غلامحسین جمی: تفاوت میان نسخهها
جز (←عبدالرسول قائمی) |
جز (removed Category:مقالههای جدید using HotCat) |
||
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
|پس از = | |پس از = | ||
|پیش از = | |پیش از = | ||
|اساتید = [[عبدالرسول قائمی]]، [[سیدموسی حسینی]]، [[سیدمحمد صدر هاشمی]]، [[محمدطاهر شبیر خاقانی]]، [[حسین راستی کاشانی]] و [[محمدعلی مدرس افغانی]]. | |اساتید = [[عبدالرسول قائمی]]، [[سیدموسی حسینی]]، [[سیدمحمد صدر هاشمی]]، [[محمدطاهر شبیر خاقانی]]، [[حسین راستی کاشانی]] و [[محمدعلی مدرس افغانی]]. | ||
|شاگردان = | |شاگردان = | ||
|تالیفات = مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند. | |تالیفات = مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''غلامحسین جمی'''؛ روحانی مبارز، [[ | '''غلامحسین جمی'''؛ روحانی مبارز، [[امامت جمعه|امامجمعه]] و نماینده [[امامخمینی]] در [[آبادان]] و عضو [[مجلس خبرگان رهبری]]. | ||
غلامحسین جمی در سال ۱۳۰۴ در تنگستان به دنیا آمد و پس از اخذ مدرک ششم ابتدایی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ تحصیلات خود را در آبادان پیگرفت و از عبدالرسول قائمی و سیدموسی حسینی بهره برد. او دو سال در نجف اشرف نزد [[حسین راستیکاشانی|حسین راستی کاشانی]]، [[محمدعلی مدرس افغانی]] درس خواند اما به علت بیماری به آبادان برگشت و تحصیلات خود را ادامه داد و از سیدابراهیم اصطهباناتی[[سیدمحسن حکیم|، سیدمحسن حکیم]]، [[سیدابوالقاسم خویی|سیدابوالقاسم خوئی]]، [[امامخمینی]] و [[سید محمدرضا گلپایگانی|سیدمحمدرضا گلپایگانی]] اجازه امور حسبیه داشت. | |||
جمی | |||
او در | |||
جمی در سالهای اوایل دهه سی با [[جمعیت فدائیان اسلام]] شاخه آبادان همکاری داشت و با آغاز [[انقلاب اسلامی ایران|نهضت امامخمینی]] از مبارزان فعال بود و حتی پس از [[تبعید امامخمینی]] دست از فعالیت نکشید و آبادان را به کانون ارتباط ایران با نجف درآورد. اعلامیهها، [[رساله توضیح المسائل امامخمینی|رساله عملیه]] و سایر آثار علمی امامخمینی توسط ایشان از نجف به آبادان و از آنجا به جاهای دیگر ارسال میشد. | |||
با | |||
او در آستانه [[انقلاب اسلامی ایران|پیروزی انقلاب اسلامی]] در جمع علمای متحصن در دانشگاه تهران حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب، [[کمیته انقلاب اسلامی]] را در آبادان تأسیس کرد. جمی به دستور امامخمینی [[نماز جمعه]] را در آبادان اقامه کرد و به خصوص در هشت سال [[جنگ عراق علیه ایران|جنگ تحمیلی]] نماز جمعه او سنگر استوار مقاومت بود و حتی امامخمینی خطبههای نماز جمعه آبادان را دنبال میکرد. | |||
در | |||
==عبدالرسول قائمی== | جمی در سال ۱۳۸۷ و در ۸۳ سالگی در آبادان درگذشت و بنا به وصیت او در قبرستان وادیالسلام نجف به خاک سپرده شد. | ||
== زندگینامه == | |||
غلامحسین جمی در سال ۱۳۰۴ در قریه «اَهرَم» مرکز تنگستان، از توابع بوشهر زاده شد. پدر وی احمد، سواد مکتبخانهای داشت؛ کتاب نصاب الصبیان و [[کلیات سعدی]] خوانده و حافظ بیشتر سورههای [[قرآن]] بود و از اینرو مورد اعتماد مردم بود. مادر او زینب نام داشت و اهل روستای خائیز بود که حدود چهار فرسخ با اهرم فاصله داشت.<ref>جمی، خاطرات، ۱۷ و ۲۱.</ref> جمی خواندن و نوشتن را در مکتبخانه آموخت و پس از آن، به مدرسه دولتی انوشیروان رفت و تا ششم ابتدایی تحصیل کرد<ref>جمی، خاطرات، ۲۲.</ref> سپس به تشویق پدر در زادگاهش نزد علی ماحوزی درسهای حوزوی را آغاز کرد و مدتی نیز آن را در حوزه برازجان و [[بوشهر]] ادامه داد.<ref>جمی، خاطرات، ۲۵.</ref>{{سخ}} | |||
جمی در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل به شهر آبادان رفت و در مدرسه [[عبدالرسول قائمی]]، از علمای آبادان، ساکن شد و ضمن تدریس [[صرف]] و [[نحو]]، کتابهای معالم الاصول و [[کتاب شرائع الاسلام|شرائع الاسلام]] را نزد قائمی و سیدموسی حسینی فراگرفت.<ref>جمی، خاطرات، ۲۶.</ref>{{سخ}} | |||
وی چندی بعد به [[حوزه علمیه نجف|حوزه نجف]] رفت و حاشیه ملاعبدالله و مطول را از [[حسین راستی کاشانی]] و [[محمدعلی مدرس افغانی]] فرا گرفت؛ اما به دلیل بیماری بیش از دو سال نتوانست آنجا بماند، به آبادان برگشت و تحصیلات خود را نزد قائمی، [[سیدمحمد صدر هاشمی]] و [[محمدطاهر شبیر خاقانی]] ادامه داد و در همه این درسها با عیسی طرفی همبحث بود.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۲.</ref> وی از [[سیدابراهیم اصطهباناتی]]، [[سیدمحسن حکیم]]، [[سیدابوالقاسم خویی]]، امامخمینی، [[سیدمحمدرضا گلپایگانی]] و همه مراجع تقلید آن دوره ایران اجازه [[امور حسبیه]] داشت و در حدود بیستسالگی به دست علی ماحوزی معمم شد.<ref>جمی، خاطرات، ۲۹.</ref> | |||
== فعالیتهای سیاسی == | |||
جمی در اوایل دهه سی با [[جمعیت فداییان اسلام]]، شاخه آبادان همکاری داشت و چون رهبران این گروه در سال ۱۳۳۴ اعدام شدند، وی همراهی با آنان را از طریق خطابه و منبر پی گرفت.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۲–۲۳.</ref> او نخستین بار از طریق استاد خود راستی کاشانی در نجف، با نام امامخمینی آشنا شد و معتقد بود با وجود امامخمینی در [[قم]]، حوزه این شهر بینیاز از مراجع سایر حوزههاست.<ref>جمی، خاطرات، ۶۸.</ref>{{سخ}} | |||
وی پس از شروع [[نهضت اسلامی]] به رهبری امامخمینی، مبارزات سیاسی جدی خود را به همراه قائمی که در رأس روحانیان مبارز آبادان قرار داشت و از علاقهمندان امامخمینی بود، آغاز کرد<ref>جمی، خاطرات، ۸۹–۹۴.</ref> جمی با آغاز نهضت امامخمینی، در [[انجمنهای ایالتی و ولایتی|ماجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی]]، طی نامهای به همراه علمای آبادان به سیدمحمدرضا گلپایگانی، از مفاد آن ابراز ناراحتی و نگرانی کرد.<ref>مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ۳/۲۳.</ref> چنانکه در [[پانزده خرداد|قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲]]، به همراه علمای مبارز آبادان در جهت روشنگری مردم تلاش کرد و ازجمله روحانیانی بود که در قم به دیدار امامخمینی رفت.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳.</ref>{{سخ}} | |||
وی همچنین پس از آزادی امامخمینی از حبس و حصر در تهران و برگشت به قم، به همراه [[جعفر سبحانی]] به دیدار ایشان رفت و چون امامخمینی از پیش نام او را شنیده و با برخی فعالیتهای وی آشنا بود، به وی ابراز محبت کرد.<ref>جمی، خاطرات، ۱۹۷.</ref> وی در سال ۱۳۴۳ در پی [[تبعید امامخمینی]] به ترکیه، به همراه علمای آبادان طی تلگرامی به ایشان، از این اقدام رژیم پهلوی ابراز ناراحتی و تأسف کرد و خواستار بازگشت ایشان به وطن شد.<ref>مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ۳/۱۲۲.</ref> | |||
جمی پس از انتقال امامخمینی به نجف در سال ۱۳۴۴، با وجود دلسردی برخی مبارزان، هرگز از مبارزه و نهضت کنار نکشید و در جایگاه یک روحانی مجاهد و مسئول، به وظیفه خطیر انقلابی خود ادامه داد؛ به گونهای که شهر آبادان را به کانون ارتباط ایران با نجف تبدیل کرد و مبارزان برای خروج یا ورود به ایران و عراق، از این کانون بهره میگرفتند. وی در یک سازماندهی، [[پیامها و اعلامیههای امامخمینی|اعلامیهها]] و نوارهای سخنرانی و کتاب و [[رساله عملیه امامخمینی|رساله عملیه]] و سایر آثار علمی امامخمینی را از نجف به آبادان انتقال میداد و سپس از آنجا به سایر کانونهای انقلابی در سراسر ایران گسیل میداشت.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳.</ref>{{سخ}} | |||
او در این سالها با روحانیان مبارز مانند [[سیدمحمدرضا سعیدی]]، [[اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[هادی غفاری]] و [[محمدرضا فاکر]] ارتباط پیوسته داشت و هاشمی رفسنجانی در آبادان به خانه او میرفت<ref>جمی، خاطرات، ۹۵ و ۱۱۵.</ref> وی همچنین نخستین روحانیای بود که مردم آبادان را با امامخمینی آشنا کرد.<ref>رشیدیان، ۴۸۲.</ref> او در سالهای [[تبعید امامخمینی]] با ایشان ارتباط مکاتبهای داشت و از طریق [[محمدصادق خلخالی]] برای ایشان وجوه شرعی میفرستاد و قبض رسید میگرفت.<ref>جمی، خاطرات، ۱۹۸.</ref> وی همچنین در سال ۱۳۴۹ که برای اولین و آخرین بار به سفر [[حج]] و زیارت خانه خدا مشرف شده بود، در مراسم [[منا]] و [[رمی جمرات]]، به توزیع پیام افشاگرانه امامخمینی علیه [[رژیم پهلوی]] و نفوذ [[اسرائیل]] در کشورهای اسلامی پرداخت.<ref>جمی، خاطرات، ۱۵۴–۱۵۵؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳–۲۴.</ref>{{سخ}} | |||
به دنبال سفارش و تأکید امامخمینی مبنی بر تشکیل جلسات هفتگی علمای بلاد در شهرستانها،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴۷، ۳۴۹، ۳۷۰ و ۴۰۷).</ref> جمی در آبادان از فعالان و مؤسسان این جلسات بود که هر هفته در یک مسجد با حضور مردم تشکیل میشد و اغلب وی در این جلسات سخنرانی میکرد. وی افزون بر آبادان، در جلسات هفتگی علمای [[خرمشهر]] نیز حاضر میشد و سخن میگفت و گاهی با تهدید و فشار مأموران [[سازمان اطلاعات و امنیت کشور]] (ساواک) روبهرو میشد.<ref>جمی، خاطرات، ۹۸ و ۱۰۱–۱۰۳.</ref> چنانکه در موردی دستگیر، زندانی و به وی اهانت شد؛ اما بر اثر فشار مردم و روحانیان صاحب نفوذ آبادان، پس از مدت اندکی از بازداشتگاه ساواک آزاد شد.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۵.</ref> وی در شرایطی که نامبردن از امامخمینی جرم بود و پیامدهای ناگوار داشت، در سخنرانیها به مناسبتهای گوناگون از ایشان نام میبرد و امامخمینی را میستود.<ref>جمی، خاطرات، ۱۰۴–۱۰۵.</ref>{{سخ}} | |||
سال ۱۳۵۶ با رسیدن خبر درگذشت مشکوک [[سیدمصطفی خمینی]] به آبادان، به پیشنهاد جمی، علمای شهر متن تسلیتی به صورت تلگرام به نجف نزد امامخمینی فرستادند؛ نیز به همت وی مجلس ختمی به همین مناسبت در آبادان برگزار شد که جمی در آن سخنرانی کرد و امامخمینی و فرزندش سیدمصطفی را ستود و درگذشت وی را به ایشان تسلیت گفت. در اواخر این مجلس، مأموران رژیم به جمعیت حملهور شدند و با تیراندازی هوایی مردم را پراکنده کردند.<ref>جمی، خاطرات، ۱۷۳.</ref>{{سخ}} | |||
با اوجگیری نهضت، جمی که در مسجد دشتستانیها نماز جماعت برپا میکرد، آنجا را به کانون انقلاب تبدیل کرد؛ هر شب با حضور پرشور جوانان انقلابی پس از نماز سخنرانی داشت و به تهدید مأموران ساواک مبنی بر واردنشدن به مسائل سیاسی، اعتنا نمیکرد. به همین مناسبت، شبانه دستگیر و با پای برهنه و بدون عمامه به جای نامعلومی انتقال داده شد و در سلول انفرادی زندانی شد و ضمن [[شکنجه]] و اهانت، موهای صورت او را تراشیدند؛ اما پس از چند روز با اعتراض مردم و پادرمیانی علمای آبادان، آزاد شد<ref>جمی، خاطرات، ۱۳۲–۱۳۶؛ کاظمی، نوشتم تا بماند، ۶۶۱.</ref> وی در جریان [[اعتصاب کارکنان صنعت نفت ایران|اعتصاب کارکنان صنعت نفت آبادان]]، نقش فعالی داشت و با حضور در میان اعتصابکنندگان و با سخنرانی، آنان را به ادامه مبارزه تشویق میکرد.<ref>جمی، خاطرات، ۱۲۳.</ref> همچنین در ماههای حضور امامخمینی در پاریس، پیامهای ایشان را از طریق تلفن دریافت و ضبط میکرد و سپس متن مکتوب شده آن را میان مردم و علمای شهرها، توزیع مینمود<ref>جمی، خاطرات، ۱۷۵.</ref>{{سخ}} | |||
با اعلام عزم امامخمینی برای بازگشت به ایران، جمی برای استقبال ایشان به همراه شماری از علمای آبادان به سوی تهران حرکت کرد؛ اما پس از شنیدن تأخیر سفر ایشان در تماس تلفنی با [[مرتضی مطهری]]، به جمع علمای متحصن در دانشگاه تهران پیوست.<ref>جمی، خاطرات، ۱۷۹–۱۸۰.</ref> و پس از [[بازگشت امامخمینی]]، به دیدار ایشان در[[مدرسه علوی]] رفت.<ref>جمی، خاطرات، ۱۸۶.</ref> | |||
== تأسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان == | |||
با پیروزی انقلاب اسلامی، جمی بیدرنگ به تأسیس [[کمیته انقلاب اسلامی]] در آبادان پرداخت و با کمک جوانان انقلابی مسئولیت تأمین امنیت، رسیدگی به شکایات، دستگیری عوامل رژیم و رسیدگی به خانواده شهدای [[فاجعه سینما رکس آبادان|سینما رکس آبادان]] را بر عهده گرفت؛<ref>جمی، خاطرات، ۱۳۸–۱۴۱؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۵۰۰–۵۰۷.</ref> و پس از تأسیس ستاد انقلاب در آبادان، هدایت و مسئولیت آن را به عهده داشت.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۵۰۱.</ref> | |||
== منتخب خبرگان رهبری == | |||
وی در آذر ۱۳۶۱ در نخستین دوره انتخابات [[مجلس خبرگان رهبری]] به نمایندگی مردم استان خوزستان انتخاب شد، اما در انتخابات دومین دوره این مجلس، از سوی [[شورای نگهبان]]، بهرغم تأیید قبلی، از وی خواسته شد در آزمون شرکت کند و او به سبب شرکتنکردن، از ورود به این مجلس بازماند.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۶.</ref> | |||
== خطیب جمعه آبادان == | |||
ازجمله مسئولیتهای مهم جمی، امامت نماز جمعه آبادان بود که به دستور امامخمینی و از طریق [[حسن صانعی]] به صورت شفاهی به وی ابلاغ شد. در [[جنگ عراق علیه ایران|هشت سال جنگ تحمیلی]] نماز جمعه آبادان به امامت وی یکی از سنگرهای تأثیرگذار بهشمار میآمد و مورد عنایت خاص امامخمینی بود. او در این مدت همواره به حضور امامخمینی میرسید و گزارشی از جنگ و اوضاع شهر و منطقه را به آگاهی ایشان میرساند؛ با ایشان درد دل میکرد و ایشان نیز به جمی دلداری و تسکین قلب میداد؛<ref>جمی، خاطرات، ۱۴۲ و ۱۹۸.</ref> و او را به ماندن در آبادان تشویق میکرد.<ref>کاظمی، نوشتم تا بماند، ۷۰۵.</ref> وی خاطرنشان کردهاست در حالیکه آبادان در محاصره دشمن، خالی از ساکنان، سوت و کور، تاریک و وحشتناک بود و صدای گلولههای خمپاره و توپ در شهر میپیچید، تنها دیدارهایش با امامخمینی بود که به وی روحیه میداد و او را استوار میساخت.<ref>جمی، خاطرات، ۱۹۹–۲۰۰.</ref> | |||
== اثرگزاری در دفاع مقدس == | |||
جمی محور [[مقاومت]] شهر آبادان بود و حراست از این شهر مدیون حضور و محوریت وی بود؛ به گونهای که نماز جمعه آبادان تحت شدیدترین حملات بمب و خمپاره دشمن، هرگز تعطیل نشد.<ref>حجازی، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، ۵۱۳؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۶.</ref> چنانکه در ماجرای حصر آبادان به وی اصرار شد به سبب محاصره شهر و تا [[شکست حصر آبادان|شکستهشدن محاصره]]، شهر را ترک کند؛ اما تنها جمله وی این بود «اینجا خانه من است و من در آن میمانم»<ref>جعفری، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، ۵۵۱.</ref>{{سخ}} | |||
موقعیت [[نماز جمعه]] جمی در آبادان در سطحی بود که امامخمینی به خطبههای وی حساس بود و همواره آن را دنبال میکرد؛ چنانکه دو هفته که نماز جمعه آبادان را امام جمعه موقت اقامه کرد، امامخمینی در دیدار ائمه جمعه استان خوزستان، از وی جویای علت آن شد<ref>جمی، نوشتم تا بماند، ۶۷۰؛ جعفری، خاطره، خاطرات، ۱۹۹.</ref>{{سخ}} | |||
امامخمینی در یک سخنرانی عمومی با اشاره به نماز جمعه باعظمت آبادان که زیر بمباران دشمن برپا میشد و امام جمعه آن، با قدرت سخن میگفت، به ظرفیت اینچنینی اسلام مباهات کرد و خاطرنشان ساخت این نماز جمعه با دیگر جاها متفاوت است و باعث روحیهدهی به [[مردم]] و [[رزمندگان]] اسلام میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۱.</ref> امامخمینی در هفتم دی ۱۳۶۷ طی حکمی کتبی، افزون بر اجازه در [[امور حسبیه]]، جمی را به نمایندگی خود و امامت جمعه آبادان منصوب کرد و از مردم منطقه خواست وجود او را مغتنم شمرده، با وی در حفظ [[وحدت مسلمانان]] و انجام وظایف محول شده، همکاری کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۱۶.</ref> | |||
== جایگاه امامخمینی == | |||
در نگاه و باور جمی، [[امامخمینی]] ازجمله شخصیتهای بزرگی بود که انسان هرچه به ایشان نزدیکتر میشد، عظمت روح و شخصیت فوقالعاده ایشان را بیشتر درک میکرد و دیدار با ایشان فواید بسیاری داشت که کمترین آن، کسب روحیه بود.<ref>جمی، خاطرات، ۲۰۱–۲۰۲.</ref> وی امامخمینی را نایب [[امام زمان(ع)]] و مقتدای خود میدانست و به این حقیقت ایمان داشت. او با همه تلاشهایی که در طول نهضت و پس از پیروزی و بهویژه در دوره مقاومت هشتساله داشت، خود را مدیون امامخمینی، [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب اسلامی]] و مردم میدانست و نگران بود فعالیتهای او پذیرفته نشود، و این نگرانی را با امامخمینی مطرح کرد و ایشان با دلداری به وی، تأکید کرد نگران این موضوع نباشد<ref>کاظمی، نوشتم تا بماند، ۷۰۷.</ref> وی پس از پایان [[جنگ عراق علیه ایران|جنگ تحمیلی]] نیز به تلاشهای خود در آبادان ادامه داد و تا سال ۱۳۸۲، برپایی نماز جمعه را رونق بخشید؛ اما در این سال به دلیل کهولت سن و ضعف جسمانی، این مسئولیت را واگذار کرد.<ref>کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۷.</ref> | |||
== درگذشت == | |||
غلامحسین جمی سرانجام در سال ۱۳۸۷، در ۸۳ سالگی در بیمارستان امامخمینی آبادان درگذشت و بنا به وصیت خود، پیکرش به [[نجف اشرف]] منتقل شد و در قبرستان [[وادیالسلام]] به خاک سپرده شد.<ref>جمهوری اسلامی، خبرگزاری.</ref> یادداشتهای روزانه جنگ ازجمله آثار نوشتاری وی است که به همراه خاطرات دیگران دربارهٔ او با نام «نوشتم تا بماند» منتشر شدهاست. وی در ۲۹ سالگی با دختر یکی از سادات بوشهری ازدواج کرد و ثمره آن چهار پسر و دو دختر بود.<ref>جمی، خاطرات، ۲۸–۲۹.</ref> | |||
== عبدالرسول قائمی == | |||
[[پرونده:تصویری از عبدالرسول قائمی.jpg|بندانگشتی|تصویری از عبدالرسول قائمی]] | [[پرونده:تصویری از عبدالرسول قائمی.jpg|بندانگشتی|تصویری از عبدالرسول قائمی]] | ||
''' | '''معرفی اجمالی''' | ||
==پانویس== | عبدالرسول قائمی در سال ۱۲۷۵ش در دیزچه اصفهان به دنیا آمد و در نوزده سالگی برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه اصفهان رفت. وی در ادامه به [[قم]] رفت و در درس عبدالکریم حائری حاضر شد. او سپس به نجف رفت و از دروس میرزامحمدحسین نائینی، ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی بهره برد. | ||
{{پانویس}} | |||
==منابع== | قائمی در سال ۱۳۱۵ برای تبلیغ به آبادان رفت که منبرهای او با استقبال مردم مواجه شد و از سیدابوالحسن اصفهانی خواستند که او در آبادان بماند و ایشان پس از دریافت دو نامه از استاد خود، در آبادان سکونت اختیار کرد و در مبارزه با افکار کسروی و نیز در [[ملی شدن صنعت نفت]] فعال بود. | ||
قائمی در نهضت امامخمینی نیز فعال بود و در رأس روحانیون آبادان قرارداشت و با تدبیری که داشت پناهگاهی برای مبارزان بود و در خروج مخفی مبارزان به عراق و آوردن اعلامیههای امامخمینی به ایران نقش زیادی داشت. | |||
قائمی تا سال ۱۳۶۰ در آبادان سکونت داشت ولی دوازده سال آخر عمر خود را به اصفهان برگشت و به اقامه جماعت و تفسیر قرآن اشتغال داشت و در سال ۱۳۷۲ و در ۹۷ سالگی در اصفهان درگذشت و طبق وصیت او در قم و در یکی از حجرههای حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد. | |||
'''عبدالرسول قائمی'''، در ۲۴ رمضان ۱۳۱۴ق/ ۱۰/۱۲/۱۲۷۵ش در دیزچه [[اصفهان]] به دنیا آمد.<ref>مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۹ و ۲.</ref> او در نوزدهسالگی برای تحصیل علوم دینی به [[حوزه علمیه اصفهان]] رفت و پس از فراگیری دورههای سطح و مقدمات نزد استادانی چون: سیداحمد دربامامی، علی یزدی، سیدعلی نجفآبادی، سیدمحمد نجفآبادی و [[سیدمحمدرضا خراسانی]]، به قم رفت و در درس [[عبدالکریم حائری یزدی]] حاضر شد.<ref>جمی، خاطرات، ۹.</ref> او سپس به نجف اشرف سفر کرد و در [[حوزه علمیه نجف]]، نزد [[میرزامحمدحسین نایینی]]، [[ضیاءالدین عراقی]] و سیدابوالحسن اصفهانی، بهره برد<ref>جمی، خاطرات، ۹.</ref> | |||
=== مبارزات سیاسی === | |||
قائمی در سال ۱۳۱۵ و در اوج خفقان [[رضا پهلوی]]، برای تبلیغ چند ماهه به آبادان رفت. استقبال عمومی از منبرهای او و تقاضای متدینان شهر از [[مرجعیت|مرجع تقلید]] وقت، [[سیدابوالحسن اصفهانی]]، موجب شد قائمی پس از دریافت دو نامه از این استاد خود، عمل به دستور او را لازم بداند و به آبادان سفر کند. او در مدت کوتاهی، یگانه عالم آبادان شد.<ref>جمی، خاطرات، ۹–۱۱؛ طاهری خرمآبادی، خاطرات، ۲۸۰–۲۸۱.</ref> و تأثیر بهسزایی در مبارزه با پیروان [[سیداحمد کسروی]] و فرقه [[بهاییت]] در این شهر داشت.<ref>مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۱–۱۲.</ref> وی همچنین در متن مبارزه برای [[ملیشدن صنعت نفت|ملیکردن صنعت نفت]] حاضر بود و با [[سیدمجتبی نواب صفوی]] و [[فدائیان اسلام]] نیز ارتباط نزدیک داشت.<ref>طاهری خرمآبادی، خاطرات، ۱۴–۱۶.</ref> | |||
=== حمایت از نهضت امامخمینی === | |||
قائمی از آغاز [[نهضت امامخمینی]] در سال ۱۳۴۱، با ایشان همراه بود و با صدور اعلامیههای مختلف، از نهضت حمایت میکرد.<ref>مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۱–۱۲. جم.</ref> در فروردین ۱۳۴۳، پس از آزادی [[امامخمینی]]، قائمی در تلگرامی، بازگشت ایشان به قم را تبریک گفت و ایشان نیز در پاسخ، از تلاش او در اعتلای اسلام قدردانی کرد و توفیق علمای اسلام را، از خداوند درخواست کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۵۱۵.</ref> ایشان همچنین در اسفند ۱۳۴۸، برای قائمی اجازهنامه شرعی در [[امور حسبیه]] صادر کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۹۸.</ref>{{سخ}} | |||
قائمی در رأس روحانیان آبادان، افزون بر اینکه احیاکننده آبادان از جهت مسائل دینی و مذهبی بود، این شهر را به پل ارتباطی مبارزان داخل کشور با امامخمینی در [[نجف]] تبدیل کرد؛ چنانکه با تدبیر خاصی که داشت، پناهگاهی برای مبارزان و روحانیان مبارز بود و مزاحمتهای [[ساواک]] برای مبارزان را خنثی میکرد.<ref>جمی، خاطرات، ۸۹–۹۴.</ref> او افزون بر انتقال [[پیامها و اعلامیههای امامخمینی|پیامهای امامخمینی]]، در خروج مخفیانه مبارزان تحت تعقیب [[رژیم پهلوی]] از کشور، از راه آبادان و [[خرمشهر]]، نقش مؤثری داشت و مورد اعتماد امامخمینی بود؛ چنانکه نزدیکترین افراد [[خانواده امامخمینی|خانواده ایشان]] نیز با کمک وی از کشور خارج میشدند.<ref>جمی، خاطرات، ۹۳؛ طاهری خرمآبادی، خاطرات، ۲۸۱؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، سیوسه و ۱۷۰.</ref>{{سخ}} | |||
وی که یکی از نمایندگان امامخمینی در دریافت [[وجوه شرعی]] در استان خوزستان بود، به همین دلیل بیشتر مورد سوءظن و تعقیب ساواک بود.<ref>مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۴۶۷.</ref> | |||
گستردگی اسناد موجود از ساواک که دربارهٔ پیگیری اقدامات قائمی وجود دارد، دستمایه تدوین و انتشار کتاب مستقلی از [[یاران امام (کتاب)|مجموعه یاران امام،]] در ۶۰۰ صفحه دربارهٔ وی شدهاست.<ref>مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک.</ref> | |||
عبدالرسول قائمی که منشأ بسیاری از اقدامات فرهنگی و اجتماعی در آبادان بود، پس از [[انقلاب اسلامی ایران|پیروزی انقلاب اسلامی]] و با آغاز [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]]، همچنان تا سال ۱۳۶۰ در آبادان ماند. پس از آن به دیار خود، اصفهان بازگشت و دوازده سال در این شهر به اقامه جماعت و [[تفسیر|تفسیر قرآن]] پرداخت. وی در چهارده بهمن ۱۳۷۲، در ۹۷ سالگی درگذشت و پیکرش پس از تشییع در اصفهان، برابر وصیت خودش به [[قم]] منتقل شد و در یکی از حجرههای صحن بزرگ [[حرم فاطمه معصومه(س)]] به خاک سپرده شد.<ref>مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۴۲–۴۷.</ref> | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس|۲}} | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه | * امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش. | ||
* جعفری، محمد، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، تألیف غلامحسین جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش. | * جعفری، محمد، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، تألیف غلامحسین جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش. | ||
* جمهوری اسلامی، خبرگزاری، سایت، ۱۶/۹/۱۳۹۴ش. | * جمهوری اسلامی، خبرگزاری، سایت، ۱۶/۹/۱۳۹۴ش. | ||
خط ۸۸: | خط ۱۱۸: | ||
* مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالرسول قائمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۹۳ش. | * مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالرسول قائمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۹۳ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
==پیوند به بیرون== | |||
عبدالرحیم اباذری، [https://books.khomeini.ir/books/10004/130/ «غلامحسین جمی»]، دانشنامه | == پیوند به بیرون == | ||
[[رده:مقالههای | |||
[[رده:مقالههای جلد چهارم دانشنامه]] | * عبدالرحیم اباذری، [https://books.khomeini.ir/books/10004/130/ «غلامحسین جمی»]، [[دانشنامه امامخمینی]]، ج۴، ص۱۳۰–۱۳۶. | ||
[[رده:مقالههای تأییدشده]] | |||
[[رده:مقالههای جلد چهارم دانشنامه امامخمینی]] | |||
[[رده:مقالههای دارای تصویر]] | |||
[[رده:مقالههای دارای جعبه اطلاعات]] | [[رده:مقالههای دارای جعبه اطلاعات]] | ||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | [[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای دارای بیش از یک محتوا]] | |||
[[رده:امامان جمعه]] | |||
[[رده:نمایندگان امامخمینی در مناطق]] | |||
[[رده:اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی]] | |||
[[رده:مبارزان علیه رژیم پهلوی]] | |||
{{نمایندگان امامخمینی}} | |||
[[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۹
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | غلامحسین جمی |
زادروز | سال ۱۳۰۴ |
شهر تولد | تنگستان استان بوشهر |
کشور تولد | ایران |
تاریخ درگذشت | سال ۱۳۸۷ |
شهر درگذشت | آبادان |
کشور درگذشت | ایران |
آرامگاه | نجف اشرف قبرستان وادیالسلام |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
اطلاعات سیاسی | |
پستها | امامجمعه آبادان و عضو مجلس خبرگان رهبری |
اطلاعات علمی و مذهبی | |
اساتید | عبدالرسول قائمی، سیدموسی حسینی، سیدمحمد صدر هاشمی، محمدطاهر شبیر خاقانی، حسین راستی کاشانی و محمدعلی مدرس افغانی. |
تالیفات | مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند. |
غلامحسین جمی؛ روحانی مبارز، امامجمعه و نماینده امامخمینی در آبادان و عضو مجلس خبرگان رهبری.
غلامحسین جمی در سال ۱۳۰۴ در تنگستان به دنیا آمد و پس از اخذ مدرک ششم ابتدایی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ تحصیلات خود را در آبادان پیگرفت و از عبدالرسول قائمی و سیدموسی حسینی بهره برد. او دو سال در نجف اشرف نزد حسین راستی کاشانی، محمدعلی مدرس افغانی درس خواند اما به علت بیماری به آبادان برگشت و تحصیلات خود را ادامه داد و از سیدابراهیم اصطهباناتی، سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خوئی، امامخمینی و سیدمحمدرضا گلپایگانی اجازه امور حسبیه داشت.
جمی در سالهای اوایل دهه سی با جمعیت فدائیان اسلام شاخه آبادان همکاری داشت و با آغاز نهضت امامخمینی از مبارزان فعال بود و حتی پس از تبعید امامخمینی دست از فعالیت نکشید و آبادان را به کانون ارتباط ایران با نجف درآورد. اعلامیهها، رساله عملیه و سایر آثار علمی امامخمینی توسط ایشان از نجف به آبادان و از آنجا به جاهای دیگر ارسال میشد.
او در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در جمع علمای متحصن در دانشگاه تهران حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب، کمیته انقلاب اسلامی را در آبادان تأسیس کرد. جمی به دستور امامخمینی نماز جمعه را در آبادان اقامه کرد و به خصوص در هشت سال جنگ تحمیلی نماز جمعه او سنگر استوار مقاومت بود و حتی امامخمینی خطبههای نماز جمعه آبادان را دنبال میکرد.
جمی در سال ۱۳۸۷ و در ۸۳ سالگی در آبادان درگذشت و بنا به وصیت او در قبرستان وادیالسلام نجف به خاک سپرده شد.
زندگینامه
غلامحسین جمی در سال ۱۳۰۴ در قریه «اَهرَم» مرکز تنگستان، از توابع بوشهر زاده شد. پدر وی احمد، سواد مکتبخانهای داشت؛ کتاب نصاب الصبیان و کلیات سعدی خوانده و حافظ بیشتر سورههای قرآن بود و از اینرو مورد اعتماد مردم بود. مادر او زینب نام داشت و اهل روستای خائیز بود که حدود چهار فرسخ با اهرم فاصله داشت.[۱] جمی خواندن و نوشتن را در مکتبخانه آموخت و پس از آن، به مدرسه دولتی انوشیروان رفت و تا ششم ابتدایی تحصیل کرد[۲] سپس به تشویق پدر در زادگاهش نزد علی ماحوزی درسهای حوزوی را آغاز کرد و مدتی نیز آن را در حوزه برازجان و بوشهر ادامه داد.[۳]
جمی در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل به شهر آبادان رفت و در مدرسه عبدالرسول قائمی، از علمای آبادان، ساکن شد و ضمن تدریس صرف و نحو، کتابهای معالم الاصول و شرائع الاسلام را نزد قائمی و سیدموسی حسینی فراگرفت.[۴]
وی چندی بعد به حوزه نجف رفت و حاشیه ملاعبدالله و مطول را از حسین راستی کاشانی و محمدعلی مدرس افغانی فرا گرفت؛ اما به دلیل بیماری بیش از دو سال نتوانست آنجا بماند، به آبادان برگشت و تحصیلات خود را نزد قائمی، سیدمحمد صدر هاشمی و محمدطاهر شبیر خاقانی ادامه داد و در همه این درسها با عیسی طرفی همبحث بود.[۵] وی از سیدابراهیم اصطهباناتی، سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی، امامخمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی و همه مراجع تقلید آن دوره ایران اجازه امور حسبیه داشت و در حدود بیستسالگی به دست علی ماحوزی معمم شد.[۶]
فعالیتهای سیاسی
جمی در اوایل دهه سی با جمعیت فداییان اسلام، شاخه آبادان همکاری داشت و چون رهبران این گروه در سال ۱۳۳۴ اعدام شدند، وی همراهی با آنان را از طریق خطابه و منبر پی گرفت.[۷] او نخستین بار از طریق استاد خود راستی کاشانی در نجف، با نام امامخمینی آشنا شد و معتقد بود با وجود امامخمینی در قم، حوزه این شهر بینیاز از مراجع سایر حوزههاست.[۸]
وی پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امامخمینی، مبارزات سیاسی جدی خود را به همراه قائمی که در رأس روحانیان مبارز آبادان قرار داشت و از علاقهمندان امامخمینی بود، آغاز کرد[۹] جمی با آغاز نهضت امامخمینی، در ماجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، طی نامهای به همراه علمای آبادان به سیدمحمدرضا گلپایگانی، از مفاد آن ابراز ناراحتی و نگرانی کرد.[۱۰] چنانکه در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، به همراه علمای مبارز آبادان در جهت روشنگری مردم تلاش کرد و ازجمله روحانیانی بود که در قم به دیدار امامخمینی رفت.[۱۱]
وی همچنین پس از آزادی امامخمینی از حبس و حصر در تهران و برگشت به قم، به همراه جعفر سبحانی به دیدار ایشان رفت و چون امامخمینی از پیش نام او را شنیده و با برخی فعالیتهای وی آشنا بود، به وی ابراز محبت کرد.[۱۲] وی در سال ۱۳۴۳ در پی تبعید امامخمینی به ترکیه، به همراه علمای آبادان طی تلگرامی به ایشان، از این اقدام رژیم پهلوی ابراز ناراحتی و تأسف کرد و خواستار بازگشت ایشان به وطن شد.[۱۳]
جمی پس از انتقال امامخمینی به نجف در سال ۱۳۴۴، با وجود دلسردی برخی مبارزان، هرگز از مبارزه و نهضت کنار نکشید و در جایگاه یک روحانی مجاهد و مسئول، به وظیفه خطیر انقلابی خود ادامه داد؛ به گونهای که شهر آبادان را به کانون ارتباط ایران با نجف تبدیل کرد و مبارزان برای خروج یا ورود به ایران و عراق، از این کانون بهره میگرفتند. وی در یک سازماندهی، اعلامیهها و نوارهای سخنرانی و کتاب و رساله عملیه و سایر آثار علمی امامخمینی را از نجف به آبادان انتقال میداد و سپس از آنجا به سایر کانونهای انقلابی در سراسر ایران گسیل میداشت.[۱۴]
او در این سالها با روحانیان مبارز مانند سیدمحمدرضا سعیدی، اکبر هاشمی رفسنجانی، هادی غفاری و محمدرضا فاکر ارتباط پیوسته داشت و هاشمی رفسنجانی در آبادان به خانه او میرفت[۱۵] وی همچنین نخستین روحانیای بود که مردم آبادان را با امامخمینی آشنا کرد.[۱۶] او در سالهای تبعید امامخمینی با ایشان ارتباط مکاتبهای داشت و از طریق محمدصادق خلخالی برای ایشان وجوه شرعی میفرستاد و قبض رسید میگرفت.[۱۷] وی همچنین در سال ۱۳۴۹ که برای اولین و آخرین بار به سفر حج و زیارت خانه خدا مشرف شده بود، در مراسم منا و رمی جمرات، به توزیع پیام افشاگرانه امامخمینی علیه رژیم پهلوی و نفوذ اسرائیل در کشورهای اسلامی پرداخت.[۱۸]
به دنبال سفارش و تأکید امامخمینی مبنی بر تشکیل جلسات هفتگی علمای بلاد در شهرستانها،[۱۹] جمی در آبادان از فعالان و مؤسسان این جلسات بود که هر هفته در یک مسجد با حضور مردم تشکیل میشد و اغلب وی در این جلسات سخنرانی میکرد. وی افزون بر آبادان، در جلسات هفتگی علمای خرمشهر نیز حاضر میشد و سخن میگفت و گاهی با تهدید و فشار مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) روبهرو میشد.[۲۰] چنانکه در موردی دستگیر، زندانی و به وی اهانت شد؛ اما بر اثر فشار مردم و روحانیان صاحب نفوذ آبادان، پس از مدت اندکی از بازداشتگاه ساواک آزاد شد.[۲۱] وی در شرایطی که نامبردن از امامخمینی جرم بود و پیامدهای ناگوار داشت، در سخنرانیها به مناسبتهای گوناگون از ایشان نام میبرد و امامخمینی را میستود.[۲۲]
سال ۱۳۵۶ با رسیدن خبر درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی به آبادان، به پیشنهاد جمی، علمای شهر متن تسلیتی به صورت تلگرام به نجف نزد امامخمینی فرستادند؛ نیز به همت وی مجلس ختمی به همین مناسبت در آبادان برگزار شد که جمی در آن سخنرانی کرد و امامخمینی و فرزندش سیدمصطفی را ستود و درگذشت وی را به ایشان تسلیت گفت. در اواخر این مجلس، مأموران رژیم به جمعیت حملهور شدند و با تیراندازی هوایی مردم را پراکنده کردند.[۲۳]
با اوجگیری نهضت، جمی که در مسجد دشتستانیها نماز جماعت برپا میکرد، آنجا را به کانون انقلاب تبدیل کرد؛ هر شب با حضور پرشور جوانان انقلابی پس از نماز سخنرانی داشت و به تهدید مأموران ساواک مبنی بر واردنشدن به مسائل سیاسی، اعتنا نمیکرد. به همین مناسبت، شبانه دستگیر و با پای برهنه و بدون عمامه به جای نامعلومی انتقال داده شد و در سلول انفرادی زندانی شد و ضمن شکنجه و اهانت، موهای صورت او را تراشیدند؛ اما پس از چند روز با اعتراض مردم و پادرمیانی علمای آبادان، آزاد شد[۲۴] وی در جریان اعتصاب کارکنان صنعت نفت آبادان، نقش فعالی داشت و با حضور در میان اعتصابکنندگان و با سخنرانی، آنان را به ادامه مبارزه تشویق میکرد.[۲۵] همچنین در ماههای حضور امامخمینی در پاریس، پیامهای ایشان را از طریق تلفن دریافت و ضبط میکرد و سپس متن مکتوب شده آن را میان مردم و علمای شهرها، توزیع مینمود[۲۶]
با اعلام عزم امامخمینی برای بازگشت به ایران، جمی برای استقبال ایشان به همراه شماری از علمای آبادان به سوی تهران حرکت کرد؛ اما پس از شنیدن تأخیر سفر ایشان در تماس تلفنی با مرتضی مطهری، به جمع علمای متحصن در دانشگاه تهران پیوست.[۲۷] و پس از بازگشت امامخمینی، به دیدار ایشان درمدرسه علوی رفت.[۲۸]
تأسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان
با پیروزی انقلاب اسلامی، جمی بیدرنگ به تأسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان پرداخت و با کمک جوانان انقلابی مسئولیت تأمین امنیت، رسیدگی به شکایات، دستگیری عوامل رژیم و رسیدگی به خانواده شهدای سینما رکس آبادان را بر عهده گرفت؛[۲۹] و پس از تأسیس ستاد انقلاب در آبادان، هدایت و مسئولیت آن را به عهده داشت.[۳۰]
منتخب خبرگان رهبری
وی در آذر ۱۳۶۱ در نخستین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری به نمایندگی مردم استان خوزستان انتخاب شد، اما در انتخابات دومین دوره این مجلس، از سوی شورای نگهبان، بهرغم تأیید قبلی، از وی خواسته شد در آزمون شرکت کند و او به سبب شرکتنکردن، از ورود به این مجلس بازماند.[۳۱]
خطیب جمعه آبادان
ازجمله مسئولیتهای مهم جمی، امامت نماز جمعه آبادان بود که به دستور امامخمینی و از طریق حسن صانعی به صورت شفاهی به وی ابلاغ شد. در هشت سال جنگ تحمیلی نماز جمعه آبادان به امامت وی یکی از سنگرهای تأثیرگذار بهشمار میآمد و مورد عنایت خاص امامخمینی بود. او در این مدت همواره به حضور امامخمینی میرسید و گزارشی از جنگ و اوضاع شهر و منطقه را به آگاهی ایشان میرساند؛ با ایشان درد دل میکرد و ایشان نیز به جمی دلداری و تسکین قلب میداد؛[۳۲] و او را به ماندن در آبادان تشویق میکرد.[۳۳] وی خاطرنشان کردهاست در حالیکه آبادان در محاصره دشمن، خالی از ساکنان، سوت و کور، تاریک و وحشتناک بود و صدای گلولههای خمپاره و توپ در شهر میپیچید، تنها دیدارهایش با امامخمینی بود که به وی روحیه میداد و او را استوار میساخت.[۳۴]
اثرگزاری در دفاع مقدس
جمی محور مقاومت شهر آبادان بود و حراست از این شهر مدیون حضور و محوریت وی بود؛ به گونهای که نماز جمعه آبادان تحت شدیدترین حملات بمب و خمپاره دشمن، هرگز تعطیل نشد.[۳۵] چنانکه در ماجرای حصر آبادان به وی اصرار شد به سبب محاصره شهر و تا شکستهشدن محاصره، شهر را ترک کند؛ اما تنها جمله وی این بود «اینجا خانه من است و من در آن میمانم»[۳۶]
موقعیت نماز جمعه جمی در آبادان در سطحی بود که امامخمینی به خطبههای وی حساس بود و همواره آن را دنبال میکرد؛ چنانکه دو هفته که نماز جمعه آبادان را امام جمعه موقت اقامه کرد، امامخمینی در دیدار ائمه جمعه استان خوزستان، از وی جویای علت آن شد[۳۷]
امامخمینی در یک سخنرانی عمومی با اشاره به نماز جمعه باعظمت آبادان که زیر بمباران دشمن برپا میشد و امام جمعه آن، با قدرت سخن میگفت، به ظرفیت اینچنینی اسلام مباهات کرد و خاطرنشان ساخت این نماز جمعه با دیگر جاها متفاوت است و باعث روحیهدهی به مردم و رزمندگان اسلام میشود.[۳۸] امامخمینی در هفتم دی ۱۳۶۷ طی حکمی کتبی، افزون بر اجازه در امور حسبیه، جمی را به نمایندگی خود و امامت جمعه آبادان منصوب کرد و از مردم منطقه خواست وجود او را مغتنم شمرده، با وی در حفظ وحدت مسلمانان و انجام وظایف محول شده، همکاری کنند.[۳۹]
جایگاه امامخمینی
در نگاه و باور جمی، امامخمینی ازجمله شخصیتهای بزرگی بود که انسان هرچه به ایشان نزدیکتر میشد، عظمت روح و شخصیت فوقالعاده ایشان را بیشتر درک میکرد و دیدار با ایشان فواید بسیاری داشت که کمترین آن، کسب روحیه بود.[۴۰] وی امامخمینی را نایب امام زمان(ع) و مقتدای خود میدانست و به این حقیقت ایمان داشت. او با همه تلاشهایی که در طول نهضت و پس از پیروزی و بهویژه در دوره مقاومت هشتساله داشت، خود را مدیون امامخمینی، انقلاب اسلامی و مردم میدانست و نگران بود فعالیتهای او پذیرفته نشود، و این نگرانی را با امامخمینی مطرح کرد و ایشان با دلداری به وی، تأکید کرد نگران این موضوع نباشد[۴۱] وی پس از پایان جنگ تحمیلی نیز به تلاشهای خود در آبادان ادامه داد و تا سال ۱۳۸۲، برپایی نماز جمعه را رونق بخشید؛ اما در این سال به دلیل کهولت سن و ضعف جسمانی، این مسئولیت را واگذار کرد.[۴۲]
درگذشت
غلامحسین جمی سرانجام در سال ۱۳۸۷، در ۸۳ سالگی در بیمارستان امامخمینی آبادان درگذشت و بنا به وصیت خود، پیکرش به نجف اشرف منتقل شد و در قبرستان وادیالسلام به خاک سپرده شد.[۴۳] یادداشتهای روزانه جنگ ازجمله آثار نوشتاری وی است که به همراه خاطرات دیگران دربارهٔ او با نام «نوشتم تا بماند» منتشر شدهاست. وی در ۲۹ سالگی با دختر یکی از سادات بوشهری ازدواج کرد و ثمره آن چهار پسر و دو دختر بود.[۴۴]
عبدالرسول قائمی
معرفی اجمالی
عبدالرسول قائمی در سال ۱۲۷۵ش در دیزچه اصفهان به دنیا آمد و در نوزده سالگی برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه اصفهان رفت. وی در ادامه به قم رفت و در درس عبدالکریم حائری حاضر شد. او سپس به نجف رفت و از دروس میرزامحمدحسین نائینی، ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی بهره برد.
قائمی در سال ۱۳۱۵ برای تبلیغ به آبادان رفت که منبرهای او با استقبال مردم مواجه شد و از سیدابوالحسن اصفهانی خواستند که او در آبادان بماند و ایشان پس از دریافت دو نامه از استاد خود، در آبادان سکونت اختیار کرد و در مبارزه با افکار کسروی و نیز در ملی شدن صنعت نفت فعال بود.
قائمی در نهضت امامخمینی نیز فعال بود و در رأس روحانیون آبادان قرارداشت و با تدبیری که داشت پناهگاهی برای مبارزان بود و در خروج مخفی مبارزان به عراق و آوردن اعلامیههای امامخمینی به ایران نقش زیادی داشت.
قائمی تا سال ۱۳۶۰ در آبادان سکونت داشت ولی دوازده سال آخر عمر خود را به اصفهان برگشت و به اقامه جماعت و تفسیر قرآن اشتغال داشت و در سال ۱۳۷۲ و در ۹۷ سالگی در اصفهان درگذشت و طبق وصیت او در قم و در یکی از حجرههای حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
عبدالرسول قائمی، در ۲۴ رمضان ۱۳۱۴ق/ ۱۰/۱۲/۱۲۷۵ش در دیزچه اصفهان به دنیا آمد.[۴۵] او در نوزدهسالگی برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه اصفهان رفت و پس از فراگیری دورههای سطح و مقدمات نزد استادانی چون: سیداحمد دربامامی، علی یزدی، سیدعلی نجفآبادی، سیدمحمد نجفآبادی و سیدمحمدرضا خراسانی، به قم رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی حاضر شد.[۴۶] او سپس به نجف اشرف سفر کرد و در حوزه علمیه نجف، نزد میرزامحمدحسین نایینی، ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی، بهره برد[۴۷]
مبارزات سیاسی
قائمی در سال ۱۳۱۵ و در اوج خفقان رضا پهلوی، برای تبلیغ چند ماهه به آبادان رفت. استقبال عمومی از منبرهای او و تقاضای متدینان شهر از مرجع تقلید وقت، سیدابوالحسن اصفهانی، موجب شد قائمی پس از دریافت دو نامه از این استاد خود، عمل به دستور او را لازم بداند و به آبادان سفر کند. او در مدت کوتاهی، یگانه عالم آبادان شد.[۴۸] و تأثیر بهسزایی در مبارزه با پیروان سیداحمد کسروی و فرقه بهاییت در این شهر داشت.[۴۹] وی همچنین در متن مبارزه برای ملیکردن صنعت نفت حاضر بود و با سیدمجتبی نواب صفوی و فدائیان اسلام نیز ارتباط نزدیک داشت.[۵۰]
حمایت از نهضت امامخمینی
قائمی از آغاز نهضت امامخمینی در سال ۱۳۴۱، با ایشان همراه بود و با صدور اعلامیههای مختلف، از نهضت حمایت میکرد.[۵۱] در فروردین ۱۳۴۳، پس از آزادی امامخمینی، قائمی در تلگرامی، بازگشت ایشان به قم را تبریک گفت و ایشان نیز در پاسخ، از تلاش او در اعتلای اسلام قدردانی کرد و توفیق علمای اسلام را، از خداوند درخواست کرد.[۵۲] ایشان همچنین در اسفند ۱۳۴۸، برای قائمی اجازهنامه شرعی در امور حسبیه صادر کرد.[۵۳]
قائمی در رأس روحانیان آبادان، افزون بر اینکه احیاکننده آبادان از جهت مسائل دینی و مذهبی بود، این شهر را به پل ارتباطی مبارزان داخل کشور با امامخمینی در نجف تبدیل کرد؛ چنانکه با تدبیر خاصی که داشت، پناهگاهی برای مبارزان و روحانیان مبارز بود و مزاحمتهای ساواک برای مبارزان را خنثی میکرد.[۵۴] او افزون بر انتقال پیامهای امامخمینی، در خروج مخفیانه مبارزان تحت تعقیب رژیم پهلوی از کشور، از راه آبادان و خرمشهر، نقش مؤثری داشت و مورد اعتماد امامخمینی بود؛ چنانکه نزدیکترین افراد خانواده ایشان نیز با کمک وی از کشور خارج میشدند.[۵۵]
وی که یکی از نمایندگان امامخمینی در دریافت وجوه شرعی در استان خوزستان بود، به همین دلیل بیشتر مورد سوءظن و تعقیب ساواک بود.[۵۶]
گستردگی اسناد موجود از ساواک که دربارهٔ پیگیری اقدامات قائمی وجود دارد، دستمایه تدوین و انتشار کتاب مستقلی از مجموعه یاران امام، در ۶۰۰ صفحه دربارهٔ وی شدهاست.[۵۷]
عبدالرسول قائمی که منشأ بسیاری از اقدامات فرهنگی و اجتماعی در آبادان بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، همچنان تا سال ۱۳۶۰ در آبادان ماند. پس از آن به دیار خود، اصفهان بازگشت و دوازده سال در این شهر به اقامه جماعت و تفسیر قرآن پرداخت. وی در چهارده بهمن ۱۳۷۲، در ۹۷ سالگی درگذشت و پیکرش پس از تشییع در اصفهان، برابر وصیت خودش به قم منتقل شد و در یکی از حجرههای صحن بزرگ حرم فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد.[۵۸]
پانویس
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۷ و ۲۱.
- ↑ جمی، خاطرات، ۲۲.
- ↑ جمی، خاطرات، ۲۵.
- ↑ جمی، خاطرات، ۲۶.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۲.
- ↑ جمی، خاطرات، ۲۹.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۲–۲۳.
- ↑ جمی، خاطرات، ۶۸.
- ↑ جمی، خاطرات، ۸۹–۹۴.
- ↑ مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ۳/۲۳.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۹۷.
- ↑ مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ۳/۱۲۲.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳.
- ↑ جمی، خاطرات، ۹۵ و ۱۱۵.
- ↑ رشیدیان، ۴۸۲.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۹۸.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۵۴–۱۵۵؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳–۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴۷، ۳۴۹، ۳۷۰ و ۴۰۷).
- ↑ جمی، خاطرات، ۹۸ و ۱۰۱–۱۰۳.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۵.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۰۴–۱۰۵.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۷۳.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۳۲–۱۳۶؛ کاظمی، نوشتم تا بماند، ۶۶۱.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۲۳.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۷۵.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۷۹–۱۸۰.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۸۶.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۳۸–۱۴۱؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۵۰۰–۵۰۷.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۵۰۱.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۶.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۴۲ و ۱۹۸.
- ↑ کاظمی، نوشتم تا بماند، ۷۰۵.
- ↑ جمی، خاطرات، ۱۹۹–۲۰۰.
- ↑ حجازی، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، ۵۱۳؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۶.
- ↑ جعفری، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، ۵۵۱.
- ↑ جمی، نوشتم تا بماند، ۶۷۰؛ جعفری، خاطره، خاطرات، ۱۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۱۶.
- ↑ جمی، خاطرات، ۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ کاظمی، نوشتم تا بماند، ۷۰۷.
- ↑ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۷.
- ↑ جمهوری اسلامی، خبرگزاری.
- ↑ جمی، خاطرات، ۲۸–۲۹.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۹ و ۲.
- ↑ جمی، خاطرات، ۹.
- ↑ جمی، خاطرات، ۹.
- ↑ جمی، خاطرات، ۹–۱۱؛ طاهری خرمآبادی، خاطرات، ۲۸۰–۲۸۱.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۱–۱۲.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات، ۱۴–۱۶.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۱–۱۲. جم.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۵۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۹۸.
- ↑ جمی، خاطرات، ۸۹–۹۴.
- ↑ جمی، خاطرات، ۹۳؛ طاهری خرمآبادی، خاطرات، ۲۸۱؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، سیوسه و ۱۷۰.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۴۶۷.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۴۲–۴۷.
منابع
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- جعفری، محمد، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، تألیف غلامحسین جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- جمهوری اسلامی، خبرگزاری، سایت، ۱۶/۹/۱۳۹۴ش.
- جمی، غلامحسین، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین غلامحسین جمی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- جمی، غلامحسین، نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- حجازی، سیدکریم، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- رشیدیان، محمد، خاطره، چاپشده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- طاهری خرمآبادی، سیدحسن، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، تدوین محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- کاظمی، محسن، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالرسول قائمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
پیوند به بیرون
- عبدالرحیم اباذری، «غلامحسین جمی»، دانشنامه امامخمینی، ج۴، ص۱۳۰–۱۳۶.