صدرالدین قونوی: یکی از عرفای بزرگ مسلمان، قرن هفتم هجری قمری

ابوالمعالی صدرالدین محمدبن‌اسحاق قونوی، مشهور به صدرالدین قونوی در سال ۶۰۷ق زاده شد و در سال ۶۷۳ق درگذشت. وی از شاگردان ممتاز ابن‌عربی بود.[۱] هیچ‌کدام از شاگردان ابن‌عربی، در مرتبه و مقام عرفانی و در تبیین مکتب وی، به درجه قونوی نمی‌رسد. پدرش از اشراف و ثروتمندان بود و پس از فوت او، مادرش با محی‌الدین ازدواج کرد. این امر رابطه او با محی‌الدین را استوار کرد. قونوی در علوم مختلف عقلی، ذوقی و نقلی متبحر و صاحب‌نظر بوده است.[۲] وی پس از ابن‌عربی، در عرفان نظری برجسته‌ترین عارف بوده است و با وجود قونوی، فهم کلام ابن‌عربی برای دیگران میسر می‌شود. به اعتقاد برخی اهل معرفت، شناخت مقصود ابن‌عربی در مسئله وحدت وجود بر وجهی که مطابق عقل و شرع باشد، جز با تحقیقات قونوی و فهم آن میسر نیست.[۳]

قونوی خود را صاحب مقام تجلی ذاتی معرفی کرده است[۴]؛ مقامی که به تعبیر ابن‌عربی هیچ مقامی (غیر از معصوم) در سیر و سلوک، بالاتر از آن در حق مخلوق متصور نیست.[۵] او این مقام را پس از مرگ استاد و به عنایت وی در رؤیا دریافت کرد.[۶] آشنایی او در آغاز تحصیلاتش با حکمت و فلسفه،[۷] به آثار وی از نظر فلسفی و عقلانی، استواری خاصی بخشیده است. او کوشید میراث استادش را منظم و منقح کند و یک نظام منسجم عقلانی ارائه دهد. وی شاکله نظام هستی‌شناختی عرفانی ابن‌عربی را از نظر اثباتی کامل کرد و عرفان نظری را با عنوان علمی که مبادی، مسائل، موضوع و میزان دارد، به دست داد.[۸]

قونوی با شخصیت‌های برجسته، همچون مولانا جلال‌الدین رومی و خواجه‌نصیرالدین طوسی معاصر بوده است.[۹] نامه‌نگاری‌های وی با طوسی، افزون بر آنکه نشان‌دهنده ورود وی به مباحث فلسفی است، زمینه‌ای برای آغاز هم‌زبانی و گفتگوی سازنده عرفان و فلسفه بوده است که در قرن‌های بعدی به اوج خود رسید.[۱۰] شاگردان بسیاری در محضر قونوی حاضر بوده‌اند که مشهورترین آنها مؤیدالدین جندی، سعید فرغانی، شمس‌الدین ایکی، فخرالدین عراقی، عفیف‌الدین تلمسانی و قطب‌الدین شیرازی هستند.[۱۱]

آثار و تألیفات

قونوی افکار بلند عرفانی خود را در عبارت‌های بسیار کوتاه بیان می‌کرده است.[۱۲] برخی از مهم‌ترین آثار وی عبارت‌اند از:

  1. مفتاح الغیب: این کتاب منظم‌ترین و منقح‌ترین کتاب قونوی است که با یک نظم منطقی و فلسفی، مجموعه‌ای کامل، اما فشرده از مباحث عرفان نظری ارائه می‌دهد.[۱۳] او در این کتاب کوشیده است عرفان نظری را علمی با روش، غایت موضوع، مسائل و مبادی خاص خود مطرح کند و به مطالب آن سامان دهد.
  2. رسالة النصوص: این کتاب از مهم‌ترین مسائل عرفان نظری تشکیل شده و به سبب دربرداشتن نهایی‌ترین و بالاترین معارف برآمده از کشف در مقام تجلی ذاتی، اهمیت بسیار دارد.[۱۴] قونوی خود، هدف از نگارش این رساله را به دست‌دادن کلیدی برای خواننده برای فهم مطالب فصوص الحکم می‌شمارد.[۱۵]
  3. الفکوک: این کتاب برای حل معضلات فصوص الحکم نگاشته شده است.[۱۶]
  4. النفحات الالهیه: اهمیت این کتاب از آن‌روست که خودنوشتی است از مکاشفه‌ها و تجربه‌های عرفانی که قونوی در طول عمر خویش از سر گذرانده است.
  5. المراسلات: این کتاب شامل مکاتبه‌های قونوی با خواجه‌نصیرالدین طوسی است. اهمیت این کتاب در بررسی روابط موجود در عصر قونوی میان عرفان و فلسفه یا شهود و عقل ظاهر می‌شود.
  6. شرح الاربعین حدیثا: این کتاب تفسیری عرفانی از چهل حدیث است که قونوی تنها موفق به شرح ۲۹ حدیث شده است.
  7. اعجاز البیان: این کتاب تفسیر انفسی و تأویل عرفانی سوره حمد است.
  8. تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی: این کتاب بیان آداب و مختصری از اسرار سالکان طریقت است.
  9. الرسالة الهادیه.
  10. مرآة العارفین.[۱۷]

نگاه و نقد امام‌خمینی

امام‌خمینی از قونوی با عنوان محقق،[۱۸] عارف بزرگ و جانشین شیخ کبیر ابن‌عربی[۱۹] یاد و در آثار خویش به آثار علمی او توجه کرده، برخی مبانی و اصول او را بررسی و تحلیل کرده است؛ ازجمله:

  1. صادر نخستین: محقق قونوی در معرفی فیض منبسط با عنوان نخستین فیض الهی، از واژه «صادر» و «صدور» استفاده می‌کند. ایشان شیوه تحقیق قونوی دربارهٔ صادر نخستین را نمی‌پسندد؛ زیرا در دیدگاه امام‌خمینی صدور باید مصدر و صادری داشته باشد و چنین چیزی به غیریت صادر و مصدر منتهی می‌شود که با طریق اصحاب عرفان و ذوق ارباب یقین در وحدت وجود تناسب ندارد.[۲۰] (ببینید: قاعده الواحد)
  2. لفظ وجود: قونوی دربارهٔ وجود به اعتبار وجود بودنش که همان حق‌تعالی است، معتقد است وجود از این جهت نه کثرتی دارد و نه اسمی و نه رسمی؛ بلکه وجود محض است و اینکه گفته می‌شود حق‌تعالی وجود است، تنها برای تفهیم است نه اینکه وجود اسم حقیقی او باشد[۲۱]
  3. عماء: قونوی عماء را از مقام غیب هویت و حجاب عزّت وجود پایین‌تر می‌داند و از آن به مقام تنزل ربانی یاد می‌کند؛ از این‌رو نباید حضرت احدیت را مقام عماء دانست، بلکه باید پایین‌تر از مقام احدیت باشد. امام‌خمینی این گفته را از جهاتی خدشه‌پذیر می‌داند[۲۲] و در نظر نهایی خویش، فیض اقدس را با عنوان بهترین تطبیق و تفسیر برای عماء می‌پذیرد.[۲۳]
  1. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۳۸.
  2. بغدادی، الدر الثمین، ۴۸–۵۲؛ خواجوی، مقدمه الفکوک، ۱۳ و ۲۱–۲۳؛ خواجوی، مقدمه مصباح الانس، یز.
  3. جامی، نفحات الانس، ۶۴۵–۶۴۶.
  4. قونوی، نفحات الالهیه، ۱۲۶.
  5. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۲.
  6. قونوی، النفحات الالهیه، ۱۲۶.
  7. قونوی، المراسلات، ۴۷.
  8. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۳۸.
  9. خواجوی، مقدمه الفکوک، ۱۴.
  10. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۳۹.
  11. خواجوی، مقدمه الفکوک، ۴۰.
  12. خواجوی، مقدمه الفکوک، ۴۱.
  13. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۳۹.
  14. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۳۹–۴۰.
  15. قونوی، النصوص، ۸۹؛ یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۴۰.
  16. خواجوی، مقدمه الفکوک، ۲۳.
  17. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۳۹–۴۱.
  18. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۴.
  19. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۴.
  20. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۳–۲۳۴؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۱.
  21. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۷۱.
  22. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۲۹–۳۰.
  23. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۶؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۸–۱۹، ۱۱۷، ۲۹۱–۲۹۲ و ۳۰۹.