مُحَبّت و عشق میل به محبوب و شوق شدید.
واژهشناسی
«محبت» به معنای دوستداشتن[۱] و میل به چیز لذتبخش[۲] و یا مهربانبودن با کسی یا چیزی[۳] است و «عشق» به معنای دوستداشتن زیاده از حد است.[۴] در اصطلاح علمای اخلاق و عرفان، محبت به معنای میل به امر موافق است.[۵] هرگاه این میل به چیزی که لذتبخش است، از حد بگذرد و با شدت و افراط به نهایت برسد، «عشق» نامیده میشود.[۶] امامخمینی نیز «محبت» را توجه و رغبت قلب به آنچه کمال میداند، معرفی کرده است.[۷] عشق و محبت، با کلماتی چون هیمان، شعف، شوق و وله مرتبط است. هیمان، شدت عشق و صفتی است که عاشق را از خود بیخود میکند؛[۸] شعف، غلبه محبت بر قلب، به گونهای است که شخص اسیر محبت گردد؛ [۹] شوق، میل و پرکشیدن قلب به سوی محبوب،[۱۰] وَلَه شدت محبت [۱۱] و افراط در وجد با مشاهده سرّ [۱۲] است.
پیشینه
بحث از محبت و عشق در تعلیمات ادیان آسمانی و آیینهای بشری و سیره پیروان آنها وجود داشته است.[۱۳] عشق در فلسفه نیز پیشینهای طولانی دارد. در روم و یونان باستان، فلاسفهای همچون افلاطون[۱۴] و ارسطو [۱۵] برای عشق و محبت اهمیت ویژهای قائل بودند. حکما عشق را در همه موجودات جاری دانسته[۱۶]، آن را سبب حرکت به سوی کمال لایق خود میشمارند[۱۷] در فرهنگ و معارف اسلام نیز محبت و عشق به خداوند، یکی از عوامل مؤثر در سیر معنوی و رسیدن به سعادت و کمال به شمار آمده است؛[۱۸] چنانکه در مواردی به محبت و رابطه دوجانبه آن میان خالق و مخلوق اشاره شده است.[۱۹] واژه «عشق» در قرآن کریم نیامده است و برخی علمای قرنهای نخستین اسلامی، از کاربرد آن در مورد خدا پرهیز کردهاند؛ تا آنجاکه برخی گمان کردهاند این واژه در قرن اول بهکار نرفته و در قرن چهارم و پنجم وارد فرهنگ اسلامی شده است؛[۲۰] در حالیکه در بعضی روایات و احادیث قدسی، این واژه به کار رفته و «عشق به عبادت»، یکی از مصادیق بارز عشق شمرده شده است.[۲۱] حکمای مسلمان بحث از عشق را با رویکردی فلسفی، با ادله و براهین عقلی و فلسفی قابل تبیین دانستهاند؛[۲۲] چنانکه ابنسینا رساله مستقلی درباره عشق نوشته [۲۳] و شیخ اشراق درباره عشق و جایگاه آن بحث کرده است.[۲۴] ملاصدرا نیز عشق را در همه موجودات ساری میداند و در آثار خود به آن پرداخته است.[۲۵] عشق و محبت در نظر عارفان و اهل تصوف، جایگاه ویژهای دارد. در عرفان نظری، راز آفرینش و سرّ ایجاد را محبت الهی به ظهور و اظهار میدانند که سبب شد همه عالم با محبت رنگ وجود یافته، این محبت در همه اشیا سریان یابد. این نظر در ادامه، به صورت یک مکتب عرفانی ظهور یافته است [۲۶] در مباحث عرفان عملی، برخی بر این باورند که رابعه عدویه از عارفان قرن دوم، از نخستین کسانی بود که از عشق و محبت سخن گفته است.[۲۷] این معنا را در قرن سوم هجری عارفانی چون بایزید بسطامی، جنید و منصور حلاج[۲۸] پیگیری کردند و در قرن پنجم نیز عارفانی چون هجویری[۲۹] آن را تقویت نمودند، تا آنکه در قرن ششم به صورت یک مکتب و مسلک خاص در سلوک عرفانی، بیشتر نمایان شد و در آثار عارفانی چون احمد غزالی (م۵۲۰) در سوانح العشاق و روزبهان بقلی (م۶۸۵) در عبهر العاشقین، ظهور و بروز یافت و پیروان بسیاری را به خود جذب کرد.
محبت و عشق در شعر و ادبیات عرفانی
محبت و عشق، در شعر و ادبیات عرفانی نیز جایگاه مهمی دارد و از برجستهترین مضامین آن به شمار میرود.[۳۰] اهل معرفت در آثار منثور خود، با الفاظ و اصطلاحات رمزگونه درباره محبت و عشق سخن گفتهاند؛ چنانکه گفته شده است: «پیش او دو انا نمیگنجد»[۳۱] و یا «عقل همچو پروانه است و معشوق همچو شمع».[۳۲] بخش عمدهای از ادبیات جهانی را نیز عشق تشکیل میدهد؛[۳۳] چنانکه یکی از بخشهای مهم در ادبیات ایرانی نیز مناظره میان عقل و عشق است.[۳۴] محبت و عشق در آثار امامخمینی جایگاه ویژهای دارد. ایشان در آثار خود افزون بر مباحث عرفان نظری در این زمینه،[۳۵] به مباحث عرفان عملی نیز توجه کرده، به حقیقت و آثار عشق پرداخته است.[۳۶] میتوان اوج بحث از عشق و محبت در کلام ایشان را در دیوان شعر ایشان یافت که بیانگر عشق و دلباختگی ایشان به حقتعالی است.[۳۷]
حقیقت و منشأ
حقیقت محبت، رابطهای اتحادی است که محب را با محبوب متحد و یگانه میسازد و جذبهای از جذبات محبوب است که محب را به سوی خویش فرا میخواند و به مقدار جذبهای که او را به خود میکشاند، انانیت محب را محو و نابود میسازد و ذاتی را که شایستگی اتصاف به صفات خویش دارد، به او ارزانی میکند؛[۳۸] چنانکه محبت الهی را حالتی میان همت و انس با حق که مقامی عرفانی است، دانستهاند که هرگاه به قلب تعلق بگیرد، صاحبش در آن حالت، جان خود را برای محبوب میبخشد و قلبش را از تعرض و توجه به غیر او باز میدارد[۳۹] به اعتقاد عارفان، مشاهده کمالات محبوب سبب محبت میشود[۴۰] حکما بر خلاف اهل معرفت، میان عشق و شوق تفاوت قائل شدهاند و عشق را به معنای ابتهاج به تصور حضور شیء و شوق را حرکت برای تکمیل این ابتهاج میدانند[۴۱] و از آنجاکه حقتعالی ذاتش برای خود حاضر است، اطلاق عشق بر او صحیح میباشد.[۴۲] امامخمینی، عشق به خداوند را دستاورد تجلیات حبی در سرّ قلب میداند که به صورت عشقبازی در ظاهر، در میآید و آتشی است که از قلب عاشق سر میکشد و به باطن و ظاهرش سرایت میکند.[۴۳] از نگاه ایشان، عشق خاستگاه ازلی دارد و انسان فطرتاً عاشق آفریده شده است و در فطرت تمام موجودات، محبت ذاتی و عشق موجود است که به واسطه آن، متوجه کمال مطلق و عاشق جمیل علیالاطلاق میباشند.[۴۴] به اعتقاد ایشان، حب و محبت از اوصاف حقیقیه ذات اضافه است؛ یعنی محب و محبوب لازم دارد و ملاک محبت، ادراک کمال در محبوب است و هرچه کمال در محبوب، قویتر باشد، حب و عشق قویتر خواهد بود؛ از اینرو محبت انبیای الهی(ع) به اندازه معرفت و ادراک آنها متفاوت است؛ همچنین هرچه محبت به چیزی بیشتر باشد، محبت به آثار و لوازم آن نیز بیشتر است؛ از اینرو انبیای الهی(ع) به واسطه ادراک کامل خود، افزون بر محبت و عشق شدید به حقتعالی، به آثار و متعلقات او (مخلوقات و بندگان او) نیز محبت و عشق میورزیدند.[۴۵]
(ببینید: مقاله فطرت)
محبت و عشق سبب ظهور آفرینش
عارفان بر اساس بعضی روایات، سرّ آفرینش و علت آن را محبت حقتعالی به ظهور و معرفت خود میدانند و اگر چنین محبتی نبود، هرگز جهان هستی اینچنین ظهور نمییافت.[۴۶] این محبت و میل معنوی الهی، ناشی از علم حق به کمال ذاتی خود است[۴۷] که سبب ظهور اشیا در خارج و تحقق عینی آنها شده است.[۴۸] امامخمینی نیز معتقد است مبدأ پیدایش ماسویالله و سرچشمه اصلی همه فیوضات و تعینات، حب ذاتی حقتعالی است [۴۹] و اگر حب ذاتی حقتعالی نبود، هیچ موجودی از موجودات عالم پا به عرصه ظهور نمیگذاشت و به هیچ کمالی از کمالات نمیرسید و حتی آسمان نیز بر پایه عشق استوار است.[۵۰] به اعتقاد ایشان، ظهور محبت الهی بر حسب نشئهها و موجوداتی که پذیرای این محبت هستند، مختلف است. در برخى از مراتب، مانند عالم اسمای صفات و اعیان ثابته، حکم این محبت کاملتر و ظهورش بیشتر و در برخى کمتر است تا برسد به آخرین مراتب وجود.[۵۱]
عشق فطری
به اعتقاد عارفان و حکما، عشق در همه موجودات عالم، اعم از فلکیات، حیوانات و عناصر، جاری و ساری است؛[۵۲] برای مثال، حکما حرکت دوری فلک را ناشی از محبت و عشق آن به عقول و شبیهشدن به آن میدانند.[۵۳] امامخمینی مانند استاد خود، محمدعلی شاهآبادی [۵۴] معتقد است در فطرت تمام موجودات، حبّ ذاتی و عشق جبلّی به خداوند وجود دارد که به واسطه آن متوجه کمال مطلق هستند.[۵۵] ایشان خاطرنشان کرده است که اگرچه موجودات به واسطه محدودیت و تعینی که در قوس نزول، به عالم طبیعت پیدا کردند، از جمال مطلق الهی محجوب ماندند و گرفتار حجابهای ظلمانی و نورانی شدند، اما این نور فطری و آتش عشق الهی که در موجودات قرار داده شده است، سبب میشود آنها از این حجابها رها شوند و به سوی مقصد حقیقی و جوار محبوب حرکت کنند.[۵۶] انسان نیز بر حسب فطرت اصلی خود، عاشق کمال مطلق است و اگر حجاب طبیعت نباشد، به هیچ موجودی جز ذات مقدس حق متوجه نمیگردد و به آنها میل پیدا نمیکند، و اگر متوجه غیر میشود، به سبب همین حجابی است که در توجه به عالم طبیعت و پیروی از شهوات و مقاصد حیوانی پیدا میکند[۵۷] به عقیده امامخمینی عشق فطری مرکب سیر و عروج انسان به سوى مقصد و مقصود اصلى[۵۸] و مانند قبلهنماست که جهت وصول را به انسان نشان میدهد.[۵۹] بنابراین قوس نزول و صعود عالم، همواره با عشق همراه است؛ زیرا تجلیات الهی در قوس نزول، زاییده عشق و محبت حق است و سالکان نیز در قوس صعود، با عشق سیر میکنند.[۶۰]
اقسام و درجات
عرفا اقسام و درجات متفاوتی برای محبت ذکر کردهاند. برخی مانند بایزید بسطامی محبت را چهار فن میدانند؛[۶۱] برخی نیز به اقسام دیگری از محبت اشاره کردهاند؛ مانند ۱. محبت فطری؛ ۲. محبت اکتسابی؛ ۳. محبت موهبتی.[۶۲] بعضی نیز محبت را به محبت الهی، روحانی و طبیعی تقسیم کردهاند.[۶۳] امامخمینی نیز محبت را به «مذموم» و «محمود» تقسیم کرده است. ایشان محبت مذموم را همان محبت به دنیا میداند که رأس همه خطایاست؛[۶۴] امّا محبت محمود، محبت الهی است که سرچشمه سعادت و کمال است و به پاکان و خالصان ارزانی میشود. چنین محبی، از همه نعمتهای دنیوی و اخروی تنها دیدار یار را طلب میکند [۶۵] عارفان بر این باورند که مقام محبت، آخرین مقام از مقامات عوام و نخستین مقام از مقامات خواص است. عوام با ورود به این منزل، از رتبه عوام خارج میشوند و در زمره خواص در میآیند.[۶۶] برخی عارفان، برای محبت سه درجه قائل شدهاند:
- محبتی که از مطالعه نعمتهای الهی بر میآید و به تبعیت از فرمانهای او استقرار مییابد.
- محبتی که از مطالعه صفات و نظر در آیات الهی به دست میآید و سبب زایلشدن محبت غیر حق میگردد.
- محبتی که محب را از مرتبه کثرت به وحدت میکشاند و زبان را بند میآورد و به اشاره در نمیآید.[۶۷] برخی نیز درجات و مراتب محبت را متناسب با حال، استعداد و ادراک شهودی محبان دانستهاند [۶۸]
امامخمینی مراتب محبت الهی را به نسبت افراد، مختلف و نسبت آن را برابر اختلاف درجات معرفت آنها به حقتعالی میداند و از آنجاکه معرفت انبیا(ع) و اولیای الهی(ع) بیشتر از دیگران است، محبت الهی در آنها شدیدتر است؛ از همینرو بالاترین مرتبه حب الهی در خاتم انبیا(ص) است.[۶۹] به اعتقاد ایشان، هرچه انسان از انانیت خود فاصله بگیرد و خودبینی را ترک کند، این حالت سبب انس و محبت به حق میگردد تا آنجاکه انسان به خلوت تام و محبت کلی میرسد.[۷۰] ایشان حبّ فیالله را از حیث خلوص آن، دارای درجاتی میداند، و خالصترین آن حبی است که از شوب کثرت اسمائی و صفاتی نیز خالی باشد؛ به این معنا که حب به حق، به سبب صفتی از صفات او نباشد، و نتیجه این حب، رفع حجاب است.[۷۱] حکما و اهل معرفت برای عشق اقسامی برشمردهاند. برخی عشق را به مجازی و حقیقی[۷۲] و عشق مجازی را به عشق نفسانی (عشق عفیف) که ناشی از مشاهده صورت و شکل محبوب است و عشق حیوانی که ناشی از طلب لذت حیوانی است، تقسیم کردهاند.[۷۳] امامخمینی معتقد است عشق به کمال مطلق در همه اشخاص موجود است؛ اما این اشخاص در تشخیص کمال مطلق و مصداق محبوب خطا میکنند و گمان میکنند آنچه او دلباخته آنهاست؛ مانند جمال یا علم یا سلطنت، کمال مطلق است؛ در حالیکه اگر به کمالی برتر دست یابند، آن را رها میکنند و کمال بالاتر را طلب میکنند.[۷۴] به اعتقاد عارفان، عشق مراتبی دارد. برخی آن را سه مرتبه دانستهاند: ۱. عشق کبیر؛ ۲. عشق صغیر؛ ۳. عشق میانه [۷۵] امامخمینی نیز معتقد است عشق به کمال مطلق در همه موجودات وجود دارد ،[۷۶] ولی درجات و مراتب آن مختلف است و هر چه محجوبشدن به طبیعت و کثرات بیشتر باشد، شخص در تشخیص کمال مطلق درک درستی نخواهد داشت و عشق ضعیفتر خواهد بود.[۷۷] به اعتقاد ایشان، جذبه الهی آتش عشق را در بنده شعلهور میسازد و عبد پیوسته به حق تقرب میجوید تا آنجاکه فنای کلی برای او حاصل میشود و گاه میشود که از حالت فنا به بقا بازمیگردد و حالت انس و طمأنینه پیدا میکند و انوار جلال و جمال بر او هویدا میگردد.[۷۸]
(ببینید: فنا)
آثار و نشانهها
علمای اخلاق، آثار و نشانههای مختلفی برای محبت و عشق برشمردهاند؛ ازجمله:
- انس به خلوت و مناجات با محبوب؛
- ترجیح آنچه محبوب دوست میدارد، بر میل و هوای خود در ظاهر و باطن؛
- تأسفنخوردن بر آنچه از غیر محبوب از دست میدهد؛[۷۹]
- از خود بیخودشدن و حیرانی محب.[۸۰]
امامخمینی محبت را سرچشمه فتح باب معارف میداند که این خود، سرچشمه ایمان[۸۱] سبب طهارت سالک[۸۲] خلوص او [۸۳] و مرتفعشدن تعلقات قلبیه [۸۴] میگردد. به اعتقاد ایشان، اگر محبت در قلب متمکن شود، شخص در هر صورتی جمال محبوب را میبیند و اگر قلب قوی نباشد و اشتغال به کثرات مانع حضور محبوب شود، به مجرد اینکه اشتغال قلب کم گردد، قلب متوجه جمال محبوب میشود.[۸۵] همچنین از آثار و لوازم حب به یک شیء، حب به متعلقات آن است؛ چنانکه اثر حب به خداوند نیز محبت، رفق و مدارا با بندگان اوست.[۸۶] ایشان یکی دیگر از آثار محبت الهی را رفع حجاب بین محب و محبوب میداند[۸۷] که سالک به تجلی فعلی و دریافت نور الهی واصل میشود[۸۸] و با رفع حجابهای ظلمانی و نورانی[۸۹] از حجاب تعینات اسما و صفات خارج میشود و به محضر محبوب راه مییابد.[۹۰] به اعتقاد ایشان، در تجلیات حبی سالک، گاه هیجان و وحشتی رخ میدهد که همراه انس به حق است و پس از آن کمکم حالت سکون، بیدارى، طمأنینه و صحو (هوشیارى) ایجاد میشود تا آنکه این صحو به کمال خود میرسد. نهایت این مقام، رسیدن به مقام برزخیت کبرى است که برای انسان کامل حاصل میشود. [۹۱]
(ببینید: انسان کامل، فنا، طمأنینه، و حجب)
بعضی از عارفان آثاری برای عشق به خداوند ذکر کردهاند؛ ازجمله:
- پاکشدن عاشق از رذایل نفسانی؛
- پاکشدن از حب دنیا و رویگردانی از غیر حق و انس نگرفتن با آن؛[۹۲]
- کثرت ذکر حق و حب لقای او؛[۹۳]
- واله و بیخبرشدن عقل و فهم.[۹۴]
امامخمینی در سخنان منظوم و غیر منظوم خود، آثار و نشانههای پرشماری از عشق بیان کرده است که این نشانهها با توجه به مرتبه وجودی سالک، مختلف است؛ ازجمله:
- رهایی از خود و ترک انانیت؛[۹۵]
- سلب اختیار و اراده از سالک؛[۹۶]
- بیگانگی با اسم و رسم؛[۹۷]
- بیخبری عاشق از همه کس و همه چیز، جز معشوق؛[۹۸]
- نهراسیدن از مرگ.[۹۹] ایشان آثار عشق را حیرت هیمان و وحشتی میداند که ناشی از عظمت حقتعالی است و با انس با حق مرتفع میشود.[۱۰۰] و معتقد است عشق، مرکب عروج به مقامات است.[۱۰۱]
راهها و موانع تحصیل
عرفا برای دستیابی به محبت و عشق حقیقی، مقدماتی ذکر کردهاند؛ ازجمله: ارادت محب به محبوب و موافقت با او در انجام اوامر و کسب رضایت وی که نتیجه آن محبت دوجانبه است.[۱۰۲] امامخمینی معتقد است راه تحصیل محبت خداوند، ریاضت است. سالک باید در آغاز، رحمت و الطاف حق را به قلب بفهماند؛ وقتی قلب به این امر انس گرفت، باطن او نیز نورانی میگردد.[۱۰۳] سالک در این مسیر باید در طلب مقصد اصلی و خداجویی، از تعلق به دنیا رها شود.[۱۰۴] و بر فرق انیّت و انانیت پا بگذارد؛ همچنین حجب ظلمانیه و نورانیه را برطرف کرده، دل از همه موجودات و کائنات برکند و بتها را از کعبه دل به دست انسان کامل فرو بریزد؛ در این صورت، محبت الهی، آتش عشقی در او روشن میکند که او را پیوسته به حق نزدیک میکند.[۱۰۵] به اعتقاد ایشان یکی از موانع سالک در این مسیر، حب دنیاست و تا زمانی که حب دنیا در دل سالک است، محبت خداوند در آن جای نمیگیرد.[۱۰۶] عشق نیز با ریاضت و تلاش به دست میآید؛[۱۰۷] البته عشق و توجه به جمال خداوند و اعراض از غیر او، به تفکر و اعمال رویه در مقدمات نیاز ندارد تا سالک نتیجه بگیرد؛ بلکه فطرت الهی، انسان را به آن دعوت میکند.[۱۰۸]
(ببینید: حب دنیا)
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۲۸۹.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین،۲/۳۲.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۷/۶۷۳۳.
- ↑ جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، ۴/۱۵۲۵، ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۲۵۱.
- ↑ مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۱۳۸۷ و ۱۳۹۳؛ قشیری، رساله قشیریه، ۵۸۴؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۶۴.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۳۷؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۶۹؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۱۸۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث ۱۲۷؛ امام خمینی، حدیث جنود ۳۰۸؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳۹.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۴۸.
- ↑ مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۲/۱۱۳.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۱۰۴.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۵.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۲/۳۲۲؛ کامیاب، عشق در عرفان اسلامی، ۲۳ ـ ۴۵.
- ↑ افلاطون، مجموعه آثار افلاطون، ۷/۲۲۸۲ ـ ۲۲۸۴.
- ↑ ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ۲/۲۲۹ و ۳۱۵ ـ ۳۱۷.
- ↑ (ابنسینا، رسائل ابن سینا، ۳۷۵.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۹۱.
- ↑ بقره، ۱۶۵.
- ↑ مائده، ۵۴.
- ↑ دیلمی، کتاب عطف الالف المألوف علی اللّام المعطوف، ۵ و ۲۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۸۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۴۱/۲۹۵ و ۶۷/۲۵۳.
- ↑ خلیلی، مبانی فلسفی عشق ۱۵.
- ↑ ابن سینا، رسائل ابن سینا، ۳۷۳.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۳/۲۶۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۱۵۸؛ ملاصدرا، کسر الاصنام، ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۱۱ ـ ۱۱۴؛ فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۱۴۱، ۱۵۱ و ۲۵۹.
- ↑ سلمی، نخستین زنان صوفی، ۲۱.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۳۷۵؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۱/۹۰.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۳۹۶ ـ ۴۰۲.
- ↑ ابنفارض.
- ↑ مولانا، فیه ما فیه، ۳۷.
- ↑ مولانا، فیه ما فیه، ۴۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۵۰۳.
- ↑ مطهری، مجموعه، ۲۳/۱۶۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۰۷ ـ ۵۰۸.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ امام خمینی، دیوان امام، غزلهای ۲۷، ۷۰، ۷۳ و۸۰.
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ۴۰۶.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۱۰۲؛ تلمسانى، شرح منازل السائرین، ۲/۳۸۶ ـ ۳۹۲؛ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۵۶۴ ـ ۵۶۵.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۳۷؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۷۶.
- ↑ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۴/۲۳۸.
- ↑ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقائق الربانیه، ۳/۶۰۵ ـ ۶۰۶.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۴۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۰ ـ ۱۴۱.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۲۰۳؛ ابن عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۱۱ ـ ۱۱۴.
- ↑ قونوی، مفتاح الغیب، ۷۳ ـ ۷۷ و ۱۰۹.
- ↑ قونوی، الفکوک، ۲۲۹.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۴۴ ـ ۴۵ و ۷۱؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵۴ ـ ۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۷۱.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵۴؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۴۴ ـ ۴۵.
- ↑ ابنسینا، رسائل ابن سینا، ۳۷۵؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۷۷؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۴۸.
- ↑ ابنسینا، رسائل ابن سینا، ۳۳۷.
- ↑ شاهآبادی، شذرات المعارف، توضیح و تقریر نورالله شاهآبادی، ۷۷ ـ ۸۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۶۴؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۶۲؛ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۱۵۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶ ـ ۷۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۱؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۷۶.
- ↑ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۴۹.
- ↑ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۱۵۰.
- ↑ دیلمی، کتاب عطف الالف المألوف علی اللّام المعطوف، ۴۲.
- ↑ دیلمی، کتاب عطف الالف المألوف علی اللّام المعطوف، ۴۷.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۳۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۱۳۵.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۵۶۶ ـ ۵۶۷.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۱۰۲؛ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۳۹۲ ـ ۳۹۷.
- ↑ دیلمی، کتاب عطف الالف المألوف علی اللّام المعطوف، ۱۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۰.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۹۰.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۱۷۴؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۸۳.
- ↑ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقائق الربانیه، ۳/۶۴۷ ـ ۶۴۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰ ـ ۸۱؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲.
- ↑ عینالقضات، تمهیدات، ۱۰۱ ـ ۱۰۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.
- ↑ غزالی، احیاء العلوم، ۱۴/۱۰۱ ـ ۱۰۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۶۸ ـ ۷۳.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص، ۶۹؛ فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۲۲۱.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۲۱.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۳۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۶۴ و ۱۶۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۱؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۲۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۹۰.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۱۴؛ سرّ الصلاة، ۱۱۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲۲؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۶ ـ ۱۷؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۶.
- ↑ غزالی، احیاء العلوم، ۱۳/۶۵ ـ ۶۶.
- ↑ مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۲/۸۴.
- ↑ فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۵۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۳ ـ ۴۴۵.
- ↑ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۶۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۶۲؛ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۹۷.
- ↑ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۱۶۵.
- ↑ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۹۷؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸ ـ ۳۶۱.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲۲؛ امام خمینی، دیوان امام، غزل ۱۳۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۸.
- ↑ بقلی، کتاب عبهر العاشقین فی احوال العشق، ۱۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۲؛ چهل حدیث، ۵۹۰ ـ ۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۱
منابع
- قرآن کریم.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل ابن سینا، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، الزهرا(س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنفارض، عمر، دیوان ابنفارض، تحقیق مهدی محمد ناصرالدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، قاهره، دار صادر، ۱۳۴۳ق.
- افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران، خوارزمی، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسداراسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، دیوان امام (سرودههای حضرت امامخمینی)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش؛ *امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بقلی شیرازی، روزبهان، کتاب عبهر العاشقین فی احوال العشق، تصحیح هانری کربن و محمد معین، تهران، منوچهری، چاپ سوم، ۱۳۶۶ش.
- تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- خلیلی، محمدحسین، مبانی فلسفی عشق، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- دیلمی، علیبنمحمد، کتاب عطف الالف المألوف علی اللّام المعطوف، تصحیح ج. ک. فادیه، قاهره، المعهد العلمی، ۱۹۶۲م.
- سلمی، محمدبنحسین، نخستین زنان صوفی، ترجمه مریم حسینی، تهران، علم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- شاهآبادی، محمدعلی، شذرات المعارف، توضیح و تقریر نورالله شاهآبادی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- شهرزوری، شمسالدین، رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقائق الربانیه، تهران، تحقیق نجفقلی حبیبی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- عینالقضات، عبداللهبنمحمد، تمهیدات، تحقیق عفیف عسیران، تهران، منوچهری، چاپ چهارم، ۱۳۷۳ش.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفترتبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفترانتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- قونوی، صدرالدین، الفکوک، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- قونوی، صدرالدین، مفتاح الغیب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. *کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- کامیاب تالشی، نصرتالله، عشق در عرفان اسلامی، بیجا، دارالثقلین، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. *مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. *مستملی بخاری، اسماعیلبنمحمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تحقیق محمد روشن، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. *مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۲ و ج۲۳، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. *ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه تحقیقاتی فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. *مولانا، جلالالدین رومی، فیه ما فیه، تحقیق بدیعالزمان فروزانفر، تهران، نگاه، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش.