مالک اشتر نخعی
بقعه مالک اشتر نخعی در مصر | |
| شناسنامه | |
|---|---|
| نام کامل | مالک بن حارث بن عبد یغوث نخعی |
| لقب | اَشتَر |
| نسب | قبیله مَذحج، تیره بنینخع |
| زادروز | حدود ۳۰ سال پیش از هجرت |
| کشور تولد | یمن |
| تاریخ درگذشت | ۳۸ یا ۳۹ق |
| شهر درگذشت | در مسیر مصر |
| دین | اسلام |
| مذهب | شیعه |
| پیشه | فرمانده نظامی، استاندار |
| اطلاعات سیاسی | |
| پستها | فرمانده سپاه امام علی(ع)، استاندار مصر |
مالک بن حارث (درگذشت ۳۸ق) پرآوازه به مالک اَشتَر نَخَعی از تابعین پیامبر اسلام(ص) و یاران ویژه و از فرماندهان سپاه امام علی(ع) در عراق بود. علی(ع) جایگاه والای او را برای خود، چونان جایگاه خود در نزد پیامبر دانسته است.
مالک اشتر در دوران فرمانروایی ابوبکر، عمر و عثمان بااینکه با آنها همکاری میکرد؛ ولی بر عثمان خردهگیری داشت. از اینرو به شام، سپس به حمص تبعید شد. با کشتهشدن عثمان، مالک خود نخستین بیعتکننده با علی(ع) بود و مردم را به بیعت با وی برانگیخت.
امامخمینی مالک را یکی از نمونههای فرماندهی و مدیران سالم امام علی(ع) دانسته که همه باید او را الگو قرار دهند. وی مالک را یک کس نمیدانست، بلکه بیش از یک لشکر میدانست. همچنین بر الگوگیری از عهدنامه مالک اشتر سفارش کرده است.
زندگی
مالک بن حارث بن عبد یغوث از قبیله مَذحج و از تیره بنینخع بود.[۱] وقتی در جنگ یرموک از چشم آسیب دید، به وی لقب اشتر دادند.[۲] هنگامۀ زایش او را نزدیک به ۳۰ سال پیش از هجرت دانستهاند.[۳] از آنجا که مالک پیامبر(ص) را از نزدیک ندیده بود،[۴] خود را از تابعین میدانست.[۵]
برخی بر این باورند که مالک در دوران پیامبری پیامبر(ص) و بهدست علی(ع) همراه با مردمان یمن مسلمان شده است.[۶]
مالک نزد امام علی(ع) دارای جایگاه و ویژگیهای والایی بود. ازجمله: بندگی ناب، دوری از خواب و آسایش هنگام ترس و جنگ، سوزانتر از زبانههای آتش برای بدکاران، شمشیر همیشه تیز و بُرّان خدا،[۷] خیرخواه و دلسوز برای اهلبیت[۸] امام علی(ع) در نامهای به مصریان، او را شمشیری از شمشیرهای خداوند دانسته که در روزهای ترس چشم برهم نمینهد و از بیم سختیها، از دشمن نمیهراسد.[۹] علی(ع) هنگامی که از مرگ مالک آگاهی یافت، جایگاه او را در برابر خود، چونان جایگاه خود در برابر پیامبر(ص) دانست.[۱۰]
مالک پیش از به خلافت رسیدن علی(ع) با دیگر خلفا همکاری میکرد، ولی رفتارهای عثمان را نادرست و بر او خردهگیری مینمود. برای همین عثمان او را به شام تبعید کرد.[۱۱] معاویه نیز بودِ مالک را در شام برنتافت و به زندان انداخت.[۱۲] سپس مالک و همراهانش به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد تبعید شدند.[۱۳] و بعدها به کوفه برگشتند.[۱۴] با رانده شدن سعید بن عاص از کوفه، بزرگانِ آن شهر با مالک پیمان بستند. از این رو مالک بر کوفه چیره گشت.[۱۵] و عثمان نیز ناچار پذیرفت.[۱۶]
در جریان شورش مردم بر عثمان، خود مالک دوری کرد، ولی یارانش او را دوره کرده و کشتند.[۱۷] پس از کشته شدن عثمان، مالک نخستین کسی بود که با علی(ع) بیعت کرد.[۱۸] و از جمله کسانی بود که در راهنمایی و انگیزش مردم به بیعت با علی(ع) نقش پایهای داشت.[۱۹]
مالک در همه جنگهای دوران امام علی(ع) کنار ایشان بود و شمشیر میزد.[۲۰] در جنگ صفین هنگامی که عمرو بن عاص برای رهایی از شکست سپاه معاویه، پیشنهاد داد قرآن را بر نیزه زنند و سپاه علی(ع) را به حَکَمیّت قرآن دعوت کنند،[۲۱] علی(ع) پس از پذیرفتن حکمیت، نخست عبدالله بن عباس و سپس مالک را حکم پیشنهاد داد؛ اما اشعث و یاران جز حکمیت ابوموسی اشعری را نپذیرفتدند.[۲۲] علی(ع) اشتر را به فرمانداری مصر گماشت.[۲۳] به وی نامهای نوشت و در آن چگونگی پندار و گفتار و رفتار فرمانداران و مسئولان سیاسی با همه شهروندان، کنشگری آنان برای آبادانی و شکوفایی سرزمین را روشن و سفارش نمود.[۲۴] مالک اشتر سرانجام میانه سالهای ۳۸ یا ۳۹ق. در راه مصر بهدست گماشتگان معاویه کشته شد.[۲۵]
مالک اشتر در نگاه امامخمینی
امامخمینی در برخی از نوشتهها، دیدار با سران، مسئولان و فرماندهان نظامی، سخنرانیهای همگانی، فراخور موضوع، یادی از مالک اشتر کرده و او را همچون الگویی پسندیده برای کارگزاران و نظامیان نمایانده است. ازجمله:
سرشت و منش مالک اشتر
امامخمینی گفته است؛ اگر سویۀ معنویت و مهربانی، بههمانسان سویۀ وفاداری و توانمندی اسلام را بخواهیم در یک کس نمایان کنیم، آن دیگر یک کس نیست، بلکه هزار کس است و مالک اشتر از گواهان راست آن است. برای همین «مالک اشتر یک نفر نبود، مالک اشتر یک آدمی بود که یک لشکر بود و بیشتر».[۲۶] ایشان مالک اشتر را هم مرد عبادت میدانست و هم مرد سیاست، هم فرمانده ارتش و هم استاندار، هم امام جماعت و امام جمعه، برای همین به سپاهیان و ارتشیان سفارش میکرد همانند او باشند.[۲۷]
امامخمینی دو سرشت و منش را برای رهبران، سران و فرماندهان هر جامعه بایسته و شایسته میدانست. یکی «علم»، و دیگری «عدالت». همان سرشتی که مالک اشتر آن را دارا بود و امام علی(ع) او را انتخاب کرد.[۲۸] امامخمینی عدالتِ واقعی را «به معنای ارتباط با دول و معاشرت با مردم و معاملات با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی» میدانست که در فرمان امام علی(ع) به مالک اشتر آمده است و این برنامهای است که نهتنها برای مالک اشتر، بلکه برای همه والیان و حُکام سفارش شده است.[۲۹]
مردمی بودن مالک اشتر
امامخمینی خویِ پسندیدۀ مالک اشتر را در مردمی بودن او میدانست.[۳۰] اینکه حاکم اسلامی باید با محکومین و با اشخاصی که به آنها حکومت میکند یکی باشد. همانگونه که در بازار به مالک اشتر دشنام دادند؛ ولی او بهجای برخورد، رفت مسجد و برای دشنامدهنده دعا و آرزوی بخشش کرد.[۳۱]
مالک اشتر الگوی حاکمان اسلامی
امامخمینی عهدنامه مالک اشتر را الگوی حکومتهای دادگرانه، بهویژه برای کشورهای اسلامی میدانست.[۳۲] چنانچه این عهدنامه را اندوختۀ ارزشمند و نقشه راهی درست و بیکموکاست در سیاستها، جنگها و کشورداری میدانست و بر این باور بود که اگر تاکنون انجام نگرفته و الگو نشده، از فراموشی و ناکارآمدی خود ماها بوده است.[۳۳] ایشان سفارش میکرد اگر هم نتوانستیم همانند «مالک اشتر» باشیم و عمل کنیم، هر چه بتوانیم خودمان را نزدیک کنیم به آنها، باز خوب است.[۳۴] امامخمینی به مادران ایرانی سفارش کرده است که فرزندانی همچون مالک اشتر تربیت کنند که آنها یک ملت را نجات میدهند.[۳۵]
اطاعت از حاکمان صالح
امامخمینی حکومتی که سران و مسئولان و فرماندهان آن همچون مالک اشتر باشند و ستم روا ندارند، «لازمالاتّباع» میدانست.[۳۶] و میگفت: «در زمان حضرت امیر هم، حضرت امیر امر میکرد و همه اطاعت میکردند. مالک اشتر هم در آنجایی که حکمفرما بود امر میکرد و همه مکلف به اجرا بودند، لکن از طرف مالک اشتر ظلم به کسی نمیشد.[۳۷]
پانویس
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۲۳۹؛ ابنمزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۹۵.
- ↑ ابنحجر، الاصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۱۲.
- ↑ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۹، ص۴۱.
- ↑ عباسی، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، ص۲۰.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۳.
- ↑ عباسی، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، ص۲۰؛ واقدی، المغازی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۷۹ و ۱۰۸۰.
- ↑ مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان،۱۳۸۴ش، ص۶۴۱.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، الناشر: دار الرضا، ج۳۳، ص۵۹۳.
- ↑ شهیدی، نهج البلاغة، نامه ۳۸، ص۴۱۱.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۹۵۹ق، ج ۱۵، ص ۹۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۲۹.
- ↑ ابنشبة، تاریخ المدینة، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۱۴۴۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۲.
- ↑ ابنشبة، تاریخ المدینة، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۱۱۴۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۳ و ۵۳۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۶.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۳۷۸.
- ↑ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۲۲۶.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۷۹.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۷؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۶۳۲.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۹۱.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۹۴.
- ↑ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، نامه۵۳، ص۴۲۶-۴۴۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۹۶؛ ابنحجر، الاصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۱۲؛ ابناثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۳۵۲ و ۳۵۳؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۹۵ و ۹۶؛ ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۴ق، ج۱۵، ص۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۲۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۴۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۲۵، ۳۹۰؛ ج۱۲، ص۴۰۲؛ ج۱۳، ص۲۰۳، ۳۸۵؛ ج۱۴، ص۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۱۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۶۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۴۶۹.
منابع
- ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابناثیر، علی، الکامل، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق.
- ابنحجر، احمد بن علی، الاصابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابنخلدون، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
- ابنشبة، عمر، تاریخ المدینة، بیجا، بینا، ۱۳۹۹ق.
- ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۷ق.
- امامخمینی، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، ولایت فقیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، اول، ۱۴۰۹ق.
- امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی، بیروت، دارالفکر، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق.
- دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، قم، الشریف الراضی، ۱۳۷۳ش.
- شهیدی، سیدجعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا
- عباسی، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، در مجله تاریخ اسلام، شماره ۲۶، تابستان ۱۳۸۵ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، قم، دارالرضا، ۱۳۸۴ق.
- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، قم، مؤسسة دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- نصربنمزاحم، واقعه صفین، قم، کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۶۳ش.
- نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مؤسسة دار الهجرة، ۱۳۶۶ش.
- واقدی، المغازی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۹ق.
- یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیتا.