حدیث: تفاوت میان نسخهها
جز (removed Category:مقالههای آماده ارزیابی; added Category:مقالههای نیازمند بازنگری using HotCat) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''حـدیـث'''، سـخـن بـازگـوکننـده قول، فـعـل و تقـریر [[معصومان(ع)]] و راههای فهم درست آن. | '''حـدیـث'''، سـخـن بـازگـوکننـده قول، فـعـل و تقـریر [[معصومان(ع)]] و راههای فهم درست آن. | ||
==واژهشناسی و تعریف حدیث== | ==واژهشناسی و تعریف حدیث== | ||
حدیث به معنای نو و جدید است. خبر و سخن را نیز حدیث گویند <ref>فراهیدی، کتاب العین، | حدیث به معنای نو و جدید است. خبر و سخن را نیز حدیث گویند <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۳/۱۷۷؛ جوهری، الصحاح، ۱/۲۷۸؛ فیومی، المصباح المنیر ۱۲۴.</ref>. واژه حدیث در [[قرآن]] به صورت مفرد <ref>نساء، ۷۸ و ۱۴۰.</ref> و جمع <ref>مؤمنون، ۴۴.</ref>، اشاره به سرگذشت پیشینیان دارد <ref>طه، ۹؛ طور، ۳۴.</ref> و در مواردی نیز به معنای کلام و خبر بهکار رفته است <ref>تحریم، ۳؛ مرسلات، ۵۰؛ نجم، ۵۹.</ref>. حدیث در اصطلاح، سخنی است که قول، فعل یا تقریر [[معصوم(ع)]] را گزارش کند <ref>میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۳۳۸؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۵۷.</ref>؛ پس کاربرد این واژه برای آنچه از غیر معصوم رسیده، مَجاز است <ref>بهایی، الوجیزه، ۴؛ بهایی، مشرق الشمسین، ۲۲.</ref>؛ ولی در اصطلاح محدثان حدیث کاربرد گستردهتری دارد و به هر چیزی که از معصوم یا درباره معصوم از دیگری نقل شود، حدیث گفته میشود؛ به عنوان نمونه تاریخ تولد و شهادت، بیان سجایای اخلاقی و خصوصیات جسمی و فضایل معصومان(ع) نیز حدیث شمرده میشود <ref>رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، ۲.</ref>. | ||
حدیث با اصطلاحات خبر، روایت، اثر و سنت ارتباط دارد. بیشتر علمای شیعه حدیث و خبر را مترادف میدانند <ref>← شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، | حدیث با اصطلاحات خبر، روایت، اثر و سنت ارتباط دارد. بیشتر علمای شیعه حدیث و خبر را مترادف میدانند <ref>← شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۵۴؛ بهایی عاملی، مشرق الشمسین، ۲۴؛ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۳.</ref>. کتاب حدیثی الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار، تألیف [[شیخ طوسی]] گواه این ادعاست. روایت نیز سخنی است که به طریق نقل از معصوم برسد <ref>طریحی، مجمع البحرین، ۱/۱۹۹.</ref>. روایت و حدیث به جای یکدیگر نیز به کار رفته است <ref>صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۰.</ref>. اثر در اصل به معنای جامانده از هر چیزی یا نشانی که از هر چیزی مانده است و در اینجا به معنای چیزی است که افراد برای پس از خود نقل میکنند <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۸/۲۳۶ ـ ۲۳۷.</ref>. | ||
حدیث را مأثور نیز گفتهاند؛ زیرا عدهای آن را برای گروهی دیگر نقل میکنند <ref>ازهری، تهذیب اللغه، | حدیث را مأثور نیز گفتهاند؛ زیرا عدهای آن را برای گروهی دیگر نقل میکنند <ref>ازهری، تهذیب اللغه، ۱۵/۸۷.</ref>. [[مسلم نیشابوری]] صاحب [[صحیح مسلم]] حدیث پیامبر(ص) را اثر نامیده است <ref>مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۱/۷.</ref>. برخی از علمای شیعه اثر را مرادف حدیث <ref>← بهایی عاملی، مشرق الشمسین، ۳۱؛ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۲.</ref> و برخی آن را اعم از خبر و حدیث <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۵۴؛ میرداماد، الرواشح السماویه، ۶۷؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۴.</ref> و برخی آن را اعم از قول و تقریر معصوم و غیر معصوم <ref>بهایی، مشرق الشمسین، ۲۳.</ref> دانستهاند. عناوین برخی از کتابها مانند النهایة فی الحدیث و الأثر <ref>ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۱/۳ ـ ۱۳.</ref> و کاربرد اثر درباره حدیث پیامبر اکرم(ص) در سخنان امامان معصوم(ع) <ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۹۴، ۲۹۶ و ۴/۵۶۱.</ref> و نیز بهکارگیری کلمه «اثر» به جای «حدیث» در سخن برخی از محدثان <ref>کلینی، الکافی، ۱/۸.</ref>، بیانگر رواج کاربرد اثر درباره حدیث است. از سوی دیگر، مراد از سنت، سخن، فعل و تقریر معصوم است <ref>صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۵؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۸.</ref> و گزارش هر یک از موارد سهگانه، حدیث نامیده شده است <ref>مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|سنت}}. | ||
به مجموعه دانشهایی که به نوعی مرتبط با حدیثاند، علم حدیث یا علوم حدیث گفته میشود <ref>رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، | به مجموعه دانشهایی که به نوعی مرتبط با حدیثاند، علم حدیث یا علوم حدیث گفته میشود <ref>رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، ۲.</ref>. علم حدیث علمی است که به سبب آن سخنان، افعال و احوال پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) شناخته میشود و به دو قسم «روایة الحدیث» و «[[درایة الحدیث]]» تقسیم میشود. «روایة الحدیث» علمی است که از حیث پیوستگی حدیث با معصوم از این جهت که راوی عادل و ضابط است یا نه، بحث میکند و به دو قسم [[علم رجال]] و مصطلح الحدیث تقسیم میشود {{ببینید|متن=ببینید|رجال}}. درایة الحدیث که به آن فقه الحدیث نیز گفته شده است، علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث همانند شرح لغتها، بیان حالات حدیث مانند اطلاق، تقیید یا داشتن مُعارض بحث میکند <ref>← عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، ۱۱.</ref>. | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
پیشینه حدیث به آغاز [[اسلام]] و نزول [[وحی]] بر [[پیامبر اکرم(ص)]] باز میگردد. بر اساس روایاتی که از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] نقل شده است، پیامبر اکرم(ص) به حفظ، ثبت و نقل حدیث <ref>ابنماجه، سنن ابنماجه، | پیشینه حدیث به آغاز [[اسلام]] و نزول [[وحی]] بر [[پیامبر اکرم(ص)]] باز میگردد. بر اساس روایاتی که از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] نقل شده است، پیامبر اکرم(ص) به حفظ، ثبت و نقل حدیث <ref>ابنماجه، سنن ابنماجه، ۱/۶ ـ ۱۳؛ خطیب بغدادی، تقیید العلم، ۶۷، ۶۹ و ۷۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۴ و ۱۵۱.</ref> و مذاکره آن <ref>کلینی، الکافی، ۱/۴۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۲؛ حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ۸۷.</ref> سفارش کرده است؛ ولی با همه تأکیدی که پیامبر(ص) به ثبت روایات داشت، خلیفه اول و خلیفه دوم با این ادعا که کتاب خدا با حدیث اشتباه نشود و مصونیت قرآن محفوظ بماند <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۵۰ ـ ۵۱.</ref>، از نوشتن، تدوین و نقل آن بهشدت جلوگیری کردند <ref>حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ۲۶۷.</ref>. منع نوشتن حدیث تا زمان حکومت عمربنعبدالعزیز (۹۹ ـ ۱۰۱ ق) ادامه داشت. او این منع را لغو کرد؛ در حالیکه در آن زمان بیشتر [[صحابه]] از دنیا رفته بودند <ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱/۳۳.</ref>. در دوران منع نوشتن حدیث، [[امیرالمؤمنین علی(ع)]] و دیگر امامان معصوم(ع) به حفظ، کتابت و نشر حدیث توجه داشتند و خود به نوشتن حدیث پرداختند و پیروان خود را نیز بدان تشویق کردند <ref>فیض کاشانی، الوافی، ۱/۲۲۷، ۲۳۱ و ۲۳۵ ـ ۲۳۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۷/۳۰۲؛ آقابزرگ، الذریعه، ۲/۳۰۶.</ref>. | ||
نخستین کتاب حدیثی، صحیفهای است که علی(ع) از احادیث پیامبر اکرم(ص) در زمان خود پیامبر(ص) جمع کرد که از آن به [[صحیفه علی(ع)]] یا کتاب علی(ع) تعبیر میشود و جمعی از محدثان شیعه و اهل سنت از آن، حدیث نقل کردهاند <ref>احمدبنحنبل، مسند الاماماحمدبنحنبل، | نخستین کتاب حدیثی، صحیفهای است که علی(ع) از احادیث پیامبر اکرم(ص) در زمان خود پیامبر(ص) جمع کرد که از آن به [[صحیفه علی(ع)]] یا کتاب علی(ع) تعبیر میشود و جمعی از محدثان شیعه و اهل سنت از آن، حدیث نقل کردهاند <ref>احمدبنحنبل، مسند الاماماحمدبنحنبل، ۱/۷۹؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۳/۱۲۶ ـ ۱۲۷؛ ابنماجه، سنن ابنماجه، ۲/۸۸۷.</ref>. به غیر از این صحیفه، امامعلی(ع) صحیفه دیگری هم داشته که به املای رسول خدا(ص) بوده است <ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۷؛ صدوق، من لایحضر، ۴/۲۶۳.</ref> و بر اساس روایتی از [[امامحسن(ع)]] همه احکام را دارا بوده است <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۴۴/۱۰۰ ـ ۱۰۱.</ref>. از این کتاب تعبیر به «[[جفر و جامعه]]» نیز شده است <ref>صفار، بصائر الدرجات، ۱/۱۵۰ و ۱۵۲.</ref> و در دورههای بعد، امامان معصوم(ع) به این کتاب استناد میکردند <ref>طوسی، الاستبصار، ۱/۳۸۳؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۸/۳۸۶.</ref>. [[حضرت فاطمه(س)]] نیز روایاتی را در زمان رسول اکرم(ص) جمع کرد <ref>طبری امامی، دلائل الامامه، ۶۵ ـ ۶۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۲/۸۱.</ref>. [[سعدبنعباده]] و [[جابربنعبدالله انصاری]] <ref>صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۲۴ و ۲۶.</ref>، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[مقداد]] و برخی دیگر از اصحاب رسول خدا(ص) نیز به نقل حدیث پرداختند و آثاری از خود بر جای گذاشتند <ref>آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۵۲.</ref>. در طبقه [[تابعان]] نیز عدهای از پیروان اهل بیت(ع) ازجمله [[علیبنابیرافع]] <ref>نجاشی، رجال النجاشی، ۶ ـ ۷.</ref>، [[سلیمبنقیس هلالی]] <ref>کشی، رجال کشی، ۱۰۴.</ref>، [[حارثبنعبدالله اعور همدانی]]، [[اصبغبننباته]]، [[میثم تمار]] و دیگران به تألیف کتابها و رسالههای حدیثی پرداختند <ref>← مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۶۴ ـ ۶۵.</ref>. | ||
[[امامباقر(ع)]] و [[امامصادق(ع)]] نیز یاران و شاگردان خود را تشویق به ثبت و ضبط احادیث میکردند و بسیاری از روایات شیعی از این عصر به بعد در قالب کتاب تدوین شدند <ref>کلینی، الکافی، | [[امامباقر(ع)]] و [[امامصادق(ع)]] نیز یاران و شاگردان خود را تشویق به ثبت و ضبط احادیث میکردند و بسیاری از روایات شیعی از این عصر به بعد در قالب کتاب تدوین شدند <ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۲.</ref>. جمعی از اصحاب ائمه(ع) ازجمله [[احمدبنمحمدبنابینصر بزنطی]] و [[حسنبنمحبوب]] و [[حمادبنعیسی]] و [[صفوانبنیحیی]] از دستاندرکاران این کار بودند <ref>غفاری، تلخیص مقباس، ۲۳۸.</ref>. مجموعه این مکتوباتِ محدثان شیعه به ۶۶۰۰ کتاب (رساله یا نوشته) <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۳۰/۱۶۵؛ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ۱/۱۲۳.</ref> یا شش هزار کتاب و چهارصد اصل رسید <ref>آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۲/۱۳۴.</ref>. کتابهای [[کافی]] از [[محمدبنیعقوب کلینی]]، [[من لایحضره الفقیه]] از [[شیخ صدوق]]، [[تهذیب الاحکام]] و [[استبصار]] از [[محمدبنحسن طوسی]]، چهار کتاب مهم حدیثی شیعه، در قرن چهارم و پنجم بر اساس همان کتابها و اصول تألیف شدند <ref>غفاری، تلخیص مقباس، ۲۴۲؛ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۲/۱۳۴ ـ ۱۳۵.</ref>. در سده دهم هجری کتابهای وافی از [[محمدمحسن فیض کاشانی]]، [[وسائل الشیعه]] از [[محمدحسن حر عاملی]]، [[بحار الانوار]] از [[محمدباقر مجلسی]] و [[عوالم العلوم]] از [[عبدالله بحرانی اصفهانی]] با سبکی نو به تدوین حدیث رونق دادند و پس از آنها نیز عدهای از علما مانند [[میرزاحسین نوری]] با نگارش کتابهایی مانند [[مستدرک الوسائل]] به تکمیل آن پرداختند <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۱۲ ـ ۱۲۲.</ref>. | ||
در میان اهل سنت نیز پس از رفع ممنوعیت نوشتن حدیث، اقداماتی صورت گرفت. محمدبنشهاب زهری در قرن دوم هجری احادیث مدینه را گردآوری و برای عمربنعبدالعزیز فرستاد و او آنها را به صورت دفترهایی به شهرها فرستاد <ref>عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، | در میان اهل سنت نیز پس از رفع ممنوعیت نوشتن حدیث، اقداماتی صورت گرفت. محمدبنشهاب زهری در قرن دوم هجری احادیث مدینه را گردآوری و برای عمربنعبدالعزیز فرستاد و او آنها را به صورت دفترهایی به شهرها فرستاد <ref>عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ۲۳۵.</ref>. از قرن دوم هجری شخصیتهای بسیاری به نگارش حدیث روی آوردند <ref>عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ۲۳۲ ـ ۲۳۳.</ref>؛ ازجمله [[مالکبنانس]] «الموطأ» را تألیف کرد. این زمان زمینهساز دوران شکوفایی تدوین حدیث در قرن سوم و چهارم شد. صحاح ششگانه اهل سنت، [[صحیح بخاری]]، [[صحیح مسلم]]، [[سنن ابنماجه]]، [[سنن ابیداوود]]، [[سنن ترمذی]] و [[سنن نسایی]] به ترتیب در این عصر تألیف شدهاند <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۱ ـ ۱۳۵.</ref>. به جز صحاح ششگانه کتابهای حدیثی دیگری نیز در همین مقطع تألیف شدند <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۵.</ref>. از قرن پنجم به بعد کار تدوین جوامع حدیثی، نگارش مستدرکات و نگارش شرح بر کتابهای حدیثی در میان اهل سنت پیگیری شد <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۶ ـ ۱۳۸.</ref>. | ||
[[امامخمینی]] افزون بر شرحهایی که بر احادیث نگاشته است، دیدگاههای قابل توجهی در لابهلای نوشتههای فقهی، اصولی عرفانی و حتی سخنرانیهای خویش درباره حدیث و شیوههای فهم آن، مطرح کرده است. | [[امامخمینی]] افزون بر شرحهایی که بر احادیث نگاشته است، دیدگاههای قابل توجهی در لابهلای نوشتههای فقهی، اصولی عرفانی و حتی سخنرانیهای خویش درباره حدیث و شیوههای فهم آن، مطرح کرده است. | ||
==جایگاه و اهمیت حدیث== | ==جایگاه و اهمیت حدیث== | ||
حدیث پس از [[قرآن کریم]]، منبع اصلی معارف و احکام اسلام است و در همه علوم اسلامی از قبیل [[تفسیر قرآن]]، [[اصول فقه]]، [[فقه]]، [[کلام]]، [[فلسفه]]، تاریخ، اخلاق و عرفان نقشی مهم و برجسته دارد. در قرآن کریم اصول اساسی مسائل اعتقادی و اخلاق و احکام بیان شده و شرح و تفصیل و تطبیق آن در شرایط گوناگون نیازمند شرح و تفسیر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است <ref>نحل، | حدیث پس از [[قرآن کریم]]، منبع اصلی معارف و احکام اسلام است و در همه علوم اسلامی از قبیل [[تفسیر قرآن]]، [[اصول فقه]]، [[فقه]]، [[کلام]]، [[فلسفه]]، تاریخ، اخلاق و عرفان نقشی مهم و برجسته دارد. در قرآن کریم اصول اساسی مسائل اعتقادی و اخلاق و احکام بیان شده و شرح و تفصیل و تطبیق آن در شرایط گوناگون نیازمند شرح و تفسیر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است <ref>نحل، ۴۴؛ حشر، ۷؛ طباطبایی، المیزان، ۳/۸۴ ـ ۸۵.</ref>؛ از اینرو روایات، مکمل و مفسر آیات قرآن به حساب میآیند و در مرتبه پس از آن قرار دارند. پبامبر(ص) قرآن و اهل بیت(ع) را عِدل یکدیگر معرفی کرده است <ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۸۷.</ref>؛ نیز از ایشان نقل شده است خداوند در قرآن احکام فراوانی از حلال و حرام را برای ایشان فرستاده است و سپس پیشبینی کرده پس از ایشان خواهند گفت که تنها حلال و حرام قرآن حلال و حرام دانسته شود و حال آنکه آنچه پیامبر حرام کرده، بسان حرام در قرآن خواهد بود <ref>ابنماجه، سنن ابنماجه، ۱/۶؛ دار قطنی، سنن الدار قطنی، ۴/۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱/۱۰۹.</ref>. از نگاه علمای شیعه در اصل اعتبار و حجیت احادیث پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تردیدی نیست. | ||
درباره جایگاه و اهمیت احادیث، روایات بسیاری در فضیلت فراگیری، حفظ و مذاکره حدیث <ref>کلینی، الکافی، | درباره جایگاه و اهمیت احادیث، روایات بسیاری در فضیلت فراگیری، حفظ و مذاکره حدیث <ref>کلینی، الکافی، ۱/۳۳ و ۴۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۶ و ۱۵۳.</ref> و بهویژه فهم حدیث آمده است، تا جایی که بهدستآوردن یک حدیث درباره حلال و حرام از همه امور مادی، برتر از دنیا معرفی شده <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۶.</ref> و منزلت شیعیان به اندازه نقل و فهم آنان از روایات دانسته شده است <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۲.</ref> و گفته شده فهم یک روایت بهتر از نقل ده روایت <ref>نعمانی، الغیبه، ۱۴۱.</ref> یا هزار روایت <ref>صدوق، معانی الاخبار، ۲.</ref> است و هیچ فردی به مرتبه [[فقاهت]] نمیرسد، مگر آنکه توان درک مقصود اصلی از احادیث و کلام امامان(ع) را داشته باشد <ref>صدوق، معانی الاخبار، ۲؛ نعمانی، الغیبه، ۱۴۱.</ref>. به همین جهت مسلمانان نیز اهتمامی ویژه به حدیث داشتهاند <ref>آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۲۸.</ref>؛ تا جایی که برخی از راویان ازجمله محمدبنمسلم نزدیک به سی هزار حدیث حفظ بودند <ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۴۷.</ref>؛ چنانکه سفرهای فراوان علمای شیعه <ref>← غفاری، مقدمه من لایحضر، ۱.</ref> و علمای اهل سنت <ref>خطیب بغدادی، الرحله، ۱۷۶ ـ ۱۸۳؛ عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، ۱۷۶ ـ ۱۸۳.</ref> برای دریافت حدیث که در کتابهای تاریخی به موارد آن اشاره شده، نشانگر این اهتمام و توجه است. با تشویق پیشوایان دین و اهتمام مسلمانان، حدیث شکل گرفت و تدوین شد و به جز دوره کوتاه منع حدیث پس از پیامبر(ص) آن هم در میان طوایفی از مسلمانان، نزد همه مذاهب اسلامی روایت حدیث به دو شکل مکتوب و شفاهی رواج یافت و چندین علم با موضوع حدیث بهویژه علم روایت و درایت که هر یک دارای شاخههای بسیار است، تأسیس شد <ref>صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۰۶ ـ ۱۱۴.</ref>. [[ابنخلدون]] اقسام علوم حدیث را بسیار و متنوع دانسته است <ref>تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۵۶.</ref>. درکنار روایت حدیث، علومی مانند درایة الحدیث، علم الحدیث، غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علم رجال شکل گرفته است. | ||
از سوی دیگر، حدیث از صدر اسلام در معرض [[تحریف]] و جعل افراد منحرف و سودجو بوده است <ref>مطهری، مجموعه آثار، | از سوی دیگر، حدیث از صدر اسلام در معرض [[تحریف]] و جعل افراد منحرف و سودجو بوده است <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۹۶ ـ ۹۷ و ۲۵/۴۴۲.</ref> و بنیامیه <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۲۲/۲۰۲.</ref> و ملحدان مانند ابنابیالعوجا <ref>← مفضل، توحید المفضل، ۳۰ و ۳۹ ـ ۴۰؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، ۱۰/۱۱۳.</ref>، از مهمترین جریانهای تحریفگر احادیث پیامبر(ص) و ائمه اهل بیت(ع) بودهاند. محدثان برای حفاظت حدیث از تحریف و تصحیح و نقل درست آن، اجازه حدیث را مرسوم کردند و محدثان برای دریافت و نقل حدیث میبایست اجازه یا جواز دریافت و نقل میگرفتند <ref>آقابزرگ، الذریعه، ۱/۱۳۱ ـ ۲۶۶.</ref>. | ||
به اعتقاد امامخمینی حدیث، سند اسلام است و بیتوجهی به آن، بیتوجهی به قرآن شمرده میشود <ref>امامخمینی، ولایت فقیه، | به اعتقاد امامخمینی حدیث، سند اسلام است و بیتوجهی به آن، بیتوجهی به قرآن شمرده میشود <ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱.</ref>. ایشان پس از آنکه مهمترین پیشنیاز [[اجتهاد]] را قرآنشناسی و سنتشناسی میشمارد، انس با روایات اهل بیت(ع) و شیوه فهم آنها را برای استنباط درست لازم میشمرد <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲ ـ ۱۳.</ref>. ایشان کتابهای حدیثی را منبع احکام و دستورهای اسلام میداند <ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱.</ref> و آخرین سفارشها و وصیتنامه خود را با [[حدیث ثقلین]] آغاز میکند <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۳.</ref>. ایشان معتقد است سخنان معصومان(ع) به منبع علم رحمانی متصل است و دارای نورانیتی است که در دیگر سخنان یافت نمیشود <ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۴.</ref>. ایشان به اهمیت حفظ و نقل حدیث توجه ویژه داشت و خود خبره حدیث بود و از عالمانی چون [[محمدرضا مسجدشاهی]]، [[شیخعباس قمی]]، [[سیدمحسن عاملی]] و [[سیدابوالقاسم دهکردی]] [[اجازه نقل حدیث]] داشت که آن را در آغاز کتاب چهل حدیث خود بازگو کرده است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲ ـ ۳.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|اجازات امامخمینی}}. | ||
==اقسام حدیث و اعتبار آن== | ==اقسام حدیث و اعتبار آن== | ||
حدیث از زوایای مختلف در خور تقسیم است: در یک تقسیمبندی، خبر به متواتر، [[مستفیض]] و واحد تقسیم شده است <ref>بهایی عاملی، الوجیزه، | حدیث از زوایای مختلف در خور تقسیم است: در یک تقسیمبندی، خبر به متواتر، [[مستفیض]] و واحد تقسیم شده است <ref>بهایی عاملی، الوجیزه، ۴ ـ ۵؛ عراقی، الاجتهاد و التقلید، ۴۷.</ref>. خبر نقلشده در صورتی که علمآور باشد <ref>سید مرتضی، رسائل، ۲/۲۸۳؛ کرکی، جامع المقاصد، ۳/۳۶۷.</ref>، به گونهای که واسطه نقل آن جماعتی باشند که عادتاً هماهنگی در میان آنها برای جعل حدیث و دروغگویی ممتنع است، به آن [[خبر متواتر]] گفته میشود <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۶۱؛ بهایی عاملی، الوجیزه ۴؛ صدر، سیدمحمدباقر، قاعده لاضرر، ۲۴ ـ ۲۵.</ref> و خبری که راویان آن در هر طبقه بیش از دو یا سه نفر باشند، اما به حد تواتر نرسد، مستفیض گفته میشود <ref>عراقی، الاجتهاد و التقلید، ۴۷؛ فضلی، اصول الحدیث، ۹۹.</ref>؛ همچنین در صورتی که علمآور نباشد <ref>سید مرتضی، الذریعه، ۲/۴۰؛ ← حائری اصفهانی، الفصول الغرویه فی الأصول الفقهیه، ۲۷۰.</ref> و ظنآور باشد، [[خبر واحد]] نامیده میشود، خواه راوی آن یک نفر باشد یا بیشتر <ref>حلی، علامه، مبادئ الوصول الی علم الأصول، ۲۰۵؛ ← میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۳۹۳.</ref>. | ||
حدیث از ابعاد دیگر نیز تقسیماتی دارد؛ از جهت صفات راویان به خبر صحیح، حَسن، موثق و ضعیف تقسیم شده است. [[حدیث صحیح]] آن است که همه سلسله سند روایت را راویان امامی عادل تشکیل دهند <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، | حدیث از ابعاد دیگر نیز تقسیماتی دارد؛ از جهت صفات راویان به خبر صحیح، حَسن، موثق و ضعیف تقسیم شده است. [[حدیث صحیح]] آن است که همه سلسله سند روایت را راویان امامی عادل تشکیل دهند <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۷۶.</ref> و [[حدیث حسن]] حدیثی است که راوی آن امامی ممدوح باشد؛ یعنی به وثاقت او تصریح شده باشد <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۱.</ref>. [[حدیث موثق]] به حدیثی گویند که در سلسله سند فردی غیر امامیِ ثقه باشد؛ اگرچه بقیه امامی عادل باشند <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۴ ـ ۸۵.</ref>. حدیث ضعیف آن است که راوی آن امامیِ عادل یا ممدوح یا مخالفی که وثاقت او تأیید شده، نباشد <ref>شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۶.</ref>. همچنین حدیث از جهت اتصال یا عدم اتصال سند به معصوم(ع) به خبر مسند، معلق، مقطوع، منقطع و مرسل و از جهت منبع خبر به [[حدیث قدسی]] (کلام خداوند) و غیر قدسی تقسیم شده است <ref>بهایی عاملی، الوجیزه، ۴ ـ ۵.</ref>. | ||
در حجیت سخنان پیامبر(ص) تردیدی نیست. آیات قرآنی ازجمله «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» <ref>حشر، | در حجیت سخنان پیامبر(ص) تردیدی نیست. آیات قرآنی ازجمله «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» <ref>حشر، ۷.</ref> و آیات دیگر <ref>نحل، ۴۴؛ احزاب، ۲۱؛ نجم، ۳ ـ ۴.</ref> بر این مطلب دلالت دارند <ref>← طوسی، التبیان، ۹/۴۲۱ و ۵۶۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۹/۵۰۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱۹/۲۷ و ۲۰۴.</ref>. از نگاه علمای شیعه سخن امامان معصوم(ع) در حکم سخن پیامبر اکرم(ص) است <ref>← حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۴۱ ـ ۱۵۳، ۱۵۸ و ۱۸۱.</ref>. | ||
از میان اقسام حدیث، علما [[حجیت]] خبر متواتر را پذیرفتهاند؛ زیرا خبر متواتر یقینآور و موجب [[قطع]] است و قطع بهخودیخود حجت است و حجیت آن نیازی به جعل و تعبد شرعی ندارد <ref>صدر، سیدمحمدباقر، دروس، | از میان اقسام حدیث، علما [[حجیت]] خبر متواتر را پذیرفتهاند؛ زیرا خبر متواتر یقینآور و موجب [[قطع]] است و قطع بهخودیخود حجت است و حجیت آن نیازی به جعل و تعبد شرعی ندارد <ref>صدر، سیدمحمدباقر، دروس، ۱/۲۷۰ ـ ۲۷۱؛ پژوهشگاه علوم، ۳۹۶.</ref>؛ اما در حجیت خبر واحد اختلاف است. گستردگی خبر واحد در کتابهای حدیثی، سبب شده که علما به این بحث توجه گسترده کنند <ref>سید مرتضی، الذریعه، ۲/۴۱؛ طوسی، العده، ۱/۹۷؛ حلی، محقق، معارج الاصول، ۲۰۳ ـ ۲۰۴ و ۲۰۷ ـ ۲۰۸؛ حلی، علامه، مبادئ الوصول الی علم الأصول، ۲۰۵ ـ ۲۰۶.</ref>. امامخمینی ضمن مبحث [[امارات]] در اصول فقه <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۷.</ref> و در تقریرات اصولی <ref>← امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۹؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۵۰.</ref> به بحث از خبر واحد و دلایل حجیت آن پرداخته و بحث از آن را جزو مسائل علم اصول دانسته است <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۸.</ref>. | ||
درباره حجیت خبر واحد دو دیدگاه نقل شده است. [[سید مرتضی]] <ref>سید مرتضی، رسائل، | درباره حجیت خبر واحد دو دیدگاه نقل شده است. [[سید مرتضی]] <ref>سید مرتضی، رسائل، ۳/۳۰۹؛ سید مرتضی، الذریعه، ۱/۲۸۱ و ۲/۴۱، ۵۴.</ref>، [[ابنزهره]] <ref>ابنزهره، غنیة النزوع، ۳۲۸ ـ ۳۲۹.</ref>، [[ابنبراج]] <ref>ابنبراج، المهذب، ۲/۵۹۸.</ref> و [[ابنادریس]] <ref>ابنادریس، السرائر، ۱/۵۱.</ref> آن را حجت نمیدانند. از سوی دیگر، [[شیخ طوسی]] <ref>طوسی، العده، ۱/۱۲۶ ـ ۱۲۷.</ref> و گروهی دیگر از اصولیان بر حجیت خبر واحد ثقه، اِدعای [[اجماع]] کردهاند <ref>میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۴۱۶؛ انصاری، فرائد الاصول، ۱/۱۴۵؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۳۰۲.</ref>. [[علامه حلی]] <ref>مبادئ الوصول الی علم الاصول، ۲۰۵.</ref> و عموم عالمانِ پس از وی مانند [[عاملی]] <ref>عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ۱۸۹.</ref>، [[مجلسی]] <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۴۵.</ref>، [[میرزای قمی]] <ref>میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۴۰۴.</ref> و [[آخوند خراسانی]] <ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۹۳.</ref> و علمای معاصر قائل به حجیت خبر واحد شدهاند. | ||
امامخمینی نیز ضمن پذیرش حجیت خبر واحد و ارائه دلیل برای آن، به بررسی دلایل مخالفان پرداخته است <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، | امامخمینی نیز ضمن پذیرش حجیت خبر واحد و ارائه دلیل برای آن، به بررسی دلایل مخالفان پرداخته است <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۱۲ ـ ۳۱۳.</ref>. ایشان ضمن بحث از دلیلهای حجیت خبر واحد، مهمترین دلیل آن را بنای عُقلا و تأیید آن از سوی شارع میداند <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۱۳؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۹۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|خبر واحد}}. | ||
ملاک حجیت خبر واحد را برخی وثوق خبری و برخی دیگر وثوق مخبری دانستهاند. وثوق خبری که از آن به وثوق صدوری نیز تعبیر میشود، اطمینان به صدور مضمون خبر از سوی معصومان(ع) است و وثوق مخبری، اطمینان به صحت سند روایت و وثاقت راویان موجود در سند است که از آن به وثوق سندی نیز تعبیر میشود <ref>← آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، | ملاک حجیت خبر واحد را برخی وثوق خبری و برخی دیگر وثوق مخبری دانستهاند. وثوق خبری که از آن به وثوق صدوری نیز تعبیر میشود، اطمینان به صدور مضمون خبر از سوی معصومان(ع) است و وثوق مخبری، اطمینان به صحت سند روایت و وثاقت راویان موجود در سند است که از آن به وثوق سندی نیز تعبیر میشود <ref>← آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، ۳/۱۴۸.</ref>. بیشتر فقیهان شیعه قائل به وثوق خبریاند <ref>اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۲/۲۷۹؛ ← آملی، محمدتقی، مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی، ۲/۱۹۳؛ ← تبریزی، أوثق الوسائل، ۱۲۶.</ref>. به باور آنان اگر خبری ضعیف باشد، ولی قرینههایی بر صدق آن وجود داشته باشد، به آن عمل خواهد شد. بر مبنای وثوق مُخبری اگر سند روایتی ضعیف باشد، به آن عمل نمیشود؛ هرچند مشهور به آن روایت عمل کرده باشند <ref>آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، ۴/۴۵۴؛ ← گلپایگانی، کتاب الشهادات، ۴۳.</ref>؛ زیرا با عمل مشهور، اطمینان به صدور خبر برای نوع مردم پیدا نمیشود؛ علاوه بر این به باور قائلان به وثوق مخبری با فرض حصول اطمینانِ نوعی به وثوق خبر، دلیلی بر حجیت آن وجود ندارد <ref>خویی، مصباح الاصول، ۱/۲۷۹ ـ ۲۸۰.</ref>؛ از اینرو نه عمل مشهور را جبرانکننده ضعف سند میدانند و نه رویگردانی آنان را موهن اعتبار روایت <ref>خویی، مصباح الاصول، ۱/۱۶۴ ـ ۱۷۰.</ref>. | ||
امامخمینی با پذیرش مبنای وثوق خبری، عمل مشهور قدما طبق روایت را جبرانکننده ضعف سند آن <ref>امامخمینی، التعادل و الترجیح، | امامخمینی با پذیرش مبنای وثوق خبری، عمل مشهور قدما طبق روایت را جبرانکننده ضعف سند آن <ref>امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۱۲۴؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۵۹۸.</ref> و رویگردانی آنان را سبب وهن روایت <ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۰۵؛ امامخمینی، الطهاره، ۴/۳۲۴.</ref> دانسته است. به باور ایشان امور دیگری مانند بسیاربودنِ روایاتِ هممضمون <ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۱۸ ـ ۱۱۹.</ref> قوت متن <ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۱۰۳.</ref> و وجود مضامین عالی <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۴.</ref> نیز موجب اطمینان به وثوق خبر و جبران ضعف سند میشود {{ببینید|متن=ببینید|خبر واحد}}. | ||
==شناخت و فهم حدیث== | ==شناخت و فهم حدیث== | ||
درایة الحدیث علمی است که موضوع آن به طور مشخص متن و محتوای حدیث است و با استفاده از آن، شیوه فهم و تفسیر روایات دانسته میشود <ref>رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، | درایة الحدیث علمی است که موضوع آن به طور مشخص متن و محتوای حدیث است و با استفاده از آن، شیوه فهم و تفسیر روایات دانسته میشود <ref>رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، ۸۹.</ref>. امامخمینی همسو با دیگر فقها قواعد و شیوههایی را در لابهلای نوشتههای اصولی و فقهی خود برای فهم درستی حدیث مطرح کرده است: | ||
# عرضه روایات بر قرآن: قرآن افزون بر ملاک درستی و نادرستی احادیث، وسیلهای برای فهم احادیث نیز شمرده شده است <ref>کلینی، الکافی، | # عرضه روایات بر قرآن: قرآن افزون بر ملاک درستی و نادرستی احادیث، وسیلهای برای فهم احادیث نیز شمرده شده است <ref>کلینی، الکافی، ۱/۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۳۵ ـ ۲۳۶ و ۲۴۲ ـ ۲۴۴؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۳/۵۸۵.</ref>. نزد فقهای شیعه این معیار از موازین مهم شناخت حدیث است <ref>مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۴۴؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳۲۱.</ref> و امامخمینی نیز عرضه احادیث بر قرآن را از اصول مسلم شناخت روایات معرفی کرده است <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۸۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۸.</ref>؛ بر این اساس ایشان روایاتی را که دارای مؤید قرآنیاند، هرچند سندشان کامل نباشد، پذیرفته <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۷۶.</ref> و از این راه روایات بسیاری را نقد و رد کرده است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۴۰ و ۲۱/۱۶؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۶۴ ـ ۶۵؛ مکاسب، ۱/۲۱۹.</ref>. | ||
# عرضه حدیث به سنت قطعی: به تأکید [[امامصادق(ع)]] تنها احادیث مطابق با قرآن و سنت قطعیِ پیامبر(ص) پذیرفته میشوند <ref>کلینی، الکافی، | # عرضه حدیث به سنت قطعی: به تأکید [[امامصادق(ع)]] تنها احادیث مطابق با قرآن و سنت قطعیِ پیامبر(ص) پذیرفته میشوند <ref>کلینی، الکافی، ۱/۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۴۳ ـ ۲۴۴.</ref>. امامخمینی نیز آن را از ملاکهای اعتبار روایات شمرده <ref>امامخمینی، البیع، ۵/۲۳۹ ـ ۲۴۲.</ref>؛ چنانکه روایاتی که حیلههای ربوی را تأیید میکنند، به جهت مخالفت آنها با کتاب و روایاتِ مستفیض نقد و رد کرده است <ref>امامخمینی، البیع، ۲/۵۵۲ ـ ۵۵۳.</ref>. | ||
# توجه به محاورات عرفی و لغوی: پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به زبان متعارف و شناختهشده زمان خود سخن گفتهاند؛ از اینرو فهم سخن آنان، با دقت در محاورات عرفیِ رایجِ در زمان ایشان ممکن خواهد شد؛ بنابراین فقها در مقام فتوا، روایات را حمل بر فهم متعارف عرف کردهاند <ref>طوسی، المبسوط، | # توجه به محاورات عرفی و لغوی: پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به زبان متعارف و شناختهشده زمان خود سخن گفتهاند؛ از اینرو فهم سخن آنان، با دقت در محاورات عرفیِ رایجِ در زمان ایشان ممکن خواهد شد؛ بنابراین فقها در مقام فتوا، روایات را حمل بر فهم متعارف عرف کردهاند <ref>طوسی، المبسوط، ۲/۹۰؛ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۱/۲۶۵ ـ ۲۶۶؛ نجفی، جواهر الکلام، ۳۲/۲۴۸.</ref>. امامخمینی نیز عرف زمان صدور را دخیل در فهم روایات شمرده و تأکید کرده است باید از آمیختن مطالب عقلی و عرفانی به فقه پرهیز کرد؛ بر همین اساس ایشان یکی از شرایط اجتهاد را فهم محاورات عرفی کتاب و سنت میداند <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۹؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۲۱۸ ـ ۲۲۰.</ref>. افزون بر این، امامخمینی هرچند سخن لغتشناس را [[حجت شرعی]] نمیداند <ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۱۹.</ref>، اما مراجعه به او را به عنوان دانای فن، لازم میداند و در موارد زیادی خود نیز به لغت مراجعه کرده است <ref>امامخمینی، الطهاره، ۱/۱۱۰، ۱۲۴ و ۴/۱۲۷، ۱۷۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۹۹ ـ ۳۰۰؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۸۵.</ref>. | ||
# توجه به مناصب معصومان(ع): پیامبر(ص) و ائمه(ع) دارای مناصب و شئون گوناگونی چون [[تبلیغ احکام]]، [[قضاوت]] و رهبری اجتماع بودهاند <ref>شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، | # توجه به مناصب معصومان(ع): پیامبر(ص) و ائمه(ع) دارای مناصب و شئون گوناگونی چون [[تبلیغ احکام]]، [[قضاوت]] و رهبری اجتماع بودهاند <ref>شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۲۱۴ ـ ۲۱۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۱۲۰.</ref> و سخنان آنان به مقتضای مناصب یادشده بیان شده است. حدیثی که در مقام بیان احکام باشد، حکمی ثابت و جاودانه و برای همه زمانها خواهد بود؛ اما دستهای دیگر با توجه به شرایط و موقعیتهای ویژه ممکن است قضایی یا حکومتی یا غیر آن باشند. با توجه به این اصل، پارهای از تعارضها در سیره و رفتار معصومان(ع) و نیز موضعگیریهای متفاوت آنان، حل میگردد. امامخمینی معیاری را نیز برای تمییز سخنان معصومان در مناصب گوناگون بیان کرده است؛ برای نمونه، اگر صدور روایت برای بیان مأموریت فرمانده ارتش یا مانند آن باشد، این حکمی حکومتی است و اگر در مقام قضا باشد، قضایی است و اگر غیر آن دو باشد، بیان [[حکم شرعی]] است <ref>امامخمینی، بدائع الدرر، ۱۰۹ ـ ۱۱۳.</ref>. | ||
# ارشاد روایات به امور عقلایی: مضمون برخی از روایات، تأیید روشهای عقلا در زندگی است. توجه به این اصل در فهم درست روایات دخیل است؛ ازجمله بیشتر فقها برای اثبات جواز [[تقلید]]، به بنای عُقلا مبنی بر لزوم رجوع غیر عالم و غیر متخصص به عالم و متخصص استناد کردهاند؛ همچنین به [[آیه نفر]] <ref>توبه، | # ارشاد روایات به امور عقلایی: مضمون برخی از روایات، تأیید روشهای عقلا در زندگی است. توجه به این اصل در فهم درست روایات دخیل است؛ ازجمله بیشتر فقها برای اثبات جواز [[تقلید]]، به بنای عُقلا مبنی بر لزوم رجوع غیر عالم و غیر متخصص به عالم و متخصص استناد کردهاند؛ همچنین به [[آیه نفر]] <ref>توبه، ۱۲۲.</ref> و [[آیه سؤال]] <ref>انبیاء، ۷.</ref> و برخی روایات <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۷ ـ ۱۵۰.</ref> استناد شده است <ref>انصاری، الاجتهاد و التقلید، ۴۸؛ خویی، دراسات، ۴/۴۲۹ ـ ۴۳۱؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۳۸ ـ ۵۳۹.</ref>. امامخمینی همسو با این نظر و با توجه به اینکه بنای عقلا را [[شارع]] امضا کرده و پذیرفته است، برای اثبات جواز تقلید به آن استناد کرده است <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۳ ـ ۶۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|تقلید}}. ایشان روایاتی که به ثبت و ضبط روایات و نوشتن آنها دستور دادهاند و نیز ارجاع به کتابهای حدیثی را بر اساس همان ارشاد به بنای عقلا دانسته است <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۲ ـ ۸۴.</ref>. همچنین ایشان روایات [[قرعه]] <ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۸۴ ـ ۳۹۱.</ref> و روایات قاعده «علی الید» <ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۲۶۵.</ref> را ارشاد به امور عقلایی برشمرده است. | ||
# وضع الفاظ برای روح معنا: یکی از اصولی که در فهم روایات و معارف دینی حل بسیاری از مشکلات شمرده میشود، توجه به این نکته است که الفاظ برای روح معنا وضع شدهاند. برخی از محدثان و اندیشمندان اسلام در شرح و تفسیر نصوص دینی، به این نکته تصریح کردهاند؛ ازجمله [[محمدباقر مجلسی]] اجمالاً بر پایه این اصل، به پیروی از امامان معصوم(ع) واژههایی همانند عرش، کرسی <ref>مجلسی، بحار الانوار، | # وضع الفاظ برای روح معنا: یکی از اصولی که در فهم روایات و معارف دینی حل بسیاری از مشکلات شمرده میشود، توجه به این نکته است که الفاظ برای روح معنا وضع شدهاند. برخی از محدثان و اندیشمندان اسلام در شرح و تفسیر نصوص دینی، به این نکته تصریح کردهاند؛ ازجمله [[محمدباقر مجلسی]] اجمالاً بر پایه این اصل، به پیروی از امامان معصوم(ع) واژههایی همانند عرش، کرسی <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۵۵/۲۴ ـ ۳۲.</ref>، لوح و قلم را در قرآن و حدیث شرح کرده است <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۳۵۷ ـ ۳۷۵.</ref>. [[سیدمحمدحسین طباطبایی]] نیز همین شیوه را پذیرفته و از جمود بر ظاهر لفظ پرهیز داده است <ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۹ ـ ۱۲.</ref>. امامخمینی نیز این اصل را کلید معرفت و اساس فهم و رموز قرآنی میداند <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۹.</ref>. ایشان پس از ذکر روایات عقل و جهل یادآور شده است که مقصود اصلی از این روایات فهم نکتههای علمی و فلسفی و جهات تاریخی و ادبی نیست، بلکه مقصود اصلی سبکبارکردن نفوس و توجه انسان به [[عالم غیب]] است <ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|روح معانی}}. | ||
# توجه به عنصر زمان و مکان: توجه به تحولات زمانی و مکانی از دیگر نکتهها در فهم درست روایات است <ref>شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، | # توجه به عنصر زمان و مکان: توجه به تحولات زمانی و مکانی از دیگر نکتهها در فهم درست روایات است <ref>شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ نجفی، جواهر الکلام، ۱۹/۲۸۹، ۳۴۳؛ ۲۲/۱۷۲، ۴۲۸ ـ ۴۲۹ و ۴۱/۲۱۶.</ref>. به عنوان نمونه، گروهی از فقها بر اساس برخی از روایات <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۱۰۱ ـ ۱۰۳.</ref> و دلایل دیگر <ref>اردبیلی، مجمع الفائدة، ۸/۴۲.</ref> فروش سلاح به کافران را در زمان جنگ حرام دانستهاند <ref>ابنادریس، السرائر، ۲/۲۱۶؛ بحرانی، الحدائق الناضرة، ۱۸/۲۰۸؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۲۸.</ref>؛ ولی امامخمینی معتقد است که حرمت فروش سلاح به کافران حکمی قطعی که در همه زمانها و مکانها یکسان باشد، نیست، بلکه در هر زمان و مکان ممکن است حکمی داشته باشد؛ زیرا حرمت فروش در صورتی است که غیر مسلمان از سلاح علیه مسلمانان استفاده کند؛ از اینرو اگر فروش سلاح به تقویت [[کفار]] بینجامد، ممنوع است و اگر چنین نباشد ممنوع نیست؛ چنانکه [[مشرک]] و کافربودن خریدار نیز ملاک نیست. باید در هر زمان، حاکم اسلامی بر اساس شرایط و مصالح تصمیمگیری کند <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۲۲۷ ـ ۲۲۹؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۲.</ref>؛ همچنین استفاده از چیزهای نجس همانند خون و مردار در گذشته حرام بوده است <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۴/۳۹ و ۹۹.</ref>، اما امروزه که مصرفهای دیگر عقلایی دارند، حرام نیستند <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۵۴ ـ ۵۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|اجتهاد}}. | ||
# شناخت راه جمع میان اخبار متعارض: از موضوعات مهم حدیثشناسی تعارض دو یا چند حدیث است. امامخمینی ضمن برشمردن انواع تعارض و چگونگی جمع میان احادیث متعارض بر این باور است که دو خبر متعارض را باید در محیط تشریع و قانونگذاری دید؛ زیرا قانونگذار، نخست اصول و کلیات را القا میکند و آنگاه به بیان تبصرهها و قیدهای آن میپردازد <ref>امامخمینی، التعادل و الترجیح، | # شناخت راه جمع میان اخبار متعارض: از موضوعات مهم حدیثشناسی تعارض دو یا چند حدیث است. امامخمینی ضمن برشمردن انواع تعارض و چگونگی جمع میان احادیث متعارض بر این باور است که دو خبر متعارض را باید در محیط تشریع و قانونگذاری دید؛ زیرا قانونگذار، نخست اصول و کلیات را القا میکند و آنگاه به بیان تبصرهها و قیدهای آن میپردازد <ref>امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۳۱ ـ ۳۳.</ref>؛ بر این اساس ادله احکام واقعی و احکام شک و حاکم و محکوم، عام و خاصّ متعارض نیستند و مشمول [[اخبار علاجیه]] قرار نمیگیرند. ایشان این موارد را از مصادیق جمع عرفی دانسته است <ref>امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۳۳ ـ ۳۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|تعارض ادله}}. | ||
# ارجاع حدیث متشابه به محکم: همانگونه که قرآن دارای [[آیات محکم و متشابه]] است <ref>آل عمران، | # ارجاع حدیث متشابه به محکم: همانگونه که قرآن دارای [[آیات محکم و متشابه]] است <ref>آل عمران، ۷.</ref>، احادیث معصومان(ع) نیز اینگونهاند <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۱۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۸۵.</ref>. [[حدیث متشابه]] حدیثی است که معنایی غیر از معنای ظاهری در آن احتمال میرود؛ بنابراین شامل مؤوّل و مجمل نیز میشود <ref>غفاری، تلخیص مقباس، ۲۵۳.</ref>. امامخمینی به وجود روایات متشابه اشاره کرده <ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۲۲.</ref> و توجهنکردن به روایات متشابه را سبب کجفهی در فهم روایات دانسته است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref>. ایشان با نقل حدیثی از [[امامرضا(ع)]] <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۱۵.</ref>، درباره وجود روایات متشابه یادآور شده است ارجاع احادیث متشابه به محکمات، کار فقیه است <ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۲۲؛ الاجتهاد و التقلید، ۷۲ ـ ۷۳.</ref> و نمونههایی را برای ارجاع متشابه به محکم آورده است <ref>← عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، ۲۰۲ ـ ۲۰۶.</ref>. | ||
# توجه به اختلاف نسخهها: اختلاف خطوط عربی، تقطیع و تبویب، تصحیف و نقل به معنا از علل پیدایش اختلاف نسخههاست. امامخمینی بررسی اختلاف نسخهها را راهی برای فهم و صحت حدیث دانسته است و با بررسی اختلاف نسخهها، افزون بر فهم حدیث، در جهت تصحیح الفاظ حدیث اقدام کرده است <ref>امامخمینی، بدائع الدرر، | # توجه به اختلاف نسخهها: اختلاف خطوط عربی، تقطیع و تبویب، تصحیف و نقل به معنا از علل پیدایش اختلاف نسخههاست. امامخمینی بررسی اختلاف نسخهها را راهی برای فهم و صحت حدیث دانسته است و با بررسی اختلاف نسخهها، افزون بر فهم حدیث، در جهت تصحیح الفاظ حدیث اقدام کرده است <ref>امامخمینی، بدائع الدرر، ۵۴ ـ ۵۶.</ref>. ایشان ازجمله در کتاب «[[الخلل فی الصلاة]]» دراینباره بحثی مفصل دارد و در مقام تطبیق، پس از ذکر حدیثی از [[وسائل الشیعه]] آن را با نسخه وافی و مرآة العقول و کافی و تهذیب و استبصار مطابقت داده و ارزیابی کرده و اشتباه ناسخان و کاتبان را یادآور شده است <ref>امامخمینی، الخلل فی الصلاة، ۵۸ ـ ۵۹؛ امامخمینی، البیع، ۲/۵۲۶ ـ ۵۲۷.</ref>. | ||
# بررسی محتوایی حدیث: بررسی محتوایی حدیث، یکی از راههای شناخت صحت و سلامت حدیث است. امامخمینی در آثار خود برای نقد حدیث از این روش استفاده کرده است. به باور ایشان اعتماد به روایات از باب تعبد محض نیست، بلکه به استناد [[سیره عقلا]] و ردنکردنِ شارع است؛ بنابراین اضطراب متن، آشفتگی معنا، وهن تعبیر، مخالفت با اجماع و شهرت، از اعتبار حدیث میکاهد <ref>امامخمینی، الطهاره، | # بررسی محتوایی حدیث: بررسی محتوایی حدیث، یکی از راههای شناخت صحت و سلامت حدیث است. امامخمینی در آثار خود برای نقد حدیث از این روش استفاده کرده است. به باور ایشان اعتماد به روایات از باب تعبد محض نیست، بلکه به استناد [[سیره عقلا]] و ردنکردنِ شارع است؛ بنابراین اضطراب متن، آشفتگی معنا، وهن تعبیر، مخالفت با اجماع و شهرت، از اعتبار حدیث میکاهد <ref>امامخمینی، الطهاره، ۱/۹۵.</ref>. به نظر ایشان، سخنان معصومان منزه از آن است که در آن وهن در تعبیر و آشفتگی معنا یا تناقض راه یابد؛ از اینرو ایشان روایتهایی از این دست را بهصراحت رد میکرد <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۲۱۹.</ref>؛ برای مثال، ایشان صدور روایتی را که مشعر به جواز دروغ بوده است، به دلیل منافاتداشتن آن با جایگاه معصوم رد کرده است <ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۰۳.</ref> و یا درباره روایت «کل شیئ هو لک حلال حتی تعلم انه حرام» <ref>کلینی، الکافی، ۵/۳۱۳؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۸۹.</ref>، احتمال اعم از [[شبهه بدوی]] و [[علم اجمالی]] را به دلیل مناسبنبودن تجویز ارتکاب حرام از معصوم(ع) نمیپذیرد <ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۸۰ ـ ۳۸۱.</ref> و از سوی دیگر، روایت «مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء» <ref>ابنشعبه، تحف العقول، ۲۳۸.</ref> را گرچه از نظر سند ضعیف میداند، به دلیل صداقت مضمون، صادر از معصوم میشمرد <ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۲۳ ـ ۱۲۴.</ref>. | ||
# توجه به متون فقهی نخستین: در عصر پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) که به [[عصر تشریع]] معروف است، احکام دین به صورت مستقیم از معصومان(ع) دریافت میشد و پس از آن، دوره تفسیر و تدوین متون دینی، موسوم به فقه مأثور آغاز شد <ref>مطهری، مجموعه آثار، | # توجه به متون فقهی نخستین: در عصر پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) که به [[عصر تشریع]] معروف است، احکام دین به صورت مستقیم از معصومان(ع) دریافت میشد و پس از آن، دوره تفسیر و تدوین متون دینی، موسوم به فقه مأثور آغاز شد <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۶۹ ـ ۷۰.</ref> و پس از آن دوره فقه اجتهادی آغاز شد که [[شیخ طوسی]] با تفریع فروع، به شبهه اهل سنت که شیعه را از پاسخ به فروع عاجز میدانستند، پاسخ داد <ref>طوسی، المبسوط، ۱/۱ ـ ۲.</ref>. [[سیدحسین بروجردی]] کتابهای فقهی [[ابنبابویه]] و [[صدوق]] را نقل احادیث امامان معصوم(ع) بدون دخل و تصرف و تنها تصرف در حد تنظیم و باببندی و فتواهای آن را کاشف از وجود نص میدانست. بر این مبنا در وقت [[تعارض]]، حق تقدم را به فتاوای موجود در این کتابها میداد <ref>بروجردی، نهایة التقریر، ۱/۱۷۶، ۱۸۲ و ۲/۱۳؛ ← منتظری، مجمع الفوائد، ۲۳۰ ـ ۲۳۴.</ref>. امامخمینی نیز این مبنا را پذیرفته و به متون فقهی نخستین همانند کتابهای [[ابنجنید]]، شیخ صدوق، علیابنبابویه، [[ابنابیعقیل]]، [[ابنشاذان]]، [[شیخ مفید]]، [[سید مرتضی]]، [[سلار]] و [[ابنحمزه]] اعتبار حدیثی داده و از آنها به عنوان [[فقه مأثور]] یاد کرده است <ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۶.</ref>. افزون بر شیوههای یادشده، از نگاه امامخمینی توجه به جهت صدور روایت، عرضه روایات اهل بیت(ع) بر روایات اهل سنت <ref>امامخمینی، الاجتهاد والتقلید، ۷۲ ـ ۷۳.</ref>، توجه به تعلیل در روایات و توجه به جعل و دروغپردازی در روایات، بر فهم روایات تأثیر زیادی دارد <ref>← عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، ۲۰۶ ـ ۲۶۳.</ref>. | ||
==جایگاه منابع حدیثی== | ==جایگاه منابع حدیثی== | ||
چهار کتاب حدیثی شیعه <ref>الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار.</ref> نزد عالمان شیعه از اعتبار خاصی برخوردارند و مهمترین منابع حدیثی شیعه به شمار میآیند تا جایی که به «اصول اربعه» شهرت یافتهاند. قدمت زمانی و نزدیکی آنها به زمان حضور معصومان، تنظیم و باببندی زیبا و حجم زیاد و گستردگی مباحث از عوامل این شهرت است <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، | چهار کتاب حدیثی شیعه <ref>الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار.</ref> نزد عالمان شیعه از اعتبار خاصی برخوردارند و مهمترین منابع حدیثی شیعه به شمار میآیند تا جایی که به «اصول اربعه» شهرت یافتهاند. قدمت زمانی و نزدیکی آنها به زمان حضور معصومان، تنظیم و باببندی زیبا و حجم زیاد و گستردگی مباحث از عوامل این شهرت است <ref>مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۸۴ ـ ۸۵.</ref>. [[اخباریان]] به قطعیت روایاتِ کتابهای چهارگانه یا اطمینان به صدور آنها اعتقاد دارند؛ ولی [[اصولیان]] در عین اهمیتدادن به این کتابها این ادعا را نپذیرفتهاند <ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۲ ـ ۲۶.</ref>. امامخمینی نیز این ادعا را نپذیرفته است <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.</ref>. ایشان افزون بر کتابهای چهارگانه درباره بسیاری از کتابهای حدیثی اظهار نظر کرده است که به مهمترینِ آنها اشاره میشود: | ||
# کتابهای چهارگانه: [[الکافی]] تألیف [[محمدبنیعقوب کلینی رازی]] (م۳۲۹ق) ملقب به ثقة الاسلام است. وی در دقت علمی، ثبت و ضبط حدیث و نیز وثاقت، مقامی برجسته در نزد عالمان شیعی ازجمله [[نجاشی]]، شیخ مفید، [[محقق کرکی]]، [[شهید اول]] و دیگران دارد و عالمان شیعه از این کتاب ستایشهای بسیار کردهاند <ref>← نوری، خاتمة مستدرک، | # کتابهای چهارگانه: [[الکافی]] تألیف [[محمدبنیعقوب کلینی رازی]] (م۳۲۹ق) ملقب به ثقة الاسلام است. وی در دقت علمی، ثبت و ضبط حدیث و نیز وثاقت، مقامی برجسته در نزد عالمان شیعی ازجمله [[نجاشی]]، شیخ مفید، [[محقق کرکی]]، [[شهید اول]] و دیگران دارد و عالمان شیعه از این کتاب ستایشهای بسیار کردهاند <ref>← نوری، خاتمة مستدرک، ۳/۴۶۳ ـ ۴۷۰.</ref>. امامخمینی نیز این کتاب را متقنتر از دیگر کتابها و کلینی را نیز در ضبط احادیث بسیار دقیقتر از دیگران دانسته است <ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶.</ref>؛ برای نمونه، ایشان پس از نقل روایت «اذا نشّ العصیر أو غلی حرم...» یادآور شده که روایت در نسخه صحیح کافی با «واو»، است و در تهذیب با «أو» ذکر شده است؛ ولی اولی به جهت منضبطبودن کافی مقدم است <ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۲۹۸ ـ ۲۹۹.</ref>. [[من لایحضره الفقیه]]، تألیف محمدبنعلی ملقّب به صدوق است. از او نیز علما به نیکی یاد کردهاند و او را از استوانههای [[فقه شیعه]] شمردهاند <ref>← نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۵؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴ ـ ۱۶.</ref>. او کتابهای روایی بسیاری دارد که برجستهترینِ آنها این کتاب است. صدوق در آغاز این کتاب یادآور شده است تنها روایاتی را نقل خواهد کرد که آنها را صحیح و میان خود و خدای متعالْ حجّت میداند <ref>صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱/۳.</ref>؛ ولی با توجه به وجود برخی روایات ضعیف در این کتاب، این اشکال پیش آمده که چگونه صدوق همه روایات این کتاب را حجت دانسته است. امامخمینی یادآور شده هرچند صدوق، روایات ضعیف را نیز نقل کرده است، اما برگشت او از تعهد خود، در اول کتاب بسیار بعید است <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۸۳ ـ ۸۴.</ref>. در برابر، برخی معتقدند صدوق بر عهد خود باقی است؛ ولی مراد وی از حدیث صحیح آن است که حدیث در یک یا دو اصل مشهور از «[[اصول اربعمأه]]» باشد؛ ولی از قرن هشتم به بعد، صحیح به معنای آن است که تمام راویانِ سند حدیث، همه عادل امامی باشند. خلط این دو معنای صحیح، موجب این اشتباه شده است <ref>عابدی، کتابهای حدیثی از نگاه امامخمینی، ۳۳ ـ ۳۴.</ref>. از سوی دیگر، برخی همه روایات مرسله صدوق را حجت شمردهاند <ref>← سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۸۳ ـ ۳۸۴.</ref> و برخی آن را محدود به مرسلههای من لایحضره الفقیه کردهاند <ref>نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۶.</ref> و برخی مربوط به مرسلههای جزمی وی شمردهاند <ref>بروجردی، نهایة التقریر، ۲/۳۵۱.</ref>. امامخمینی نیز همین دیدگاه را پذیرفته است <ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۸؛ امامخمینی، مکاسب، ۱/۱۱۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|رجال}}؛ از اینرو ایشان در روایت «اللهم ارحم خلفایی» یادآور شده است که روایت به جهت کثرت طُرق آن مورد اعتماد است و اگر مرسل هم باشد، از مرسلات صدوق است که اعتبار آن از مرسلات ابنابیعمیر کمتر نیست <ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۲۷ ـ ۶۲۸.</ref>. [[تهذیب الاحکام]] تألیف محمدبنحسن، معروف به [[شیخ طوسی]] است. علمای شیعه طوسی را از بزرگترین علمای شیعه شمردهاند <ref>← آقابزرگ، مقدمه، ۱/۲ ـ ۴۲.</ref>. امامخمینی او را یکی از استوانههای فقه شیعه شمرده که باید به سخنان، طریقه او در فقه و روش استنباط او توجه کامل کرد <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴ ـ ۱۶.</ref>. در زمان نگارش این کتاب تعارض و اختلاف روایات از ایرادهای عمده اهل سنت بر شیعه به شمار میرفته است. طوسی اسباب این تعارض و وجه جمع معقول میان آنها را مطرح کرده است <ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ۱/۲ ـ ۳؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳.</ref>. [[الاستبصار]] این کتاب نیز از آثار شیخ طوسی است. هدف وی در این کتاب جمع عرفی میان [[اخبار متعارض]] است <ref>طوسی، الاستبصار، ۱/۳.</ref>. امامخمینی در آثار خود به این ویژگی اشاره کرده است <ref>امامخمینی، الخلل، ۲۵۵؛ امامخمینی، الطهاره، ۴/۲۹۸.</ref>. ایشان پس از آنکه یازده نوع از جمع عرفی را بیان میکند، یادآور میشود طوسی در کتاب استبصار بسیاری از آنها را آورده است <ref>امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۱۵ ـ ۱۷.</ref>. امامخمینی در مجموع بر این باور است که این کتابهای چهارگانه از اهمیت ویژهای برخوردارند؛ به گونهای که اگر مؤلفان کتابهای یادشده از اصل یا کتابی نقل نکنند یا کم نقل کنند، سبب بیاعتباری آن اصل میشود و این امر بر توثیق اهل رجال نیز مقدم است <ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶ ـ ۳۵۷.</ref>. ایشان رجوع به کتابهای حدیثی را امری عقلایی و مورد امضای شارع میداند؛ ولی معتقد است سند و دلالت آنها باید بررسی شود و این گفته که کتابهای چهارگانه قطعیاند یا نویسندگان آنها شهادت به صحت آنها دادهاند، درست نیست <ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.</ref>. | ||
# [[نهجالبلاغه]]: مجموعهای از خطبهها، نامهها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علی(ع) است که [[سید رضی]] آن را گرد آورده است. امامخمینی نهج البلاغه را پس از قرآن، بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهاییبخش بشر و دستورهای معنوی و حکومتی آن را بالاترین راه نجات بشریت دانسته و افتخار کرده است که این کتاب از امام معصوم شیعیان است <ref>امامخمینی، صحیفه، | # [[نهجالبلاغه]]: مجموعهای از خطبهها، نامهها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علی(ع) است که [[سید رضی]] آن را گرد آورده است. امامخمینی نهج البلاغه را پس از قرآن، بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهاییبخش بشر و دستورهای معنوی و حکومتی آن را بالاترین راه نجات بشریت دانسته و افتخار کرده است که این کتاب از امام معصوم شیعیان است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۸۴ و ۲۱/۳۹۶.</ref>. ایشان نهج البلاغه را روح نازله [[امیرالمؤمنین علی(ع)]] برای تعلیم و تربیت و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی انسان دانسته است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۴۷ ـ ۳۴۸.</ref>. ایشان در پارهای از موارد به عنوان مؤید یا قسمتی از علت حکم از نهج البلاغه استفاده کرده است <ref>امامخمینی، البیع، ۵/۵۳۰ ـ ۵۳۱.</ref>. از تعبیر ایشان درباره [[صحیفه سجادیه]] که اصحاب آن را مانند نهج البلاغه قبول کردهاند، استفاده میشود که نهج البلاغه نیز مورد وثوق و اطمینان اجمالی به صدور آن است ولی این امر موجب اطمینان به صدور همه بندهای آن از حضرت(ع) نخواهد بود <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱ ـ ۴۸۲.</ref>. | ||
# [[مصحف فاطمه(ع)]]: مصحف فاطمه(ع) مجموعه مطالبی است که [[جبرئیل]] پس از [[رحلت پیامبر اکرم(ص)]] تا [[شهادت فاطمه(ع)]] به ایشان میگفت و فاطمه(ع) برای علی(ع) املا میکرد و ایشان آن را مینوشت. در این مصحف سخنی از حلال و حرام نیست، بلکه مشتمل بر حوادث غیبی است که در آینده رخ میدهند <ref>کلینی، الکافی، | # [[مصحف فاطمه(ع)]]: مصحف فاطمه(ع) مجموعه مطالبی است که [[جبرئیل]] پس از [[رحلت پیامبر اکرم(ص)]] تا [[شهادت فاطمه(ع)]] به ایشان میگفت و فاطمه(ع) برای علی(ع) املا میکرد و ایشان آن را مینوشت. در این مصحف سخنی از حلال و حرام نیست، بلکه مشتمل بر حوادث غیبی است که در آینده رخ میدهند <ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۹ ـ ۲۴۱.</ref>. امامخمینی یکی از افتخارات شیعه را «صحیفه فاطمیه» میشمارد و آن را در ردیف [[مناجات شعبانیه]]، [[دعای عرفه]] و صحیفه سجادیه ذکر میکند <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۷.</ref>. ایشان در شکلگیری «صحیفه فاطمیه» به روایتی معتبر اشاره میکند <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴ ـ ۶.</ref> که در آن چگونگی شکلگیری این صحیفه آمده است <ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۴۰.</ref>. ایشان محتوای صحیفه فاطمه(ع) را حوادثی میداند که در آینده رخ خواهد داد که ازجمله آنها حوادثی است که در آینده برای ذریه فاطمه(ع) پیش خواهد آمد و آنچه در زمان [[اماممهدی(ع)]] رخ خواهد داد. ایشان احتمال میدهد مسائل مربوط به [[ایران]] نیز در آن باشد <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴ ـ ۵.</ref>. | ||
# صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه مجموعه دعاهایی است که [[امامباقر(ع)]] و [[زیدبنعلی]] از [[امامسجاد(ع)]] نقل کردهاند. برخی از علما تواتر روایاتِ کتاب را گواه درستی و اعتبار محتوای صحیفه سجادیه دانستهاند <ref>استادولی، مقدمه کتاب صحیفه سجادیه امامسجاد(ع)، | # صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه مجموعه دعاهایی است که [[امامباقر(ع)]] و [[زیدبنعلی]] از [[امامسجاد(ع)]] نقل کردهاند. برخی از علما تواتر روایاتِ کتاب را گواه درستی و اعتبار محتوای صحیفه سجادیه دانستهاند <ref>استادولی، مقدمه کتاب صحیفه سجادیه امامسجاد(ع)، ۱۵ ـ ۱۶.</ref>. امامخمینی از این کتاب به عنوان زبور آلمحمد <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۷.</ref> و نمونه کامل قرآن صاعد و بزرگترین مناجات عرفانی در خلوتگاه انس <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۹.</ref> و صحیفه نورانیه الهیه که از آسمان عرفان عارف بالله و عقل نورانی سیدالساجدین(ع) برای رهایی بندگان از زندان طبیعت و فهماندن ادب عبودیت نازل شده <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۷۳.</ref> یاد کرده است. ایشان فصاحت و بلاغت و قوت مضمون صحیفه را هرچند به طور کلی مایه نوعی اطمینان به صدور آن میداند، اما آن را مایه اعتبار همه جملههای آن در فقه نمیداند <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱ ـ ۴۸۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|رجال}}. | ||
# [[مصباح الشریعه]]: این کتاب منسوب به امامصادق(ع) است. [[محدث نوری]] در [[خاتمة مستدرک الوسائل]] به صورت مفصل درباره اعتبار این کتاب بحث کرده و در نهایت اعتبار آن را پذیرفته است <ref>نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، | # [[مصباح الشریعه]]: این کتاب منسوب به امامصادق(ع) است. [[محدث نوری]] در [[خاتمة مستدرک الوسائل]] به صورت مفصل درباره اعتبار این کتاب بحث کرده و در نهایت اعتبار آن را پذیرفته است <ref>نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، ۱/۱۹۴ ـ ۲۱۵.</ref>. امامخمینی در مباحث فقهی استناد به آن را درست نمیداند و این کتاب را روایت نمیداند و محتوای آن را برداشت عالمانی که گرایشهای عرفانی داشتهاند، از کلمات معصومان(ع) میشمارد <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱.</ref>؛ ولی با این حال، در آثار عرفانی و اخلاقی خود، در موارد بسیار از آن استفاده کرده است <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۸ ـ ۹ و ۱۷۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۰۰.</ref>. | ||
# [[تحف العقول فی اخبار آل الرسول]]: مؤلف این کتاب [[ابنشعبه حرانی]] از معاصران صدوق است <ref>غفاری، مقدمه تحف العقول، | # [[تحف العقول فی اخبار آل الرسول]]: مؤلف این کتاب [[ابنشعبه حرانی]] از معاصران صدوق است <ref>غفاری، مقدمه تحف العقول، ۹.</ref> و روایات آن مرسل است. وی خود یادآور شده، بیشتر این احادیث را به سماع دریافت کرده و به جهت آسانی نقل و اخلاقیبودن روایات، اسناد آن را حذف کرده است <ref>غفاری، مقدمه تحف العقول، ۳.</ref>. [[شیخ مرتضی انصاری]] در آغاز [[کتاب المکاسب]] به روایت مفصلی از این کتاب استناد کرده است <ref>انصاری، المکاسب، ۱/۵.</ref>. امامخمینی پس از نقل روایت «مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء» <ref>ابنشعبه، تحف العقول، ۲۳۸.</ref> یادآور شده هرچند این روایت مرسل است، اما صاحب وسائل بر این کتاب اعتماد کرده و روایت نیز موافق اعتبار و عقل است <ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۵۱.</ref>. | ||
# [[فقه الرضا(ع)]]: در انتساب این کتاب به امامرضا(ع) اختلاف است <ref>مجلسی، بحار الانوار، | # [[فقه الرضا(ع)]]: در انتساب این کتاب به امامرضا(ع) اختلاف است <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱/۱۱؛ داوری، اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق، ۳۶۵ ـ ۳۶۶.</ref>. امامخمینی این کتاب را از امامرضا(ع) ندانسته و معتبر نمیشمارد، بلکه آن را تألیف برخی از علما میداند <ref>امامخمینی، الطهاره، ۱/۵۲۸؛ ۳/۲۵۵ و ۴/۱۳۸.</ref>. | ||
# [[بحار الأنوار]]: امامخمینی این تألیف محمدباقر مجلسی را مجموعهای از چهارصد کتاب و رساله و در حقیقت کتابخانه کوچکی میداند که به نام بحار الانوار خوانده شده است. ایشان خاطرنشان کرده مجلسی همه آن کتابها و رسالهها را که به واسطه کوچکبودن و گذشت زمان در معرض نابودی بود، بدون التزام به صحت همه آنها گردآوری کرد و در صدد نوشتن کتابی عملی یا دستورها و قوانین اسلام نبود تا درباره آن بررسی کند و درست را از نادرست جدا کند. دلیل آن وجود کتابهای نادرست از نظر مجلسی در این مجموعه است؛ با این حال، نمیتوان همه اخبار بحار الانوار را به بهانه مخالفت با عقل و حس یا موافقنبودن با سلیقه خود رد کرد، بلکه باید آن را با معیارهای معینشده سنجید و درستی و نادرستی آن را تعیین کرد <ref>امامخمینی، کشف اسرار، | # [[بحار الأنوار]]: امامخمینی این تألیف محمدباقر مجلسی را مجموعهای از چهارصد کتاب و رساله و در حقیقت کتابخانه کوچکی میداند که به نام بحار الانوار خوانده شده است. ایشان خاطرنشان کرده مجلسی همه آن کتابها و رسالهها را که به واسطه کوچکبودن و گذشت زمان در معرض نابودی بود، بدون التزام به صحت همه آنها گردآوری کرد و در صدد نوشتن کتابی عملی یا دستورها و قوانین اسلام نبود تا درباره آن بررسی کند و درست را از نادرست جدا کند. دلیل آن وجود کتابهای نادرست از نظر مجلسی در این مجموعه است؛ با این حال، نمیتوان همه اخبار بحار الانوار را به بهانه مخالفت با عقل و حس یا موافقنبودن با سلیقه خود رد کرد، بلکه باید آن را با معیارهای معینشده سنجید و درستی و نادرستی آن را تعیین کرد <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۶۲ و ۳۱۹.</ref>. | ||
# [[مستدرک الوسائل]]: این کتاب تألیف میرزاحسین نوری است. امامخمینی بهمناسبت بحث از [[حجیت ظواهر کتاب]]، محتوای آن را چون کتاب دیگر وی (فصل الخطاب)، روایات ضعیف و بدون سند میداند؛ چنانکه به روش وی در جمعآوری روایات ضعیف بهویژه آنچه در کتاب دوم آورده، بهشدت حمله کرده است <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، | # [[مستدرک الوسائل]]: این کتاب تألیف میرزاحسین نوری است. امامخمینی بهمناسبت بحث از [[حجیت ظواهر کتاب]]، محتوای آن را چون کتاب دیگر وی (فصل الخطاب)، روایات ضعیف و بدون سند میداند؛ چنانکه به روش وی در جمعآوری روایات ضعیف بهویژه آنچه در کتاب دوم آورده، بهشدت حمله کرده است <ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۴۴ ـ ۲۴۵.</ref>. | ||
# [[تفسیر عیاشی]]: تألیف [[ابوعمرو محمدبنمسعود عیاشی]] است. این کتاب، تفسیری روایی بر همه قرآن است و همه روایات آن نیز مستند و رجال اسناد آن از ماوراءالنهر بودهاند؛ ولی امروزه تنها دو جلد از این تفسیر تا سوره مائده با حذف رجال سند و مرسل در دست است <ref>آقابزرگ، الذریعه، | # [[تفسیر عیاشی]]: تألیف [[ابوعمرو محمدبنمسعود عیاشی]] است. این کتاب، تفسیری روایی بر همه قرآن است و همه روایات آن نیز مستند و رجال اسناد آن از ماوراءالنهر بودهاند؛ ولی امروزه تنها دو جلد از این تفسیر تا سوره مائده با حذف رجال سند و مرسل در دست است <ref>آقابزرگ، الذریعه، ۴/۲۹۵؛ امین، سیدحسن، مستدرکات اعیان الشیعه، ۶/۳۰۷.</ref>؛ البته این مجموعه مورد اعتماد [[محمدبنحسن حر عاملی]] بوده و یکی از مصادر [[وسائل الشیعه]] است <ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱/۲۷۳.</ref>. به نظر امامخمینی هرچند خود عیاشی [[ثقه]] است، اما طریقی درست برای شناخت تفسیر او وجود ندارد. صاحب وسائل نیز طریق خود را به عیاشی نقل نکرده است؛ مگر اینکه اطمینان پیدا شود آنچه در این مجموعه آمده، از خود عیاشی است <ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۵۸.</ref>. | ||
==احادیث فقهی در کتابهای غیر حدیثی== | ==احادیث فقهی در کتابهای غیر حدیثی== | ||
بخشی از روایات فقهی، در کتابهای غیر حدیثی نقل شدهاند. امامخمینی بر آن است که روایاتی که در کتابهای فقهی استدلالی مانند الخلاف، تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب، مدارک الاحکام و المعتبر، با الفاظ روایات نقل نشدهاند <ref>امامخمینی، الطهاره، | بخشی از روایات فقهی، در کتابهای غیر حدیثی نقل شدهاند. امامخمینی بر آن است که روایاتی که در کتابهای فقهی استدلالی مانند الخلاف، تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب، مدارک الاحکام و المعتبر، با الفاظ روایات نقل نشدهاند <ref>امامخمینی، الطهاره، ۲/۳۰۸.</ref> و نیز برخی از کتابهای استدلالی فقه که روایاتی از اهل سنت برای جدل با آنان نقل کردهاند، مثل روایات کتابهای سید مرتضی <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۳.</ref> و الخلاف طوسی، قابل استدلال به عنوان روایت نیستند. ایشان درباره کتاب فقهی صدوق (المقنِع) نیز یادآور شده گرچه صدوق در مقدمه این کتاب میگوید وی سند این روایات را حذف کرده تا حفظ آن آسان باشد، اما احتمال دارد معنای این سخن وی آن باشد که تمام روایات این کتاب، در کتابهای اصول وجود دارد و آن کتابهای اصول، موثقاند؛ بنابراین تمام این روایات، با [[سند صحیح]] به صدوق رسیدهاند و احتمال دارد که معنای سخن او این باشد که سند او به آن اصول، سند صحیحی بوده است؛ اما اصحاب آن اصول را توثیق نکرده است؛ یعنی سند صحیح دارد که تمام آنچه نقل کرده، در آن اصول، موجود بوده است و این احتمال دوم، بهتر و قویتر از احتمال اول است <ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۰.</ref>. | ||
به نظر امامخمینی گرچه [[ابنادریس]] روایات مستطرفات السرائر را از اصول اربعمأة مثل کتاب بَزَنطی و ابنبُکیر گرفته است و اصول اربعمأة، در زمان مشایخ سهگانه که کتب اربعه را مینوشتند، معروف بوده و آنان سند خود را به صاحبان اصول، ذکر کردهاند؛ ولی ابنادریس چون سند خود را به آن اصول ذکر نکرده و احتمال دارد ایشان با [[اجتهاد]] و حدس خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مؤلفان است، پس این احادیثِ او قابل اعتماد نیستند، بهخلافِ صدوق و امثال او که اصلاً اهل اجتهادکردن و حدس نبودند و تنها به خبر حسّی اعتماد میکردند؛ به همین جهت، مرسلات صدوق قابل اعتمادند، بهخلاف مرسلاتِ ابنادریس <ref>امامخمینی، مکاسب، | به نظر امامخمینی گرچه [[ابنادریس]] روایات مستطرفات السرائر را از اصول اربعمأة مثل کتاب بَزَنطی و ابنبُکیر گرفته است و اصول اربعمأة، در زمان مشایخ سهگانه که کتب اربعه را مینوشتند، معروف بوده و آنان سند خود را به صاحبان اصول، ذکر کردهاند؛ ولی ابنادریس چون سند خود را به آن اصول ذکر نکرده و احتمال دارد ایشان با [[اجتهاد]] و حدس خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مؤلفان است، پس این احادیثِ او قابل اعتماد نیستند، بهخلافِ صدوق و امثال او که اصلاً اهل اجتهادکردن و حدس نبودند و تنها به خبر حسّی اعتماد میکردند؛ به همین جهت، مرسلات صدوق قابل اعتمادند، بهخلاف مرسلاتِ ابنادریس <ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۲ ـ ۷۳.</ref>. ایشان همانند همین سخن را درباره کتاب الاختصاص شیخ مفید گفته و یادآور شده مرسلات صدوق، قابل اعتمادند؛ ولی مرسلات مفید قابل اعتماد نیستند؛ زیرا وی اهل اجتهاد مصطلح است و شاید انتساب روایت به معصوم به صورت جزم بر اساس اجتهاد وی باشد؛ برخلاف صدوق که از اجتهاد استفاده نمیکرده است و قرائنی نزد او بوده که برای دیگران هم قابل اعتماد است <ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۴۳.</ref>. | ||
==کتابهای حدیثی امامخمینی== | ==کتابهای حدیثی امامخمینی== | ||
امامخمینی افزون بر استفاده و استناد به احادیث در آثار فقهی و غیر فقهیِ خود تألیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته است، ازجمله: | امامخمینی افزون بر استفاده و استناد به احادیث در آثار فقهی و غیر فقهیِ خود تألیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته است، ازجمله: | ||
# شرح چهل حدیث: این کتاب شرح مجموعهای از احادیث اخلاقی، اعتقادی و تفسیری است و امامخمینی آن را با توجه به ارزش حفظ چهل حدیث در روایات <ref>مجلسی، بحار الانوار، | # شرح چهل حدیث: این کتاب شرح مجموعهای از احادیث اخلاقی، اعتقادی و تفسیری است و امامخمینی آن را با توجه به ارزش حفظ چهل حدیث در روایات <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۸؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۰/۲۲۴ ـ ۲۲۵.</ref> با استفاده از احادیث کافی نگاشته است و در آغاز آن سند خود به محمدبنیعقوب کلینی را بازگو کرده است {{ببینید|متن=ببینید|شرح چهل حدیث}}. | ||
# شرح حدیث جنود عقل و جهل: این کتاب، شرح بخشی از حدیثی معروف از امامصادق(ع) است که حضرت در آن، ۷۵ سپاه برای [[عقل]] و ۷۵ سپاه برای [[جهل]] شمرده و کلینی آن را در اصول کافی روایت کرده است {{ببینید|متن=ببینید|شرح حدیث جنود عقل و جهل}}. | # شرح حدیث جنود عقل و جهل: این کتاب، شرح بخشی از حدیثی معروف از امامصادق(ع) است که حضرت در آن، ۷۵ سپاه برای [[عقل]] و ۷۵ سپاه برای [[جهل]] شمرده و کلینی آن را در اصول کافی روایت کرده است {{ببینید|متن=ببینید|شرح حدیث جنود عقل و جهل}}. | ||
# التعلیقة علی الفوائد الرضویه: [[الفوائد الرضویه]] نام شرحی است که قاضیسعید قمی (۱۰۴۹ ـ ۱۱۰۳ق) بر حدیث رأس الجالوت نگاشته است و امامخمینی که به دیدگاههای وی اهتمام داشته <ref>امامخمینی، تقریرات، | # التعلیقة علی الفوائد الرضویه: [[الفوائد الرضویه]] نام شرحی است که قاضیسعید قمی (۱۰۴۹ ـ ۱۱۰۳ق) بر حدیث رأس الجالوت نگاشته است و امامخمینی که به دیدگاههای وی اهتمام داشته <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۱ و ۱۳۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|قاضیسعید قمی}}، دیدگاههای خود درباره محتوای کتاب را به صورت تعلیقه مطرح ساخته است {{ببینید|متن=ببینید|التعلیقة علی الفوائد الرضویه}}. | ||
# شرح دعاء السحر: دعای سحر نقلشده از امامباقر(ع) است که امامخمینی در ۲۷سالگی (۱۳۴۷ق) شرحی به زبان عربی بر آن نگاشته است. ایشان در این کتاب، اشارههای متعددی به دیدگاههای استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] کرده و از اسرار الصلاة [[میرزاجواد ملکی تبریزی]]، شرح الاسماء الحسنی [[ملاهادی سبزواری]]، القبسات [[میرداماد]]، الاسفار الاربعه [[صدرالمتألهین]] و کتابهای فیض کاشانی، الفتوحات المکیه [[ابنعربی]] و شرح فصوص الحکم قیصری، مطالبی نقل کرده و به نقد و توضیح آنها پرداخته است {{ببینید|متن=ببینید|شرح دعاء السحر}}. | # شرح دعاء السحر: دعای سحر نقلشده از امامباقر(ع) است که امامخمینی در ۲۷سالگی (۱۳۴۷ق) شرحی به زبان عربی بر آن نگاشته است. ایشان در این کتاب، اشارههای متعددی به دیدگاههای استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] کرده و از اسرار الصلاة [[میرزاجواد ملکی تبریزی]]، شرح الاسماء الحسنی [[ملاهادی سبزواری]]، القبسات [[میرداماد]]، الاسفار الاربعه [[صدرالمتألهین]] و کتابهای فیض کاشانی، الفتوحات المکیه [[ابنعربی]] و شرح فصوص الحکم قیصری، مطالبی نقل کرده و به نقد و توضیح آنها پرداخته است {{ببینید|متن=ببینید|شرح دعاء السحر}}. | ||
# بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر: [[قاعده لاضرر]] که مبتنی بر حدیث مشهور و متواتر «لاضرر و لاضرار» از پیامبر اکرم(ص) است و بنا بر نظر مشهور فقها مقصود از آن نفی حکم ضرری است، آثار فراوانی در ابواب متعدد فقه درباره آن تألیف شده است. امامخمینی در سال ۱۳۶۸ق به عربی شرحی بر آن نوشته و دیدگاه خاص خود در سلطانیبودن دستور پیامبر(ص) را بیان کرده است و با نام بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر منتشر شده است {{ببینید|متن=ببینید|بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر}}. | # بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر: [[قاعده لاضرر]] که مبتنی بر حدیث مشهور و متواتر «لاضرر و لاضرار» از پیامبر اکرم(ص) است و بنا بر نظر مشهور فقها مقصود از آن نفی حکم ضرری است، آثار فراوانی در ابواب متعدد فقه درباره آن تألیف شده است. امامخمینی در سال ۱۳۶۸ق به عربی شرحی بر آن نوشته و دیدگاه خاص خود در سلطانیبودن دستور پیامبر(ص) را بیان کرده است و با نام بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر منتشر شده است {{ببینید|متن=ببینید|بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر}}. | ||
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
* نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | * نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
محمدصادق مزینانی، | محمدصادق مزینانی، «[https://books.khomeini.ir/books/10004/4326/ حدیث، علم]»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۲۶. | ||
[[رده:مقالههای نیازمند بازنگری]] | [[رده:مقالههای نیازمند بازنگری]] | ||
[[رده: | [[رده:مقاله های آماده ارزیابی]] |
نسخهٔ ۲ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۱
حـدیـث، سـخـن بـازگـوکننـده قول، فـعـل و تقـریر معصومان(ع) و راههای فهم درست آن.
واژهشناسی و تعریف حدیث
حدیث به معنای نو و جدید است. خبر و سخن را نیز حدیث گویند [۱]. واژه حدیث در قرآن به صورت مفرد [۲] و جمع [۳]، اشاره به سرگذشت پیشینیان دارد [۴] و در مواردی نیز به معنای کلام و خبر بهکار رفته است [۵]. حدیث در اصطلاح، سخنی است که قول، فعل یا تقریر معصوم(ع) را گزارش کند [۶]؛ پس کاربرد این واژه برای آنچه از غیر معصوم رسیده، مَجاز است [۷]؛ ولی در اصطلاح محدثان حدیث کاربرد گستردهتری دارد و به هر چیزی که از معصوم یا درباره معصوم از دیگری نقل شود، حدیث گفته میشود؛ به عنوان نمونه تاریخ تولد و شهادت، بیان سجایای اخلاقی و خصوصیات جسمی و فضایل معصومان(ع) نیز حدیث شمرده میشود [۸]. حدیث با اصطلاحات خبر، روایت، اثر و سنت ارتباط دارد. بیشتر علمای شیعه حدیث و خبر را مترادف میدانند [۹]. کتاب حدیثی الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار، تألیف شیخ طوسی گواه این ادعاست. روایت نیز سخنی است که به طریق نقل از معصوم برسد [۱۰]. روایت و حدیث به جای یکدیگر نیز به کار رفته است [۱۱]. اثر در اصل به معنای جامانده از هر چیزی یا نشانی که از هر چیزی مانده است و در اینجا به معنای چیزی است که افراد برای پس از خود نقل میکنند [۱۲].
حدیث را مأثور نیز گفتهاند؛ زیرا عدهای آن را برای گروهی دیگر نقل میکنند [۱۳]. مسلم نیشابوری صاحب صحیح مسلم حدیث پیامبر(ص) را اثر نامیده است [۱۴]. برخی از علمای شیعه اثر را مرادف حدیث [۱۵] و برخی آن را اعم از خبر و حدیث [۱۶] و برخی آن را اعم از قول و تقریر معصوم و غیر معصوم [۱۷] دانستهاند. عناوین برخی از کتابها مانند النهایة فی الحدیث و الأثر [۱۸] و کاربرد اثر درباره حدیث پیامبر اکرم(ص) در سخنان امامان معصوم(ع) [۱۹] و نیز بهکارگیری کلمه «اثر» به جای «حدیث» در سخن برخی از محدثان [۲۰]، بیانگر رواج کاربرد اثر درباره حدیث است. از سوی دیگر، مراد از سنت، سخن، فعل و تقریر معصوم است [۲۱] و گزارش هر یک از موارد سهگانه، حدیث نامیده شده است [۲۲] (ببینید: سنت). به مجموعه دانشهایی که به نوعی مرتبط با حدیثاند، علم حدیث یا علوم حدیث گفته میشود [۲۳]. علم حدیث علمی است که به سبب آن سخنان، افعال و احوال پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) شناخته میشود و به دو قسم «روایة الحدیث» و «درایة الحدیث» تقسیم میشود. «روایة الحدیث» علمی است که از حیث پیوستگی حدیث با معصوم از این جهت که راوی عادل و ضابط است یا نه، بحث میکند و به دو قسم علم رجال و مصطلح الحدیث تقسیم میشود (ببینید: رجال). درایة الحدیث که به آن فقه الحدیث نیز گفته شده است، علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث همانند شرح لغتها، بیان حالات حدیث مانند اطلاق، تقیید یا داشتن مُعارض بحث میکند [۲۴].
پیشینه
پیشینه حدیث به آغاز اسلام و نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) باز میگردد. بر اساس روایاتی که از شیعه و اهل سنت نقل شده است، پیامبر اکرم(ص) به حفظ، ثبت و نقل حدیث [۲۵] و مذاکره آن [۲۶] سفارش کرده است؛ ولی با همه تأکیدی که پیامبر(ص) به ثبت روایات داشت، خلیفه اول و خلیفه دوم با این ادعا که کتاب خدا با حدیث اشتباه نشود و مصونیت قرآن محفوظ بماند [۲۷]، از نوشتن، تدوین و نقل آن بهشدت جلوگیری کردند [۲۸]. منع نوشتن حدیث تا زمان حکومت عمربنعبدالعزیز (۹۹ ـ ۱۰۱ ق) ادامه داشت. او این منع را لغو کرد؛ در حالیکه در آن زمان بیشتر صحابه از دنیا رفته بودند [۲۹]. در دوران منع نوشتن حدیث، امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) به حفظ، کتابت و نشر حدیث توجه داشتند و خود به نوشتن حدیث پرداختند و پیروان خود را نیز بدان تشویق کردند [۳۰].
نخستین کتاب حدیثی، صحیفهای است که علی(ع) از احادیث پیامبر اکرم(ص) در زمان خود پیامبر(ص) جمع کرد که از آن به صحیفه علی(ع) یا کتاب علی(ع) تعبیر میشود و جمعی از محدثان شیعه و اهل سنت از آن، حدیث نقل کردهاند [۳۱]. به غیر از این صحیفه، امامعلی(ع) صحیفه دیگری هم داشته که به املای رسول خدا(ص) بوده است [۳۲] و بر اساس روایتی از امامحسن(ع) همه احکام را دارا بوده است [۳۳]. از این کتاب تعبیر به «جفر و جامعه» نیز شده است [۳۴] و در دورههای بعد، امامان معصوم(ع) به این کتاب استناد میکردند [۳۵]. حضرت فاطمه(س) نیز روایاتی را در زمان رسول اکرم(ص) جمع کرد [۳۶]. سعدبنعباده و جابربنعبدالله انصاری [۳۷]، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و برخی دیگر از اصحاب رسول خدا(ص) نیز به نقل حدیث پرداختند و آثاری از خود بر جای گذاشتند [۳۸]. در طبقه تابعان نیز عدهای از پیروان اهل بیت(ع) ازجمله علیبنابیرافع [۳۹]، سلیمبنقیس هلالی [۴۰]، حارثبنعبدالله اعور همدانی، اصبغبننباته، میثم تمار و دیگران به تألیف کتابها و رسالههای حدیثی پرداختند [۴۱].
امامباقر(ع) و امامصادق(ع) نیز یاران و شاگردان خود را تشویق به ثبت و ضبط احادیث میکردند و بسیاری از روایات شیعی از این عصر به بعد در قالب کتاب تدوین شدند [۴۲]. جمعی از اصحاب ائمه(ع) ازجمله احمدبنمحمدبنابینصر بزنطی و حسنبنمحبوب و حمادبنعیسی و صفوانبنیحیی از دستاندرکاران این کار بودند [۴۳]. مجموعه این مکتوباتِ محدثان شیعه به ۶۶۰۰ کتاب (رساله یا نوشته) [۴۴] یا شش هزار کتاب و چهارصد اصل رسید [۴۵]. کتابهای کافی از محمدبنیعقوب کلینی، من لایحضره الفقیه از شیخ صدوق، تهذیب الاحکام و استبصار از محمدبنحسن طوسی، چهار کتاب مهم حدیثی شیعه، در قرن چهارم و پنجم بر اساس همان کتابها و اصول تألیف شدند [۴۶]. در سده دهم هجری کتابهای وافی از محمدمحسن فیض کاشانی، وسائل الشیعه از محمدحسن حر عاملی، بحار الانوار از محمدباقر مجلسی و عوالم العلوم از عبدالله بحرانی اصفهانی با سبکی نو به تدوین حدیث رونق دادند و پس از آنها نیز عدهای از علما مانند میرزاحسین نوری با نگارش کتابهایی مانند مستدرک الوسائل به تکمیل آن پرداختند [۴۷]. در میان اهل سنت نیز پس از رفع ممنوعیت نوشتن حدیث، اقداماتی صورت گرفت. محمدبنشهاب زهری در قرن دوم هجری احادیث مدینه را گردآوری و برای عمربنعبدالعزیز فرستاد و او آنها را به صورت دفترهایی به شهرها فرستاد [۴۸]. از قرن دوم هجری شخصیتهای بسیاری به نگارش حدیث روی آوردند [۴۹]؛ ازجمله مالکبنانس «الموطأ» را تألیف کرد. این زمان زمینهساز دوران شکوفایی تدوین حدیث در قرن سوم و چهارم شد. صحاح ششگانه اهل سنت، صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابنماجه، سنن ابیداوود، سنن ترمذی و سنن نسایی به ترتیب در این عصر تألیف شدهاند [۵۰]. به جز صحاح ششگانه کتابهای حدیثی دیگری نیز در همین مقطع تألیف شدند [۵۱]. از قرن پنجم به بعد کار تدوین جوامع حدیثی، نگارش مستدرکات و نگارش شرح بر کتابهای حدیثی در میان اهل سنت پیگیری شد [۵۲]. امامخمینی افزون بر شرحهایی که بر احادیث نگاشته است، دیدگاههای قابل توجهی در لابهلای نوشتههای فقهی، اصولی عرفانی و حتی سخنرانیهای خویش درباره حدیث و شیوههای فهم آن، مطرح کرده است.
جایگاه و اهمیت حدیث
حدیث پس از قرآن کریم، منبع اصلی معارف و احکام اسلام است و در همه علوم اسلامی از قبیل تفسیر قرآن، اصول فقه، فقه، کلام، فلسفه، تاریخ، اخلاق و عرفان نقشی مهم و برجسته دارد. در قرآن کریم اصول اساسی مسائل اعتقادی و اخلاق و احکام بیان شده و شرح و تفصیل و تطبیق آن در شرایط گوناگون نیازمند شرح و تفسیر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است [۵۳]؛ از اینرو روایات، مکمل و مفسر آیات قرآن به حساب میآیند و در مرتبه پس از آن قرار دارند. پبامبر(ص) قرآن و اهل بیت(ع) را عِدل یکدیگر معرفی کرده است [۵۴]؛ نیز از ایشان نقل شده است خداوند در قرآن احکام فراوانی از حلال و حرام را برای ایشان فرستاده است و سپس پیشبینی کرده پس از ایشان خواهند گفت که تنها حلال و حرام قرآن حلال و حرام دانسته شود و حال آنکه آنچه پیامبر حرام کرده، بسان حرام در قرآن خواهد بود [۵۵]. از نگاه علمای شیعه در اصل اعتبار و حجیت احادیث پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تردیدی نیست.
درباره جایگاه و اهمیت احادیث، روایات بسیاری در فضیلت فراگیری، حفظ و مذاکره حدیث [۵۶] و بهویژه فهم حدیث آمده است، تا جایی که بهدستآوردن یک حدیث درباره حلال و حرام از همه امور مادی، برتر از دنیا معرفی شده [۵۷] و منزلت شیعیان به اندازه نقل و فهم آنان از روایات دانسته شده است [۵۸] و گفته شده فهم یک روایت بهتر از نقل ده روایت [۵۹] یا هزار روایت [۶۰] است و هیچ فردی به مرتبه فقاهت نمیرسد، مگر آنکه توان درک مقصود اصلی از احادیث و کلام امامان(ع) را داشته باشد [۶۱]. به همین جهت مسلمانان نیز اهتمامی ویژه به حدیث داشتهاند [۶۲]؛ تا جایی که برخی از راویان ازجمله محمدبنمسلم نزدیک به سی هزار حدیث حفظ بودند [۶۳]؛ چنانکه سفرهای فراوان علمای شیعه [۶۴] و علمای اهل سنت [۶۵] برای دریافت حدیث که در کتابهای تاریخی به موارد آن اشاره شده، نشانگر این اهتمام و توجه است. با تشویق پیشوایان دین و اهتمام مسلمانان، حدیث شکل گرفت و تدوین شد و به جز دوره کوتاه منع حدیث پس از پیامبر(ص) آن هم در میان طوایفی از مسلمانان، نزد همه مذاهب اسلامی روایت حدیث به دو شکل مکتوب و شفاهی رواج یافت و چندین علم با موضوع حدیث بهویژه علم روایت و درایت که هر یک دارای شاخههای بسیار است، تأسیس شد [۶۶]. ابنخلدون اقسام علوم حدیث را بسیار و متنوع دانسته است [۶۷]. درکنار روایت حدیث، علومی مانند درایة الحدیث، علم الحدیث، غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علم رجال شکل گرفته است. از سوی دیگر، حدیث از صدر اسلام در معرض تحریف و جعل افراد منحرف و سودجو بوده است [۶۸] و بنیامیه [۶۹] و ملحدان مانند ابنابیالعوجا [۷۰]، از مهمترین جریانهای تحریفگر احادیث پیامبر(ص) و ائمه اهل بیت(ع) بودهاند. محدثان برای حفاظت حدیث از تحریف و تصحیح و نقل درست آن، اجازه حدیث را مرسوم کردند و محدثان برای دریافت و نقل حدیث میبایست اجازه یا جواز دریافت و نقل میگرفتند [۷۱].
به اعتقاد امامخمینی حدیث، سند اسلام است و بیتوجهی به آن، بیتوجهی به قرآن شمرده میشود [۷۲]. ایشان پس از آنکه مهمترین پیشنیاز اجتهاد را قرآنشناسی و سنتشناسی میشمارد، انس با روایات اهل بیت(ع) و شیوه فهم آنها را برای استنباط درست لازم میشمرد [۷۳]. ایشان کتابهای حدیثی را منبع احکام و دستورهای اسلام میداند [۷۴] و آخرین سفارشها و وصیتنامه خود را با حدیث ثقلین آغاز میکند [۷۵]. ایشان معتقد است سخنان معصومان(ع) به منبع علم رحمانی متصل است و دارای نورانیتی است که در دیگر سخنان یافت نمیشود [۷۶]. ایشان به اهمیت حفظ و نقل حدیث توجه ویژه داشت و خود خبره حدیث بود و از عالمانی چون محمدرضا مسجدشاهی، شیخعباس قمی، سیدمحسن عاملی و سیدابوالقاسم دهکردی اجازه نقل حدیث داشت که آن را در آغاز کتاب چهل حدیث خود بازگو کرده است [۷۷] (ببینید: اجازات امامخمینی).
اقسام حدیث و اعتبار آن
حدیث از زوایای مختلف در خور تقسیم است: در یک تقسیمبندی، خبر به متواتر، مستفیض و واحد تقسیم شده است [۷۸]. خبر نقلشده در صورتی که علمآور باشد [۷۹]، به گونهای که واسطه نقل آن جماعتی باشند که عادتاً هماهنگی در میان آنها برای جعل حدیث و دروغگویی ممتنع است، به آن خبر متواتر گفته میشود [۸۰] و خبری که راویان آن در هر طبقه بیش از دو یا سه نفر باشند، اما به حد تواتر نرسد، مستفیض گفته میشود [۸۱]؛ همچنین در صورتی که علمآور نباشد [۸۲] و ظنآور باشد، خبر واحد نامیده میشود، خواه راوی آن یک نفر باشد یا بیشتر [۸۳]. حدیث از ابعاد دیگر نیز تقسیماتی دارد؛ از جهت صفات راویان به خبر صحیح، حَسن، موثق و ضعیف تقسیم شده است. حدیث صحیح آن است که همه سلسله سند روایت را راویان امامی عادل تشکیل دهند [۸۴] و حدیث حسن حدیثی است که راوی آن امامی ممدوح باشد؛ یعنی به وثاقت او تصریح شده باشد [۸۵]. حدیث موثق به حدیثی گویند که در سلسله سند فردی غیر امامیِ ثقه باشد؛ اگرچه بقیه امامی عادل باشند [۸۶]. حدیث ضعیف آن است که راوی آن امامیِ عادل یا ممدوح یا مخالفی که وثاقت او تأیید شده، نباشد [۸۷]. همچنین حدیث از جهت اتصال یا عدم اتصال سند به معصوم(ع) به خبر مسند، معلق، مقطوع، منقطع و مرسل و از جهت منبع خبر به حدیث قدسی (کلام خداوند) و غیر قدسی تقسیم شده است [۸۸].
در حجیت سخنان پیامبر(ص) تردیدی نیست. آیات قرآنی ازجمله «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» [۸۹] و آیات دیگر [۹۰] بر این مطلب دلالت دارند [۹۱]. از نگاه علمای شیعه سخن امامان معصوم(ع) در حکم سخن پیامبر اکرم(ص) است [۹۲]. از میان اقسام حدیث، علما حجیت خبر متواتر را پذیرفتهاند؛ زیرا خبر متواتر یقینآور و موجب قطع است و قطع بهخودیخود حجت است و حجیت آن نیازی به جعل و تعبد شرعی ندارد [۹۳]؛ اما در حجیت خبر واحد اختلاف است. گستردگی خبر واحد در کتابهای حدیثی، سبب شده که علما به این بحث توجه گسترده کنند [۹۴]. امامخمینی ضمن مبحث امارات در اصول فقه [۹۵] و در تقریرات اصولی [۹۶] به بحث از خبر واحد و دلایل حجیت آن پرداخته و بحث از آن را جزو مسائل علم اصول دانسته است [۹۷]. درباره حجیت خبر واحد دو دیدگاه نقل شده است. سید مرتضی [۹۸]، ابنزهره [۹۹]، ابنبراج [۱۰۰] و ابنادریس [۱۰۱] آن را حجت نمیدانند. از سوی دیگر، شیخ طوسی [۱۰۲] و گروهی دیگر از اصولیان بر حجیت خبر واحد ثقه، اِدعای اجماع کردهاند [۱۰۳]. علامه حلی [۱۰۴] و عموم عالمانِ پس از وی مانند عاملی [۱۰۵]، مجلسی [۱۰۶]، میرزای قمی [۱۰۷] و آخوند خراسانی [۱۰۸] و علمای معاصر قائل به حجیت خبر واحد شدهاند.
امامخمینی نیز ضمن پذیرش حجیت خبر واحد و ارائه دلیل برای آن، به بررسی دلایل مخالفان پرداخته است [۱۰۹]. ایشان ضمن بحث از دلیلهای حجیت خبر واحد، مهمترین دلیل آن را بنای عُقلا و تأیید آن از سوی شارع میداند [۱۱۰] (ببینید: خبر واحد). ملاک حجیت خبر واحد را برخی وثوق خبری و برخی دیگر وثوق مخبری دانستهاند. وثوق خبری که از آن به وثوق صدوری نیز تعبیر میشود، اطمینان به صدور مضمون خبر از سوی معصومان(ع) است و وثوق مخبری، اطمینان به صحت سند روایت و وثاقت راویان موجود در سند است که از آن به وثوق سندی نیز تعبیر میشود [۱۱۱]. بیشتر فقیهان شیعه قائل به وثوق خبریاند [۱۱۲]. به باور آنان اگر خبری ضعیف باشد، ولی قرینههایی بر صدق آن وجود داشته باشد، به آن عمل خواهد شد. بر مبنای وثوق مُخبری اگر سند روایتی ضعیف باشد، به آن عمل نمیشود؛ هرچند مشهور به آن روایت عمل کرده باشند [۱۱۳]؛ زیرا با عمل مشهور، اطمینان به صدور خبر برای نوع مردم پیدا نمیشود؛ علاوه بر این به باور قائلان به وثوق مخبری با فرض حصول اطمینانِ نوعی به وثوق خبر، دلیلی بر حجیت آن وجود ندارد [۱۱۴]؛ از اینرو نه عمل مشهور را جبرانکننده ضعف سند میدانند و نه رویگردانی آنان را موهن اعتبار روایت [۱۱۵]. امامخمینی با پذیرش مبنای وثوق خبری، عمل مشهور قدما طبق روایت را جبرانکننده ضعف سند آن [۱۱۶] و رویگردانی آنان را سبب وهن روایت [۱۱۷] دانسته است. به باور ایشان امور دیگری مانند بسیاربودنِ روایاتِ هممضمون [۱۱۸] قوت متن [۱۱۹] و وجود مضامین عالی [۱۲۰] نیز موجب اطمینان به وثوق خبر و جبران ضعف سند میشود (ببینید: خبر واحد).
شناخت و فهم حدیث
درایة الحدیث علمی است که موضوع آن به طور مشخص متن و محتوای حدیث است و با استفاده از آن، شیوه فهم و تفسیر روایات دانسته میشود [۱۲۱]. امامخمینی همسو با دیگر فقها قواعد و شیوههایی را در لابهلای نوشتههای اصولی و فقهی خود برای فهم درستی حدیث مطرح کرده است:
- عرضه روایات بر قرآن: قرآن افزون بر ملاک درستی و نادرستی احادیث، وسیلهای برای فهم احادیث نیز شمرده شده است [۱۲۲]. نزد فقهای شیعه این معیار از موازین مهم شناخت حدیث است [۱۲۳] و امامخمینی نیز عرضه احادیث بر قرآن را از اصول مسلم شناخت روایات معرفی کرده است [۱۲۴]؛ بر این اساس ایشان روایاتی را که دارای مؤید قرآنیاند، هرچند سندشان کامل نباشد، پذیرفته [۱۲۵] و از این راه روایات بسیاری را نقد و رد کرده است [۱۲۶].
- عرضه حدیث به سنت قطعی: به تأکید امامصادق(ع) تنها احادیث مطابق با قرآن و سنت قطعیِ پیامبر(ص) پذیرفته میشوند [۱۲۷]. امامخمینی نیز آن را از ملاکهای اعتبار روایات شمرده [۱۲۸]؛ چنانکه روایاتی که حیلههای ربوی را تأیید میکنند، به جهت مخالفت آنها با کتاب و روایاتِ مستفیض نقد و رد کرده است [۱۲۹].
- توجه به محاورات عرفی و لغوی: پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به زبان متعارف و شناختهشده زمان خود سخن گفتهاند؛ از اینرو فهم سخن آنان، با دقت در محاورات عرفیِ رایجِ در زمان ایشان ممکن خواهد شد؛ بنابراین فقها در مقام فتوا، روایات را حمل بر فهم متعارف عرف کردهاند [۱۳۰]. امامخمینی نیز عرف زمان صدور را دخیل در فهم روایات شمرده و تأکید کرده است باید از آمیختن مطالب عقلی و عرفانی به فقه پرهیز کرد؛ بر همین اساس ایشان یکی از شرایط اجتهاد را فهم محاورات عرفی کتاب و سنت میداند [۱۳۱]. افزون بر این، امامخمینی هرچند سخن لغتشناس را حجت شرعی نمیداند [۱۳۲]، اما مراجعه به او را به عنوان دانای فن، لازم میداند و در موارد زیادی خود نیز به لغت مراجعه کرده است [۱۳۳].
- توجه به مناصب معصومان(ع): پیامبر(ص) و ائمه(ع) دارای مناصب و شئون گوناگونی چون تبلیغ احکام، قضاوت و رهبری اجتماع بودهاند [۱۳۴] و سخنان آنان به مقتضای مناصب یادشده بیان شده است. حدیثی که در مقام بیان احکام باشد، حکمی ثابت و جاودانه و برای همه زمانها خواهد بود؛ اما دستهای دیگر با توجه به شرایط و موقعیتهای ویژه ممکن است قضایی یا حکومتی یا غیر آن باشند. با توجه به این اصل، پارهای از تعارضها در سیره و رفتار معصومان(ع) و نیز موضعگیریهای متفاوت آنان، حل میگردد. امامخمینی معیاری را نیز برای تمییز سخنان معصومان در مناصب گوناگون بیان کرده است؛ برای نمونه، اگر صدور روایت برای بیان مأموریت فرمانده ارتش یا مانند آن باشد، این حکمی حکومتی است و اگر در مقام قضا باشد، قضایی است و اگر غیر آن دو باشد، بیان حکم شرعی است [۱۳۵].
- ارشاد روایات به امور عقلایی: مضمون برخی از روایات، تأیید روشهای عقلا در زندگی است. توجه به این اصل در فهم درست روایات دخیل است؛ ازجمله بیشتر فقها برای اثبات جواز تقلید، به بنای عُقلا مبنی بر لزوم رجوع غیر عالم و غیر متخصص به عالم و متخصص استناد کردهاند؛ همچنین به آیه نفر [۱۳۶] و آیه سؤال [۱۳۷] و برخی روایات [۱۳۸] استناد شده است [۱۳۹]. امامخمینی همسو با این نظر و با توجه به اینکه بنای عقلا را شارع امضا کرده و پذیرفته است، برای اثبات جواز تقلید به آن استناد کرده است [۱۴۰] (ببینید: تقلید). ایشان روایاتی که به ثبت و ضبط روایات و نوشتن آنها دستور دادهاند و نیز ارجاع به کتابهای حدیثی را بر اساس همان ارشاد به بنای عقلا دانسته است [۱۴۱]. همچنین ایشان روایات قرعه [۱۴۲] و روایات قاعده «علی الید» [۱۴۳] را ارشاد به امور عقلایی برشمرده است.
- وضع الفاظ برای روح معنا: یکی از اصولی که در فهم روایات و معارف دینی حل بسیاری از مشکلات شمرده میشود، توجه به این نکته است که الفاظ برای روح معنا وضع شدهاند. برخی از محدثان و اندیشمندان اسلام در شرح و تفسیر نصوص دینی، به این نکته تصریح کردهاند؛ ازجمله محمدباقر مجلسی اجمالاً بر پایه این اصل، به پیروی از امامان معصوم(ع) واژههایی همانند عرش، کرسی [۱۴۴]، لوح و قلم را در قرآن و حدیث شرح کرده است [۱۴۵]. سیدمحمدحسین طباطبایی نیز همین شیوه را پذیرفته و از جمود بر ظاهر لفظ پرهیز داده است [۱۴۶]. امامخمینی نیز این اصل را کلید معرفت و اساس فهم و رموز قرآنی میداند [۱۴۷]. ایشان پس از ذکر روایات عقل و جهل یادآور شده است که مقصود اصلی از این روایات فهم نکتههای علمی و فلسفی و جهات تاریخی و ادبی نیست، بلکه مقصود اصلی سبکبارکردن نفوس و توجه انسان به عالم غیب است [۱۴۸] (ببینید: روح معانی).
- توجه به عنصر زمان و مکان: توجه به تحولات زمانی و مکانی از دیگر نکتهها در فهم درست روایات است [۱۴۹]. به عنوان نمونه، گروهی از فقها بر اساس برخی از روایات [۱۵۰] و دلایل دیگر [۱۵۱] فروش سلاح به کافران را در زمان جنگ حرام دانستهاند [۱۵۲]؛ ولی امامخمینی معتقد است که حرمت فروش سلاح به کافران حکمی قطعی که در همه زمانها و مکانها یکسان باشد، نیست، بلکه در هر زمان و مکان ممکن است حکمی داشته باشد؛ زیرا حرمت فروش در صورتی است که غیر مسلمان از سلاح علیه مسلمانان استفاده کند؛ از اینرو اگر فروش سلاح به تقویت کفار بینجامد، ممنوع است و اگر چنین نباشد ممنوع نیست؛ چنانکه مشرک و کافربودن خریدار نیز ملاک نیست. باید در هر زمان، حاکم اسلامی بر اساس شرایط و مصالح تصمیمگیری کند [۱۵۳]؛ همچنین استفاده از چیزهای نجس همانند خون و مردار در گذشته حرام بوده است [۱۵۴]، اما امروزه که مصرفهای دیگر عقلایی دارند، حرام نیستند [۱۵۵] (ببینید: اجتهاد).
- شناخت راه جمع میان اخبار متعارض: از موضوعات مهم حدیثشناسی تعارض دو یا چند حدیث است. امامخمینی ضمن برشمردن انواع تعارض و چگونگی جمع میان احادیث متعارض بر این باور است که دو خبر متعارض را باید در محیط تشریع و قانونگذاری دید؛ زیرا قانونگذار، نخست اصول و کلیات را القا میکند و آنگاه به بیان تبصرهها و قیدهای آن میپردازد [۱۵۶]؛ بر این اساس ادله احکام واقعی و احکام شک و حاکم و محکوم، عام و خاصّ متعارض نیستند و مشمول اخبار علاجیه قرار نمیگیرند. ایشان این موارد را از مصادیق جمع عرفی دانسته است [۱۵۷] (ببینید: تعارض ادله).
- ارجاع حدیث متشابه به محکم: همانگونه که قرآن دارای آیات محکم و متشابه است [۱۵۸]، احادیث معصومان(ع) نیز اینگونهاند [۱۵۹]. حدیث متشابه حدیثی است که معنایی غیر از معنای ظاهری در آن احتمال میرود؛ بنابراین شامل مؤوّل و مجمل نیز میشود [۱۶۰]. امامخمینی به وجود روایات متشابه اشاره کرده [۱۶۱] و توجهنکردن به روایات متشابه را سبب کجفهی در فهم روایات دانسته است [۱۶۲]. ایشان با نقل حدیثی از امامرضا(ع) [۱۶۳]، درباره وجود روایات متشابه یادآور شده است ارجاع احادیث متشابه به محکمات، کار فقیه است [۱۶۴] و نمونههایی را برای ارجاع متشابه به محکم آورده است [۱۶۵].
- توجه به اختلاف نسخهها: اختلاف خطوط عربی، تقطیع و تبویب، تصحیف و نقل به معنا از علل پیدایش اختلاف نسخههاست. امامخمینی بررسی اختلاف نسخهها را راهی برای فهم و صحت حدیث دانسته است و با بررسی اختلاف نسخهها، افزون بر فهم حدیث، در جهت تصحیح الفاظ حدیث اقدام کرده است [۱۶۶]. ایشان ازجمله در کتاب «الخلل فی الصلاة» دراینباره بحثی مفصل دارد و در مقام تطبیق، پس از ذکر حدیثی از وسائل الشیعه آن را با نسخه وافی و مرآة العقول و کافی و تهذیب و استبصار مطابقت داده و ارزیابی کرده و اشتباه ناسخان و کاتبان را یادآور شده است [۱۶۷].
- بررسی محتوایی حدیث: بررسی محتوایی حدیث، یکی از راههای شناخت صحت و سلامت حدیث است. امامخمینی در آثار خود برای نقد حدیث از این روش استفاده کرده است. به باور ایشان اعتماد به روایات از باب تعبد محض نیست، بلکه به استناد سیره عقلا و ردنکردنِ شارع است؛ بنابراین اضطراب متن، آشفتگی معنا، وهن تعبیر، مخالفت با اجماع و شهرت، از اعتبار حدیث میکاهد [۱۶۸]. به نظر ایشان، سخنان معصومان منزه از آن است که در آن وهن در تعبیر و آشفتگی معنا یا تناقض راه یابد؛ از اینرو ایشان روایتهایی از این دست را بهصراحت رد میکرد [۱۶۹]؛ برای مثال، ایشان صدور روایتی را که مشعر به جواز دروغ بوده است، به دلیل منافاتداشتن آن با جایگاه معصوم رد کرده است [۱۷۰] و یا درباره روایت «کل شیئ هو لک حلال حتی تعلم انه حرام» [۱۷۱]، احتمال اعم از شبهه بدوی و علم اجمالی را به دلیل مناسبنبودن تجویز ارتکاب حرام از معصوم(ع) نمیپذیرد [۱۷۲] و از سوی دیگر، روایت «مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء» [۱۷۳] را گرچه از نظر سند ضعیف میداند، به دلیل صداقت مضمون، صادر از معصوم میشمرد [۱۷۴].
- توجه به متون فقهی نخستین: در عصر پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) که به عصر تشریع معروف است، احکام دین به صورت مستقیم از معصومان(ع) دریافت میشد و پس از آن، دوره تفسیر و تدوین متون دینی، موسوم به فقه مأثور آغاز شد [۱۷۵] و پس از آن دوره فقه اجتهادی آغاز شد که شیخ طوسی با تفریع فروع، به شبهه اهل سنت که شیعه را از پاسخ به فروع عاجز میدانستند، پاسخ داد [۱۷۶]. سیدحسین بروجردی کتابهای فقهی ابنبابویه و صدوق را نقل احادیث امامان معصوم(ع) بدون دخل و تصرف و تنها تصرف در حد تنظیم و باببندی و فتواهای آن را کاشف از وجود نص میدانست. بر این مبنا در وقت تعارض، حق تقدم را به فتاوای موجود در این کتابها میداد [۱۷۷]. امامخمینی نیز این مبنا را پذیرفته و به متون فقهی نخستین همانند کتابهای ابنجنید، شیخ صدوق، علیابنبابویه، ابنابیعقیل، ابنشاذان، شیخ مفید، سید مرتضی، سلار و ابنحمزه اعتبار حدیثی داده و از آنها به عنوان فقه مأثور یاد کرده است [۱۷۸]. افزون بر شیوههای یادشده، از نگاه امامخمینی توجه به جهت صدور روایت، عرضه روایات اهل بیت(ع) بر روایات اهل سنت [۱۷۹]، توجه به تعلیل در روایات و توجه به جعل و دروغپردازی در روایات، بر فهم روایات تأثیر زیادی دارد [۱۸۰].
جایگاه منابع حدیثی
چهار کتاب حدیثی شیعه [۱۸۱] نزد عالمان شیعه از اعتبار خاصی برخوردارند و مهمترین منابع حدیثی شیعه به شمار میآیند تا جایی که به «اصول اربعه» شهرت یافتهاند. قدمت زمانی و نزدیکی آنها به زمان حضور معصومان، تنظیم و باببندی زیبا و حجم زیاد و گستردگی مباحث از عوامل این شهرت است [۱۸۲]. اخباریان به قطعیت روایاتِ کتابهای چهارگانه یا اطمینان به صدور آنها اعتقاد دارند؛ ولی اصولیان در عین اهمیتدادن به این کتابها این ادعا را نپذیرفتهاند [۱۸۳]. امامخمینی نیز این ادعا را نپذیرفته است [۱۸۴]. ایشان افزون بر کتابهای چهارگانه درباره بسیاری از کتابهای حدیثی اظهار نظر کرده است که به مهمترینِ آنها اشاره میشود:
- کتابهای چهارگانه: الکافی تألیف محمدبنیعقوب کلینی رازی (م۳۲۹ق) ملقب به ثقة الاسلام است. وی در دقت علمی، ثبت و ضبط حدیث و نیز وثاقت، مقامی برجسته در نزد عالمان شیعی ازجمله نجاشی، شیخ مفید، محقق کرکی، شهید اول و دیگران دارد و عالمان شیعه از این کتاب ستایشهای بسیار کردهاند [۱۸۵]. امامخمینی نیز این کتاب را متقنتر از دیگر کتابها و کلینی را نیز در ضبط احادیث بسیار دقیقتر از دیگران دانسته است [۱۸۶]؛ برای نمونه، ایشان پس از نقل روایت «اذا نشّ العصیر أو غلی حرم...» یادآور شده که روایت در نسخه صحیح کافی با «واو»، است و در تهذیب با «أو» ذکر شده است؛ ولی اولی به جهت منضبطبودن کافی مقدم است [۱۸۷]. من لایحضره الفقیه، تألیف محمدبنعلی ملقّب به صدوق است. از او نیز علما به نیکی یاد کردهاند و او را از استوانههای فقه شیعه شمردهاند [۱۸۸]. او کتابهای روایی بسیاری دارد که برجستهترینِ آنها این کتاب است. صدوق در آغاز این کتاب یادآور شده است تنها روایاتی را نقل خواهد کرد که آنها را صحیح و میان خود و خدای متعالْ حجّت میداند [۱۸۹]؛ ولی با توجه به وجود برخی روایات ضعیف در این کتاب، این اشکال پیش آمده که چگونه صدوق همه روایات این کتاب را حجت دانسته است. امامخمینی یادآور شده هرچند صدوق، روایات ضعیف را نیز نقل کرده است، اما برگشت او از تعهد خود، در اول کتاب بسیار بعید است [۱۹۰]. در برابر، برخی معتقدند صدوق بر عهد خود باقی است؛ ولی مراد وی از حدیث صحیح آن است که حدیث در یک یا دو اصل مشهور از «اصول اربعمأه» باشد؛ ولی از قرن هشتم به بعد، صحیح به معنای آن است که تمام راویانِ سند حدیث، همه عادل امامی باشند. خلط این دو معنای صحیح، موجب این اشتباه شده است [۱۹۱]. از سوی دیگر، برخی همه روایات مرسله صدوق را حجت شمردهاند [۱۹۲] و برخی آن را محدود به مرسلههای من لایحضره الفقیه کردهاند [۱۹۳] و برخی مربوط به مرسلههای جزمی وی شمردهاند [۱۹۴]. امامخمینی نیز همین دیدگاه را پذیرفته است [۱۹۵] (ببینید: رجال)؛ از اینرو ایشان در روایت «اللهم ارحم خلفایی» یادآور شده است که روایت به جهت کثرت طُرق آن مورد اعتماد است و اگر مرسل هم باشد، از مرسلات صدوق است که اعتبار آن از مرسلات ابنابیعمیر کمتر نیست [۱۹۶]. تهذیب الاحکام تألیف محمدبنحسن، معروف به شیخ طوسی است. علمای شیعه طوسی را از بزرگترین علمای شیعه شمردهاند [۱۹۷]. امامخمینی او را یکی از استوانههای فقه شیعه شمرده که باید به سخنان، طریقه او در فقه و روش استنباط او توجه کامل کرد [۱۹۸]. در زمان نگارش این کتاب تعارض و اختلاف روایات از ایرادهای عمده اهل سنت بر شیعه به شمار میرفته است. طوسی اسباب این تعارض و وجه جمع معقول میان آنها را مطرح کرده است [۱۹۹]. الاستبصار این کتاب نیز از آثار شیخ طوسی است. هدف وی در این کتاب جمع عرفی میان اخبار متعارض است [۲۰۰]. امامخمینی در آثار خود به این ویژگی اشاره کرده است [۲۰۱]. ایشان پس از آنکه یازده نوع از جمع عرفی را بیان میکند، یادآور میشود طوسی در کتاب استبصار بسیاری از آنها را آورده است [۲۰۲]. امامخمینی در مجموع بر این باور است که این کتابهای چهارگانه از اهمیت ویژهای برخوردارند؛ به گونهای که اگر مؤلفان کتابهای یادشده از اصل یا کتابی نقل نکنند یا کم نقل کنند، سبب بیاعتباری آن اصل میشود و این امر بر توثیق اهل رجال نیز مقدم است [۲۰۳]. ایشان رجوع به کتابهای حدیثی را امری عقلایی و مورد امضای شارع میداند؛ ولی معتقد است سند و دلالت آنها باید بررسی شود و این گفته که کتابهای چهارگانه قطعیاند یا نویسندگان آنها شهادت به صحت آنها دادهاند، درست نیست [۲۰۴].
- نهجالبلاغه: مجموعهای از خطبهها، نامهها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علی(ع) است که سید رضی آن را گرد آورده است. امامخمینی نهج البلاغه را پس از قرآن، بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهاییبخش بشر و دستورهای معنوی و حکومتی آن را بالاترین راه نجات بشریت دانسته و افتخار کرده است که این کتاب از امام معصوم شیعیان است [۲۰۵]. ایشان نهج البلاغه را روح نازله امیرالمؤمنین علی(ع) برای تعلیم و تربیت و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی انسان دانسته است [۲۰۶]. ایشان در پارهای از موارد به عنوان مؤید یا قسمتی از علت حکم از نهج البلاغه استفاده کرده است [۲۰۷]. از تعبیر ایشان درباره صحیفه سجادیه که اصحاب آن را مانند نهج البلاغه قبول کردهاند، استفاده میشود که نهج البلاغه نیز مورد وثوق و اطمینان اجمالی به صدور آن است ولی این امر موجب اطمینان به صدور همه بندهای آن از حضرت(ع) نخواهد بود [۲۰۸].
- مصحف فاطمه(ع): مصحف فاطمه(ع) مجموعه مطالبی است که جبرئیل پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا شهادت فاطمه(ع) به ایشان میگفت و فاطمه(ع) برای علی(ع) املا میکرد و ایشان آن را مینوشت. در این مصحف سخنی از حلال و حرام نیست، بلکه مشتمل بر حوادث غیبی است که در آینده رخ میدهند [۲۰۹]. امامخمینی یکی از افتخارات شیعه را «صحیفه فاطمیه» میشمارد و آن را در ردیف مناجات شعبانیه، دعای عرفه و صحیفه سجادیه ذکر میکند [۲۱۰]. ایشان در شکلگیری «صحیفه فاطمیه» به روایتی معتبر اشاره میکند [۲۱۱] که در آن چگونگی شکلگیری این صحیفه آمده است [۲۱۲]. ایشان محتوای صحیفه فاطمه(ع) را حوادثی میداند که در آینده رخ خواهد داد که ازجمله آنها حوادثی است که در آینده برای ذریه فاطمه(ع) پیش خواهد آمد و آنچه در زمان اماممهدی(ع) رخ خواهد داد. ایشان احتمال میدهد مسائل مربوط به ایران نیز در آن باشد [۲۱۳].
- صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه مجموعه دعاهایی است که امامباقر(ع) و زیدبنعلی از امامسجاد(ع) نقل کردهاند. برخی از علما تواتر روایاتِ کتاب را گواه درستی و اعتبار محتوای صحیفه سجادیه دانستهاند [۲۱۴]. امامخمینی از این کتاب به عنوان زبور آلمحمد [۲۱۵] و نمونه کامل قرآن صاعد و بزرگترین مناجات عرفانی در خلوتگاه انس [۲۱۶] و صحیفه نورانیه الهیه که از آسمان عرفان عارف بالله و عقل نورانی سیدالساجدین(ع) برای رهایی بندگان از زندان طبیعت و فهماندن ادب عبودیت نازل شده [۲۱۷] یاد کرده است. ایشان فصاحت و بلاغت و قوت مضمون صحیفه را هرچند به طور کلی مایه نوعی اطمینان به صدور آن میداند، اما آن را مایه اعتبار همه جملههای آن در فقه نمیداند [۲۱۸] (ببینید: رجال).
- مصباح الشریعه: این کتاب منسوب به امامصادق(ع) است. محدث نوری در خاتمة مستدرک الوسائل به صورت مفصل درباره اعتبار این کتاب بحث کرده و در نهایت اعتبار آن را پذیرفته است [۲۱۹]. امامخمینی در مباحث فقهی استناد به آن را درست نمیداند و این کتاب را روایت نمیداند و محتوای آن را برداشت عالمانی که گرایشهای عرفانی داشتهاند، از کلمات معصومان(ع) میشمارد [۲۲۰]؛ ولی با این حال، در آثار عرفانی و اخلاقی خود، در موارد بسیار از آن استفاده کرده است [۲۲۱].
- تحف العقول فی اخبار آل الرسول: مؤلف این کتاب ابنشعبه حرانی از معاصران صدوق است [۲۲۲] و روایات آن مرسل است. وی خود یادآور شده، بیشتر این احادیث را به سماع دریافت کرده و به جهت آسانی نقل و اخلاقیبودن روایات، اسناد آن را حذف کرده است [۲۲۳]. شیخ مرتضی انصاری در آغاز کتاب المکاسب به روایت مفصلی از این کتاب استناد کرده است [۲۲۴]. امامخمینی پس از نقل روایت «مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء» [۲۲۵] یادآور شده هرچند این روایت مرسل است، اما صاحب وسائل بر این کتاب اعتماد کرده و روایت نیز موافق اعتبار و عقل است [۲۲۶].
- فقه الرضا(ع): در انتساب این کتاب به امامرضا(ع) اختلاف است [۲۲۷]. امامخمینی این کتاب را از امامرضا(ع) ندانسته و معتبر نمیشمارد، بلکه آن را تألیف برخی از علما میداند [۲۲۸].
- بحار الأنوار: امامخمینی این تألیف محمدباقر مجلسی را مجموعهای از چهارصد کتاب و رساله و در حقیقت کتابخانه کوچکی میداند که به نام بحار الانوار خوانده شده است. ایشان خاطرنشان کرده مجلسی همه آن کتابها و رسالهها را که به واسطه کوچکبودن و گذشت زمان در معرض نابودی بود، بدون التزام به صحت همه آنها گردآوری کرد و در صدد نوشتن کتابی عملی یا دستورها و قوانین اسلام نبود تا درباره آن بررسی کند و درست را از نادرست جدا کند. دلیل آن وجود کتابهای نادرست از نظر مجلسی در این مجموعه است؛ با این حال، نمیتوان همه اخبار بحار الانوار را به بهانه مخالفت با عقل و حس یا موافقنبودن با سلیقه خود رد کرد، بلکه باید آن را با معیارهای معینشده سنجید و درستی و نادرستی آن را تعیین کرد [۲۲۹].
- مستدرک الوسائل: این کتاب تألیف میرزاحسین نوری است. امامخمینی بهمناسبت بحث از حجیت ظواهر کتاب، محتوای آن را چون کتاب دیگر وی (فصل الخطاب)، روایات ضعیف و بدون سند میداند؛ چنانکه به روش وی در جمعآوری روایات ضعیف بهویژه آنچه در کتاب دوم آورده، بهشدت حمله کرده است [۲۳۰].
- تفسیر عیاشی: تألیف ابوعمرو محمدبنمسعود عیاشی است. این کتاب، تفسیری روایی بر همه قرآن است و همه روایات آن نیز مستند و رجال اسناد آن از ماوراءالنهر بودهاند؛ ولی امروزه تنها دو جلد از این تفسیر تا سوره مائده با حذف رجال سند و مرسل در دست است [۲۳۱]؛ البته این مجموعه مورد اعتماد محمدبنحسن حر عاملی بوده و یکی از مصادر وسائل الشیعه است [۲۳۲]. به نظر امامخمینی هرچند خود عیاشی ثقه است، اما طریقی درست برای شناخت تفسیر او وجود ندارد. صاحب وسائل نیز طریق خود را به عیاشی نقل نکرده است؛ مگر اینکه اطمینان پیدا شود آنچه در این مجموعه آمده، از خود عیاشی است [۲۳۳].
احادیث فقهی در کتابهای غیر حدیثی
بخشی از روایات فقهی، در کتابهای غیر حدیثی نقل شدهاند. امامخمینی بر آن است که روایاتی که در کتابهای فقهی استدلالی مانند الخلاف، تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب، مدارک الاحکام و المعتبر، با الفاظ روایات نقل نشدهاند [۲۳۴] و نیز برخی از کتابهای استدلالی فقه که روایاتی از اهل سنت برای جدل با آنان نقل کردهاند، مثل روایات کتابهای سید مرتضی [۲۳۵] و الخلاف طوسی، قابل استدلال به عنوان روایت نیستند. ایشان درباره کتاب فقهی صدوق (المقنِع) نیز یادآور شده گرچه صدوق در مقدمه این کتاب میگوید وی سند این روایات را حذف کرده تا حفظ آن آسان باشد، اما احتمال دارد معنای این سخن وی آن باشد که تمام روایات این کتاب، در کتابهای اصول وجود دارد و آن کتابهای اصول، موثقاند؛ بنابراین تمام این روایات، با سند صحیح به صدوق رسیدهاند و احتمال دارد که معنای سخن او این باشد که سند او به آن اصول، سند صحیحی بوده است؛ اما اصحاب آن اصول را توثیق نکرده است؛ یعنی سند صحیح دارد که تمام آنچه نقل کرده، در آن اصول، موجود بوده است و این احتمال دوم، بهتر و قویتر از احتمال اول است [۲۳۶].
به نظر امامخمینی گرچه ابنادریس روایات مستطرفات السرائر را از اصول اربعمأة مثل کتاب بَزَنطی و ابنبُکیر گرفته است و اصول اربعمأة، در زمان مشایخ سهگانه که کتب اربعه را مینوشتند، معروف بوده و آنان سند خود را به صاحبان اصول، ذکر کردهاند؛ ولی ابنادریس چون سند خود را به آن اصول ذکر نکرده و احتمال دارد ایشان با اجتهاد و حدس خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مؤلفان است، پس این احادیثِ او قابل اعتماد نیستند، بهخلافِ صدوق و امثال او که اصلاً اهل اجتهادکردن و حدس نبودند و تنها به خبر حسّی اعتماد میکردند؛ به همین جهت، مرسلات صدوق قابل اعتمادند، بهخلاف مرسلاتِ ابنادریس [۲۳۷]. ایشان همانند همین سخن را درباره کتاب الاختصاص شیخ مفید گفته و یادآور شده مرسلات صدوق، قابل اعتمادند؛ ولی مرسلات مفید قابل اعتماد نیستند؛ زیرا وی اهل اجتهاد مصطلح است و شاید انتساب روایت به معصوم به صورت جزم بر اساس اجتهاد وی باشد؛ برخلاف صدوق که از اجتهاد استفاده نمیکرده است و قرائنی نزد او بوده که برای دیگران هم قابل اعتماد است [۲۳۸].
کتابهای حدیثی امامخمینی
امامخمینی افزون بر استفاده و استناد به احادیث در آثار فقهی و غیر فقهیِ خود تألیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته است، ازجمله:
- شرح چهل حدیث: این کتاب شرح مجموعهای از احادیث اخلاقی، اعتقادی و تفسیری است و امامخمینی آن را با توجه به ارزش حفظ چهل حدیث در روایات [۲۳۹] با استفاده از احادیث کافی نگاشته است و در آغاز آن سند خود به محمدبنیعقوب کلینی را بازگو کرده است (ببینید: شرح چهل حدیث).
- شرح حدیث جنود عقل و جهل: این کتاب، شرح بخشی از حدیثی معروف از امامصادق(ع) است که حضرت در آن، ۷۵ سپاه برای عقل و ۷۵ سپاه برای جهل شمرده و کلینی آن را در اصول کافی روایت کرده است (ببینید: شرح حدیث جنود عقل و جهل).
- التعلیقة علی الفوائد الرضویه: الفوائد الرضویه نام شرحی است که قاضیسعید قمی (۱۰۴۹ ـ ۱۱۰۳ق) بر حدیث رأس الجالوت نگاشته است و امامخمینی که به دیدگاههای وی اهتمام داشته [۲۴۰] (ببینید: قاضیسعید قمی)، دیدگاههای خود درباره محتوای کتاب را به صورت تعلیقه مطرح ساخته است (ببینید: التعلیقة علی الفوائد الرضویه).
- شرح دعاء السحر: دعای سحر نقلشده از امامباقر(ع) است که امامخمینی در ۲۷سالگی (۱۳۴۷ق) شرحی به زبان عربی بر آن نگاشته است. ایشان در این کتاب، اشارههای متعددی به دیدگاههای استاد خود محمدعلی شاهآبادی کرده و از اسرار الصلاة میرزاجواد ملکی تبریزی، شرح الاسماء الحسنی ملاهادی سبزواری، القبسات میرداماد، الاسفار الاربعه صدرالمتألهین و کتابهای فیض کاشانی، الفتوحات المکیه ابنعربی و شرح فصوص الحکم قیصری، مطالبی نقل کرده و به نقد و توضیح آنها پرداخته است (ببینید: شرح دعاء السحر).
- بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر: قاعده لاضرر که مبتنی بر حدیث مشهور و متواتر «لاضرر و لاضرار» از پیامبر اکرم(ص) است و بنا بر نظر مشهور فقها مقصود از آن نفی حکم ضرری است، آثار فراوانی در ابواب متعدد فقه درباره آن تألیف شده است. امامخمینی در سال ۱۳۶۸ق به عربی شرحی بر آن نوشته و دیدگاه خاص خود در سلطانیبودن دستور پیامبر(ص) را بیان کرده است و با نام بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر منتشر شده است (ببینید: بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر).
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۳/۱۷۷؛ جوهری، الصحاح، ۱/۲۷۸؛ فیومی، المصباح المنیر ۱۲۴.
- ↑ نساء، ۷۸ و ۱۴۰.
- ↑ مؤمنون، ۴۴.
- ↑ طه، ۹؛ طور، ۳۴.
- ↑ تحریم، ۳؛ مرسلات، ۵۰؛ نجم، ۵۹.
- ↑ میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۳۳۸؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۵۷.
- ↑ بهایی، الوجیزه، ۴؛ بهایی، مشرق الشمسین، ۲۲.
- ↑ رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، ۲.
- ↑ ← شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۵۴؛ بهایی عاملی، مشرق الشمسین، ۲۴؛ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۳.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۱۹۹.
- ↑ صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۰.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۸/۲۳۶ ـ ۲۳۷.
- ↑ ازهری، تهذیب اللغه، ۱۵/۸۷.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۱/۷.
- ↑ ← بهایی عاملی، مشرق الشمسین، ۳۱؛ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۲.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۵۴؛ میرداماد، الرواشح السماویه، ۶۷؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۴.
- ↑ بهایی، مشرق الشمسین، ۲۳.
- ↑ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۱/۳ ـ ۱۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۹۴، ۲۹۶ و ۴/۵۶۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۸.
- ↑ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۵؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۸.
- ↑ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۹.
- ↑ رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، ۲.
- ↑ ← عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، ۱۱.
- ↑ ابنماجه، سنن ابنماجه، ۱/۶ ـ ۱۳؛ خطیب بغدادی، تقیید العلم، ۶۷، ۶۹ و ۷۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۴ و ۱۵۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۲؛ حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ۸۷.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۵۰ ـ ۵۱.
- ↑ حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ۲۶۷.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱/۳۳.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ۱/۲۲۷، ۲۳۱ و ۲۳۵ ـ ۲۳۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۷/۳۰۲؛ آقابزرگ، الذریعه، ۲/۳۰۶.
- ↑ احمدبنحنبل، مسند الاماماحمدبنحنبل، ۱/۷۹؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۳/۱۲۶ ـ ۱۲۷؛ ابنماجه، سنن ابنماجه، ۲/۸۸۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۵۷؛ صدوق، من لایحضر، ۴/۲۶۳.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۴۴/۱۰۰ ـ ۱۰۱.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ۱/۱۵۰ و ۱۵۲.
- ↑ طوسی، الاستبصار، ۱/۳۸۳؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۸/۳۸۶.
- ↑ طبری امامی، دلائل الامامه، ۶۵ ـ ۶۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۲/۸۱.
- ↑ صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۲۴ و ۲۶.
- ↑ آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۵۲.
- ↑ نجاشی، رجال النجاشی، ۶ ـ ۷.
- ↑ کشی، رجال کشی، ۱۰۴.
- ↑ ← مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۶۴ ـ ۶۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۵۲.
- ↑ غفاری، تلخیص مقباس، ۲۳۸.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۳۰/۱۶۵؛ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ۱/۱۲۳.
- ↑ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۲/۱۳۴.
- ↑ غفاری، تلخیص مقباس، ۲۴۲؛ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۲/۱۳۴ ـ ۱۳۵.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۱۲ ـ ۱۲۲.
- ↑ عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ۲۳۵.
- ↑ عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ۲۳۲ ـ ۲۳۳.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۱ ـ ۱۳۵.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۵.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۶ ـ ۱۳۸.
- ↑ نحل، ۴۴؛ حشر، ۷؛ طباطبایی، المیزان، ۳/۸۴ ـ ۸۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۸۷.
- ↑ ابنماجه، سنن ابنماجه، ۱/۶؛ دار قطنی، سنن الدار قطنی، ۴/۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱/۱۰۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۳۳ و ۴۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۶ و ۱۵۳.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۲.
- ↑ نعمانی، الغیبه، ۱۴۱.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۲.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۲؛ نعمانی، الغیبه، ۱۴۱.
- ↑ آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۲۸.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۴۷.
- ↑ ← غفاری، مقدمه من لایحضر، ۱.
- ↑ خطیب بغدادی، الرحله، ۱۷۶ ـ ۱۸۳؛ عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، ۱۷۶ ـ ۱۸۳.
- ↑ صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۰۶ ـ ۱۱۴.
- ↑ تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۵۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۹۶ ـ ۹۷ و ۲۵/۴۴۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۲۲/۲۰۲.
- ↑ ← مفضل، توحید المفضل، ۳۰ و ۳۹ ـ ۴۰؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، ۱۰/۱۱۳.
- ↑ آقابزرگ، الذریعه، ۱/۱۳۱ ـ ۲۶۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲ ـ ۱۳.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲ ـ ۳.
- ↑ بهایی عاملی، الوجیزه، ۴ ـ ۵؛ عراقی، الاجتهاد و التقلید، ۴۷.
- ↑ سید مرتضی، رسائل، ۲/۲۸۳؛ کرکی، جامع المقاصد، ۳/۳۶۷.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۶۱؛ بهایی عاملی، الوجیزه ۴؛ صدر، سیدمحمدباقر، قاعده لاضرر، ۲۴ ـ ۲۵.
- ↑ عراقی، الاجتهاد و التقلید، ۴۷؛ فضلی، اصول الحدیث، ۹۹.
- ↑ سید مرتضی، الذریعه، ۲/۴۰؛ ← حائری اصفهانی، الفصول الغرویه فی الأصول الفقهیه، ۲۷۰.
- ↑ حلی، علامه، مبادئ الوصول الی علم الأصول، ۲۰۵؛ ← میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۳۹۳.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۷۶.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۱.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۴ ـ ۸۵.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۶.
- ↑ بهایی عاملی، الوجیزه، ۴ ـ ۵.
- ↑ حشر، ۷.
- ↑ نحل، ۴۴؛ احزاب، ۲۱؛ نجم، ۳ ـ ۴.
- ↑ ← طوسی، التبیان، ۹/۴۲۱ و ۵۶۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۹/۵۰۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱۹/۲۷ و ۲۰۴.
- ↑ ← حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۴۱ ـ ۱۵۳، ۱۵۸ و ۱۸۱.
- ↑ صدر، سیدمحمدباقر، دروس، ۱/۲۷۰ ـ ۲۷۱؛ پژوهشگاه علوم، ۳۹۶.
- ↑ سید مرتضی، الذریعه، ۲/۴۱؛ طوسی، العده، ۱/۹۷؛ حلی، محقق، معارج الاصول، ۲۰۳ ـ ۲۰۴ و ۲۰۷ ـ ۲۰۸؛ حلی، علامه، مبادئ الوصول الی علم الأصول، ۲۰۵ ـ ۲۰۶.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۷.
- ↑ ← امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۹؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۵۰.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۸.
- ↑ سید مرتضی، رسائل، ۳/۳۰۹؛ سید مرتضی، الذریعه، ۱/۲۸۱ و ۲/۴۱، ۵۴.
- ↑ ابنزهره، غنیة النزوع، ۳۲۸ ـ ۳۲۹.
- ↑ ابنبراج، المهذب، ۲/۵۹۸.
- ↑ ابنادریس، السرائر، ۱/۵۱.
- ↑ طوسی، العده، ۱/۱۲۶ ـ ۱۲۷.
- ↑ میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۴۱۶؛ انصاری، فرائد الاصول، ۱/۱۴۵؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۳۰۲.
- ↑ مبادئ الوصول الی علم الاصول، ۲۰۵.
- ↑ عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ۱۸۹.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۴۵.
- ↑ میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۴۰۴.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۱۲ ـ ۳۱۳.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۱۳؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۹۱.
- ↑ ← آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، ۳/۱۴۸.
- ↑ اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۲/۲۷۹؛ ← آملی، محمدتقی، مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی، ۲/۱۹۳؛ ← تبریزی، أوثق الوسائل، ۱۲۶.
- ↑ آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، ۴/۴۵۴؛ ← گلپایگانی، کتاب الشهادات، ۴۳.
- ↑ خویی، مصباح الاصول، ۱/۲۷۹ ـ ۲۸۰.
- ↑ خویی، مصباح الاصول، ۱/۱۶۴ ـ ۱۷۰.
- ↑ امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۱۲۴؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۵۹۸.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۰۵؛ امامخمینی، الطهاره، ۴/۳۲۴.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۱۸ ـ ۱۱۹.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۱۰۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۴.
- ↑ رحمانستایش، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، ۸۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۳۵ ـ ۲۳۶ و ۲۴۲ ـ ۲۴۴؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۳/۵۸۵.
- ↑ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۴۴؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳۲۱.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۸۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۷۶.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۴۰ و ۲۱/۱۶؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۶۴ ـ ۶۵؛ مکاسب، ۱/۲۱۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۴۳ ـ ۲۴۴.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۵/۲۳۹ ـ ۲۴۲.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۵۵۲ ـ ۵۵۳.
- ↑ طوسی، المبسوط، ۲/۹۰؛ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۱/۲۶۵ ـ ۲۶۶؛ نجفی، جواهر الکلام، ۳۲/۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۹؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۲۱۸ ـ ۲۲۰.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۱۹.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۱/۱۱۰، ۱۲۴ و ۴/۱۲۷، ۱۷۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۹۹ ـ ۳۰۰؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۸۵.
- ↑ شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۲۱۴ ـ ۲۱۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، بدائع الدرر، ۱۰۹ ـ ۱۱۳.
- ↑ توبه، ۱۲۲.
- ↑ انبیاء، ۷.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۷ ـ ۱۵۰.
- ↑ انصاری، الاجتهاد و التقلید، ۴۸؛ خویی، دراسات، ۴/۴۲۹ ـ ۴۳۱؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۳۸ ـ ۵۳۹.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۳ ـ ۶۴.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۲ ـ ۸۴.
- ↑ امامخمینی، الاستصحاب، ۳۸۴ ـ ۳۹۱.
- ↑ امامخمینی، الاستصحاب، ۲۶۵.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۵۵/۲۴ ـ ۳۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۳۵۷ ـ ۳۷۵.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱/۹ ـ ۱۲.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۸.
- ↑ شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ نجفی، جواهر الکلام، ۱۹/۲۸۹، ۳۴۳؛ ۲۲/۱۷۲، ۴۲۸ ـ ۴۲۹ و ۴۱/۲۱۶.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۱۰۱ ـ ۱۰۳.
- ↑ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۸/۴۲.
- ↑ ابنادریس، السرائر، ۲/۲۱۶؛ بحرانی، الحدائق الناضرة، ۱۸/۲۰۸؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۲۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۲۲۷ ـ ۲۲۹؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۲.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۴/۳۹ و ۹۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۵۴ ـ ۵۶.
- ↑ امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۳۱ ـ ۳۳.
- ↑ امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۳۳ ـ ۳۴.
- ↑ آل عمران، ۷.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۱۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۸۵.
- ↑ غفاری، تلخیص مقباس، ۲۵۳.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۲۲.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲۱ ـ ۳۲۲.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۱۵.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۲۲؛ الاجتهاد و التقلید، ۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ ← عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، ۲۰۲ ـ ۲۰۶.
- ↑ امامخمینی، بدائع الدرر، ۵۴ ـ ۵۶.
- ↑ امامخمینی، الخلل فی الصلاة، ۵۸ ـ ۵۹؛ امامخمینی، البیع، ۲/۵۲۶ ـ ۵۲۷.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۱/۹۵.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۲۱۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۰۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۵/۳۱۳؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۸۹.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۸۰ ـ ۳۸۱.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۳۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۲۳ ـ ۱۲۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۶۹ ـ ۷۰.
- ↑ طوسی، المبسوط، ۱/۱ ـ ۲.
- ↑ بروجردی، نهایة التقریر، ۱/۱۷۶، ۱۸۲ و ۲/۱۳؛ ← منتظری، مجمع الفوائد، ۲۳۰ ـ ۲۳۴.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۶.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد والتقلید، ۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ ← عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، ۲۰۶ ـ ۲۶۳.
- ↑ الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۸۴ ـ ۸۵.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۲ ـ ۲۶.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.
- ↑ ← نوری، خاتمة مستدرک، ۳/۴۶۳ ـ ۴۷۰.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۲۹۸ ـ ۲۹۹.
- ↑ ← نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۵؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴ ـ ۱۶.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱/۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۸۳ ـ ۸۴.
- ↑ عابدی، کتابهای حدیثی از نگاه امامخمینی، ۳۳ ـ ۳۴.
- ↑ ← سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۸۳ ـ ۳۸۴.
- ↑ نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۶.
- ↑ بروجردی، نهایة التقریر، ۲/۳۵۱.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۸؛ امامخمینی، مکاسب، ۱/۱۱۶.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۲۷ ـ ۶۲۸.
- ↑ ← آقابزرگ، مقدمه، ۱/۲ ـ ۴۲.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴ ـ ۱۶.
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱/۲ ـ ۳؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳.
- ↑ طوسی، الاستبصار، ۱/۳.
- ↑ امامخمینی، الخلل، ۲۵۵؛ امامخمینی، الطهاره، ۴/۲۹۸.
- ↑ امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۱۵ ـ ۱۷.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶ ـ ۳۵۷.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۸۴ و ۲۱/۳۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۴۷ ـ ۳۴۸.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۵/۵۳۰ ـ ۵۳۱.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱ ـ ۴۸۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۳۹ ـ ۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴ ـ ۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴ ـ ۵.
- ↑ استادولی، مقدمه کتاب صحیفه سجادیه امامسجاد(ع)، ۱۵ ـ ۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۷۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱ ـ ۴۸۲.
- ↑ نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، ۱/۱۹۴ ـ ۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸ ـ ۹ و ۱۷۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۰۰.
- ↑ غفاری، مقدمه تحف العقول، ۹.
- ↑ غفاری، مقدمه تحف العقول، ۳.
- ↑ انصاری، المکاسب، ۱/۵.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۳۸.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۵۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱/۱۱؛ داوری، اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق، ۳۶۵ ـ ۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۱/۵۲۸؛ ۳/۲۵۵ و ۴/۱۳۸.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۱۶۲ و ۳۱۹.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۴۴ ـ ۲۴۵.
- ↑ آقابزرگ، الذریعه، ۴/۲۹۵؛ امین، سیدحسن، مستدرکات اعیان الشیعه، ۶/۳۰۷.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱/۲۷۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۵۸.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۲/۳۰۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۴۳.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۸؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۰/۲۲۴ ـ ۲۲۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۱ و ۱۳۲.
منابع
- قرآن کریم.
- آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق.
- آقابزرگ طهرانی، مقدمه کتاب التبیان فی تفسیر القرآن، محمدحسن طوسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- آل قاسم، عدنان فرحان، تاریخ الحوزات العلمیه، بیروت، دارالسلام، چاپ اول، ۱۴۳۶ق.
- آملی، محمدتقی، مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی، تهران، محمدتقی آملی، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.
- آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، تقریر محمدعلی اسماعیلپور، قم، علمیه، چاپ اول، ۱۳۹۵ق.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنادریس حلی، محمدبنمنصور، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- ابنبراج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- ابنزهره، سیدحمزةبنعلی، غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع، تحقیق ابراهیم بهادری، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنکثیر، اسماعیلبنعمر، البدایة و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
- ابنماجه قزوینی، محمدبنیزید، سنن ابنماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- احمدبنحنبل، مسند الاماماحمدبنحنبل، بیروت، دارالصادر، بیتا.
- اردبیلی، احمدبنمحمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، تحقیق مجتبی عراقی و دیگران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- ازهری، محمدبناحمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
- استاد ولی، حسین، مقدمه کتاب صحیفه سجادیه امامسجاد(ع)، قم، انتشارات الهادی، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- اصفهانی غروی، محمدحسین، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، تحقیق مهدی احدی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، قم، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، التعادل و الترجیح، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، امامخمینی، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، امامخمینی، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، الخلل فی الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، شرح امامخمینی، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، کتاب الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- امین، سیدحسن، مستدرکات اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۸ق.
- امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۴ق.
- انصاری، مرتضی، الاجتهاد و التقلید، قم، مفید، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- انصاری، فرائد الاصول (الرسائل)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
- انصاری، کتاب المکاسب، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- بحرانی، یوسفبناحمد، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهره(ع)، تصحیح محمدتقی ایروانی و سیدعبدالرزاق مقرم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.
- بروجردی، سیدحسین، نهایة التقریر، تقریر محمد فاضل لنکرانی، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- بهایی عاملی، محمدحسین، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین مع تعلیقات الخواجویی، مشهد، آستان قدس، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- بهایی عاملی، الوجیزة فی علم الدرایه، قم، بصیرتی، چاپ اول، ۱۳۹۰ق.
- پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، فرهنگنامه اصول فقه، قم، چاپ اول، بیتا.
- تبریزی، موسیبنجعفر، أوثق الوسائل، قم، کتابفروشی کتبی نجفی، چاپ اول، ۱۳۶۹ق.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
- حائری اصفهانی، محمدحسین، الفصول الغرویه فی الأصول الفقهیه، قم، دار احیاء العلوم الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حسینی جلالی، سیدمحمدرضا، تدوین السنة الشریفه، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- حکیم طباطبایی، سیدمحمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، قم، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، مبادئ الوصول الی علم الأصول، تحقیق عبدالحسین محمدعلی بقال، قم، علمیه، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- حلی، محقق، جعفربنحسن، معارج الاصول، تحقیق سیدمحمدحسین رضوی، لندن، مؤسسه امامعلی(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- خطیب بغدادی، احمدبنعلی، تقیید العلم، بینا، بیتا.
- خطیب بغدادی، الرحله فی طلب الحدیث، نورالدین عتر، چاپ اول، ۱۳۹۵ق.
- خویی، سیدابوالقاسم، دراسات فی علم الاصول، تقریر سیدعلی هاشمی شاهرودی، مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- خویی، مصباح الاصول، تقریر سیدمحمدسرور بهسودی، قم، مؤسسه احیاء آثار الامامالخویی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- خویی، معجم رجال الحدیث، قم مرکز آثار الشیعه، چاپ چهارم، ۱۳۶۹ش.
- دار قطنی، سنن الدار قطنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
- داوری، مسلم، اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- رحمانستایش، محمدکاظم، مبانی رجالی و حدیثشناسی امامخمینی، چاپشده در آشنایی با اندیشههای امامخمینی، قم، معاونت آموزشی مؤسسه تنظیم ...، ۱۳۸۸ش.
- سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- سید مرتضی، علمالهدی، علیبنحسین، الذریعة الی اصول الشریعه، تحقیق ابوالقاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- شهید اول، محمدبنمکی، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، تحقیق سیدعبدالهادی حکیم، قم، مفید، چاپ اول، بیتا.
- شهید ثانی، زینالدینبنعلی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- صالح، صبحی، علوم الحدیث و مصطلحه، بیروت، مکتبه حیدریه.
- صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، تحقیق ماجد غرباوی، تهران، مشعر، ۱۳۵۴ق.
- صدر، سیدمحمدباقر، دروس فی علم الاصول، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۸ق.
- صدر، سیدمحمدباقر، قاعدة لاضرر و لاضرار، تقریر سیدکمال حیدری، قم، دارالصادقین، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- صدوق، محمدبنعلی، معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
- صفار، محمدبنحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام، تصحیح میرزامحسن کوچهباغی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طبری امامی، محمدبنجریر، دلائل الامامه، قم، بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- طوسی، محمدبنحسن، اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال کشی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، تحقیق سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۹۰ق.
- طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدرضا انصاری، قم، محمدتقی علاقبندیان، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، تحقیق سیدمحمدتقی کشفی، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۸۷ق.
- عابدی، احمد، کتابهای حدیثی از نگاه امامخمینی، مجله علوم حدیث، شماره ۱۴، ۱۳۷۸ش.
- عاملی، حسنبنزینالدین، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم، بیتا.
- عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، نشر مکتبه وهبه، ۱۴۰۸ق.
- عراقی کزازی، آقاضیاءالدین علیبنآخوند، الاجتهاد و التقلید، تقریر میرزاهاشم آملی، قم، نوید اسلام، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- عصارپور آرانی، محمد، روشهای فقه الحدیثی امامخمینی، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- عمری، ضیاء، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، بغداد، مطبعه الارشاد، چاپ دوم، ۱۳۹۲ق.
- غفاری، علیاکبر، تلخیص مقباس الهدایه، تهران، دانشگاه امامصادق(ع) چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- غفاری، مقدمه کتاب تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تألیف حسنبنعلی ابنشعبه حرانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- غفاری، مقدمه کتاب من لایحضره الفقیه، تألیف شیخ صدوق، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۳ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث، بیروت، مؤسسة امالقری، چاپ سوم، ۱۴۲۱ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- کرکی، محقق ثانی، علیبنحسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ دوّم، ۱۴۱۴ق.
- کشی، محمدبنعمر، رجال کشی، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گلپایگانی، سیدمحمدرضا، کتاب الشهادات، تقریر سیدمحمدعلی میلانی، قم، مقدّر، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، تحقیق محمدرضا مامقانی، قم، مؤسسه آلالبیت(ع) چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
- متقی هندی، علاءالدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح بکری حیانی و صفوة السقاء، بیروت، الرساله، چاپ پنجم، ۱۴۰۹ق.
- مجلسی، بحار الانوار، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مسلم نیشابوری، مسلمبنحجاج قشیری، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۰، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۱، تهران، صدرا، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۲، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۵، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مفضلبنعمر، توحید المفضل، تحقیق کاظم مظفر، قم، کتابفروشی داوری، چاپ سوم، بیتا.
- مفید، محمدبنمحمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- منتظری، حسینعلی، مجمع الفوائد یشتمل علی مسائل اصولیه و قواعد فقهیة، قم، سایه، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- مهریزی، مهدی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، قم، شهریار، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- میرداماد، محمدباقر، الرواشح السماویه، قم، غلامحسین قیصریهها و نعمتالله جلیلی، ۱۳۸۰ش.
- میرزای قمی، ابوالقاسم، القوانین المحکمة فی الاصول، قم، احیاء الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.
- نجاشی، احمدبنعلی، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
- نعمانی، ابنأبیزینب، محمدبنابراهیم، الغیبه، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، ۱۳۹۷ق.
- نوری، میرزاحسین، خاتمة مستدرک الوسائل، قم، آلالبیت(ع)، ۱۴۰۸ق.
- نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
محمدصادق مزینانی، «حدیث، علم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۲۶.