emailconfirmed
۲٬۵۷۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''سرّالقدر'''، حکم الهی بر اشیا بر اساس علم ازلی حقتعالی. | '''سرّالقدر'''، حکم الهی بر اشیا بر اساس علم ازلی حقتعالی. | ||
==معنی== | ==معنی== | ||
سرّ به معنای امر پنهان <ref>فراهیدی، العین، ۷/۱۸۶؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۲۸ ـ ۳۲۹.</ref> و قَدَر به معنای قضای الهی بر اشیا <ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۶۲.</ref>، اندازه و مقدار شیء <ref>زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۷۰.</ref> است. قَدَر در اصطلاح عارفان به معنای معلق و منوطبودن هر یک از احوال اشیا و هر آنچه برای چیزی یا کسی رخ میدهد، به زمان یا سبب معینی است که هر شیء با استعدادهای جزئی خود اقتضای آن را دارد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۵.</ref> و قضا حکم الهی بر اشیاست که بر اساس علم او به معلومات تحقق مییابد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۸.</ref>. | [[سرّ]] به معنای امر پنهان <ref>فراهیدی، العین، ۷/۱۸۶؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۲۸ ـ ۳۲۹.</ref> و [[قدر|قَدَر]] به معنای قضای الهی بر اشیا <ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۶۲.</ref>، اندازه و مقدار شیء <ref>زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۷۰.</ref> است. قَدَر در اصطلاح عارفان به معنای معلق و منوطبودن هر یک از احوال اشیا و هر آنچه برای چیزی یا کسی رخ میدهد، به زمان یا سبب معینی است که هر شیء با استعدادهای جزئی خود اقتضای آن را دارد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۵.</ref> و قضا حکم الهی بر اشیاست که بر اساس علم او به معلومات تحقق مییابد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۸.</ref>. | ||
سرّالقدر در اصطلاح عارفان حکم و قضای الهی بر اشیاست که بر اساس علم ازلی الهی و عین ثابته آنها در صقع ربوبی است <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۵؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ، ۱/۹۴۵.</ref>؛ بنابراین قضا و قدر، حکم خداوند بر اشیاست که بر اساس علم او، منوط به وقت یا سبب معینی صورت میگیرد و این سرّی دارد که از آن به سرّالقدر تعبیر میشود. امامخمینی نیز قدر را تقدیر اشیا در مرتبه واحدیت میداند که بر اساس اعیان ثابته آنها واقع میشود <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰.</ref> و سرّالقدر را حکم بر اشیا بر اساس اقتضای عین ثابت اشیا میشمارد که با تجلی به فیض اقدس صورت میگیرد <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۷.</ref> {{ببینید|فیض اقدس و مقدس؛ قضا و قدر}}. | سرّالقدر در اصطلاح عارفان حکم و قضای الهی بر اشیاست که بر اساس علم ازلی الهی و عین ثابته آنها در صقع ربوبی است <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۵؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ، ۱/۹۴۵.</ref>؛ بنابراین قضا و قدر، حکم خداوند بر اشیاست که بر اساس علم او، منوط به وقت یا سبب معینی صورت میگیرد و این سرّی دارد که از آن به سرّالقدر تعبیر میشود. [[امامخمینی]] نیز قدر را تقدیر اشیا در مرتبه واحدیت میداند که بر اساس اعیان ثابته آنها واقع میشود <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰.</ref> و سرّالقدر را حکم بر اشیا بر اساس اقتضای عین ثابت اشیا میشمارد که با تجلی به فیض اقدس صورت میگیرد <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۷.</ref> {{ببینید|فیض اقدس و مقدس؛ قضا و قدر}}. | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
بحث از سرّالقدر از مباحث مهم و عمیق در شریعت است. در قرآن کریم بر این نکته تأکید شده که امر الهی از پیش مقدر شده است <ref>احزاب، ۳۸.</ref> و بر اساس قضای الهی خلق و تکوین صورت میگیرد <ref>غافر، ۶۸.</ref>. برخی از مفسران آیه «إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لایعْلَمُونَ» <ref>یوسف، ۶۸.</ref> را اشاره به سرّ قدر میدانند <ref>بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل ، ۳/۱۷۰؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۳/۳۲؛ ابنعجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید ، ۲/۶۱۳.</ref> و مرادشان اصطلاح عرفانی آن نیست، بلکه مراد اسرار قدر الهی است. در صدر | بحث از سرّالقدر از مباحث مهم و عمیق در [[شریعت]] است. در [[قرآن کریم]] بر این نکته تأکید شده که امر الهی از پیش مقدر شده است <ref>احزاب، ۳۸.</ref> و بر اساس قضای الهی خلق و تکوین صورت میگیرد <ref>غافر، ۶۸.</ref>. برخی از مفسران آیه «إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لایعْلَمُونَ» <ref>یوسف، ۶۸.</ref> را اشاره به سرّ قدر میدانند <ref>بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل ، ۳/۱۷۰؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۳/۳۲؛ ابنعجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید ، ۲/۶۱۳.</ref> و مرادشان اصطلاح عرفانی آن نیست، بلکه مراد اسرار قدر الهی است. در صدر [[اسلام]]، مسئله تقدیرات الهی برای مسلمانان مطرح بوده است؛ چنانکه در برخی روایات، [[قضا و قدر]] به تقدیر الهی و تدبیر امور پیش از تحقق اشیا تفسیر شده است <ref>صدوق، التوحید، ۳۷۶.</ref>. در روایتی از [[امیرالمؤمنین(ع)]] قدر، سرّی از اسرار الهی شمرده شده که آگاهی به آن از خلق پنهان داشته شده است <ref>صدوق، التوحید، ۳۶۵ و ۳۸۳ ـ ۳۸۴.</ref>. | ||
غالب متکلمان در بحث از اسرار قدر ـ به دلیل پیچیدگیها و خطرهای آن، چنانکه در روایات آمده است ـ وارد نشدهاند <ref>رازی، ۹۰؛ صدوق، الاعتقادات، ۳۴؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۲۶۷.</ref>. اهل معرفت با وجود اعتقاد به اختیار انسان، قائل شدند همه تقدیرات از ازل ثابت است و تغییری در آن راه نمییابد و این در حقیقت به علم ازلی الهی و عین ثابت اشیا بر میگردد <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۲۱.</ref>؛ البته این به معنای اعتقاد به جبر نیست؛ زیرا هر یک از دو قول جبر و تفویض باطل و انحراف از طریق مستقیماند <ref>هجویری، کشف المحجوب ، ۱۹؛ انصاری، مجموعه رسائل فارسی، ۱/۳۸۹.</ref>؛ چنانکه عارفان شیعه با پیروی از اهل بیت(ع) قول به جبر و تفویض را رد کردهاند و قائل به امر بین الامرین شدهاند <ref>کاشانی، مجموعه رسائل، ۵۸۱؛ قاضیسعید، شرح توحید الصدوق ، ۲/۱۸۵.</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}}. | غالب متکلمان در بحث از اسرار قدر ـ به دلیل پیچیدگیها و خطرهای آن، چنانکه در روایات آمده است ـ وارد نشدهاند <ref>رازی، ۹۰؛ صدوق، الاعتقادات، ۳۴؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۲۶۷.</ref>. اهل معرفت با وجود اعتقاد به اختیار انسان، قائل شدند همه تقدیرات از ازل ثابت است و تغییری در آن راه نمییابد و این در حقیقت به علم ازلی الهی و عین ثابت اشیا بر میگردد <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۲۱.</ref>؛ البته این به معنای اعتقاد به جبر نیست؛ زیرا هر یک از دو قول جبر و تفویض باطل و انحراف از طریق مستقیماند <ref>هجویری، کشف المحجوب ، ۱۹؛ انصاری، مجموعه رسائل فارسی، ۱/۳۸۹.</ref>؛ چنانکه عارفان [[شیعه]] با پیروی از [[اهل بیت(ع)]] قول به جبر و تفویض را رد کردهاند و قائل به امر بین الامرین شدهاند <ref>کاشانی، مجموعه رسائل، ۵۸۱؛ قاضیسعید، شرح توحید الصدوق ، ۲/۱۸۵.</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}}. | ||
اسرار قدر در عرفان به اصطلاحی خاص تبدیل شده است و از آن به سرّالقدر تعبیر میشود و با مباحثی چون علم الهی و مراتب آن <ref>قونوی، النفحات الالهیه، ۱۷۱.</ref>، تجلی به فیض اقدس <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۸۴.</ref>، بحث از عین ثابت اشیا <ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۳۴.</ref>، مسئله جبر و اختیار <ref>جامی، نقد النصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۳.</ref> و مسئله بداء <ref>آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه ، ۴۸.</ref> مرتبط است. حکمای الهی نیز در بحث از قضا و قدر به اسرار قدر پرداختهاند. ابنسینا و | |||
اسرار قدر در عرفان به اصطلاحی خاص تبدیل شده است و از آن به سرّالقدر تعبیر میشود و با مباحثی چون علم الهی و مراتب آن <ref>قونوی، النفحات الالهیه، ۱۷۱.</ref>، تجلی به فیض اقدس <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۸۴.</ref>، بحث از عین ثابت اشیا <ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۳۴.</ref>، مسئله جبر و اختیار <ref>جامی، نقد النصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۳.</ref> و مسئله [[بداء]] <ref>آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه ، ۴۸.</ref> مرتبط است. حکمای الهی نیز در بحث از قضا و قدر به اسرار قدر پرداختهاند. [[ابنسینا]] و [[میرداماد]]، مقام قضا را علم الهی و مرتبه قدر را مجموعه نظام هستی شمردهاند که منطبق بر علم ذاتی حق است و مسئله اسرار قدر را خارج از درک بشر دانستهاند؛ زیرا اطلاع بر حقایق اشیا برای انسان از راه قوه نظری ممکن نیست <ref>← آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه ، ۶۳.</ref>. | |||
امامخمینی سرّالقدر را از مباحثی میداند که دارای ارتباط مستقیم با امر بین الامرین است که با آن، این مسئله روشن میشود <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹.</ref>. ایشان در مواضعی به بیان سرّالقدر و چگونگی اطلاع بر سرّالقدر برای انبیا(ع) و اولیا(ع) اشاره کرده است <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref>. | امامخمینی سرّالقدر را از مباحثی میداند که دارای ارتباط مستقیم با امر بین الامرین است که با آن، این مسئله روشن میشود <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹.</ref>. ایشان در مواضعی به بیان سرّالقدر و چگونگی اطلاع بر سرّالقدر برای انبیا(ع) و اولیا(ع) اشاره کرده است <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref>. | ||
==حقیقت سرّالقدر== | ==حقیقت سرّالقدر== | ||
قَدَر از دیدگاه عارفان، جزئیات و تفصیلهای اموری است که در این عالم با در نظر داشتن تمام شرایط و اسباب، مانند زمان، مکان و امثال آن، برای یک شیء در موقعیت و استعدادهای معینِ خود، رخ میدهد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ ابنعربی، کتاب المعرفه، ۵۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۵.</ref> و سرّالقدر حکومت قضا و قدر الهی بر اشیاست که بر اساس علم الهی در مرتبه اعیان ثابته و حضرت علمیه حقتعالی صورت میگیرد. این امر مجعول نیست، بلکه امری ازلی است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.</ref>؛ زیرا هر شیء در مرتبه علم حقتعالی، استعدادهای جزئی و اقتضائات ذاتی مختص به خود را دارد که در مرحله علم حقتعالی ثابت است و حکم حقتعالی بر اشیا در تحقق و احوالی که بر آنها واقع میشود، تابع این استعداد و اقتضاست؛ بنابراین خود اشیا هستند که بر اساس اقتضای ذاتیشان، حکم و قضای الهی را دریافت میکنند و در حقیقت خود اشیا بر خود حکم میکنند و این همان سرّالقدر است <ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود ، ۱۲۱.</ref>. | قَدَر از دیدگاه عارفان، جزئیات و تفصیلهای اموری است که در این عالم با در نظر داشتن تمام شرایط و اسباب، مانند زمان، مکان و امثال آن، برای یک شیء در موقعیت و استعدادهای معینِ خود، رخ میدهد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ ابنعربی، کتاب المعرفه، ۵۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۵.</ref> و سرّالقدر حکومت قضا و قدر الهی بر اشیاست که بر اساس علم الهی در مرتبه اعیان ثابته و حضرت علمیه حقتعالی صورت میگیرد. این امر مجعول نیست، بلکه امری ازلی است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.</ref>؛ زیرا هر شیء در مرتبه علم حقتعالی، استعدادهای جزئی و اقتضائات ذاتی مختص به خود را دارد که در مرحله علم حقتعالی ثابت است و حکم حقتعالی بر اشیا در تحقق و احوالی که بر آنها واقع میشود، تابع این استعداد و اقتضاست؛ بنابراین خود اشیا هستند که بر اساس اقتضای ذاتیشان، حکم و قضای الهی را دریافت میکنند و در حقیقت خود اشیا بر خود حکم میکنند و این همان سرّالقدر است <ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود ، ۱۲۱.</ref>. | ||
طبق این بیان، سعادت و شقاوت و کفر و عصیان در بندگان، اقتضای عین ثابت خود آنان است و قضا و قدر الهی به سعادت و شقاوت افراد، بر اساس همین عین ثابتشان است. در حقیقت فعل الهی در اینجا چیزی جز ایجاد و افاضه نیست و این قابلیتها و زمینههای خود افراد است که این فیض و نور وجود را به رنگ استعدادهای خود درمیآورند؛ چنانکه حقیقت عین ثابته بعضی حیوانات این است که نجسالعین باشند و فیض الهی تنها به این حقیقت و ماهیت، صورت وجودی افاضه میکند <ref>جامی، نقد النصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۳.</ref>؛ البته این مسئله منافاتی با اراده انسان و ثبوت ثواب و عقاب ندارد؛ زیرا این اقتضا و استعداد افراد، همه شرایط و لوازمی را که برای هر رویداد در طول زندگی فرد اتفاق میافتد، شامل میشود؛ ازجمله اختیار انسان و احوالی که برای او واقع میشود. فرد با اختیار خود انتخاب میکند و این در عین ثابت او نقش بسته است و حقتعالی به جهت احاطه و گستره نامتناهیاش همه حقایق را در خود دارد و احوال مخلوقات با همه خصوصیات، استعدادها، شرایط و اختیار خود، از ازل تا ابد در مرتبه علمی حق موجودند و حقتعالی تنها به این مخلوقات فیض وجود عطا میکند؛ بنابراین احاطه علم الهی بر مخلوقات به معنای اجبارشان بر عمل نیست <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۶ ـ ۸۱۷؛ جامی، نقد النصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۳.</ref>. از اینرو گفته بعضی از متکلمان که قضا و قدر الهی را در حق کافر و عاصی، کفر و عصیان قلمداد کردهاند، ناشی از جهل به حقایق و ظلم است <ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۸.</ref>. | طبق این بیان، [[سعادت و شقاوت]] و [[کفر]] و [[عصیان]] در بندگان، اقتضای عین ثابت خود آنان است و قضا و قدر الهی به سعادت و شقاوت افراد، بر اساس همین عین ثابتشان است. در حقیقت فعل الهی در اینجا چیزی جز ایجاد و افاضه نیست و این قابلیتها و زمینههای خود افراد است که این فیض و نور وجود را به رنگ استعدادهای خود درمیآورند؛ چنانکه حقیقت عین ثابته بعضی حیوانات این است که نجسالعین باشند و فیض الهی تنها به این حقیقت و ماهیت، صورت وجودی افاضه میکند <ref>جامی، نقد النصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۳.</ref>؛ البته این مسئله منافاتی با اراده انسان و ثبوت [[ثواب]] و [[عقاب]] ندارد؛ زیرا این اقتضا و استعداد افراد، همه شرایط و لوازمی را که برای هر رویداد در طول زندگی فرد اتفاق میافتد، شامل میشود؛ ازجمله اختیار انسان و احوالی که برای او واقع میشود. فرد با اختیار خود انتخاب میکند و این در عین ثابت او نقش بسته است و حقتعالی به جهت احاطه و گستره نامتناهیاش همه حقایق را در خود دارد و احوال مخلوقات با همه خصوصیات، استعدادها، شرایط و اختیار خود، از ازل تا ابد در مرتبه علمی حق موجودند و حقتعالی تنها به این مخلوقات فیض وجود عطا میکند؛ بنابراین احاطه علم الهی بر مخلوقات به معنای اجبارشان بر عمل نیست <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۱۶ ـ ۸۱۷؛ جامی، نقد النصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۳.</ref>. از اینرو گفته بعضی از متکلمان که [[قضا و قدر الهی]] را در حق کافر و عاصی، کفر و عصیان قلمداد کردهاند، ناشی از جهل به حقایق و [[ظلم]] است <ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۸.</ref>. | ||
عارفان از سوی دیگر مرتبهای را فوق سرّالقدر تصویر کردهاند و آن را سرّ سرّالقدر مینامند و آن اینکه در سرّالقدر اقتضاها و استعدادهای افراد بر اساس عین ثابتهشان و اقتضای ذاتشان است و به ذات آنان باز میگردد؛ اما از آنجاکه همه اعیان ثابته، صورتهای اسمای الهیاند که با تجلی به فیض اقدس تحقق مییابند، میتوان این اقتضاها را به حقتعالی نیز نسبت داد که این دو جهت با هم تنافی ندارند. در سرّالقدر جهت حقیقت و اقتضای اشیا و جهت کثرت لحاظ میشود؛ اما در سر سرّالقدر، جهت وحدت لحاظ میشود که به وحدت حق بر میگردد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۹۶ ـ ۹۷؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۵.</ref>. از آنجاکه طبق وحدت شخصی وجود، حقایق اشیا اموری خارج از حق نیستند، بلکه شئون ذاتی حقاند که علم حق از ازل به آن تعلق گرفته است {{ببینید|وحدت وجود}}، سر سرّالقدر را میتوان از این جهت مستند به حق دانست <ref>جامی، نقد النصوص، ۲۱۱.</ref>. بنابراین همه اشیا و افعال و آثارشان از یک طرف بر استعداد و اقتضای آنها در عین ثابتهشان منتسب است و از سوی دیگر، همه این امور به حقتعالی نیز انتساب دارد. طبق این بیان میتوان قائل شد اهل معرفت مسئله جبر را با سرّالقدر و مسئله تفویض را با سر سرّالقدر حل میکنند. | عارفان از سوی دیگر مرتبهای را فوق سرّالقدر تصویر کردهاند و آن را سرّ سرّالقدر مینامند و آن اینکه در سرّالقدر اقتضاها و استعدادهای افراد بر اساس عین ثابتهشان و اقتضای ذاتشان است و به ذات آنان باز میگردد؛ اما از آنجاکه همه اعیان ثابته، صورتهای اسمای الهیاند که با تجلی به فیض اقدس تحقق مییابند، میتوان این اقتضاها را به حقتعالی نیز نسبت داد که این دو جهت با هم تنافی ندارند. در سرّالقدر جهت حقیقت و اقتضای اشیا و جهت کثرت لحاظ میشود؛ اما در سر سرّالقدر، جهت وحدت لحاظ میشود که به وحدت حق بر میگردد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۹۶ ـ ۹۷؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۵.</ref>. از آنجاکه طبق وحدت شخصی وجود، حقایق اشیا اموری خارج از حق نیستند، بلکه شئون ذاتی حقاند که علم حق از ازل به آن تعلق گرفته است {{ببینید|وحدت وجود}}، سر سرّالقدر را میتوان از این جهت مستند به حق دانست <ref>جامی، نقد النصوص، ۲۱۱.</ref>. بنابراین همه اشیا و افعال و آثارشان از یک طرف بر استعداد و اقتضای آنها در عین ثابتهشان منتسب است و از سوی دیگر، همه این امور به حقتعالی نیز انتساب دارد. طبق این بیان میتوان قائل شد اهل معرفت مسئله جبر را با سرّالقدر و مسئله [[تفویض]] را با سر سرّالقدر حل میکنند. | ||
امامخمینی نیز قَدَر را تقدیر استعداد و قابلیتهای اشیا میداند <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref> که در حضرت علمیه و مرتبه واحدیت رقم خورده است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref>. ایشان مانند بعضی عارفان <ref>قونوی، النصوص، ۴۷.</ref> قَدَر را به قدر علمی و عینی تقسیم میکند و قدر علمی را حضرت اعیان ثابته میداند که استعداد و قابلیتهای اشیا در آن به واسطه تجلی به فیض اقدس ظهور مییابد و با این استعدادها در اعیان ثابته، تقدیر عینی اشیا به حسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق میگردد که از آن به قدر عینی تعبیر میشود <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref> {{ببینید|قضا و قدر}}. ایشان سرّالقدر را اقتضای عین ثابت اشیا نسبت به تقدیرات خود میداند <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref> و این اقتضا ناشی از تجلی حقتعالی به فیض اقدس است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۰۳.</ref> که به واسطه آن هر شیء در مرتبه عین ثابته و حضرت علمیه، استعداد خاص خود را مییابد <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref>. | [[امامخمینی]] نیز قَدَر را تقدیر استعداد و قابلیتهای اشیا میداند <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref> که در حضرت علمیه و مرتبه [[واحدیت]] رقم خورده است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref>. ایشان مانند بعضی عارفان <ref>قونوی، النصوص، ۴۷.</ref> قَدَر را به قدر علمی و عینی تقسیم میکند و قدر علمی را حضرت اعیان ثابته میداند که استعداد و قابلیتهای اشیا در آن به واسطه تجلی به فیض اقدس ظهور مییابد و با این استعدادها در اعیان ثابته، تقدیر عینی اشیا به حسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق میگردد که از آن به قدر عینی تعبیر میشود <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref> {{ببینید|قضا و قدر}}. ایشان سرّالقدر را اقتضای عین ثابت اشیا نسبت به تقدیرات خود میداند <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref> و این اقتضا ناشی از تجلی حقتعالی به فیض اقدس است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۰۳.</ref> که به واسطه آن هر شیء در مرتبه عین ثابته و حضرت علمیه، استعداد خاص خود را مییابد <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref>. | ||
امامخمینی در آثار خود به سر سرّالقدر اشاره نکرده است، ولی از کلمات ایشان استفاده میشود ایشان سرّ سرّالقدر را جهت غیبی اشیا به حقتعالی میداند که همان جهت تدلّی و قرب به حق و صورت ظهور فیض منبسط است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> و حقایق اشیا به واسطه فیض اقدس در مرتبه واحدیت، به تبع اسما و صفات ظهور مییابند و تقدیر و اندازهگیری میشوند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref>؛ بنابراین سرّ تقدیرات الهی درباره افراد عاصی و مطیع و شقی و سعید، به حقایق آنان در علم حقتعالی و عین ثابتهشان باز میگردد که شخص سعید در علم حقتعالی، سعید و شخص شقی، شقی بوده است. در عین حال این منافاتی با اختیار انسانها ندارد و در عین ثابت شخص شقی، شقاوتی تقدیر شده است که با اختیار و اراده خود، آن را انتخاب میکند <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref>. از این نکته، سرّ «امر بین الامرَین» و نفی جبر و تفویض در معارف شیعی نیز روشن میشود؛ زیرا تمام افعال و آثار کمالی که به خلق نسبت داده میشود، به همان نسبت، به حق نیز منتسباند؛ زیرا تمام مراتب وجود، صورت فیض مقدس حقتعالی و تجلی اشراقی او هستند و تجلی و اضافه اشراقی، محض ربط و صرف فقر است و تعینات و صور آن نیز عین ربطاند و از خود استقلالی ندارند؛ بنابراین تمام عالم از حیث ذات، صفت و فعل، فانی در حقاند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹ ـ ۳۲۰.</ref>. این عقیده، جمع میان وحدت و کثرت است. کسی که در کثرت محض واقع شده، همه افعال را به خلق نسبت میدهد و کسی که وحدت در قلب او جلوه کند، همه افعال را به حقتعالی نسبت میدهد؛ اما شخص عارف کامل، میان وحدت و کثرت جمع میکند و این سرّ جمع میان نفی و اثبات در آیه «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ و لکِنَّ اللهَ رَمی» <ref>انفال، ۱۷.</ref> است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.</ref>؛ بنابراین همچنانکه استعدادها و افعال انسان مستند به حقتعالی و عین ثابت شخص در مرتبه واحدیت است، به همان نسبت به اختیار و اراده خود شخص نیز باز میگردد و این همان «امر بین الامرَین» است {{ببینید|جبر و اختیار}}. | امامخمینی در آثار خود به سر سرّالقدر اشاره نکرده است، ولی از کلمات ایشان استفاده میشود ایشان سرّ سرّالقدر را جهت غیبی اشیا به حقتعالی میداند که همان جهت تدلّی و قرب به حق و صورت ظهور فیض منبسط است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> و حقایق اشیا به واسطه فیض اقدس در مرتبه واحدیت، به تبع [[اسما و صفات]] ظهور مییابند و تقدیر و اندازهگیری میشوند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref>؛ بنابراین سرّ تقدیرات الهی درباره افراد عاصی و مطیع و شقی و سعید، به حقایق آنان در علم حقتعالی و عین ثابتهشان باز میگردد که شخص سعید در علم حقتعالی، سعید و شخص شقی، شقی بوده است. در عین حال این منافاتی با اختیار انسانها ندارد و در عین ثابت شخص شقی، شقاوتی تقدیر شده است که با اختیار و اراده خود، آن را انتخاب میکند <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref>. از این نکته، سرّ «امر بین الامرَین» و نفی جبر و تفویض در معارف شیعی نیز روشن میشود؛ زیرا تمام افعال و آثار کمالی که به خلق نسبت داده میشود، به همان نسبت، به حق نیز منتسباند؛ زیرا تمام مراتب وجود، صورت فیض مقدس حقتعالی و تجلی اشراقی او هستند و تجلی و اضافه اشراقی، محض ربط و صرف فقر است و تعینات و صور آن نیز عین ربطاند و از خود استقلالی ندارند؛ بنابراین تمام عالم از حیث ذات، صفت و فعل، فانی در حقاند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹ ـ ۳۲۰.</ref>. این عقیده، جمع میان [[وحدت و کثرت]] است. کسی که در کثرت محض واقع شده، همه افعال را به خلق نسبت میدهد و کسی که وحدت در قلب او جلوه کند، همه افعال را به حقتعالی نسبت میدهد؛ اما شخص عارف کامل، میان وحدت و کثرت جمع میکند و این سرّ جمع میان نفی و اثبات در آیه «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ و لکِنَّ اللهَ رَمی» <ref>انفال، ۱۷.</ref> است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.</ref>؛ بنابراین همچنانکه استعدادها و افعال انسان مستند به حقتعالی و عین ثابت شخص در مرتبه واحدیت است، به همان نسبت به [[اختیار]] و [[اراده]] خود شخص نیز باز میگردد و این همان «امر بین الامرَین» است {{ببینید|جبر و اختیار}}. | ||
==تبعیت علم از معلوم در سرّالقدر== | ==تبعیت علم از معلوم در سرّالقدر== | ||
بر اساس تفسیر عرفانیِ سرّالقدر، علم حقتعالی تابع معلومات و حقایق اشیا در حضرت علمیه است که امری ذاتی است و استعداد و احوال اشیا در آن ثبت شده است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۸.</ref>. در حقیقت علم حقتعالی به معلوم، به همان گونه که است تعلق میگیرد و این معلومات که در مرتبه علم الهی واقعاند، مجعول نیستند و تنها اراده حقتعالی به ایجاد و ظهور آنها تعلق میگیرد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.</ref>؛ بنابراین علم حقتعالی در مرتبه متأخر از معلوم قرار میگیرد و معلوم با همه اقتضائات خود متعلق علم است <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۴/۲۲۲ ـ ۲۲۳.</ref> و از آنجاکه حکم حقتعالی بر اساس این علم است، قضا و قدر الهی در اشیا تابع ذات آنها و اقتضائات و استعدادهای خود آنهاست که در علم ازلی حقتعالی موجودند و منزه از تغییر و تبدلاند <ref>جامی، لوامع، ۷۳.</ref>. | بر اساس تفسیر عرفانیِ سرّالقدر، علم حقتعالی تابع معلومات و حقایق اشیا در حضرت علمیه است که امری ذاتی است و استعداد و احوال اشیا در آن ثبت شده است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۸.</ref>. در حقیقت علم حقتعالی به معلوم، به همان گونه که است تعلق میگیرد و این معلومات که در مرتبه علم الهی واقعاند، مجعول نیستند و تنها اراده حقتعالی به ایجاد و ظهور آنها تعلق میگیرد <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.</ref>؛ بنابراین علم حقتعالی در مرتبه متأخر از معلوم قرار میگیرد و معلوم با همه اقتضائات خود متعلق [[علم]] است <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۴/۲۲۲ ـ ۲۲۳.</ref> و از آنجاکه حکم حقتعالی بر اساس این علم است، قضا و قدر الهی در اشیا تابع ذات آنها و اقتضائات و استعدادهای خود آنهاست که در علم ازلی حقتعالی موجودند و منزه از تغییر و تبدلاند <ref>جامی، لوامع، ۷۳.</ref>. | ||
امامخمینی نیز معتقد است بر اساس مبانی عرفانی که حقتعالی فاعل بالتجلی است، علم حقتعالی به اشیا به همانگونه که هستند تعلق میگیرد و حقایق اشیا در حضرت علمیه و علم ازلی حقتعالی، اموری ذاتیاند؛ بنابراین علمْ تابع معلوم است و بر معلوم به همانگونه که در علم حقتعالی است، تعلق میگیرد <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۴۴.</ref>؛ اما بر اساس مبانی فلسفی که حقتعالی فاعل به عنایت است، معلوم تابع علم است؛ زیرا علم حقتعالی به ذات خود، سبب تحقق اشیا میشود و معلوم به حسب آن علم، تحقق مییابد؛ به خلاف علوم انفعالی در انسان که علم تابع معلوم است و علم انسان تابع معلوم خارجی است که در ذهن نقش میبندد <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۳.</ref>. | [[امامخمینی]] نیز معتقد است بر اساس مبانی عرفانی که حقتعالی فاعل بالتجلی است، علم حقتعالی به اشیا به همانگونه که هستند تعلق میگیرد و حقایق اشیا در حضرت علمیه و علم ازلی حقتعالی، اموری ذاتیاند؛ بنابراین علمْ تابع معلوم است و بر معلوم به همانگونه که در علم حقتعالی است، تعلق میگیرد <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۴۴.</ref>؛ اما بر اساس مبانی فلسفی که حقتعالی فاعل به عنایت است، معلوم تابع علم است؛ زیرا علم حقتعالی به ذات خود، سبب تحقق اشیا میشود و معلوم به حسب آن علم، تحقق مییابد؛ به خلاف علوم انفعالی در انسان که علم تابع معلوم است و علم انسان تابع معلوم خارجی است که در ذهن نقش میبندد <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۳.</ref>. | ||
==اطلاع بر سرّالقدر و آثار آن== | ==اطلاع بر سرّالقدر و آثار آن== | ||
به باور عارفان سالکانی که در مراحل سیر و سلوک خود به صقع ربوبی راه مییابند و به مقام تعین ثانی میرسند، میتوانند اعیان ثابته، اقتضاها و استعدادهای آنها را مشاهده کنند <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳ ـ ۴۲۴.</ref>. برخی بر این باورند که وقتی بنده به مقام قرب نوافل میرسد، حقتعالی سمع و بصر او میشود و عبد به مقام فنا دست مییابد. در این صورت بنده حقانی میشود و با چشم حق مینگرد و با گوش حق میشنود. در این زمان حقایق بر او منکشف میشود <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۵.</ref> {{ببینید|قرب نوافل و فرایض}}. در صورتی که بنده به مقام فنا و بقای بعد از فنا دست یابد که این در سفر دوم از اسفار اربعه و سفر فی الحق بالحق، محقق میشود، سالک به اعیان ثابته اطلاع پیدا میکند و به سرّالقدر دست مییابد <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳.</ref> {{ببینید|اسفار اربعه}} و این اطلاع نیز خود گاهی به طریق اجمال و گاهی به طریق تفصیل است؛ البته کسی که این حقایق را مفصلاً مییابد، درجه رفیعتری دارد <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۴.</ref>. | به باور عارفان سالکانی که در مراحل [[سیر و سلوک]] خود به صقع ربوبی راه مییابند و به مقام تعین ثانی میرسند، میتوانند اعیان ثابته، اقتضاها و استعدادهای آنها را مشاهده کنند <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳ ـ ۴۲۴.</ref>. برخی بر این باورند که وقتی بنده به مقام قرب [[نوافل]] میرسد، حقتعالی سمع و بصر او میشود و عبد به مقام فنا دست مییابد. در این صورت بنده حقانی میشود و با چشم حق مینگرد و با گوش حق میشنود. در این زمان حقایق بر او منکشف میشود <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۵.</ref> {{ببینید|قرب نوافل و فرایض}}. در صورتی که بنده به مقام فنا و بقای بعد از فنا دست یابد که این در سفر دوم از اسفار اربعه و سفر فی الحق بالحق، محقق میشود، سالک به اعیان ثابته اطلاع پیدا میکند و به سرّالقدر دست مییابد <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳.</ref> {{ببینید|اسفار اربعه}} و این اطلاع نیز خود گاهی به طریق اجمال و گاهی به طریق تفصیل است؛ البته کسی که این حقایق را مفصلاً مییابد، درجه رفیعتری دارد <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۴.</ref>. | ||
امامخمینی در این مقام به سخن امیرالمؤمنین(ع) استناد کرده است. در این روایت قَدَر سرّی از اسرار الهی شمرده شده است که آگاهی به آن از خلق پنهان داشته شده و دانش بندگان به آن راه نمییابد؛ زیرا دریایی عمیق است که خطرهای بسیاری در آن است و کسی که به دنبال کشف آن باشد، با حکم و سلطان الهی مخالفت و دشمنی کرده است <ref>صدوق، التوحید، ۳۶۵.</ref>. بر این اساس امامخمینی معتقد است سرّالقدر، سرّی از اسرار الهی است که علم به آن از عموم مخلوقات پنهان داشته شده است و به جهت دقت و لطافت این علم، مردم از واردشدن در این علم و اطلاع از آن نهی شدهاند <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۲.</ref>؛ زیرا موجب حیرت و ضلالت خواهد شد <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref>. به باور ایشان بنده پس از مقام قرب نوافل به مرحلهای میرسد که در آن حقایقی از اسرار قدر بر او کشف میشود <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲.</ref>؛ اما برخلاف محیالدین ابنعربی که اطلاع بر سرّالقدر و اعیان ثابته را در سفر دوم میداند <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰؛ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳.</ref>، ایشان این امر را در سفر سوم میداند و معتقد است سالک در سفر سوم، از حضرت احدیت جمعی (مرتبه احدیت) در اعیان ثابته سیر میکند و حقایق اشیا و کمالات آنها و همچنین چگونگی عروج آنها را در قوس صعود درمییابد. در این سفر، سالک، نبیّ صاحب شریعت نیست؛ بلکه در سفر چهارم است که دارای نبوت تشریعی است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۸۸ ـ ۸۹.</ref> {{ببینید|اسفار اربعه}}. به باور ایشان اطلاع بر سرّالقدر برای افراد معدودی از انسانها، مانند انسان کامل اتفاق میافتد و حتی برای همه انبیا و رسل نیز ممکن نیست <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref>. | امامخمینی در این مقام به سخن [[امیرالمؤمنین(ع)]] استناد کرده است. در این روایت قَدَر سرّی از اسرار الهی شمرده شده است که آگاهی به آن از خلق پنهان داشته شده و دانش بندگان به آن راه نمییابد؛ زیرا دریایی عمیق است که خطرهای بسیاری در آن است و کسی که به دنبال کشف آن باشد، با حکم و سلطان الهی مخالفت و دشمنی کرده است <ref>صدوق، التوحید، ۳۶۵.</ref>. بر این اساس امامخمینی معتقد است سرّالقدر، سرّی از اسرار الهی است که علم به آن از عموم مخلوقات پنهان داشته شده است و به جهت دقت و لطافت این علم، مردم از واردشدن در این علم و اطلاع از آن نهی شدهاند <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۲.</ref>؛ زیرا موجب حیرت و ضلالت خواهد شد <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref>. به باور ایشان بنده پس از مقام قرب نوافل به مرحلهای میرسد که در آن حقایقی از اسرار قدر بر او کشف میشود <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲.</ref>؛ اما برخلاف [[محیالدین ابنعربی]] که اطلاع بر سرّالقدر و اعیان ثابته را در سفر دوم میداند <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰؛ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳.</ref>، ایشان این امر را در سفر سوم میداند و معتقد است سالک در سفر سوم، از حضرت احدیت جمعی (مرتبه [[احدیت]]) در اعیان ثابته سیر میکند و حقایق اشیا و کمالات آنها و همچنین چگونگی عروج آنها را در قوس صعود درمییابد. در این سفر، سالک، نبیّ صاحب [[شریعت]] نیست؛ بلکه در سفر چهارم است که دارای نبوت تشریعی است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۸۸ ـ ۸۹.</ref> {{ببینید|اسفار اربعه}}. به باور ایشان اطلاع بر سرّالقدر برای افراد معدودی از انسانها، مانند انسان کامل اتفاق میافتد و حتی برای همه انبیا و رسل نیز ممکن نیست <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱.</ref>. | ||
از آنجاکه سرّالقدر منافاتی با اختیار انسان ندارد، تعارضی میان اطلاع بر سرّالقدر و وظیفه انبیا(ع) در هدایت و تبلیغ تکالیف نیست؛ البته برخی معتقدند محجوبماندن بعضی از انبیا(ع) از سرّالقدر به جهت این است که اطلاع بر سرّالقدر مانع از اجرای احکام ظاهری شریعت برای انبیا(ع) میشود <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۲۰.</ref>. امامخمینی این عقیده را نمیپذیرد و خود معتقد است اطلاع بر سرّالقدر مانع اجرای احکام شریعت نیست؛ زیرا نبی(ع) میداند که اجرای احکام ظاهری نیز جزئی از احکام قدر است و شخص گناهکار نیز به مقتضای عین ثابت خود گناه میکند و بر همین اساس مستحق حدّ میشود؛ بنابراین احکام ظاهری شریعت و دعوت نبی(ع) نیز جزئی از اسرار قدر به شمار میرود <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref>. | از آنجاکه سرّالقدر منافاتی با [[اختیار]] انسان ندارد، تعارضی میان اطلاع بر سرّالقدر و وظیفه انبیا(ع) در [[هدایت]] و [[تبلیغ]] تکالیف نیست؛ البته برخی معتقدند محجوبماندن بعضی از انبیا(ع) از سرّالقدر به جهت این است که اطلاع بر سرّالقدر مانع از اجرای احکام ظاهری شریعت برای انبیا(ع) میشود <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۲۰.</ref>. امامخمینی این عقیده را نمیپذیرد و خود معتقد است اطلاع بر سرّالقدر مانع اجرای احکام شریعت نیست؛ زیرا نبی(ع) میداند که اجرای احکام ظاهری نیز جزئی از احکام قدر است و شخص گناهکار نیز به مقتضای عین ثابت خود [[گناه]] میکند و بر همین اساس مستحق حدّ میشود؛ بنابراین احکام ظاهری شریعت و دعوت نبی(ع) نیز جزئی از اسرار قدر به شمار میرود <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref>. | ||
به اعتقاد امامخمینی اطلاع انبیا(ع) بر سرّالقدر در امور وحیانی، پیش از تنزل آن به وحی جبرئیلی است و نبی(ع) پس از اینکه این حقایق را در صقع ربوبی مشاهده کرد و در تنزل از آن مقام، این حقایق را در مرحله قلم و لوح {{ببینید|عقل(۲)}} مشاهده میکند. سپس این حقایق توسط ملک وحی از راه غیب نفس و سرّ روح در قلب نبی(ع) تنزل مییابد و گاهی نیز به صورت تمثلات مثالی در عالم مثال یا تمثلات ملکی در عالم طبیعت درک میکند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲ ـ ۳۲۳.</ref> {{ببینید|وحی؛ برزخ}}. به باور امامخمینی ازجمله حقایقی که با اطلاع بر سرّالقدر روشن میشود، آگاهی بر بعضی اسرار عبادات مانند نماز است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۷.</ref>. | به اعتقاد امامخمینی اطلاع [[انبیا(ع)]] بر سرّالقدر در امور وحیانی، پیش از تنزل آن به وحی جبرئیلی است و نبی(ع) پس از اینکه این حقایق را در صقع ربوبی مشاهده کرد و در تنزل از آن مقام، این حقایق را در مرحله قلم و لوح {{ببینید|عقل(۲)}} مشاهده میکند. سپس این حقایق توسط ملک وحی از راه غیب نفس و سرّ روح در قلب نبی(ع) تنزل مییابد و گاهی نیز به صورت تمثلات مثالی در عالم مثال یا تمثلات ملکی در عالم طبیعت درک میکند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲ ـ ۳۲۳.</ref> {{ببینید|وحی؛ برزخ}}. به باور امامخمینی ازجمله حقایقی که با اطلاع بر سرّالقدر روشن میشود، آگاهی بر بعضی اسرار [[عبادات]] مانند [[نماز]] است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۷.</ref>. | ||
عارفان بر این عقیدهاند کسی که به سرّالقدر اطلاع مییابد، بر قضا و تقدیرات الهی اعتراض نمیکند <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۴۰۵؛ کاشانی، شرح فصوص، ۹۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۹۱.</ref> و اطلاع بر سرّالقدر از جهتی موجب سکون و آرامش عارف است؛ زیرا میداند آنچه در عالم رخ میدهد، تقدیر الهی است و هر انسانی بر اساس عین ثابت خود، عصیان یا اطاعت میکند. از طرف دیگر نیز موجب عذاب و اضطراب اوست؛ زیرا شقاوتها و گناهانی را در عالم مشاهده میکند که تدبیر و خلاصی از آن ممکن نیست <ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۱۱؛ کاشانی، شرح فصوص، ۱۹۸؛ جامی، شرح فصوص، ۳۱۰.</ref>. در حقیقت کسی که بر سرّالقدر مطلع است، در باطن خود افراد عاصی و شقی را بر اعمالشان ملامت نمیکند؛ هر چند در ظاهر آنان را امر و نهی میکند <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۹۱.</ref>. | عارفان بر این عقیدهاند کسی که به سرّالقدر اطلاع مییابد، بر قضا و تقدیرات الهی اعتراض نمیکند <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۴۰۵؛ کاشانی، شرح فصوص، ۹۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۹۱.</ref> و اطلاع بر سرّالقدر از جهتی موجب سکون و آرامش عارف است؛ زیرا میداند آنچه در عالم رخ میدهد، تقدیر الهی است و هر انسانی بر اساس عین ثابت خود، عصیان یا اطاعت میکند. از طرف دیگر نیز موجب عذاب و اضطراب اوست؛ زیرا شقاوتها و گناهانی را در عالم مشاهده میکند که تدبیر و خلاصی از آن ممکن نیست <ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۱۱؛ کاشانی، شرح فصوص، ۱۹۸؛ جامی، شرح فصوص، ۳۱۰.</ref>. در حقیقت کسی که بر سرّالقدر مطلع است، در باطن خود افراد عاصی و شقی را بر اعمالشان ملامت نمیکند؛ هر چند در ظاهر آنان را امر و نهی میکند <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۹۱.</ref>. | ||
امامخمینی بر این باور است کسی که به سرّالقدر دست یافته و قلبش به نور معرفت روشنشده، با اطلاع بر حقایق، قلبش از خوف لرزان میشود، تا حدی که اگر همه کمالات به او روی آورد و قلبش از تجلیات لبریز گردد، ذرهای از خوف او کاسته نمیشود؛ زیرا از حقیقت و تقدیر ازلی خود خوف دارد <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۲۵.</ref>؛ بر همین اساس از برخی اهل معرفت نقل شده که گفته است همه از عاقبت امر خود خوف دارند و او از آغاز خود خائف است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۸۶.</ref>؛ در عین حال او همه موجودات را تحت اسم «سلام» میبیند و نظرش به موجودات نظر صفا و آشتی است و همه موجودات را به دیده خیر مشاهده میکند <ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۱۳.</ref>. همچنین کسی که اطلاع بر سرّالقدر داشته باشد، میداند آنچه از نقصها و شرور در خارج مشاهده میشود، از ذات اعیان ناشی میشود که مجعول نیستند و آنچه از خیرات و کمالات مشاهده میشود، به حقتعالی باز میگردد که منبع فیض و کمال است. علاوه بر اینکه این نقصها و شرور امور عدمیاند و متعلق جعل قرار نمیگیرند و اِسناد آنها به حقتعالی بالعرض است <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۹؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.</ref>. | [[امامخمینی]] بر این باور است کسی که به سرّالقدر دست یافته و قلبش به نور معرفت روشنشده، با اطلاع بر حقایق، قلبش از خوف لرزان میشود، تا حدی که اگر همه کمالات به او روی آورد و قلبش از تجلیات لبریز گردد، ذرهای از خوف او کاسته نمیشود؛ زیرا از حقیقت و تقدیر ازلی خود خوف دارد <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۲۵.</ref>؛ بر همین اساس از برخی اهل معرفت نقل شده که گفته است همه از عاقبت امر خود خوف دارند و او از آغاز خود خائف است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۸۶.</ref>؛ در عین حال او همه موجودات را تحت اسم «سلام» میبیند و نظرش به موجودات نظر صفا و آشتی است و همه موجودات را به دیده خیر مشاهده میکند <ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۱۳.</ref>. همچنین کسی که اطلاع بر سرّالقدر داشته باشد، میداند آنچه از نقصها و شرور در خارج مشاهده میشود، از ذات اعیان ناشی میشود که مجعول نیستند و آنچه از خیرات و کمالات مشاهده میشود، به حقتعالی باز میگردد که منبع فیض و کمال است. علاوه بر اینکه این نقصها و شرور امور عدمیاند و متعلق جعل قرار نمیگیرند و اِسناد آنها به حقتعالی بالعرض است <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۹؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.</ref>. | ||
امامخمینی مانند دیگر اهل معرفت <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۵۹.</ref> معتقد است اطلاع اولیای الهی و کاملان بر سرّالقدر منافاتی با دعای آنان ندارد. اگرچه این افراد بر عوالم غیب و شهود و اقتضائات در حضرت علمیه و احوال و وقایع مطلعاند، دعا و سؤالشان در حقیقت، امتثال امر حقتعالی است که امر به دعا کرده است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۰.</ref>. آنان علم دارند که تقدیر الهی بر این تعلق گرفته است که رسیدن به مطلوب از راه دعا امکانپذیر است. امامخمینی میگوید دعای بنده نیز از اموری است که علم و قضای ازلی الهی بر آن تعلق گرفته است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۰.</ref>؛ البته این دعا نیز به حسب حالات این افراد مختلف است؛ اگر حالشان اقتضای سؤال و دعا داشت، دعا میکنند و اگر حالشان اقتضای صبر داشت، مییابند که این ابتلا برای تکمیل و ترقیشان است؛ بنابراین دعا نمیکنند و سکوت میکنند؛ همچنانکه ابتلای حضرت ایوب(ع) و دعانکردن ایشان تا زمان رفع | امامخمینی مانند دیگر اهل معرفت <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۵۹.</ref> معتقد است اطلاع اولیای الهی و کاملان بر سرّالقدر منافاتی با دعای آنان ندارد. اگرچه این افراد بر [[عوالم غیب]] و [[عوالم شهود|شهود]] و اقتضائات در حضرت علمیه و احوال و وقایع مطلعاند، دعا و سؤالشان در حقیقت، امتثال امر حقتعالی است که امر به دعا کرده است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۰.</ref>. آنان علم دارند که تقدیر الهی بر این تعلق گرفته است که رسیدن به مطلوب از راه [[دعا]] امکانپذیر است. امامخمینی میگوید دعای بنده نیز از اموری است که علم و قضای ازلی الهی بر آن تعلق گرفته است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۰.</ref>؛ البته این دعا نیز به حسب حالات این افراد مختلف است؛ اگر حالشان اقتضای سؤال و دعا داشت، دعا میکنند و اگر حالشان اقتضای [[صبر]] داشت، مییابند که این ابتلا برای تکمیل و ترقیشان است؛ بنابراین دعا نمیکنند و سکوت میکنند؛ همچنانکه ابتلای [[حضرت ایوب(ع)]] و دعانکردن ایشان تا زمان رفع [[بلا]]، به این جهت بوده است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۵۹؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۲۸ ـ ۲۲۹.</ref> {{ببینید|دعا}}. | ||
==راه رسیدن به سرّالقدر== | ==راه رسیدن به سرّالقدر== | ||
عارفان رسیدن به سرّالقدر را از راه فنای تام سالک و بقای بعد از فنا و پس از تجلی حقتعالی به قلب او به صفت علم میدانند. در این صورت است که بنده از راسخان در علم میشود <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳.</ref> و این گاهی از طریق اعلام الهی و القای در روح و قلب سالک صورت میگیرد و گاهی از طریق مشاهده اعیان ثابته و احوال و لوازم اعیان است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰.</ref>. به باور عارفان این سرّ برای سالک منکشف نمیشود، مگر اینکه سالک با تقرب به نوافل به مقام قرب نوافل برسد و حقْ سمع و بصر عبد شود <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۵.</ref> {{ببینید|قرب نوافل و فرایض}}. | عارفان رسیدن به سرّالقدر را از راه فنای تام سالک و بقای بعد از فنا و پس از تجلی حقتعالی به [[قلب]] او به صفت [[علم]] میدانند. در این صورت است که بنده از راسخان در علم میشود <ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۳.</ref> و این گاهی از طریق اعلام الهی و القای در روح و قلب سالک صورت میگیرد و گاهی از طریق مشاهده اعیان ثابته و احوال و لوازم اعیان است <ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰.</ref>. به باور عارفان این سرّ برای سالک منکشف نمیشود، مگر اینکه سالک با تقرب به نوافل به مقام [[قرب نوافل]] برسد و حقْ سمع و بصر [[عبد]] شود <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۵.</ref> {{ببینید|قرب نوافل و فرایض}}. | ||
امامخمینی در بیان رسیدن به سرّالقدر معتقد است سالک در سفر باطنی خود در سیر الی الله از منزل نفس و بیت انانیت مهاجرت میکند و پس از اتمام سفر الی الله به مقام فنا میرسد. برخی سالکان نیز پس از اتمام سفر الی الله و سفر فی الله، عنایت الهی شاملشان میشود و به خود رجوع میکنند و صحو و هشیاری به آنان دست میدهد و پس از اتصال به حضرت علمیه و رجوع به اعیان ثابته، از اسرار قدر اطلاع مییابند و از احوال و چگونگی سیر اعیان و اتصال آنها به حضرت قدس و سیر آنها به سوی خداوند و رسیدن به سعادت اطلاع پیدا میکنند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲.</ref> {{ببینید|فنا}}. به باور ایشان انسان تا در حجاب کثرات و تصرف شیطان است، بهرهای از مقام ربوبیت و اسمای الهی پیدا نمیکند؛ اما وقتی از این حجاب خارج شد و خود را در مقام مظهریت اسما مشاهده کرد، در این رتبه، بر اسرار قدر اطلاع مییابد <ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۱۳.</ref>. | [[امامخمینی]] در بیان رسیدن به سرّالقدر معتقد است سالک در سفر باطنی خود در [[سیر الی الله]] از منزل نفس و بیت انانیت مهاجرت میکند و پس از اتمام سفر الی الله به مقام فنا میرسد. برخی سالکان نیز پس از اتمام سفر الی الله و سفر فی الله، عنایت الهی شاملشان میشود و به خود رجوع میکنند و صحو و هشیاری به آنان دست میدهد و پس از اتصال به حضرت علمیه و رجوع به اعیان ثابته، از اسرار قدر اطلاع مییابند و از احوال و چگونگی سیر اعیان و اتصال آنها به حضرت قدس و سیر آنها به سوی خداوند و رسیدن به [[سعادت]] اطلاع پیدا میکنند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲.</ref> {{ببینید|فنا}}. به باور ایشان انسان تا در حجاب کثرات و تصرف [[شیطان]] است، بهرهای از مقام ربوبیت و اسمای الهی پیدا نمیکند؛ اما وقتی از این حجاب خارج شد و خود را در مقام مظهریت اسما مشاهده کرد، در این رتبه، بر اسرار قدر اطلاع مییابد <ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۱۳.</ref>. | ||
==رابطه سرّالقدر با بداء== | ==رابطه سرّالقدر با بداء== | ||
بداء به معنای تغییر در مرادات الهی <ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده ، ۳/۲۷۷.</ref> و از مباحث مهم در معارف شیعی است <ref>آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه ، ۴۶.</ref> و عارفان درباره حقیقت آن سخن گفتهاند <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده ، ۳/۲۷۶.</ref>. در روایتی از امامصادق(ع) برای خداوند دو علم بیان شده است: علمی که مخصوص خداوند است و هیچکس از آن اطلاع ندارد و این منشأ بداء است و علمی که به ملائکه، انبیا و رسل(ع) خود آموزش داده است و اهلبیت(ع) آنها را میدانند <ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.</ref>. | [[بداء]] به معنای تغییر در مرادات الهی <ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده ، ۳/۲۷۷.</ref> و از مباحث مهم در معارف شیعی است <ref>آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه ، ۴۶.</ref> و عارفان درباره حقیقت آن سخن گفتهاند <ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده ، ۳/۲۷۶.</ref>. در روایتی از [[امامصادق(ع)]] برای خداوند دو علم بیان شده است: علمی که مخصوص خداوند است و هیچکس از آن اطلاع ندارد و این منشأ بداء است و علمی که به ملائکه، انبیا و رسل(ع) خود آموزش داده است و [[اهلبیت(ع)]] آنها را میدانند <ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.</ref>. | ||
برخی بداء را در | برخی بداء را در [[تکوین]]، مانند نسخ در [[تشریع]] دانستهاند <ref>میرداماد، نبراس الضیاء و تسواء السواء ، ۵۶.</ref>؛ همچنانکه در امور تشریعی نسخ به پایانیافتن استمرار حکم است، در امور تکوینی نیز بداء به پایانیافتن استمرار امر تکوینی و انتهای اتصال افاضه در مجعول کونی و معلول زمانی است و به تحدید زمان و وقت افاضه بر حسب اقتضای شرایط وابسته است؛ البته [[ملاصدرا]] تشبیه بداء به نسخ را در همه جهات نمیپذیرد <ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۲ ـ ۱۸۴.</ref> و معتقد است بداء در علم حقتعالی، در مرحله لوح محو و اثبات و مرحله تقدیرات جزئیه است که بنابر شروطی دگرگونی میپذیرد، نه در مرحله لوح محفوظ و قضای الهی که مصون از تغییرند. بنابراین ملاصدرا و به پیروی او [[فیض کاشانی]] قائل شدند بداء از ناحیه خداوند نبوده و صور موجودات عالم، در [[امالکتاب]] و [[لوح محفوظ]] ـ که از آن به خلق اول تعبیر میشود ـ و همچنین در لوح محو و اثبات ـ که از آن به خلق ثانی تعبیر میشود ـ موجودند. به باور اینان بداء در مرتبه خلق اول نیست، بلکه در مرتبه خلق ثانی و مقام لوح محو و اثبات است؛ زیرا این امر را در خلق اول مستلزم جهل در حقتعالی میدانند <ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی ، ۱/۱۹۱ ـ ۱۹۲ و ۲۰۲؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱/۵۱۲؛ ← امامخمینی، امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۲.</ref>. | ||
امامخمینی این نظر را نمیپذیرد و معتقد است بداء ناشی از تقدیر الهی در عین ثابت اشیا در حضرت علمیه است. به باور ایشان بداء در نشئه خارجی گرچه ظهور آن در عالم ملکوت و لوح محو و اثبات است ـ چنانکه حکما به آن معتقدند <ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی ، ۴/۱۹۷؛ فیض کاشانی، علم الیقین، ۲۴۲ ـ ۲۴۴.</ref> ـ منشأ آن تقدیر الهی در حضرت اعیان ثابته است که این تبدل و تغییر در آن ثبت شده است و این خود سرّی از اسرار قدر الهی است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱ ـ ۳۲.</ref> {{ببینید|علم الهی}}. | [[امامخمینی]] این نظر را نمیپذیرد و معتقد است بداء ناشی از تقدیر الهی در عین ثابت اشیا در حضرت علمیه است. به باور ایشان بداء در نشئه خارجی گرچه ظهور آن در [[عالم ملکوت]] و لوح محو و اثبات است ـ چنانکه حکما به آن معتقدند <ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی ، ۴/۱۹۷؛ فیض کاشانی، علم الیقین، ۲۴۲ ـ ۲۴۴.</ref> ـ منشأ آن تقدیر الهی در حضرت اعیان ثابته است که این تبدل و تغییر در آن ثبت شده است و این خود سرّی از اسرار قدر الهی است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ۳۱ ـ ۳۲.</ref> {{ببینید|علم الهی}}. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |