تمدن

از ویکی امام خمینی

تمدن، دستاوردهای مادی و معنوی انسان در جوامع شهری.

تمدن –که مربوط به زندگی اجتماعی و شهری است- حالتی است که در پرتو آن، ملت‌ها به نهایت ترقی خود در علوم و فنون می‌رسند. طبق سنت قطعی طبیعت، یک تمدن برای همیشه باقی نخواهد ماند و مهم‌ترین عوامل نابودی تمدن‌ها، ظلم، فسق و فجور، تفرقه و ترک امر به معروف است.

در نظر امام‌خمینی تمدن، پیشرفت و ترقی‌ای است که مبتنی بر معیارهای اسلامی باشد و توانایی لازم برای سوق‌دادن انسان‌ها به تعالی مادی و معنوی را داشته باشد. آرمان نوسازی تمدن اسلامیِ ایشان نیز فقط با رجوع دوباره به «اسلام» ممکن خواهد بود.

موضع ایشان در قبال تمدن غرب، موضع تفکیکی است؛ به این معنی که قائل به «تفصیل و تفکیک» میان معایب تمدن غربی مانند استعمار و غرب‌زدگی و محاسن آن مانند پیشرفت علمی بود. ایشان از عملکرد پهلوی که به نام تمدن بزرگ، فرهنگ و کشور را به عقب راند، به شدت انتقاد می‌کرد.

مفهوم‌شناسی

تمدن واژه‌ای عربی است که در اصل به معنای اخلاق شهرنشینان یافتن است.[۱] این واژه که در فارسی نیز به معنای شهرنشینی و خارج‌شدنِ جامعه از مرحله ابتدایی آمده است،[۲] در اصطلاح تعریف‌های گوناگونی دارد؛ برای مثال باستان‌شناسان تمدن را وجود آثار هنری و باستانی دانسته‌اند و مورخان میراث گذشته یک جامعه را که به نسل آینده منتقل می‌شود، تمدن به حساب آورده‌اند.[۳] به عقیده جامعه‌شناسان تمدن حالتی مترقی است که در پرتو آن، ملت‌ها تحت تأثیر دانش‌های جدید قرار می‌گیرند و به نهایت ترقی خویش در علوم و فنون می‌رسند.[۴] برخی تمدن را به مفهوم تعالی فرهنگ و پذیرش نظم اجتماعی معنا کرده‌اند.[۵] با این تعریف، تمدن بدون فرهنگ تحقق نمی‌یابد؛ زیرا زیربنای همه تمدن‌ها، ساختارهای فرهنگی است. تمدن هنگامی در جامعه ظهور می‌یابد که ناامنی و هرج و مرج از آن رخت بربندد.[۶] از مجموع تعریف‌ها برداشت می‌شود تمدن مربوط به زندگی اجتماعی و شهری و بعد از مرحله ابتدایی و غارنشینی است[۷] که با ظهور حیات اجتماعی و برای استفاده بهتر از امکانات، تمدن و مظاهر آن نمود یافته است.
در اندیشه امام‌خمینی مفهوم تمدن مطلوب با دین گره خورده است.[۸] ایشان گاهی از این مفهوم به معنای آثار مثبت تمدن[۹] و گاهی به عنوان عناصر تمدن غرب[۱۰] یاد می‌کرد. ایشان واژه تمدن را به صورت علمی تعریف نکرده است، اما دیدگاه ایشان دربارهٔ تمدن با تعریف‌های اصطلاحی تمدن قرابت فراوانی دارد.

پیشینه

زاد و مرگ تمدن‌ها از جریان‌های مستمر تاریخ است. از زمانی که بشر به زندگی اجتماعی روی آورده، تمدن شکل گرفته است.[۱۱] تمدن بین‌النهرین، آشور، فینیقیه، عبریان،[۱۲] ایران باستان،[۱۳] یونان و روم،[۱۴] چین، هند[۱۵] و شمال آفریقا، به‌ویژه مصر،[۱۶] مهم‌ترین تمدن‌های پیش از اسلام بوده‌اند. از میان تمدن‌های یادشده، تمدن اسلامی با سه تمدن ایران، یونان و هند بیشترین تعامل را داشته و ضمن بهره‌مندی از آنها، بر آنها تأثیر گذاشته است. تمدن امروزی غرب هم با تمدن اسلامی تعامل گسترده‌ای داشته است، به طوری که بخش عظیمی از این تمدن، حاصل تلاش و اندیشه دانشمندان مسلمان است که در زمان جنگ‌های صلیبی و در مرحله بعد در عصر نهضت ترجمه آثار اسلامی به زبان لاتین، به مغرب‌زمین منتقل شد.[۱۷]
با نگاهی به گذشته مسلمانان، می‌توان دوره‌ای را یافت که نقطه اوج حیات تمدنی مسلمانان شناخته می‌شود. این مرحله از تاریخ تمدن مسلمانان را با عنوان عصر اقتدار فرهنگ و تمدن اسلام نام می‌برند.[۱۸] در این دوره، مسلمانان با بهره‌گیری از توجه ویژه اسلام به عقل و فکر، آزاداندیشی و کاربرد خرد جمعی و با استفاده از فرمان دین در طلب علم حتی در دورترین نقاط جهان، توانستند به رشد بی‌سابقه و افتخارآمیزی در دانش دست یابند و همین سرمایه دانش، موجب خلق تمدن عظیم اسلامی شد که عمق، وسعت و جامعیت آن در تاریخ بشر، مشابه شناخته‌شده‌ای ندارد.[۱۹] این تمدن نخست با نهضت ترجمه آغاز شد و کمی پس از آن، تحقیق و تولید علم نیز هماهنگ با نهضت ترجمه پیش رفت و در همه علوم انسانی، علوم پایه، طبیعی، ریاضیات و نجوم به پیشرفت‌های شگرفی دست‌یافت.[۲۰] تمدن اسلامی که ترکیبی از معنویت و مادیت بود و ریشه در اعماق تاریخ و ادیان آسمانی و تمدن‌های کهن داشت، در سراسر جهان گسترده شد.[۲۱] در این دوره که دوره بالندگی و شکوفایی تمدن اسلامی بود و این تمدن با ترکیبی از مادیت و معنویت، در سراسر جهان گسترده شده بود،[۲۲] مغرب‌زمین، عصر قرون وسطی و دوران زوال و انحطاط فرهنگی و تمدنی خود را می‌گذراند؛ به گونه‌ای که حتی تأمل و تفکر دربارهٔ مسائل تجربی، جرمی نابخشودنی بود.[۲۳]
پس از یک دوره تبادل فرهنگی، غربیان به‌تدریج با تأثیرپذیری از تمدن اسلامی، در مسیر پیشرفت قرار گرفتند؛ اما جهان اسلام بر اثر عوامل مختلف دچار رکود و سکون شد (ببینید: عقب‌ماندگی)؛ به گونه‌ای که در قرن شانزدهم میلادی با رنسانس در اروپا، تمدن غرب گوی سبقت را از تمدن اسلامی ربود و دیگر اختراعات و ابتکارات از آنِ غربیان گشت و پویایی و توان لازم برای رویارویی با تمدن غرب در تمدن اسلامی باقی نماند[۲۴]؛ با این حال، به اعتراف پژوهشگران منصف و خاورشناسان اروپایی، سهم آثار کشورهای اسلامی اعم از دست‌آوردهای تحقیقی مسلمانان یا آثار ترجمه‌شده از تمدن‌های دیگر، در رنسانس و خیزش علمی و فنی غرب، سرنوشت‌ساز است؛ تا آنجا که بسیاری از لغت‌ها و اصطلاحات علمی و تمدنی موجود در ادبیات جدید غرب، ریشه عربی و اسلامی دارد.[۲۵]

علل رکود و ترقی تمدن‌ها

در طول تاریخ بسیاری از تمدن‌ها، ظهور کرده و درخشیده‌اند و پس از مدتی رو به افول گذاشته و دچار زوال شده‌اند؛ گویی این سنت قطعی در طبیعت است و یک تمدن برای همیشه باقی نخواهد ماند.[۲۶] طبق برخی از مکاتب مادی، ترتیب مراحل تاریخ، غیرقابل تغییر است؛ تاریخ در طبیعت خود یک جریان مداوم است و توقف ندارد و این حرکت مداوم معلول کشمکش، تضاد و برخوردهای اجتماعی درون جامعه است که گروه‌های مختلف با هم دارند و براساس منافع گروه‌ها شکل می‌گیرد[۲۷]؛ این در حالی است که از نظر منطق قرآن، نابودی تمدن‌ها امری جبری و خارج از اختیار انسان نیست.[۲۸] مهم‌ترین عوامل در نابودی یا رشد تمدن‌ها در قرآن کریم که در واقع درسی عملی برای ملت‌ها است را می‌توان در چهار موضوع خلاصه کرد:

ظلم و عدالت اجتماعی

از اصول مسلم اسلام این است که اگر در هر ملتی، ظلم جانشین عدالت شود، ظلم بنیاد آن ملت را نابود می‌کند[۲۹]؛

فسق و فجور و تقوا و پاکی

اخلاقی‌بودن یا عمل برخلاف قواعد اخلاق نیز به عنوان یک امر مؤثر در بقا و زوال یک قوم یادشده است و قرآن کریم به صراحت از اراده الهی در نابودی ملتی یاد می‌کند که سرنوشت خود را به دست فاسقان داده‌اند[۳۰]؛

تفرقه و اتحاد

در تاریخ زندگی انسان‌ها همواره اتحاد و اتفاق از یک سو و تفرق و تشتت از سوی دیگر، راز دوام یا زوال و انحطاط یک قوم بوده است. اختلاف تا آنجا که به معنای تنوع در نظر و سلیقه باشد، نه‌تنها آسیب‌زننده نیست بلکه راز تکامل و ضروری در طبیعت است و از بین‌رفتنی هم نیست؛ آنچه موجب نابودی یک قوم می‌شود، اختلافات کینه‌توزانه و فرقه‌فرقه شدن است که نیروی جامعه را صرف مبارزه گروه‌ها با هم می‌کند[۳۱]؛

امر به معروف و نهی از منکر و ترک آن

طبیعی است که در هر جامعه‌ای انحراف و ترک معروف بروز می‌کند؛ اما باید افرادی باشند که مروج و مشوق نیکی‌ها باشند و مخالف و مبارز با بدی‌ها.[۳۲] قرآن کریم گاه در بیان نابودی بعضی از اقوام گذشته، دلیل آن را نبود کسانی در میان قوم می‌داند که نهی از منکر کنند.[۳۳] در واقع به تصریح کلام الهی، خداوند وضع و سرنوشت هیچ قومی را عوض نمی‌کند، مگر اینکه آنها خود آنچه را مربوط به خودشان و در مسئولیت‌شان است، تغییر بدهند و آنچه از عوامل ترقی یا نابودی تمدن‌ها گفته شد، تفسیر همین آیه از کلام خدا است.[۳۴]

وجوه مختلف تمدن در اندیشه امام‌خمینی

بخش درخور توجهی از سخنان امام‌خمینی به موضوع تمدن اختصاص یافته است. افزون بر مطالب گسترده ایشان در موضوع تمدن اسلامی و ابعاد آن، سه محور شاخص‌های تمدن، نقد تمدن غربی و نقد تمدن شاهنشاهی نیز مورد توجه ایشان بوده است:

تمدن و شاخص‌های آن

یکی از فرق‌های بنیادین در تعریف تمدن از نظر امام‌خمینی و اغلب نظریه‌پردازان این است که در نظر ایشان هر تمدنی که ظهور می‌کند باید توانایی لازم برای سوق‌دادن انسان‌ها به تعالی مادی و معنوی را داشته باشد. تمدن‌ها باید نیازهای فردی و اجتماعی جوامع بشری را رفع کنند و در صدد رشد و تعالی انسان باشند.[۳۵] در اغلب موارد مقصود از تمدن از نظر امام‌خمینی، همان پیشرفت و رشد و توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است[۳۶]؛ در عین حال ایشان گاه تمدن را به معنای کلی فرهنگ و تمدن نیز به کار برده است[۳۷]؛ در این معنی، واژه فرهنگ و تمدن با هم ترکیب شده‌اند و مجموعه نظام فکری و اخلاقی، ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، دستاوردهای علمی و… مدنظر قرار گرفته‌اند.[۳۸] برخی از شاخص‌های تمدن، که به مناسبت‌های روز در سخنان امام‌خمینی ذکر شده‌اند، عبارت‌اند از: مذهب، قانون، آزادی، وجود احزاب و استقلال.[۳۹]
دقت در آثار امام‌خمینی گویای این است که ایشان با قبول مظاهر مادی تمدن‌ها،[۴۰] از اهمیت و زیربنا بودن مؤلفه‌های نرم‌افزاری یا معنوی تمدن‌ها نیز غافل نبود و اساساً یکی از موارد انتقاد به تمدن غربی را همین نامتوازن بودن دو مؤلفه سخت‌افزاری و نرم‌افزاری تمدن‌ها می‌دانست و معتقد بود مستشرقین نیز که در شناخت خود از تمدن اسلامی، تنها به آثار ظاهری تمدن اسلامی توجه کرده و محدود به مؤلفه‌های سخت‌افزاری شده‌اند، شناخت ناقصی از تمدن اسلام دارند.[۴۱]

نقد تمدن غربی

به مجموعه‌ای از پیشرفت‌های فن‌آوری کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی که بر مبانیِ معرفتی سکولاریسم و اومانیسم شکل گرفته، تمدن غربی می‌گویند که پیش از این، آن را جهان مسیحیت می‌خواندند.[۴۲] راهبرد برخی متفکران غربی وابستگی هرچه بیشتر کشورها به تمدن غربی است و معتقدند هیچ قدرت و حرکتی نباید در برابر این فرهنگ بایستد[۴۳]؛ با این حال، تمدن غربی با این مبانی، منتقدان بسیاری ازجمله اندیشمندان اسلامی پیدا کرده است.
دربارهٔ برخورد با تمدن جدید غرب سه نگرش و موضع متفاوت در میان اندیشمندان و نخبگان جهان اسلام وجود دارد: دسته‌ای معتقدند باید فرهنگ و تمدن غرب را یگانه راه پیشرفت شمرد و آن را پذیرفت[۴۴]؛ گروه دیگر به نفی کامل تمدن غرب و دستاوردهای آن پرداخته‌اند و معتقدند ارتباط فرهنگ اسلامی با فرهنگ غرب به آلودگی و انحراف تمدن اسلامی می‌انجامد[۴۵]؛ اما نگرش سوم معتقد است اگر رابطه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها عاقلانه و نقّادانه باشد، سبب رشد و تکامل می‌شود.[۴۶] از گفته‌های امام‌خمینی معلوم می‌شود که ایشان قائل به نگرش سوم بوده است.[۴۷] باید پذیرفت که تمدن صنعتی غرب به موفقیت‌های چشمگیری رسیده که جای انکار نیست و باید آن را فراگرفت و نمی‌توان دروازه‌های ورود و خروج علم و فناوری را بست. تمدن اسلامی نیز در دوره‌ای علاوه بر مبانی و پشتوانه‌های قوی عقیدتی-فکری و تلاش‌های گسترده، با بهره‌مندی از تمدن ایرانی، هندی و یونانی به بالندگی رسید.[۴۸]
امام‌خمینی تمدن غرب را وامدار تمدن شرق، به‌ویژه تمدن اسلامی و پیشرفت‌های آنان را نتیجه بهره‌مندی از محصول اندیشه و فکر دانشمندان اسلامی دانسته است[۴۹]؛ در عین حال ایشان قائل به استفاده مسلمانان از دستاوردهای امروزی این تمدن، متناسب با نیازهای بومی و فرهنگی جهان اسلام است[۵۰]؛ البته موضع ایشان در قبال تمدن غرب، موضع تفکیکی است. ایشان قائل به «تفصیل و تفکیک» میان معایب مانند استعمار و غرب‌زدگی و محاسن مانند پیشرفت علمیِ تمدن غربی بود؛ از این‌رو مواردی از تمدن غرب را پذیرفته و مواردی را نفی می‌کرد. ایشان معتقد بود در تمدن غرب جنبه‌های منفی و نامطلوبی وجود دارد که خود غربی‌ها به آن اذعان دارند[۵۱]؛ از همین‌رو با تکیه بر اصول اسلامی، به تمدن غرب نگاه انتقادی داشت و به‌شدت از غرب‌زدگی انتقاد می‌کرد؛ به گونه‌ای که مبارزه با غرب‌زدگی و پیامدهای آن همچون خودباختگی و از خودبیگانگی و جایگزین‌کردن فرهنگ بومی و اسلامی را از مهم‌ترین استراتژی‌های فرهنگی-سیاسی می‌خواند[۵۲] (ببینید: غرب‌زدگی).
امام‌خمینی با مظاهر تمدن غرب مخالف نبود[۵۳]؛ اما موضع کاملاً مثبت روشنفکرانِ غرب‌زده در برابر غرب را رد می‌کرد و همواره به آنان هشدار می‌داد.[۵۴] از نظر ایشان خروج از غرب‌زدگی، مهم‌ترین قدم در راه احیای هویت ملت ایران و استقلال کشور است.[۵۵] به باور ایشان کشورهای قدرتمند و منادی فرهنگ غرب (استعمارگران) مدت‌ها با تبلیغات همه‌جانبه خود، علم و تمدن و پیشرفت را مختص معتقدان به فرهنگ غرب دانستند و با ترویج روحیه خودباختگی فرهنگی در مسلمانان، به آنان چنین القا کردند که مسلمانان باید همه چیز ازجمله فکر، فرهنگ و باور خود را از غرب بگیرند[۵۶] (ببینید: فرهنگ). به نظر ایشان، آنچه استعمارگران غربی با ملل تحت سلطه انجام داده‌اند، تبلیغ الگوهای هویت غربی و وابستگی سیاسی و در نهایت خودباختگی و وابستگی فرهنگی به غرب و عقب نگه‌داشتن مسلمانان از قافله تمدن است[۵۷] (ببینید: استعمار و استثمار).

نقد تمدن شاهنشاهی

بخش زیادی از سخنان امام‌خمینی دربارهٔ تمدن به تمدن شاهنشاهی مربوط است. ایشان با نقد برداشت‌های غلط از تمدن و عملکرد ضعیف رژیم پهلوی، از طرح «دروازه تمدن بزرگ» از سوی محمدرضا پهلوی که به نام تمدن و پیشرفت، فرهنگ و کشور را به عقب راند، به شدت انتقاد کرد.[۵۸] از نگاه ایشان سلطنت پهلوی باعث ایجاد تمدن نشد، بلکه موجب عقب‌ماندگی گردید.[۵۹] ایشان ضمن رد ادعاهای محمدرضا پهلوی،[۶۰] معتقد بود آنچه در دوران پهلوی تحت عنوان غربی‌کردن و مدرن‌کردن انجام شد، در واقع اصل و اساس تمدنی نداشت[۶۱] و تنها سبب وابسته‌کردن مملکت به غرب با هزینه‌های سرسام‌آور و مسلط‌کردن خارجی‌ها بر امور صنعتی و علمی کشور شد.[۶۲] نقدهای امام‌خمینی به تمدن شاهنشاهی از سر بهانه‌جویی برای مبارزه با رژیم پهلوی نبود، بلکه این انتقادها، متوجه تناقض‌های مظاهر تمدن وارداتی غرب بود که بدون توجه به مقتضیات و شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران اسلامی صورت گرفته و ارزش‌های ملی و اسلامی ملت را هدف قرار داده بود.[۶۳]

تمدن اسلامی

مجموعه آداب و رسوم مشترک میان ملت‌های مسلمان را تمدن اسلامی می‌گویند؛ البته نام اسلامی بر این تمدن، نشانه آن نیست که این تمدن همه مظاهر خود را از قرآن و سنت گرفته است و دگرگون‌پذیر نیست.[۶۴] تمدن اسلامی حاصل پیشرفت و اعتلای تمامی ملت‌های اسلامی است. شاخصی که این تمدن بر مبنای آن شکل گرفته است، دین اسلام است؛ یعنی همه این اقوام و ملل مسلمان در پرتو دین اسلام موفق به ایجاد و بالندگی این تمدن شده‌اند. این تمدن که نمونه کامل تمدن دینی است، ویژگی‌هایی دارد که آن را از سایر تمدن‌ها متمایز می‌کند. ازجمله این ویژگی‌ها عبارت‌اند از: قوانین دینی، نگرش توحیدی، خردورزی، علم و دانش‌اندوزی و تساهل و تسامح.[۶۵]
مقصود امام‌خمینی از تمدن نیز، پیشرفت و ترقی‌ای است که مبتنی بر معیارها و شاخصه‌های اسلامی باشد.[۶۶] ادیان الهی به‌ویژه دین اسلام علاوه بر پرداختن به جنبه‌های فردی زندگی، به جنبه‌های اجتماعی نیز توجه کرده‌اند[۶۷]؛ از این‌رو ایشان دین اسلام را دینی تمدن‌ساز[۶۸] و از پایه‌گذاران تمدن بزرگ در جهان می‌دانست.[۶۹] فرهنگ و تمدن اسلامی به موجب بهره‌مندی از جوهره دین با تمام ابعاد و زوایای خود، دارای هویتی خاص است که آن را از همه تمدن‌ها مجزا می‌سازد. امام‌خمینی، با استناد به گفته خود غربی‌ها، تمدن اسلامی را مقدم بر سایر تمدن‌های موجود و اخیر می‌شمرد[۷۰] و معتقد بود اسلام موفق شد با نگاه خاص خود، تمدن نویی را در جهان بنیان گذارد که پیشرو تمدن‌ها باشد.[۷۱] این تمدن که تمدن الهی نام می‌گیرد، میان هیچ‌یک از اقشار بشر فرق نمی‌گذارد و میزان به تقوا و انسانیت است.[۷۲]

محورهای ارتباط روحانیت با تمدن

در تبیین تمدن اسلامی، سه محور ارتباط روحانیت و علمای اسلام با تمدن، عوامل رکود و انحطاط تمدن اسلامی و اندیشه نوسازی تمدن اسلامی اهمیت به‌سزایی دارند:

اسلام، روحانیت و تمدن

با وجود اینکه ظهور اسلام و دانشمندان مسلمان موجب تمدنی کم‌نظیر در دنیا شد، مخالفت با تمدن و پیشرفت از اتهاماتی بود که دشمنان خارجی و برخی کژاندیشان داخلی به اسلام و روحانیت وارد می‌کردند. امام‌خمینی به‌شدت این موضوع را رد می‌کرد[۷۳] و معتقد بود اسلام با تمدن و مظاهر خوبِ آن مخالف نیست، بلکه با مادیت و فساد و مظاهر آن مخالف است[۷۴] و برای تحقق و ترقی و پیشرفت تمدن بشری می‌کوشد.[۷۵] ایشان از برخی نخبگان و روحانیانی که از ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام غفلت کردند و با برداشت‌های تنگ‌نظرانه خود از اسلام، باعث شدند دشمنان انگشت اتهام را به سوی روحانیان دراز کنند نیز به‌شدت انتقاد می‌کرد[۷۶] و ریشه این تفکر غلط را در نقشه‌های استعماری دشمنان می‌دانست.[۷۷]
به باور امام‌خمینی پذیرفته نیست که اسلام با تمدن مخالف باشد؛ در صورتی که در مقطعی توانست چندین قرن دنیا را زیر چتر فرهنگ و تمدن خود حفظ کند[۷۸] و ممالک اسلامی با عملی‌شدن بخشی از قوانین، بالاترین تمدن را به جهان نشان دادند.[۷۹] ایشان معتقد بود استفاده از تمام آثار تجدد و تمدن در اسلام مجاز است، مگر آنهایی که فساد اخلاقی بیاورند.[۸۰] محمدرضا پهلوی نیز، چنان‌که امام‌خمینی خاطرنشان ساخته است، ازجمله کسانی بود که اسلام و روحانیت را مخالف تمدن و «ارتجاع سیاه» معرفی می‌کرد.[۸۱] او در کتاب پاسخ به تاریخ و با اشاره به کتاب «به سوی تمدن بزرگ»، خود را طراح تمدن بزرگ ایرانی شمرده[۸۲] و ادعا کرده است در تمام دوران پادشاهی‌اش در مسیر این اندیشه کوشیده و معیار تصمیم و عمل وی بوده است.[۸۳] امام‌خمینی با اشاره به اظهارنظر پهلوی و دشمنان اسلام در مرتجع‌خواندن مخالفان تمدن، معتقد بود در نظر آنان، تمدن همان بی‌بندوباری و انحرافات است و استقلال‌خواهی و مخالفت با مظاهر فساد، مساوی با ارتجاع و عقب‌ماندگی است.[۸۴]

عوامل رکود و انحطاط

تمدن اسلامی که برخاسته از فرهنگ اسلامی و ایجادشده به دست متفکران و اندیشمندان جوامع اسلامی است، همانند همه تمدن‌ها دوران رشد و رکود داشته است. دوران رشد و اعتلای آن از آغاز پیدایش اسلام تا سقوط خلافت عباسیان در بغداد به دست مغولان بود. در این دوران جهان اسلام سردمدار علم و فناوری بود و علوم مختلف و دانشمندان رشته‌های گوناگون در رشد مدنیت بشر سهم اساسی داشتند؛ اما دوران رکود آن از قرن هفتم هجری آغاز شد و تا دوران معاصر امتداد یافته است[۸۵]؛ البته در این میانه، در اوایل سلسله صفویه می‌توان شاهد مرحله‌ای از شکوفایی تمدن اسلامی در ایران بود؛ ضمن آنکه تمدن اسلامی تا به امروز هیچگاه به‌طور کامل نابود نشده است.[۸۶]
محققان افول تمدن اسلامی را ناشی از علل متعددی می‌بینند که مهم‌ترین آنها گرایش‌های جاهلی، عوام‌گرایی، زمامداران خودسر، برداشت نادرست از مفاهیم دینی، تفرقه و استعمار فکری، فرهنگی، نظامی سیاسی است[۸۷]؛ اما مهم‌ترین عامل رکود و افول تمدن مسلمانان، چنان‌که امام‌خمینی یادآور شده دوری و بی‌خبری آنان از تعالیم حیات‌بخش اسلام است.[۸۸] به باور ایشان، حاکمیت اسلام سرمایه‌داران و مرفهان بی‌درد، اسلام منافقان، اسلام تجمل و اشرافیت و اسلام مقدس‌نماهای حوزه‌های علمی و دانشگاهی، جامعه را به زبونی و عقب‌ماندگی می‌کشاند و فردای اسارت‌باری را به دنبال دارد.[۸۹] اسلام در تاریک‌ترین ادوار تاریخ، نورانی‌ترین تمدن‌ها را به‌وجود آورد و پیروان خود را به اوج عظمت و اقتدار رساند؛ اما طبیعی است زمانی که پیروان اسلام از تعالیم آن چشم بپوشند، عظمت و مجد دیرین خود را از دست داده و به روز سیاه و تیره‌ای چون روزگار موجود مبتلا می‌شود.[۹۰]
مجموعه آموزه‌های بینشی و اجتماعی اسلام تمدن‌ساز است و رعایت و عمل به آن در هر عصر و هر شهر به ایجاد تمدن می‌انجامد[۹۱] و امام‌خمینی به این موضوع کاملاً آگاه بود؛ از این‌رو معیار و شاخص اصلی ایشان برای نوسازی تمدن اسلامی، رجوع دوباره به «اسلام» بود[۹۲]؛ اسلامی که ایشان در سال‌های آخر عمرش از آن با عنوان «اسلام ناب محمدی» یاد کرد[۹۳] (ببینید: اسلام ناب محمدی).
اساسی‌ترین مبنای اعتقادی امام‌خمینی این است که اسلام کامل‌ترین دین الهی و تأمین‌کننده سعادت دنیوی و اخروی و پیشرفت مادی و معنوی انسان‌هاست و با عمل به اسلام و حکومت مبتنی بر قوانین اسلامی، زمینه‌های شکل‌گیری و نوسازی تمدن اسلامی دوباره فراهم می‌آید.[۹۴] به باور امام‌خمینی اسلام مترقی‌ترین قوانین را دارد که با اجرای آنها در حکومت اسلامی، پیشرفت در همه ابعاد مادی و معنوی به دست می‌آید؛ در عین حال تمام دستاوردهای تمدن غرب را قبول دارد و برای آن تلاش می‌کند، با این تفاوت که در کنار وجوه مادی، به ابعاد معنوی و توحیدی این دستاوردها نیز توجه ویژه دارد.[۹۵] حوزه تمدن، خلافت و حکومت و فرمانروایی در جهان اسلام عمده‌ترین تأثیر را بر شکل‌گیری و پویایی تمدن اسلامی نهاده است.[۹۶]

اندیشه نوسازی تمدن اسلامی

یکی از بارزترین ویژگی‌های امام‌خمینی به عنوان رهبری مذهبی-سیاسی، اندیشه تمدن‌سازی و نوسازی تمدن اسلامی بود که با تشکیل حکومت اسلامی تا حدودی آن را محقق کرد.[۹۷] ایشان برای تحقق تمدن اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی را لازم می‌دید.[۹۸] به اعتقاد ایشان، پیامبر اکرم(ص) نیز پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی پایه‌های تمدن اسلامی را پی‌ریزی کرد.[۹۹]
در میان اندیشمندان و متفکران اسلامی قرون اخیر، امام‌خمینی برجسته‌ترین فردی است که با دریافت جامع از دین و باوری عمیق از الزامات و تحولات جهانی، به احیای دیانت اسلام-به عنوان مکتبی جامع-در وجوه سیاسی و اجتماعی آن همت گماشت.[۱۰۰] ایشان معتقد بود ماهیت و چگونگی قوانین اسلام برای تکوین یک دولت و اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع شده[۱۰۱] و هر کشوری به قوانین اسلام عمل کند، به پیشرفت و تمدن در ابعاد مادی و معنوی دست خواهد یافت و اسلام با همه مظاهر تمدن موافق است.[۱۰۲]
یکی دیگر از مهم‌ترین مؤلفه‌های نوسازی تمدن اسلامی، «خودباوری و اعتماد به نفس» مسلمانان است. اعتماد و اتکای به نفس در عرصه تلاش علمی، سیاسی و فرهنگی، رسم‌کننده خط و جهت اصلی است. تمدن اسلامی اگر بخواهد اوج بگیرد، باید به خودباوری برسد. متفکران بزرگ جهان اسلام می‌دانستند ملت‌های مسلمان در صورت تکیه بر خویش می‌توانند روی پای خود بایستند و در صورت احیای فکر دینی دگرگون شوند[۱۰۳]؛ از این‌رو در بُعد اندیشه و نظر، تلاش‌های چشمگیری کردند. امام‌خمینی همواره بر این مسئله تأکید می‌کرد[۱۰۴] و معتقد بود باید با تمام وجود این را پذیرفت که می‌توان روی پای خود ایستاد.[۱۰۵]
امام‌خمینی در سیر اندیشه تمدن‌سازی خود همچنین بر حفظ استقلال مسلمانان و نفی سلطه مستکبران تکیه می‌کرد.[۱۰۶] از نظر ایشان مملکت فاقد استقلال و آزادی، وابسته به بیگانگان و مملکتی غیر متمدن است[۱۰۷]؛ بزرگ‌ترین وابستگی نیز وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد و تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود، استقلال در ابعاد دیگر نیز به دست نمی‌آید.[۱۰۸] از سوی دیگر، امام‌خمینی، قانون (که با نظارت فقها تصویب شده باشد)، قانون‌مندی و تسلیم در برابر قانون را با شریعت الهی مخالف نمی‌دانست. ایشان معتقد بود این قوانین را افراد صاحب اختیار به منظور توسعه و ترقی[۱۰۹] که از مؤلفه‌های تمدن اسلامی است، تصویب می‌کنند[۱۱۰]؛ چنان‌که ایشان آزادی را از ارکان اساسی تمدن می‌خواند و در برابر توحش قرارش می‌داد[۱۱۱] و آزاداندیشی و عملکرد آزاد احزاب و مطبوعات سیاسی از مصادیق تأکید ایشان بر این مؤلفه بودند.[۱۱۲] تعلیم و تربیت[۱۱۳] و وحدت میان مسلمانان[۱۱۴] نیز از مؤلفه‌هایی‌اند که امام‌خمینی برای نوسازی تمدن اسلامی و رسیدن به جامعه متمدن ضروری می‌دانست و برای تحقق آنها در جمهوری اسلامی ایران می‌کوشید.

پانویس

  1. ‌معلوف، المنجد فی اللغهٔ، ۲/۱۷۶۶
  2. ‌دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۶۱۰۹
  3. ‌محمدی، نقش فرهنگ، ۴۷
  4. ‌حجازی، نقش پیامبران در تمدن، ۱۹
  5. ‌پهلوان، فرهنگ و تمدن، ۳۵۷
  6. ‌دورانت، تاریخ تمدن، ۱/۳
  7. ‌پهلوان، فرهنگ و تمدن، ۳۵۷
  8. ‌امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۰
  9. ‌طاهری، فرهنگ و تمدن غرب، ۸۶
  10. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۲۵
  11. ‌ابن‌خلدون، تاریخ، ۱/۱۴۹–۱۵۳
  12. ‌لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۷–۹۹
  13. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۱۲۹–۱۳۰
  14. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۱۸۱ و ۲۴۷
  15. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۱۳۹
  16. ‌لینتون، سیر تمدن، ۴۱۹
  17. ‌الویری، مطالعات اسلامی در غرب، ۴۶–۴۷
  18. ‌طاهری، فرهنگ و تمدن غرب، ۶۵
  19. ‌هاشمی رفسنجانی، آزاداندیشی اسلامی، ۴۰–۴۲
  20. هاشمی رفسنجانی، آزاداندیشی اسلامی، ۴۲–۵۲
  21. هاشمی رفسنجانی، آزاداندیشی اسلامی، ۵۴
  22. هاشمی رفسنجانی، آزاداندیشی اسلامی، ۵۴
  23. ‌رندال، سیر تکامل عقل نوین، ۱/۷–۱۰ و ۱۳–۱۹؛ قربانی، تاریخ فرهنگ و تمدن، ۲۴–۲۵
  24. ‌بکار، تاریخ و فلسفه علوم اسلامی، ۲۰۳
  25. ‌هاشمی رفسنجانی، آزاداندیشی اسلامی، ۶۰
  26. ‌مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۳۸
  27. مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۱۴۴–۱۵۵
  28. مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۴۳
  29. مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۴۳
  30. ‌اسراء، ۱۶؛ مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۴۶
  31. ‌مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۵۱–۵۴
  32. مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۵۴
  33. ‌هود، ۱۱۶–۱۱۷
  34. ‌رعد، ۱۱؛ مطهری، انحطاط و ترقی تمدن‌ها، ۵۷
  35. ‌فوزی و صنم‌زاده، تمدن اسلامی، ۲۲
  36. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۳۴۱؛ ۱۱/۲۴۸ و ۱۹/۲۳۵
  37. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۱۹
  38. ‌فوزی و صنم‌زاده، تمدن اسلامی، ۲۳
  39. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۱۱۰ و ۵/۳۳، ۲۷۶
  40. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۵۰۶ و ۵/۵۰۰
  41. ‌فوزی و صنم‌زاده، تمدن اسلامی، ۲۴
  42. ‌کرث، تمدن غربی، ۹–۱۲
  43. ‌حائری، نخستین رویارویی‌های، ۵۱؛ جمعی از نویسندگان، جامعه ایده‌آل اسلامی، ۳۴۵
  44. ‌حائری، نخستین رویارویی‌های، ۲۷۲–۳۰۸ و ۴۳۶؛ موثقی، نوسازی و اصلاحات، ۱۵۸–۱۴۹؛ موسوی لاری، سیمای تمدن غرب، ۱۴–۱۵
  45. ‌مودودی، اسلام و تمدن غرب، ۴۹–۵۰؛ حائری، نخستین رویارویی‌های، ۴۴۵–۴۶۰
  46. ‌دالمایر، گفتگوی تمدن‌ها، ۶۵–۷۰؛ بکار، تاریخ و فلسفه علوم اسلامی، ۲۰۹
  47. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۲۵ و ۵۴–۵۵
  48. ‌اولیری، انتقال علوم یونانی، ۹۵
  49. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۱۰/۳۸۵–۳۸۶، ۳۹۰؛ ۱۱/۳۰۳؛ ۱۲/۱۹ و ۱۸/۸۹–۹۰
  50. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۰ و ۲۱/۴۳۴
  51. امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۲۷۵–۲۷۶ و ۱۰/۵۱
  52. ‌امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۱۴–۱۷
  53. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۲۵ و ۵۵
  54. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۵۶
  55. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۰/۳۸۸–۳۸۹
  56. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۹/۸۱؛ ۱۲/۱۹ و ۱۸/۸۹؛ الویری، مطالعات اسلامی در غرب، ۲۰۷
  57. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۹/۳۹۰–۳۹۱ و ۱۸/۳۳۹؛ امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۱۴–۱۵
  58. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۲۷۰ و ۶/۶۷، ۱۷۸
  59. امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۱۹۸، ۲۹۰ و ۹/۴۳۲
  60. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۴۷۸، ۵۰۹؛ ۴/۲۰۹، ۴۲۳؛ ۵/۵۱۲، ۵۴۵؛ ۶/۶۷ و ۷/۱۳۷، ۱۵۴
  61. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۳۸۵–۳۸۶، ۴۰۸–۴۱۱؛ ۴/۲۴–۲۵ و ۶/۱۱۴، ۱۶۱
  62. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۳۶۹؛ ۴/۳۶۳ و ۶/۱۹۸
  63. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۵۱۱؛ ۸/۲۲ و ۹/۱۷۶، ۲۱۰–۲۱۱
  64. ‌فوزی و صنم‌زاده، تمدن اسلامی، ۱۷–۱۸
  65. فوزی و صنم‌زاده، تمدن اسلامی، ۱۹–۲۱
  66. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۵/۲۰۴ و ۸/۱۰۲
  67. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۲ و ۲۱/۴۰۶–۴۰۷
  68. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۵۱۶–۵۱۷
  69. امام‌خمینی، صحیفه، ۵/۲۰۴؛ میکل، اسلام و تمدن اسلامی، ۱/۱۵
  70. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۱۶
  71. امام‌خمینی، صحیفه، ۲/۱۷۷ و ۸/۵۱۶
  72. امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۳۴۳
  73. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۹۹، ۳۰۴؛ ۴/۴۲۶ و ۵/۲۶۴، ۴۰۹، ۵۰۰، ۵۲۴
  74. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۵۰۶؛ ۵/۲۱۶، ۴۱۷، ۴۲۹ و ۸/۵۱۶
  75. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۴۱۵
  76. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۸۸–۸۹ و ۲۱/۲۷۸–۲۷۹
  77. امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۴۴ و ۱۷/۲۰۴
  78. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴ و ۸/۵۱۶
  79. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴؛ ۵/۲۰۴ و ۴۰۹؛ امام‌خمینی، کشف اسرار، ۲۷۳
  80. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۹۹؛ ۴/۵۴–۵۷، ۳۹۷، ۲۰۰؛ ۵/۲۶۴، ۵۲۴؛ ۶/۱۵، ۴۷۶ و ۱۰/۵۱
  81. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۴۶
  82. پهلوی، پاسخ به تاریخ، ۲۵۲–۲۵۳
  83. پهلوی، پاسخ به تاریخ، ۲۵۶
  84. امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۹۰؛ ۹/۱۷۶ و ۱۱/۵۱۲
  85. ‌میکل، اسلام و تمدن اسلامی، ۱/۲۳–۲۴
  86. ‌بروجردی، گسترش و نوسازی، ۹۳
  87. ‌وفا و زمانی، تأملی بر عوامل پیشرفت، ۸۱
  88. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۲/۱۷۷؛ مودودی، اسلام و تمدن غرب، ۳۱
  89. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۱–۱۲
  90. امام‌خمینی، صحیفه، ۲/۱۷۷
  91. ‌ولایتی، پویایی فرهنگ، ۱/۳۶
  92. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۲۸۶؛ ۸/۳۰۹ و ۱۳/۷۷
  93. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۱
  94. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۴۴۲–۴۴۳؛ ۱۳/۳۶۶ و ۲۱/۴۰۲–۴۰۳
  95. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۴۱۵
  96. ‌فیرحی، تاریخ تحول دولت، ۲۱–۲۴
  97. امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۳۴۲–۳۴۳ و ۱۴/۳۵۹–۳۶۱
  98. ‌امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۳۹ و ۴۲–۴۳؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۴۲۷؛ ۵/۶۹ و ۶/۳۴۲–۳۴۳
  99. ‌امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۲۵
  100. ‌ورعی، امام‌خمینی و احیای تفکر اسلامی، ۲۲۵–۳۲۷؛ طاهرزاده، امام‌خمینی و خودآگاهی، ۱۴۱–۱۷۷
  101. ‌امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۲۸–۲۹
  102. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۵/۲۰۴ و ۴۲۹؛ امام‌خمینی، کشف اسرار، ۲۳۸
  103. ‌اقبال لاهوری، احیای فکر دینی، ۱۷۳
  104. ‌امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۱۹
  105. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۱۱۳
  106. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۹۸؛ ۲۰/۳۳۰–۳۳۱ و ۲۱/۴۴۸
  107. امام‌خمینی، صحیفه، ۵/۳۲–۳۳
  108. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۲۳–۲۴ و ۱۲/۱۹–۲۱
  109. ‌امام‌خمینی، کشف اسرار، ۱۸۰
  110. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۱۱۰ و ۱۴/۴۱۴–۴۱۵؛ امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۴۷
  111. ‌امام‌خمینی، صحیفه، ۵/۴۳
  112. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۳۶۸؛ ۴/۲۶۶؛ ۵/۳۲–۳۳ و ۹/۳۷۰
  113. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۵۲–۴۵۳ و ۲۱/۴۲۹–۴۳۰
  114. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۸۱–۴۸۳ و ۲۱/۳۹۶، ۴۰۰؛ امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۳۶

منابع

  • ابن‌خلدون، عبدالرحمن‌بن‌محمد، تاریخ ابن‌خلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، رسالت قلم، بی‌تا.
  • الویری، محسن، مطالعات اسلامی در غرب، تهران، سمت، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، کشف اسرار، تهران، محمد، بی‌تا.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
  • اولیری، دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمه احمد آرام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
  • بروجردی، مصطفی، گسترش و نوسازی تمدن اسلامی؛ عوامل و موانع، چاپ‌شده در تمدن اسلامی دراندیشه سیاسی حضرت امام‌خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر امام‌خمینی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
  • بکار، عثمان، تاریخ و فلسفه علوم اسلامی، ترجمه محمدرضا مصباحی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • پهلوان، چنگیز، فرهنگ و تمدن، تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
  • پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
  • جمعی از نویسندگان، جامعه ایده‌آل اسلامی و مبانی تمدن غرب، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
  • حجازی، فخرالدین، نقش پیامبران در تمدن انسان، تهران، بعثت، بی تا.
  • دالمایر، فرد، گفتگوی تمدن‌ها: رویکرد هرمنوتیکی، ترجمه محمد تقی قزلسفلی، مجله چشم‌انداز ارتباطات فرهنگی، شماره ۱۹، ۱۳۸۴ش.
  • دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، مشرق‌زمین گاهواره تمدن، ج۱، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • رندال، جان هرمن، سیر تکامل عقل نوین، ترجمه: ابولقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
  • طاهرزاده، اصغر، امام‌خمینی و خودآگاهی تاریخی، اصفهان، لب المیزان، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش.
  • طاهری بنچناری، میثم، فرهنگ و تمدن غرب از دیدگاه امام‌خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
  • فوزی، یحیی و محمودرضا صنم‌زاده، تمدن اسلامی از دیدگاه امام‌خمینی، قم، مجله تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره ۹، ۱۳۹۱ش.
  • فیرحی، داوود، تاریخ تحول دولت در اسلام، قم، انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول، ۹ ۱۳۸ش.
  • قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا.
  • کرث، جیمز، تمدن غربی، مسیحیت و روشنگری، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، مجله بخارا، شماره ۴۳، ۱۳۸۴ش.
  • لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیان، چاپ چهارم، ۱۳۷۶ش.
  • لینتون، رالف، سیر تمدن، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، دانش، چاپ دوم، ۱۳۵۷ش.
  • محمدی، ذکرالله، نقش فرهنگ و تمدن در بیداری غرب، قزوین، دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • مطهری، مرتضی، انحطاط و ترقی تمدن‌ها از نظر قرآن و منطق دیالکتیک، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۹۷ش.
  • معلوف، لویس، المنجد فی اللغهٔ، ترجمه محمد بندرریگی، تهران، ایران، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • موثقی، احمد، نوسازی و اصلاحات در ایران، تهران، قومس، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • مودودی، ابوالعلاء، اسلام و تمدن غرب، ترجمه ابراهیم امینی، تهران، کانون انتشار، چاپ سوم، ۲۵۳۶.
  • موسوی لاری، سیدمجتبی، سیمای تمدن غرب، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۶۰ش.
  • میکل، اندره، اسلام و تمدن اسلامی، ترجمه حسن فروغی، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • ورعی، سیدجواد، امام‌خمینی و احیای تفکر اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر امام‌خمینی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • وفا، جعفر و حبیب زمانی محجوب، تأملی بر عوامل پیشرفت و انحطاط مسلمانان، قم، زمزم هدایت، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
  • ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲ش.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ پنجم، ۱۳۹۳ش.

پیوند به بیرون