۲۰٬۲۹۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (added Category:پروژه شاگردان2 using HotCat) |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ستادهای کمک به جنگ و جنگزدگان را در بروجرد تشکیل داد و با جمعآوری کمکهای مردمی همراه با کاروان کمکها به جبهههای جنگ در خوزستان شتافت. سپس با هدف کمک به نیروهای نظامی و مقاومت در برابر نیروهای عراقی، گروه اللهاکبر را بنیان نهاد (همان، ۱۰۷ـ۱۱۲). وی در دوران حضور در خرمشهر رشادتهای بسیاری از خودش نشان داد. یکی از اقدامات شجاعانه او حمله به مواضع دشمن بهصورت انفرادی و به غنیمت گرفتن مهمات و چند اسیر از عراقیها بود. او برای بالا بردن روحیه رزمندگان، اسرا را با کاروانی از تجهیزات نظامی در مقابل مسجد جامع حاضر کرد و با سر دادن شعار و تکبیر میگفت که این غنیمتها را از عراقیها گرفتهایم. او چندین بار از این نوع عملیات را در خرمشهر انجام داد (همان، ۱۲۳). در جریان تصرف خرمشهر توسط نیروهای عراقی به مقاومت در آن شهر ادامه داد و دیگر نیروها را برای مقاومت تشویق کرد تا اینکه در ۲۳ مهر ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد. نیروهای عراقی وقتی یک روحانی را به اسارت درآورند خیلی خوشحال بودند و خیال میکردند امامخمینی را اسیر کردهاند. آنان اطراف شریف قنوتی را گرفته بودند و رقص و پایکوبی میکردند و فریاد میزدند: اسرناالخمینی، اسرناالخمینی. ما یک خمینی را اسیر کردهایم. در این میان شیخ شریف با توجه به رسالتش در عین حال که تحت شدیدترین شکنجهها قرار داشت و چندین تیر به دستها و پاهای وی اصابت کرده بود و خون از بدنش جاری بود، از آنان میخواست از زیر پرچم صدام بیرون بیایند. عراقیها رقص و پایکوبی را ادامه دادند و دقایقی بعد وحشیانهترین شکنجهها را روی شریف قنوتی اعمال کردند. یکی از مأموران بعثی که از مقاومت وی به خشم آمده بود، با سرنیزه کاسه سر شیخ را درآورد و مغز سر شیخ نمایان شد و روی آسفالت گرم خیابان چهل متری افتاد و متلاشی شد. همچنین محاسنش با خون سرش رنگین شد و بدنش به حالت نشسته کنار ماشین افتاد. نیروهای عراقی با دیدن این صحنه و اعمال فرماندهشان دوباره به رقص و پایکوبی پرداختند و گفتند قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی (ما یک خمینی را کشتیم...). آنان وقتی جمجمه سر شیخ شریف را با سرنیزه برداشتند، عمامه ایشان را در هوا چرخاندند و با رقص و پایکوبی شعار قتلنا الخمینی را تکرار کردند. پیکر بیجان شریف قنوتی کنار ماشین افتاده بود و آنان پای وی را گرفتند و در خیابان کشیدند و به بدن ایشان لگد میزدند و اهانت میکردند و بدینترتیب او زیر ناجوانمردانهترین و وحشتناکترین شکنجههای دژخیمان عراقی به شهادت رسید(همان، ۱۴۴ـ۱۴۶). پیکر او پس از چند روز به آبادان انتقال داده شد و در گلزار شهدای آن شهر به خاک سپرده شد (همان، ۱۵۵). | با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ستادهای کمک به جنگ و جنگزدگان را در بروجرد تشکیل داد و با جمعآوری کمکهای مردمی همراه با کاروان کمکها به جبهههای جنگ در خوزستان شتافت. سپس با هدف کمک به نیروهای نظامی و مقاومت در برابر نیروهای عراقی، گروه اللهاکبر را بنیان نهاد (همان، ۱۰۷ـ۱۱۲). وی در دوران حضور در خرمشهر رشادتهای بسیاری از خودش نشان داد. یکی از اقدامات شجاعانه او حمله به مواضع دشمن بهصورت انفرادی و به غنیمت گرفتن مهمات و چند اسیر از عراقیها بود. او برای بالا بردن روحیه رزمندگان، اسرا را با کاروانی از تجهیزات نظامی در مقابل مسجد جامع حاضر کرد و با سر دادن شعار و تکبیر میگفت که این غنیمتها را از عراقیها گرفتهایم. او چندین بار از این نوع عملیات را در خرمشهر انجام داد (همان، ۱۲۳). در جریان تصرف خرمشهر توسط نیروهای عراقی به مقاومت در آن شهر ادامه داد و دیگر نیروها را برای مقاومت تشویق کرد تا اینکه در ۲۳ مهر ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد. نیروهای عراقی وقتی یک روحانی را به اسارت درآورند خیلی خوشحال بودند و خیال میکردند امامخمینی را اسیر کردهاند. آنان اطراف شریف قنوتی را گرفته بودند و رقص و پایکوبی میکردند و فریاد میزدند: اسرناالخمینی، اسرناالخمینی. ما یک خمینی را اسیر کردهایم. در این میان شیخ شریف با توجه به رسالتش در عین حال که تحت شدیدترین شکنجهها قرار داشت و چندین تیر به دستها و پاهای وی اصابت کرده بود و خون از بدنش جاری بود، از آنان میخواست از زیر پرچم صدام بیرون بیایند. عراقیها رقص و پایکوبی را ادامه دادند و دقایقی بعد وحشیانهترین شکنجهها را روی شریف قنوتی اعمال کردند. یکی از مأموران بعثی که از مقاومت وی به خشم آمده بود، با سرنیزه کاسه سر شیخ را درآورد و مغز سر شیخ نمایان شد و روی آسفالت گرم خیابان چهل متری افتاد و متلاشی شد. همچنین محاسنش با خون سرش رنگین شد و بدنش به حالت نشسته کنار ماشین افتاد. نیروهای عراقی با دیدن این صحنه و اعمال فرماندهشان دوباره به رقص و پایکوبی پرداختند و گفتند قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی (ما یک خمینی را کشتیم...). آنان وقتی جمجمه سر شیخ شریف را با سرنیزه برداشتند، عمامه ایشان را در هوا چرخاندند و با رقص و پایکوبی شعار قتلنا الخمینی را تکرار کردند. پیکر بیجان شریف قنوتی کنار ماشین افتاده بود و آنان پای وی را گرفتند و در خیابان کشیدند و به بدن ایشان لگد میزدند و اهانت میکردند و بدینترتیب او زیر ناجوانمردانهترین و وحشتناکترین شکنجههای دژخیمان عراقی به شهادت رسید(همان، ۱۴۴ـ۱۴۶). پیکر او پس از چند روز به آبادان انتقال داده شد و در گلزار شهدای آن شهر به خاک سپرده شد (همان، ۱۵۵). | ||
منابع: صحیفه امام (۱۳۷۸)، ج۱، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امامخمینی؛ کامور بخشایش، جواد (۱۳۸۶)، شیخ شریف: سیری در زندگی و مبارزات اولین روحانی شهید دفاع مقدس حجتالاسلاموالمسلمین محمدحسن شریف قنوتی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی (س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج؛ کامور بخشایش، جواد (۱۳۸۷)، «شیخ شریف به روایت اسناد و خاطرات»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۲۱، تابستان. | منابع: صحیفه امام (۱۳۷۸)، ج۱، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امامخمینی؛ کامور بخشایش، جواد (۱۳۸۶)، شیخ شریف: سیری در زندگی و مبارزات اولین روحانی شهید دفاع مقدس حجتالاسلاموالمسلمین محمدحسن شریف قنوتی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی (س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج؛ کامور بخشایش، جواد (۱۳۸۷)، «شیخ شریف به روایت اسناد و خاطرات»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۲۱، تابستان. | ||
[[رده:پروژه شاگردان2]] |