و نجات مسلمانان از استبداد و استعمار،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۵۸.</ref> وحدت و همدلی با روحانیت و خدمت هر دو گروه به [[مستضعفان]]،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۴۷۲ ـ ۴۷۴.</ref> مبارزه با [[فساد]]<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۶۸.</ref> و مبارزه با [[تحجر]].<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۴۰.</ref> ایشان همچنین با تأکید بر تغییر و رشد ملتها در دنیای امروز، تنها راه همراهی علما و روشنفکران کشورهای اسلامی با ملتها و عقبنماندن از آنان در مبارزه با استکبار و استثمار را گسترش ارتباط و تعامل میان روشنفکران جهان اسلام و استفاده از زبان مردم میدانست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۳۴۲.</ref> | ||
==جریانها و گروههای روشنفکری== | ==جریانها و گروههای روشنفکری== | ||
گروههای روشنفکری ایران در هنگام نهضت امامخمینی را میتوان در سه گروه بررسی کرد: ۱. روشنفکران چپ با گرایش ضد دینی و اغلب وابسته به | گروههای روشنفکری [[ایران]] در هنگام [[نهضت امامخمینی]] را میتوان در سه گروه بررسی کرد: ۱. روشنفکران چپ با گرایش ضد دینی و اغلب وابسته به [[مارکسیسم]]؛ ۲. گروههای راست، قائل به مذهب غیر سیاسی و خواهان ایجاد حکومت مستقل و ملی؛ ۳. روشنفکران دینی، مخالف با گرایشهای چپ و راست، قائل به حکومت دینی با قرائتها و تعریفهای مختلف.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref>. امامخمینی که تنها گروه سوم را متعهد و روشنفکر حقیقی میدانست، از آغاز نهضت و با وجود هدف مشترک مبارزاتی، حفظ فاصله با گروههای چپ را همواره در اولویت رفتاری خود قرار داد؛ برهمین اساس با درخواست از گروههای مبارز برای اعلام مواضع خود و تأکید بر اسلامیبودن نهضت تلاش کرد تا زمینه فرصتطلبی رژیم پهلوی را در وابستهدانستن نهضت اسلامی به مارکسیسم از میان ببرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۴۷ ـ ۴۴۸؛ ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۸.</ref> افزون بر این، ایشان معتقد بود روشنفکرانی که دارای شناخت از جامعه اسلامی ایراناند، به چپ واقعی و مارکسیسم گرایش ندارند و هواداران این مکتب فکری را تعدادی از جوانان بیتجربه تشکیل میدهند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۳۹۲.</ref> | ||
برخورد با گروههای راست نیز از جانب امامخمینی، همواره به شکل جذبی ـ دفعی بود.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref> رفتار جذبی امامخمینی براساس ضدیتنداشتن این گروهها با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلالطلبانه و البته توأم با ذکر اشتباهات آنان بود؛ ولی هنگامی که وجهه سکولاریستی این جریان، در عمل به مخالفت با احکام دین میانجامید، واکنش امامخمینی را نیز در پی داشت.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref> ایشان در برخورد با گروههای روشنفکری دینی، به دنبال جذب کامل و ایجاد وحدت میان آنان و روحانیت بود و پیروزی را در صورت ایجاد چنین وحدتی میسر میدید<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳؛ ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۱۷ ـ ۱۸.</ref> و انتقادهای ایشان به این گروه در چارچوب مباحث فکری و نصیحتهای دلسوزانه بود.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref> ایشان از سویی به روشنفکران سفارش میکرد از هدایت روحانیان بهره گیرند و از سوی دیگر، روحانیان را از زدن اتهام التقاط به اندیشههای روشنفکران برحذر میداشت<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۹۷ ـ ۹۸.</ref> و آنان را کسانی میدانست که برای مملکت سختی کشیده و زندان رفتهاند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۴ و ۱۱/۴.</ref> در عین حال زیادهروی روشنفکران درباره علمای اسلام و شعار «اسلام منهای روحانیت» را عامل مهم جدایی دو قشر میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۸۰ و ۷/۴۱۲.</ref> و جدایی هر یک از این دو گروه را باعث شکست نهضت میشمرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref> | برخورد با گروههای راست نیز از جانب امامخمینی، همواره به شکل جذبی ـ دفعی بود.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref> رفتار جذبی امامخمینی براساس ضدیتنداشتن این گروهها با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلالطلبانه و البته توأم با ذکر اشتباهات آنان بود؛ ولی هنگامی که وجهه سکولاریستی این جریان، در عمل به مخالفت با احکام دین میانجامید، واکنش امامخمینی را نیز در پی داشت.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref> ایشان در برخورد با گروههای روشنفکری دینی، به دنبال جذب کامل و ایجاد [[وحدت]] میان آنان و [[روحانیت]] بود و پیروزی را در صورت ایجاد چنین وحدتی میسر میدید<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳؛ ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۱۷ ـ ۱۸.</ref> و انتقادهای ایشان به این گروه در چارچوب مباحث فکری و نصیحتهای دلسوزانه بود.<ref>ظهیری، رفتارشناسی امامخمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴.</ref> ایشان از سویی به روشنفکران سفارش میکرد از هدایت روحانیان بهره گیرند و از سوی دیگر، روحانیان را از زدن اتهام التقاط به اندیشههای روشنفکران برحذر میداشت<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۹۷ ـ ۹۸.</ref> و آنان را کسانی میدانست که برای مملکت سختی کشیده و زندان رفتهاند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۴ و ۱۱/۴.</ref> در عین حال زیادهروی روشنفکران درباره علمای اسلام و شعار «اسلام منهای روحانیت» را عامل مهم جدایی دو قشر میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۸۰ و ۷/۴۱۲.</ref> و جدایی هر یک از این دو گروه را باعث شکست نهضت میشمرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |