اصالت وجود: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''اصالت وجود'''، تحقق عینی وجود و اعتباری نبودن آن. ==تعریف== اصالت از ریشه «اصل» به معنای اساس و ریشه هر چیزی است <ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۱۶.</ref> و در مقابل فرع به کار میرود. <ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۱۶؛ جرجانی، التع...» ایجاد کرد) |
(اصلاح ارقام) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اصالت وجود'''، تحقق عینی [[وجود]] و اعتباری نبودن آن. | '''اصالت وجود'''، تحقق عینی [[وجود]] و اعتباری نبودن آن. | ||
==تعریف== | ==تعریف== | ||
اصالت از ریشه «اصل» به معنای اساس و ریشه هر چیزی است <ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۱۶.</ref> و در مقابل فرع به کار میرود. <ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۱۶؛ جرجانی، التعریفات، ۱۲.</ref> | اصالت از ریشه «اصل» به معنای اساس و ریشه هر چیزی است <ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۱۶.</ref> و در مقابل فرع به کار میرود. <ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۱۶؛ جرجانی، التعریفات، ۱۲.</ref><br> | ||
در اصطلاح حکما، به معنای تحقق عینی و حقیقتداشتن است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۸ ـ ۳۹؛ ملاصدرا ، المشاعر، ۹؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۵.</ref> اصطلاح اصالت وجود، یعنی آنچه حقیقت دارد، وجود است در مقابل اعتقاد به اصالت [[ماهیت]] است. بر پایه این اصطلاح آنچه در خارج منشأ اثر است و آن را پر کرده، وجود است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۸ ـ ۳۹ و ۲/۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۸۲؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۵.</ref> {{ ببینید| وجود؛ ماهیت}} | در اصطلاح حکما، به معنای تحقق عینی و حقیقتداشتن است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۸ ـ ۳۹؛ ملاصدرا ، المشاعر، ۹؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۵.</ref> اصطلاح اصالت وجود، یعنی آنچه حقیقت دارد، وجود است در مقابل اعتقاد به اصالت [[ماهیت]] است. بر پایه این اصطلاح آنچه در خارج منشأ اثر است و آن را پر کرده، وجود است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۸ ـ ۳۹ و ۲/۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۸۲؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۵.</ref> {{ ببینید| وجود؛ ماهیت}} | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
این مسئله در [[فلسفه ارسطو]] و [[فلسفه فارابی|فارابی]] مطرح نبوده است، <ref>دینانی، نیایش فیلسوف ، ۴۳۰.</ref> امّا در آثار فلاسفهای چون [[ابنسینا]] <ref>ابنسینا، الاشارات، ۹۹.</ref> [[بهمنیار]] <ref>بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹ ـ ۲۸۱.</ref> ملاصدرا <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹.</ref> و [[خواجه طوسی]] <ref>خواجهنصیر طوسی، شرح الاشارات، ۳/۳۳ ـ ۳۴ و ۳۸ ـ ۳۹.</ref> وجود، امری حقیقی و واقعی تلقی شده است؛ با این همه این تلقی به معنای اعتقاد به اصالت وجود در برابر اعتقاد به اصالت ماهیت نبوده، از اینرو آنان را نمیتوان قائل به اصالت وجود به معنای مورد نظر دانست؛ <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۲۵۶ ـ ۲۵۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.</ref> زیرا هرچند ابنسینا و پیروان او به اصالت وجودی مشهور بودند لکن به وجود کلی طبیعی در خارج نیز قائل بودند، <ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۰۲؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.</ref> که جز با اصالت ماهیت سازگار نیست و یا اینکه [[حرکت جوهری]] را ناخودآگاه بر اساس اصالت ماهیت انکار کردهاند. <ref>ابنسینا، الطبیعیات، ۱/۹۸ ـ ۹۹؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۸۵ ـ ۸۶.</ref> از طرفی [[شیخ اشراق]] و پیروان او که به اعتقاد به اصالت ماهیت معروفند، تشخّص را به وجود میدانند یا برای مجردات ماهیتی قائل نبودند که جز با اصالت وجود توجیهپذیر نیست. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۱۵ ـ ۱۱۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۳؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.</ref> شیخ اشراق با این پرسش که اصالت با وجود است یا ماهیت روبهرو نشده بلکه از نخست با یک قسم یعنی اصالت ماهیت روبهرو بوده و از قسم دیگر به کلی غافل بوده است. از اینرو هیچیک از فیلسوفان مشایی و اشراقی را نمیتوان به طور دقیق اصالت وجودی یا اصالت ماهوی دانست بلکه این پرسش که آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری یا ماهیت اصیل و وجود اعتباری است، نخستین بار توسط [[میرداماد]] مطرح شده است. وی سپس به استدلال بر اصالت ماهیت و اعتباریت وجود پرداخته است. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۵۰۴ ـ ۵۰۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۸ ـ ۷۹.</ref> | این مسئله در [[فلسفه ارسطو]] و [[فلسفه فارابی|فارابی]] مطرح نبوده است، <ref>دینانی، نیایش فیلسوف ، ۴۳۰.</ref> امّا در آثار فلاسفهای چون [[ابنسینا]] <ref>ابنسینا، الاشارات، ۹۹.</ref> [[بهمنیار]] <ref>بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹ ـ ۲۸۱.</ref> ملاصدرا <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹.</ref> و [[خواجه طوسی]] <ref>خواجهنصیر طوسی، شرح الاشارات، ۳/۳۳ ـ ۳۴ و ۳۸ ـ ۳۹.</ref> وجود، امری حقیقی و واقعی تلقی شده است؛ با این همه این تلقی به معنای اعتقاد به اصالت وجود در برابر اعتقاد به اصالت ماهیت نبوده، از اینرو آنان را نمیتوان قائل به اصالت وجود به معنای مورد نظر دانست؛ <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۲۵۶ ـ ۲۵۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.</ref> زیرا هرچند ابنسینا و پیروان او به اصالت وجودی مشهور بودند لکن به وجود کلی طبیعی در خارج نیز قائل بودند، <ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۰۲؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.</ref> که جز با اصالت ماهیت سازگار نیست و یا اینکه [[حرکت جوهری]] را ناخودآگاه بر اساس اصالت ماهیت انکار کردهاند. <ref>ابنسینا، الطبیعیات، ۱/۹۸ ـ ۹۹؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۸۵ ـ ۸۶.</ref> از طرفی [[شیخ اشراق]] و پیروان او که به اعتقاد به اصالت ماهیت معروفند، تشخّص را به وجود میدانند یا برای مجردات ماهیتی قائل نبودند که جز با اصالت وجود توجیهپذیر نیست. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۱۵ ـ ۱۱۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۳؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.</ref> شیخ اشراق با این پرسش که اصالت با وجود است یا ماهیت روبهرو نشده بلکه از نخست با یک قسم یعنی اصالت ماهیت روبهرو بوده و از قسم دیگر به کلی غافل بوده است. از اینرو هیچیک از فیلسوفان مشایی و اشراقی را نمیتوان به طور دقیق اصالت وجودی یا اصالت ماهوی دانست بلکه این پرسش که آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری یا ماهیت اصیل و وجود اعتباری است، نخستین بار توسط [[میرداماد]] مطرح شده است. وی سپس به استدلال بر اصالت ماهیت و اعتباریت وجود پرداخته است. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۵۰۴ ـ ۵۰۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۸ ـ ۷۹.</ref> | ||
===طرح اصالت وجود بعد از ملاصدرا=== | ===طرح اصالت وجود بعد از ملاصدرا=== | ||
این مسئله ازجمله مسائل جدیدی است که پس از ملاصدرا و پیریزی حکمت متعالیه توسط وی، گسترش یافته است. ملاصدرا با تثبیت این اصل، در فلسفه اسلامی نوعی دگرگونی به وجود آورد و به اندیشههای فلسفی، چهرهای جدید بخشید، <ref>دینانی، ماجرای فکر، ۳/۸۵؛ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۲.</ref> بنابراین میتوان گفت نظریه اصالت وجود بدانگونه که در حکمت متعالیه مطرح شده، سابقه نداشته است. | این مسئله ازجمله مسائل جدیدی است که پس از ملاصدرا و پیریزی حکمت متعالیه توسط وی، گسترش یافته است. ملاصدرا با تثبیت این اصل، در فلسفه اسلامی نوعی دگرگونی به وجود آورد و به اندیشههای فلسفی، چهرهای جدید بخشید، <ref>دینانی، ماجرای فکر، ۳/۸۵؛ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۲.</ref> بنابراین میتوان گفت نظریه اصالت وجود بدانگونه که در حکمت متعالیه مطرح شده، سابقه نداشته است.<br> | ||
مبدأ پیدایش این اصل، نزاع متکلمان با فلاسفه درباره عینیت یا زیادت وجود بر ماهیت است. <ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۰.</ref> مخالفان اصالت وجود (متکلمان) بیش از آنکه انگیزه فلسفی داشته باشند، از منظر دینی به اصالت ماهیت روی آوردهاند، <ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۲۴۱ و ۴۳۷.</ref> آنان بر این عقیدهاند که اصالت وجود، به [[اشتراک معنوی]] و [[وحدت تشکیکی وجود]] منتهی میگردد، که با اصل اعتقادی [[توحید]] سازگار نیست. <ref>← لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ۱/۱۸۳ ـ ۱۹۳ و ۲۲۱؛ قاضیسعید، کلید بهشت، ۵۲؛ قاضیسعید، شرح توحید، ۱/۳۱۳؛ دینانی، ماجرای فکر، ۳/۳۴۳؛ آشتیانی، منتخباتی از، ۱/۲۴۱ ـ ۲۵۷.</ref> | مبدأ پیدایش این اصل، نزاع متکلمان با فلاسفه درباره عینیت یا زیادت وجود بر ماهیت است. <ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۰.</ref> مخالفان اصالت وجود (متکلمان) بیش از آنکه انگیزه فلسفی داشته باشند، از منظر دینی به اصالت ماهیت روی آوردهاند، <ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۲۴۱ و ۴۳۷.</ref> آنان بر این عقیدهاند که اصالت وجود، به [[اشتراک معنوی]] و [[وحدت تشکیکی وجود]] منتهی میگردد، که با اصل اعتقادی [[توحید]] سازگار نیست. <ref>← لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ۱/۱۸۳ ـ ۱۹۳ و ۲۲۱؛ قاضیسعید، کلید بهشت، ۵۲؛ قاضیسعید، شرح توحید، ۱/۳۱۳؛ دینانی، ماجرای فکر، ۳/۳۴۳؛ آشتیانی، منتخباتی از، ۱/۲۴۱ ـ ۲۵۷.</ref><br> | ||
عارفان اصالت وجود را بر مبنای «[[وحدت شخصی]]» وجود تبیین کرده، آن را امری کشفی و شهودی میدانند، <ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۰.</ref> اما در حکمت متعالیه این امر با [[برهان]] و استدلال قابل اثبات است؛ هرچند ملاصدرا در مواردی به پیروی از عارفان، بر شهودیبودن قضیه تأکید ورزیده است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۶ ـ ۴۷ و ۲/۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۷۰ ـ ۷۱.</ref> | عارفان اصالت وجود را بر مبنای «[[وحدت شخصی]]» وجود تبیین کرده، آن را امری کشفی و شهودی میدانند، <ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۰.</ref> اما در حکمت متعالیه این امر با [[برهان]] و استدلال قابل اثبات است؛ هرچند ملاصدرا در مواردی به پیروی از عارفان، بر شهودیبودن قضیه تأکید ورزیده است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۶ ـ ۴۷ و ۲/۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۷۰ ـ ۷۱.</ref> | ||
===دیدگاه امام خمینی=== | ===دیدگاه امام خمینی=== | ||
امامخمینی با اذعان به اینکه اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، براهین عقلی متعددی در مباحث فلسفه دارد اما چون فلاسفه پیشین با آن سروکار نداشته و وارد آن نشدهاند، برای آنان روشن نبوده است که اصالت با وجود است یا ماهیت؟ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.</ref> چنانکه گروهی اصالت را به ماهیت داده و از وجود غفلت کردهاند، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۸۳.</ref> لکن این اصالت در مقابل وجود نبوده است؛ مانند شیخ اشراق که به اصالت ماهوی مشهور است ولی در برخی عباراتش ناخواسته مؤید اصالت وجود است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۳.</ref> | امامخمینی با اذعان به اینکه اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، براهین عقلی متعددی در مباحث فلسفه دارد اما چون فلاسفه پیشین با آن سروکار نداشته و وارد آن نشدهاند، برای آنان روشن نبوده است که اصالت با وجود است یا ماهیت؟ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.</ref> چنانکه گروهی اصالت را به ماهیت داده و از وجود غفلت کردهاند، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۸۳.</ref> لکن این اصالت در مقابل وجود نبوده است؛ مانند شیخ اشراق که به اصالت ماهوی مشهور است ولی در برخی عباراتش ناخواسته مؤید اصالت وجود است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۳.</ref><br> | ||
امامخمینی در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت تأکید دارد و وجود کلی طبیعی در خارج را منکر میشود و بر خلاف فلاسفه پیشین که از وجود کلی طبیعی، اصالت ماهیت و اعتباریت وجود را نتیجه میگیرند، ایشان از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت نفی وجود کلی طبیعی را در خارج نتیجه میگیرد <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱.</ref> و در جایگاه یکی از راسخان در حکمت متعالیه، از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصول توحیدی و بسیاری از مباحث مبدأ و [[معاد]] با این اصل روشن میشوند. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹ و ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.</ref> | امامخمینی در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت تأکید دارد و وجود کلی طبیعی در خارج را منکر میشود و بر خلاف فلاسفه پیشین که از وجود کلی طبیعی، اصالت ماهیت و اعتباریت وجود را نتیجه میگیرند، ایشان از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت نفی وجود کلی طبیعی را در خارج نتیجه میگیرد <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱.</ref> و در جایگاه یکی از راسخان در حکمت متعالیه، از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصول توحیدی و بسیاری از مباحث مبدأ و [[معاد]] با این اصل روشن میشوند. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹ و ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.</ref> | ||
==دیدگاهها در اصالت وجود== | ==دیدگاهها در اصالت وجود== | ||
در مسئله اصالت وجود و یا اصالت ماهیت، چهار دیدگاه وجود دارد: | در مسئله اصالت وجود و یا اصالت ماهیت، چهار دیدگاه وجود دارد: | ||
اعتباری بودن وجود که نظر شیخ اشراق و پیروان اوست. برخی این نظریه را مستلزم اعتقاد به اصالت ماهیت میدانند. <ref>قاضیسعید، شرح توحید، ۱/۳۱۲ ـ ۳۱۴؛ آشتیانی، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ۱/۲۴۱ ـ ۲۵۷؛ ← مطهری، مجموعه آثار، ۶/۵۲۵؛ ← دینانی، ماجرای فکر، ۳/۳۴۳.</ref><br> | |||
امامخمینی معتقد است اثبات اعتباری بودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیل بودن ماهیت را نزد او اثبات نمیکند؛ زیرا وی قائل به اصالت نور است و نور در فلسفه شیخ اشراق بر وجود منطبق است و قول به نور در واقع قول به اصالت وجود است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶.</ref> ایشان در استدلال بر اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است، گفته است که وی در برخی عبارات خود نفس و موجودات عالیه را عاری از ماهیت میداند و این حکایت از اعتقاد وی به اصالت وجود دارد، <ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.</ref> نیز چون اصالت وجودی بودن در زمان شیخ اشراق در مظان تهمت بوده و از آنجاییکه مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ وجود و اصالت آن وحشت داشتهاند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.</ref> | امامخمینی معتقد است اثبات اعتباری بودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیل بودن ماهیت را نزد او اثبات نمیکند؛ زیرا وی قائل به اصالت نور است و نور در فلسفه شیخ اشراق بر وجود منطبق است و قول به نور در واقع قول به اصالت وجود است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶.</ref> ایشان در استدلال بر اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است، گفته است که وی در برخی عبارات خود نفس و موجودات عالیه را عاری از ماهیت میداند و این حکایت از اعتقاد وی به اصالت وجود دارد، <ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.</ref> نیز چون اصالت وجودی بودن در زمان شیخ اشراق در مظان تهمت بوده و از آنجاییکه مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ وجود و اصالت آن وحشت داشتهاند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.</ref><br> | ||
# قول به اصالت وجود در [[واجبتعالی]] و اصالت ماهیت در [[ممکنات]]، که نظر [[محقق دوانی]] است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵ ـ ۸۵.</ref> | # قول به اصالت وجود در [[واجبتعالی]] و اصالت ماهیت در [[ممکنات]]، که نظر [[محقق دوانی]] است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵ ـ ۸۵.</ref> | ||
به اعتقاد امامخمینی این نظریه خلاف [[قانون سنخیت]] است؛ زیرا اگر اثر با مؤثر سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تأثیر مؤثر است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.</ref> | به اعتقاد امامخمینی این نظریه خلاف [[قانون سنخیت]] است؛ زیرا اگر اثر با مؤثر سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تأثیر مؤثر است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.</ref> | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
# معنای مصدری که در زبان پارسی از آن به «بودن» تعبیر میشود. این معنا امری انتزاعی و ازجمله [[معقولات ثانیه فلسفی]] و نیز مشترک میان ماهیات است <ref>ملاصدرا، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۳.</ref> | # معنای مصدری که در زبان پارسی از آن به «بودن» تعبیر میشود. این معنا امری انتزاعی و ازجمله [[معقولات ثانیه فلسفی]] و نیز مشترک میان ماهیات است <ref>ملاصدرا، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۳.</ref> | ||
# به معنای اسم مصدری که در زبان فارسی از آن به «بود» تعبیر میشود و همان حقیقت عینی و خارجی است و ملاک طرد عدم از اشیا و به بیانی خیر محض و مؤثر واقعی در عالم واقع میباشد. <ref>ملاصدرا، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۳.</ref> {{ ببینید| وجود}} | # به معنای اسم مصدری که در زبان فارسی از آن به «بود» تعبیر میشود و همان حقیقت عینی و خارجی است و ملاک طرد عدم از اشیا و به بیانی خیر محض و مؤثر واقعی در عالم واقع میباشد. <ref>ملاصدرا، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۳.</ref> {{ ببینید| وجود}} | ||
موجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد، نه به امر زاید بر ذاتش؛ به گونهای که ذاتش عین موجودیت او باشد. موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست، بلکه «موجودیت» که مباین با ذات اوست، تنها به اعتبار و فرض، بر او حمل میگردد. <ref>زنوزی، انوار الجلیه، ۲۴ ـ ۲۵.</ref> قائلان اصالت وجود، موجودیت وجود را به معنای دوم و موجودیت ماهیت را به معنای اول میگیرند؛ از اینرو اصالت وجود به این معناست که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است. <ref>مدرس یزدی، رسائل حکمیه، ۲۹ ـ ۳۴؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۲ ـ ۱۸۳.</ref> | موجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد، نه به امر زاید بر ذاتش؛ به گونهای که ذاتش عین موجودیت او باشد. موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست، بلکه «موجودیت» که مباین با ذات اوست، تنها به اعتبار و فرض، بر او حمل میگردد. <ref>زنوزی، انوار الجلیه، ۲۴ ـ ۲۵.</ref> قائلان اصالت وجود، موجودیت وجود را به معنای دوم و موجودیت ماهیت را به معنای اول میگیرند؛ از اینرو اصالت وجود به این معناست که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است. <ref>مدرس یزدی، رسائل حکمیه، ۲۹ ـ ۳۴؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۲ ـ ۱۸۳.</ref><br> | ||
امامخمینی مانند دیگر فلاسفه معتقد است وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و به واسطه وجود موجود است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۷۲.</ref> این معنا مستلزم اعتباریبودن ماهیت و گویای این مطلب است که وجود، حیث تقییدی ماهیت است لکن از آنجاکه حیث تقییدی، خود دارای اقسامی است، از این روی اعتباری بودن نیز میتواند در درون خود تفاسیر متفاوتی را داشته باشد و بیانهای متعددی از این حقیقت شده است؛ در مواردی ماهیت عین وجود و اندماجی <ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۸ ـ ۱۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۳۱ ـ ۳۲.</ref> و در مواردی حدّ و تعین وجود <ref>ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۹۳؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۸۹.</ref> و در بعضی موارد، سرابی و مجازی قلمداد شده است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۹۸؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۱۶۹ ـ ۱۸۰.</ref> | امامخمینی مانند دیگر فلاسفه معتقد است وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و به واسطه وجود موجود است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۷۲.</ref> این معنا مستلزم اعتباریبودن ماهیت و گویای این مطلب است که وجود، حیث تقییدی ماهیت است لکن از آنجاکه حیث تقییدی، خود دارای اقسامی است، از این روی اعتباری بودن نیز میتواند در درون خود تفاسیر متفاوتی را داشته باشد و بیانهای متعددی از این حقیقت شده است؛ در مواردی ماهیت عین وجود و اندماجی <ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۸ ـ ۱۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۳۱ ـ ۳۲.</ref> و در مواردی حدّ و تعین وجود <ref>ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۹۳؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۸۹.</ref> و در بعضی موارد، سرابی و مجازی قلمداد شده است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۹۸؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۱۶۹ ـ ۱۸۰.</ref><br> | ||
امامخمینی نیز در اعتباری بودن ماهیت تعبیرهای مختلفی دارد لکن مراد ایشان از اعتباریبودن ماهیت آن است که وجود حیث تقییدی ماهیت میباشد. البته حیث تقییدی در آثار ایشان تفاسیر گوناگونی دارد که با توجه به عبارات مختلف ایشان در کتابهای اصولی و فلسفی و عرفانی، میتوان گفت در کتابهای اصولی <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۸۹؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۶.</ref> و فلسفی <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶ ـ ۱۹۸.</ref> با پذیرش وجود کلی طبیعی در خارج به وجود افراد، قائل به حیث اندماجی و یا حدّی ماهیت شده، در کتب عرفانی و فلسفی، کلی طبیعی را معدوم دانسته، قائل به حیث سرابی ماهیت شده است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۲ و ۳/۵۵۳.</ref> چنانکه در برخی تعابیر عرفانی از ماهیت به عنوان تعینات نام برده که به حیث نفادی سازگار است و در مواردی ماهیت را به طور کلی از خارج نفی کرده و غیر [[خداوند]] را وجودات رابط و عین فقر و نیاز میداند. <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷.</ref> {{ ببینید| ماهیت}} | امامخمینی نیز در اعتباری بودن ماهیت تعبیرهای مختلفی دارد لکن مراد ایشان از اعتباریبودن ماهیت آن است که وجود حیث تقییدی ماهیت میباشد. البته حیث تقییدی در آثار ایشان تفاسیر گوناگونی دارد که با توجه به عبارات مختلف ایشان در کتابهای اصولی و فلسفی و عرفانی، میتوان گفت در کتابهای اصولی <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۸۹؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۶.</ref> و فلسفی <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶ ـ ۱۹۸.</ref> با پذیرش وجود کلی طبیعی در خارج به وجود افراد، قائل به حیث اندماجی و یا حدّی ماهیت شده، در کتب عرفانی و فلسفی، کلی طبیعی را معدوم دانسته، قائل به حیث سرابی ماهیت شده است <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۲ و ۳/۵۵۳.</ref> چنانکه در برخی تعابیر عرفانی از ماهیت به عنوان تعینات نام برده که به حیث نفادی سازگار است و در مواردی ماهیت را به طور کلی از خارج نفی کرده و غیر [[خداوند]] را وجودات رابط و عین فقر و نیاز میداند. <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷.</ref> {{ ببینید| ماهیت}} | ||
==رابطه جعل و اصالت وجود== | ==رابطه جعل و اصالت وجود== | ||
در کنار مسئله اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت، مسئلهای دیگر با عنوان مجعولیت وجود و عدم مجعولیت ماهیت نیز وجود دارد و این دو مسئله با هم متفاوت هستند. امامخمینی در فلسفه از آنجاکه کثرات را لحاظ میکند و برای کثرات خلقی، وجود قائل است، وجود را به وجود جاعل و وجودات مجعول تقسیم میکند و ماهیات را غیر مجعول میداند؛ ولی در فضای عرفان ازآنرو که وجود را واحد شخصی میداند و اصولاً کثرتی نمیبیند تا یکی جاعل و دیگری مجعول باشد، ماهیات را که ظهورات وجودند، مجعول معرفی مینماید. بنابراین ماهیات آینهها و ظهورات یا مراتب ظلی و تنزلات حقاند. <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵ ـ ۶۶.</ref> ایشان در کتابهای عرفانی، از آنجاییکه وجود را واحد شخصی میداند، جعل را از وجود نفی و ماهیت را مجعول میداند، <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۸.</ref> {{ ببینید| وجود؛ ماهیت}} امّا در نهایت، میان اصالت وجود و مجعول بودن ماهیت جمع کرده است، <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵ و ۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵ ـ ۶۶.</ref> با این بیان، اختلافی که در کلام امامخمینی در فلسفه و عرفان به نظر میرسد، مرتفع میشود. | در کنار مسئله اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت، مسئلهای دیگر با عنوان مجعولیت وجود و عدم مجعولیت ماهیت نیز وجود دارد و این دو مسئله با هم متفاوت هستند. امامخمینی در فلسفه از آنجاکه کثرات را لحاظ میکند و برای کثرات خلقی، وجود قائل است، وجود را به وجود جاعل و وجودات مجعول تقسیم میکند و ماهیات را غیر مجعول میداند؛ ولی در فضای عرفان ازآنرو که وجود را واحد شخصی میداند و اصولاً کثرتی نمیبیند تا یکی جاعل و دیگری مجعول باشد، ماهیات را که ظهورات وجودند، مجعول معرفی مینماید. بنابراین ماهیات آینهها و ظهورات یا مراتب ظلی و تنزلات حقاند. <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵ ـ ۶۶.</ref> ایشان در کتابهای عرفانی، از آنجاییکه وجود را واحد شخصی میداند، جعل را از وجود نفی و ماهیت را مجعول میداند، <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۸.</ref> {{ ببینید| وجود؛ ماهیت}} امّا در نهایت، میان اصالت وجود و مجعول بودن ماهیت جمع کرده است، <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵ و ۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵ ـ ۶۶.</ref> با این بیان، اختلافی که در کلام امامخمینی در فلسفه و عرفان به نظر میرسد، مرتفع میشود.<br> | ||
بر این اساس اصالت وجود در عرفان و فلسفه از ارکان نظریه امامخمینی میباشد؛ حال چه موجودات متکثر باشند که در این صورت اصالت به وجود است و چه واحد شخصی باشند که در این صورت اصالت با وجود حق خواهد بود و ماسوای حق مظاهر و تجلیات او میباشند و بدون اصالت وجود نه فلسفه و نه عرفان مبنای صحیحی ندارد. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷ ـ ۲۸۸.</ref> {{ ببینید| وجود}} | بر این اساس اصالت وجود در عرفان و فلسفه از ارکان نظریه امامخمینی میباشد؛ حال چه موجودات متکثر باشند که در این صورت اصالت به وجود است و چه واحد شخصی باشند که در این صورت اصالت با وجود حق خواهد بود و ماسوای حق مظاهر و تجلیات او میباشند و بدون اصالت وجود نه فلسفه و نه عرفان مبنای صحیحی ندارد. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷ ـ ۲۸۸.</ref> {{ ببینید| وجود}} | ||
==دلیل اصالت وجود== | ==دلیل اصالت وجود== | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
در میان براهین اصالت وجود، [[برهان حرکت]] از براهینی است که ملاصدرا به آن اشاره نکرده است و امامخمینی به پیروی [[ملاهادی سبزواری]] <ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۶۹ ـ ۷۱.</ref> به آن پرداخته است؛ به این بیان که چون حرکت قابل قسمت به بینهایت است، اگر ماهیت اصیل باشد، لازم میآید هر قسمتی که در تقسیم حرکت فرض میشود مستقل بوده، تحقق خارجی داشته باشد و غیر آن قسمت هم باید در تحقق و خارج بودن مستقل باشد؛ زیرا نمیتوان گفت شیء اصیل باشد، ولی فعلیت نداشته باشد و در این صورت حصر امر نامتناهی فعلی بین دو حد محصور لازم میآید و این محال است؛ امّا اگر گفته شود وجود اصیل است، در این صورت یک حقیقت مستمر و سیال و یک هویت شخصیه، از نقص رو به کمال میرود و بیش از یک چیز در خارج نیست و آن وجود است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۳.</ref> | در میان براهین اصالت وجود، [[برهان حرکت]] از براهینی است که ملاصدرا به آن اشاره نکرده است و امامخمینی به پیروی [[ملاهادی سبزواری]] <ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۶۹ ـ ۷۱.</ref> به آن پرداخته است؛ به این بیان که چون حرکت قابل قسمت به بینهایت است، اگر ماهیت اصیل باشد، لازم میآید هر قسمتی که در تقسیم حرکت فرض میشود مستقل بوده، تحقق خارجی داشته باشد و غیر آن قسمت هم باید در تحقق و خارج بودن مستقل باشد؛ زیرا نمیتوان گفت شیء اصیل باشد، ولی فعلیت نداشته باشد و در این صورت حصر امر نامتناهی فعلی بین دو حد محصور لازم میآید و این محال است؛ امّا اگر گفته شود وجود اصیل است، در این صورت یک حقیقت مستمر و سیال و یک هویت شخصیه، از نقص رو به کمال میرود و بیش از یک چیز در خارج نیست و آن وجود است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۳.</ref> | ||
==دلیل اصالت ماهیت== | ==دلیل اصالت ماهیت== | ||
قائلان اصالت ماهیت نیز برای ادعای خود برهان اقامه کردهاند؛ ازجمله اگر وجود در خارج موجود باشد، لازمهاش آن است که برای وجود، وجود دیگری تصور شود و برای آن وجود هم وجود دیگری و همین طور کار به [[تسلسل]] در وجود منجر میگردد. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۶۲ ـ ۶۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹ ـ ۴۰؛ ملاصدرا، المشاعر، ۱۹.</ref> با تکیه بر این قاعده که اگر تحقق یک فرد مبتنی بر تحقق بینهایت افراد باشد، آن فرد امر اعتباری خواهد بود، بر اعتباریبودن وجود تأکید کردهاند. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۳۶۴؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴۵ ـ ۲۴۶؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۴۳۵ ـ ۴۳۹.</ref> | قائلان اصالت ماهیت نیز برای ادعای خود برهان اقامه کردهاند؛ ازجمله اگر وجود در خارج موجود باشد، لازمهاش آن است که برای وجود، وجود دیگری تصور شود و برای آن وجود هم وجود دیگری و همین طور کار به [[تسلسل]] در وجود منجر میگردد. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۶۲ ـ ۶۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹ ـ ۴۰؛ ملاصدرا، المشاعر، ۱۹.</ref> با تکیه بر این قاعده که اگر تحقق یک فرد مبتنی بر تحقق بینهایت افراد باشد، آن فرد امر اعتباری خواهد بود، بر اعتباریبودن وجود تأکید کردهاند. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۳۶۴؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴۵ ـ ۲۴۶؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۴۳۵ ـ ۴۳۹.</ref><br> | ||
پاسخ این شبهه، آن است که وجود به ذات خود موجود است و این چنین نیست که وجود در تحقق خود نیاز به وجود دیگری داشته باشد. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۰۳؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۸۲.</ref> امامخمینی همانند ملاصدرا قول به اعتباریبودن وجود را نقد میکند و آن را بر خلاف قواعد فلسفی میداند. ایشان میگوید قائل به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکرده است؛ از اینرو اصیلبودن وجود را نفی کرده است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶ و ۵۵۴ ـ ۵۵۵.</ref> | پاسخ این شبهه، آن است که وجود به ذات خود موجود است و این چنین نیست که وجود در تحقق خود نیاز به وجود دیگری داشته باشد. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۰۳؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۸۲.</ref> امامخمینی همانند ملاصدرا قول به اعتباریبودن وجود را نقد میکند و آن را بر خلاف قواعد فلسفی میداند. ایشان میگوید قائل به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکرده است؛ از اینرو اصیلبودن وجود را نفی کرده است. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶ و ۵۵۴ ـ ۵۵۵.</ref><br> | ||
اصالت ماهوی دو مدعا برای اثبات مطلب خود دارد: | اصالت ماهوی دو مدعا برای اثبات مطلب خود دارد:<br> | ||
# واقعیاتی که جهان خارج از آنها تشکیل یافته است، همان ماهیات هستند؛<br> | |||
# مفهوم وجود مصداقی ندارد پس مصداق آنها اعتبار عقلی است نه واقعیتی خارجی. <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۶۲ ـ ۶۶ و ۷۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹ ـ ۴۳، ۵۴ ـ ۶۳ و ۲۵۰ ـ ۲۵۱؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۸۲.</ref><br> | |||
امامخمینی تلاش دارد با رد این دو مدعا اصالت وجود را به اثبات برساند و با بیان دو ویژگی بر مضمون اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، تأکید کند؛ | امامخمینی تلاش دارد با رد این دو مدعا اصالت وجود را به اثبات برساند و با بیان دو ویژگی بر مضمون اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، تأکید کند؛<br> | ||
# واقعیات که جهان خارج را پر کردهاند، امور غیر ماهویاند و از سنخ ماهیت نیستند، بلکه ماهیات اموری فرضی و اعتباریاند. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۹.</ref> | # واقعیات که جهان خارج را پر کردهاند، امور غیر ماهویاند و از سنخ ماهیت نیستند، بلکه ماهیات اموری فرضی و اعتباریاند. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۹.</ref><br> | ||
# مفهوم وجود مصداق دارد که همان وجود حقیقی است، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.</ref> در نتیجه حقیقت وجود اعتبار عقلی نیست بلکه واقعیتی خارجی است. همه اصالت وجود برای اثبات این دو ویژگی اقامه شده است. امامخمینی برای اثبات ویژگی اول معتقد است ماهیت خود به خود و ذاتاً لابشرط است یعنی فی نفسه نه ضروری است موجود باشد و نه ضروری است معدوم باشد، <ref>امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۵۳۲.</ref> و حیثیت ماهیت حیثیت موجودیت خارجیت نیست، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸؛ ۲/۲۱۸ و ۳/۵۵۴.</ref> از طرفی دیگر هر واقعیتی، ذاتاً موجود، خارجی و متشخص است. بنابراین حیثیت واقعیت، حیثیت موجودیت خارجیت و تشخص است، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸ و ۳/۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref> در نتیجه واقعیاتی که جهان خارج از آنها تشکیل یافته است، امور غیر ماهوی میباشند. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۹.</ref> | # مفهوم وجود مصداق دارد که همان وجود حقیقی است، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.</ref> در نتیجه حقیقت وجود اعتبار عقلی نیست بلکه واقعیتی خارجی است. همه اصالت وجود برای اثبات این دو ویژگی اقامه شده است. امامخمینی برای اثبات ویژگی اول معتقد است ماهیت خود به خود و ذاتاً لابشرط است یعنی فی نفسه نه ضروری است موجود باشد و نه ضروری است معدوم باشد، <ref>امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۵۳۲.</ref> و حیثیت ماهیت حیثیت موجودیت خارجیت نیست، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸؛ ۲/۲۱۸ و ۳/۵۵۴.</ref> از طرفی دیگر هر واقعیتی، ذاتاً موجود، خارجی و متشخص است. بنابراین حیثیت واقعیت، حیثیت موجودیت خارجیت و تشخص است، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸ و ۳/۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref> در نتیجه واقعیاتی که جهان خارج از آنها تشکیل یافته است، امور غیر ماهوی میباشند. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۹.</ref><br> | ||
ایشان برای اثبات ویژگی دوم بر این باور است که موجودیت، ذاتی هر واقعیتی است و هر چیزی که موجودیت، ذاتی آن است، نقیض عدم است، <ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۴۱۵؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۱۰۶.</ref> و چیزی که نقیض عدم است، مصداق مفهوم وجود است، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۴۵ و ۲/۷۱.</ref> یعنی مفهوم وجود مصداق دارد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.</ref> و عدمِ یک شیء، در انتزاع مفهوم وجود هیچ نقش و مدخلیتی ندارد؛ زیرا مفهوم وجود مصداق بالذات وجود است، <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۶.</ref> پس حقیقت وجود، واقعیتی خارجی است نه واقعیتی فرضی و اعتباری. | ایشان برای اثبات ویژگی دوم بر این باور است که موجودیت، ذاتی هر واقعیتی است و هر چیزی که موجودیت، ذاتی آن است، نقیض عدم است، <ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۴۱۵؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۱۰۶.</ref> و چیزی که نقیض عدم است، مصداق مفهوم وجود است، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۴۵ و ۲/۷۱.</ref> یعنی مفهوم وجود مصداق دارد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.</ref> و عدمِ یک شیء، در انتزاع مفهوم وجود هیچ نقش و مدخلیتی ندارد؛ زیرا مفهوم وجود مصداق بالذات وجود است، <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۶.</ref> پس حقیقت وجود، واقعیتی خارجی است نه واقعیتی فرضی و اعتباری. | ||
==ثمرات اصالت وجود== | ==ثمرات اصالت وجود== | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
امامخمینی از آنجاکه ماهیات را اعتباری و به خودی خود اموری عدمی میداند، شرور را که خود نیز عدمیاند، به ماهیات و خیرات را به وجود بر میگرداند. <ref>دعاء السحر، ۱۳۴؛ الطلب و الاراده، ۳۸ ـ ۳۹ و ۷۲.</ref> {{ ببینید| خیر و شر}} | امامخمینی از آنجاکه ماهیات را اعتباری و به خودی خود اموری عدمی میداند، شرور را که خود نیز عدمیاند، به ماهیات و خیرات را به وجود بر میگرداند. <ref>دعاء السحر، ۱۳۴؛ الطلب و الاراده، ۳۸ ـ ۳۹ و ۷۲.</ref> {{ ببینید| خیر و شر}} | ||
===تحلیل جبر و اختیار=== | ===تحلیل جبر و اختیار=== | ||
ازجمله اصولی که امامخمینی در ابطال [[جبر و اختیار]] از آن بهره گرفته، اصالت وجود است <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳.</ref> ایشان در تبیین این مطلب مبانی خاصی را همسو با حکمت متعالیه ارایه میدهد، ازجمله نظریه حصر فاعلیت حقتعالی را تحت عنوان «لا مؤثر فی الوجود الا الله». طبق این مبنا مسئله علیت با تکیه بر عناوینی چون وجود رابطی، اضافه اشراقی، امکان فقری و انحصار جعل در وجود میباشد. در این صورت علت، نه تنها وجودی مستقل و غنی بلکه عین استقلال است و معلول، عین فقر و تعلق محض است. <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ ـ ۹۴ و ۲۷۷؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳، ۳۴۵ و ۶۴۰.</ref> | ازجمله اصولی که امامخمینی در ابطال [[جبر و اختیار]] از آن بهره گرفته، اصالت وجود است <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳.</ref> ایشان در تبیین این مطلب مبانی خاصی را همسو با حکمت متعالیه ارایه میدهد، ازجمله نظریه حصر فاعلیت حقتعالی را تحت عنوان «لا مؤثر فی الوجود الا الله». طبق این مبنا مسئله علیت با تکیه بر عناوینی چون وجود رابطی، اضافه اشراقی، امکان فقری و انحصار جعل در وجود میباشد. در این صورت علت، نه تنها وجودی مستقل و غنی بلکه عین استقلال است و معلول، عین فقر و تعلق محض است. <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ ـ ۹۴ و ۲۷۷؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳، ۳۴۵ و ۶۴۰.</ref><br> | ||
در نگاه امامخمینی انحصار تأثیر و فاعلیت با توجه به بحث علیت و اصالت وجود سامان میگیرد، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۹۸، ۳۱۶ و ۳۶۵ ـ ۳۶۶.</ref> از طرفی بنابر [[قاعده بسیط الحقیقه]]، ذات حق بسیط صرف و واجد همه مراتب هستی است و [[اراده حق]]، اراده مطلق و بالذات میباشد که همه اشیا عالم را فرامیگیرد و هیچ ذرهای در عالم از سیطره او خارج نیست و هیچ فعلی از افعال او جدا و مستقل نیست، <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ و ۶۲ ـ ۶۵.</ref> بنابراین هرجا اثری از وجود باشد، متعلق به [[خداوند]] است و ممکنات که چیزی جز تعلقات و روابط و ظهورات او نمیباشند، خود و افعالشان مظاهر فاعلیت حقاند. <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده ، ۶۲ ـ ۶۵.</ref> ایشان با استناد به آیه ۱۷ [[سوره انفال]]، بر این باور است که افعال انسانی بدون هیچ واسطهای هم به حقتعالی و هم به خود [[انسان]] انتساب دارند؛ یعنی از آن جهت که انسان و افعال او تحت سیطره قدرت، علم و مشیت حقتعالی است، منتسب به حقتعالی است و از این انتساب هیچگونه جبری در افعال انسان لازم نمیآید. <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶ ـ ۳۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.</ref> {{ ببینید| جبر و اختیار}} | در نگاه امامخمینی انحصار تأثیر و فاعلیت با توجه به بحث علیت و اصالت وجود سامان میگیرد، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۹۸، ۳۱۶ و ۳۶۵ ـ ۳۶۶.</ref> از طرفی بنابر [[قاعده بسیط الحقیقه]]، ذات حق بسیط صرف و واجد همه مراتب هستی است و [[اراده حق]]، اراده مطلق و بالذات میباشد که همه اشیا عالم را فرامیگیرد و هیچ ذرهای در عالم از سیطره او خارج نیست و هیچ فعلی از افعال او جدا و مستقل نیست، <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ و ۶۲ ـ ۶۵.</ref> بنابراین هرجا اثری از وجود باشد، متعلق به [[خداوند]] است و ممکنات که چیزی جز تعلقات و روابط و ظهورات او نمیباشند، خود و افعالشان مظاهر فاعلیت حقاند. <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده ، ۶۲ ـ ۶۵.</ref> ایشان با استناد به آیه ۱۷ [[سوره انفال]]، بر این باور است که افعال انسانی بدون هیچ واسطهای هم به حقتعالی و هم به خود [[انسان]] انتساب دارند؛ یعنی از آن جهت که انسان و افعال او تحت سیطره قدرت، علم و مشیت حقتعالی است، منتسب به حقتعالی است و از این انتساب هیچگونه جبری در افعال انسان لازم نمیآید. <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶ ـ ۳۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.</ref> {{ ببینید| جبر و اختیار}} | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
* احسائی، احمد، شرح المشاعر، چاپ سنگی، بیتا، بیجا. | * احسائی، احمد، شرح المشاعر، چاپ سنگی، بیتا، بیجا. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | * امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الاصول، تقریر سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، لب الاثر فی الجبر و القدر، تقریر جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امامصادق(ع) چاپ اول، ۱۴۱۸ق. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، لمحات الاصول، تقریر درس سیدحسین بروجردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | ||
* امامخمینی، | * امامخمینی، سیدروحالله، مناهج الوصول الی علم الاصول، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۷ش. | ||
* بهمنیاربنمرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. | * بهمنیاربنمرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. | ||
* جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. | * جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. | ||
* خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | * خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* دینانی ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش. | * دینانی ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش. | ||
* دینانی ابراهیمی، | * دینانی ابراهیمی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | ||
* دینانی ابراهیمی، | * دینانی ابراهیمی، غلامحسین، نیایش فیلسوف، مشهد، دانشگاه علوم رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش. | ||
* زنوزی، عبدالله، انوار الجلیه، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۵۴ش. | * زنوزی، عبدالله، انوار الجلیه، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۵۴ش. | ||
* سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ش. | * سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ش. | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
* فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق. | * فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق. | ||
* قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق. | * قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق. | ||
* قاضیسعید قمی، | * قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، کلید بهشت، مقدمه محمد شکوه، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ اول، ۱۳۶۲ش. | ||
* قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | * قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | ||
* لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلیزاده قم، مؤسسه امامصادق(ع) چاپ اول، ۱۴۲۵ق. | * لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلیزاده قم، مؤسسه امامصادق(ع) چاپ اول، ۱۴۲۵ق. | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم ، شرح حکمة الاشراق، به انضمام تعلیقات صدرالمتألهین، تصحیح و تعلیق محمد موسوی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۹۱ش. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم ، شرح حکمة الاشراق، به انضمام تعلیقات صدرالمتألهین، تصحیح و تعلیق محمد موسوی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۹۱ش. | ||
* ملاصدرا، | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. | ||
* ملاصدرا، | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش. | ||
* ملاصدرا، | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* میرداماد، محمدباقر، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش. | * میرداماد، محمدباقر، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش. | ||
* یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش سیدعطاء انزلی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش. | * یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش سیدعطاء انزلی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
باقر صاحبی، | باقر صاحبی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/49/ اصالت وجود]»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۴۹-۵۵. | ||
[[رده:مقالههای آماده ارزیابی | [[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] |
نسخهٔ ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۱
اصالت وجود، تحقق عینی وجود و اعتباری نبودن آن.
تعریف
اصالت از ریشه «اصل» به معنای اساس و ریشه هر چیزی است [۱] و در مقابل فرع به کار میرود. [۲]
در اصطلاح حکما، به معنای تحقق عینی و حقیقتداشتن است. [۳] اصطلاح اصالت وجود، یعنی آنچه حقیقت دارد، وجود است در مقابل اعتقاد به اصالت ماهیت است. بر پایه این اصطلاح آنچه در خارج منشأ اثر است و آن را پر کرده، وجود است. [۴] (ببینید: وجود؛ ماهیت)
پیشینه
مسئله اصالت وجود ازجمله مهمترین مسائلی است که تفکر فلسفی حکما و متکلمان را با دگرگونی بنیادی روبهرو ساخته است و اساس و پایه اصلی مباحث الهی بوده، حل بیشتر مسائل فلسفی در حکمت متعالیه بر آن مبتنی است. [۵]
عدم طرح اصالت وجود قبل از ملاصدرا
این مسئله در فلسفه ارسطو و فارابی مطرح نبوده است، [۶] امّا در آثار فلاسفهای چون ابنسینا [۷] بهمنیار [۸] ملاصدرا [۹] و خواجه طوسی [۱۰] وجود، امری حقیقی و واقعی تلقی شده است؛ با این همه این تلقی به معنای اعتقاد به اصالت وجود در برابر اعتقاد به اصالت ماهیت نبوده، از اینرو آنان را نمیتوان قائل به اصالت وجود به معنای مورد نظر دانست؛ [۱۱] زیرا هرچند ابنسینا و پیروان او به اصالت وجودی مشهور بودند لکن به وجود کلی طبیعی در خارج نیز قائل بودند، [۱۲] که جز با اصالت ماهیت سازگار نیست و یا اینکه حرکت جوهری را ناخودآگاه بر اساس اصالت ماهیت انکار کردهاند. [۱۳] از طرفی شیخ اشراق و پیروان او که به اعتقاد به اصالت ماهیت معروفند، تشخّص را به وجود میدانند یا برای مجردات ماهیتی قائل نبودند که جز با اصالت وجود توجیهپذیر نیست. [۱۴] شیخ اشراق با این پرسش که اصالت با وجود است یا ماهیت روبهرو نشده بلکه از نخست با یک قسم یعنی اصالت ماهیت روبهرو بوده و از قسم دیگر به کلی غافل بوده است. از اینرو هیچیک از فیلسوفان مشایی و اشراقی را نمیتوان به طور دقیق اصالت وجودی یا اصالت ماهوی دانست بلکه این پرسش که آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری یا ماهیت اصیل و وجود اعتباری است، نخستین بار توسط میرداماد مطرح شده است. وی سپس به استدلال بر اصالت ماهیت و اعتباریت وجود پرداخته است. [۱۵]
طرح اصالت وجود بعد از ملاصدرا
این مسئله ازجمله مسائل جدیدی است که پس از ملاصدرا و پیریزی حکمت متعالیه توسط وی، گسترش یافته است. ملاصدرا با تثبیت این اصل، در فلسفه اسلامی نوعی دگرگونی به وجود آورد و به اندیشههای فلسفی، چهرهای جدید بخشید، [۱۶] بنابراین میتوان گفت نظریه اصالت وجود بدانگونه که در حکمت متعالیه مطرح شده، سابقه نداشته است.
مبدأ پیدایش این اصل، نزاع متکلمان با فلاسفه درباره عینیت یا زیادت وجود بر ماهیت است. [۱۷] مخالفان اصالت وجود (متکلمان) بیش از آنکه انگیزه فلسفی داشته باشند، از منظر دینی به اصالت ماهیت روی آوردهاند، [۱۸] آنان بر این عقیدهاند که اصالت وجود، به اشتراک معنوی و وحدت تشکیکی وجود منتهی میگردد، که با اصل اعتقادی توحید سازگار نیست. [۱۹]
عارفان اصالت وجود را بر مبنای «وحدت شخصی» وجود تبیین کرده، آن را امری کشفی و شهودی میدانند، [۲۰] اما در حکمت متعالیه این امر با برهان و استدلال قابل اثبات است؛ هرچند ملاصدرا در مواردی به پیروی از عارفان، بر شهودیبودن قضیه تأکید ورزیده است. [۲۱]
دیدگاه امام خمینی
امامخمینی با اذعان به اینکه اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، براهین عقلی متعددی در مباحث فلسفه دارد اما چون فلاسفه پیشین با آن سروکار نداشته و وارد آن نشدهاند، برای آنان روشن نبوده است که اصالت با وجود است یا ماهیت؟ [۲۲] چنانکه گروهی اصالت را به ماهیت داده و از وجود غفلت کردهاند، [۲۳] لکن این اصالت در مقابل وجود نبوده است؛ مانند شیخ اشراق که به اصالت ماهوی مشهور است ولی در برخی عباراتش ناخواسته مؤید اصالت وجود است. [۲۴]
امامخمینی در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت تأکید دارد و وجود کلی طبیعی در خارج را منکر میشود و بر خلاف فلاسفه پیشین که از وجود کلی طبیعی، اصالت ماهیت و اعتباریت وجود را نتیجه میگیرند، ایشان از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت نفی وجود کلی طبیعی را در خارج نتیجه میگیرد [۲۵] و در جایگاه یکی از راسخان در حکمت متعالیه، از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصول توحیدی و بسیاری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن میشوند. [۲۶]
دیدگاهها در اصالت وجود
در مسئله اصالت وجود و یا اصالت ماهیت، چهار دیدگاه وجود دارد:
اعتباری بودن وجود که نظر شیخ اشراق و پیروان اوست. برخی این نظریه را مستلزم اعتقاد به اصالت ماهیت میدانند. [۲۷]
امامخمینی معتقد است اثبات اعتباری بودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیل بودن ماهیت را نزد او اثبات نمیکند؛ زیرا وی قائل به اصالت نور است و نور در فلسفه شیخ اشراق بر وجود منطبق است و قول به نور در واقع قول به اصالت وجود است. [۲۸] ایشان در استدلال بر اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است، گفته است که وی در برخی عبارات خود نفس و موجودات عالیه را عاری از ماهیت میداند و این حکایت از اعتقاد وی به اصالت وجود دارد، [۲۹] نیز چون اصالت وجودی بودن در زمان شیخ اشراق در مظان تهمت بوده و از آنجاییکه مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ وجود و اصالت آن وحشت داشتهاند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده است. [۳۰]
- قول به اصالت وجود در واجبتعالی و اصالت ماهیت در ممکنات، که نظر محقق دوانی است.[۳۱]
به اعتقاد امامخمینی این نظریه خلاف قانون سنخیت است؛ زیرا اگر اثر با مؤثر سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تأثیر مؤثر است. [۳۲]
- قول به اصالت وجود و ماهیت که قول کشفیه و ازجمله شیخاحمد احسائی است. [۳۳] به باور امامخمینی اینکه دو اصل در دار تحقق محقق باشند مستلزم مفاسد بسیاری است، بلکه آنچه در متن اعیان و حاق نفسالامر محقق است یک اصل میباشد و آن وجود است. [۳۴]
- اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت که قول حکمت متعالیه و پیروان ایشان است و از برخی عبارات حکیمان مشاء قابل استفاده است. [۳۵] امامخمینی نیز بر اساس مبانی فلسفی بر این قول تأکید میکند. [۳۶]
حقیقت اصالت وجود
برای واژه وجود دو کاربرد ذکر شده است:
- معنای مصدری که در زبان پارسی از آن به «بودن» تعبیر میشود. این معنا امری انتزاعی و ازجمله معقولات ثانیه فلسفی و نیز مشترک میان ماهیات است [۳۷]
- به معنای اسم مصدری که در زبان فارسی از آن به «بود» تعبیر میشود و همان حقیقت عینی و خارجی است و ملاک طرد عدم از اشیا و به بیانی خیر محض و مؤثر واقعی در عالم واقع میباشد. [۳۸] (ببینید: وجود)
موجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد، نه به امر زاید بر ذاتش؛ به گونهای که ذاتش عین موجودیت او باشد. موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست، بلکه «موجودیت» که مباین با ذات اوست، تنها به اعتبار و فرض، بر او حمل میگردد. [۳۹] قائلان اصالت وجود، موجودیت وجود را به معنای دوم و موجودیت ماهیت را به معنای اول میگیرند؛ از اینرو اصالت وجود به این معناست که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است. [۴۰]
امامخمینی مانند دیگر فلاسفه معتقد است وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و به واسطه وجود موجود است [۴۱] این معنا مستلزم اعتباریبودن ماهیت و گویای این مطلب است که وجود، حیث تقییدی ماهیت است لکن از آنجاکه حیث تقییدی، خود دارای اقسامی است، از این روی اعتباری بودن نیز میتواند در درون خود تفاسیر متفاوتی را داشته باشد و بیانهای متعددی از این حقیقت شده است؛ در مواردی ماهیت عین وجود و اندماجی [۴۲] و در مواردی حدّ و تعین وجود [۴۳] و در بعضی موارد، سرابی و مجازی قلمداد شده است. [۴۴]
امامخمینی نیز در اعتباری بودن ماهیت تعبیرهای مختلفی دارد لکن مراد ایشان از اعتباریبودن ماهیت آن است که وجود حیث تقییدی ماهیت میباشد. البته حیث تقییدی در آثار ایشان تفاسیر گوناگونی دارد که با توجه به عبارات مختلف ایشان در کتابهای اصولی و فلسفی و عرفانی، میتوان گفت در کتابهای اصولی [۴۵] و فلسفی [۴۶] با پذیرش وجود کلی طبیعی در خارج به وجود افراد، قائل به حیث اندماجی و یا حدّی ماهیت شده، در کتب عرفانی و فلسفی، کلی طبیعی را معدوم دانسته، قائل به حیث سرابی ماهیت شده است [۴۷] چنانکه در برخی تعابیر عرفانی از ماهیت به عنوان تعینات نام برده که به حیث نفادی سازگار است و در مواردی ماهیت را به طور کلی از خارج نفی کرده و غیر خداوند را وجودات رابط و عین فقر و نیاز میداند. [۴۸] (ببینید: ماهیت)
رابطه جعل و اصالت وجود
در کنار مسئله اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت، مسئلهای دیگر با عنوان مجعولیت وجود و عدم مجعولیت ماهیت نیز وجود دارد و این دو مسئله با هم متفاوت هستند. امامخمینی در فلسفه از آنجاکه کثرات را لحاظ میکند و برای کثرات خلقی، وجود قائل است، وجود را به وجود جاعل و وجودات مجعول تقسیم میکند و ماهیات را غیر مجعول میداند؛ ولی در فضای عرفان ازآنرو که وجود را واحد شخصی میداند و اصولاً کثرتی نمیبیند تا یکی جاعل و دیگری مجعول باشد، ماهیات را که ظهورات وجودند، مجعول معرفی مینماید. بنابراین ماهیات آینهها و ظهورات یا مراتب ظلی و تنزلات حقاند. [۴۹] ایشان در کتابهای عرفانی، از آنجاییکه وجود را واحد شخصی میداند، جعل را از وجود نفی و ماهیت را مجعول میداند، [۵۰] (ببینید: وجود؛ ماهیت) امّا در نهایت، میان اصالت وجود و مجعول بودن ماهیت جمع کرده است، [۵۱] با این بیان، اختلافی که در کلام امامخمینی در فلسفه و عرفان به نظر میرسد، مرتفع میشود.
بر این اساس اصالت وجود در عرفان و فلسفه از ارکان نظریه امامخمینی میباشد؛ حال چه موجودات متکثر باشند که در این صورت اصالت به وجود است و چه واحد شخصی باشند که در این صورت اصالت با وجود حق خواهد بود و ماسوای حق مظاهر و تجلیات او میباشند و بدون اصالت وجود نه فلسفه و نه عرفان مبنای صحیحی ندارد. [۵۲] (ببینید: وجود)
دلیل اصالت وجود
برای اثبات اصالت وجود براهین مختلفی اقامه شده است که ملاصدرا در آثار خود، ازجمله اسفار و مشاعر بهتفصیل به آن دلایل اشاره کرده است؛ ازجمله عنوان اصالت، سزاوار چیزی است که مبدأ اثر باشد و آن از سنخ ماهیت نیست؛ زیرا ماهیت در ظرف ذهن و خارج یکی است و اگر خود ماهیت ـ با قطع نظر از وجود ـ منشأ اثر باشد، باید در هر موطنی اثر مطلوب خود را داشته باشد؛ در حالیکه اینگونه نیست؛ مثلاً ماهیت آب در ظرف ذهن رفع عطش نمیکند؛ بنابراین اصیل و مبدأ اثر، چیزی است غیر از ماهیت و آن وجود است که بالذات تحقق دارد و به تبع آن ماهیت تحقق مییابد. [۵۳] امامخمینی ضمن پذیرش این برهان [۵۴] به برخی براهین دیگر نیز اشاره میکند:
وحدت ذات و صفات حق
صفات حقتعالی از جهت مصداق وجود خارجی عین ذات تعالی است و هر یک از آنها نیز از جهت مصداق عین دیگری است، اگر چه در مفهوم مغایر و مباین از یکدیگر هستند و از آنجاکه واجبتعالی وجود صرف بوده و دارای وحدت حقه است، جهات متعدد و حیثیات متغایر در ذات واجب راه ندارد. پس هر کمال وجودی مفروض در واجب، عین ذات و عین کمال اوست و این زمانی ثابت است که اصالت با وجود باشد. اما اگر اصالت با ماهیت باشد و واجب دارای ماهیت باشد، در این صورت ملاک وحدت که وجود است، در میان نخواهد بود و لازم میآید میان اسما، صفات و ذات تضاد و غیریت باشد و برای هر یک، ماهیتی غیر از ماهیت دیگری باشد؛ بنابراین اگر وجود اصیل نباشد وحدت ذات و صفات حق، غیر معقول میگردد و توحید غیر ممکن میباشد. [۵۵]
ماهیت من حیث هی هی لیست الّا هی
اگر ماهیت با قطع نظر از غیر و تنها ذات آن ملاحظه شود، نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم و نه تحقق در آن اخذ شده و به خودی خود و به لحاظ ذات، نسبت به وجود و عدم یکسان است. پس در این صورت اگر خارج شدن ماهیت از حد استوا به جانب وجود، به گونهای که آثار وجودی بر آن مترتب میگردد به واسطه وجود نباشد، انقلاب ماهیت لازم میآید و آن هم محال است. پس وجود یگانه عاملی است که ماهیت را از حد استوا و لا اقتضائی بیرون میآورد، پس وجود اصیل است. [۵۶] همچنین از آنجاکه جعل به وجود تعلق میگیرد نه به ماهیت من حیث هی هی، یعنی ادله اصالت وجود دلیل تعلق جعل به وجود هم هست؛ زیرا ماهیت من حیث هی هی مجعول نمیباشد.[۵۷]
مبدأ خیر بودن وجود
وجود منبع خیر و کمال شرف و شرّ امری عدمی است و به عدم ذاتی یا عدم کمال ذات باز میگردد و هر موجودی از جهت وجودش خیر است. از طرفی خیر در یک امر اعتباری نخواهد بود بلکه در این امر اصیل بوده و در خارج، عین هستی است. بنابراین باید وجود که خیر است اصیل باشد. [۵۸] (ببینید: خیر و شر)
برهان حرکت
در میان براهین اصالت وجود، برهان حرکت از براهینی است که ملاصدرا به آن اشاره نکرده است و امامخمینی به پیروی ملاهادی سبزواری [۵۹] به آن پرداخته است؛ به این بیان که چون حرکت قابل قسمت به بینهایت است، اگر ماهیت اصیل باشد، لازم میآید هر قسمتی که در تقسیم حرکت فرض میشود مستقل بوده، تحقق خارجی داشته باشد و غیر آن قسمت هم باید در تحقق و خارج بودن مستقل باشد؛ زیرا نمیتوان گفت شیء اصیل باشد، ولی فعلیت نداشته باشد و در این صورت حصر امر نامتناهی فعلی بین دو حد محصور لازم میآید و این محال است؛ امّا اگر گفته شود وجود اصیل است، در این صورت یک حقیقت مستمر و سیال و یک هویت شخصیه، از نقص رو به کمال میرود و بیش از یک چیز در خارج نیست و آن وجود است. [۶۰]
دلیل اصالت ماهیت
قائلان اصالت ماهیت نیز برای ادعای خود برهان اقامه کردهاند؛ ازجمله اگر وجود در خارج موجود باشد، لازمهاش آن است که برای وجود، وجود دیگری تصور شود و برای آن وجود هم وجود دیگری و همین طور کار به تسلسل در وجود منجر میگردد. [۶۱] با تکیه بر این قاعده که اگر تحقق یک فرد مبتنی بر تحقق بینهایت افراد باشد، آن فرد امر اعتباری خواهد بود، بر اعتباریبودن وجود تأکید کردهاند. [۶۲]
پاسخ این شبهه، آن است که وجود به ذات خود موجود است و این چنین نیست که وجود در تحقق خود نیاز به وجود دیگری داشته باشد. [۶۳] امامخمینی همانند ملاصدرا قول به اعتباریبودن وجود را نقد میکند و آن را بر خلاف قواعد فلسفی میداند. ایشان میگوید قائل به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکرده است؛ از اینرو اصیلبودن وجود را نفی کرده است. [۶۴]
اصالت ماهوی دو مدعا برای اثبات مطلب خود دارد:
- واقعیاتی که جهان خارج از آنها تشکیل یافته است، همان ماهیات هستند؛
- مفهوم وجود مصداقی ندارد پس مصداق آنها اعتبار عقلی است نه واقعیتی خارجی. [۶۵]
امامخمینی تلاش دارد با رد این دو مدعا اصالت وجود را به اثبات برساند و با بیان دو ویژگی بر مضمون اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، تأکید کند؛
- واقعیات که جهان خارج را پر کردهاند، امور غیر ماهویاند و از سنخ ماهیت نیستند، بلکه ماهیات اموری فرضی و اعتباریاند. [۶۶]
- مفهوم وجود مصداق دارد که همان وجود حقیقی است، [۶۷] در نتیجه حقیقت وجود اعتبار عقلی نیست بلکه واقعیتی خارجی است. همه اصالت وجود برای اثبات این دو ویژگی اقامه شده است. امامخمینی برای اثبات ویژگی اول معتقد است ماهیت خود به خود و ذاتاً لابشرط است یعنی فی نفسه نه ضروری است موجود باشد و نه ضروری است معدوم باشد، [۶۸] و حیثیت ماهیت حیثیت موجودیت خارجیت نیست، [۶۹] از طرفی دیگر هر واقعیتی، ذاتاً موجود، خارجی و متشخص است. بنابراین حیثیت واقعیت، حیثیت موجودیت خارجیت و تشخص است، [۷۰] در نتیجه واقعیاتی که جهان خارج از آنها تشکیل یافته است، امور غیر ماهوی میباشند. [۷۱]
ایشان برای اثبات ویژگی دوم بر این باور است که موجودیت، ذاتی هر واقعیتی است و هر چیزی که موجودیت، ذاتی آن است، نقیض عدم است، [۷۲] و چیزی که نقیض عدم است، مصداق مفهوم وجود است، [۷۳] یعنی مفهوم وجود مصداق دارد [۷۴] و عدمِ یک شیء، در انتزاع مفهوم وجود هیچ نقش و مدخلیتی ندارد؛ زیرا مفهوم وجود مصداق بالذات وجود است، [۷۵] پس حقیقت وجود، واقعیتی خارجی است نه واقعیتی فرضی و اعتباری.
ثمرات اصالت وجود
مسئله اصالت وجود ازجمله مسائل اساسی است که ریشه بسیاری از مسائل فلسفی و عرفانی است و ثمرههای مهمی بر آن مترتب میگردد؛ امامخمینی همسو با ملاصدرا [۷۶] در کتابهای فلسفی خود به ثمرههایی از آن اشاره میکند؛ ازجمله:
اثبات توحید صفاتی
صفات الهی از جهت مصداق و وجود خارجی، عین ذات و هر یک عین دیگری هستند؛ اگرچه در مفهوم و ماهیت مغایر و مباین با یکدیگرند. بنا بر اصالت وجود، همه این صفات به ذات باز میگردند که صرف وجود است و در صورتی که وجود امری اعتباری دانسته شود، وحدت حقیقی ممکن نیست؛ زیرا ماهیات و مفاهیم با یکدیگر متباین و متغایرند و به یکدیگر بر نمیگردند. [۷۷] (ببینید: توحید)
اثبات تشکیک وجود
بر اساس اصالت وجود، وجود صاحب مراتب است و بالذات دارای شدت و ضعف و تقدم و تأخر میباشد؛ بنابراین آنچه در حقیقت واقع است، وجود است و در متن عالم، غیر از وجود چیزی متحقق نیست؛ بنابراین صادر اول که از مبدأ اول تحقق مییابد، غیر از اصل وجود چیزی دیگر نیست و این صدور در خارج، محقق است. [۷۸] (ببینید: تشکیک در وجود)
اثبات تشخص وجود
تشخص عین وجود است و متشخص همان متأصل است و اگر از مفاهیم و عوارض سخن به میان میآید، از اینروست که آنها علایم و نشانههای تشخصاند. [۷۹]
توجیه شرور و آفات
امامخمینی از آنجاکه ماهیات را اعتباری و به خودی خود اموری عدمی میداند، شرور را که خود نیز عدمیاند، به ماهیات و خیرات را به وجود بر میگرداند. [۸۰] (ببینید: خیر و شر)
تحلیل جبر و اختیار
ازجمله اصولی که امامخمینی در ابطال جبر و اختیار از آن بهره گرفته، اصالت وجود است [۸۱] ایشان در تبیین این مطلب مبانی خاصی را همسو با حکمت متعالیه ارایه میدهد، ازجمله نظریه حصر فاعلیت حقتعالی را تحت عنوان «لا مؤثر فی الوجود الا الله». طبق این مبنا مسئله علیت با تکیه بر عناوینی چون وجود رابطی، اضافه اشراقی، امکان فقری و انحصار جعل در وجود میباشد. در این صورت علت، نه تنها وجودی مستقل و غنی بلکه عین استقلال است و معلول، عین فقر و تعلق محض است. [۸۲]
در نگاه امامخمینی انحصار تأثیر و فاعلیت با توجه به بحث علیت و اصالت وجود سامان میگیرد، [۸۳] از طرفی بنابر قاعده بسیط الحقیقه، ذات حق بسیط صرف و واجد همه مراتب هستی است و اراده حق، اراده مطلق و بالذات میباشد که همه اشیا عالم را فرامیگیرد و هیچ ذرهای در عالم از سیطره او خارج نیست و هیچ فعلی از افعال او جدا و مستقل نیست، [۸۴] بنابراین هرجا اثری از وجود باشد، متعلق به خداوند است و ممکنات که چیزی جز تعلقات و روابط و ظهورات او نمیباشند، خود و افعالشان مظاهر فاعلیت حقاند. [۸۵] ایشان با استناد به آیه ۱۷ سوره انفال، بر این باور است که افعال انسانی بدون هیچ واسطهای هم به حقتعالی و هم به خود انسان انتساب دارند؛ یعنی از آن جهت که انسان و افعال او تحت سیطره قدرت، علم و مشیت حقتعالی است، منتسب به حقتعالی است و از این انتساب هیچگونه جبری در افعال انسان لازم نمیآید. [۸۶] (ببینید: جبر و اختیار)
پانویس
- ↑ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۱۶.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۱۶؛ جرجانی، التعریفات، ۱۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۸ ـ ۳۹؛ ملاصدرا ، المشاعر، ۹؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۸ ـ ۳۹ و ۲/۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۸۲؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۵.
- ↑ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۲۱.
- ↑ دینانی، نیایش فیلسوف ، ۴۳۰.
- ↑ ابنسینا، الاشارات، ۹۹.
- ↑ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹ ـ ۲۸۱.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹.
- ↑ خواجهنصیر طوسی، شرح الاشارات، ۳/۳۳ ـ ۳۴ و ۳۸ ـ ۳۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۲۵۶ ـ ۲۵۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۰۲؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.
- ↑ ابنسینا، الطبیعیات، ۱/۹۸ ـ ۹۹؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۸۵ ـ ۸۶.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۱۵ ـ ۱۱۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۳؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۷.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۵۰۴ ـ ۵۰۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۷۸ ـ ۷۹.
- ↑ دینانی، ماجرای فکر، ۳/۸۵؛ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۲.
- ↑ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۰.
- ↑ دینانی، نیایش فیلسوف، ۲۴۱ و ۴۳۷.
- ↑ ← لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ۱/۱۸۳ ـ ۱۹۳ و ۲۲۱؛ قاضیسعید، کلید بهشت، ۵۲؛ قاضیسعید، شرح توحید، ۱/۳۱۳؛ دینانی، ماجرای فکر، ۳/۳۴۳؛ آشتیانی، منتخباتی از، ۱/۲۴۱ ـ ۲۵۷.
- ↑ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۰.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۶ ـ ۴۷ و ۲/۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۷۰ ـ ۷۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۸۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹ و ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.
- ↑ قاضیسعید، شرح توحید، ۱/۳۱۲ ـ ۳۱۴؛ آشتیانی، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ۱/۲۴۱ ـ ۲۵۷؛ ← مطهری، مجموعه آثار، ۶/۵۲۵؛ ← دینانی، ماجرای فکر، ۳/۳۴۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵ ـ ۸۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.
- ↑ احسائی، شرح المشاعر، ۱۴ ـ ۱۵؛ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۳۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۶ ـ ۶۰۷.
- ↑ ابنسینا، ۹۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۹۸؛ ملاصدرا، المشاعر، ۹ ـ ۱۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۶؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۴.
- ↑ ملاصدرا، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۳.
- ↑ ملاصدرا، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۳.
- ↑ زنوزی، انوار الجلیه، ۲۴ ـ ۲۵.
- ↑ مدرس یزدی، رسائل حکمیه، ۲۹ ـ ۳۴؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۸۲ ـ ۱۸۳.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۷۲.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۸ ـ ۱۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۳۱ ـ ۳۲.
- ↑ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۹۳؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۸۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۹۸؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۱۶۹ ـ ۱۸۰.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۸۹؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶ ـ ۱۹۸.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۲ و ۳/۵۵۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵ ـ ۶۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵ و ۲۸۷ ـ ۲۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵ ـ ۶۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷ ـ ۲۸۸.
- ↑ ملاصدرا، المشاعر، ۱۰ ـ ۱۱؛ آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، ۳۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۴؛ امامخمینی، لب الاثر، ۴۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵ ـ ۵۵۶.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۵۸ ـ ۵۹؛ امامخمینی، لب الاثر، ۴۶ ـ ۴۷؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۴ ـ ۱۳۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۷؛ امامخمینی، لب الاثر، ۴۶ ـ ۴۷.
- ↑ امامخمینی، لب الاثر، ۱۰۳؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۷۲؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۳۴.
- ↑ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۶۹ ـ ۷۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۳.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۶۲ ـ ۶۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹ ـ ۴۰؛ ملاصدرا، المشاعر، ۱۹.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۳۶۴؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴۵ ـ ۲۴۶؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۴۳۵ ـ ۴۳۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۰۳؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل، ۱۸۱ ـ ۱۸۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶ و ۵۵۴ ـ ۵۵۵.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۶۲ ـ ۶۶ و ۷۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۹ ـ ۴۳، ۵۴ ـ ۶۳ و ۲۵۰ ـ ۲۵۱؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۱/۸۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۵۳۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸؛ ۲/۲۱۸ و ۳/۵۵۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸ و ۳/۵۵۷ ـ ۵۵۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۹.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۴۱۵؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۱۰۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۴۵ و ۲/۷۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۶.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۶، ۶۶؛ ۳/۸۵ و ۶/۲۰ ـ ۲۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵ ـ ۵۵۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات ، ۱/۲۶۲ و ۳/۵۵۷ ـ ۵۵۸.
- ↑ دعاء السحر، ۱۳۴؛ الطلب و الاراده، ۳۸ ـ ۳۹ و ۷۲.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ ـ ۹۴ و ۲۷۷؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳، ۳۴۵ و ۶۴۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۹۸، ۳۱۶ و ۳۶۵ ـ ۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ و ۶۲ ـ ۶۵.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده ، ۶۲ ـ ۶۵.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶ ـ ۳۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.
منابع
- آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله ، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله ، الشفاء، الطبیعیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- احسائی، احمد، شرح المشاعر، چاپ سنگی، بیتا، بیجا.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الاصول، تقریر سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، لب الاثر فی الجبر و القدر، تقریر جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امامصادق(ع) چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، لمحات الاصول، تقریر درس سیدحسین بروجردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مناهج الوصول الی علم الاصول، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۷ش.
- بهمنیاربنمرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- دینانی ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
- دینانی ابراهیمی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- دینانی ابراهیمی، غلامحسین، نیایش فیلسوف، مشهد، دانشگاه علوم رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- زنوزی، عبدالله، انوار الجلیه، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۵۴ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، کلید بهشت، مقدمه محمد شکوه، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلیزاده قم، مؤسسه امامصادق(ع) چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
- مدرس یزدی، میرزاعلیاکبر، رسائل حکمیه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۵ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۹، تهران، صدرا، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم ، شرح حکمة الاشراق، به انضمام تعلیقات صدرالمتألهین، تصحیح و تعلیق محمد موسوی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- میرداماد، محمدباقر، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش سیدعطاء انزلی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
باقر صاحبی، «اصالت وجود»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۴۹-۵۵.