confirmed، emailconfirmed، templateeditor
۱٬۵۵۴
ویرایش
(←پیشینه) |
|||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
حکما درباره هر یک از اجزای ماهیت به صورت مفصل بحث کردهاند<ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۳۹-۲۴۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۲۹-۳۰؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۲۰۷؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۷۸-۸۱.</ref> امامخمینی نیز با اشاره به اجزای ماهیت بر این باور است که ماهیتی که لابشرط در نظر گرفته شده، همان جنس است که به واسطه فصل تحصل پیدا میکند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۴.</ref> ایشان جنس را مشترک میان انواع (کمال مشترک ذاتی) و قابل حمل بر اشیای مختلف<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۴.</ref> و امری مبهم میداند<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> و از آن جهت که ابهام دارد در خارج تحقق، تعین و تحصلی ندارد، بلکه در غایت ابهام است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۷۹-۲۸۴.</ref> و ابهام آن به گونهای است که در تصور ذهنی نیز در غایت ابهام میباشد و در تعین خود نیازمند به فصل است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۵۸ و ص۲۸۳.</ref> جنس و فصل در خارج اتحاد دارند و تعدد و تغایر آنها در ذهن است و حمل این دو بر یکدیگر، دلیل بر اتحاد آنها در وجود است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۵.</ref> ایشان ملاک جنسبودن یک مفهوم را به ابهام و لابشرطبودن آن میداند، به گونهای که هیولا در مرحله نخستین در دار هستی غیر متحصل و غیر متعین و در غایت ضعف است و ضعف آن به گونهای است که ممکن نیست خودش از حیث تعین، ظهور کند؛ بنابراین در غایت معنای جنسیت است و پس از آنکه حرکت کرد، نخستین ترقیِ او آن است که به [[صورت جسمیه]] متصور شود؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۶.</ref> ولی این [[فعلیت]] چنان نیست که بتواند متعین شود؛ پس نمیتواند تنها با صورت جسمیه و بدون متصورشدن به صورت دیگری جلوه کند. وقتی به صورت عنصری متصور شد و توقف نکرد، از عنصر به طرف معدن و نبات و حیوان متصور میشود و اگر در صورت حیوانی متوقف شد و به فصل متحصل و متعین شد، نوع تام خواهد بود و در این صورت از معنای جنسی بیرون میرود؛ ولی اگر به صورت حیوانی رسید و متحرک به صورت بعدی شد، در این حالت ماهیت جنسی است و نامتعین و لامتحصل است و میتواند متصور به فصل و صورت انسانی شود<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۷-۲۸۸.</ref> و این آخرین درجه وجود است که در عالم طبیعت ممکن است؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۸.</ref> زیرا بالاتر از صورت انسانی، چیزی نیست که صورت انسانی نسبت به آن جنس باشد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۹۰.</ref> | حکما درباره هر یک از اجزای ماهیت به صورت مفصل بحث کردهاند<ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۳۹-۲۴۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۲۹-۳۰؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۲۰۷؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۷۸-۸۱.</ref> امامخمینی نیز با اشاره به اجزای ماهیت بر این باور است که ماهیتی که لابشرط در نظر گرفته شده، همان جنس است که به واسطه فصل تحصل پیدا میکند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۴.</ref> ایشان جنس را مشترک میان انواع (کمال مشترک ذاتی) و قابل حمل بر اشیای مختلف<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۴.</ref> و امری مبهم میداند<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> و از آن جهت که ابهام دارد در خارج تحقق، تعین و تحصلی ندارد، بلکه در غایت ابهام است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۷۹-۲۸۴.</ref> و ابهام آن به گونهای است که در تصور ذهنی نیز در غایت ابهام میباشد و در تعین خود نیازمند به فصل است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۵۸ و ص۲۸۳.</ref> جنس و فصل در خارج اتحاد دارند و تعدد و تغایر آنها در ذهن است و حمل این دو بر یکدیگر، دلیل بر اتحاد آنها در وجود است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۵.</ref> ایشان ملاک جنسبودن یک مفهوم را به ابهام و لابشرطبودن آن میداند، به گونهای که هیولا در مرحله نخستین در دار هستی غیر متحصل و غیر متعین و در غایت ضعف است و ضعف آن به گونهای است که ممکن نیست خودش از حیث تعین، ظهور کند؛ بنابراین در غایت معنای جنسیت است و پس از آنکه حرکت کرد، نخستین ترقیِ او آن است که به [[صورت جسمیه]] متصور شود؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۶.</ref> ولی این [[فعلیت]] چنان نیست که بتواند متعین شود؛ پس نمیتواند تنها با صورت جسمیه و بدون متصورشدن به صورت دیگری جلوه کند. وقتی به صورت عنصری متصور شد و توقف نکرد، از عنصر به طرف معدن و نبات و حیوان متصور میشود و اگر در صورت حیوانی متوقف شد و به فصل متحصل و متعین شد، نوع تام خواهد بود و در این صورت از معنای جنسی بیرون میرود؛ ولی اگر به صورت حیوانی رسید و متحرک به صورت بعدی شد، در این حالت ماهیت جنسی است و نامتعین و لامتحصل است و میتواند متصور به فصل و صورت انسانی شود<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۷-۲۸۸.</ref> و این آخرین درجه وجود است که در عالم طبیعت ممکن است؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۸.</ref> زیرا بالاتر از صورت انسانی، چیزی نیست که صورت انسانی نسبت به آن جنس باشد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۹۰.</ref> | ||
امامخمینی همسو با [[حکما]]<ref>ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۱۹۵؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳۶؛ طباطبایی، نهایة الحکمة، ص۸۲-۸۵.</ref> به دو واژه [[فصل حقیقی]] و منطقی اشاره کرده <ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.</ref> و بر این باور است که فصل اخیر انسان همان [[صورت نوعیه]] انسانی است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۲.</ref> و چون تعیّن و تحصّل با فصل اخیرِ ماهیت حاصل میشود، نه دیگر فصول آن، دیگر فصول، صرف نظر از فصل اخیر، مبهم و نامتحصلاند و مرتبه خاصی از کمال را ایجاب نمیکنند، بلکه تعین و تحصل هر مرتبهای خاص از کمال، به فصل اخیر آن بستگی دارد و از همین جهت است که با تحققیافتن فصل اخیر، وجود خاص ماهیت تحقق مییابد <ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۴-۵۶۵.</ref> این حدود و مفاهیم غیر متحصل هستند که به [[حرکت جوهری]] رو به تکامل دارند که بر انسان قابل حملاند و با او متحد میشوند و در حقیقت همه مراتب پیش از جوهر، امتداد، صورت عنصری، معدنی، نباتی و حیوانی قوه یکدیگرند و هر فعلیتی نسبت به فعلیت بعدی [[قوه]] است و هر فعلیت بعدی به حرکت جوهری عین قوه مرتبه لاحق است و به همین صورت تا اینکه به فعلیت نهایی که همان فصل اخیر است، میرسد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۵.</ref> بنابراین دیگر فصول حدودیاند که هیچیک از آن حدود، فعلاً در [[نفس|نفس انسان]] که صورت و فصل اخیر است، موجود نیستند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۶-۵۶۷.</ref> بلکه همه این حدود قبلی، ناقصِ همین لاحقِ کاملاند و این نقصها امری عدمیاند، نه اینکه ناقص، هویت و حظّ وجودی و کمالی خود را از دست داده باشد و موجود کامل از نو حادث شده باشد؛ زیرا در این صورت دیگر آن قبلی، ناقص این کامل نیست، بلکه آن قبلی یک موجود و این لاحق و کامل، موجودی دیگر است که هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ پس وقتی مرتبه سابق که ناقص مرتبه لاحق است، به جایی رسید که توقف کرد، این مرتبه فصل اخیر است که در عین بسیطبودن، جامعِ تمام کمالات قبلی است؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۲۷ و ج۳، ص۵۶۳.</ref> اما درک این وجود بسیط و احضار فصل اخیر در ذهن ممکن نیست، بنابراین با مفاهیمی که حاکی از آن فصل اخیر و منشأ انتزاع آنهاست، ممکن است که آن را درک کرد. پس این حدود و مفاهیم، عناوینیاند که از خود ذات انتزاع میشوند، تا آن عناوین در آن مرتبه، حاکی و معرّف ذات باشند و این عناوین و مفاهیمی که در تعریف میآیند، از باب ناچاری و زیادت حد بر محدود است، وگرنه این فقدان و نقصها در حقیقت فعلیه داخل نیستند<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۲۳ و ص۲۳۰.</ref> پس انسان با اینکه یک موجود بسیط به وجود جمعی است، در مقام حد و تعریف، موجودی تفصیلی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۶.</ref> تغایر وجود با ماهیت: مسئله مغایرت وجود با ماهیت که از آن به [[زیادت وجود بر ماهیت]] نام برده میشود، از مسائل مهمی است که در فلسفه اسلامی مطرح شدهاست. [[فارابی]] ازجمله کسانی است که این مسئله را نخستین بار در فلسفه خود مطرح کرد<ref>فارابی، فصوص الحکم، ص۴۷-۴۸.</ref> بعدها [[ابنسینا]] آن را تکمیل کرد و در همه جا تأکید بر این داشت که تمایز مزبور صرفاً در مقام تصور و مفهوم است.<ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ص۳۱-۳۲؛ ابن سینا، الهیات دانشنامه علائی، ص۳۸-۳۹؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۱۳.</ref> اما [[شیخ اشراق]] گمان کردهاست که وجود در خارج مغایر با ماهیت و زائد بر آن است؛ بنابراین در صدد اثبات زیادهنبودن وجود بر ماهیت در خارج برآمده و گمان کردهاست لازمه قول به اصالت وجود قول به زیادت وجود بر ماهیت در خارج است؛ بنابراین از زیادهنبودن وجود بر ماهیت در خارج، اعتباریت وجود را نتیجه گرفتهاست<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۰۱-۳۰۲ و ج۲، ص۶۴-۶۸.</ref> ملاصدرا وجود را اصیل و دارای تحقق عینی و ماهیت را اعتباری میداند؛ البته اعتباریبودن ماهیت، تفاسیر گوناگونی دارد. در مواردی ماهیت عین وجود و در مواردی حد و تعین وجود و در بعضی تعابیر همچون بالعرض و المجاز قلمداد شدهاست<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۹-۴۸ و ص۶۵-۶۸ و ج۲، ص۲۳۵-۲۳۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۶-۸ و ص۳۶ و ص۶۱.</ref> از نتایج مهمِ مسئله زیادت وجود بر ماهیت، ماهیتنداشتنِ وجود [[واجبتعالی]] و وحدت و بساطت اوست، به گونهای که برخی فیلسوفان از اصل تمایز بین وجود و ماهیت برای اثبات ماهیتنداشتنِ واجبتعالی استفاده کردهاند.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۱۸-۲۵ و ص۵۷-۵۸.</ref> همه حکما درباره ماهیتنداشتنِ حقتعالی همنظرند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۶، ص۴۸-۵۷.</ref> حتی شیخ اشراق که قائل به اصالت ماهیت است، براهینی برای اثبات این مطلب اقامه کردهاست<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۲-۳۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۱۰۳-۱۰۵ و ص۵۱-۵۷.</ref> امامخمینی نیز زیادت وجود بر ماهیت را تنها در تصور ذهن دانسته و در خارج، بر عینیت آن تأکید کردهاست<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۴۵۳.</ref> ایشان برای اعتباریبودن ماهیت، تعبیرهای مختلفی به کار گرفتهاست؛ اما مراد ایشان از اعتباریبودن ماهیت آن است که وجود حیث تقییدی ماهیت است؛ البته حیث تقییدی در آثار امامخمینی، تفسیرهای گوناگونی دارد که با توجه به آثار اصولی و فلسفی ایشان و به دلیل پذیرش کلی طبیعی در خارج به وجود افراد، بیانگر این مطلب است که ایشان قائل به حیث اندماجی و حدّی شدهاست؛<ref>امام خمینی، جواهر الاصول، ج۴، ص۳۴۱؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ج۲، ص۱۴۱.</ref> اما در مباحث عرفانی که کلی طبیعی را معدوم میداند، <ref>امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۶۶.</ref> معتقد به حیث سرابی و نفادی ماهیت است؛<ref>امام خمینی، دعاء السحر، ص۲۱؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۷۶؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۳۵.</ref> همچنین ایشان در مواردی ماهیت را بهکلی از خارج نفی میکند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۵۸ و ص۶۶؛ امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۲۰.</ref> و ماسویالله را [[وجودات رابط]] و [[عین فقر]] و نیازمند میداند؛ زیرا وجود رابط، ماهیت ندارد<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۸۷.</ref> به اعتقاد امامخمینی واجبتعالی ماهیت ندارد و مقصود از ماهیت، همان ماهیت به معنای اخص است؛ به این معنا که خداوند ماهیت، به معنای حد وجودی ندارد؛ زیرا واجبتعالی در تمام اوصاف کمال [[نامتناهی]] است و حد ندارد؛ زیرا حد از اوصاف ممکنات است<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۱۲-۳۱۳؛ امام خمینی، تفسیر حمد، ص۹۷-۹۸؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴.</ref> ایشان در [[تفسیر سوره توحید]] بر این باور است که «هو» همان [[مقام صمدیت]] است و اشاره به نفی ماهیت دارد<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۱۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۵۳-۶۵۶.</ref> و از اینرو گفته شدهاست که ماهیت حقتعالی عین وجود و [[انیت]] اوست؛ اما ماهیت در وجودات دیگر غیر از وجود است و حد وجود میباشد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴.</ref> بر این اساس ماهیات تنها صادق بر حدود و جهت نزولی و معلولیاند<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ۲۱۰.</ref> و انتزاع ماهیت همیشه از حاق وجودِ معلول است؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱.</ref> اما در حقتعالی ماهیت متصور نیست؛ زیرا اگر این ماهیات و مفاهیم منتزع از آنها بر چیزی صادق باشند، لازم میآید نقص در آن مورد صدق کند؛ در حالیکه واجبتعالی از همه جهات تام و کامل است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۱۰.</ref> پس در مرتبه واجبتعالی، ماهیت وجود ندارد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref> جعل ماهیت: یکی دیگر از مباحث مهم فلسفی بحث از [[جعل]] است. گروهی اتصاف ماهیت به وجود را متعلق جعل میدانند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۰۳-۴۰۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۸.</ref> و گروهی متعلق جعل را وجود<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۲۶۳ و ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ ملاصدرا، المشاعر، ص۵۲.</ref> و گروهی دیگر ماهیت را مجعول<ref>سهروردی، مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ص۶۷ و ص۷۱-۷۲.</ref> میدانند. حکمای اشراقی ماهیت را اثر جاعل و وجود و اتصاف ماهیت به وجود را امری عقلی میدانند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۹۹؛ تهانوی، ج۱، ص۵۶۷.</ref> ملاصدرا مجعولبودن ماهیت را نپذیرفته و براهینی بر رد آن اقامه کردهاست.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۰۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۲.</ref> امامخمینی جعل را عبارت از ایجاد شیء میداند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۳۴.</ref> اما در اینکه جعل به وجود تعلق دارد یا ماهیت در آثار فلسفی و عرفانی خود با دو نگاه سخن گفتهاست. ایشان طبق مبنای فلسفی، وجود را مجعول میداند و کمالات را به وجود نسبت میدهد و ماهیات را غیر مجعول و حدود عدمی میشمرد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۱۳ و ص۲۲۰ و ص۲۹۹؛ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۴۳؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ص۷۴؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۳۲.</ref> اما بنابر مبنای عرفانی خود از آنجایی که وجود را [[واحد شخصی]] میداند، جعل به وجود را نفی و ماهیات را مجعول میشمرد؛<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۷ و ص۲۰۴-۲۰۵ و ص۲۸۸-۲۸۹.</ref> هرچند ایشان در مواردی سعی کردهاست میان قول به اصالت وجود و مجعولیت ماهیت جمع کند.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۸۷-۲۸۸.</ref> {{ببینید| | امامخمینی همسو با [[حکما]]<ref>ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۱۹۵؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳۶؛ طباطبایی، نهایة الحکمة، ص۸۲-۸۵.</ref> به دو واژه [[فصل حقیقی]] و منطقی اشاره کرده <ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.</ref> و بر این باور است که فصل اخیر انسان همان [[صورت نوعیه]] انسانی است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۲.</ref> و چون تعیّن و تحصّل با فصل اخیرِ ماهیت حاصل میشود، نه دیگر فصول آن، دیگر فصول، صرف نظر از فصل اخیر، مبهم و نامتحصلاند و مرتبه خاصی از کمال را ایجاب نمیکنند، بلکه تعین و تحصل هر مرتبهای خاص از کمال، به فصل اخیر آن بستگی دارد و از همین جهت است که با تحققیافتن فصل اخیر، وجود خاص ماهیت تحقق مییابد <ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۴-۵۶۵.</ref> این حدود و مفاهیم غیر متحصل هستند که به [[حرکت جوهری]] رو به تکامل دارند که بر انسان قابل حملاند و با او متحد میشوند و در حقیقت همه مراتب پیش از جوهر، امتداد، صورت عنصری، معدنی، نباتی و حیوانی قوه یکدیگرند و هر فعلیتی نسبت به فعلیت بعدی [[قوه]] است و هر فعلیت بعدی به حرکت جوهری عین قوه مرتبه لاحق است و به همین صورت تا اینکه به فعلیت نهایی که همان فصل اخیر است، میرسد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۵.</ref> بنابراین دیگر فصول حدودیاند که هیچیک از آن حدود، فعلاً در [[نفس|نفس انسان]] که صورت و فصل اخیر است، موجود نیستند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۶-۵۶۷.</ref> بلکه همه این حدود قبلی، ناقصِ همین لاحقِ کاملاند و این نقصها امری عدمیاند، نه اینکه ناقص، هویت و حظّ وجودی و کمالی خود را از دست داده باشد و موجود کامل از نو حادث شده باشد؛ زیرا در این صورت دیگر آن قبلی، ناقص این کامل نیست، بلکه آن قبلی یک موجود و این لاحق و کامل، موجودی دیگر است که هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ پس وقتی مرتبه سابق که ناقص مرتبه لاحق است، به جایی رسید که توقف کرد، این مرتبه فصل اخیر است که در عین بسیطبودن، جامعِ تمام کمالات قبلی است؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۲۷ و ج۳، ص۵۶۳.</ref> اما درک این وجود بسیط و احضار فصل اخیر در ذهن ممکن نیست، بنابراین با مفاهیمی که حاکی از آن فصل اخیر و منشأ انتزاع آنهاست، ممکن است که آن را درک کرد. پس این حدود و مفاهیم، عناوینیاند که از خود ذات انتزاع میشوند، تا آن عناوین در آن مرتبه، حاکی و معرّف ذات باشند و این عناوین و مفاهیمی که در تعریف میآیند، از باب ناچاری و زیادت حد بر محدود است، وگرنه این فقدان و نقصها در حقیقت فعلیه داخل نیستند<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۲۳ و ص۲۳۰.</ref> پس انسان با اینکه یک موجود بسیط به وجود جمعی است، در مقام حد و تعریف، موجودی تفصیلی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۶.</ref> تغایر وجود با ماهیت: مسئله مغایرت وجود با ماهیت که از آن به [[زیادت وجود بر ماهیت]] نام برده میشود، از مسائل مهمی است که در فلسفه اسلامی مطرح شدهاست. [[فارابی]] ازجمله کسانی است که این مسئله را نخستین بار در فلسفه خود مطرح کرد<ref>فارابی، فصوص الحکم، ص۴۷-۴۸.</ref> بعدها [[ابنسینا]] آن را تکمیل کرد و در همه جا تأکید بر این داشت که تمایز مزبور صرفاً در مقام تصور و مفهوم است.<ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ص۳۱-۳۲؛ ابن سینا، الهیات دانشنامه علائی، ص۳۸-۳۹؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۱۳.</ref> اما [[شیخ اشراق]] گمان کردهاست که وجود در خارج مغایر با ماهیت و زائد بر آن است؛ بنابراین در صدد اثبات زیادهنبودن وجود بر ماهیت در خارج برآمده و گمان کردهاست لازمه قول به اصالت وجود قول به زیادت وجود بر ماهیت در خارج است؛ بنابراین از زیادهنبودن وجود بر ماهیت در خارج، اعتباریت وجود را نتیجه گرفتهاست<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۰۱-۳۰۲ و ج۲، ص۶۴-۶۸.</ref> ملاصدرا وجود را اصیل و دارای تحقق عینی و ماهیت را اعتباری میداند؛ البته اعتباریبودن ماهیت، تفاسیر گوناگونی دارد. در مواردی ماهیت عین وجود و در مواردی حد و تعین وجود و در بعضی تعابیر همچون بالعرض و المجاز قلمداد شدهاست<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۹-۴۸ و ص۶۵-۶۸ و ج۲، ص۲۳۵-۲۳۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۶-۸ و ص۳۶ و ص۶۱.</ref> از نتایج مهمِ مسئله زیادت وجود بر ماهیت، ماهیتنداشتنِ وجود [[واجبتعالی]] و وحدت و بساطت اوست، به گونهای که برخی فیلسوفان از اصل تمایز بین وجود و ماهیت برای اثبات ماهیتنداشتنِ واجبتعالی استفاده کردهاند.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۱۸-۲۵ و ص۵۷-۵۸.</ref> همه حکما درباره ماهیتنداشتنِ حقتعالی همنظرند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۶، ص۴۸-۵۷.</ref> حتی شیخ اشراق که قائل به اصالت ماهیت است، براهینی برای اثبات این مطلب اقامه کردهاست<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۲-۳۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۱۰۳-۱۰۵ و ص۵۱-۵۷.</ref> امامخمینی نیز زیادت وجود بر ماهیت را تنها در تصور ذهن دانسته و در خارج، بر عینیت آن تأکید کردهاست<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۴۵۳.</ref> ایشان برای اعتباریبودن ماهیت، تعبیرهای مختلفی به کار گرفتهاست؛ اما مراد ایشان از اعتباریبودن ماهیت آن است که وجود حیث تقییدی ماهیت است؛ البته حیث تقییدی در آثار امامخمینی، تفسیرهای گوناگونی دارد که با توجه به آثار اصولی و فلسفی ایشان و به دلیل پذیرش کلی طبیعی در خارج به وجود افراد، بیانگر این مطلب است که ایشان قائل به حیث اندماجی و حدّی شدهاست؛<ref>امام خمینی، جواهر الاصول، ج۴، ص۳۴۱؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ج۲، ص۱۴۱.</ref> اما در مباحث عرفانی که کلی طبیعی را معدوم میداند، <ref>امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۶۶.</ref> معتقد به حیث سرابی و نفادی ماهیت است؛<ref>امام خمینی، دعاء السحر، ص۲۱؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۷۶؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۳۵.</ref> همچنین ایشان در مواردی ماهیت را بهکلی از خارج نفی میکند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۵۸ و ص۶۶؛ امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۲۰.</ref> و ماسویالله را [[وجودات رابط]] و [[عین فقر]] و نیازمند میداند؛ زیرا وجود رابط، ماهیت ندارد<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۸۷.</ref> به اعتقاد امامخمینی واجبتعالی ماهیت ندارد و مقصود از ماهیت، همان ماهیت به معنای اخص است؛ به این معنا که خداوند ماهیت، به معنای حد وجودی ندارد؛ زیرا واجبتعالی در تمام اوصاف کمال [[نامتناهی]] است و حد ندارد؛ زیرا حد از اوصاف ممکنات است<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۱۲-۳۱۳؛ امام خمینی، تفسیر حمد، ص۹۷-۹۸؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴.</ref> ایشان در [[تفسیر سوره توحید]] بر این باور است که «هو» همان [[مقام صمدیت]] است و اشاره به نفی ماهیت دارد<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۱۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۵۳-۶۵۶.</ref> و از اینرو گفته شدهاست که ماهیت حقتعالی عین وجود و [[انیت]] اوست؛ اما ماهیت در وجودات دیگر غیر از وجود است و حد وجود میباشد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴.</ref> بر این اساس ماهیات تنها صادق بر حدود و جهت نزولی و معلولیاند<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ۲۱۰.</ref> و انتزاع ماهیت همیشه از حاق وجودِ معلول است؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱.</ref> اما در حقتعالی ماهیت متصور نیست؛ زیرا اگر این ماهیات و مفاهیم منتزع از آنها بر چیزی صادق باشند، لازم میآید نقص در آن مورد صدق کند؛ در حالیکه واجبتعالی از همه جهات تام و کامل است<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۱۰.</ref> پس در مرتبه واجبتعالی، ماهیت وجود ندارد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref> جعل ماهیت: یکی دیگر از مباحث مهم فلسفی بحث از [[جعل]] است. گروهی اتصاف ماهیت به وجود را متعلق جعل میدانند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۰۳-۴۰۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۸.</ref> و گروهی متعلق جعل را وجود<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۲۶۳ و ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ ملاصدرا، المشاعر، ص۵۲.</ref> و گروهی دیگر ماهیت را مجعول<ref>سهروردی، مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ص۶۷ و ص۷۱-۷۲.</ref> میدانند. حکمای اشراقی ماهیت را اثر جاعل و وجود و اتصاف ماهیت به وجود را امری عقلی میدانند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۹۹؛ تهانوی، ج۱، ص۵۶۷.</ref> ملاصدرا مجعولبودن ماهیت را نپذیرفته و براهینی بر رد آن اقامه کردهاست.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۰۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۲.</ref> امامخمینی جعل را عبارت از ایجاد شیء میداند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۳۴.</ref> اما در اینکه جعل به وجود تعلق دارد یا ماهیت در آثار فلسفی و عرفانی خود با دو نگاه سخن گفتهاست. ایشان طبق مبنای فلسفی، وجود را مجعول میداند و کمالات را به وجود نسبت میدهد و ماهیات را غیر مجعول و حدود عدمی میشمرد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۱۳ و ص۲۲۰ و ص۲۹۹؛ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۴۳؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ص۷۴؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۳۲.</ref> اما بنابر مبنای عرفانی خود از آنجایی که وجود را [[واحد شخصی]] میداند، جعل به وجود را نفی و ماهیات را مجعول میشمرد؛<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۷ و ص۲۰۴-۲۰۵ و ص۲۸۸-۲۸۹.</ref> هرچند ایشان در مواردی سعی کردهاست میان قول به اصالت وجود و مجعولیت ماهیت جمع کند.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۸۷-۲۸۸.</ref>{{ببینید|وجود | اصالت وجود}} | ||
==احکام و ویژگیهای ماهیت== | ==احکام و ویژگیهای ماهیت== |