پرش به محتوا

جسم: تفاوت میان نسخه‌ها

۳ بایت حذف‌شده ،  ‏۳۰ آذر ۱۴۰۱
خط ۴۴: خط ۴۴:
فلاسفه مشاء جسم را ترکیب‌یافته از ماده و صورت می‌دانند و در مقام اثبات هیولی، براهینی از جمله برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل اقامه کرده‌اند. امام‌خمینی براهین اثبات هیولی را بنابر مسلک مشاء تقریر می‌کند:
فلاسفه مشاء جسم را ترکیب‌یافته از ماده و صورت می‌دانند و در مقام اثبات هیولی، براهینی از جمله برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل اقامه کرده‌اند. امام‌خمینی براهین اثبات هیولی را بنابر مسلک مشاء تقریر می‌کند:
===برهان اول===
===برهان اول===
* (فصل و وصل): جسم انفصال‌پذیر است و مجرد اتصال، انفصال‌پذیر نیست؛ پس جسم مجرد اتصال نیست؛ از طرفی اتصال خارج از حقیقت جسم نیست؛ اما تمام حقیقت جسم هم نیست؛ پس اتصال جزء جسم است. بنابراین برای جسم، جزء دیگری نیز هست که اتصال و انفصال را قبول می‌کند<ref>امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۶.</ref>
(فصل و وصل): جسم انفصال‌پذیر است و مجرد اتصال، انفصال‌پذیر نیست؛ پس جسم مجرد اتصال نیست؛ از طرفی اتصال خارج از حقیقت جسم نیست؛ اما تمام حقیقت جسم هم نیست؛ پس اتصال جزء جسم است. بنابراین برای جسم، جزء دیگری نیز هست که اتصال و انفصال را قبول می‌کند<ref>امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۶.</ref>
===برهان دوم===
===برهان دوم===
* (قوه و فعل): برای جسم [[صورت اتصالیه]] است و آن معنای بالفعل‌بودن جسم است؛ چون جسم بالفعل وجود دارد. همچنین برای جسم استعداد قبول حرکت و [[صورت نوعیه|صور نوعیه]] از قبیل [[صورت معدنی]] و [[صورت نباتی|نباتی]] و [[صورت حیوانی|حیوانی]] نیز هست، پس در جسم دو جهت وجود دارد:<br>
(قوه و فعل): برای جسم [[صورت اتصالیه]] است و آن معنای بالفعل‌بودن جسم است؛ چون جسم بالفعل وجود دارد. همچنین برای جسم استعداد قبول حرکت و [[صورت نوعیه|صور نوعیه]] از قبیل [[صورت معدنی]] و [[صورت نباتی|نباتی]] و [[صورت حیوانی|حیوانی]] نیز هست، پس در جسم دو جهت وجود دارد:<br>
یکی جهت فعلی و دیگری جهت بالقوه، و شیء نمی‌تواند از آن حیث که بالفعل است بالقوه هم باشد؛ زیرا مرجع فعلیت، [[وجدان]] است و شیء واحد نمی‌تواند از جهت واحد مصحح دو حالتِ وجدان و فقدان باشد. پس آنچه جسم به واسطه آن بالفعل است، صورت است و آنچه جسم به واسطه آن بالقوه است، هیولی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۶ـ۴۵۷.</ref><br>
یکی جهت فعلی و دیگری جهت بالقوه، و شیء نمی‌تواند از آن حیث که بالفعل است بالقوه هم باشد؛ زیرا مرجع فعلیت، [[وجدان]] است و شیء واحد نمی‌تواند از جهت واحد مصحح دو حالتِ وجدان و فقدان باشد. پس آنچه جسم به واسطه آن بالفعل است، صورت است و آنچه جسم به واسطه آن بالقوه است، هیولی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۲/۴۵۶ـ۴۵۷.</ref><br>
شیخ اشراق این دیدگاه مشاء را قبول ندارد و براهین مشائی را نقد می‌کند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۵ـ۷۶؛ زارعی، بررسی انتقادات ملاصدرا بر سهروردی، ۸۸.</ref> وی در مقام نقد برهان مشاء معتقد است واژه (اتصال) به صورت [[اشتراک لفظی]]، بر دو معنا گفته می‌شود:<br>
شیخ اشراق این دیدگاه مشاء را قبول ندارد و براهین مشائی را نقد می‌کند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۷۵ـ۷۶؛ زارعی، بررسی انتقادات ملاصدرا بر سهروردی، ۸۸.</ref> وی در مقام نقد برهان مشاء معتقد است واژه (اتصال) به صورت [[اشتراک لفظی]]، بر دو معنا گفته می‌شود:<br>
خط ۵۳: خط ۵۳:
از این‌رو، اگرچه امتداد جوهری در برابر انفصال نیست، با روی‌دادن انفصال، این امتداد هم باقی نمی‌ماند؛ به همین جهت، قابل و پذیرای انفصال، چیزی غیر از اتصال و امتداد جوهری است که همان هیولی است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۷۸؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۵.</ref> البته هیولی در کلام ملاصدرا با هیولی که در مشاء بحث می‌شود، متفاوت است؛ زیرا در فلسفه صدرایی ماده اولی و هیولی، به جوهریت صورت، جوهر است و در واقع، یکی از حیثیات صورت محسوب می‌شود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۳۰۰ و ۳۰۷؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۵.</ref><br>
از این‌رو، اگرچه امتداد جوهری در برابر انفصال نیست، با روی‌دادن انفصال، این امتداد هم باقی نمی‌ماند؛ به همین جهت، قابل و پذیرای انفصال، چیزی غیر از اتصال و امتداد جوهری است که همان هیولی است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۷۸؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۵.</ref> البته هیولی در کلام ملاصدرا با هیولی که در مشاء بحث می‌شود، متفاوت است؛ زیرا در فلسفه صدرایی ماده اولی و هیولی، به جوهریت صورت، جوهر است و در واقع، یکی از حیثیات صورت محسوب می‌شود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۳۰۰ و ۳۰۷؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۳۳۵.</ref><br>
امام‌خمینی نیز جسم را مرکب از ماده و صورت می‌داند و خاطرنشان می‌کند میان مشائی‌ها و اشراقی‌ها درباره وجود هیولی، اختلاف است: مشائی‌ها به قوه‌ای که آن را مبدأ صور نوعیه می‌دانند، قائل‌اند.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۶ـ۴۷.</ref> و تبدیلات صور نوعیه را مراحل ترقیات آن می‌دانند؛ اما اشراقی‌ها به چیزی غیر از صورت نوعیه قائل نیستند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۵۸.</ref> ایشان همسو با ملاصدرا،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۴۳۴ و ۵/۷۷ـ۷۹، ۱۰۹ـ۱۱۰.</ref> بر خلاف شیخ اشراق، هیولی را با عنوان جزء بالقوه جسم پذیرفته است.
امام‌خمینی نیز جسم را مرکب از ماده و صورت می‌داند و خاطرنشان می‌کند میان مشائی‌ها و اشراقی‌ها درباره وجود هیولی، اختلاف است: مشائی‌ها به قوه‌ای که آن را مبدأ صور نوعیه می‌دانند، قائل‌اند.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۶ـ۴۷.</ref> و تبدیلات صور نوعیه را مراحل ترقیات آن می‌دانند؛ اما اشراقی‌ها به چیزی غیر از صورت نوعیه قائل نیستند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، ۱/۵۸.</ref> ایشان همسو با ملاصدرا،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۴۳۴ و ۵/۷۷ـ۷۹، ۱۰۹ـ۱۱۰.</ref> بر خلاف شیخ اشراق، هیولی را با عنوان جزء بالقوه جسم پذیرفته است.
==اقسام جسم==
==اقسام جسم==
حکما بر اساس طبیعیات قدیم برای جسم اقسامی قائل بودند؛ ازجمله بسیط و مرکب، عنصری و فلکی.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۱۵۴ـ۱۶۰ و ۱۹۸؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۵۲ـ۴۵۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۱۸.</ref> امام‌خمینی نیز بر اساس طبیعیات قدیم، برای جسم اقسامی ذکر کرده است؛ ازجمله:<br>
حکما بر اساس طبیعیات قدیم برای جسم اقسامی قائل بودند؛ ازجمله بسیط و مرکب، عنصری و فلکی.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۱۵۴ـ۱۶۰ و ۱۹۸؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۵۲ـ۴۵۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۱۸.</ref> امام‌خمینی نیز بر اساس طبیعیات قدیم، برای جسم اقسامی ذکر کرده است؛ ازجمله:<br>
Image-reviewer، confirmed، templateeditor
۷۲۱

ویرایش