دین و سیاست، رابطه دین و سیاست و نفی جدایی سیاست از دین.
مفهومشناسی
دین به معنای جزا، حساب و طاعت است[۱] و به اعتبار اطاعت و فرمانبرداری، به شریعت نیز گفته شدهاست.[۲] دین در اصطلاح به مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی گفته میشود که از طریق وحی و عقل، برای اداره فرد و جامعه و پرورش انسانها در اختیار آنان قرار گرفتهاست.[۳] قرآن حقیقت دین را تسلیمشدن در برابر دستورهای خداوند معرفی کردهاست.[۴] (ببینید: دین)
سیاست از ماده «سوس» است که به معنای «طبع» است و کسی که دیگری را سیاست میکند گویا او را به طبع کریمانه انسانی هدایت میکند[۵] و سیاستکردن یعنی عهدهدار شدن و تدبیر کردن؛[۶] چنانکه به معنای پاسداشتن مُلک، نگاهداشتن، حراست، حکمراندن بر رعیت،[۷] تنبیه و مجازات[۸] و تدبیر مستمر[۹] آمده و به طور عام، به هر گونه راهبرد و روشی گفته میشود که برای اداره امور شخصی یا اجتماعی، استفاده میشود؛[۱۰] اما سیاست در اصطلاح، امور مربوط به دولت، اعم از مدیریت، تعیین شکل، مقاصد و چگونگی فعالیت دولت را شامل میشود[۱۱] و هدف از آن، مدیریت صحیح جامعه و زعامت بر مردم است.[۱۲] سیاست از نگاه ابونصر فارابی، رابطه فرماندهی و فرمانبری و خدمات حکومت خوب است[۱۳] و برخی آن را از کارها و اقدامات مشترکی میدانند که به اقتضای حکمت صورت میگیرد.[۱۴] غزالی سیاست را اصلاح مردم و هدایت آنان به راه مستقیم که سبب نجات در دنیا و آخرت میگردد تعریف کرده و برای آن چهار مرتبه شمردهاست: اول سیاست اعلی که ویژه پیامبران(ع) است و حکم بر ظاهر و باطن خواص و عوام دارد؛ دوم سیاست خلفا و پادشاهان که حکم بر ظاهر خواص و عوام دارد؛ سوم سیاست علمای الهی که حکم بر باطن خواص دارد و چهارم سیاست واعظان که حکم بر باطن عوام دارد.[۱۵]
تعریفهای اندیشمندان غربی از سیاست بر دو محور دولت و قدرت استوار است.[۱۶] هارولد لاسکی سیاست را مطالعه دولتها، امیل لیتره آن را علم حکومت بر کشور، دوورژه آن را علم قدرت که دولت برای تأمین نظم اجتماعی به کار میگیرد، ریمون آرون آن را تصمیمگیری درباره مسائل ناهمگون[۱۷] و هارولد لاسول آن را مطالعه اعمال قدرت و نفوذ به شکل وسیع در جوامع انسانی[۱۸] تعریف کردهاست.
امامخمینی سیاست را ازجمله به روابط میان حاکم و ملت و روابط با دیگر حکومتها و جلوگیری از مفاسد[۱۹] و هدایت جامعه بر مبنای موازین عقل و عدل و انصاف[۲۰] تعریف کرده و آن را تأمینکننده مصالح افراد، جامعه و تمام ابعاد وجودی انسان شمردهاست.[۲۱] به اعتقاد ایشان سیاست، عِدل حکومت است که تمام معنای سیاست است[۲۲] و سیاست زیرمجموعه علم فقه قرار میگیرد.[۲۳] دین و سیاست عنوانی است برای آنچه درباره قلمرو دین در زندگی اجتماعی انسان و رابطه و نسبت آن با سیاست در معنای خاص آن گفته میشود.
انواع سیاست
تنوع سیاست به تنوع جهاننگری، معرفتشناسی و نگاه به انسان بر میگردد و از آنجا که جهانبینیها در کلیت خود متعددند، میتوان از انواع سیاست، سخن به میان آورد. متفکران و اندیشمندان بزرگ با توجه به جهانبینیهای خاص خود، به تقسیمبندی سیاست پرداختهاند؛ برای نمونه ابنخلدون به سه نوع سیاست دینی، عقلی و اجتماعی پرداختهاست.[۲۴]
امامخمینی نیز بر اساس نگرش خود به جهان هستی و جایگاه انسان در آن، وظایف محولشده به انسان و هدفی که سیاست دنبال میکند، سیاست را به سه نوع شیطانی، حیوانی و الهی تقسیم کردهاست:[۲۵]
۱. سیاست شیطانی: سیاستی که مبتنی بر التواء (پیچش، انحراف و کژی) و افترا است.[۲۶] امامخمینی ویژگیهای این سیاست را دروغگویی، حیله و تزویر و چپاول میداند.[۲۷]
۲. سیاست حیوانی یا سیاست اینجهانی: در این نوع سیاست هرچند معیارها، اصول و اهداف صحیح است و از سلطه و دروغ به دور است، اما با توجه به در نظر گرفتن بعد جسمانی و مادی انسان، سیاستی حیوانی و دنیایی شمرده میشود. در این نوع سیاست، جنبههای مثبت اینجهانی وجود دارد و هدف آن تأمین مصالح عمومی و اجتماعی است؛ ولی به بُعد روحانی، معنوی و تأمین سعادت آخرت توجهی ندارد.[۲۸] امامخمینی ضمن انتقاد از این سیاست، معتقد است انسان مانند حیوان نیست که خوراک و پوشاک، همه شئون او را تشکیل دهد؛ از اینرو ایشان این سیاست را نیز ناقص و مادی و تکبعدی میدید.[۲۹]
۳. سیاست الهی: امامخمینی این سیاست را صراط مستقیمی میدانست[۳۰] که از دنیا آغاز و به آخرت ختم میشود و تمام ابعاد زندگی انسان را دربر میگیرد. به عقیده ایشان این نوع سیاست، ویژه پیامبران(ع)، اولیا(ع) و علمای بیدار اسلام است[۳۱] و از همین منظر است که ایشان اسلام را مساوی حکومت با همه شئونی که دارد شمرده و احکام را قوانین آن قلمداد کردهاست.[۳۲]
سیاست در فرهنگ دینی
وجود حکومت و حاکمی که نظم، امنیت و عدالت را در زندگی اجتماعی مردم برقرار کند، چنانکه امیرالمؤمنین(ع) تأکید کرده امری ناگزیر به شمار میآید[۳۳] و از نیازهای فطری و طبیعی انسان و در شمار مهمترین موضوعات مورد توجه بشر از آغاز پیدایش بودهاست[۳۴] و قرآن کریم توجه دادهاست که انسانها برای نخستین بار به کمک پیامبران(ع)، متوجه منافع اجتماعی خود شدند و دینْ حافظ مصالح اجتماعی آنان و امری وحدتبخش مطرح شد.[۳۵] قرآن هدف از فرستادن پیامبران(ع) را برپایی عدالت به دست خود مردم شمردهاست.[۳۶] از نوشته مورخان به دست میآید حضرت ادریس(ع) اصول سیاست، کشورداری و آداب تمدن را به مردم آموخت، به گونهای که برخی حکمای یونان، آغاز اندیشه سیاسی را به او نسبت دادهاند.[۳۷]
از وجود برخی واژگان سیاسی در قرآن مانند امام، امت، خلیفه، مستکبر، مستضعف، مصلح و برخی مفاهیم سیاسی مثل خلافت الهی انسان، امامت و رهبری، کار شورایی، ظلمزدایی و حقوق انسان، روشن میشود سیاست و اندیشه سیاسی، بخشی از آموزههای دینی به شمار میرود و قابل جداشدن از ایمان نیست.[۳۸] در منابع روایی نیز هدف از بعثت پیامبر اسلام(ص) و وظیفه آن حضرت، تدبیر و سیاست امور مردم دانسته شده[۳۹] و معصومان(ع) نیز سیاستمدار معرفی شدهاند[۴۰] و سیاست به هدایت،[۴۱] تدبیر، مُلک و سرپرستی[۴۲] آمدهاست و امام معصوم(ع)، زمامدار دین، نظامبخش و عزتدهنده و دلسوز مسلمانان و نیز آبادکننده دنیای آنان معرفی شده که به جهت برخورداری از علم سیاست، شایسته زمامداری است و باید اطاعت شود.[۴۳]
نظریه جدایی دین از سیاست
ارتباط دین و سیاست همواره موضوع بحث اندیشمندان بودهاست. دیدگاه غالب در جهان مسیحیت که ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد، نظریه جدایی دین از سیاست است.[۴۴] این دیدگاه، از دوره رنسانس در اروپا ترویج شد و بر افکار و عقاید دانشمندان غرب چیرگی یافت[۴۵] و با سقوط حاکمیت کلیسا و محدودشدن وظیفه آن به امور معنوی و اخلاقی و در پی پیدایش مکتبهایی چون اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم در غرب، دخالتنکردن دین در اجتماع و سیاست، قوت گرفت. این نظریه پس از آشنایی روشنفکران جهان اسلام با مکتبهای یادشده و دامنزدن دنیای غرب به آن، در میان مسلمانان نیز راه یافت.[۴۶] در جهان اسلام، افرادی چون علی عبدالرازق و طه حسین، مدافع دیدگاه جدایی دین از سیاست بودند.[۴۷] عبدالرازق معتقد بود اسلام برای حکومت، برنامه و شکل خاصی ارائه نکرده و نیاز به قدرت، حکومت و مرجعیت سیاسی، برای تحققبخشیدن به آرمانهای اسلامی، ارتباطی به جوهر اسلام ندارد و در اسلام، دین و سیاست یک واحد به هم پیوسته نیستند.[۴۸] در نگاه او حکومت و وحدت سیاسی، از اهداف دنیوی است که خداوند آن را به مردم واگذار کردهاست.[۴۹] طه حسین نیز یکی از مبانی تمدن امروزی را جدایی دین از سیاست شمردهاست.[۵۰]
برخی از نویسندگان ایرانی هم، امر و نهی درباره امور دنیوی و اجتماعی را دور از شأن خداوند و موجب تنزلدادن مقام پیامبران(ع) ارزیابی کرده،[۵۱] پرداختن پیامبر اسلام(ص) و برخی دیگر از پیامبران(ع) به امور اجتماعی و سیاسی و تشکیل حکومت را که از لحاظ تاریخی، قطعی و مسلم است، امری استثنایی شمردهاند و اعتقاد دارند خداوند این امور را به مردم واگذاشته و از پیامبر(ص) نیز خواستهاست کارها را با مشورت مردم پیش ببرد.[۵۲] برخی از طرفداران این دیدگاه برآناند که خداوند حق حکومت را به هیچ نبی، ولیّ و فقیه نسپرده و این حق، در همه ادیان به مردم واگذار شدهاست[۵۳] و دین اسلام، از نظامهای اقتصادی، سیاسی و حقوقی لازم، برای اداره انسان در همه زمانها برخوردار نیست و حکومت، وظیفهای در خصوص اجرای احکام اسلام ندارد[۵۴] و این نگاهی است که در اندیشه دینی امامخمینی مردود است.
علل و عوامل جدایی دین و سیاست
از مهمترین علتهای طرح جدایی میان دین و سیاست، برخورد اصحاب کلیسا و دین با دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطی بود. کلیسا و رؤسای آن برای استمرار سلطه خود، شیوههای ارتجاعی، استبدادی و ستمگرانه را در برابر مردم و اهل علم در پیش گرفتند و زمینه را برای جدایی میان دین و سیاست از یک سو و دین و دانش از سوی دیگر، فراهم آوردند.[۵۵] حاکمان استبدادگر نیز برای توجیه و ادامه دیکتاتوری خود از شعار تفکیک دین از سیاست بهره گرفتهاند؛ همانگونه که استعمارگران برای حفظ موجودیت خود در کشورهای اسلامی، این اندیشه را رواج دادند و به توفیقات فراوانی هم رسیدند.[۵۶] امامخمینی به نقش مؤثر برخی از عوامل در ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، توجه دادهاست، ازجمله:
۱. استعمارگران و عوامل داخلی آنان: امامخمینی معتقد است استعمارگران، برای چپاول منابع و ذخیرههای کشورهای اسلامی، با مطرح کردن این مسئله، بر غفلت مسلمانان دامن زدند[۵۷] و با افیون شمردن دین[۵۸] و کهنه و ناکارآمد نشاندادن آن،[۵۹] میخواستند با استفاده از برخی روشنفکران، دین را از عرصه اجتماع و سیاست دور کنند و آن را به انحراف و انزوا بکشانند و به این ترتیب جوانان را از امور سیاسی و اهتمام به امور مسلمانان بازدارند و کشورهای آنان را تحت استثمار خود قرار دهند[۶۰] و با تبلیغ این فکر که اسلام منحصر در احکام عبادی و اخلاقی است، اسلام و مسلمانان را در دید جوانان و دانشجویان از اعتبار بیندازند و در میان آنان اختلاف و دشمنی ایجاد کنند.[۶۱]
۲. حاکمان مستبد و وابسته: امامخمینی خاطرنشان کردهاست که بر اثر القای برخی حاکمان، این فکر در میان بیشتر مردم، حتی اهل علم و مقدسان، راه یافته بود که اسلام از سیاست جداست و آخوند و روحانی نباید وارد عرصه سیاسی شود.[۶۲] ایشان معتقد است ریشه فکر جدایی دین و سیاست در تاریخ اسلام در دوران حاکمیت بنیامیه و بنیعباس با هدف دورکردن مردم از توجه به مسائل اساسی جامعه شکل گرفت[۶۳] و سپس به وسیله حاکمان مرتجع و قدرتهای بزرگ، برای منزویکردن اسلام تداوم پیدا کرد.[۶۴]
۳. تبلیغات سوء دشمن و کوتاهی حوزههای علمیه: از نگاه امامخمینی، عرضه ناقص اسلام در حوزههای علمیه نیز خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن گرفته بود و مانع تشکیل حکومتی میشد که سعادت مسلمانان را تأمین کند.[۶۵] ایشان با انتقاد از اعتقاد به جدایی دین از سیاست تأکید میکند این نگاه در حوزههای علمیه و غیر آن، نتیجه تبلیغات گسترده دشمن است که اسلام را منحصر به ذکر، دعا، روابط معنوی میان انسان و خدا و فاقد اندیشه سیاسی و برنامه حکومتی معرفی میکند و شأن عالمان دینی را نیز دوری از سیاست میداند.[۶۶] ایشان در برابر این شبهه که دخالت دین در سیاست و حکومت، نوعی دنیاگرایی است، معتقد است تشکیل حکومت به خودی خود، مقصود نیست، بلکه وسیله اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلامی است[۶۷] و برای اقامه قسط که بر اساس تعالیم قرآن، وظیفه پیامبران(ع) است،[۶۸] بدون دخالت در امور سیاسی و اجتماعی ممکن نیست.[۶۹] (ببینید: حکومت اسلامی) ایشان این تفکر را که حفظ قداست دین و عالمان دینی، جدایی حوزه دین و سیاست از یکدیگر را میطلبد، شیطنت و توطئه میخواند[۷۰] و تأکید میکند پیامبر(ص) و اولیای اسلام با تمام قداستی که داشتند، متصدی حکومت و سیاست بودند.[۷۱]
امامخمینی در برابر شبهه بروز استبداد دینی در صورت حکومت دینی، تأکید میکند حکومت اسلامی، حکومت قانون اسلامی است و استبداد در آن راه ندارد[۷۲] و اصولاً دین برای جلوگیری از استبداد و مبارزه با دیکتاتوری آمدهاست.[۷۳] از نظر ایشان یکی از ویژگیهای حکومت اسلامی، مخالفت با استبداد فردی و مبارزه با تحمیل آرای گروهی خاص بر جامعه است. در این حکومت تنها قانون الهی حکمفرماست و هیچ حاکمی حق استبداد ندارد.[۷۴] (ببینید: دیکتاتوری) ایشان با گفتار و رفتار خود به مقابله این نظریه رفت و سیاست را به هدایت جامعه و صلاح و سعادت انسانها تفسیر کرد[۷۵] و جدایی دین از سیاست را تبلیغاتی استعماری دانست که با هدف بازداشتن مسلمانان از دخالت در تعیین سرنوشت خود انجام میشود.[۷۶]
آثار سوء جدایی دین از سیاست
از نگاه امامخمینی از نتایج جداانگاشتن دین از سیاست، محدودشدن فقاهت و فقیهان به امور فردی[۷۷] و کنارگذاشتن و فراموشی بخش مهمی از آیات قرآن و احکام اسلام،[۷۸] مانند قیام برای خدا، مبارزه با ظلم و ظالم و اجرای عدالت اسلامی[۷۹] و در واقع به منزله تخطئه خدا، پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)[۸۰] است. ایشان برای رد این دیدگاه، حاکمیت ظالمانه و استبدادی دوره رضاشاه پهلوی را مثال میزند و آن را نتیجه دورکردن روحانیان از عرصه سیاست به شمار میآورد؛[۸۱] همچنانکه با ذکر نمونههایی از عملکرد رژیم پهلوی معتقد است اگر دین در سیاست دخالت نکند، سیاست در جهت دینزدایی اقدام میکند، دین را از میان برمیدارد[۸۲] و فساد و تباهی را گسترش میدهد.[۸۳] به اعتقاد ایشان رژیم پهلوی بر مبنای این دیدگاه، از اعتبار روحانیت نزد مردم کاست و باعث جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی از هم شد و با تفرقهافکنی، زمینه غارت منابع کشور را فراهم کرد[۸۴] و با این فکر استعماری، روحانیت را از دولت و ملت دور کرد.[۸۵] ایشان در عرصه جهانی نیز معتقد است قدرتهای مستکبر جهان، نظریه جدایی دین و سیاست را برای عقب نگهداشتن مسلمانان ترویج کردند؛[۸۶] از اینرو ایشان منشأ گرفتاری کشورهای اسلامی را در دوربودن دین و آیات و احکام قرآن از صحنه سیاست و اجتماع[۸۷] و غفلت مسلمانان از احکام عبادی ـ سیاسی اسلام[۸۸] میدانست.
پیوند دین و سیاست
در برابر نظریه جدایی دین و سیاست، بسیاری از اندیشمندان اسلامی مانند فارابی، ابنسینا، غزالی، خواجهنصیرالدین طوسی و صدرالدین شیرازی، قائل به نظریه آمیختگی دین و سیاستاند. از نگاه فارابی شریعت و سیاست دو روی یک حقیقتاند و ابنسینا و غزالی دین و سیاست را تفکیکناپذیر میدانستند. از نگاه خواجهنصیر نیز میان تئوری سیاسی و قانون مذهبی دوگانگی وجود ندارد و صدرالمتألهین شریعت را روح سیاست شمردهاست.[۸۹]
طرفداران نظریه آمیختگی دین و سیاست بر آناند که مقررات و شرایع اسلام بر مبنای وجود دولت و حکومت حق استوار شده و اسلام همه نیازهای انسان را از لحظه انعقاد نطفه تا زمان مرگ و هر آنچه که در سعادت او دخیل است، بیان کردهاست.[۹۰] این دیدگاه سیاست را یکی از ارزشمندترین اجزای دین اسلام[۹۱] و حق رهبری سیاسی و اجتماعی پیامبر(ص) را نیز شأنی از شئون الهی او[۹۲] ارزیابی کردهاست. بر اساس این دیدگاه، همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی دین به سیاست و نیز قداستبخشیدن به استبداد سیاسی نیست، بلکه به معنای وابستگی سیاست به دین و این مطلب است که مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی، یک وظیفه دینی است.[۹۳]
امامخمینی اسلام را دینِ سیاست[۹۴] و همانند سیدحسن مدرس سیاست را عین دیانت[۹۵] معرفی میکند و بر این باور است که منطق اسلام، جدایی دین از سیاست را نمیپذیرد[۹۶] و همه پیامبران برای دخالت در امور سیاسی[۹۷] و تحقق حکومت عدل در جهان و اصلاح جامعه[۹۸] برانگیخته شدهاند. پیامبر اکرم(ص) نیز پایه سیاست را در دیانت گذاشته بود؛[۹۹] زیرا اجرای دستور «قیام به قسط»[۱۰۰] و واداشتن مردم به عدالتورزی، بدون دخالت در سیاست و تشکیل حکومت اسلامی امکان ندارد.[۱۰۱] ایشان با توجه به ابعاد مادی و الهی انسان،[۱۰۲] دین و سیاست را به هم پیوسته میدید و اعتقاد داشت تنها دین و تعالیم پیامبران الهی(ع) میتواند همه ابعاد وجودی انسان و نیازهای متنوع او را به گونه مطلوب پاسخ دهد؛[۱۰۳] زیرا اسلام در همه شئون فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، فرهنگی، سیاسی و غیره دخالت و نظارت دارد[۱۰۴] و توجه به همه مصالح جامعه و ابعاد انسان و هدایت آن، تنها در توان پیامبران، اولیای الهی و علمای بیدار اسلام است.[۱۰۵] ایشان بر این باور است که همه احکام اسلام با سیاست آمیختهاست و سیاست مدن، از اسلام سرچشمه گرفته[۱۰۶] و آمیختگی دین و سیاست در اسلام، به اندازهای است که هر کس قائل به جدایی میان آنها باشد، معلوم میشود، هیچکدام را نشناختهاست.[۱۰۷]
امامخمینی در بیشتر آثار خود، بر پیوند اسلام و سیاست، تأکید کردهاست. ایشان در کتاب کشف اسرار که در سال ۱۳۲۳ نگاشته بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت امام زمان(ع) بر مبنای دین و قانون الهی تصریح کرده[۱۰۸] و در کتاب الاجتهاد و التقلید که در سال ۱۳۳۰ نگاشته، منصب حکومت و ولایت را برای فقیه ثابت دانستهاست.[۱۰۹] ایشان در کتاب البیع که آن را در دوره تبعید در نجف اشرف و همزمان با تدریس، تألیف کرده، احکام اسلام را جاودانه شمرده و اجرای آن را منوط به تشکیل حکومت دانسته و تشکیل حکومت را بر فقیهان عادل و عارف به همه احکام اسلام و صالح برای حکمرانی، واجب شمردهاست.[۱۱۰] از نگاه ایشان، فقیه عادل از تمام اختیارات پیامبر(ص) و امام(ع) در امور حکومتی و سیاسی برخوردار است.[۱۱۱] در کتاب ولایت فقیه که بر اساس همین مباحث نگاشته شد، ولایت فقیه را در شمار موضوعاتی که نیازی به استدلال ندارند، قرار داده و معتقد است تصور آن، خود مستلزم تصدیق میشود.[۱۱۲] ایشان با تکیه بر جامعیت اسلام و تعطیلنشدن احکام الهی در هیچ زمانی، تأکید میکند همان دلایلی که در زمان حضور پیامبر(ص) و ائمه(ع) حاکمیت و رهبری سیاسی آنان را ایجاب میکرد، در زمان غیبت نیز وجود دارد.[۱۱۳]
از نظر امامخمینی، بسیاری از عبادات و مناسک اسلامی مانند مراسم حج، نماز عید فطر و قربان و نمازهای جمعه و جماعت بر پیوند دین و سیاست دلالت دارد؛[۱۱۴] زیرا در خلال خطبههای نماز جمعه، مصالح دینی و دنیوی مسلمانان یادآوری و به دخالت دولتهای استعماری در امور داخلی مسلمانان هشدار داده میشود[۱۱۵] (ببینید: نماز جمعه) و در حج نیز این پیوستگی، با مراسم اعلام برائت از مشرکین و کفار که از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج به شمار میآید، نمودار است.[۱۱۶] (ببینید: حج ابراهیمی) امامخمینی اعلام میکند اسلام برای زندگی و حکومت برنامه دارد و با دلایل عقلی و نقلی، ضرورت تشکیل حکومت بر مبنای دین و شریعت الهی را اثبات میکند.[۱۱۷] ایشان تأکید میکند فقیهان جامع شرایط باید در عصر غیبت به سیاست و مسائل حکومتی و تمام آنچه مربوط به امام عصر(ع) است، بپردازند.[۱۱۸] ایشان خود در جایگاه یک فقیه و عالم دینی، وارد مبارزه شد،[۱۱۹] مبانی فکری و نظری حکومت اسلامی را استوار کرد و پس از پیروزی در صحنه مبارزه، حکومت اسلامی تشکیل داد و رهبری جامعه را به خواست مردم به دست گرفت.[۱۲۰]
ادله پیوند دین و سیاست
اگر پذیرفته شود دین برای نجات بشر و با هدف تکامل او آمدهاست و میخواهد انسان را از جهل، جور، انواع بتهای ذهنی و عینی و نیروهای آشکار و پنهانِ طبیعی و انسانی که مانع رشد و تعالی او هستند، آزاد سازد، پس باید پذیرفت سعادت، رهایی و تکامل انسان نمیتواند فارغ از ابعاد، راه حلها، بسترها و ساختارهای اجتماعی، دنیوی و سیاسی باشد.[۱۲۱] از اینرو دین با این عنوان که روشی برای زندگی است، پاسخگوی همه نیازهای قدیم و جدید انسان به شمار میآید.[۱۲۲] امامخمینی برای پیوند دین و سیاست دلایلی ذکر کردهاست:
۱. جامعیت اسلام: قرآن، اسلام را دین کامل و جاودان شمردهاست[۱۲۳] و پیامبر اکرم(ص)، آنچه سبب خوشبختی و تیرهبختی مسلمانان میگردد را بیان کردهاست.[۱۲۴] امامخمینی نیز اسلام را جامع همه نیازهای انسان میداند و بهکاربستن آن را تضمینکننده سعادت دنیا و آخرت به شمار میآورد.[۱۲۵] ایشان با استناد به آیه ۸۹ سوره نحل که قرآن را بیانگر همه چیز معرفی کرده، بر این باور است که هدف اسلام، تربیت انسان کامل است و برای تمام مراحل زندگی انسان و همه ابعاد او برنامه دارد.[۱۲۶] ایشان انکار ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را به معنای انکار جامعیت احکام اسلام و جاودانگی آن میداند[۱۲۷] و اسلامی که به سیاست، کار نداشته باشد را اسلام امریکایی میخواند.[۱۲۸]
۲. ماهیت و چگونگی احکام اسلام: در نگاه امامخمینی احکام و قوانین اسلام برای تأسیس حکومت، گسترش عدالت و برچیدن مفاسد آمدهاند[۱۲۹] و ماهیت احکام نظاممند اسلام، مانند احکام مالی، دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و جزایی، به گونهای است که بدون تشکیل حکومت، قابل اجرا نیست.[۱۳۰]
۳. ضرورت استمرار اجرای احکام: امامخمینی معتقد است ضرورت اجرای احکام اسلامی در زمان پیامبر اکرم(ص) که لزوم تشکیل حکومت را در پی داشت،[۱۳۱] به دلایل قرآنی،[۱۳۲] محدود و منحصر به زمان پیامبر(ص) نیست و همیشگی است و تعطیلپذیردانستن احکام اسلام، خلاف ضروریات اسلام به شمار میآید.[۱۳۳]
۴. ادله روایی: امامخمینی بر روایات خاصی که بر لزوم تشکیل حکومت و دخالت در سیاست اشاره دارند نیز مانند روایت مفصلی از امامرضا(ع)[۱۳۴] و روایاتی که بر ولایت فقیه در عصر غیبت دلالت میکند،[۱۳۵] استدلال کردهاست.
۵. سیره معصومان(ع): امامخمینی معتقد است با مطالعه سیره پیامبر(ص) و ائمه هدی در امور سیاسی و تشکیل حکومت، میتوان دریافت که دین و سیاست، از هم جدا نیستند[۱۳۶] و اصلاح جامعه و سعادت بشر که هدف اصلی پیامبران است، تنها با وضع و بیان مجموعهای از قوانین و مقررات حاصل نمیشود، بلکه نیازمند حکومت و قوه مجریه است؛[۱۳۷] و از اینرو پیامبر(ص) علاوه بر بیان عقاید، احکام و نظامهای اسلامی، حکومت تشکیل داد و به اجرای احکام پرداخت[۱۳۸] و به فرمان خدا، برای دوران پس از خود نیز حاکم تعیین کرد؛[۱۳۹] همانگونه که امیرالمؤمنین علی(ع) حکومت تشکیل داد و سازمان دولتی داشت و اجرای قوانین و اداره حکومت در زمان ایشان جاری بود؛[۱۴۰] بر این اساس، امامخمینی باور به جدایی دین از سیاست را به منزله تکذیب خدا و پیامبر(ص) و امامعلی(ع) و دیگر ائمه(ع) میشمارد.[۱۴۱]
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۱۶۹.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۳۲۳.
- ↑ جوادی آملی، دینشناسی، ۲۷.
- ↑ آل عمران، ۱۹.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۱۹.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۲۹۵.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۲۲۲۵.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۵/۴۳۴۴ ـ ۴۳۴۵.
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۸۶.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۱۲.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۱۲.
- ↑ شفیعی، دخالت در سیاست در نگرش امامخمینی، ۱/۱۸۴.
- ↑ ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۱/۱۴.
- ↑ کواکبی، طبیعت استبداد، ۳۹.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۲۳.
- ↑ ← اخترشهر، سیاست چیست؟، ۱۴ ـ ۱۶.
- ↑ ← علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۱۶.
- ↑ ← اخترشهر، سیاست چیست؟، ۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰.
- ↑ ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، ۱/۳۷۷ ـ ۳۸۸.
- ↑ جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۰۴ ـ ۲۰۵.
- ↑ صدر، فدک فی التاریخ، ۶۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۲۴ ـ ۱۲۵ و ۱۳/۴۳۱.
- ↑ جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۶۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، خ۴۰، ۶۰ ـ ۶۱.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۵ ـ ۵۶ و ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
- ↑ سوره یونس، آیه ۱۹؛ سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ سوره شوری، آیه ۱۳؛ ← طباطبایی، المیزان، ۴/۹۳.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ جهانبزرگی، اصول سیاست و حکومت، ۳۶.
- ↑ عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ۲۲۶ ـ ۲۵۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۶۶.
- ↑ مجلسی، حار الانوار، ۹۹/۱۲۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۶۶.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۳۳۱.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۴۳۷.
- ↑ سبحانینیا، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، ۱/۱۲۹ ـ ۱۳۰.
- ↑ خلیلی، دین و دنیا در اندیشه امامخمینی، ۲۰۷.
- ↑ سبحانینیا، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، ۱/۱۲۹ ـ ۱۳۰.
- ↑ سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۳۲ و ۱۳۵.
- ↑ عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۱۱۵ ـ ۱۲۲ و ۱۴۰.
- ↑ عبدالرازق، اسلام و مبانی حکومت، ۲۵۹.
- ↑ ← سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۳۲.
- ↑ بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، ۴۸.
- ↑ بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، ۵۶ ـ ۵۷.
- ↑ مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ۵۱۶.
- ↑ مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ۱۱.
- ↑ جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۳۱.
- ↑ سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۲۲ ـ ۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۴/۵۱ و ۲۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۸۹.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۳۸۸ و ۴۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۵۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۶ ـ ۱۷.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۴۰.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۷ ـ ۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۷۰ ـ ۷۱.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۴۳ ـ ۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۰۶.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۶۱۸ ـ ۶۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۱۰ ـ ۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۲ ـ ۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱/۳۴۶ و ۶/۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۶/۴۸، ۹۴ و ۲۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۸۶ ـ ۲۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۴۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۴/۱۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۶.
- ↑ ← سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۴۹ ـ ۵۵.
- ↑ منتظری، دراسات فی ولایۀ الفقیه و فقه الدولۀ الإسلامیه، ۱/۹۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۰۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۲۸۰ ـ ۲۸۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱/۲۷۰؛ ۴/۱۸۴ و ۹/۳۳۳ ـ ۳۳۴.
- ↑ ← طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۴۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۵/۴۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۱۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۷/۲۰۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۷ ـ ۲۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۲ ـ ۴۰۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۱ ـ ۴۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۱/۲۷۰.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۲۲.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۳۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲/۶۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲/۶۶۴؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۹.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۹.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴ ـ ۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۴/۴۴۷.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۳۱۴.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۷، ۳۸ و ۵۰؛ امام خمینی، البیع، ۲/۶۱۷ ـ ۶۶۹.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۹.
- ↑ ← امام خمینی، صحیفه امام، ۱/۱۰۲.
- ↑ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، مقدمه کتاب ولایت فقیه، پنج ـ شش.
- ↑ موثقی، دین، جامعه، دولت در ایران، ۱۵۹ ـ ۱۶۰.
- ↑ سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۴۶.
- ↑ سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۲ ـ ۴۰۳.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۹.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۵۳۳.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۱.
- ↑ سوره ابراهیم، آیه ۵۲؛ سوره یونس، آیه ۲؛ سوره حج، آیه ۴۹.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۸، ۵۹ و ۶۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۴۱۲؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۰ و ۲۵ ـ ۲۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۸ و ۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۴.
منابع
- قرآن کریم.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، تهران، توس، چاپ هفتم، ۱۳۷۶ش.
- اخترشهر، رجبعلی، سیاست چیست؟، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الاجتهاد و التقلید، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بازرگان، مهدی، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، مجله کیان، شماره، ۲۸، ۱۳۷۴ش.
- جمشیدی، محمدحسین، اندیشه سیاسی امامخمینی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- جوادی آملی، عبدالله، دینشناسی، قم، اسراء، چاپ پنجم، ۱۳۸۷ش.
- جهانبزرگی، احمد، اصول سیاست و حکومت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
- خلیلی، مصطفی، دین و دنیا در اندیشه امامخمینی، مجله نامه مفید، شماره ۲۰، ۱۳۷۸ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- سبحانینیا، محمدتقی، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، چاپشده در مجموعه آثار کنگره امامخمینی و اندیشه حکومت اسلامی، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- سروش محلاتی، محمد، دین و دولت در اندیشه اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- شفیعی، محمد، دخالت در سیاست در نگرش امامخمینی، چاپشده در مجموعه آثار کنگره امامخمینی و اندیشه حکومت اسلامی، قم، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- صدر، سیدمحمدباقر، فدک فی التاریخ، تحقیق عبدالجبار شراره، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- طاهری، سیدصدرالدین، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، تهران، رسا، چاپ دوم، ۱۳۷۳ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- عبدالرازق، علی، اسلام و مبانی حکومت، تهران، سرایی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- عسکری، حسنبنعبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- علیبابایی، غلامرضا، فرهنگ روابط بینالملل، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ چهارم، ۱۳۸۵ش.
- عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- کواکبی، عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران، طرح نو، چاپ سوم، ۱۳۸۴ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعۀ لدرر اخبار الائمۀ الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایۀ الفقیه و فقه الدولۀ الإسلامیه، قم، تفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- موثقی، احمد، دین، جامعه، دولت در ایران، تهران، موسسه تحقیقات وتوسعه علوم انسانی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، مقدمه کتاب ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
محمدمهدی فیروزمهر ـ حسن حسنی، دین و سیاست، دانشنامه امامخمینی، ج۵، ص۴۹۱–۴۹۹.