ارتجاع: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''ارتجاع'''، واپسگرایی و ایستادگی در برابر تحول و پیشرفت. ==معنای لغوی و اصطلاحی== ارتجاع از ریشه «رجع» و به معنای بازگردانیدن، بازگشتن و بازپسگرفتن عطا و بخشش است.<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۲۵-۲۲۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۸/۱۱۴؛ معین، ۱/۱۹۰.<...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۸
ارتجاع، واپسگرایی و ایستادگی در برابر تحول و پیشرفت.
معنای لغوی و اصطلاحی
ارتجاع از ریشه «رجع» و به معنای بازگردانیدن، بازگشتن و بازپسگرفتن عطا و بخشش است.[۱] در اصطلاح سیاسی ارتجاع در برابر ترقیخواهی و به معنای گرایش به گذشته و مخالفت با پیشرفت اجتماعی[۲] و نیز مخالفت با هر گونه تحول بنیادین در روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی[۳] است. ارتجاع با «تحجر» به معنای تنگنظری و بستهذهنی و داشتن اندیشه ساکن و راکد ارتباط دارد[۴] و مفاهیم جمود، تحجر، و کهنهپرستی نیز به مفهوم ارتجاع نزدیکاند و گاه مترادف بهکار رفتهاند.[۵] (ببینید: تحجر) مرتجع به کسی گفته میشود که بر حفظ وضع موجود پافشاری میکند و با اندیشه بازگشت به گذشته با هر گونه پیشرفت و تغییر در اجتماع و اقتصاد و سیاست مخالف است[۶]؛ از اینرو از حاکمان مستبد، کلیسای کاتولیک و اشرافیت موروثی که سد راه ترقی و پیشرفت به سوی عدالت بودهاند با عنوان نیروهای ارتجاع یاد شده است.[۷]
ارتجاع امری نسبی است و ممکن است امری از مصادیق ارتجاع و واپسگرایی شمرده شود؛ در حالیکه همان در شرایط و جامعهای دیگر از مصادیق پیشرفت و ترقی به شمار رود[۸]؛ بر همین اساس هر گونه بازگشت به گذشته ارتجاع نیست، بلکه بازگشتی که انحطاطی، مخالف فطرت و ارزشهای الهی باشد، ارتجاع است[۹]؛ از همینرو تخلف از سنت پیامبر اکرم(ص) و دستورهای قرآن کریم در نوع خود بدترین شکل عقبگرد و ارتجاع است.[۱۰]
امامخمینی با اشاره به اینکه دستورهای مذهبی اسلام مترقیترینِ دستورهاست، [۱۱] انحطاط اخلاقی، فکری و عملی[۱۲] و نیز پیروی محض از دیگران[۱۳] را ارتجاع حقیقی و حفظ عزت، بزرگی و استقلال را ارزشهایی ضد ارتجاعی[۱۴] میداند. ایشان با تاکید بر اینکه مردم باید به پیش بروند و در فکر پیشرفت باشند و به عقب برنگردند، در مواردی نسبتدادن ارتجاع و عقبماندگی به مسلمانان را نوعی تکفیر مؤمنان شمرده است[۱۵] (ببینید: تکفیر)؛ چنانکه افکار و اندیشههای کمونیستی را ارتجاعی میدانست و معتقد بود شعار کمونیستها که میگویند «دین افیون تودههاست» مصداق ارتجاع کمونیسم و برای چپاول مردم است.[۱۶]
پیشینه
ارتجاع سابقه دیرینهای در تاریخ دارد؛ چنانکه قرآن کریم تاکید کرده است که هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه افرادی (که ازجمله نگاه به پیشینیان خود دارند) در برابر وی صفکشی کردند و به مخالفت برخاستند.[۱۷] مرتجعان همواره در برابر دعوت انبیا(ع) به سوی یگانهپرستی و ایجاد تحول مقاومت کردند و بر پیروی از سنتهای پدران و گذشتگان خود اصرار داشتهاند.[۱۸] در دوره پیامبر اکرم(ص) و زمان نزول قرآن نیز ارتجاع وجود داشته است.[۱۹] پس از رحلت ایشان در بعضی شئون جامعه و در بخشی از مردم، ارتجاع یا بازگشت به جاهلیت روی داد و برخی از صحابه از عمل به نصب الهی و وصایای پیامبر اکرم(ص) سر باز زدند[۲۰] و به تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع) به قهقرا برگشتند.[۲۱] با رویکارآمدن امویان و آغاز خلافت معاویه و سپس یزیدبنمعاویه نظام سیاسی اسلام به رژیمی سلطنتی و ارتجاعی مانند رژیمهای روم و ایران تنزل یافت که امامان(ع) تلاش میکردند از این ارتجاع جلوگیری کنند و اسلام و حکومت را به مسیر اصلی خود برگردانند.[۲۲]
پیشینه ارتجاع به عنوان یک اصطلاح سیاسی به انقلاب ۱۷۸۹م/ ۱۱۶۸ش فرانسه بر میگردد. سلطنتطلبان که با پیروزی انقلاب به خارج گریخته بودند با کمک رژیمهای سلطنتی و استبدادی دوباره بازگشتند و رژیم سلطنتی را در فرانسه برقرار کردند. از آن پس بازگشت به وضعیت سابق را ارتجاع و کسانی را که به بازگشت به وضعیت گذشته گرایش داشتند، مرتجع خواندند.[۲۳] در دوره اخیر نازیها در آلمان و فاشیستها در ایتالیا اصطلاح ارتجاع را برای تحرکات نهادهای دموکراتیک و مذهبی به کار میبردند[۲۴]؛ ولی کمونیستها که به حرکت جبری جامعه به سوی سوسیالیسم و کمونیسم باور داشتند، مخالفت و مقاومت در برابر این سیر تحول را ارتجاع میدانستند؛ از اینرو مردم مذهبی و طرفداران مالکیت خصوصی را مرتجع معرفی میکردند.[۲۵] همچنین مخالفتهای کلیسا با مظاهر تمدن جدید سبب شد دین مسیحیت نماد ارتجاعی شمرده شود و این برداشت کمکم به دیگر ادیان نیز سرایت داده شد.[۲۶] در ایران افرادی مانند فتحعلی آخوندزاده به مخالفت با اسلام و روحانیت پرداختند و با کارها و شیوههایی از راه داستاننویسی، نمایشنامهنویسی، تاریخنگاری و نیز سرودن شعر تلاش کردند دین اسلام را ارتجاعی به شمار آورند.[۲۷] علیاکبر حکمیزاده در کتابچهای احکام اسلام را ارتجاعی و ناکارآمد معرفی کرد و امامخمینی با نوشتن کتاب کشف اسرار به وی پاسخ داد. ایشان با اشاره به اینکه نویسنده کتاب شخصی بیاطلاع از قوانین اسلام بوده است با استناد به دلایل فراوان تاکید کرد که دین اسلام ارتجاعی نیست و احکام اسلام پاسخگوی جزئیترین نیازهای بشری در تمام زمانهاست.[۲۸] (ببینید: کشف اسرار)
ارتجاع در نگاه اسلام
اسلام ترقی و پیشرفت را حرکت فرد از وضعیت جاهلیت به زندگی انسانی و سپس به حیات طیبه میداند که از ایمان به خدا و نبوت و معاد جداییناپذیر است؛ بر همین اساس در اسلام، مرتد، مرتجع به شمار میرود؛ زیرا ارتجاع فرد، ارتداد و بازگشت به وضع سابق و جاهلیت و بازگشت از ایمان به کفر است.[۲۹] قرآن کریم با اشاره به واکنش کفار و مشرکان در برابر تعالیم الهی و کهنه و تکراری[۳۰] و ارتجاعیشمردن وحی، [۳۱] اعلام میکند قوانین الهی بهترین آموزهها برای انسان است و هر جریان و تفکری که در برابر آن قرار گیرد، جاهلی و ارتجاعی است.[۳۲] در قرآن اهل کتاب که از پذیرش دعوت پیامبر(ص) سر باز میزدند[۳۳] و منافقان که با وجود پذیرش ظاهری اسلام پایبند به عقاید جاهلی بودند[۳۴] و مرتدان که پس از پذیرش اسلام به عقاید جاهلی برگشتند و مشرک شدند، [۳۵] نمونههایی از بازگشت به کفر جاهلی شمرده شدهاند و از کار آنان با تعبیر ارتجاع، [۳۶] و «ارتداد»[۳۷] یاد شده است[۳۸]؛ همچنین در قرآن از اموری مانند استفاده از افکار و عقاید باطل پدران خود برای توجیه اعمال ناشایست، [۳۹] کژتابی و رویگردانی از وحی، [۴۰] مقاومت در برابر احکام خدا و پیغمبر(ص)، [۴۱] توجیه پایبندی مشرکان به عقاید نیاکان خود، [۴۲] یاد شده که به نوعی مصداق ارتجاع و واپسگرایی است. پیغمبر اکرم(ص) در حجةالوداع به مسلمانان هشدار داد پس از ایشان، با برگشتن به گذشته کافر نشوند[۴۳]؛ چنانکه بر اساس منطق و فرهنگ اسلامی، رژیمهای سلطنتی و نیز رژیمهایی که نظام اقتصادی غیر اسلامی را پذیرفتهاند، مرتجعاند.[۴۴]
نقد ارتجاع و مرتجعان
امامخمینی بارها درباره ارتجاع و مرتجعان در عرصههای مختلف و ابعاد و زوایای گوناگون سخن گفته است. ایشان با اشاره به اینکه قوانین اسلام در هر عصری قابل تطبیق بر جزئیترین مسائل جدید است، کسانی که اسلام را به ارتجاعیبودن متهم میکنند، افرادی بیاطلاع از احکام اسلام معرفی کرده است[۴۵] و به برخی از مصادیق، افراد و جریانهایی که ایشان از آنها با عنوان افراد و گروههای ارتجاعی یاد کرده، اشاره میشود:
- مقدسنماها: با توجه به اینکه در نگاه امامخمینی مقدسنماها جلوی نفوذ و رشد و ترقی اسلام و مسلمانان را میگیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند[۴۶]؛ آنان مصداقی از تحجر و ارتجاعاند. به نظر ایشان مقدسنماها متوجه مصالح و مفاسد نیستند؛ بنابراین اگر علما (مصلحان) بخواهند کاری انجام دهند، حکومت تشکیل دهند یا قدرتی را در اختیار بگیرند، با آنان مخالفت و آنان را در جامعه ضایع میکنند.[۴۷] امامخمینی در آغاز نهضت اسلامی، وجود برخی افراد ناآگاه، متعصب و مقدسنما را در میان حوزه و روحانیت خطری برای اسلام و نهضت اسلامی میدانست[۴۸] و معتقد بود افکار ابلهانهای که در ذهن برخی از مقدسنماها وجود دارد به استعمارگران و دولتهای ستمگر کمک میکند وضع کشورهای اسلامی را به همین صورت نگهدارند.[۴۹] ایشان تاکید داشت کسانی که به «مقدسین» معروفاند و در حقیقت مقدسنما هستند نه مقدس، باید افکارشان را اصلاح و تکلیف خود را مشخص کنند؛ زیرا مانع اصلاحات و مانع نهضت اسلامیاند و دست علما را (در مبارزه با رژیم و دفاع از کیان اسلام و روحانیت) بستهاند.[۵۰]
امامخمینی پس از پیروزی انقلاب نیز بارها از سنگاندازی و مخالفتهای ضمنی و تهمت ارتجاع به انقلاب و ارزشهای اسلامی از سوی برخی گروههای ضد انقلاب و قلمبهدستان غربزده که نظام جمهوری اسلامی و اموری مانند جدابودن مردها و زنها در کنار دریا را ارتجاع دانسته و تمدن را در اختلاط زن و مرد و اینکه پسرها و دخترها در دریا با هم باشند، میشمارند[۵۱] و همچنین مخالفت افراد متحجر و مقدسنماها با انقلاب و نگرش مرتجعانه آنان به مسائل کشور و انقلاب، سخن گفته است. (ببینید: تحجر)
- رژیمهای سلطنتی: امامخمینی اساساً رژیم شاهنشاهی و نظامهای سلطنتی را ارتجاعی میدانست.[۵۲] ایشان در پیام به زائران بیتالله الحرام در سال ۱۳۴۹ اساس رژیم شاهنشاهی را مصداق بارزی از ارتجاع ننگین و مخالف اسلام و سیره رسول خدا(ص) شمرد[۵۳] و افشاگری و بیان حقایق تلخِ پیرامون اقدامات استعمارگران و رژیمهای دستنشانده آنان را حرکتی در راستای مبارزه با ارتجاع دانست.[۵۴]
- رژیم پهلوی: امامخمینی رژیم پهلوی را به صورت خاص رژیمی ارتجاعی میدانست و از آن با تعبیر بربریّت نام برده است.[۵۵] ایشان آن رژیم را که باعث سلب آزادی و استقلال ملت میشد و خیانت به ملت و مملکت میکرد، مرتجع حقیقی میدانست[۵۶]؛ چنانکه برای مثال در نگاه ایشان اسراف و تبذیر و ریختوپاشهایی که در مجالس و مهمانیهای دولتی رژیم پهلوی صورت میگرفت یا تاسیس سازمانهای عریض و طویل دولتی که هزینه هنگفتی از بیتالمال را دربر داشت و باعث شکستهشدن عزت نفس دولت برابر بیگانگان شده بود، [۵۷] ترساندن، تهدید و شکنجه مبارزان و بیاعتنایی به قوانین اسلام از سوی رژیم پهلوی[۵۸] و اقدام آن رژیم در تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی، برگرداندن تاریخ زنده اسلام به تاریخ ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی گبرها و افتخارکردن به سابقه ۲۵۰۰ساله و به استخوانهای پوسیده پادشاهان که از زیر خاک در میآوردند، [۵۹] حرکتی ارتجاعی بود. ایشان تاکید داشت تفتیش عقاید قرون وسطایی ماموران رژیم محمدرضا پهلوی را به عنوان مرتجعترین گماشتگان استعمار و استبداد مبدل کرده بود[۶۰]؛ چنانکه در مصاحبه با شبکه یک تلویزیون فرانسه محمدرضا پهلوی را گذشتهگرا، مخالف تمدن و مجری سیاست امپریالیستها دانست و اعلام کرد کشاورزی وابسته، جامعه مصرفی، دستگاه قضایی و احزاب غیر مستقل، مظهر عقبماندگی ایران است و مسبب همه آنها قدرت ارتجاعی پهلوی است و مردم ایران با ارتجاع یادشده مبارزه میکنند.[۶۱]
- مقابلهکنندگان با مبارزه با فساد: یکی از مواردی که هم در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی و هم پس از پیروزی انقلاب باعث متهمکردن روحانیت به ارتجاع میشد، مبارزه با فساد بود. امامخمینی با اشاره به تلاشهایی که برای منحرفکردن جوانان صورت میگرفت، اعلام کرد بعضی مطبوعات مبارزه با فساد و حتی مبارزه با فضاحتهایی که در کنار دریا انجام میگرفت را، ارتجاع معرفی کردند و جلوگیری از اختلاط زن و مرد و دختر و پسر در استفاده از دریا را خلاف تمدن دانستند.[۶۲] به نظر ایشان رژیم پهلوی مظاهر تمدن مانند رادیو و تلویزیون را هم از صورت طبیعی خارج کرد و با برنامههای مبتذل و مضحک و بساطی که به راهانداخت، استفادههای حلال را تبدیل به حرام کرد؛ همچنین روزنامهها، مجلات و کتابهایی که منتشر میشد، همه به دست استعمار بود و مطالب بهقدری مبتذل بود که فکر جوانان را مسموم میکرد.[۶۳] (ببینید: جوان)
اتهام ارتجاع به اسلام و روحانیت
رژیم پهلوی در سالهای نخست مبارزه، (۱۳۴۱-۱۳۴۲) روحانیت متعهد و مسئول را که به مبارزه با آن رژیم برخاسته بود، «ارتجاع سیاه» نامید؛ چنانکه به دنبال تحریم همهپرسی انقلاب سفید از سوی امامخمینی، [۶۴] محمدرضا پهلوی که از بیاعتنایی و بیتوجهی شدید علمای حوزه و مردم قم، [۶۵] (ببینید: انقلاب سفید) بهشدت عصبانی شده بود، در سخنانی تند و اهانتآمیز، روحانیت را افرادی مرتجع و قشری که از هزار سال پیش تاکنون فکرشان تکان نخورده معرفی و اعلام کرد ارتجاع سیاه افرادی نفهم و بدنیتاند[۶۶] و اجتماع بزرگ و تظاهرات مردم تهران را که پس از پخش اطلاعیه امامخمینی در اعتراض و مخالفت با برگزاری همهپرسی تشکیل شده بود[۶۷] «غائله» ای نامید که با تحریک عوامل ارتجاع سیاه انجام گرفته است که مقصودش روحانیت بود.[۶۸]
امامخمینی در واکنش و پاسخ به این اتهام در سخنرانی ۲۶ فروردین ۱۳۴۳ در مسجد اعظم قم با اشاره به اینکه نیروهای رژیم پهلوی علمای اسلام را ارتجاع سیاه و مخالف اصلاحات و مخالف ترقی مملکت معرفی میکنند که میخواهند به قرون وسطی برگردند، اعلام کرد علمای اسلام با این مملکت و با قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها، سیاهروزیها و قتل و غارتهای رژیم پهلوی مخالفاند.[۶۹] ایشان با تاکید بر اینکه نمیشود قوانین الهی و روایات پیغمبر(ص) و ائمه(ع) را ارتجاع سیاه دانست، اظهار داشت خواستههای روحانیت عمل به قوانین اسلام است[۷۰] و روحانیان که خواستشان عمل به قانون اساسی است، مرتجع نیستند، بلکه آنان که دستهجمعی مردم را حبس و تبعید میکنند و سلولهای آنان پر از علما، متدینان، استادان و محترمان است، مرتجعاند.[۷۱]
امامخمینی در سالهای بعد نیز با اشاره به اینکه خواسته علمای مبارز، آزادی مردم و استقلال کشور است و کسی که آزادی و استقلال میخواهد، مترقی است نه مرتجع، اعلام کرد که رژیم پهلوی با تبلیغات سوء و گفتن مسائل اشتباه و خلاف واقع به مردم، تلاش میکند خواستههای روحانیان را ارتجاعی معرفی کند و آنان را متهم کند که میخواهند امور را به هزار و چند صد سال قبل برگردانند.[۷۲] ایشان خاطرنشان میکرد در منطق رژیم پهلوی ملتی که خواهان استقلال و آزادی است، مرتجع است و از نظر آنان تا پیوند با امریکا نباشد و همه چیز کشور زیر سلطه امریکا نباشد، ملت مترقی نیستند! در حالیکه نباید بیگانگان بر مردم حکومت کنند[۷۳] و ارزش حیات به آزادی و استقلال است و حیات زیر سلطه بیگانگان ارزشی ندارد.[۷۴] ایشان با اشاره به اینکه قرآن کریم بهروشنی از سلطه کفار بر مسلمانان نهی کرده است، [۷۵] یادآوری کرد این مسئله در منطق رژیم پهلوی جایی ندارد.[۷۶]
به نظر امامخمینی علت اینکه رژیم پهلوی اسلام و روحانیت را به کهنهپرستی و ارتجاعیبودن متهم میکرد و با صرف مبالغ زیاد و با تبلیغات سوء در روزنامهها، این اتهام را بهشدت تبلیغ میکرد، [۷۷] این بود که اسلام و روحانیت که ریشه در عمق جان مردم داشت، تنها خطر جدی بود که در برابر رژیم پهلوی و اقدامات خلاف آن میایستاد و با آنها مخالفت میکرد.[۷۸] ایشان خاطرنشان کرده است پس از پیروزی انقلاب نیز نیروهای رژیم پهلوی و مخالفان انقلاب برای ضعیفکردن روحانیان که اساس استقلال کشور بود، تلاش میکردند با اتهام ارتجاع به آنان، جوانان را که از عمق جریانها مطلع نبودند، از مسیر اصلی، منحرف و بدبین به روحانیت کنند؛ در حالیکه به کار بردن واژه ارتجاع در مورد طبقه روحانیت که از نادرترین قشرهاییاند که زیر بار شرق و غرب نمیروند، خیانت است و کسانی که روحانیان را مرتجع میدانند، در نهایت راه محمدرضا پهلوی و امریکا را میروند.[۷۹] محمدرضا پهلوی از یک طرف با تعبیرهایی مانند «دین مبین اسلام» تظاهر به مذهب میکرد و از طرف دیگر دین اسلام را ارتجاعی و روحانیت و علما را مرتجع میشمرد.[۸۰] ایشان با اشاره به اینکه دین اسلام سرمنشا همه آزادیها، همه آزادگیها، همه بزرگیها، همه آقاییها و همه استقلالهاست، از رژیم پهلوی که اسلام و روحانیت را متهم به ارتجاع سیاه میکرد، خواست اگر اسلام را قبول دارد باید مشخص کند که کجای اسلام و احکام اسلام ارتجاع است.[۸۱] ایشان با تاکید بر اینکه علمای اسلام مرتجع و واپسگرا نیستند[۸۲] و مراجع تقلید و علمای اسلام در بالاترین مرتبه تمدناند و از همه مظاهر تمدن استفاده میکنند، [۸۳] تبلیغات رژیم پهلوی را درباره اینکه علما و روحانیان با استفاده از برق و سوارشدن بر هواپیما مخالفاند و میخواهند به قرون وسطی برگردند، تهمت به اسلام و روحانیت دانست.[۸۴]
همچنین در ۱۷/۱۰/۱۳۵۶ به دستور رژیم پهلوی، مقالهای با عنوان «استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات چاپ شد که با اهانت به امامخمینی از روحانیت با عنوان ارتجاع سیاه یاد کرد.[۸۵] امامخمینی اتهام ارتجاعیبودن به روحانیت در آستانه انقلاب را از تبلیغات کهنه و بیاثر رژیم پهلوی میدانست[۸۶] و از ملت میخواست در برابر اینگونه اتهامات بیاعتنا باشند و با پشتیبانی از روحانیت دین خود را به اسلام ادا کنند.[۸۷] ایشان با اشاره به مبهمبودن واژه ارتجاع در تبلیغات رژیم پهلوی علیه روحانیان و روشننبودن مقصود رژیم، جوانان را از سطحینگری برحذر داشت[۸۸] و تاکید کرد توهین به روحانیان تضعیف آنان با کلمه «ارتجاع» ضربه به استقلال و آزادی است.[۸۹]
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۲۵-۲۲۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۸/۱۱۴؛ معین، ۱/۱۹۰.
- ↑ طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، ۱۲۸؛ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶.
- ↑ علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۱۴.
- ↑ اسفندیاری، جمود و خمود، ۵۳.
- ↑ خداپرستی، فرهنگ جامع، ۲۴.
- ↑ طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، ۱۲۸؛ علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷.
- ↑ پاشایی، فرهنگ جامع، ۶۲.
- ↑ علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷؛ آقابخشی و افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، ۵۶۹.
- ↑ فارسی، انقلاب تکاملی، ۴۰۰-۴۰۳.
- ↑ فارسی، انقلاب تکاملی، ۴۰۶-۴۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸ و ۲۹۴-۲۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۷۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۷.
- ↑ حجر، ۱۱؛ انبیاء، ۲.
- ↑ اعراف، ۷۰؛ هود، ۶۲.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶-۷۷.
- ↑ مفید، الارشاد، ۱/۱۷۴-۱۷۷؛ عسکری، معالم المدرستین، ۱/۴۹۰-۴۹۶.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۵۰، ۲۰۶-۲۰۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶-۷۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷.
- ↑ زمانی، اسلام و تمدن جدید، ۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۳/۱۹-۲۳.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۷-۸.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶.
- ↑ انفال، ۳۱؛ احقاف، ۱۱.
- ↑ انعام، ۲۵.
- ↑ مائده، ۵۰.
- ↑ بقره، ۹۱؛ آل عمران، ۷۳.
- ↑ بقره، ۱۴.
- ↑ نساء، ۱۲۷.
- ↑ آل عمران، ۱۴۴ و ۱۴۹.
- ↑ نساء، ۱۳۷؛ بقره، ۲۱۷؛ مائده، ۵۴.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۳۷ و ۵/۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ اعراف، ۲۸؛ زخرف، ۲۳-۲۴.
- ↑ بقره، ۱۷۰.
- ↑ مائده، ۱۰۴.
- ↑ انبیا، ۵۳.
- ↑ ابنماجه، سنن، ۲/۱۳۰۰.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷-۷۸.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۷-۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۱۰ و ۱۱/۵۱۲-۵۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۳۵-۳۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۸۰-۳۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۱۱ و ۴۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۹۰-۴۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۷۲-۱۷۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۶۹، ۲۹۹-۳۰۰ و ۱۰/۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۳۵-۱۳۷.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۲۸۷-۲۸۸.
- ↑ روحانی، ۱/۲۹۰-۲۹۱؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۲/۱۲-۱۶ و ۱۸-۱۹.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۲۶۲.
- ↑ فوزی، مذهب و مدرنیزاسیون در ایران، ۲۴۲-۲۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۱۱ و ۴۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۹۰ و ۱۱/۵۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۱۹ و ۷/۴۱۹.
- ↑ نساء، ۱۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۹۰ و ۴۲۶؛ امامخمینی، البیع، ۲/۷۲۱-۷۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۹۲ و ۱۰/۴۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۹۴؛ ۱۰/۴۷۶ و ۱۲/۲۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶-۲۸۷ و ۲۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶-۲۸۷ و ۲۹۴.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۹۵ و ۴۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۹.
منابع
- قرآن کریم.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- آقابخشی، علی و مینو افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.
- ابنماجه قزوینی، محمدبنیزید، سنن ابنماجه، سنن، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اسفندیاری، محمد، جمود و خمود، قم، صحیفه خرد، چاپ سوم، ۱۳۸۸ش.
- اطلاعات، روزنامه، ۱۷/۱۰/۱۳۵۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- پاشایی، ع، تهران، مازیار، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- خداپرستی، فرجالله، فرهنگ جامع واژگان مترادف و متضاد زبان فارسی، شیراز، دانشنامه فارس، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، ج۱، تهران، عروج، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۱ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، ج۳، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۲ش.
- زمانی، مصطفی، اسلام و تمدن جدید، تهران، تهران، کتابخانه صدر، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طلوعی، محمود، فرهنگ جامع علوم سیاسی، تهران، علم، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
- عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسة النعمان للطباعة والنشر و التوزیع، ۱۴۱۰ق.
- علیبابایی، غلامرضا، فرهنگ روابط بینالملل، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ چهارم، ۱۳۸۵ش.
- فارسی، جلالالدین، انقلاب تکاملی اسلام، تهران، آسیا، ۱۳۴۹ش.
- فارسی، جلالالدین، فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی، تهران، بنیاد فرهنگی امامرضا(ع)، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- فراهیدی، کتاب العین، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فوزی، یحیی، مذهب و مدرنیزاسیون در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۰ش.
- مفید، محمدبنمحمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آلالبیت، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
محمد غلامی، مقاله «ارتجاع»، دانشنامه امامخمینی(ره)، ج۱، ص۵۹۵-۶۰۱.