۵۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
امامخمینی نیز بر این باور است که باید میان علت و معلول<ref> مفیض و مفاض.</ref> سنخیت باشد<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/79؛ 335 ـ 336.</ref>؛ زیرا معلول از ترشحات علت است و محال است «مترشح» چیزی غیر از سنخ «مترشح منه» باشد و اگر دو شیء متباین از یک مصدر صادر شوند، لازم میآید آن مصدر دارای دو خصوصیت باشد و این مستلزم ترکیب در مصدر و عدم بساطت آن است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/335 ـ 336 و 2/91 ـ 92.</ref>؛ از اینرو معنای اینکه میان علت و معلول سنخیت لازم است، این نیست که علت عین معلول باشد و معلول به وجه معلولیت خود در مرتبه علت حاضر باشد؛ بلکه مراد این است که نباید علت و معلول از دو حقیقت متباین با یکدیگر باشند<ref> امامخمینی، تقریرات، 2/238.</ref>{{ببینید|علیت}} | امامخمینی نیز بر این باور است که باید میان علت و معلول<ref> مفیض و مفاض.</ref> سنخیت باشد<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/79؛ 335 ـ 336.</ref>؛ زیرا معلول از ترشحات علت است و محال است «مترشح» چیزی غیر از سنخ «مترشح منه» باشد و اگر دو شیء متباین از یک مصدر صادر شوند، لازم میآید آن مصدر دارای دو خصوصیت باشد و این مستلزم ترکیب در مصدر و عدم بساطت آن است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/335 ـ 336 و 2/91 ـ 92.</ref>؛ از اینرو معنای اینکه میان علت و معلول سنخیت لازم است، این نیست که علت عین معلول باشد و معلول به وجه معلولیت خود در مرتبه علت حاضر باشد؛ بلکه مراد این است که نباید علت و معلول از دو حقیقت متباین با یکدیگر باشند<ref> امامخمینی، تقریرات، 2/238.</ref>{{ببینید|علیت}} | ||
بنابراین اصل و ریشه قاعده الواحد، ضرورت سنخیت میان علت و معلول است و از ضروریترین لوازم این اصل آن است که معلول باید در «وحدت» نیز با علت خود تناسب داشته باشد<ref> یزدانپناه، فروغ معرفت، 2/270.</ref>. بر این اساس حکمای مسلمان معتقدند که پیدایش کثرات مشهود در نظام عالم را نمیتوان به طور مستقیم به خداوند واحد نسبت داد؛ زیرا او در نهایت بساطت و وحدت است و با توجه به قاعده الواحد، محال است که از چنان وجود واحد بسیطی معلولهای مختلف صادر شود. از اینرو باید نخست معلول واحدی پدید آید که در فلسفه اسلامی از آن به «عقل اول» و «معلول اول» یاد میشود. عقل اول هرچند واحد است ولی وحدت آن تنزل یافته وحدت محض علت بوده و دارای جهات و حیثیات متکثر است و حداقل از دو جهت مانند وحدت و معلولیت برخوردار است. همین مسئله مبرّر پیدایش معالیل دیگر از عقل اول میباشد بدین ترتیب با فزونییافتن جهات کثرت و با اصل سنخیت و قاعده الواحد در همه علل و معالیل کثرات متعدد و مختلف و مراتب طولی عالم شکل گرفتهاند؛ تا آنجاکه این جهات متکثر در ناحیه علل موجب کثرت عرضی در عالم، همچون کثرات موجود در عالم ماده نیز نخواهد گردید<ref> خواجهنصیر، 3/242 ـ 255؛ یزدانپناه، فروغ معرفت، 2/270.</ref>. | بنابراین اصل و ریشه قاعده الواحد، ضرورت سنخیت میان علت و معلول است و از ضروریترین لوازم این اصل آن است که معلول باید در «وحدت» نیز با علت خود تناسب داشته باشد<ref> یزدانپناه، فروغ معرفت، 2/270.</ref>. بر این اساس حکمای مسلمان معتقدند که پیدایش کثرات مشهود در نظام عالم را نمیتوان به طور مستقیم به خداوند واحد نسبت داد؛ زیرا او در نهایت بساطت و وحدت است و با توجه به قاعده الواحد، محال است که از چنان وجود واحد بسیطی معلولهای مختلف صادر شود. از اینرو باید نخست معلول واحدی پدید آید که در فلسفه اسلامی از آن به «عقل اول» و «معلول اول» یاد میشود. عقل اول هرچند واحد است ولی وحدت آن تنزل یافته وحدت محض علت بوده و دارای جهات و حیثیات متکثر است و حداقل از دو جهت مانند وحدت و معلولیت برخوردار است. همین مسئله مبرّر پیدایش معالیل دیگر از عقل اول میباشد بدین ترتیب با فزونییافتن جهات کثرت و با اصل سنخیت و قاعده الواحد در همه علل و معالیل کثرات متعدد و مختلف و مراتب طولی عالم شکل گرفتهاند؛ تا آنجاکه این جهات متکثر در ناحیه علل موجب کثرت عرضی در عالم، همچون کثرات موجود در عالم ماده نیز نخواهد گردید<ref> خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، 3/242 ـ 255؛ یزدانپناه، فروغ معرفت، 2/270.</ref>. | ||
==صدور=== | ==صدور=== | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
==واحد=== | ==واحد=== | ||
مقصود فلاسفه از واحد در این قاعده، واحد حقیقی به وحدت حقه است که مصداق آن منحصر در واجب است<ref> سبزواری، تعلیقات، 7/204؛ آملی، 1/375 ـ 376.</ref> و از اینرو واحد، امر بسیطی است که در ذاتش هیچ جهت ترکیبی که موجب تکثر است، وجود ندارد<ref> طباطبایی، نهایة الحکمه، 2/26.</ref>. بر این اساس، اگر واحد در قاعده به طور مطلق اخذ شود، مصداق آن منحصر در واجب و صادر اول است؛ یعنی از واجب الوجود که واحد است به وحدت حقه حقیقی، جز معلول واحد که همان صادر اول است، صادر نمیشود؛ هرچند سایر مخلوقات نیز با واسطه معلول او هستند و وابستگی، تعلق و نیازشان به حقتعالی به مقدار نیاز و وابستگی صادر اول به اوست و وجود همه آنها عین فقر و نیاز وابستگی به ذات حق است؛ اما اگر واحد مقید به جهت وحدت باشد، قاعده منحصر در واجب الوجود نخواهد بود؛ زیرا هر علتی حتی اگر ذاتاً مرکب باشد، از آن جهت واحدی که موجب صدور معلول خاصی میشود، به مقتضای قانون سنخیت، از همان جهت نمیتواند علت برای معلول دیگری باشد و با این بیان نه تنها قاعده منحصر به واجب الوجود نیست، بلکه منحصر به علت بسیط نیز نخواهد بود<ref> انتظام، 344 ـ 345.</ref>. | مقصود فلاسفه از واحد در این قاعده، واحد حقیقی به وحدت حقه است که مصداق آن منحصر در واجب است<ref> سبزواری، تعلیقات، 7/204؛ آملی، درر الفوائد، 1/375 ـ 376.</ref> و از اینرو واحد، امر بسیطی است که در ذاتش هیچ جهت ترکیبی که موجب تکثر است، وجود ندارد<ref> طباطبایی، نهایة الحکمه، 2/26.</ref>. بر این اساس، اگر واحد در قاعده به طور مطلق اخذ شود، مصداق آن منحصر در واجب و صادر اول است؛ یعنی از واجب الوجود که واحد است به وحدت حقه حقیقی، جز معلول واحد که همان صادر اول است، صادر نمیشود؛ هرچند سایر مخلوقات نیز با واسطه معلول او هستند و وابستگی، تعلق و نیازشان به حقتعالی به مقدار نیاز و وابستگی صادر اول به اوست و وجود همه آنها عین فقر و نیاز وابستگی به ذات حق است؛ اما اگر واحد مقید به جهت وحدت باشد، قاعده منحصر در واجب الوجود نخواهد بود؛ زیرا هر علتی حتی اگر ذاتاً مرکب باشد، از آن جهت واحدی که موجب صدور معلول خاصی میشود، به مقتضای قانون سنخیت، از همان جهت نمیتواند علت برای معلول دیگری باشد و با این بیان نه تنها قاعده منحصر به واجب الوجود نیست، بلکه منحصر به علت بسیط نیز نخواهد بود<ref> انتظام، پیشفرضهای فلسفی، 344 ـ 345.</ref>. | ||
==تحلیل فلسفی و عرفانی امامخمینی== | ==تحلیل فلسفی و عرفانی امامخمینی== | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
1. برخی بر این باورند مقصود از واژه «امر» در آیه «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَر»<ref> قمر، 50.</ref>، امر تکوینی و آن هم دفعی و غیر تدریجی است؛ بنابراین معنای آیه این است که از خداوند تنها یک معلول صادر شده است و آن، فیض منبسط است<ref> آشتیانی، مهدی، 154 ـ 167.</ref>. امامخمینی نیز با استناد به این آیه، بر این باور است که در زبان قرآن از نخستین صادر از حق، به «امر» تعبیر شده است. این وحدت فیض منبسط، وحدتی حقیقی است که به حسب ذات، تکثر و تعددی ندارد؛ در واقع این فیض به منزله واحدی است که با تکرار خود و تنزل خود، کثرات عرضی را ایجاد میکند<ref> تعلیقه فوائد، 98 ـ 101؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، 64.</ref>؛ از اینرو در آیات الهی، به این حقیقت و وحدت با عناوینی مانند «امر واحد الهی» و «وجه الله» اشاره شده است<ref> امامخمینی، مصباح الهدایه، 64.</ref>. | 1. برخی بر این باورند مقصود از واژه «امر» در آیه «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَر»<ref> قمر، 50.</ref>، امر تکوینی و آن هم دفعی و غیر تدریجی است؛ بنابراین معنای آیه این است که از خداوند تنها یک معلول صادر شده است و آن، فیض منبسط است<ref> آشتیانی، مهدی، 154 ـ 167.</ref>. امامخمینی نیز با استناد به این آیه، بر این باور است که در زبان قرآن از نخستین صادر از حق، به «امر» تعبیر شده است. این وحدت فیض منبسط، وحدتی حقیقی است که به حسب ذات، تکثر و تعددی ندارد؛ در واقع این فیض به منزله واحدی است که با تکرار خود و تنزل خود، کثرات عرضی را ایجاد میکند<ref> تعلیقه فوائد، 98 ـ 101؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، 64.</ref>؛ از اینرو در آیات الهی، به این حقیقت و وحدت با عناوینی مانند «امر واحد الهی» و «وجه الله» اشاره شده است<ref> امامخمینی، مصباح الهدایه، 64.</ref>. | ||
2. بنابر نظر امامخمینی در برداشت از آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»<ref> نور، 35.</ref> از حقتعالی یک تجلی فعلی نوری و منبسط اطلاق صادر شده است و این وجود منبسط سِعی و ربطی، دارای اشد مراتب حضور بوده، معلوم و علم تفصیلی او شمرده میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/178.</ref>. ایشان با ابطال ماهیت و حدود از ناحیه علت، بر این باور است که وجود منبسط همان وجود فیض مقدس اطلاقی است که به تمام حیثیت، معلول است؛ بدون اینکه حیثیت دیگری ورای حیثیت معلولی داشته باشد<ref> | 2. بنابر نظر امامخمینی در برداشت از آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»<ref> نور، 35.</ref> از حقتعالی یک تجلی فعلی نوری و منبسط اطلاق صادر شده است و این وجود منبسط سِعی و ربطی، دارای اشد مراتب حضور بوده، معلوم و علم تفصیلی او شمرده میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/178.</ref>. ایشان با ابطال ماهیت و حدود از ناحیه علت، بر این باور است که وجود منبسط همان وجود فیض مقدس اطلاقی است که به تمام حیثیت، معلول است؛ بدون اینکه حیثیت دیگری ورای حیثیت معلولی داشته باشد<ref> امامخمینی، تقریرات، 2/178.</ref> و به واسطه تابش آن نور اشراقی، موجودات عالم طالع و ساطع گشتهاند و این موجودات همه عین آن نور<ref> وجود منبسط.</ref> هستند<ref> امامخمینی، تقریرات، 2/119 ـ 120.</ref>. | ||
3. طبق روایت «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل»<ref> مجلسی، 1/97.</ref>، اول صادر حقتعالی عقل است<ref> امامخمینی، تقریرات، 2/368.</ref>؛ چنانکه اول مخلوق روحانیین عالم، عقل است<ref> همو، حدیث جنود، 29.</ref>. امامخمینی بر مبنای اصالت وجود و تشکیک در مراتب، صادر نخست در نظام فلسفی را عقل اول بر اساس حکمت متعالیه معرفی میکند و اوصافی چون جامعیت، وحدت و بساطت را برای آن بر میشمارد و بر این باور است که عقل اول در عین وحدت، جامع تمام کمالات است؛ اگر نشر و گسترده شود، تمام نظام عالم است<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/356.</ref>؛ از اینرو عقل اول و صادر اول غیر وجود نیست؛ زیرا از حقتعالی جز وجود صادر نمیشود و جهت صدور تنها وجود است<ref> همان، 2/370.</ref>. | 3. طبق روایت «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل»<ref> مجلسی، 1/97.</ref>، اول صادر حقتعالی عقل است<ref> امامخمینی، تقریرات، 2/368.</ref>؛ چنانکه اول مخلوق روحانیین عالم، عقل است<ref> همو، حدیث جنود، 29.</ref>. امامخمینی بر مبنای اصالت وجود و تشکیک در مراتب، صادر نخست در نظام فلسفی را عقل اول بر اساس حکمت متعالیه معرفی میکند و اوصافی چون جامعیت، وحدت و بساطت را برای آن بر میشمارد و بر این باور است که عقل اول در عین وحدت، جامع تمام کمالات است؛ اگر نشر و گسترده شود، تمام نظام عالم است<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/356.</ref>؛ از اینرو عقل اول و صادر اول غیر وجود نیست؛ زیرا از حقتعالی جز وجود صادر نمیشود و جهت صدور تنها وجود است<ref> همان، 2/370.</ref>. |
ویرایش