جسم، جوهری ممتد، پذیرای ابعاد سه‌گانه در فلسفه.


بحث از جسم، از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده‌ است، به‌گونه‌ای که اختلاف مبانی و مبادی فلسفی در آرای فیلسوفان درباره امکان شناخت، تحلیل، تعریف و حقیقت آن تأثیر گذاشته است.

ملاصدرا همسو با حکمای مشهور به طرح بحث جسم پرداخته است. نظر اختصاصی وی درباره جسم با مبانی وجودشناختی او تبیین می‌شود و از جسم، ماده و صورت تبیینی وجودی ارائه می‌دهد و بحث از جسم را به حیطه‌ الهیات وارد کرده، از آن به امتداد وجودی تعبیر می‌کند که همان صورت جسمانی است. به اعتقاد وی، اجسام افزون بر ابعاد سه‌گانه دارای بعد زمانی نیز هستند.

امام‌خمینی نیز بحث از جسم، هیولی و صورت را از مسائل علم الهی و ما بعدالطبیعی می‌داند. ایشان قائل است حکما اتفاق‌نظر دارند جسم در ذات خود متصل واحد است و تا بی‌نهایت قابل قسمت است اما در بساطت و ترکب جسم، اختلاف‌نظر دارند. ایشان آراء قائلان به انفصال و اتصال جسم را بررسی و تحلیل کرده و دو برهان (فصل و وصل) و (قوه و فعل) را برای اثبات هیولی بنابر مسلک مشاء تقریر می‌کند، و درباره‌ لواحق جسم در آثار خود به بحث پرداخته است از جمله این لواحق عبارتند از: ۱- مکان ۲- جهت ۳- شکل.

مفهوم‌شناسی

جسم آن چیزی است که بر تجمع شیء دلالت کند[۱] و طول و عرض و عمق داشته باشد؛[۲] و در اصطلاح فلسفی، جوهر ممتدی است که پذیرای ابعاد سه‌گانه طول، عرض و عمق است.[۳] و در اصطلاح خاص اشراقی‌ها، جسم، مقداری است که طول، عرض و عمق می‌پذیرد.[۴]
متکلمان آن را به امر طویل، عریض و عمیق تعریف کرده‌اند.[۵] امام‌خمینی همانند دیگر حکما جسم را جوهری ممتد می‌داند که پذیرای ابعاد سه‌گانه است.[۶]

پیشینه

بحث از جسم، از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده‌است؛ به گونه‌ای که اختلاف مبانی و مبادی فلسفی در آرای فیلسوفان دربارهٔ امکان شناخت، تحلیل، تعریف و حقیقت آن تأثیر گذاشته‌است.[۷] اهمیت این بحث، از آن جهت است که بسیاری از مباحث فلسفی و گزاره‌های مربوط به اجسام و حقایق مادی و تصدیق آنها، در گرو فهم حقیقت جسم است.[۸]
در فلسفه یونان فیلسوفانی چون ذیمقراطیس،[۹] افلاطون و ارسطو،[۱۰] از جسم بحث کرده‌اند. فیلسوفان اسلامی نیز به این مسئله توجه داشته‌اند. ابن‌سینا در بیشتر آثار خویش دربارهٔ حقیقت جسم، مرتبه وجودی و احکام و خصوصیات جسم، از قبیل زمان، حرکت، انقسام، و ابعادداشتن بحث کرده‌است.[۱۱]
شیخ اشراق علاوه بر آنکه در حکمت اشراقی خود حقیقت اجسام را در عالم محسوسات بررسی و ارزیابی کرده‌است و آن را ترکیبی از جواهر غاسق و هیئت نوری معرفی می‌کند، در مواردی جسم را سایه و ظلی از موجودات عالم مثال می‌داند.[۱۲] ملاصدرا نیز همسو با حکمای مشهور به طرح بحث جسم پرداخته‌است.[۱۳] نظر اختصاصی وی دربارهٔ جسم با مبانی وجودشناختی او تبیین می‌شود؛[۱۴] و از جسم، ماده و صورت تبیینی وجودی ارائه می‌دهد و آن را در سلسله گسترده طولی وجود ملاحظه می‌کند.[۱۵]
متکلمان نیز دربارهٔ جسم و ماهیت آن، گفته‌هایی مطرح کرده‌اند؛ اما در دیدگاه آنان تناقضاتی وجود دارد: برخی اجزای تشکیل‌دهنده جسم را تجزیه‌ناپذیر می‌دانند. کلام این دسته به دیدگاه ذی‌مقراطیس نزدیک است.[۱۶]
امام‌خمینی نیز در مقام تدریس و تقریر مباحث مشائی و از باب تاریخ علم، به بحث جسم، حقیقت و ماهیت آن،[۱۷] همچنین ویژگی‌ها و لواحق جسم[۱۸] پرداخته، در این زمینه آرای متکلمان را بررسی و نقد کرده‌است.[۱۹]

ماهیت جسم

ماهیت جسم از مباحثی است که در آثار بیشتر متکلمان و فلاسفه بررسی شده‌است.[۲۰] برخی متکلمان، ماهیت جسم را مرکب از اجزا و مجموعه‌ای از ذرات که خود جسم نیستند و هیچ نوع انقسامی نمی‌پذیرند، می‌دانند. این ذرات، متحیز، مکان‌دار و قابل اشاره حسی‌اند. متکلمان این اجزا را «جزء لایتجزی» و گاهی «جوهر فرد» می‌نامند. بر اساس این نظریه، جسم دارای طول، عرض و عمق است و از چیزهایی فراهم شده که فاقد طول، عرض و عمق هستند و قبول قسمت نمی‌کنند.[۲۱]
فلاسفه نیز به ماهیت جسم با دو رویکرد متفاوت توجه کرده‌اند:

  1. گروهی این بحث را جزو طبیعیات محسوب کرده‌اند و تلاش کرده‌اند تبیینی طبیعی از جسم ارائه دهند.
  2. گروهی دیگر، ماهیت جسم را بحثی مابعدالطبیعی و از مباحث فلسفی دانسته‌اند.[۲۲]

ابن‌سینا مباحث جسم را هم در طبیعیات و هم در الهیات آورده‌است و معتقد است جسم از آن حیث که جسم است، از مسائل علم الهی و مابعدالطبیعی و از حیث حرکت و سکون از مباحث علم طبیعی است.[۲۳] وی با ارائه معانی مختلف از جسم، به تعیین ماهیت جسم می‌پردازد[۲۴] و معتقد است جسم حقیقتی ترکیبی دارد که یک جزء آن امتداد و اتصال جوهری است که آن را صورت جسمیه می‌نامند و جزء دیگرش بُعدی است که این صورت جسمیه را می‌پذیرد که از آن به هیولی اولی و ماده نخستین یاد می‌شود.[۲۵]
اعتقاد به دو جنبه برای جسم، ناشی از دو نحو خصوصیت وجودی است که برای جسم ملاحظه می‌شود؛ زیرا اجسام هم خصوصیتی دارند که به واسطه آن، دارای بعد هستند که در این خصوصیت بالفعل هستند، و هم خصوصیتی دارند که به واسطه آن تغییر می‌کنند و به چیز دیگری تبدیل می‌شوند و در این خصوصیت بالقوه‌اند. وی وضع نخست جسم را ناشی از صورت آن و وضع دوم آن را ناشی از ماده آن می‌داند. ابن‌سینا از صورت جسمیه به اتصال تعبیر می‌کند و شیء را امر متصل واحد می‌داند.[۲۶] همین اتصال و پیوستگی، موجب فرض ابعاد سه‌گانه می‌شود که می‌توان آن را تا بی‌نهایت تقسیم کرد (تقسیم بالقوه)؛ یعنی هر جزئی از اجزای جسم که فرض شود، به سهم خود دارای بعد است، و در این تقسیم نمی‌توان به جزئی رسید که فاقد بُعد باشد.[۲۷]
از نظر ابن‌سینا، همان‌طور که صورت، علت اتصال جسم است، ماده پذیرای انفصال جسم محسوب می‌شود و به همین جهت، جسم هم قابلیت پیوستگی و اتصال دارد و هم قابلیت گسستگی و انفصال.[۲۸] در مقابل، شیخ اشراق تمایز ماده و صورت را انکار می‌کند و کلام مشاء را در این زمینه ناتمام می‌داند.[۲۹] وی با ردّ ترکیب جسم از ماده و صورت، جسم را همان صورت جسمیه و همان امتداد جوهری می‌داند و در بیان ماهیت جسم قائل است در جسم امتداد طولی، عرضی و عمقی وجود دارد و جسم چیزی جز خود مقدار نیست.[۳۰]
وی اتصال جوهری مشائیان را در کنار ادعای تغایر مقدار با جسم، به‌درستی تصور نکرده، آن را مورد نقد قرار داده، و گمان کرده‌است دیدگاه مشائیان دربارهٔ جسم باطل است؛ در حالی‌که وی با طرح خاص خود، مقدار ثابت عرضی «جسم تعلیمی» را به‌خطا امر جوهری پنداشته‌است[۳۱]
در کتاب تلویحات عباراتی دارد که با مدعای خود در کتاب حکمت اشراق در تعارض است و تمام حقیقت جسم را هیولای اولی مشائی به همراه مقدار عرضی می‌داند و چیزی به نام صورت جسمیه و امتداد جوهری را در حقیقت جسم دخیل نمی‌داند.[۳۲] وی در این کتاب، تلاش فراوان دارد ثابت کند امتداد جوهری، واقعیت خارجی ندارد و هیولی اولای مشاء در حقیقت جسم داخل است[۳۳] از نظر شارحان دیدگاه شیخ اشراق، آنچه موجب تعارض ظاهری در عبارات شیخ اشراق در دو کتاب تلویحات و حکمت اشراق شده، اشتراک لفظی در مسئله جسم است؛ زیرا مراد از جسم در حکمت اشراق، یک حقیقت بسیط و امتداد جوهری، و در تلویحات مجموعه امتداد جوهری ثابت و امتداد عرضی از جسم است. از این‌رو تفاوت تنها در اصطلاح و نام‌گذاری است[۳۴] البته می‌توان گفت آنچه در تلویحات آمده، نخستین تلاش‌های وی در ردّ دیدگاه مشائیان دربارهٔ حقیقت جسم است که در این کار، صورت جسمیه و امتداد جوهری را خدشه‌دار کرده، جسم را مرکب از هیولا و مقدار عرضی می‌داند و در حکمت اشراق، نهایی‌ترین تلاش علمی خود دربارهٔ تبیین حقیقت جسم را ارائه داده‌است[۳۵]
ملاصدرا نیز بحث جسم را به حیطه الهیات وارد کرده، از آن تبیین وجودی ارائه می‌دهد.[۳۶] وی از جسم به امتداد وجودی تعبیر می‌کند که همان صورت جسمانی است. به اعتقاد وی، اجسام افزون بر ابعاد سه‌گانه (طول، عرض، عمق) دارای بُعد زمانی نیز هستند؛ یعنی اجسام دارای دو امتداد هستند:
یکی در بستر مکان و دیگری در بستر زمان. امتداد کشش مکانی، دارای سه بُعد (طول، عرض و عمق) است و امتداد زمانی از تغییر و سیلان جوهری اجسام و کائنات مادی نشئت می‌گیرد.[۳۷] (ببینید: زمان)
امام‌خمینی نیز بحث از جسم، هیولی و صورت را از مسائل علم الهی و مابعدالطبیعی می‌داند و معتقد است آنها احوالی هستند که بر موجود عارض می‌شوند، بدون اینکه برای عروض آنها تخصیصی لازم باشد.[۳۸] ایشان در بیان ماهیت جسم، در آغاز به تحلیل ماده و هیولی پرداخته، قائل است برای ماده اعتباراتی است که به جهت آن اعتبارات، دارای اسامی بسیاری از قبیل عنصر، اسطقس، موضوع، هیولی و طینت است.[۳۹]
بنابر نظر ایشان، ماده جوهری است که تحصل آن به تحصل غیر است و قوه‌ای است که به قیومیت دیگری قایم است.[۴۰] ایشان همسو با حکمت متعالیه و بنابر اصالت وجود و نظام تشکیکی وجود، عالم ماده را پایین‌ترین و ضعیف‌ترین مرتبه هستی و دارای وجودی دایم‌التغییر می‌داند؛[۴۱] و هیولی را آخرین نقطه وجود در نظام کل می‌داند که در حاشیه وجود واقع شده، در شعاع وجود تا آن مرتبه رسیده که با عدم هم‌افق شده‌است. از این‌رو هیولی ضعیف‌ترین مرتبه وجود و صرف القوه و لاشیء است.[۴۲]

اتصال و انفصال جسم

امام‌خمینی قائل است حکما اتفاق نظر دارند جسم در ذات خود متصل واحد است و تا بی‌نهایت قابل قسمت است، اما در بساطت و ترکب جسم، اختلاف نظر دارند.[۴۳] رواقیان به بساطت جسم اعتقاد دارند؛ یعنی جوهر متصل را به اعتبار ذات، جسم و به اعتبار پذیرفتن صورت نوعیه، هیولی می‌دانند؛ اما مشائیان جسم را از صورت و ماده مرکب می‌دانند؛ یعنی چهار چیز قائل‌اند:

  1. جوهر متصل که همان صورت جسمیه است.
  2. جوهری که محل صورت جسمیه است، یعنی هیولی.
  3. جوهری که از ماده و صورت مرکب شده‌است، یعنی جسم.
  4. جوهری که منشأ آثار است؛ یعنی صورت نوعیه.[۴۴]

متکلمان در اینکه جسم امری متصل و پیوسته و قابل انقسام و تجزیه‌شدن است، آرای گوناگونی بیان کرده‌اند.[۴۵] امام‌خمینی آرای قائلان انفصال و اتصال جسم را بررسی و تحلیل کرده‌است:

قائلین به انفصال

قائلان انفصال، خود سه دسته‌اند:

  1. قول ذی‌مقراطیس: وی جسم را مجموعه‌ای از اجزای ناپیوسته و مرکب می‌داند که دارای ذراتی است و این ذرات ریز تشکیل‌دهنده جسم، دارای ابعاد هستند و طول و عرض و عمق دارند، با وجود این تجزیه‌ناپذیرند.[۴۶] طبق این نظر، مبدأ قابلی جسم، اجرامی کوچک و ریز و سخت‌اند که هیچ‌کدام از آنها به سبب کوچکی و صلابت، از دیگری جدا نمی‌شود؛ ولی وهم انسان آن را تجزیه می‌کند.[۴۷] بنابر نظر امام‌خمینی، فرق این قول و قول به جزء لایتجزی این است که در قول ذی‌مقراطیس به مبادی، اجسام گفته می‌شود. این مبادی برای تقسیم وهمی قابلیت دارند.[۴۸]
  2. قول به جزء لایتجزای متناهی: متکلمان معتقدند جسم را ذوات اوضاع ملتئم تشکیل می‌دهند که این ذوات محدودند و میان این اجزای متناهی، اتصالی نیست، بلکه انفصال است و در نظر حس متصل می‌آید، و اگر وسیله‌ای برنده بر جسم وارد شود، قطعی حاصل نمی‌شود، بلکه بر آن خلل و فاصله می‌گذارد.[۴۹] امام‌خمینی بحث جزء لایتجزی را به دنبال بحث در هویت جسم می‌داند که متکلمان به آن قائل شده‌اند.[۵۰] بنابر نظر ایشان، از لوازم اعتقاد به جزء لایتجزی، انکار هیولی در جسم است که در این صورت جسم نباید قابل ابعاد وجودی سه‌گانه باشد[۵۱] همچنین قول به جزء لایتجزی مستلزم خرق در فلک خواهد بود.[۵۲] (ببینید: فلک) امام‌خمینی همسو با حکما،[۵۳] دلیل‌هایی بر بطلان جزء لایتجزی ذکر کرده‌است؛ ازجمله اینکه جسم دارای ابعاد سه‌گانه است و اگر جسم از اجزای لایتجزی مرکب باشد، در حدّ ذات خود پیوسته نخواهد بود و گسسته می‌گردد و قابل ابعاد ثلاثه نخواهد بود.[۵۴] بنابر قول به جزء لایتجزی، دیگر نمی‌توان به صورت جسمیه که امتداد است قائل شد و ابعادی نیز وجود نخواهد داشت.[۵۵]
    برای ابطال جزء لایتجزی، ادله فراوانی بیان شده‌است؛ ازجمله تفکک سنگ آسیاب، نفی دایره، ابعاد سه‌گانه جسم و تقابل محاذات.[۵۶]
  3. قول به جزء لایتجزای غیر متناهی: این گفته متعلق به نظّام و اتباع آن است. وی به ترکّب جسم از اجزای لایتجزای غیر متناهی قائل شده‌است. طبق این نظر، محذوری که بر ادله نفی جزء لایتجزی برای متکلمان ایجاد شد، برای این گفته ایجاد نمی‌شود.[۵۷] اما نظّام میان قوه و فعل فرق نگذاشته، صریحاً حکم کرده‌است جسم دارای اجزای غیر متناهی بالفعل است.[۵۸] اگرچه مشهور گفته نظّام را چنین تقریرکرده‌اند، اما ممکن است گفته وی توجیه دیگری نیز داشته باشد؛ به اینکه جسم نزد وی از لون و طعم و رایحه مرکب باشد.[۵۹]

البته می‌توان میان این دو گفته جمع کرد؛ به این بیان که نظّام رنگ، مزّه و بو را عرض نمی‌داند، بلکه آنها را جوهر می‌داند که اجزای غیر متناهی دارند.[۶۰] امام‌خمینی سخن نظّام در ترکیب جسم از اجزای غیر متناهیه را نقد کرده، با دو برهان قطع و تناسب اجزای غیر متناهیه آن را نفی می‌کند.[۶۱]

قائلان به اتصال

طبق این گفته، جسم از مجموعه‌ای از اجزای به هم پیوسته تشکیل می‌شود. میان قائلان اتصال اختلاف است: برخی قائل‌اند جسم تا بی‌نهایت قابل انقسام است و این انقسام بالفعل است.[۶۲] این گفته نیز منجر به جزء لایتجزی می‌شود.[۶۳] امّا بنابر نظر حکما،[۶۴] انقسام جسم بالقوه بوده، در حدی توقف ندارد و زمانی که از قطع خارجی به سبب عجز ابزار قطع ممکن نباشد، نوبت به قطع وهمی و عقلی می‌رسد، و این همان معنای عدم وقوف انقسام است.[۶۵]

براهین اثبات وجود هیولی

فلاسفه مشاء جسم را ترکیب‌یافته از ماده و صورت می‌دانند و در مقام اثبات هیولی، براهینی از جمله برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل اقامه کرده‌اند. امام‌خمینی براهین اثبات هیولی را بنابر مسلک مشاء تقریر می‌کند:

برهان اول

(فصل و وصل): جسم انفصال‌پذیر است و مجرد اتصال، انفصال‌پذیر نیست؛ پس جسم مجرد اتصال نیست؛ از طرفی اتصال خارج از حقیقت جسم نیست؛ اما تمام حقیقت جسم هم نیست؛ پس اتصال جزء جسم است؛ بنابراین برای جسم، جزء دیگری نیز هست که اتصال و انفصال را قبول می‌کند[۶۶]

برهان دوم

(قوه و فعل): برای جسم صورت اتصالیه است و آن معنای بالفعل‌بودن جسم است؛ چون جسم بالفعل وجود دارد. همچنین برای جسم استعداد قبول حرکت و صور نوعیه از قبیل صورت معدنی و نباتی و حیوانی نیز هست، پس در جسم دو جهت وجود دارد:
یکی جهت فعلی و دیگری جهت بالقوه، و شیء نمی‌تواند از آن حیث که بالفعل است بالقوه هم باشد؛ زیرا مرجع فعلیت، وجدان است و شیء واحد نمی‌تواند از جهت واحد مصحح دو حالتِ وجدان و فقدان باشد. پس آنچه جسم به واسطه آن بالفعل است، صورت است و آنچه جسم به واسطه آن بالقوه است، هیولی است.[۶۷]
شیخ اشراق این دیدگاه مشاء را قبول ندارد و براهین مشائی را نقد می‌کند.[۶۸] وی در مقام نقد برهان مشاء معتقد است واژه (اتصال) به صورت اشتراک لفظی، بر دو معنا گفته می‌شود:
گاهی مراد از اتصال این است که دو جسم جدا از هم به یکدیگر متصل گردند، که این معنا از اتصال، در مقابل انفصال است و نمی‌تواند قابل آن باشد؛ اما گاهی مراد از اتصال، امتداد و مقدار جوهری است؛ یعنی همان صورت جسمیه‌ای که مشاء قائل است. این معنا در مقابل انفصال نیست، بلکه قابل آن است؛ بنابراین مشاء در به‌کارگیری کلمه اتصال به جای امتداد، مغالطه کرده‌است.[۶۹] از این‌رو شیخ اشراق نتیجه می‌گیرد در جسم، افزون بر امتداد و اتصال جوهری به چیز دیگری به نام هیولی که قابل انفصال باشد، نیازی نیست.[۷۰]
ملاصدرا با نقد کلام شیخ اشراق، معتقد است اتصال به چند دسته تقسیم می‌شود و اتصالِ اضافی، لازمه اتصالِ حقیقی است. وقتی جسم منفصل می‌شود و اتصالِ اضافی از میان می‌رود، اتصال حقیقی جوهری نیز از میان می‌رود؛ یعنی همان‌گونه که انفصال، اتصالِ مقابل خود را که اتصالِ اضافی است، از میان می‌برد، زوال اتصالِ اضافی نیز مستلزم زوال اتصال و امتداد حقیقی جوهری است؛ بنابراین دیگر جسم پیشین پابرجا نمانده، دو جسم دیگر پدید آمده‌است.[۷۱]
از این‌رو، اگرچه امتداد جوهری در برابر انفصال نیست، با روی‌دادن انفصال، این امتداد هم باقی نمی‌ماند؛ به همین جهت، قابل و پذیرای انفصال، چیزی غیر از اتصال و امتداد جوهری است که همان هیولی است.[۷۲] البته هیولی در کلام ملاصدرا با هیولی که در مشاء بحث می‌شود، متفاوت است؛ زیرا در فلسفه صدرایی ماده اولی و هیولی، به جوهریت صورت، جوهر است و در واقع، یکی از حیثیات صورت محسوب می‌شود.[۷۳]
امام‌خمینی نیز جسم را مرکب از ماده و صورت می‌داند و خاطرنشان می‌کند میان مشائی‌ها و اشراقی‌ها دربارهٔ وجود هیولی، اختلاف است: مشائی‌ها به قوه‌ای که آن را مبدأ صور نوعیه می‌دانند، قائل‌اند.[۷۴] و تبدیلات صور نوعیه را مراحل ترقیات آن می‌دانند؛ اما اشراقی‌ها به چیزی غیر از صورت نوعیه قائل نیستند.[۷۵] ایشان همسو با ملاصدرا،[۷۶] بر خلاف شیخ اشراق، هیولی را با عنوان جزء بالقوه جسم پذیرفته‌است.

اقسام جسم

حکما بر اساس طبیعیات قدیم برای جسم اقسامی قائل بودند؛ ازجمله بسیط و مرکب، عنصری و فلکی.[۷۷] امام‌خمینی نیز بر اساس طبیعیات قدیم، برای جسم اقسامی ذکر کرده‌است؛ ازجمله:

  1. عنصری و اثیری: بنابر نظر امام‌خمینی، جسم عنصری، عناصر و آن چیزی است که برآمده از عناصر باشد.[۷۸] که خود، دو قسم می‌شود: الف) بسیط: که همان آب، هوا، خاک و آتش است. ب) مرکب: که همان معدن، نبات، حیوان و انسان است.[۷۹] در مقابل، جسم اثیری است که همان جرم فلکی است.[۸۰] (ببینید: فلک)
  2. طبیعی و تعلیمی: جسم مشترک لفظی میان جسم طبیعی و جسم تعلیمی است. جسم طبیعی، آن بُعد ثخینِ جوهری و آن امتداد جوهری است که جسم تعلیمی و ریاضی بر آن عارض می‌شود.[۸۱] اما جسم تعلیمی همان قابلیت سه بُعد طول، عرض و ارتفاع است که از مقوله کمّ به‌شمار می‌رود.[۸۲] امام‌خمینی نیز جسم طبیعی را جوهری می‌داند که در آن خطوط ثلاثه متقاطعه بر زوایای قائمه فرض شود.[۸۳] ایشان جسم تعلیمی را کمیّت ساری در جهات سه‌گانه (عرض و عمق) می‌داند.[۸۴] امام‌خمینی همسو با حکمت متعالیه برای جسم تعلیمی اقوالی برمی‌شمارد: الف. کمّ متصلی است که دارای ابعاد ثلاثه است و اتصال آن غیر از اتصال جوهر ممتد است و در جسم دو متصل بالذات، یکی جوهر و دیگر عرض می‌باشد و هر دو در وضع متحدند؛ ب. جسم تعلیمی متصل بالذات است و صورت جسمیه به تبعیت اتصال جسم تعلیمی، متصل بالعرض است؛ ج. جسم تعلیمی همان مجموع طول و عرض و عمق است؛ د. جسم تعلیمی صورت جوهری با تعین امتداد جسمی است؛ امّا این اتصال به واسطه امری خارج از آن نیست، بلکه به سبب اشتمال آن بر صورت جسمیه است؛ یعنی همان صورت جسمیه با تعین و تحدد امتداد، جسم تعلیمی خواهد بود.[۸۵] ایشان سه قول اول را ردّ می‌کند و قول چهارم را قول مختار محققان می‌داند.[۸۶] ایشان فرق جسم طبیعی با جسم تعلیمی را به ابهام (اطلاق) و تعین می‌داند؛ یعنی مقادیر در جسم طبیعی به صورت ابهام و در جسم تعلیمی به صورت تعین است.[۸۷]
  3. مادی و مثالی: آنچه گفته شد دربارهٔ جسم مادی بود اما برای جسم، درجه کمالی در عالم آخرت و قیامت نسبت به جسمیت مادی و طبیعی وجود دارد که همین جسم طبیعی در جسمیتش ترقی کرده، به نشئه برزخی وارد می‌شود؛ در حالی‌که لطیف‌تر، قوی‌تر و کامل‌تر از جسم طبیعی است و بعضی احکام جسم طبیعی را ندارد.[۸۸] امام‌خمینی در بیان چگونگی تبدیل به بدن مثالی و بدن اخروی، قائل است جسم طبیعی هر انسانی به حرکت جوهری، رو به تجرد و کمال برزخی دارد.[۸۹] (ببینید: برزخ)

ویژگی‌های جسم (طبیعی)

فلاسفه برای جسم ویژگی‌هایی برشمرده‌اند؛ ازجمله تغییرپذیری،[۹۰] تناهی،[۹۱] قبول قسمت،[۹۲] و حدوث،[۹۳] امام‌خمینی نیز مانند دیگر حکما برای جسم ویژگی‌هایی قائل است؛ ازجمله:

  1. تناهی: حکما معتقدند جسم قابلیت بی‌نهایت‌بودن را ندارد و بر آن برهان اقامه کرده‌اند. از این جهت، هر چیزی هم که در جسم حلول کند، باید ابعادش به تبع آن متناهی باشد[۹۴]
  2. عدم شأنیت جسم برای علیت: بنابر نظر ایشان، جسم شأنیت آن را ندارد که علت باشد و محال است از جسم معلولی صادر شود[۹۵] از این جهت جسم نمی‌تواند فاعل حقیقی باشد و شیء را از عدم به وجود آورده و معطی الوجود باشد؛ زیرا جسم دارای وضع است، و اگر بخواهد تأثیر کند، باید میان آن و آنچه می‌خواهد در آن تأثیر بگذارد، محاذات و مقابله حاصل شود؛ در حالی‌که فاعل حقیقی که وجود عطا می‌کند، اگر جسم باشد، باید با معلول خود، وضع و محاذات داشته باشد، ولی چیزی هنوز اعطا نشده تا محاذاتی برقرار شود.[۹۶]
  3. مرکب‌بودن همه اجسام: تمام اجسام عالم طبیعت، مرکب از ماده و صورت‌اند و در جسمیت خالص نیستند[۹۷]
  4. حادث‌بودن جسم: اجسام از حیث ذات و صفات، صورت و هیولی حادث‌اند[۹۸] امام‌خمینی به این ویژگی به‌تفصیل پرداخته‌است.

حدوث و قدم جسم

دربارهٔ چگونگی حدوث اجسام، آرای مختلفی بیان شده‌است.[۹۹] امام‌خمینی نیز در خصوص حدوث و قدم جسم، چهار احتمال بیان می‌کند:

  1. قدیم‌بودن ذات و صفات جسم.
  2. حادث‌بودن ذات و صفات جسم.
  3. قدیم‌بودن ذات جسم و حادث‌بودن صفات آن.
  4. قدیم‌بودن صفات جسم و حادث‌بودن ذات آن.[۱۰۰]

بنابر نظر ایشان، احتمال اخیر غیر معقول است و احتمال دوم رأی موحدان در این مسئله است. ایشان و قائل است اجسام از حیث ذات، صفات، صورت و هیولی حادث‌اند؛ زیرا اجسام از حیث جوهر متجددند و از این جهت اعراض به طریق اولی حادث و متجددند حکمای متأخر از راه حرکت جوهری به این قول، ملتزم شده‌اند.[۱۰۱]
ایشان قول اول و سوم را به ارسطو و فلاسفه پیش از او نسبت می‌دهد؛[۱۰۲] و معتقد است در اینکه آن ذات قدیم چیست، اختلاف شده‌است: گروهی آن ذات قدیم را جسم و گروهی دیگر، غیر جسم می‌دانند.[۱۰۳]
گروه اول نیز در تعیین جسم اختلاف کرده‌اند: ثالیس آن جسم را آب که پذیرای هر صورتی است، می‌داند. برخی[۱۰۴] این گفته ثالیس را برگرفته از تورات می‌دانند.[۱۰۵] صاحب ملل و نحل[۱۰۶] از ثالیس ملطی نقل کرده که او معتقد است: مبدأ اول، عنصری است که در آن صور تمام موجودات و معدومات ابداع‌شده، صورت هر موجودی در عالم، از آن برگرفته شده‌است.[۱۰۷]
به باور امام‌خمینی این مذهب به علم واجب‌تعالی اشاره دارد و معتقد است مراد از آب با توجه به آیات الهی[۱۰۸] وجود منبسط است.[۱۰۹] برخی معتقدند زمین، هوا یا آتش اصل‌اند.[۱۱۰] امام‌خمینی به پیروی از ملاهادی سبزواری هیچ‌یک از این گفته‌ها را نمی‌پسندد؛ چنان‌که اصل این قول که جسم، قدیم بالذات است را باطل می‌داند.[۱۱۱]
گروه دوم که اصل و مبدأ عالم را غیر جسم می‌دانند، دو فرقه‌اند: حرنانیون که قائل‌اند اصول عالم، قدمای پنج‌گانه است که دو تای آنها حیّ و فاعل (باری‌تعالی و نفس) و دو تای دیگر غیر حی و غیر فاعل‌اند (زمان و مکان) و یکی از آنها که نه حیّ است و نه فاعل، بلکه منفعل است، هیولی است.[۱۱۲] امام‌خمینی این قول را باطل و شرک می‌داند.[۱۱۳] ایشان کلام فیثاغورس را که قائل است اصول و مبادی عالم بر اساس اعداد است[۱۱۴] رمزی می‌داند و قائل است باید آن را بر سخن صحیحی حمل کرد[۱۱۵] (ببینید: حدوث قدم)

لواحق جسم

حکما دربارهٔ لواحق و عوارض جسم در آثار خود به بحث پرداخته‌اند؛ ازجمله لواحق جسم عبارت‌اند از:

  1. مکان: بحث از مکان از دیرینه‌ترین تأملات فلسفی است. حکمای مسلمان نیز دربارهٔ مکان بحث‌های فراوانی کرده‌اند.[۱۱۶] دربارهٔ وجود مکان آرای مختلفی وجود دارد: گروهی منکر وجود مکان‌اند[۱۱۷] و گروهی دیگر قائل به وجود مکان[۱۱۸] امام‌خمینی نیز همسو با حکما دربارهٔ حقیقت مکان قائل است مکان بُعد موجود است و دلیل آن حکم فطرت بین عقلاست.[۱۱۹] ایشان کلام متکلمان[۱۲۰] دربارهٔ حقیقت مکان مبنی بر اینکه مکان بُعد موهومی است و در خارج تحقق ندارد را نقد می‌کند؛[۱۲۱] ایشان نظر حکمای مشاء،[۱۲۲] را که حقیقت مکان را سطح باطن جسم حاوی که با سطح ظاهری جسم محوی متصل می‌باشد، نقد کرده‌است.[۱۲۳] همچنین گفته کسانی که منکر وجود مکان هستند را با توجه به اینکه مکان دارای وضع و قابل اشاره حسیه است، ردّ می‌کند.[۱۲۴] بنابر نظر ایشان، مجموعه عالم طبیعت، مکان ندارد؛ زیرا مکان با مقایسه حاصل می‌شود؛ در حالی‌که تمام عالم طبیعت در خارج از خود، یک شیء هم‌عرض ندارد.[۱۲۵] همچنین عالم آخرت نیز مکان ندارد؛ از این جهت در آن تزاحم وجود ندارد تا جهتی و مکانی تصور شود[۱۲۶]
  2. جهت: امام‌خمینی همسو با حکما بر این باور است که طرف هر امتدادی که قابل اشاره حسیه باشد، را جهت می‌گویند.[۱۲۷] ایشان در بیان حقیقت جهت، قائل است جهت از حیث طرف اشاره و طرف امتداد قابل قسمت نیست؛ زیرا در این صورت نهایت امتداد ملاحظه شده‌است و نهایت قابل انقسام نیست؛ ولی جهت از حیث دیگر قابل تقسیم است.[۱۲۸] ایشان یکی از ویژگی‌های جهت را نامتناهی‌بودن می‌داند و قائل است جهت شش گونه است؛ اگرچه منحصر در آن نیست؛ زیرا جهت طرف امتداد است و در هر جسمی ممکن است امتداد غیر متناهیه فرض شود.[۱۲۹] ایشان علت حصر جهات در جهات شش‌گانه را به این می‌داند که در هر جسمی، ممکن است ابعاد ثلاثه متقاطعه بر زوایای قائمه فرض شود و برای هر بُعدی دو طرف، بنابراین برای هر جسمی شش جهت خواهد بود.[۱۳۰]
  3. شکل: امام‌خمینی در تقریر و بیان مطالب فلاسفه مشاء، قائل است برای هر جسم بسیط فلکی یا عنصری، یک شکل طبیعی وجود دارد و آن شکل کروی است؛ زیرا طبع و طبیعت (صورت نوعیه) در جسم بسیط، واحد است و تنها کره است که دارای بساطت و وحدت است؛ اما سایر اشکال غیر از کروی‌بودن، دارای اضلاع می‌باشند که چون دارای خط و سطح و نقطه هستند، واحد نیستند، و چون واحد نیستند، از فاعل واحد صادر نمی‌شوند؛ زیرا از فاعل واحد در قابل واحد که ماده باشد، جز فعل واحد صادر نمی‌شود.[۱۳۱]

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۱/۴۵۷؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۲/۸۷.
  2. دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۵/۶۸۰۸.
  3. ابن‌سینا، رسائل، ۹۸؛ ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۶۳؛ ابن‌سینا، النجاة، ۴۹۹؛ جرجانی، التعریفات، ۳۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۱۶.
  4. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۶–۷۷.
  5. قاضی‌عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ۱۴۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ۶/۲۹۲.
  6. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۱۹۱ و ۲/۴۲۳.
  7. محمدزاده، چشم‌اندازی به آراء فیلسوفان پیرامون طبیعت، ۹۷–۱۱۵.
  8. محمدزاده، چشم‌اندازی به آراء فیلسوفان پیرامون طبیعت، ۹۷–۱۱۵.
  9. هال، تاریخ و فلسفه علم، ۶۰–۶۱.
  10. شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۲۸–۲۹.
  11. ابن‌سینا، التعلیقات، ۵۴–۵۸؛ ابن‌سینا، الاشارات، ۵۵؛ ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۶۱–۸۹.
  12. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۴–۸۰ و ۱۱۷؛ عاطفی، ۱۵۶.
  13. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۴/۱۰؛ ۵/۲ و ۷/۲۸۹.
  14. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۴۰.
  15. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۴۰؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۶۶.
  16. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۵۵۲–۵۵۳؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۶۲.
  17. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۱۳–۴۲۳.
  18. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۱۹ و ۵۳۳.
  19. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۶.
  20. ابن‌سینا، النجاة، ۴۹۸؛ فخر رازی، المطالب العالیه، ۶/۱۹؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۳/۲۲–۳۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۴/۱۰۴.
  21. جرجانی، شرح المواقف، ۷/۵–۶؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۵۵۲–۵۵۳ و ۶/۷۴۹؛ غفاری، حقیقت جسم از نگاه متکلمان و نقد آن بر اساس مبانی حکما، ۶۶.
  22. برن، ارسطو و حکمت مشاء، ۱۴۲؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۵۷–۶۲.
  23. ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۷۱–۱۷۳؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۶۴.
  24. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۷۲–۷۵.
  25. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۶۶–۶۷؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۹–۴۴؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۲.
  26. ابن‌سینا، التعلیقات، ۵۴–۵۸؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۶۵–۶۷.
  27. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۷۶–۷۸؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۶۶–۶۷.
  28. نصر، نظر متفکران اسلامی دربارهٔ طبیعت، ۳۴۱.
  29. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۴–۸۰؛ شهیدی، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، ۶۷.
  30. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۵.
  31. یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۴۴.
  32. یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۴۸.
  33. یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۱/۱۴؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۴۸.
  34. قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۲۲۰؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۵۳–۳۵۴.
  35. یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۵۵–۳۵۶.
  36. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۲۶.
  37. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۱۴۰–۱۴۱؛ عابدی، ۲۵۰.
  38. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۱۷–۴۲۰.
  39. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۶۴–۴۶۵.
  40. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۳۵۸–۳۵۹.
  41. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۳۸۷.
  42. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۳۸.
  43. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۴۳.
  44. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۴۳.
  45. فخر رازی، المطالب العالیه، ۶/۱۹–۲۱؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۳۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۳/۳۷–۴۳.
  46. طباطبایی، نهایة الحکمه، ۱۱۰؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۵۳۵–۵۴۰.
  47. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۶–۴۳۷.
  48. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۷.
  49. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۶–۴۳۷.
  50. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۲۱.
  51. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۶۸.
  52. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۷۰.
  53. ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۱۸۴؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۶–۳۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۲۹–۳۰.
  54. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۷۲–۴۷۳.
  55. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۶۸.
  56. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۶۹–۴۷۲.
  57. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۷.
  58. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۷.
  59. تفتازانی، شرح المقاصد، ۳/۳۷–۳۸.
  60. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۷.
  61. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۷۳–۴۷۵.
  62. شهرستانی، نهایة الاقدام، ۲۸۲–۲۸۶؛ جرجابی، شرح المواقف، ۷/۵–۶.
  63. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۸.
  64. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۱۰–۳۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۴/۱۲۹.
  65. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۳۸.
  66. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۶.
  67. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۶–۴۵۷.
  68. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۵–۷۶؛ زارعی، بررسی انتقادات ملاصدرا بر سهروردی، ۸۸.
  69. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۴–۷۵؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۳.
  70. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۵؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۳–۳۳۴.
  71. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۷۸.
  72. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۷۸؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۵.
  73. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۳۰۰ و ۳۰۷؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۵.
  74. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۶–۴۷.
  75. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۵۸.
  76. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۴۳۴ و ۵/۷۷–۷۹، ۱۰۹–۱۱۰.
  77. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۱۵۴–۱۶۰ و ۱۹۸؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۵۲–۴۵۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۱۸.
  78. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۴۴.
  79. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۶۸.
  80. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۴۴.
  81. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۶۳–۶۵؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۵–۶؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۱.
  82. یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۱.
  83. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۲۳.
  84. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۳۶۷.
  85. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۲–۴۵۳.
  86. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۲–۴۵۳.
  87. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۹۵ و ۵۱۳.
  88. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۳/۲۳۷.
  89. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۳/۲۱۰–۴۰۴.
  90. ابن‌سینا، الحدود، ۲۴۸.
  91. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۶۲؛ حلی، کشف المراد، ۱۶۷.
  92. ابن‌سینا، الاشارات، ۵۶؛ حلی، کشف المراد، ۱۴۳–۱۵۰.
  93. حلی، کشف المراد، ۱۷۱.
  94. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۳/۱۷.
  95. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۴۰–۴۱.
  96. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۲۵–۲۶.
  97. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۲۳۱.
  98. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۵.
  99. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل، ۱۸۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۴/۳۶۰.
  100. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۵.
  101. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۵.
  102. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۶–۵۳۷.
  103. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۶–۵۳۷.
  104. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل، ۱۹۰–۱۹۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ۷/۲۲۱–۲۲۲.
  105. امام‌خمینی، ۲/۵۳۷.
  106. شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۷۷.
  107. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۸.
  108. انبیاء، ۳۰.
  109. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۸.
  110. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل، ۱۹۰؛ جرجانی، شرح المواقف، ۷/۲۲۱.
  111. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۴۰.
  112. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل، ۱۹۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ۷/۲۲۱؛ حلی، کشف المراد، ۸۲.
  113. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۴۱.
  114. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل، ۱۹۴؛ امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۴۱.
  115. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۴۲.
  116. ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۱۱۴؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۱/۲۱۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۴/۳۹.
  117. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۴/۴۰–۴۲؛ عبودیت، ماهیت مکان در تاریخ فلسفه اسلامی، ۱۰.
  118. عبودیت، ماهیت مکان در تاریخ فلسفه اسلامی، ۱۰.
  119. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۲۰–۵۲۱.
  120. جرجانی، شرح المواقف، ۵/۱۲۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۱۹۹.
  121. تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۱۸.
  122. ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۱۳۷؛ بهمنیار، ۳۷۸؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۹۲.
  123. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۱۹–۵۲۱.
  124. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۱۸.
  125. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۳/۵۹۶.
  126. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۳/۵۹۶.
  127. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۰.
  128. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۱.
  129. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۱.
  130. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۳۲–۵۳۳.
  131. امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۵۲۶.

منابع

  • قرآن کریم.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • ابن‌سینا، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، الحدود، قاهره، الهیئة المصریة، چاپ دوم، ۱۹۸۹م.
  • ابن‌سینا، رسائل ابن‌سینا، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق.
  • ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • برن، ژان، ارسطو و حکمت مشاء، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • بهمنیاربن‌مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
  • جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • زارعی، زهره، بررسی انتقادات ملاصدرا بر سهروردی در بحث حقیقت جسم، مجله پژوهش‌های هستی‌شناختی، شماره ۱۱، ۱۳۹۶ش.
  • سبزواری، شرح المنظومه، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش.
  • شهرزوری، شمس‌الدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
  • شهرستانی، محمدبن‌عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، قم، شریف رضی، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
  • شهرستانی، محمدبن‌عبدالکریم، نهایة الاقدام فی علم الکلام، تحقیق احمد فرید مزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
  • شهیدی، سعیده، ماهیت جسم از دیدگاه فلاسفه یونانی و مسلمان، مجله حکمت سینوی، شماره ۲۸–۲۹، ۱۳۸۴ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، ۱۴۱۶ق.
  • عابدی، احمد، بررسی و تطبیق بحث زمان در فلسفه سنت آوگوستین و صدرالمتألهین، مجله پژوهشهای فلسفیکلامی، شماره ۴۲، ۱۳۸۸ش.
  • عاطفی، مریم و محمد سعیدی‌فر، حقیقت جسم در فلسفه شیخ اشراق و صدرالمتالهین، مجله جستارهای فلسفی، شماره ۱۳، ۱۳۸۷ش.
  • عبودیت، عبدالرسول، ماهیت مکان در تاریخ فلسفه اسلامی، مجله تاریخ فلسفه، شماره ۱، ۱۳۹۶ش.
  • غفاری، حسین، حقیقت جسم از نگاه متکلمان و نقد آن بر اساس مبانی حکما، مجله آموزه‌های فلسفه اسلامی، شماره ۸، ۱۳۸۸ش.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، المطالب العالیة من العلم الالهی، تحقیق احمد حجازی سقا، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.
  • قاضی‌عبدالجبار همدانی، ابوالحسن، شرح الاصول الخمسه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • قطب‌الدین شیرازی، محمودبن‌مسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • محمدزاده، رضا، چشم‌اندازی به آراء فیلسوفان پیرامون طبیعت، مقالات و بررسی‌ها دفتر ۶۵، ۱۳۷۸ش.
  • مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۵، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۵ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح الهدایة الاثیریه، تصحیح محمدمصطفی فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
  • نصر، سیدحسین، نظر متفکران اسلامی دربارهٔ طبیعت، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۵۹ش.
  • هال لوئیس، ویلیام، تاریخ و فلسفه علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
  • یزدان‌پناه، یدالله، حکمت اشراق، گزارش و سنجش دستگاه فلسفی شیخ‌شهاب‌الدین سهروردی، سمت، قم، چاپ اول، ۱۳۸

۹.

پیوند به بیرون