سیدمهدی هاشمی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(+ 3 categories; ±رده:مقالههای آماده ارزیابی←رده:مقالههای تأییدشده using HotCat) |
||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
* نسرین آقابیک، مقاله «[https://books.khomeini.ir/books/10010/351/ هاشمی، سیدمهدی]»، [[دانشنامه امامخمینی]]، ج۱۰، ص۳۵۱–۳۶۱. | * نسرین آقابیک، مقاله «[https://books.khomeini.ir/books/10010/351/ هاشمی، سیدمهدی]»، [[دانشنامه امامخمینی]]، ج۱۰، ص۳۵۱–۳۶۱. | ||
[[رده:مقالههای | [[رده:مقالههای تأییدشده]] | ||
[[رده:مقالههای جلد دهم دانشنامه]] | [[رده:مقالههای جلد دهم دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | |||
[[رده:مقالههای دارای تصویر]] | |||
[[رده:مقالههای دارای جعبه اطلاعات]] |
نسخهٔ ۲۱ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۴
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | سیدمهدی هاشمی |
زادروز | ۱۳۲۳ش |
شهر تولد | اصفهان |
کشور تولد | ایران |
تاریخ درگذشت | ۱۳۶۶ش |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
پیشه | سیاستمدار |
سیدمهدی هاشمی، عضو شورای فرماندهی و مسئول واحد نهضتهای آزادیبخش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محکوم در دادگاه ویژه روحانیت.
تولد و تحصیلات
سیدمهدی هاشمی در سال ۱۳۲۳ در شهر اصفهان به دنیا آمد.[۱] پدرش سیدمحمد از علما و استادان حوزه علمیه اصفهان و مادرش طوبی فرزند عبدالحسین فقیه ایمانی، از علمای اصفهان بود.[۲] وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در مدرسه جلالی بنا به اصرار پدرش، در حوزه علمیه اصفهان راهی مدرسه «جده بزرگ» اصفهان شد[۳] و نزد سیدمحمدجواد غروی، نورالدین اشفی، سیدعطاءالله فقیه، احمد امامی، معلم حبیبآبادی و میرزاعلی عبودیت مشغول تحصیل شد و بخش عمده دروس مقدمات و سطح را در اصفهان فرا گرفت[۴] و پس از شش سال تحصیل به دعوت برادرش سیدهادی که در حوزه علمیه قم تحصیل میکرد و سکونت داشت، رهسپار این شهر و ساکن مدرسه حجتیه شد.[۵] وی در قم در درس مکاسب حسینعلی منتظری شرکت میکرد و در این درس همبحث محمد منتظری بود.[۶] از طرفی حسینعلی منتظری با پدر وی آشنایی داشت و شاگرد او بود و این آشنایی به ازدواج فرزند دیگر او، سیدهادی با دختر منتظری انجامید.[۷]
فعالیتها قبل از انقلاب
حضور سیدمهدی هاشمی در قم همزمان با آغاز نهضت روحانیت و اوجگیری آن در سال ۱۳۴۲ به رهبری امامخمینی علیه رژیم پهلوی بود.[۸] وی در تابستان ۱۳۴۶ از قم برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت[۹] و دوستیاش با محمد منتظری موجب همکاری و فعالیت گسترده در زمینه مبارزه با رژیم پهلوی شد؛ از اینرو سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) اصفهان او را بازداشت کرد؛ ولی پس از سپردن تعهد از زندان آزاد شد.[۱۰] وی به دلیل اضافهکردن مطالبی در صدر و ذیل اعلامیه و تکثیر و توزیع اعلامیه سیدعلی بهبهانی از علمای خوزستان که بر تحریم معامله با یهودیان فتوا داده بود، ساواک را به واکنش واداشت و به بازداشت برخی از انقلابیان، ضبط چاپخانه، احضار و محصورشدن بهبهانی و زیر فشار قرارگرفتن «انجمن موحدون» که در خوزستان فعالیت میکرد و نیز بازداشت هاشمی انجامید.[۱۱] پس از بازداشت او نیروهای رژیم پهلوی به پایگاههای انقلابیان در اصفهان و خوزستان حمله کردند. وی پس از یک ماه و نیم با دادن تعهد از زندان آزاد شد.[۱۲]
هاشمی در زمستان همان سال به نجفآباد رفت و در جمع مردمی که برای دیدار با حسینعلی منتظری گردآمده بودند، شعارهایی علیه دستگاه سلطنتی سر داد و به همین دلیل بدون فاصله پس از خروج از خانه منتظری بازداشت و بار دیگر روانه زندان شد.[۱۳] ساواک پس از بازداشت و بازجویی در گزارشی وی را از طلاب افراطی و ناراحت خواند[۱۴] و او را به سربازی فرستاد؛ ولی با تعهددادن وی به ضداطلاعات ارتش دربارهٔ دستبرداشتن از افکار سیاسی، دادگاه تجدید نظر اصفهان در ۱/۱۱/۱۳۴۷ حکم برائت وی را صادر کرد.[۱۵] وی از مبارزان افراطی بود که برایش پرونده تشکیل شد. منتظری در زندان به سبب پرونده هاشمی اظهار نگرانی میکرد و با ستایش از او آشکار بود که تحت تأثیر وی قرار دارد[۱۶]؛ چنانکه از آغاز طلبگی، نوع منش و حرکت هاشمی در حوزه علمیه از مسیر اعتدالی طلاب دیگر جدا بود و به طلبگی علاقهای نداشت و تنها به اصرار پدر وارد حوزه علمیه شده بود.[۱۷]
هاشمی پس از پایان خدمت سربازی به زادگاه خود برگشت و به تربیت نیرو از جوانان قهدریجان پرداخت.[۱۸] قهدریجان از توابع فلاورجان یا لنجان سفلی است که میان شهرهای اصفهان، مبارکه، زرینشهر، دُرچه و نجفآباد واقع شده است. هاشمی در این شهر کتابخانهای کوچک تأسیس کرد تا جوانان را در مسیر مطالعات و اندیشه خود که متأثر از مشی انقلابی چپ بود قرار دهد.[۱۹] وی از نظر حسینعلی منتظری جوان زرنگ، خوشاستعداد، سخنران، مقلد امامخمینی و مقالهنویس خوب بود و اعلامیههای امامخمینی را در اصفهان تایپ و تکثیر میکرد.[۲۰] همچنین وی نزدیکان و دوستان و حتی شخص منتظری را نیز در مجرای مطالعاتی خود قرار میداد و کتابهایی از نویسندگان مصری در اختیار آنان میگذاشت.[۲۱] در آن مقطع زمانی، عنوان گروه هاشمی، «هدفیها» بود که در محافل و مطبوعات با این عنوان از آنان یاد میکردند.[۲۲] وی در این برهه از زمان با بیرونآمدن از لباس روحانیت با لباس شخصی منبر میرفت و در جلسات دریافتهای خویش را از کتابهای گوناگون آموزش میداد که گاه با واکنش مردم قهدریجان روبهرو میشد[۲۳]؛ با این حال، در گزارش ساواک اصفهان نهتنها منبرهای او تحریکآمیز شمرده نشده، بلکه آمده است که وی برای خاندان سلطنتی دعا میکند و به ساواک گزارش میدهد.[۲۴]
هاشمی در سیر مطالعاتی خود با تأثیرپذیری از نویسندگانی که رخدادها و جریانات تاریخ اسلام را با رویکرد سیاسی تحلیل میکردند، حرکت امامحسین(ع) را بر اساس خواستههای مادی و سیاسی و فاقد جنبههای غیبی و ماورایی ارزیابی میکرد. وی کتاب شهید جاوید نگارش نعمتالله صالحی نجفآبادی را الگوی مبارزات سیاسی میدانست که در جو مبارزه با حکومت پهلوی تألیف و منتشر شده بود. نویسنده این کتاب، هدف حرکت امامحسین(ع) را کاملاً سیاسی و فاقد جنبههای غیبی و با هدف تأسیس حکومت اسلامی میدانست.[۲۵] تقریظ منتظری و علیاکبر مشکینی بر این کتاب از چنان اهمیتی نزد هاشمی برخوردار بود که مخالفان کتاب را تهدید به مرگ میکرد؛ از اینرو ساواک از این موضوع بهرهبرداری کرد و با بزرگنمایی آن بر حساسیتها افزود[۲۶] تا آنجاکه امامخمینی دربارهٔ سوء استفاده رژیم از کتاب شهید جاوید در اختلافافکنی میان روحانیت و اهل منبر هشدار داد که نباید وقت خود را به مسئله فرعی معطوف کنند.[۲۷]
رهبریِ جریان مخالف کتاب شهید جاوید در اصفهان با سیدابوالحسن شمسآبادی نماینده مرجع تقلید وقت سیدابوالقاسم خویی بود. از نظر شمسآبادی این کتاب حاوی مطالب ناروایی ازجمله تردید در علم امامحسین(ع) به شهادت خود بود.[۲۸] به گفته منتظری زمانی که هاشمی به تبعید محکوم شد، شمسآبادی تأکید کرده است که این گرفتاری از جانب امامحسین(ع) به وی رسیده است.[۲۹] هاشمی، روحانیت سنتی را در برابر آنچه او نوگرایی میخواند، مانعی بزرگ برای رسیدن به هدف خود میدانست؛ از اینرو به اقدامات خشن روی آورد. وی در گام نخست حذف روحانی سنتی قنبرعلی صفرزاده را که زمینه رفت و آمد شمسآبادی و مبلغان وی را در منطقه قهدریجان فراهم میکرد، انتخاب و دستور قتل او را صادر کرد که در شانزدهم اسفند ۱۳۵۴، به دست عوامل هاشمی ربوده و برای همیشه ناپدید شد[۳۰]؛ همچنین شمسآبادی را مانع اصلی اهداف خود میدانست که بهشدت با اندیشههای محمدجواد غروی، استاد هاشمی مقابله میکرد و غروی را به سبب نداشتن اعتقاد به خمس و تقلید از مراجع، از مسجد جوبشاه اصفهان بیرون کرده بود. این عوامل باعث شد هاشمی، شمسآبادی را ارتجاعی و واپسگرا بخواند و دستور قتل او را صادر کند که در هجدهم فروردین ۱۳۵۵، وی به دست اسدالله شفیعزاده و محمدحسین جعفرزاده از عوامل هاشمی ربوده شد و ساعاتی بعد جنازه این روحانی در درچهپیاز اصفهان کشف شد.[۳۱]
اردیبهشت ۱۳۵۵ و در پی قتل شمسآبادی و صفرزاده، مهدی هاشمی و ۲۲ نفر از اعضای گروهش، دستگیر شدند. در تحقیقات انجامشده، پرده از قتلهای دیگر این گروه نیز برداشته شد و برخی از اعضای گروه به قتل جهانسلطان آقایی از زنان قالیباف منطقه قهدریجان و رمضان مهدیزاده (به اتهام فساد اخلاقی) اعتراف کردند.[۳۲] پرونده این گروه در دادگاه اصفهان، بزرگترین محاکمه اعضای شبکه تروریستی در ایران نام گرفت و بازتاب گستردهای در مطبوعات یافت. پیرترین عضو این گروه، حیدرعلی شفیعزاده با ۷۲ سال سن، پدر سه تن دیگر از متهمان بود و جوانترین آنان، احمد قهدریجانی ۱۸ سال داشت.[۳۳] در این دادگاه، سیدمهدی هاشمی مجرم اصلی شناخته و به سه بار اعدام محکوم شد. این حکم به دلایلی در دیوان عالی کشور نقض شد.[۳۴] در این زمان ساواک نهایت تلاش خود را در بهرهگیری از این واقعه و ایجاد شکاف میان روحانیت سنتی و روحانیت مبارز به کار برد و روزنامه اطلاعات در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۵۵، متهمان قتل را از طرفداران امامخمینی معرفی کرد.[۳۵]
از سوی دیگر، هاشمی در نامههایی به ساواک ضمن اظهار وفاداری به محمدرضا پهلوی و همکاری با ساواک دربارهٔ قتلها، ادعای بیگناهی کرد و کشف کامل ماجرا را منوط به آزادی خود از زندان دانست.[۳۶] او همچنین در فاصله صدور حکم اعدام و پیش از نقض آن در دیوان عالی کشور، برای تبرئه خود، نامههای متعددی به روحانیون سرشناس و مراجع بینالمللی نوشت و ادعا کرد قتل شمسآبادی، به دست رژیم انجام شده و رژیم با متهمکردن او قصد تخریب چهره مبارز او را دارد. این نامهنگاریها موجب شد امر برشماری از روحانیان مبارز مشتبه شده و برای آزادی او تلاش کنند.[۳۷]
فعالیتها پس از انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، هاشمی از زندان آزاد شد[۳۸] و به عنوان فردی که دارای پیشینه مبارزاتی در زمان رژیم پهلوی است،[۳۹] تبدیل به شخصیتی موجه و قابل اعتماد نزد بسیاری از نیروهای انقلابی و شخصیتهای جمهوری اسلامی ایران شد؛ چنانکه مشکینی در سال ۱۳۶۰ در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان آذربایجان شرقی با ستایش از هاشمی خود را شیفته درایت، ذهن و فکر او دانست و خطاب به فرماندهان سپاه استان تأکید کرد قدر این «مرد بزرگ» را بدانند[۴۰]؛ چنانکه منتظری هم ضمن علاقه و اعتماد فراوان به وی، به اداره مسائل مهم کشور به دست او اعتقاد داشت.[۴۱] نیز سیدعلی خامنهای، هاشمی را به سپاه پاسداران معرفی کرد و وی حدود پنج سال عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.[۴۲] محمدمهدی ربانی املشی دادستان کل انقلاب اسلامی نیز در پایان سال ۱۳۶۰، در حکمی هاشمی را به سمت نماینده دادستان کل انقلاب منصوب کرد و از وی خواست با مراقبت و شناسایی عناصر مشکوک دربارهٔ نهضتهای آزادیبخش و گروههای منحرف خارجی به اقدامات تعقیبی و بازداشتِ متهمان بنابر موازین شرعی اقدام کند[۴۳]؛ چنانکه پس از شهادت چند نفر از امامان جمعه، امامخمینی در ۱۵/۴/۱۳۶۱ از محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خواست که دربارهٔ حفاظت از شخصیتها از طریق پاسداران آزموده و باسابقه و متعهد، اقداماتی ضروری انجام دهند[۴۴] و یک روز پس از آن رضایی در حکمی هاشمی را مسئول برطرفکردن نارساییهای حفاظتی و تدوین وظایف مربوطه قرار داد و از همه فرماندهان ردههای مختلف تشکیلاتی سپاه خواست که در این مسئله با وی همکاری کامل کنند.[۴۵]
در سال ۱۳۶۲ پرونده سیدمهدی هاشمی مربوط به قتل شمسآبادی، برحسب نوبت قانونی در دادگستری اصفهان به جریان افتاد؛ اما شورای عالی قضایی به سبب اختلافانگیزبودن آن، جریان پرونده را متوقف ساخت؛ هرچند هاشمی در ۷/۳/۱۳۶۲، در نامهای به این شورا درخواست کرد پرونده او دوباره به جریان بیفتد؛ زیرا به نظر او اساس پرونده او در ساواک زیر شکنجههای طاقتفرسا ریخته شده بود و اسرار این جنایت رژیم پهلوی باید در دادگاه فاش میشد.[۴۶] امامخمینی نیز احتمال میداد عامل قتل شمسآبادی رژیم پهلوی باشد که برای ایجاد اختلاف میان مبارزان چنین عملی را انجام داده است.[۴۷]
با این همه، هاشمی بهرغم امتیازهایی که پس از پیروزی انقلاب در اختیار داشت، رویکرد ناهمگونی با سیاستهای نظام در پیش گرفت تا آنجاکه واحد نهضتهای آزادیبخش منحل شد و وی از سپاه اخراج گشت.[۴۸] وی که پیش از انقلاب در قهدریجان پایگاه داشت، پس از انقلاب نیز موقعیت خویش را در این منطقه حفظ کرد و سازمانی از نیروهای مسلح زیر نظر خود در لنجان سفلی تأسیس کرد که عملاً نیرویی در برابر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان بهشمار میآمد.[۴۹]
از سوی دیگر، هاشمی به حوزه علمیه قم و طلاب جوان و پرشور به شکل یک پایگاه، چشم امید دوخته بود و بر آن بود تا طلاب را به نیروهای آینده خود در داخل و خارج مبدل سازد[۵۰]؛ از اینرو اقدام به نفوذ در مدارس تحت پوشش منتظری کرد.[۵۱] اعتراض منتظری به اعضای شورای مدیریت حوزه علمیه، بهویژه محمد یزدی دربارهٔ سختگیریها و تنگنظریها در پذیرش طلاب و دستور منتظری برای ادامه کار مدارس جدید بدون نظارت شورای مدیریت، موجب شد سیدهادی و سیدمهدی هاشمی تلاش کنند تا مدارس جدید را به جریانی مستقل و در برابر شورای مدیریت تبدیل کنند[۵۲]؛ همچنین جداشدن کتابخانه سیاسی حوزه علمیه قم و تمرکز آن زیرنظر منتظری و طیف فکری هاشمی، موقعیتی برای تغییر رویکرد این کتابخانه و تبدیل آن به پایگاه آموزشی و جذب طلاب جوان و ارتباط با برخی گروههای افراطی استانها، بهویژه استان اصفهان شد.[۵۳] همزمان با این فعالیتها، هاشمی با انتشار اطلاعیهها و ارائه تحلیلهای وارونه و جوسازی، به اتهامزنی و رد تصمیمات شخصیتهای نظام اقدام میکرد.[۵۴] او همچنین اقدام به افشای جریان مک فارلین در مجله الشراع لبنان کرد[۵۵] وی نه تنها تذکرات پیدرپی مسئولان و علما و نصیحتها و هشدارهای صریح و خیرخواهانه امامخمینی را نادیده میگرفت، بلکه برای جلوگیری از تأثیرات سخنان ایشان تلاش کرد حجیت این موعظهها را با شایعاتی چون خط دادهشدن و تسلط مسئولان بر مجاری اندیشه و تفکر ایشان مخدوش سازد.[۵۶] وی در نامهای به منتظری از دیدار خود با هاشمی رفسنجانی در ۱۱/۲/۱۳۶۵ سخن گفته است. در این دیدار رفسنجانی به او گفته است دوستان اعتقاد دارند که وی خانه تیمی دارد و افراد تندرو را دور خود جمع کرده و نامهای هشتصفحهای علیه شخصیتهای نظام ازجمله خامنهای رئیسجمهور وقت منتشر کرده است. او همچنین خاطرنشان کرد که هاشمی رفسنجانی از وی خواسته است با قبول سفارت در خارج از کشور از فضای ایران فاصله بگیرد؛ اما وی این پیشنهاد را «تبعید محترمانه» برشمرده و از پذیرش آن خودداری کرده است.[۵۷]
هاشمی از دیدگاه امامخمینی
به گفته مهدی کروبی و اسماعیل فردوسیپور، امامخمینی دربارهٔ هاشمی به سبب قتل شمسآبادی و صفرزاده، ذهنیت خوبی نداشت تا آنجاکه پیش از انقلاب با تحصن روحانیان مبارز و جمعی از طلاب افغانی، سوری، لبنانی و پاکستانی در پاریس که به تلاش محمد منتظری برای آزادی زندانیهای سیاسی ترتیب داده شده بود، به سبب وجود اسم هاشمی در میان زندانیان موافقت نکرد[۵۸]؛ حتی گفته شده ایشان دربارهٔ هاشمی تعبیر «قاتل» به کار برد.[۵۹] در سال ۱۳۶۱ پس از گزارشی که سیدمهدی هاشمی از شیوه صدور انقلاب ارائه کرد، امامخمینی پس از صحبتهای او مطالبی بیان کرد که عمدتاً رد نظریات وی بود و سبب شگفتی فرماندهان سپاه و ناراحتی هاشمی شد و در پایان همین جلسه که چند تن به منظور ارائه گزارشی سرّی از اوضاع کشور، در خدمت امامخمینی مانده بودند، ایشان واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را مأمور مراقبت از فعالیتهای هاشمی ساخت.[۶۰] امامخمینی در مجموع هاشمی و جریان وابسته به او را برای انقلاب خطرساز میدانست که باید از آن جلوگیری شود.[۶۱]
نفوذ در بیت منتظری
از سوی دیگر، امامخمینی در سال ۱۳۶۲ در پیامی به مناسبت گشایش مجلس خبرگان، دربارهٔ نفوذ افراد منحرف در بیت شخصیتها هشدار داد و از مسئولان بلندپایه نظام خواست که مراقب اصحاب و نزدیکان خود باشند.[۶۲] خبرگان رهبری مخاطب اصلی این پیام را منتظری دانستند.[۶۳] یکی دیگر از نشانههای نگرانی امامخمینی از نفوذ جریان هاشمی در بیت منتظری هشدار ایشان به وسیله سیدجلالالدین طاهری اصفهانی، امامجمعه وقت اصفهان به منتظری بود.[۶۴] بسیاری از دوستان انقلاب ازجمله مشکینی و اعضای مجلس خبرگان نیز از اطرافیان و نفوذیها در بیت منتظری نگران بودند.[۶۵] محمدی ریشهری در روزهای پایانی سال ۱۳۶۴ و نیز در سال ۱۳۶۵ در دیدار با منتظری مخالفت سیاسی جریانها و شخصیتهای کشور و همچنین برخی از اسناد همکاری هاشمی با ساواک را در اختیار وی قرار داد؛ اما وی اطمینان صددرصد خود را به او اعلام و دیگران را تخطئه کرد.[۶۶] هاشمی همچنین با جهتدهی برخی افغانیهای همفکر خود، مبارزه با روحانیان سنتی و خانها را در اولویت نخست نسبت به مبارزه با اشغالگران روس قرار داد[۶۷] و این رویکرد به تنشها و درگیریهای خونین در میان احزاب و گروهها میان مجاهدان شیعه افغانستان منجر شد.[۶۸]
در این میان، در شهریور ۱۳۶۵، شنتیا رضایی کارمند وزارت کار و امور اجتماعی، به سبب شکایت دو تن از اتباع کره جنوبی به اتهام ایجاد مزاحمت برای خانواده و سرقت اموال آنان به کلانتری، بازداشت شد. در بازرسی از خانه وی، اسلحه و تعداد زیادی شناسنامه، کارت شناسایی، اسناد و مدارک دولتی کشف و موجب ورود بخش ضد جاسوسی وزارت اطلاعات به ماجرا شد. تحقیقات غیر محسوس از خانه یادشده نشان داد خانه متعلق به نهضتهای آزادیبخش است که زیر نظر سیدمهدی هاشمی اداره میشود.[۶۹] به دلیل حساسیت موضوع از امامخمینی کسب تکلیف شد و ایشان دستور داد به همه موارد غیرقانونی رسیدگی شود؛ از اینرو مأموران اطلاعات، در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۶۵ با حکم قضایی، به تخلیه خانه یادشده اقدام کردند و موارد غیرقانونی فراوان از مواد منفجره تا لوازم مختلف جعل سند و اسناد سری کشف و ضبط شد.[۷۰] مسئول این خانه احمد عربزاده با اسم مستعار حسنی، به تاریخ ۲۵/۶/۱۳۶۵ احضار شد و او تمامی اموال را متعلق به نهضت آزادیبخش دانست که زیر نظر هاشمی و بر اساس حکم منتظری در آن محل نگهداری میشود.[۷۱]
پس از گزارش ماجرا به امامخمینی، ایشان دستور داد به تخلفات فرد دستگیرشده و تمام کسانی که در این رابطه مجرماند، مانند هاشمی، رسیدگی شود.[۷۲] پس از این وقایع امامخمینی نامهای به منتظری نوشت و با صراحت نسبت به خطری که از سوی هاشمی، حیثیت و آبروی وی را تهدید میکند هشدار داد و نکتههای مهمی را یادآور شد ازجمله:
- حفظ حیثیت علمی و سیاسی وی بر همگان ازجمله خود او واجب مؤکد است.
- حیثیت وی به دلیل ارتباط با هاشمی که تسبیباً یا مباشرتاً متهم به جنایات بسیار است، در معرض خطر جدی قرار گرفته است.
- رسیدگی به اتهامات هاشمی و همدستانش توسط وزارت اطلاعات حتمی و اجتنابناپذیر است.
- تکلیف شرعی منتظری این است که رسیدگی به اتهامات افراد یادشده را به وزارت اطلاعات پیشنهاد کند و در صورتی که نمیتواند به این وظیفه عمل کند، وظیفه او سکوت، حتی در محافل خصوصی است.
- دفاع از هاشمی سم قاتل است.[۷۳]
منتظری در پاسخ نامه امامخمینی در نامهای مفصل و تند به ایشان ضمن طرح انتقاداتی به مدیریت کشور، با صراحت تمام، تقوا، اخلاص، هوش و درایت هاشمی را تأیید کرد و برای پیشگیری از رسیدگی به اتهامات وی، با این استدلال که هاشمی، از طرف او مأموریت داشته، تخلفات او را در خصوص اداره نهضتها بر عهده گرفت و تصریح کرد اگر قرار است هاشمی محاکمه شود پیش از آن باید وی و نیز فرزندش محمد، در عالم برزخ محاکمه شوند[۷۴] (ببینید: قائممقام رهبری). بعدها سیداحمد فرزند امامخمینی در نامهای مفصل به انتقادات منتظری با استناد به اعترافات خود هاشمی پاسخ گفت.[۷۵]
در مهرماه ۱۳۶۵، وزارت اطلاعات، هاشمی را احضار و بازداشت کرد و منتظری به بازداشت او اعتراض و دیدارهای خود را قطع کرد. این اقدام موجب تبلیغات سوء بسیاری در داخل کشور و زمینه مناسبی برای رسانههای بیگانه، بر ضد جمهوری اسلامی شد و تأثیری بسیار منفی در داخل و خارج کشور داشت.[۷۶] بسیاری از دوستداران انقلاب از این اقدام منتظری رنجیدند و برای شکستن اعتصاب وی تلاش کردند[۷۷]؛ حتی امامخمینی نیز از وی خواست که اعتصاب خود را بشکند،[۷۸] اما مؤثر واقع نشد. با این وضعیت پیگیری پرونده و بازجویی از متهمان بسیار سخت بود و چارهای جز کمکگرفتن از امامخمینی نبود. ایشان در پاسخ به نامهای که از سوی محمدی ریشهری، وزیر اطلاعات وقت، برای ایشان ارسال شد، پیگیری این پرونده را بهطور جدی وظیفه وزارت اطلاعات دانست[۷۹] و در نامهای دیگر در تاریخ ۵/۸/۱۳۶۸ به محمدی ریشهری خواستار برخورد قاطع با هاشمی و افراد وابسته به او شد و وزارت اطلاعات را موظف کرد با توجه به کشفیات و انتشار اطلاعیهها و جوسازیها که نشان انحراف از انقلاب و اسلام است، جوانب امر را با کمال دقت و انصاف رسیدگی کند و دربارهٔ تعقیب سران و افراد مرتبط با آنان که در انتشار مسائل دروغ و قضایای دیگر دست داشتهاند، اقدام کند. ایشان تأکید کرد از آنجاکه مورد گفتهشده مربوط به انقلاب و امنیت کشور است، تحقیق آن منحصراً بر عهده وزارت اطلاعات است و همانگونه که چشمپوشی از مجرمان گناه بزرگی است، دستدرازی به بیگناهان نیز از گناهان نابخشودنی است؛ از اینرو باید در تمام موارد خدا را حاضر و ناظر کار خود دانست و دامن بزرگان را (که اشاره به منتظری داشت) از اتهامات پاک و توطئه منحرفان را خنثی ساخت.[۸۰]
منتظری پس از انتشار این نامه در دیداری خطاب به امامخمینی یادآور شد که ایشان پیش از اظهار نظر قاضی آن افراد را محکوم کرده است؛ بنابر این قاضی نمیتواند نظر دیگری بدهد. امامخمینی در پاسخ متذکر شد که در این نامه قضاوتی صورت نگرفته است، ولی برابر در خواست منتظری از سوی ایشان اعلام شد که نامه امامخمینی به معنای داوری پیش از اعلام قاضی نیست و ایشان نظر خاصی در این جریان ندارد[۸۱]؛ با این حال، منتظری پس از تصمیم قاطع امامخمینی دربارهٔ رسیدگی وزارت اطلاعات به اتهامات هاشمی، اقدامات وزارت اطلاعات را زیر سئوال برد و در نامهای به امامخمینی از این وزارتخانه بهشدت انتقاد کرد که پاسخ مفصل محمدی ریشهری را در پیداشت.[۸۲]
وزارت اطلاعات در ادامه رسیدگی به جریان هاشمی، در منطقه زیر نفوذ وی با مشکل روبهرو شد و برای ادامه تحقیقات، انحلال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لنجان سفلی در قهدریجان را که کاملاً زیر نفوذ وی بود، ضروری میدید؛ از اینرو از امامخمینی درخواست کرد و ایشان نیز در نامهای به فرمانده کل سپاه، سپاه آنجا را منحل اعلام کرد.[۸۳] ایشان همچنین در نامهای به منتظری، هاشمی را فرد ناصالحی شمرد که فردی مانند وی نباید در بیت منتظری رفت و آمد کند.[۸۴]
بازداشت و اعدام هاشمی
هاشمی پس از مدتی بازداشت و دربارهٔ همه جرمهای پیش و پس از انقلاب اعتراف کرد و انگیزه خود از قتلهای پیش از انقلاب را فاسدبودن و مجرمدانستن مقتولان خواند.[۸۵] وی تأسیس سپاه خودمختار لنجان سفلی و تغذیه تسلیحاتی آنان و تحریک افراد تندرو سپاه قهدریجان علیه کمیته انقلاب اسلامی آنجا را که منجر به درگیری سپاه و کمیته شد، تسلط و اشراف خود بر ارگانها و ادارات منطقه و ناشی از تندروی و قدرتطلبی خود شمرد؛ همچنین به سرقت اسناد و اطلاعات طبقهبندیشده از ارگانهای مختلف ازجمله وزارت امور خارجه، مجلس شورای اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ایجاد اختلاف میان مسئولان نظام، توهین به انقلاب اسلامی، جعل سند و عنوان و اقدام علیه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی و ایجاد جنگ داخلی میان گروهای مبارز افغانی و بسیاری از موارد دیگر اعتراف کرد.[۸۶]
پس از این اعترافات، محاکمه هاشمی در ۱۹/۴/۱۳۶۶ در دادگاه ویژه روحانیت آغاز شد و پس از پنج جلسه، سرانجام وی به اتهام محاربه، فساد، ایجاد فتنه و رعب و وحشت در میان مردم، به اعدام محکوم شد.[۸۷] گفتهشده وی پیش از اعدام، به دستداشتن در بیماری سرطانِ منجر به مرگ محمدمهدی ربانی املشی نیز اعتراف کرد؛ اما این اعتراف حمل بر این شد که او تصمیم دارد اجرای حکم اعدام را به تأخیر بیندازد.[۸۸] هاشمی در ۶/۷/۱۳۶۶، در سن ۴۳سالگی به دار مجازات آویخته شد.[۸۹] از سوی دیگر، در شب اجرای حکم اعدام هاشمی، منتظری در نامهای از سیداحمد خمینی خواست در توقیف حکم اعدام، در صورت امکان، نظر امامخمینی را جلب کند و در ضمن یادآور شد، هاشمی بیست سال سنگ اسلام، انقلاب و امامخمینی را به سینه زده است و هنوز هم در میان افراد انقلابی طرفداران بسیاری دارد و او نه مرتد است، نه مفسد و محارب، بلکه معتقد به اسلام و انقلاب است و میتوان او را بخشید.[۹۰] این نامه پس از اجرای حکم در ۶/۷/۱۳۶۶ به سیداحمد خمینی رسیده است؛ ولی منتظری دربارهٔ اثرگذاری مثبت نامه بر امامخمینی به استناد مجله الشراع مطالبی را مطرح کرده است که با واقعیات انطباق ندارد.[۹۱] سیداحمد خمینی این نامه را به تفصیل نقد کرده و ازجمله این پرسش را مطرح کرده است که آیا هاشمی با چندین فقره قتل، ارتباط با ساواک، دعاکردن به خاندان سلطنت، پنهانسازی اسناد و مهمات مربوط به نظام و دهها مسئله دیگر مفسد نیست و اعتقاد کامل به نظام و اسلام دارد[۹۲]؟
امامخمینی در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ به منتظری، هاشمی را قاتل خوانده و اینکه منتظری وی را از همه متدینان، متدینتر دانسته و بهرغم اینکه برای وی ثابت شده بود که او قاتل است، به عفو او توصیه میکرده است، یکی از دلائل از دستدادن صلاحیت و مشروعیت وی برای رهبری نظام شمرده است. ایشان در همین نامه به منتظری توصیه کرده است که افراد بیت خود را عوض کند تا سهم امام(ع) را به حلقوم منافقین و گروه هاشمی و لیبرالها نریزد[۹۳] (ببینید: قائممقام رهبری).
پانویس
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۶
- ↑ ویکیپدیا
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۶
- ↑ ویکیپدیا
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۶
- ↑ منتظری، خاطرات، ۲/۱۱۶۱
- ↑ منتظری، خاطرات، ۱/۶۰۱ و ۲/۱۱۶۱
- ↑ سرابندی، داستان یک مرداب، ۱۷
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۲۹–۳۰
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۱۸۹–۱۹۰؛ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۶–۱۷
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۳۰؛ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۱۸۹
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۳۰–۳۱
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۳۱؛ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۱۱۶
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۱۸۹
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۱۱۶
- ↑ هاشمی رفسنجانی، صلح و توسعه، ۱۰۵–۱۰۶
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۲۲
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۳۵
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۳۵–۳۶
- ↑ منتظری، خاطرات، ۱/۶۰۱
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۴۳
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۲۰
- ↑ همان، ۳۷
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۱۹۸
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۳۶
- ↑ سرابندی، داستان یک مرداب، ۸۳–۸۶؛ صالحی نجفآبادی، توطئه شاه بر ضد امامخمینی، ۳۵–۳۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۳۶
- ↑ صالحی نجفآبادی، توطئه شاه بر ضد امامخمینی، ۳۵–۳۶؛ سرابندی ۸۷ و ۸۳
- ↑ منتظری، خاطرات، ۱/۶۰۲
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۳۳
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۵۲–۵۳؛ سرابندی، داستان یک مرداب، ۸۶–۸۹
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۱۷–۲۵
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۷۷
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۷–۱۸
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۱۱۰
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۲۱۳
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۸
- ↑ ابراهیمزاده، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، ۵۹
- ↑ منتظری، خاطرات، ۱/۶۰۶
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۲۲۳
- ↑ شیرعلینیا، روایتی از زندگی، ۳۸۱
- ↑ منتظری، خاطرات، ۱/۶۰۶؛ هاشمی رفسنجانی، صلح و توسعه، ۱۰۶
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۲۲۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷۴
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۶۳۵
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۲۲۳–۲۲۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۰۹
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۹
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۱۹
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۱۲۰
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۴/۸۲–۸۴ و ۱۸۳
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۴/۱۷۲–۱۷۳
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۴/۱۰۹–۱۱۳
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۲۰
- ↑ منتظری، خاطرات، ۱/۶۰۷
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۲۰
- ↑ واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار، ۲۳۸–۲۴۲
- ↑ کروبی، کروبی از دلایل، ۱ و ۳؛ فردوسیپور، خاطرات، ۱۸۱–۱۸۳؛ محتشمیپور، از ایران به ایران، ۱/۳۵۴؛ رحمانی، بیپرده با هاشمی رفسنجانی، ۵۰
- ↑ روحانی، گفتگو، ۷۰
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۲۶–۲۷؛ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۴۳–۴۴؛ سرابندی، داستان یک مرداب، ۱۱۶–۱۱۷
- ↑ کروبی، کروبی از دلایل، ۳؛ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۴۶
- ↑ ۱۸/۷
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرهها، ۴/۵۷؛ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۴۷
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۵۶–۵۷
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۴۸
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۵۴–۵۶
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۴/۱۳۵–۱۳۶؛ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۲۷۳
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۴/۱۳۶؛ کروبی، کروبی از دلایل، ۳؛ خمینی، رنجنامه، ۴۹
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۱۴۵؛ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۵۹–۶۳
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۶۰–۶۳
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۱۴۸؛ منتظری، خاطرات، ۲/۱۱۵۹
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۶۹–۷۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۳۶–۱۳۷
- ↑ منتظری، خاطرات، ۲/۱۱۵۵–۱۱۶۹
- ↑ خمینی، مجموعه آثار، ۱/۱۷۶–۱۹۲
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۰۶–۱۱۰
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۱۱
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۱۲؛ خمینی، مجموعه آثار، ۱/۱۹۹
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۱۷–۱۲۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۴۵
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۲۳
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۲۴–۱۳۴
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۱۳۶–۱۳۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۳۴
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۳/۲۰۲؛ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۱۳۷
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۱۳۷–۱۳۹
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۲۱۲ و ۲۴۴–۲۴۹
- ↑ سرابندی، داستان یک مرداب، ۱۳۹
- ↑ اداره کل اطلاعات، مجموعه بنبست، ۱/۲۱
- ↑ محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، ۱۴۰–۱۴۱
- ↑ محمدی ریشهری، سنجه انصاف، ۲۵۱
- ↑ خمینی، مجموعه آثار، ۱/۱۹۳–۱۹۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۳۰–۳۳۱
منابع
- ابراهیمزاده، حسن، مهدی هاشمی ۱۳۲۳–۱۳۶۶، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- اداره کل اطلاعات استان اصفهان، مجموعه بنبست، مهدی هاشمی رویکرد سیاسی به حوزه علمیه قم، ج۴، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- ابراهیمزاده، حسن، مجموعه بنبست، مهدی هاشمی ریشههای انحراف، ج۱، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- ابراهیمزاده، حسن، مجموعه بنبست، مهدی هاشمی، مظهر خشونت، ج۳، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- سیداحمد خمینی، رنجنامه، بینا، بیتا.
- سیداحمد خمینی، مجموعه آثار یادگار امام حجتالاسلام و المسلمین حاجسیداحمد خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- رحمانی، قدرتالله، بیپرده با هاشمی رفسنجانی، تهران، کیهان، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- روحانی، سیدحمید، گفتگو، ماهنامه یادآور، شماره اول، خرداد ۱۳۸۷ش.
- سرابندی، محمدرضا، داستان یک مرداب (انحرافات و اقدامات مهدی هاشمی از آغاز تا انجام)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- شیرعلینیا، جعفر، روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای، ۱۳۱۸ تا کنون، تهران، سایان، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- صالحی نجفآبادی، نعمتالله، توطئه شاه بر ضد امامخمینی، تهران، رسا، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
- فردوسیپور، اسماعیل، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین فردوسیپور، تدوین فرامرز شعاعحسینی و رحیمپور روحبخش، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۷.
- کروبی، مهدی، کروبی از دلایل برکناری آقای منتظری سخن میگوید، روزنامه کیهان، ۱۳/۵/۱۳۷۸ش.
- محتشمیپور، سیدعلیاکبر، از ایران به ایران، قم، کوثر النبی (ص)، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- محمدی ریشهری، محمد، خاطرات سیاسی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم، ۱۳۶۹ش.
- محمدی ریشهری، محمد، سنجه انصاف، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- منتظری، حسینعلی، خاطرات آیتالله منتظری، قم، بینا، ۱۳۷۹ش.
- واقعیتها و قضاوتها، پرتوی از شخصیت و افکار فقیه عالیقدر حضرت آیهالله منتظری و تأملی در افترائات و شبهات و دسیسهچینیها علیه ایشان، بیجا، بینا، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
- ویکیپدیا، دانشنامه آزاد، ۲۳/۴/۱۳۹۷ش.
- اکبر هاشمی رفسنجانی، صلح و توسعه، مجموعه گفتگو به کوشش فؤاد صادقی، تهران، میراث اهل قلم، چاپ اول، ۱۳۹۷ش.
پیوند به بیرون
- نسرین آقابیک، مقاله «هاشمی، سیدمهدی»، دانشنامه امامخمینی، ج۱۰، ص۳۵۱–۳۶۱.