رضا پهلوی، بنیانگذار رژیم پهلوی، ۱۳۰۴–۱۳۲۰.
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | رضا پالانی (پهلوی) |
لقب | رضاخان، رضاخان میرپنج و سردار سپه |
نسب | خاندان پهلوی |
زادروز | ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ش |
شهر تولد | سوادکوه از توابع قائمشهر مازندران |
کشور تولد | ایران |
تاریخ درگذشت | ۴ مرداد ۱۳۲۳ش |
شهر درگذشت | ژوهانسبورگ |
کشور درگذشت | آفریقای جنوبی |
آرامگاه | شهر ری |
نام همسر | مریم سوادکوهی، تاجالملوک آیرملو، توران امیرسلیمانی و عصمت دولتشاهی |
فرزندان | همدمالسلطنه، شمس، محمدرضا، اشرف، علیرضا، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه و حمیدرضا |
خویشاوند سرشناس | محمدرضا پهلوی (پسر)، اشرف پهلوی (دختر) |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
اطلاعات سیاسی | |
پستها | اولین شاه از سلسله پهلوی |
رضا پهلوی در سال ۱۲۵۶ در آلاشت سوادکوه متولد شد و درحالی که از تحصیلات محروم بود، در پانزده سالگی وارد قزاقخانه شد و درجات ترقی را طی کرد تا به فرماندهی قزاقها رسید. وی در سوم اسفند ۱۲۹۹ با کمک سیدضیاءالدین طباطبائی، کودتا و تهران را اشغال کرد و به سردار سپه ملقب شد و در دولت سیدضیاء وزیر جنگ شد و سپس نخستوزیر شد.
رضا در این دوره، مسئله جمهوریخواهی را مطرح کرد که ناکام ماند ولی در آبان ۱۳۰۴ با مجلس همراه، سلسله قاجاریه را منقرض و به پادشاهی ایران منصوب شد. او در آغاز وعدههایی داد تا علما و مذهبیون را همراه سازد ولی در ادامه همه آن وعده را بر زمین نهاد و نه تنها روحانیونی مانند مدرس را به شهادت رساند، که حامیانِ همراه خود را نیز از میان برداشت.
رضاشاه با تأثیرپذیری از آتاتورک دست به کارهائی زد که در مخالفت با آموزههای اسلام و خواست روحانیت بود و با دستور به لباس متحدالشکل و مسئله کشف حجاب و ممنوعیت جادر، با مخالفتها مقابله خونین کرد و کشتار مسجد گوهرشاد را به وجود آورد.
تشکیل ارتش ملی، ایجاد راه آهن، تأسیس بانک ملی، تأسیس رادیو و تأسیس دانشگاه نیز از کارهای رضاشاه بوده است. امامخمینی فراوان از سختیها و تلخیهای دوران رضاشاه و خیانتها و جنایتهای او از جمله شهادت سیدحسن مدرس سخن میگفت و هدف او را از میان بردن اسلام میدانست.
در سال ۱۳۲۰ ایران به اشغال نیروها متفقین درآمد و رضاشاه استعفا داده و از ایران خارج شد و در سال ۱۳۲۳ در آفریقای جنوبی از دنیا رفت.
ولادت و نسب
رضا پالانی معروف به رضاخان، رضاخان میرپنج و سردار سپه که بعدها نام خانوادگی پهلوی را برای خود برگزید، فرزند داداشبیگ از ایل پالانی یا پهلونی در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶، در روستای آلاشت واقع در منطقه سوادکوه از توابع قائمشهر مازندران به دنیا آمد.[۱] وی حدود چهل روز پس از تولد، پدر خود را از دست داد و مادرش نوشآفرین همراه قافلهای او را به تهران برد و در میان راه بر اثر سرما، سختیهای زیادی تا حد مرگ تحمل کرد.[۲]
از کودکی تا قزاقخانه
از کودکی رضا پهلوی اطلاع زیادی در دست نیست؛ ولی روشن است که وی به مکتب و مدرسه نرفته و بیسواد بود و برای تأمین مخارج زندگی خود و مادرش به شغلهایی مانند شاگردی مسگری و کمک به چارواداران در جابجایی بارها مشغول بود و در پانزدهسالگی وارد قزاقخانه شد.[۳] وی نخست وارد فوج سوادکوه و سپس وارد گردان شصتتیر شد و بعدها مأمور حراست از سفارتخانههای هلند، آلمان و بلژیک گردید. بیباکی و رفتار جسورانه وی در قزاقخانه موجب ترقی او در قشون شد و کمکم به درجات نظامی بالاتر رسید.[۴]
دوره احمدشاه
در دوره احمدشاه قاجار که رضاخان یک نظامی بود، اوضاع ایران سخت آشفته بود. ضعف شدید دولت، مشکلات زیادی برای مردم به وجود آورده بود.[۵] در جنگ جهانی اول با اینکه دولت ایران اعلام بیطرفی کرد، کشور به اشغال بیگانگان درآمد؛ قوای اشغالگر، خواروبار و اموال مردم را به شکلهای مختلف از آنان میگرفتند و برای استفاده نیروهای خود انبار میکردند؛ در حالیکه کشور با کمبود مواد غذایی روبهرو بود و مردم بر اثر قحطی وحشتناکی که پدید آمده بود، حتی ریشه درختان را میخوردند.[۶] همه کشور بهشدت دستخوش ناامنی بود و آزادیخواهان مانند عشایر تنگستان و دشتستان در جنوب، میرزاکوچکخان جنگلی در شمال، شیخمحمد خیابانی در آذربایجان و محمدتقیخان پسیان در خراسان بر ضد نیروهای اشغالگر روس و انگلیس قیام کرده بودند.[۷]
رضاخان که در مأموریتهای مختلف، بسیاری از قیامها و شورشهای داخلی را سرکوب کرده بود،[۸] در سال ۱۲۸۶ با توجه به مهارتی که در تیراندازی با سلاح شصتتیر پیدا کرده بود، فرمانده گردان «شصتتیر» شد و در سال ۱۲۹۷ نیز با درجه سرتیپی به فرماندهی آتریاد (دستهای سرباز، سربازخانه) همدان رسید.[۹] وی همچنین در سال ۱۲۹۸ به پاس سرکوبی قیام میرزاکوچکخان به حکم احمدشاه، درجه میرپنجی یا میرپنجه که بالاتر از سرتیپی بود، گرفت و از آن پس به رضاخان میرپنج شهرت یافت.[۱۰]
رهبری کودتا
رضاخان میرپنج که به پیشنهاد ژنرال ادموند آیرون ساید، فرمانده نیروهای بریتانیا در شمال ایران، به فرماندهی قزاقها و ریاست آتریاد تهران منصوب شده بود، از سوی وی مأمور کودتا شد[۱۱] و با پولی که انگلیسیها در اختیار وی قرار داده بودند، حدود دو هزار سرباز را آماده حمله به تهران کرد. در سوم اسفند سال ۱۲۹۹ با همراهی سیدضیاءالدین طباطبایی که وی نیز از حامیان سرسخت انگلیس بود، رضاخان در جایگاه رهبری کودتا، تهران را به اشغال خود درآورد.[۱۲] احمدشاه آخرین پادشاه سلسله قاجار، ناچار کودتاکنندگان را به رسمیت شناخت و طباطبایی را به نخستوزیری منصوب کرد و به رضاخان لقب سردارسپه داد.[۱۳]
نخستوزیری
سردار سپه که در دولت سیدضیاء، وزارت جنگ را در اختیار گرفته بود، سعی داشت پست نخستوزیری را نیز از احمدشاه بگیرد؛ ولی احمدشاه با نخستوزیری وی مخالف بود؛ هرچند در سال ۱۳۰۲ هنگامی که سردار سپه تعهد کرد وسایل و مقدمات مسافرت وی به فرنگ را که علاقهمند به آن بود فراهم کند، حکم نخستوزیری رضاخان را صادر کرد.[۱۴] وی در غیاب احمدشاه که به اروپا رفته بود، مسئله جمهوریخواهی را مطرح کرد که با توجه به روشننبودن ماهیت جمهوری در ایران و نیز بدبینی به انگیزه او از جمهوریخواهی، علما و عدهای از نمایندگان که در صدر آنان سیدحسن مدرس بود، با آن مخالفت کردند و تلاش وی به جایی نرسید.[۱۵]
وی پس از شکست در جمهوریخواهی، سیاست تظاهر به مذهب را در پیش گرفت و تلاش کرد برای جلب نظر مردم و روحانیان، خود را بهشدت مذهبی، حامی دین و مروج آن نشان دهد.[۱۶] در همین راستا مجلس عزاداری تشکیل میداد، آویزه مولای متقیان(ع) به گردن میآویخت، در دستههای عزاداری محرم شرکت میکرد و حتی کاهگل به سر میمالید؛ چنانکه در سال ۱۳۰۳ به زیارت عتبات رفت و با علمای نجف دیدار کرد.[۱۷]
سلطنت
سردار سپه در ۲۶ بهمن ۱۳۰۳ با کمک محمد مصدقالسلطنه و تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی، به ریاست عالی کل قوای دفاعی و تأمینی مملکتی منصوب شد[۱۸] و با توجه به زمینهسازیهایی که کرده بود، در ۹ آبان ۱۳۰۴ مجلس شورای ملی انقراض قاجاریه را اعلام و حکومت موقت در حدود قانون را به وی واگذار کرد؛ سپس در ۲۱ آذر همان سال با تصویب مجلس مؤسسان که اعضای آن با فشار نیروهای وی انتخاب شده بودند، به سلطنت رسید.[۱۹]
طرح نظام اجباری
رضاشاه در سال ۱۳۰۶ مسئله نظام اجباری را مطرح کرد که با مخالفت مردم و اعتراض علما ازجمله علمای شیراز، اصفهان و قم روبهرو شد[۲۰]؛ از اینرو با فرستادن تلگرامی برای عبدالکریم حائری یزدی و اعزام چند نماینده به قم بر پایبندی خود به اسلام تأکید کرد و قول داد در قانون نظام اجباری تجدید نظر شود و طبق قانون اساسی، پنج نفر از علمای تراز اول در مجلس شورای ملی شرکت کنند و طبق قانون در همه ولایتها، ناظر شرعی تعیین شود و به محاضر شرع علما در شهرهای مختلف که کار رسیدگی به دعاوی مردم را بر عهده داشتند، اختیارات قبلی داده شود[۲۱]؛ اما وی پس از تحکیم پایههای قدرتش به هیچیک از وعدههای خود عمل نکرد و نه تنها بسیاری از روحانیان مخالف خود مانند سیدحسن مدرس را تبعید یا زندانی کرد و به گونههای مختلف از میان برد، بلکه بسیاری از کسانی را هم که به تثبیت حکومت وی کمک کرده بودند، از میان برداشت و وضع به گونهای شد که هیچکس احساس امنیت نمیکرد[۲۲]؛ ازجمله پزشک احمد احمدی که به دستور رضاشاه افراد مورد نظرش را مرموزانه به قتل میرساند و برای هر قتلی متناسب با جایگاه و اهمیت مقتول از وی انعام میگرفت، با شیوههای مختلف ازجمله تزریق هوا و آمپول سمی مغضوبان رضاشاه و بسیاری از مخالفان وی را از میان برد.[۲۳] رضاشاه با اقدامات خشن و سرکوبگرانه و با تکیه بر ناسیونالیسم افراطی با وضع قوانین غیر اسلامی به ترویج فرهنگ غربی و یکشکلکردن لباسها اقدام کرد.[۲۴]
تأثیرپذیری از آتاتورک
از سوی دیگر، پهلوی با تأثیرپذیری از مصطفی کمال آتاتورک رئیسجمهور وقت ترکیه به مبارزه همهجانبه با اسلام و روحانیت و ارزشهای اسلامی و ترویج مظاهر غربی پرداخت[۲۵] و با عنوان «اصلاحات اجتماعی» مخالفت خود با اسلام و روحانیت را آغاز کرد. او آداب مذهبی را خلاف تجدد دانست و لباس روحانیت را خلاف رویه مملکت شناخت.[۲۶]
کشف حجاب
وی اقدام به کشف حجاب از زنان مسلمان کرد و به دنبال آن در اول فروردین ۱۳۰۶ زن و دخترانش بدون حجاب به حرم فاطمه معصومه(س) در قم رفتند.[۲۷] وی با سفر به قم به محمدتقی بافقی از علمای قم که به آنان اعتراض کرده بود، اهانت کرد و او را کتک زد و به زندان انداخت و سپس به شهر ری تبعید کرد.[۲۸] پهلوی چنانکه امامخمینی نیز اشاره کرده است[۲۹] اعتراض علما و تظاهرات مردم در اعتراض به الزام به چگونگی پوشیدن لباس را با کشتار بزرگ مردم در مسجد گوهرشاد و صحن امامرضا(ع) سرکوب کرد[۳۰] و با اهانت به عبدالکریم حائری یزدی، مرجع تقلید وقت که دربارهٔ بیحجابی تذکری داده بود،[۳۱] تهدید کرد اگر دست از مخالفت برندارد، حوزه علمیه را با خاک یکسان میکند.[۳۲] در همین راستا سیدحسین طباطبایی قمی،[۳۳] سیدعبدالله شیرازی و سیدیونس اردبیلی از علمای مشهد را بازداشت، زندانی یا تبعید و بسیاری دیگر از علما را نیز تعقیب کرد.[۳۴]
قرارداد ۱۹۳۳ و جمعآوری ثروت
پهلوی امتیازات و منافع انگلیس را که با لغو قرارداد ۱۹۱۹م وثوقالدوله از میانرفته بود، مجدداً با قراردادی که در سال ۱۹۳۳م/ ۱۳۱۲ش به امضا رساند تأمین کرد. انگلیس به موجب این قرارداد تا سال ۱۹۹۳م/ ۱۳۷۲ش حق بهرهبرداری از منابع نفتی ایران را پیدا کرد.[۳۵] وی میل شدیدی به تملک زمین و جمعآوری ثروت داشت، به طوری که هنگام خروج اجباری از ایران علاوه بر زمینهای مرغوب مازندران و گیلان و گرگان و نیز زمینهایی در منطقه همدان و کرمانشاه که با بهانههای مختلف مثل واقعشدن در حریم املاک سلطنتی تصرف کرده بود، چند هزار پارچه آبادی از قریه و قصبه و بلوک داشت.[۳۶]
وی که بزرگترین هتلدار و کارخانهدار ایران بود، با ذخایر نقدی که در بانکهای انگلستان و آمریکا و آلمان داشت، یکی از بزرگترین ثروتمندان شده بود.[۳۷] او با زور و تهدید، املاک مردم را میگرفت و علاوه بر آن، فروش محصولات زمینها مانند برنج، گندم و پنبه را به قیمت دلخواه در انحصار خود داشت.[۳۸]
وی ایلها و عشایر ایران را یکجانشین کرد و با اجرای این سیاست که مورد علاقه انگلیس بود، دامداری را از میان برد[۳۹] و بسیاری از عشایر را در مناطق مختلف ایران، بدون محاکمه اعدام کرد.[۴۰]
با این همه پهلوی برخی اقدامات قابل توجه نیز انجام داد مانند تشکیل ارتش یکشکل، ایجاد راهآهن، تأسیس بانک ملی، تأسیس رادیو و تأسیس دانشگاه تهران که در اصل برای کشور نیاز بود؛ هرچند گفته شده این اقدامات نیز به انگیزه خدمت به مردم و در مدار منافع و مصالح ایران انجام نگرفت، بلکه در راستای تأمین اهداف و مطامع انگلیس و منافع بیگانگان طرحریزی شده بود.[۴۱]
مواضع و دیدگاه امام
امامخمینی که تحولات پس از کودتای رضاشاه پهلوی را با تمام وجود درک کرده بود و آگاهی مستقیم از آن دوره داشت،[۴۲] مسائل زیادی را از ابعاد مختلف آن دوره مطرح کرده است.
تعبیرات امام
ایشان با اشاره به اینکه نمیتواند تلخیهای آن دوره را تشریح کند، بارها از رضاشاه با تعبیرهایی مانند قلدر، نفهم، نانجیب، سیاهرو، ناشایسته و بیاصل یاد کرده است.[۴۳]
دعوت به قیام
ایشان در نخستین موضعگیری علنی خود علیه رضاشاه، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ با انتشار یادداشتی ضمن بیان فهرستی از اقدامات ضد مذهبی وی مانند گسترش فحشا و فساد، ترویج کتابهای ضد شیعی و از میانبردن مدارس دینی و موقوفات آن، مردم و روحانیان را دعوت به قیام برای خدا و مبارزه با بدعتها و ظلمهای وی کرد.[۴۴] به نظر ایشان پهلوی مأمور اجرای اهداف بیگانگان بود و به امر دولت انگلستان کودتا کرد[۴۵] و آنان وی را سر کار آوردند و سیاستهای وی را تعیین میکردند.[۴۶] ایشان اساس سلطنت پهلوی را بر پایه قلدری و دیکتاتوری میدانست و معتقد بود مجلس مؤسسان با زور سرنیزه تشکیل شد[۴۷] و پهلوی به زور، قدرت را به دست گرفت و آن را تثبیت کرد.[۴۸]
فاقد مشروعیت
ایشان بارها یادآور شده است که اساساً حکومت پهلوی حتی با ملاکهای عرفی و قوانین جاری هم غیرقانونی و غیر مشروع بود؛ زیرا مجلس مؤسسان با زور تأسیس شده بود و نمایندگان مجبور به انتخاب وی برای سلطنت بودند[۴۹] و حکومت پهلوی نه تنها فاقد مشروعیت مردمی و دینی، بلکه فاقد مشروعیت سیاسی نیز بود.[۵۰] از اینرو، در نگاه ایشان مجلس قانونگذاری[۵۱] و تمامی قراردادهای دوره وی نیز غیرقانونی بود.[۵۲]
اقدامات پست و رذیلانه
به باور امامخمینی اقدامات پهلوی نیز بسیار پست و رذیلانه بود و در مدتی که روی کار بود، جنایات زیادی که قابل وصف نیست مرتکب شد[۵۳] و با ایجاد خفقان، همه چیز را در اختیار خود گرفته بود به گونهای که هیچ قشری از ملت،[۵۴] بهویژه در انتخاب نمایندگان،[۵۵] آزاد نبودند. او سلطنت را وسیله شهوترانیها و غارتگریهای خود قرار داد و جان و مال و ناموس ایران را به باد فنا داد.[۵۶] اقداماتی مانند دستهعزا راهانداختن در ماه محرم، بخشی از سیاستهای ریاکارانه او برای فریب مردم بود[۵۷] و پس از بهقدرترسیدن، تمام تلاش خود را برای نابودی اسلام به کار گرفت[۵۸] و برای جداکردن مردم از دیانت به اقداماتی مانند بیاحترامی به علما، کشف حجاب از بانوان، ایجاد مراکز فساد و فحشا و ترویج و تبلیغ سیاستهای ملیگرایانه و ضد دینی پرداخت[۵۹] و حتی مجالس عزاداری برای اهل بیت(ع) را نیز ممنوع اعلام کرد؛ به گونهای که به هیچ وجه امکان برگزاری آن نبود و اگر کسی میخواست مجلس عزا بگیرد، باید طوری برگزار میکرد که پیش از اذان صبح تمام شود.[۶۰]
امامخمینی خاطرنشان کرده است که با رویکارآمدن پهلوی سه اصل اسلامی از میان رفت: لزوم عدالت در حاکم اسلامی، آزادی مسلمانان در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و استقلال کشور از دخالت بیگانگان و تسلط آنان بر مقدرات مردم.[۶۱] وی میخواست به این بهانه که ایران خود دارای تاریخی باستانی است و قدمت آن بسیار زیاد است، اساساً تاریخ اسلام را از میان ببرد.[۶۲]
خیانت سرکوبی عشایر
امامخمینی سرکوبی عشایر را نیز از خیانتهای رضاشاه میدانست و تأکید میکرد که وجود عشایر ایران در مرزها به مثابه پشتوانهای برای استقلال ایران بود که بیگانگان آن را برنمیتابیدند؛ بر همین اساس رضاشاه را ابزار رسیدن به خواستههای خود کردند.[۶۳] ایشان با مقایسهکردن رضاشاه با شاهان قاجار وی را بدتر از آنان میدانست و معتقد بود که او هم جنایتکار بود و هم خیانتکار.[۶۴] به نظر ایشان رضاشاه با اقداماتی که انجام داد، هیچ پایگاه مردمی نداشت؛ زیرا مردم را که پشتوانه مملکت بودند سرکوب کرد و به همین دلیل وقتی که بیگانگان حمله کردند هیچکس به حمایت از وی برنخاست[۶۵] و ارتشی که آن همه دربارهٔ آن تبلیغات میکرد، تنها سه ساعت در برابر بیگانه مقاومت کرد که آن هم دروغ بود و در حقیقت هیچ مقاومتی در برابر بیگانگان نشد و تمام صاحبمنصبان رژیم در همان دقایق اول فرار کردند.[۶۶]
اقدامات بر علیه روحانیت
از سوی دیگر، امامخمینی یادآور شده است که هدف پهلوی از میانبردن اسلام بود؛ ولی چون میدانست که تا روحانیت هست، نمیشود اسلام را از میان برد، اقدام به از میانبردن روحانیت کرد و معنای اسلام منهای روحانیت نیز همین است.[۶۷] به نظر ایشان پهلوی با اقدامات خود علیه روحانیت و بستن و از میانبردن مدرسهها، ظلم و جنایتی در حق روحانیت کرد که مغولها با هیچ ملتی نکرده بودند و برای بیان عمق جنایات وی باید کتاب بزرگی نوشته شود[۶۸]؛ همچنین حوزه علمیه قم بر اثر فشار وی و در تنگنا قراردادن آن که به بهانههای مختلف صورت میگرفت، وضع بسیار خرابی پیدا کرد و تعداد طلاب از ۱۴۰۰ نفر به چهارصد نفر، آن هم کسانی که جرئت حرفزدن نداشتند، کاسته شد و کمکم شرایط علیه روحانیت به حدی سخت شد که روحانیت بهکلی کارکردهای اجتماعی خود را از دست داد.[۶۹] سختگیریهای رضاشاه به قدری زیاد بود که طلاب جرئت نمیکردند روزها در مدرسه بمانند و صبح زود از ترس به باغها میرفتند و آخر شب برمیگشتند.[۷۰]
به عقیده امامخمینی بیگانگان که روحانیت را مانع اهداف و زیادهخواهیهای خود میدانستند، پهلوی را آورده بودند تا روحانیت و ارزشهای دینی را از میان بردارد.[۷۱] او نیز برای از میانبردن حیثیت روحانیت در میان مردم از هیچ کاری فروگذار نکرد، منبر آنان را ممنوع کرد، بسیاری از روحانیان را خلع لباس و بازداشت کرد و بعضی را هم از میان برد.[۷۲] رضاشاه و عوامل او تمام اقدامات خود را به نام ترقی و اصلاح توجیه میکردند[۷۳] و با این اتهام که روحانیان مانع ترقی و اصلاحاند، با استفاده از همه ابزارهای سیاسی و تبلیغی به تخریب آنان میپرداختند.[۷۴] این تبلیغات به قدری گسترده بود که حتی برخی از روشنفکران هم تحت تأثیر آن، روحانیت را باعث رکود جامعه میدانستند[۷۵]؛ در حالیکه بسیاری از علما ازجمله سیدحسن مدرس، میرزامحمد کفایی معروف به آقازاده، سیدمحمدعلی انگجی و آقانورالله نجفی علیه وی قیام کردند و برخی مانند مدرس جان خود را در این مبارزه از دست دادند[۷۶] (ببینید: سیدحسن مدرس). به عقیده امامخمینی تبلیغات گسترده پهلوی علیه روحانیت تا حدودی در میان مردم اثر کرده بود و مردم به روحانیان بدبین شده بودند.[۷۷] ایشان مواردی از این بدبینیها را برشمرده است.[۷۸] به نظر ایشان اجراکردن مدلهای فرهنگی غرب به دست پهلوی نیز دسیسه بیگانگان بود و این کار علاوه بر تحقیر مردم با اغفال و سرگرمکردن آنان فضا را برای چپاول ثروتهای تاریخی و مادی کاملاً مهیا کرد.[۷۹]
امامخمینی در گفتگو با علی امینی در دیماه ۱۳۴۰ که در سمت نخستوزیری به دیدار علما و مراجع قم ازجمله امامخمینی رفته بود (ببینید: علی امینی)، در پاسخ به این گفته امینی که کاستیهای فرهنگی موجود در مراکزی مانند دانشگاهها را ناشی از کوتاهی روحانیان شمرد که به حکومت کمک نکرده و به گوشهنشینی روی آوردند، خاطرنشان کرد علت کنارهگیری روحانیت، حضور رضاخان پهلوی در رأس قدرت بود که دستنشانده انگلستان بود و علما به هیچ وجه نمیتوانستند با کسی که بیگانگان گماشته بودند دست همکاری دهند و علما در انتظار این بودند که یا حکومت را خود به دست گیرند و اداره کنند یا اگر چنین توانی نداشتند، در کناری به انتظار بنشینند و تماسی با حکومت نداشته باشند.[۸۰]
واگذارکردن سلطنت
سرانجام با ورود نیروهای روس و انگلیس به ایران و تصمیم آنان بر رفتن رضاشاه به بهانه نقض بیطرفی در جنگ از سوی دولت ایران و همکاری با آلمان، و در واقع برای در اختیار داشتن معادن حیاتی نفت، وی بهناچار استعفانامهای که آن را محمدعلی فروغی نخستوزیر نوشته بود، امضا کرد و با واگذارکردن سلطنت به پسر خود محمدرضا صبح روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ از تهران به سوی اصفهان و جنوب کشور رفت و در پنجم مهر ۱۳۲۰ به همراه همسرش عصمت و پسرانش به جز محمدرضا و دخترانش به جز اشرف، همراه چند نفر دیگر با یک کشتی انگلیسی از بندر عباس حرکت کرد.[۸۱]
امامخمینی بهنقل از یکی از صاحبان منصب که همراه پهلوی بودهاند، نقل کرده است که مأموران انگلیسی با انتقال پهلوی به کشتی دیگر، جواهرات همراه وی را که متعلق به ایران بود، با خود بردند.[۸۲] وی قصد داشت به بمبئی برود؛ ولی انگلیسیها به او اجازه ورود به بمبئی را ندادند و پس از پنج روز توقف در وسط دریا با یک کشتی دیگر انگلیسی در ۲۳ مهر ۱۳۲۰ به جزیره موریس در جنوب غربی اقیانوس هند برده شد؛ اما چون هوای موریس خیلی گرم بود و او بیمار شده بود، مدتی بعد با اصرار او به شهر دوربان در آفریقای جنوبی و سپس از آنجا به ژوهانسبورگ منتقل شد.[۸۳]
امامخمینی خاطرنشان کرده است که با رفتن رضا پهلوی از کشور مردم یکباره به جوش و خروش درآمدند، احساس آزادی کردند و با اینکه مردم بر اثر اشغال ایران در آن روزها گرفتار مشکلات متعدد و در معرض نابودی بودند، از اینکه از شر او رها شده بودند، اظهار شادی میکردند.[۸۴] ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ابراز شگفتی از اینکه برخی همچنان با چشمپوشی از جنایتهای رضاشاه از وی ستایش میکنند، خاطرنشان کرد هر کس مشکلات و مصیبتهای زمان وی را درک کرده باشد، میداند او چه عنصری بوده است.[۸۵]
وفات
رضاشاه پهلوی چهارم مرداد ۱۳۲۳، در ۶۷سالگی در ژوهانسبورگ از دنیا رفت[۸۶] و چون جو ایران هنوز بر ضد او بود، جنازه وی را به مصر بردند و به امانت گذاشتند و حدود شش سال بعد در سال ۱۳۲۸ آن را به ایران آوردند و در مقبرهای در شهر ری دفن کردند.[۸۷] پس از پیروزی انقلاب اسلامی محمدصادق خلخالی، حاکم شرع دادگاه انقلاب در اردیبهشت ۱۳۵۹ آرامگاه وی را ویران کرد[۸۸] و امامخمینی نیز اقدام وی را تأیید کرد.[۸۹]
همسر و فرزندان
رضا پهلوی همسران متعددی داشت؛ ازجمله:
- صفیه که اهل همدان بود و از وی دختری به نام همدمالسلطنه داشت؛
- تاجالملوک دختر تیمورخان آیرملو میرپنج که از وی چهار فرزند به نامهای شمس، محمدرضا و اشرف که دوقلو بودند، و علیرضا داشت؛
- توران امیرسلیمانی (ملکه توران) که از وی یک فرزند به نام غلامرضا داشت؛
- عصمت دختر مجللالدوله که از وی پنج فرزند به نامهای عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، حمیدرضا و فاطمه داشت.[۹۰]
پانویس
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۱۷۲؛ نیازمند، سقوط رژیم شاهنشاهی، ۱/۳۵
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۱۳–۲۴؛ طلوعی، پدر و پسر، ۱۹
- ↑ طلوعی، پدر و پسر، ۲۱؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۳۵–۳۷؛ قانعی، رضاشاه پهلوی، ۵؛ دیگار، ایران در قرن بیستم، ۷۹
- ↑ طلوعی، پدر و پسر، ۲۰–۲۲؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۸۰
- ↑ قلیپور، مواضع امامخمینی، ۲۰
- ↑ دیگار، ایران در قرن بیستم، ۶۲؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۱۴۲
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۴۲ و ۱۵۲–۱۵۴
- ↑ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۸۱
- ↑ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۸۱
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۲۳۳
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۸۲–۸۴؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۲۳۲–۲۳۳
- ↑ دیگار، ایران در قرن بیستم، ۷۹؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۱۷۱–۱۷۵؛ مهدوی، صحنههایی از تاریخ، ۱۸۵–۲۰۳
- ↑ زهیری، عصر پهلوی، ۲۲؛ امینی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی، ۲۲؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۹۱–۹۴
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۱۹۶
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۳۹۹؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۹۴–۹۶
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۴۳۹–۴۴۰؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۴۷–۱۴۹ ← امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۲
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۳۹–۲۴۰؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۴۹؛ ذاکری، طلوع خورشید، ۴۷–۴۹
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۳۱–۲۳۲
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۴۴۳–۴۴۸
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۴۰–۲۴۱؛ ذاکری، طلوع خورشید، ۶۹–۷۲
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۴۰–۲۴۱
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۸۱؛ کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ۱۶۹؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۳۵–۲۶۰؛ دیگار، ایران در قرن بیستم، ۱۱۲–۱۱۳
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۷۷–۲۷۹
- ↑ کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ۱۷۲–۱۷۳؛ امینی، داوود، چالشهای روحانیت، ۲۴۸
- ↑ امینی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی، ۳۷؛ انصاری، حدیث بیداری، ۲۵؛ قلیپور، مواضع امامخمینی، ۲۲؛ ← امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۳۱–۳۳۳
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۴۰–۲۴۱
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۶۷–۶۹
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۶۷–۶۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۲
- ↑ دیگار، ایران در قرن بیستم، ۱۱۳؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۴۳–۲۴۹؛ ← امامخمینی، صحیفه، ۵/۹۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۳۶–۱۳۷
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۸۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۵۸
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۶۶۹–۶۷۱؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۴۵–۲۴۹
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۳۷–۲۳۹
- ↑ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۶۰۰–۶۰۳؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۲۳۶–۲۴۲؛ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۱۱۱–۱۱۲
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۷۳؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۶۰۰–۶۰۳
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۷۴–۲۷۵
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۳۶–۲۳۷
- ↑ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۳۶–۱۴۰
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ۱/۲۳۷ و ۲۷۲؛ مصاحب، دایرةالمعارف، ۱/۱۰۸۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۵۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۸–۲۹۹ و ۱۶/۴۵۲؛ امامخمینی، کوثر، ۱/۳۰۸–۳۰۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۲؛ بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه، ۱۳۶–۱۳۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۸ و ۴۹۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۳۳ و ۱۵/۲۰۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۸۷ و ۵/۶۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۲۹، ۲۰۵ و ۵/۶۳ و ۶/۵۷–۵۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۴ و ۷/۲۴۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۱۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۱۵ و ۱۸/۳۱۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۱۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۶۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۹۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۹۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۸–۳۰۰ و ۴/۳۹۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۴۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۳۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۱۲؛ ۷/۳۲۸، ۵۰۹ و ۱۳/۱۷۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۹۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۷۳؛ ۱۲/۴۰۰–۴۰۱ و ۱۷/۱۴۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۴۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۲۰ و ۱۱/۴۵۳؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۹–۱۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۹۲–۲۹۳، ۳۱۱؛ ۱۲/۳۲۸–۳۴۰ و ۱۸/۳۱۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۰۸ و ۱۱/۴۵۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۲۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۲۲–۲۲۳ و ۱۶/۱۹۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۲۱؛ ۷/۲۴۹؛ ۸/۹۴؛ ۱۰/۱۲۰ و ۱۱/۳۹۶
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۳۳۱–۳۳۰
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۳۳۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۵ و ۱۲/۳۸۹، ۴۶۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۸–۳۶۹؛ ۸/۲۹۴، ۴۵۲، و ۹/۳۹۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۹۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه ۴/۲۲۲–۲۲۴ و ۹/۵۰۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۲۲–۲۲۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۸۲–۴۸۳
- ↑ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۰۰–۱۰۱؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۷۸۶–۷۸۸ و ۸۵۳ و ۸۶۹–۸۹۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۱۲ و ۷/۲۲۵–۲۲۶، ۲۵۰
- ↑ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۰۱؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۸۶۹–۸۹۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۴۵، ۵/۱۲۵–۱۲۶ و ۷/۵۲۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۲۸–۲۲۹
- ↑ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۰۱؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۸۸۹
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۱۱۳؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۰۱
- ↑ خلخالی، خاطرات، ۱/۳۴۱–۳۵۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴۶۸
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۷۳–۷۴؛ فلاحزاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۸۱؛ پهلوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، ۴۶۹–۴۹۷؛ پیرانی، زنان پهلوی، ۱۳–۷۰
منابع
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، کوثر، مجموعه سخنرانیهای حضرت امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- امینی، داوود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، بررسی علل چالشهای سنتگرایی با نوگرایی عصر رضاشاه، تهران، سپاس، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- امینی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- انصاری، حمید، حدیث بیداری، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۰ش.
- بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای ۱۳۰۵–۱۳۲۰ش، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- پهلوان، کیوان، رضاشاه از تولد تا مرگ، تهران، علم، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- پیرانی، احمد، زنان پهلوی، تهران، به آفرین، چاپ دوم ۱۳۹۲ش.
- خلخالی، صادق، خاطرات آیتالله خلخالی، تهران، سایه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- دیگار، ژان پیر و دیگران، ایران در قرن بیستم، ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، تهران، البرز، چاپ دوم ۱۳۷۸ش.
- ذاکری، علیاکبر، طلوع خورشید، سالشمار زندگانی امامخمینی قدس سره، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، قم، معارف، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- طلوعی، محمود، پدر و پسر، تهران، علم، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- فلاحزاده، سیدحسین، رضاشاه و توسعه ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول ۱۳۹۱ش.
- قانعی، سعید، رضاشاه پهلوی، اقتباس و تدوین سعید قانعی، تهران، ساحل، آوای عشق، چاپ سوم، ۱۳۸۸ش.
- قلیپور، جعفر، مواضع امامخمینی در برابر نظام سیاسی پهلوی و نهادهای آن، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسه پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش.
- مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
- مهدوی، عبدالرضا (هوشنگ)، صحنههایی از تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، تهران، علمی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- نیازمند، رضا، سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران، تهران، حکایت قلم نوین، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
پیوند به بیرون
- اسماعیل اسماعیلی، «رضا پهلوی»، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۱۱۶–۱۲۳.