مقوله کیف
مقوله کیف یکی از مقولات عشر و عرضی است که بدون واسطه تقسیم و نسبت را قبول نمیکند.
اهمیت و جایگاه مقوله کیف
کیف در اصطلاح منطق و فلسفه هیئتی ثابت که به حسب ذات اقتضای نسبت یا قسمت ندارد.[۱] فلاسفه و اهل منطق در آثار خویش به بحث کیف، اقسام و چگونگی آن پرداختهاند، هرچند برخی معتقدند برخی اقسام کیف مفهوم انتزاعی و از مقولات ثانی میباشند ولکن این نوع کیف در خارج، بعضی اشیاء خارجی متصف به آن میشوند.[۲]
امامخمینی نیز در آثار فلسفی خویش به بحث از چیستی کیف، اقسام آن و حرکت در مقوله کیف پرداخته است.[۳]
چیستی کیف و اقسام آن
مقوله کیف طبق نظر مشهور فلاسفه جزء معقولات اولی است؛ یعنی جزء مفاهیمی است جزء که دارای مصادیق واقعی و عینی میباشد. فلاسفه بر اساس استقرائی که انجام دادهاند مقوله کیف را به چهار نوع کلی تقسیم کردهاند.[۴] امامخمینی نیز درباره چیستی کیف معتقد است کیف از مقولات عرضیه است و مقولهای است که قارّه بوده و بالذات قبول قسمت و نسبت نمیکند. طبق این توضیح مقوله «أن یفعل» و «أن ینفعل»، از کیف خارج میشوند؛ زیرا اینها قارّ نیستند و چون کیف بالذات قبول قسمت نمیکند، اعراض نسبی و مقوله کمّ نیز از آن خارج میشوند.[۵] به اعتقاد امامخمینی مقوله کیف از حیث جنس به چهار قسم تقسیم میگردد:
- کیف نفسانی: کیفی که مختص به نفس بوده و آن کیف نفسانی است مانند علم، اراده و قدرت؛ البته اینکه علم کیف نفسانی است طبق نظر مشهور میباشد؛ ولی در نظر نهایی امامخمینی علم در سنخ وجود میباشد.[۶]
- کیف مختص به کمّ: این نوع کیف فقط بر مقوله کمّ عارض میشود؛ مانند استقامت و انحناء و مستطیل و مثلث که مختص به کم متصل است و مانند زوجیت و فردیت که مختص به کم منفصل است؛ اینها را کیفیات مختصه به کمیّات گویند.
- کیف استعدادی: در این نوع کیف اگر استعداد شدیدی برای جانب قبول بوده و برای انفعال رام و مطیع بود، آن را لاقوه میگوید؛ زیرا قوهای که دافع باشد از خود ندارد و اگر به دفاع و عدم دفاع بتواند خود را از تأثیر نگه داشته و استعداد لاانفعال داشته باشد، آن را قوه نامند و اگر نسبت به قبول و لا قبول، اعتدال داشته باشد، آن را قوه ولاقوه گویند.
- کیف محسوس: این نوع کیف با پنج قوه ظاهره درک میشود از قبیل کیفیات ملموسه، مثل کیفیات فعلیه و انفعالیه که از اوایل ملموسات است و کیفیات مذوقه مانند طعوم. کیف محسوس یا انفعالی است یا انفعال. اگر کیف راسخ باشد، مثل زردی بر طلا و زوالپذیر نیست و نمیتوان آن را از جوهر طلا جدا کرد، به آن انفعالی گویند و اگر کیف غیرراسخ باشد و به سرعت از موضوع خود مرتفع میشود مانند سرخی خجالت به آن انفعال گویند..[۷]
حرکت در مقوله کیف
مشهور فلاسفه بر این باورند که حرکت در چهار مقوله واقع میشود از جمله حرکت در کیف؛ اما ملاصدرا حرکت را در پنج مقوله ثابت میکند.[۸] امامخمینی نیز حرکت در کیف را پذیرفته و معتقد است، حرکت کیفی حرکتی است که در کیف رخ میدهد و به آن استحاله هم میگویند، اگرچه برخی حرکت در کیفیات محسوسه را منکر شدهاند و قائل به بروز و کمون شدهاند؛ امّا این قول باطل است. به باور امامخمینی به حرکت در کمیت اگر بدون افزایش اجزاء جسم باشد، تخلخل حقیقی و اگر بدون نقصان اجزاء باشد تکاثف حقیقی گویند..[۹]
پانویس
- ↑ ابنسینا، الشفاء، ج۱، ص۱۷۱، النجاة، ص۱۵۵؛ حلّی، کشف المراد، ص۳۰۷؛ جوهر النضید، ص۵۵؛ طباطبائی، بدایة الحکمه، ص۱۴۴.
- ↑ حلّی، کشف المراد، ص۳۰۷-۳۰۹؛ جوهر النضید، ص۵۵-۵۷؛ ملاصدرا، ج۲، ص۳۷۶؛ المبدأ و المعاد، ص۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۳۷۳-۳۷۴؛ ج۲، ص۴۸۱-۴۸۲ و ۱۵۲.
- ↑ سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۲۵۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۴، ص۶۷؛ حلّی، جوهر النضید، ص۵۵-۵۸؛ کشف المراد، ص۳۰۸-۳۱۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۳۷۳؛ ج۲، ص۱۵۲-۱۵۵.
- ↑ امامخمینی تقریرات فلسفه، ج۱، ص۳۷۳-۳۷۴.
- ↑ ابنسینا، الشفاء الطبیعیات، ج۱، ص۹۲-۹۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۷، ص۲۸۴-۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۸۱-۴۸۲.
منابع
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، قم، مکتبة المرعشی، ۱۴۰۴ق.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، النجاة، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- حلّی، حسنبنیوسف، کشف المراد، قم، نشر جامعه مدرسین، ۱۴۲۵ق.
- حلّی، حسنبنیوسف، الجوهر النضید، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۸۱ش.
- سهروردی، شهابالدّین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ش.
- طباطبائی، محمدحسین، بدایة الحکمه، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۹۲ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، ۱۳۵۴ش.
نویسنده: باقر صاحبی