خدیجه ثقفی: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''خدیجه ثقفی'''، همسر [[امامخمینی]] و همراه در نهضت اسلامی. | '''خدیجه ثقفی'''، همسر [[امامخمینی]] و همراه در [[انقلاب اسلامی ایران|نهضت اسلامی]]. | ||
== ولادت و نسب == | == ولادت و نسب == | ||
خدیجه ثقفی معروف به «قدس ایران»،<ref>← امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴، ۳۵، ۳۶ و ۳۸</ref> نخستین فرزند خانواده، در دهم اسفند ۱۲۹۲/ دوم ربیعالثانی ۱۳۳۳ق در [[تهران]] به دنیا آمد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۱؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳</ref> | خدیجه ثقفی معروف به «قدس ایران»،<ref>← امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴، ۳۵، ۳۶ و ۳۸</ref> نخستین فرزند خانواده، در دهم اسفند ۱۲۹۲/ دوم ربیعالثانی ۱۳۳۳ق در [[تهران]] به دنیا آمد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۱؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
پدرش [[میرزامحمد ثقفی]] از عالمان دینی تهران بود که به [[قم]] | پدرش [[میرزامحمد ثقفی]] از عالمان دینی تهران بود که به [[قم]] مهاجرت کرد و با حضور در دروس عقلی [[سیدابوالحسن رفیعی قزوینی]] و خارج فقه و اصول [[عبدالکریم حائری یزدی]] و دیگر اساتید [[حوزه علمیه قم]]، به [[درجه اجتهاد]] رسید. او پس از هفت سال تحصیل در قم به تهران بازگشت و تا پایان عمر به تدریس، تألیف و ارشاد مردم مشغول بود. تفسیر روان جاوید از تألیفات اوست.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۲، ۶۰۵–۶۰۶ و ۶۰۹؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳–۴۴</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
میرزامحمد ثقفی عالمی پرهیزگار، خوشرو و خوشلباس بود<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳</ref> و [[امامخمینی]] وی را | میرزامحمد ثقفی عالمی پرهیزگار، خوشرو و خوشلباس بود<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳</ref> و [[امامخمینی]] وی را فقیه جامع شرایط خوانده است.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۲</ref> او ضمن توصیه به رعایت [[حجاب]] و [[عفاف]] امکان استفاده دختران خود از مدارس جدید را فراهم میساخت.<ref>ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۶؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
وی فرزند [[میرزاابوالفضل تهرانی]] صاحب کتاب | وی فرزند [[میرزاابوالفضل تهرانی]] صاحب کتاب شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور و یک دیوان شعر است و وی خود فرزند [[میرزاابوالقاسم کلانتر]]، معروف به صاحب تقریرات [[شیخمرتضی انصاری]] از فقیهان تهران است.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۱–۱۲؛ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۴</ref> نسب ثقفی از طرف مادر به خانوادههای متجدد [[قاجار]] بر میگردد.<ref>مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۴</ref> مادر وی، خازنالملوک دختر غلامحسین خازن الممالک و «خانم مخصوص»، بود و وی دختر میرزاهدایتالله، وزیر دربار [[ناصرالدینشاه قاجار]] و خواهرزاده [[محمد مصدق]] بود<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۲–۱۳</ref> {{ببینید|متن=ببینید| محمد مصدق}}. | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
خدیجه ثقفی از ششماهگی نزد مادربزرگ خود، «خانممخصوص» بزرگ شد که زنی ثروتمند و دارای خدمه و زندگی پرزرق و برقی بود<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۳؛ ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، ۱۱</ref> و نهساله بود که خانوادهاش به قم مهاجرت کردند و او در سنین نوجوانی به همراه مادربزرگ برای دیدار با آنان به قم سفر میکرد. وی در آخرین بار به تقاضای پدر چند ماهی در قم ماند.<ref>ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۳–۲۰۴</ref> | خدیجه ثقفی از ششماهگی نزد مادربزرگ خود، «خانممخصوص» بزرگ شد که زنی ثروتمند و دارای خدمه و زندگی پرزرق و برقی بود<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۳؛ ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، ۱۱</ref> و نهساله بود که خانوادهاش به قم مهاجرت کردند و او در سنین نوجوانی به همراه مادربزرگ برای دیدار با آنان به قم سفر میکرد. وی در آخرین بار به تقاضای پدر چند ماهی در قم ماند.<ref>ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۳–۲۰۴</ref> | ||
== روحیات و خصوصیات اخلاقی == | == روحیات و خصوصیات اخلاقی == | ||
وی انسانی ساده و بیآلایش بود، با خواهران و برادر خود، زد و خورد نکرد، | وی انسانی ساده و بیآلایش بود، با خواهران و برادر خود، زد و خورد نکرد، عزت نفس بالایی داشت و در پی مادیات نبود<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۳–۱۴</ref>؛ چنانکه وی از کودکی دارای شخصیت ویژه بود، نشست و برخاست او به مثابه یک بانوی جاافتاده و وزین بود، هرگز بدون دعوت جایی نمیرفت و چون به مهمانی میرفت، رفتار کودکانه نداشت، گفتارش دلآزار نبود و رفتارش صمیمی بود.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۶</ref> وی جامع المقدمات را نزد پدر آموخت<ref>ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۸؛ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۴</ref> و با اراده «خانم مخصوص» و بر خلاف میل پدر، دوران دبستان و نیمهای از دبیرستان را طی کرد و برای آموزش زبان فرانسه معلم سرخانه گرفت<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۷–۱۹</ref> و با معلم سرخانه خیاطی را نیز به صورت حرفهای فراگرفت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۱</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
وی تا سن کهنسالی بسیار به مطالعه و دانشاندوزی علاقهمند بود و کمتر اتفاق میافتاد که بدون | وی تا سن کهنسالی بسیار به مطالعه و دانشاندوزی علاقهمند بود و کمتر اتفاق میافتاد که بدون [[کتاب و کتابخوانی|کتاب]]، [[روزنامه]] یا مجله باشد. بارها [[گلستان سعدی]]، [[دیوان حافظ]]، [[کلیله و دمنه]] و بسیاری از کتابهای ادبی و تاریخی و علوم تجربی را خوانده بود و بخشی از متن گلستان و اشعار حافظ را از حفظ داشت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۹–۲۰</ref> وی در پایه هشتم دبیرستان بود که با امامخمینی [[ازدواج]] کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۷–۱۹</ref> | ||
== ازدواج با امامخمینی == | == ازدواج با امامخمینی == | ||
[[امامخمینی]] در ۲۷سالگی تصمیم به ازدواج گرفت و به پیشنهاد و وساطت [[سیداحمد لواسانی]]، برادر بزرگتر [[سیدمحمدصادق لواسانی]] دوست مشترک امامخمینی و [[میرزامحمد ثقفی]] {{ببینید|متن=ببینید| سیدمحمدصادق لواسانی}}، از خدیجه ثقفی در قم [[خواستگاری]] کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۲–۲۴؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۵</ref> میرزامحمد ثقفی امامخمینی را از هنگام اقامت در قم میشناخت و از او به عنوان انسانی نجیب، متدیّن، باسواد و زیرک یاد میکرد.<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۵؛ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸</ref> | [[امامخمینی]] در ۲۷سالگی تصمیم به ازدواج گرفت و به پیشنهاد و وساطت [[سیداحمد لواسانی]]، برادر بزرگتر [[سیدمحمدصادق لواسانی]] دوست مشترک امامخمینی و [[میرزامحمد ثقفی]] {{ببینید|متن=ببینید| سیدمحمدصادق لواسانی}}، از خدیجه ثقفی در قم [[خواستگاری]] کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۲–۲۴؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۵</ref> میرزامحمد ثقفی امامخمینی را از هنگام اقامت در قم میشناخت و از او به عنوان انسانی نجیب، متدیّن، باسواد و زیرک یاد میکرد.<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۵؛ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
وی امامخمینی را بهترین شخص برای همسری دختر خود میدانست؛ اما دخترش که در [[تهران]] و از خانواده مرفه و نزد مادربزرگ بود، زندگیکردن با طلبه را دشوار میدانست؛ از اینرو خدیجه ثقفی و اعضای خانواده در آغاز، تمایلی به این ازدواج نداشتند.<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۶–۴۷؛ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸ و ۴۶</ref> | وی امامخمینی را بهترین شخص برای همسری دختر خود میدانست؛ اما دخترش که در [[تهران]] و از خانواده مرفه و نزد مادربزرگ بود، زندگیکردن با [[طلبه]] را دشوار میدانست؛ از اینرو خدیجه ثقفی و اعضای خانواده در آغاز، تمایلی به این ازدواج نداشتند.<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۶–۴۷؛ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸ و ۴۶</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
سرانجام نظر وی با مشاهده یک رؤیای صادق تغییر کرد. زنی که در عالم رؤیا، چادر مخصوصی داشت، [[پیامبر(ص)]]، [[امامعلی(ع)]] و [[امامحسن(ع)]] را به ثقفی معرفی کرد و یادآور شد ثقفی آنان را قبول ندارد! مادربزرگ ثقفی خواب او را اینگونه تعبیر کرد که دوری از امامخمینی دوری از آنان است و نباید به ایشان جواب رد داده شود و به این ترتیب امامخمینی به همراه دو برادر خود و برادران لواسانی، برای خواستگاری و مقدمات مراسم، به خانه ثقفی در تهران رفتند.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹–۴۳؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۶–۴۷</ref> وی که تا آن لحظه امامخمینی را ندیده بود، پس از دیدن ایشان سکوت کرد و چیزی نگفت و پدرش [[سجده شکر]] بهجا آورد.<ref>ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، ۱۷</ref> هاجر خدمتکار خانه مادر ثقفی نیز به ثقفی یادآوری کرد وصلت با امامخمینی دنیا و آخرت را به همراه دارد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۵</ref> | سرانجام نظر وی با مشاهده یک رؤیای صادق تغییر کرد. زنی که در عالم رؤیا، چادر مخصوصی داشت، [[پیامبر(ص)]]، [[امامعلی(ع)]] و [[امام حسن مجتبی(ع)|امامحسن(ع)]] را به ثقفی معرفی کرد و یادآور شد ثقفی آنان را قبول ندارد! مادربزرگ ثقفی خواب او را اینگونه تعبیر کرد که دوری از امامخمینی دوری از آنان است و نباید به ایشان جواب رد داده شود و به این ترتیب امامخمینی به همراه دو برادر خود و برادران لواسانی، برای خواستگاری و مقدمات مراسم، به خانه ثقفی در تهران رفتند.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹–۴۳؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۶–۴۷</ref> وی که تا آن لحظه امامخمینی را ندیده بود، پس از دیدن ایشان سکوت کرد و چیزی نگفت و پدرش [[سجده شکر]] بهجا آورد.<ref>ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، ۱۷</ref> هاجر خدمتکار خانه مادر ثقفی نیز به ثقفی یادآوری کرد وصلت با امامخمینی [[دنیا و آخرت]] را به همراه دارد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۵</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
[[سیداحمد لواسانی]] با توجه به اختلاف سنی یازدهساله میان امامخمینی و ثقفی، شروط میرزامحمد ثقفی را که امامخمینی از تمکن مالی متعارف برای اداره زندگی برخوردار باشد، پذیرفت و میرزامحمد ثقفی تعهد کتبی از امامخمینی گرفت که دخترش را به زادگاه خود خمین نبرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۸–۴۹</ref> | [[سیداحمد لواسانی]] با توجه به اختلاف سنی یازدهساله میان امامخمینی و ثقفی، شروط [[میرزامحمد ثقفی]] را که امامخمینی از تمکن مالی متعارف برای اداره زندگی برخوردار باشد، پذیرفت و میرزامحمد ثقفی تعهد کتبی از امامخمینی گرفت که دخترش را به زادگاه خود [[خمین]] نبرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۸–۴۹</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
سیداحمد لواسانی و [[سیدمرتضی پسندیده]] (برادر امامخمینی) مراسم [[عقد]] خدیجه ثقفی را که شانزده سال داشت، در کمال سادگی در اسفند ۱۳۰۸ در [[حرم عبدالعظیم حسنی(ع)]] در [[شهر ری]] برگزار کردند<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۵۵؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۳۹</ref> و در شانزدهم ماه رمضان همان سال مراسم عروسی برگزار شد. | سیداحمد لواسانی و [[سیدمرتضی پسندیده]] (برادر امامخمینی) مراسم [[عقد]] خدیجه ثقفی را که شانزده سال داشت، در کمال سادگی در اسفند ۱۳۰۸ در [[حرم عبدالعظیم حسنی(ع)]] در [[شهر ری]] برگزار کردند<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۵۵؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۳۹</ref> و در شانزدهم ماه رمضان همان سال مراسم عروسی برگزار شد. | ||
== | == سادهزیستی == | ||
مهریه ثقفی هزار تومان بود و هیچگاه از امامخمینی مطالبه نکرد؛ اما ایشان در آخر عمر یک دانگ از خانه خود را در قم به عنوان مهریه به وی داد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۷۰؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۹</ref> ثقفی زندگی مشترک خود را به صورت موقت در تهران در خانهای که امامخمینی در نزدیکی محله پامنار (امامزاده یحیی) اجاره کرده بود، آغاز کرد<ref>طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۴۰</ref> و پس از دو ماه اقامت در تهران در چهاردهم فروردین ۱۳۰۹ به اصرار امامخمینی به قم رفت و در خانهای که ایشان در خیابان ارم اجاره کرده بود، ساکن و پس از مدتی در نامهای به مادرش رضایت خویش را از زندگی با ایشان اعلام کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۵۹ و ۶۱–۶۴</ref> | مهریه ثقفی هزار تومان بود و هیچگاه از امامخمینی مطالبه نکرد؛ اما ایشان در آخر عمر یک دانگ از خانه خود را در قم به عنوان [[مهریه]] به وی داد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۷۰؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۹</ref> ثقفی زندگی مشترک خود را به صورت موقت در تهران در خانهای که امامخمینی در نزدیکی محله پامنار (امامزاده یحیی) اجاره کرده بود، آغاز کرد<ref>طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۴۰</ref> و پس از دو ماه اقامت در تهران در چهاردهم فروردین ۱۳۰۹ به اصرار امامخمینی به قم رفت و در خانهای که ایشان در خیابان ارم اجاره کرده بود، ساکن و پس از مدتی در نامهای به مادرش رضایت خویش را از زندگی با ایشان اعلام کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۵۹ و ۶۱–۶۴</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
پس از زندگی در خانههای اجارهای مختلف در قم که مشکلات متعددی را در پی داشت، امامخمینی خانهای در محله یخچالقاضی خرید {{ببینید|متن=ببینید| خانه امامخمینی}} و ثقفی در کنار امامخمینی به زندگی ساده در این خانه ادامه داد.<ref>بروجردی، محمود، مصاحبه، ۱۶۷</ref> استعداد و کمال فهم ثقفی موجب شد امامخمینی او را به ادامه تحصیل تشویق کند<ref>ثقفی، خدیجه، حضور، مجله، ۷</ref>؛ از اینرو باقیمانده کتاب | پس از زندگی در خانههای اجارهای مختلف در قم که مشکلات متعددی را در پی داشت، امامخمینی خانهای در محله یخچالقاضی خرید {{ببینید|متن=ببینید| خانه امامخمینی}} و ثقفی در کنار امامخمینی به زندگی ساده در این خانه ادامه داد.<ref>بروجردی، محمود، مصاحبه، ۱۶۷</ref> استعداد و کمال فهم ثقفی موجب شد امامخمینی او را به ادامه تحصیل تشویق کند<ref>ثقفی، خدیجه، حضور، مجله، ۷</ref>؛ از اینرو باقیمانده کتاب جامع المقدمات تا شرح لمعه را نزد ایشان فرا گرفت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۴۰؛ ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۸–۲۰۹</ref> زندگی همراه با قناعت و حس استغنای امامخمینی و پرهیز ایشان از دریافت شهریه، شرایط دشواری برای خانوادهاش رقم میزد. با این حال، ثقفی در برابر مشکلات [[مقاومت]] میکرد. او فضای داخلی خانه را با اهداف و برنامههای امامخمینی هماهنگ میکرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۶۷–۶۸</ref> | ||
== تولد سیدمصطفی == | == تولد سیدمصطفی == | ||
ثقفی نخستین فرزند خود [[سیدمصطفی خمینی|سیدمصطفی]] را در [[قم]]، در محله عشقعلی به دنیا آورد<ref>ثقفی، خدیجه، حضور، مجله، ۷۰</ref> | ثقفی نخستین فرزند خود [[سیدمصطفی خمینی|سیدمصطفی]] را در [[قم]]، در محله عشقعلی به دنیا آورد<ref>ثقفی، خدیجه، حضور، مجله، ۷۰</ref> به گفته وی فرزندانش [[اخلاق]] و [[ایمان]] را از امامخمینی فرا گرفته و سلیمبودن و سازگاری در زندگی با همسر را از او آموختهاند.<ref>ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۵۶–۵۷</ref> فرزندان ثقفی بر اثر [[تربیت]] صحیح و اخلاقی مادر، جایگاه امامخمینی را در محیطی سالم و پاک، به گونهای که در شأن ایشان بود، در رفتار خودشان حفظ کردند.<ref>مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۵</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
ثقفی از دودمان علمی نامداری بود و سالیان متمادی یار و همراه امامخمینی و مایه آرامش ایشان در تمام مراحل دشوار سالهای نهضت و جهاد بود که با [[صبر]] و | ثقفی از دودمان علمی نامداری بود و سالیان متمادی یار و همراه امامخمینی و مایه آرامش ایشان در تمام مراحل دشوار سالهای نهضت و جهاد بود که با [[صبر]] و عزم و [[توکل]]، زندگی پرافتخاری را گذراند.<ref>خامنهای، مصاحبه، ۴</ref> وی بانوی فاضلی بود که در حوزه مسائل دینی، ادبی و اجتماعی تا پایان عمرش مطالعه میکرد و نظرش با امامخمینی موافق بود و سختترین دوران انقلاب را که از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۶ بود در کنار امامخمینی تحمل کرد و ایشان به اتکای او، قوی و شجاعتر به رهبری خود عمل کرد.<ref>خاتمی، سیدمحمد، مصاحبه، ۱۳</ref> وی مایه آرامش امامخمینی<ref>صانعی، مصاحبه، ۱۴</ref> و سنگ صبور وی<ref>کروبی، مصاحبه، ۱۵</ref> بود. او مردمدار و مهماننواز بود، هرگز از دید و بازدید احساس خستگی نمیکرد و مهمترین دغدغه او حفظ حرمت و شأن امامخمینی بود و در زندگی فردی به گونهای عمل میکرد که احترام ایشان حفظ شود.<ref>ثقفی، علی، قدس ایران، ۱۸۹</ref> وی در زمانی که امامخمینی در نجف [[تبعید امامخمینی|تبعید]] بود و امید روشنی به آینده نبود یا زمانی که ایشان در اوج اقتدار و محبوبیت قرار گرفت، از لحاظ مادی و شخصیتی هیچ تفاوتی نکرد.<ref>خاتمی، سیدمحمدرضا، مصاحبه، ۴۶</ref> او که با [[امامخمینی]] زندگی معمولی داشت و در امور سیاسی بدون مبالغه مواضع خود را صریح بیان میکرد، در روز [[ارتحال امامخمینی|درگذشت امامخمینی]]، مانند یک فرمانده عمل کرد و از حاضران خواست که آرام باشند تا ملاحظات نظام مورد توجه قرار گیرد.<ref>هاشمی رفسنجانی، مصاحبه، ۱۰</ref> | ||
== اهل علم و ادب == | == اهل علم و ادب == | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
== کیفیت رابطه عاطفی با امام == | == کیفیت رابطه عاطفی با امام == | ||
طبع زندگی مشترک نوعاً آن را خالی از کشمکش زودگذر نمیگذارد. ذکر برخی موارد هرچند اندک و جزئی، نشان میدهد زندگی مشترک ثقفی نیز از این طبیعت بیرون نبوده است،<ref>← ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۶۱–۱۶۲؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۵۹</ref> اما امامخمینی به همسر خود بسیار علاقه داشت و به او احترام میگذاشت و علاقه خود را بارها ابراز میکرد و این امر بهوضوح در میان خانواده و آشنایان مورد توجه بوده است.<ref>مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۵</ref> از نشانههای این علاقه، سرودن اشعاری در وصف وی است که از آن میان، در سه یا چهار شعر، آغاز ابیات با حروف نام همسر ایشان آغاز میشود؛ چنانکه در پایان شعر، حروف اول بیتها، نام «قدس ایران» را نشان میدهد. به عنوان نمونه این شعر: | طبع زندگی مشترک نوعاً آن را خالی از کشمکش زودگذر نمیگذارد. ذکر برخی موارد هرچند اندک و جزئی، نشان میدهد زندگی مشترک ثقفی نیز از این طبیعت بیرون نبوده است،<ref>← ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۶۱–۱۶۲؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۵۹</ref> اما امامخمینی به همسر خود بسیار علاقه داشت و به او احترام میگذاشت و علاقه خود را بارها ابراز میکرد و این امر بهوضوح در میان [[خانواده امامخمینی|خانواده]] و آشنایان مورد توجه بوده است.<ref>مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۵</ref> از نشانههای این علاقه، سرودن اشعاری در وصف وی است که از آن میان، در سه یا چهار شعر، آغاز ابیات با حروف نام همسر ایشان آغاز میشود؛ چنانکه در پایان شعر، حروف اول بیتها، نام «قدس ایران» را نشان میدهد. به عنوان نمونه این شعر: | ||
قد دلجویت اندر گلشن حُسن/ یکی سروی است کاندر کاشمر نیست/ درآیین من، آب زندگانی/ از آن شیریندهن پاکیزهتر نیست/ سری کان گوی چوگانت نباشد/ به چوگانش زنم آن را که سر نیست/ اگر تخم محبت جز تو کارد/ ز بیخش بَرکَنَم کان با ثمر نیست/ یکایک جمله اعضای تو نیکوست/ به نیکویی تو کس در بشر نیست/ («راء» و «الف» از خاطر رفته است) نهال عشقت اندر قلب «هندی» / به غیر از آه و حسرت بارور نیست.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۵۰–۱۵۱</ref> | قد دلجویت اندر گلشن حُسن/ یکی سروی است کاندر کاشمر نیست/ درآیین من، آب زندگانی/ از آن شیریندهن پاکیزهتر نیست/ سری کان گوی چوگانت نباشد/ به چوگانش زنم آن را که سر نیست/ اگر تخم محبت جز تو کارد/ ز بیخش بَرکَنَم کان با ثمر نیست/ یکایک جمله اعضای تو نیکوست/ به نیکویی تو کس در بشر نیست/ («راء» و «الف» از خاطر رفته است) نهال عشقت اندر قلب «هندی» / به غیر از آه و حسرت بارور نیست.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۵۰–۱۵۱</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
صمیمیت و احترام امامخمینی به همسر ازجمله در برخی نامههای احساسی و سرشار از محبت ایشان نیز بروز یافته است؛ چنانکه در نامه سفر به [[مکه]] در فروردین ۱۳۱۲ که از [[لبنان]] برای وی نوشته، از تعبیرهای «تصدقت شوم»، «الهی قربانت بروم»، «نور چشم»، «قوّت قلب» و «عزیزم»، استفاده کرده و اظهار تأسف کرده است که همسر ایشان در این سفر همراه ایشان نیست. ایشان همراه نامه عکسی نیز از خود به نشانه دلتنگی برای همسر خود فرستاده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲–۳</ref> همچنین ایشان همواره ازجمله در نامهها به فرزندان خود سفارش میکرد که مراقب مادر خود باشند و به او احترام بگذارند و با وی حسن رفتار و سلوک داشته باشند<ref>←امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۸–۴۲۹، ۴۳۲؛ ۱۲/۱۲۱ و ۱۶/۲۲۶؛ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۴۰–۴۱؛ خمینی، دلیل آفتاب، ۱۷۱</ref> {{ببینید|متن=ببینید| مادر}}؛ چنانکه در [[وصیتنامه]] خود از آنان خواست از مادر خود اطاعت و با احترام با او رفتار کنند و رضایت او را به دست آورند که خیر دنیا و آخرت آنان در آن است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳</ref> | صمیمیت و احترام امامخمینی به همسر ازجمله در برخی نامههای احساسی و سرشار از محبت ایشان نیز بروز یافته است؛ چنانکه در نامه سفر به [[مکه]] در فروردین ۱۳۱۲ که از [[لبنان]] برای وی نوشته، از تعبیرهای «تصدقت شوم»، «الهی قربانت بروم»، «نور چشم»، «قوّت قلب» و «عزیزم»، استفاده کرده و اظهار تأسف کرده است که همسر ایشان در این سفر همراه ایشان نیست. ایشان همراه نامه عکسی نیز از خود به نشانه دلتنگی برای همسر خود فرستاده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲–۳</ref> همچنین ایشان همواره ازجمله در نامهها به فرزندان خود سفارش میکرد که مراقب مادر خود باشند و به او احترام بگذارند و با وی حسن رفتار و سلوک داشته باشند<ref>←امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۸–۴۲۹، ۴۳۲؛ ۱۲/۱۲۱ و ۱۶/۲۲۶؛ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۴۰–۴۱؛ خمینی، دلیل آفتاب، ۱۷۱</ref> {{ببینید|متن=ببینید| مادر}}؛ چنانکه در [[وصیتنامه امامخمینی|وصیتنامه]] خود از آنان خواست از مادر خود اطاعت و با احترام با او رفتار کنند و رضایت او را به دست آورند که خیر [[دنیا و آخرت]] آنان در آن است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
ثقفی نیز به همسر خود علاقه زیاد و توجه خاص داشت و هرگز با لباس غیر مرتب و غیر آراسته بر سر سفره حاضر نمیشد. علاقه او به امامخمینی علاقه حقیقی و درونی بود. او تلاش میکرد زمینه راحتیِ ایشان را فراهم کند و با توجه به نظم دقیق امامخمینی سعی میکرد برنامههای ایشان در خانه به هم نخورد<ref>مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۲–۱۱۳</ref> {{ببینید|متن=ببینید| اخلاق و سیره امامخمینی}} | ثقفی نیز به همسر خود علاقه زیاد و توجه خاص داشت و هرگز با لباس غیر مرتب و غیر آراسته بر سر سفره حاضر نمیشد. علاقه او به امامخمینی علاقه حقیقی و درونی بود. او تلاش میکرد زمینه راحتیِ ایشان را فراهم کند و با توجه به نظم دقیق امامخمینی سعی میکرد برنامههای ایشان در خانه به هم نخورد.<ref>مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۲–۱۱۳</ref> {{ببینید|متن=ببینید| اخلاق و سیره امامخمینی}} | ||
== دوران تبعید امام در ترکیه == | == دوران تبعید امام در ترکیه == | ||
[[امامخمینی]] پس از | [[امامخمینی]] پس از [[تبعید امامخمینی|تبعید]] به ترکیه، رسیدن فرزند خود [[سیدمصطفی خمینی|سیدمصطفی]] را به ترکیه در نامهای به وی خبر داد و از او خواست سلامتی خودشان را با خط خود برای ایشان بنویسد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۳۵</ref> ایشان در خرداد ۱۳۴۴ در نامه دیگری از سلامتی خود و سیدمصطفی خبر داد و از همسر خود خواست در صورت موافقت مقامات امنیتی وسایل شخصی، یک دوره تقریرات درس اصول ایشان و [[الاستصحاب (کتاب)|کتاب استصحاب]] ایشان را بفرستد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۳۹</ref> در سفر ثقفی از [[نجف]] به [[ایران]] در سال ۱۳۵۳ و بیخبری امامخمینی از وی، در نامهای اظهار نگرانی کرد و درخواست کرد هر یک یا دو هفته طی نامهای ایشان را از حال خود آگاه کند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۶</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
از سوی دیگر، امامخمینی بارها تأکید کرده است «من هرچه دارم از خانم دارم». این سخن گویای آن است که ثقفی با رفتار خود، اعتماد امامخمینی را جلب کرده بود<ref>ثقفی، علی، قدس ایران، ۱۸۶ و ۱۸۸</ref>؛ چنانکه پس از | از سوی دیگر، امامخمینی بارها تأکید کرده است «من هرچه دارم از خانم دارم». این سخن گویای آن است که ثقفی با رفتار خود، اعتماد امامخمینی را جلب کرده بود<ref>ثقفی، علی، قدس ایران، ۱۸۶ و ۱۸۸</ref>؛ چنانکه پس از بازداشت ایشان در آبان سال ۱۳۴۳، مهر و کلید قفسه کتابها و مدارک خود را به همسر خود داد و او آنها را پنهان کرد و پس از استقرار امامخمینی در نجف در سال ۱۳۴۴ به [[عبدالعلی قرهی]] سپرد تا به امامخمینی برساند و بعدها ایشان از [[امانتداری]] همسرش تشکر کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۶۱–۲۶۲</ref> در دوران [[دستگیری امامخمینی|بازداشت امامخمینی]] و احتمال صدور حکم [[اعدام]] ایشان بر اثر جوی که پس از حصر و تبعید ایجاد شده بود نیز ثقفی خود را نباخت و شجاعانه این مرحله را پشت سر گذاشت، به گونهای که [[صبر]] و [[استقامت]] ایشان زبانزد همگان بود و در حضور [[مردم]] هیچگاه شکوه نکرد.<ref>بروجردی، محمود، مصاحبه، ۱۶۸؛ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۶</ref> وی اعلامیههایی را که اعضای [[دفتر امامخمینی]] به هاجر، خدمتکار خانه، داده بودند، در خانه طوری پنهان کرد که مأمورهای امنیتی آنها را نیافتند.<ref>ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۳۸</ref> پس از تبعید به [[ترکیه]] نیز پس از پنج ماه بیخبری از حال امامخمینی، با پیگیری ثقفی، [[رژیم پهلوی]] موافقت کرد تا [[سیدفضلالله خوانساری]] برای دیدار با ایشان به ترکیه سفر کند که ثقفی نامه و هدیهای نیز فرستاد.<ref>ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۲۶۶</ref> | ||
== سفر به عراق == | == سفر به عراق == | ||
ثقفی امکان همراهی با امامخمینی در دوران تبعید ایشان در ترکیه را نداشت، اما پس از تداوم تبعید و انتقال ایشان به عراق برای دیدار ایشان به عراق رفت. در این سفر مأمور سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در لباس روحانی آنان را همراهی میکرد. ثقفی و همراهان پس از یک هفته قرنطینه در گمرک عراق وارد نجف شدند و وی به همسر خود پیوست.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸۴–۲۸۸؛ مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۸</ref> او گهگاه برای دیدار با خانواده و فرزندان به ایران برمیگشت و در یکی از این سفرها فرزندش [[سیداحمد خمینی|سیداحمد]] را در زندان قزلقلعه ملاقات کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۳۷–۳۸</ref> | ثقفی امکان همراهی با امامخمینی در دوران تبعید ایشان در ترکیه را نداشت، اما پس از تداوم تبعید و انتقال ایشان به عراق برای دیدار ایشان به عراق رفت. در این سفر مأمور [[سازمان اطلاعات و امنیت کشور]] (ساواک) در لباس روحانی آنان را همراهی میکرد. ثقفی و همراهان پس از یک هفته قرنطینه در گمرک عراق وارد نجف شدند و وی به همسر خود پیوست.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸۴–۲۸۸؛ مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۸</ref> او گهگاه برای دیدار با خانواده و فرزندان به ایران برمیگشت و در یکی از این سفرها فرزندش [[سیداحمد خمینی|سیداحمد]] را در زندان قزلقلعه ملاقات کرد.<ref>ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۳۷–۳۸</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
وی در سال ۱۳۵۲ همراه فرزندش سیداحمد خمینی و همسر وی [[فاطمه طباطبایی]] و فرزندشان [[سیدحسن خمینی]] از عراق به [[سوریه]] و از آنجا در روزهای [[حج]] به [[مکه]] رفت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۱۰؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۲۷۱–۲۷۳</ref> در تمام مدت، رفت و آمدها و فعالیتهای خانواده و همسر امامخمینی، زیر نظر مأموران ساواک قرار داشت و گزارش آن در اسناد این سازمان موجود است.<ref>مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۵/۳۴۸–۵۵۸</ref> | وی در سال ۱۳۵۲ همراه فرزندش سیداحمد خمینی و همسر وی [[فاطمه طباطبایی]] و فرزندشان [[سیدحسن خمینی]] از عراق به [[سوریه]] و از آنجا در روزهای [[حج]] به [[مکه]] رفت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۱۰؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۲۷۱–۲۷۳</ref> در تمام مدت، رفت و آمدها و فعالیتهای خانواده و همسر امامخمینی، زیر نظر مأموران ساواک قرار داشت و گزارش آن در اسناد این سازمان موجود است.<ref>مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۵/۳۴۸–۵۵۸</ref> | ||
== سختترین روز زندگی == | == سختترین روز زندگی == | ||
با همه مشکلات، سختترین روز زندگی ثقفی اول آبان ۱۳۵۶، هنگام درگذشت مشکوک فرزندش سیدمصطفی بود و گرچه امامخمینی وی را توصیه به [[صبر]] کرد و تأکید کرد اینگونه حوادث را باید به خدا واگذار کند {{ببینید|متن=ببینید| سیدمصطفی خمینی}}، اما درگذشت سیدمصطفی برای وی سنگین بود؛ چنانکه او پس از گذشت سی سال در پاسخ نوه خود، سیدحسن خمینی، سه بار تأکید کرد مرگ سیدمصطفی برای او از همه سختتر بوده است.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۳۷–۳۳۸ و ۳۴۰–۳۴۱</ref> وی هنگام ترک [[عراق]] به مقصد پاریس بر سر مزار فرزندش با جمله «فرزندم شهادتت مبارک، در کنار | با همه مشکلات، سختترین روز زندگی ثقفی اول آبان ۱۳۵۶، هنگام درگذشت مشکوک فرزندش سیدمصطفی بود و گرچه امامخمینی وی را توصیه به [[صبر]] کرد و تأکید کرد اینگونه حوادث را باید به خدا واگذار کند {{ببینید|متن=ببینید| سیدمصطفی خمینی}}، اما درگذشت سیدمصطفی برای وی سنگین بود؛ چنانکه او پس از گذشت سی سال در پاسخ نوه خود، سیدحسن خمینی، سه بار تأکید کرد مرگ سیدمصطفی برای او از همه سختتر بوده است.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۳۷–۳۳۸ و ۳۴۰–۳۴۱</ref> وی هنگام ترک [[عراق]] به مقصد پاریس بر سر مزار فرزندش با جمله «فرزندم شهادتت مبارک، در کنار [[امامعلی(ع)|مولا علی(ع)]] خوش بیارام» خداحافظی کرد و تأکید کرد به دنبال آرمان او و امامخمینی به همهجا خواهد رفت تا صدای شکستن استخوان استکبار جهانی را در ایران به گوش همه برساند.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۹۰–۲۹۱</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
پس از | پس از [[هجرت امامخمینی|هجرت امامخمینی به فرانسه]]، با پیگیریهای ایشان، ثقفی به او پیوست و پس از [[بازگشت امامخمینی به ایران|بازگشت امامخمینی]] به ایران وی به همراه داماد خود [[شهابالدین اشراقی]] به ایران بازگشت<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۶۰–۳۶۳</ref> و در خانهای که در محله قیطریه تهران در نظر گرفته شده بود، ساکن شد و مردم هر روز به دیدار او میرفتند و او از آنان به گرمی استقبال میکرد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۶۴</ref> | ||
== دوران رهبری دهساله امامخمینی == | == دوران رهبری دهساله امامخمینی == | ||
ثقفی در تمام دوران رهبری دهساله امامخمینی در دیدارها مدبرانه برخورد میکرد و حتی یک جمله از وی به نفع یا بر ضد مسئولان نظام شنیده نشد و پیوسته از اخبار روزانه اطلاع مییافت و نکات را به امامخمینی و بیشتر به [[سیداحمد خمینی]] یادآوری میکرد و به مسئولان نیز هنگام ملاقات تذکر میداد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹۰</ref> در بازدید همسران افراد جناحهای سیاسی در خانه ثقفی که گاه بحثهای سیاسی مطرح میشد و گاه به مشاجره کشیده میشد، وی با زیرکی خاص توجه همه را به چیز دیگری جلب میکرد تا فضای خانه امامخمینی به محل درگیری تبدیل نشود و کسی از محیط خانه ایشان دلگیر نگردد.<ref>مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۵</ref> وی به وضع زندگی مردم و ناملایمات ناشی از هشت سال [[جنگ تحمیلی]] حساس بود. از نرخ | ثقفی در تمام دوران رهبری دهساله امامخمینی در دیدارها مدبرانه برخورد میکرد و حتی یک جمله از وی به نفع یا بر ضد مسئولان نظام شنیده نشد و پیوسته از اخبار روزانه اطلاع مییافت و نکات را به امامخمینی و بیشتر به [[سیداحمد خمینی]] یادآوری میکرد و به مسئولان نیز هنگام ملاقات تذکر میداد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹۰</ref> در بازدید همسران افراد جناحهای سیاسی در خانه ثقفی که گاه بحثهای سیاسی مطرح میشد و گاه به مشاجره کشیده میشد، وی با زیرکی خاص توجه همه را به چیز دیگری جلب میکرد تا فضای خانه امامخمینی به محل درگیری تبدیل نشود و کسی از محیط خانه ایشان دلگیر نگردد.<ref>مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۵</ref> وی به وضع زندگی مردم و ناملایمات ناشی از هشت سال [[جنگ تحمیلی]] حساس بود. از نرخ تورم و اوضاعِ نه چندان خوب اقتصادی گلایه میکرد و در هر فرصت، نظر خود را به مسئولان میرساند و البته نزد امامخمینی کمتر به مشکلات جاری اشاره میکرد و نمیخواست مایه ناراحتی ایشان گردد.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹۰–۳۹۱</ref> | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
پس از درگذشت امامخمینی مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، همواره ثقفی را تکریم و در مناسبتهای گوناگون با او دیدار میکردند. او نیز همراه احترام متقابل، گاهی تذکراتی دلسوزانه به آنان میداد.<ref>بروجردی، لیلا، مصاحبه، ۱۵۶؛ اشراقی، مرتضی، مصاحبه، ۲۱۱</ref> وی هنگام درگذشت فرزند دیگر خود [[سیداحمد خمینی]] در سال ۱۳۷۳ متین و صبور بود و صدا به شیون و فریاد بلند نکرد و در پاسخ به تسلیت [[اکبر هاشمی رفسنجانی]] که نتوانست سخن بگوید از تسلیم بودن به [[رضای الهی]] سخن گفت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۲۴–۴۲۹ و ۵۰۹–۵۱۰</ref> | پس از [[ارتحال امامخمینی|درگذشت امامخمینی]] مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، همواره ثقفی را تکریم و در مناسبتهای گوناگون با او دیدار میکردند. او نیز همراه احترام متقابل، گاهی تذکراتی دلسوزانه به آنان میداد.<ref>بروجردی، لیلا، مصاحبه، ۱۵۶؛ اشراقی، مرتضی، مصاحبه، ۲۱۱</ref> وی هنگام درگذشت فرزند دیگر خود [[سیداحمد خمینی]] در سال ۱۳۷۳ متین و صبور بود و صدا به شیون و فریاد بلند نکرد و در پاسخ به تسلیت [[اکبر هاشمی رفسنجانی]] که نتوانست سخن بگوید از تسلیم بودن به [[رضای الهی]] سخن گفت.<ref>ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۲۴–۴۲۹ و ۵۰۹–۵۱۰</ref> | ||
== وفات == | == وفات == | ||
خدیجه ثقفی پس از هفت ماه تحمل بیماری ناراحتی معده، عفونت روده، سن زیاد<ref>کاظمی، مصاحبه، ۶۵؛ نجاران، مصاحبه، ۶۶</ref> و سپس مرگ مغزی در ساعتهای نخستین صبح روز شنبه اول فروردین ۱۳۸۸، در سن ۹۶سالگی در بیمارستان خاتمالانبیا(ص) تهران درگذشت. رهبری نظام، | خدیجه ثقفی پس از هفت ماه تحمل بیماری ناراحتی معده، عفونت روده، سن زیاد<ref>کاظمی، مصاحبه، ۶۵؛ نجاران، مصاحبه، ۶۶</ref> و سپس مرگ مغزی در ساعتهای نخستین صبح روز شنبه اول فروردین ۱۳۸۸، در سن ۹۶سالگی در بیمارستان خاتمالانبیا(ص) تهران درگذشت. رهبری نظام، رئیسجمهور وقت، رئیس [[مجمع تشخیص مصلحت نظام]]، دیگر مقامات و رجال دینی و سیاسی و نیز نهادها و سازمانهای کشوری و لشکری با صدور پیامهایی این واقعه را تسلیت گفتند. از نخستین ساعات انتشار این خبر، گروه بسیاری از شخصیتهای سیاسی و اقشار مختلف مردم در [[حسینیه جماران]] و اقامتگاه [[امامخمینی]] حضور یافتند. در روز دوم فروردین، پیکر ثقفی پس از اقامه [[نماز میت]] به امامت رهبری نظام همراه با عزاداری اقشار مختلف مردم از [[دانشگاه تهران]] [[تشییع]] و بنابر [[وصیت]] در کنار [[مرقد امامخمینی]] و فرزندش [[سیداحمد خمینی]] به خاک سپرده شد.<ref>کیهان، روزنامه، ۳؛ مردمسالاری، روزنامه، ۲</ref> | ||
== فرزندان == | == فرزندان == |
نسخهٔ ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۴
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | خدیجه ثقفی |
لقب | قدس ایران |
زادروز | ۱۲۹۲ش |
شهر تولد | تهران |
کشور تولد | ایران |
تاریخ درگذشت | ۱ فروردین ۱۳۸۸ش |
شهر درگذشت | تهران |
کشور درگذشت | ایران |
آرامگاه | مرقد امامخمینی |
نام همسر | امامخمینی |
فرزندان | سیدمصطفی، سیدعلی، صدیقه، فریده، فهیمه (زهرا)، سعیده، لطیفه و سیداحمد |
خویشاوند سرشناس | امامخمینی (همسر)، سیداحمد و سیدمصطفی خمینی (فرزندان) |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
خدیجه ثقفی، همسر امامخمینی و همراه در نهضت اسلامی.
ولادت و نسب
خدیجه ثقفی معروف به «قدس ایران»،[۱] نخستین فرزند خانواده، در دهم اسفند ۱۲۹۲/ دوم ربیعالثانی ۱۳۳۳ق در تهران به دنیا آمد.[۲]
پدرش میرزامحمد ثقفی از عالمان دینی تهران بود که به قم مهاجرت کرد و با حضور در دروس عقلی سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و خارج فقه و اصول عبدالکریم حائری یزدی و دیگر اساتید حوزه علمیه قم، به درجه اجتهاد رسید. او پس از هفت سال تحصیل در قم به تهران بازگشت و تا پایان عمر به تدریس، تألیف و ارشاد مردم مشغول بود. تفسیر روان جاوید از تألیفات اوست.[۳]
میرزامحمد ثقفی عالمی پرهیزگار، خوشرو و خوشلباس بود[۴] و امامخمینی وی را فقیه جامع شرایط خوانده است.[۵] او ضمن توصیه به رعایت حجاب و عفاف امکان استفاده دختران خود از مدارس جدید را فراهم میساخت.[۶]
وی فرزند میرزاابوالفضل تهرانی صاحب کتاب شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور و یک دیوان شعر است و وی خود فرزند میرزاابوالقاسم کلانتر، معروف به صاحب تقریرات شیخمرتضی انصاری از فقیهان تهران است.[۷] نسب ثقفی از طرف مادر به خانوادههای متجدد قاجار بر میگردد.[۸] مادر وی، خازنالملوک دختر غلامحسین خازن الممالک و «خانم مخصوص»، بود و وی دختر میرزاهدایتالله، وزیر دربار ناصرالدینشاه قاجار و خواهرزاده محمد مصدق بود[۹] (ببینید: محمد مصدق).
خدیجه ثقفی از ششماهگی نزد مادربزرگ خود، «خانممخصوص» بزرگ شد که زنی ثروتمند و دارای خدمه و زندگی پرزرق و برقی بود[۱۰] و نهساله بود که خانوادهاش به قم مهاجرت کردند و او در سنین نوجوانی به همراه مادربزرگ برای دیدار با آنان به قم سفر میکرد. وی در آخرین بار به تقاضای پدر چند ماهی در قم ماند.[۱۱]
روحیات و خصوصیات اخلاقی
وی انسانی ساده و بیآلایش بود، با خواهران و برادر خود، زد و خورد نکرد، عزت نفس بالایی داشت و در پی مادیات نبود[۱۲]؛ چنانکه وی از کودکی دارای شخصیت ویژه بود، نشست و برخاست او به مثابه یک بانوی جاافتاده و وزین بود، هرگز بدون دعوت جایی نمیرفت و چون به مهمانی میرفت، رفتار کودکانه نداشت، گفتارش دلآزار نبود و رفتارش صمیمی بود.[۱۳] وی جامع المقدمات را نزد پدر آموخت[۱۴] و با اراده «خانم مخصوص» و بر خلاف میل پدر، دوران دبستان و نیمهای از دبیرستان را طی کرد و برای آموزش زبان فرانسه معلم سرخانه گرفت[۱۵] و با معلم سرخانه خیاطی را نیز به صورت حرفهای فراگرفت.[۱۶]
وی تا سن کهنسالی بسیار به مطالعه و دانشاندوزی علاقهمند بود و کمتر اتفاق میافتاد که بدون کتاب، روزنامه یا مجله باشد. بارها گلستان سعدی، دیوان حافظ، کلیله و دمنه و بسیاری از کتابهای ادبی و تاریخی و علوم تجربی را خوانده بود و بخشی از متن گلستان و اشعار حافظ را از حفظ داشت.[۱۷] وی در پایه هشتم دبیرستان بود که با امامخمینی ازدواج کرد.[۱۸]
ازدواج با امامخمینی
امامخمینی در ۲۷سالگی تصمیم به ازدواج گرفت و به پیشنهاد و وساطت سیداحمد لواسانی، برادر بزرگتر سیدمحمدصادق لواسانی دوست مشترک امامخمینی و میرزامحمد ثقفی (ببینید: سیدمحمدصادق لواسانی)، از خدیجه ثقفی در قم خواستگاری کرد.[۱۹] میرزامحمد ثقفی امامخمینی را از هنگام اقامت در قم میشناخت و از او به عنوان انسانی نجیب، متدیّن، باسواد و زیرک یاد میکرد.[۲۰]
وی امامخمینی را بهترین شخص برای همسری دختر خود میدانست؛ اما دخترش که در تهران و از خانواده مرفه و نزد مادربزرگ بود، زندگیکردن با طلبه را دشوار میدانست؛ از اینرو خدیجه ثقفی و اعضای خانواده در آغاز، تمایلی به این ازدواج نداشتند.[۲۱]
سرانجام نظر وی با مشاهده یک رؤیای صادق تغییر کرد. زنی که در عالم رؤیا، چادر مخصوصی داشت، پیامبر(ص)، امامعلی(ع) و امامحسن(ع) را به ثقفی معرفی کرد و یادآور شد ثقفی آنان را قبول ندارد! مادربزرگ ثقفی خواب او را اینگونه تعبیر کرد که دوری از امامخمینی دوری از آنان است و نباید به ایشان جواب رد داده شود و به این ترتیب امامخمینی به همراه دو برادر خود و برادران لواسانی، برای خواستگاری و مقدمات مراسم، به خانه ثقفی در تهران رفتند.[۲۲] وی که تا آن لحظه امامخمینی را ندیده بود، پس از دیدن ایشان سکوت کرد و چیزی نگفت و پدرش سجده شکر بهجا آورد.[۲۳] هاجر خدمتکار خانه مادر ثقفی نیز به ثقفی یادآوری کرد وصلت با امامخمینی دنیا و آخرت را به همراه دارد.[۲۴]
سیداحمد لواسانی با توجه به اختلاف سنی یازدهساله میان امامخمینی و ثقفی، شروط میرزامحمد ثقفی را که امامخمینی از تمکن مالی متعارف برای اداره زندگی برخوردار باشد، پذیرفت و میرزامحمد ثقفی تعهد کتبی از امامخمینی گرفت که دخترش را به زادگاه خود خمین نبرد.[۲۵]
سیداحمد لواسانی و سیدمرتضی پسندیده (برادر امامخمینی) مراسم عقد خدیجه ثقفی را که شانزده سال داشت، در کمال سادگی در اسفند ۱۳۰۸ در حرم عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری برگزار کردند[۲۶] و در شانزدهم ماه رمضان همان سال مراسم عروسی برگزار شد.
سادهزیستی
مهریه ثقفی هزار تومان بود و هیچگاه از امامخمینی مطالبه نکرد؛ اما ایشان در آخر عمر یک دانگ از خانه خود را در قم به عنوان مهریه به وی داد.[۲۷] ثقفی زندگی مشترک خود را به صورت موقت در تهران در خانهای که امامخمینی در نزدیکی محله پامنار (امامزاده یحیی) اجاره کرده بود، آغاز کرد[۲۸] و پس از دو ماه اقامت در تهران در چهاردهم فروردین ۱۳۰۹ به اصرار امامخمینی به قم رفت و در خانهای که ایشان در خیابان ارم اجاره کرده بود، ساکن و پس از مدتی در نامهای به مادرش رضایت خویش را از زندگی با ایشان اعلام کرد.[۲۹]
پس از زندگی در خانههای اجارهای مختلف در قم که مشکلات متعددی را در پی داشت، امامخمینی خانهای در محله یخچالقاضی خرید (ببینید: خانه امامخمینی) و ثقفی در کنار امامخمینی به زندگی ساده در این خانه ادامه داد.[۳۰] استعداد و کمال فهم ثقفی موجب شد امامخمینی او را به ادامه تحصیل تشویق کند[۳۱]؛ از اینرو باقیمانده کتاب جامع المقدمات تا شرح لمعه را نزد ایشان فرا گرفت.[۳۲] زندگی همراه با قناعت و حس استغنای امامخمینی و پرهیز ایشان از دریافت شهریه، شرایط دشواری برای خانوادهاش رقم میزد. با این حال، ثقفی در برابر مشکلات مقاومت میکرد. او فضای داخلی خانه را با اهداف و برنامههای امامخمینی هماهنگ میکرد.[۳۳]
تولد سیدمصطفی
ثقفی نخستین فرزند خود سیدمصطفی را در قم، در محله عشقعلی به دنیا آورد[۳۴] به گفته وی فرزندانش اخلاق و ایمان را از امامخمینی فرا گرفته و سلیمبودن و سازگاری در زندگی با همسر را از او آموختهاند.[۳۵] فرزندان ثقفی بر اثر تربیت صحیح و اخلاقی مادر، جایگاه امامخمینی را در محیطی سالم و پاک، به گونهای که در شأن ایشان بود، در رفتار خودشان حفظ کردند.[۳۶]
ثقفی از دودمان علمی نامداری بود و سالیان متمادی یار و همراه امامخمینی و مایه آرامش ایشان در تمام مراحل دشوار سالهای نهضت و جهاد بود که با صبر و عزم و توکل، زندگی پرافتخاری را گذراند.[۳۷] وی بانوی فاضلی بود که در حوزه مسائل دینی، ادبی و اجتماعی تا پایان عمرش مطالعه میکرد و نظرش با امامخمینی موافق بود و سختترین دوران انقلاب را که از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۶ بود در کنار امامخمینی تحمل کرد و ایشان به اتکای او، قوی و شجاعتر به رهبری خود عمل کرد.[۳۸] وی مایه آرامش امامخمینی[۳۹] و سنگ صبور وی[۴۰] بود. او مردمدار و مهماننواز بود، هرگز از دید و بازدید احساس خستگی نمیکرد و مهمترین دغدغه او حفظ حرمت و شأن امامخمینی بود و در زندگی فردی به گونهای عمل میکرد که احترام ایشان حفظ شود.[۴۱] وی در زمانی که امامخمینی در نجف تبعید بود و امید روشنی به آینده نبود یا زمانی که ایشان در اوج اقتدار و محبوبیت قرار گرفت، از لحاظ مادی و شخصیتی هیچ تفاوتی نکرد.[۴۲] او که با امامخمینی زندگی معمولی داشت و در امور سیاسی بدون مبالغه مواضع خود را صریح بیان میکرد، در روز درگذشت امامخمینی، مانند یک فرمانده عمل کرد و از حاضران خواست که آرام باشند تا ملاحظات نظام مورد توجه قرار گیرد.[۴۳]
اهل علم و ادب
ثقفی بانویی پارسا، شجاع، اهل علم و ادب و دارای ذوق شاعری بود. تا پایان عمر از مطالعه اشعار شعرای بزرگی چون حافظ و سعدی غافل نماند و از خواندن شعر حافظ آرامش خاص پیدا میکرد. وی که استعداد و هوش ذاتی داشت، در زمینه یادگیری و بهخاطرسپاری اطلاعات تاریخی و جغرافیایی جهان نیز علاقه داشت. از اوصاف کشورها و شهرهای مختلف به سبب مطالعه زیاد آگاهی زیاد داشت و شبها که چشمهایش درست نمیدید، پرستارش برایش کتاب میخواند.[۴۴] او اهل تظاهر نبود و برخوردش با همسران مسئولان کشور و پذیرایی از آنان یکسان بود.[۴۵] وی به جهت تربیت اخلاقی و مذهبیای که داشت، در دید عموم عبادت نمیکرد؛ اما عباداتش مختلف و طولانی بود. در ماه رمضان خواندن دعای افتتاح و در روزهای محرم زیارت عاشورای او ترک نمیشد و تا زمانی که توان داشت نماز جعفر طیار را میخواند و اهل بخششهای پنهانی بود.[۴۶]
کیفیت رابطه عاطفی با امام
طبع زندگی مشترک نوعاً آن را خالی از کشمکش زودگذر نمیگذارد. ذکر برخی موارد هرچند اندک و جزئی، نشان میدهد زندگی مشترک ثقفی نیز از این طبیعت بیرون نبوده است،[۴۷] اما امامخمینی به همسر خود بسیار علاقه داشت و به او احترام میگذاشت و علاقه خود را بارها ابراز میکرد و این امر بهوضوح در میان خانواده و آشنایان مورد توجه بوده است.[۴۸] از نشانههای این علاقه، سرودن اشعاری در وصف وی است که از آن میان، در سه یا چهار شعر، آغاز ابیات با حروف نام همسر ایشان آغاز میشود؛ چنانکه در پایان شعر، حروف اول بیتها، نام «قدس ایران» را نشان میدهد. به عنوان نمونه این شعر:
قد دلجویت اندر گلشن حُسن/ یکی سروی است کاندر کاشمر نیست/ درآیین من، آب زندگانی/ از آن شیریندهن پاکیزهتر نیست/ سری کان گوی چوگانت نباشد/ به چوگانش زنم آن را که سر نیست/ اگر تخم محبت جز تو کارد/ ز بیخش بَرکَنَم کان با ثمر نیست/ یکایک جمله اعضای تو نیکوست/ به نیکویی تو کس در بشر نیست/ («راء» و «الف» از خاطر رفته است) نهال عشقت اندر قلب «هندی» / به غیر از آه و حسرت بارور نیست.[۴۹]
صمیمیت و احترام امامخمینی به همسر ازجمله در برخی نامههای احساسی و سرشار از محبت ایشان نیز بروز یافته است؛ چنانکه در نامه سفر به مکه در فروردین ۱۳۱۲ که از لبنان برای وی نوشته، از تعبیرهای «تصدقت شوم»، «الهی قربانت بروم»، «نور چشم»، «قوّت قلب» و «عزیزم»، استفاده کرده و اظهار تأسف کرده است که همسر ایشان در این سفر همراه ایشان نیست. ایشان همراه نامه عکسی نیز از خود به نشانه دلتنگی برای همسر خود فرستاده است.[۵۰] همچنین ایشان همواره ازجمله در نامهها به فرزندان خود سفارش میکرد که مراقب مادر خود باشند و به او احترام بگذارند و با وی حسن رفتار و سلوک داشته باشند[۵۱] (ببینید: مادر)؛ چنانکه در وصیتنامه خود از آنان خواست از مادر خود اطاعت و با احترام با او رفتار کنند و رضایت او را به دست آورند که خیر دنیا و آخرت آنان در آن است.[۵۲]
ثقفی نیز به همسر خود علاقه زیاد و توجه خاص داشت و هرگز با لباس غیر مرتب و غیر آراسته بر سر سفره حاضر نمیشد. علاقه او به امامخمینی علاقه حقیقی و درونی بود. او تلاش میکرد زمینه راحتیِ ایشان را فراهم کند و با توجه به نظم دقیق امامخمینی سعی میکرد برنامههای ایشان در خانه به هم نخورد.[۵۳] (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
دوران تبعید امام در ترکیه
امامخمینی پس از تبعید به ترکیه، رسیدن فرزند خود سیدمصطفی را به ترکیه در نامهای به وی خبر داد و از او خواست سلامتی خودشان را با خط خود برای ایشان بنویسد.[۵۴] ایشان در خرداد ۱۳۴۴ در نامه دیگری از سلامتی خود و سیدمصطفی خبر داد و از همسر خود خواست در صورت موافقت مقامات امنیتی وسایل شخصی، یک دوره تقریرات درس اصول ایشان و کتاب استصحاب ایشان را بفرستد.[۵۵] در سفر ثقفی از نجف به ایران در سال ۱۳۵۳ و بیخبری امامخمینی از وی، در نامهای اظهار نگرانی کرد و درخواست کرد هر یک یا دو هفته طی نامهای ایشان را از حال خود آگاه کند.[۵۶]
از سوی دیگر، امامخمینی بارها تأکید کرده است «من هرچه دارم از خانم دارم». این سخن گویای آن است که ثقفی با رفتار خود، اعتماد امامخمینی را جلب کرده بود[۵۷]؛ چنانکه پس از بازداشت ایشان در آبان سال ۱۳۴۳، مهر و کلید قفسه کتابها و مدارک خود را به همسر خود داد و او آنها را پنهان کرد و پس از استقرار امامخمینی در نجف در سال ۱۳۴۴ به عبدالعلی قرهی سپرد تا به امامخمینی برساند و بعدها ایشان از امانتداری همسرش تشکر کرد.[۵۸] در دوران بازداشت امامخمینی و احتمال صدور حکم اعدام ایشان بر اثر جوی که پس از حصر و تبعید ایجاد شده بود نیز ثقفی خود را نباخت و شجاعانه این مرحله را پشت سر گذاشت، به گونهای که صبر و استقامت ایشان زبانزد همگان بود و در حضور مردم هیچگاه شکوه نکرد.[۵۹] وی اعلامیههایی را که اعضای دفتر امامخمینی به هاجر، خدمتکار خانه، داده بودند، در خانه طوری پنهان کرد که مأمورهای امنیتی آنها را نیافتند.[۶۰] پس از تبعید به ترکیه نیز پس از پنج ماه بیخبری از حال امامخمینی، با پیگیری ثقفی، رژیم پهلوی موافقت کرد تا سیدفضلالله خوانساری برای دیدار با ایشان به ترکیه سفر کند که ثقفی نامه و هدیهای نیز فرستاد.[۶۱]
سفر به عراق
ثقفی امکان همراهی با امامخمینی در دوران تبعید ایشان در ترکیه را نداشت، اما پس از تداوم تبعید و انتقال ایشان به عراق برای دیدار ایشان به عراق رفت. در این سفر مأمور سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در لباس روحانی آنان را همراهی میکرد. ثقفی و همراهان پس از یک هفته قرنطینه در گمرک عراق وارد نجف شدند و وی به همسر خود پیوست.[۶۲] او گهگاه برای دیدار با خانواده و فرزندان به ایران برمیگشت و در یکی از این سفرها فرزندش سیداحمد را در زندان قزلقلعه ملاقات کرد.[۶۳]
وی در سال ۱۳۵۲ همراه فرزندش سیداحمد خمینی و همسر وی فاطمه طباطبایی و فرزندشان سیدحسن خمینی از عراق به سوریه و از آنجا در روزهای حج به مکه رفت.[۶۴] در تمام مدت، رفت و آمدها و فعالیتهای خانواده و همسر امامخمینی، زیر نظر مأموران ساواک قرار داشت و گزارش آن در اسناد این سازمان موجود است.[۶۵]
سختترین روز زندگی
با همه مشکلات، سختترین روز زندگی ثقفی اول آبان ۱۳۵۶، هنگام درگذشت مشکوک فرزندش سیدمصطفی بود و گرچه امامخمینی وی را توصیه به صبر کرد و تأکید کرد اینگونه حوادث را باید به خدا واگذار کند (ببینید: سیدمصطفی خمینی)، اما درگذشت سیدمصطفی برای وی سنگین بود؛ چنانکه او پس از گذشت سی سال در پاسخ نوه خود، سیدحسن خمینی، سه بار تأکید کرد مرگ سیدمصطفی برای او از همه سختتر بوده است.[۶۶] وی هنگام ترک عراق به مقصد پاریس بر سر مزار فرزندش با جمله «فرزندم شهادتت مبارک، در کنار مولا علی(ع) خوش بیارام» خداحافظی کرد و تأکید کرد به دنبال آرمان او و امامخمینی به همهجا خواهد رفت تا صدای شکستن استخوان استکبار جهانی را در ایران به گوش همه برساند.[۶۷]
پس از هجرت امامخمینی به فرانسه، با پیگیریهای ایشان، ثقفی به او پیوست و پس از بازگشت امامخمینی به ایران وی به همراه داماد خود شهابالدین اشراقی به ایران بازگشت[۶۸] و در خانهای که در محله قیطریه تهران در نظر گرفته شده بود، ساکن شد و مردم هر روز به دیدار او میرفتند و او از آنان به گرمی استقبال میکرد.[۶۹]
دوران رهبری دهساله امامخمینی
ثقفی در تمام دوران رهبری دهساله امامخمینی در دیدارها مدبرانه برخورد میکرد و حتی یک جمله از وی به نفع یا بر ضد مسئولان نظام شنیده نشد و پیوسته از اخبار روزانه اطلاع مییافت و نکات را به امامخمینی و بیشتر به سیداحمد خمینی یادآوری میکرد و به مسئولان نیز هنگام ملاقات تذکر میداد.[۷۰] در بازدید همسران افراد جناحهای سیاسی در خانه ثقفی که گاه بحثهای سیاسی مطرح میشد و گاه به مشاجره کشیده میشد، وی با زیرکی خاص توجه همه را به چیز دیگری جلب میکرد تا فضای خانه امامخمینی به محل درگیری تبدیل نشود و کسی از محیط خانه ایشان دلگیر نگردد.[۷۱] وی به وضع زندگی مردم و ناملایمات ناشی از هشت سال جنگ تحمیلی حساس بود. از نرخ تورم و اوضاعِ نه چندان خوب اقتصادی گلایه میکرد و در هر فرصت، نظر خود را به مسئولان میرساند و البته نزد امامخمینی کمتر به مشکلات جاری اشاره میکرد و نمیخواست مایه ناراحتی ایشان گردد.[۷۲]
پس از درگذشت امامخمینی مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، همواره ثقفی را تکریم و در مناسبتهای گوناگون با او دیدار میکردند. او نیز همراه احترام متقابل، گاهی تذکراتی دلسوزانه به آنان میداد.[۷۳] وی هنگام درگذشت فرزند دیگر خود سیداحمد خمینی در سال ۱۳۷۳ متین و صبور بود و صدا به شیون و فریاد بلند نکرد و در پاسخ به تسلیت اکبر هاشمی رفسنجانی که نتوانست سخن بگوید از تسلیم بودن به رضای الهی سخن گفت.[۷۴]
وفات
خدیجه ثقفی پس از هفت ماه تحمل بیماری ناراحتی معده، عفونت روده، سن زیاد[۷۵] و سپس مرگ مغزی در ساعتهای نخستین صبح روز شنبه اول فروردین ۱۳۸۸، در سن ۹۶سالگی در بیمارستان خاتمالانبیا(ص) تهران درگذشت. رهبری نظام، رئیسجمهور وقت، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، دیگر مقامات و رجال دینی و سیاسی و نیز نهادها و سازمانهای کشوری و لشکری با صدور پیامهایی این واقعه را تسلیت گفتند. از نخستین ساعات انتشار این خبر، گروه بسیاری از شخصیتهای سیاسی و اقشار مختلف مردم در حسینیه جماران و اقامتگاه امامخمینی حضور یافتند. در روز دوم فروردین، پیکر ثقفی پس از اقامه نماز میت به امامت رهبری نظام همراه با عزاداری اقشار مختلف مردم از دانشگاه تهران تشییع و بنابر وصیت در کنار مرقد امامخمینی و فرزندش سیداحمد خمینی به خاک سپرده شد.[۷۶]
فرزندان
ثقفی که یگانه همسر امامخمینی بود، در زندگی مشترک خود با ایشان، هشت فرزند به نامهای سیدمصطفی، سیدعلی، صدیقه، فریده، فهیمه (زهرا)، سعیده، لطیفه و سیداحمد به دنیا آورد که سیدعلی، سعیده و لطیفه در کودکی درگذشتند[۷۷] (ببینید: خانواده امامخمینی).
پانویس
- ↑ ← امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴، ۳۵، ۳۶ و ۳۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۱؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۲، ۶۰۵–۶۰۶ و ۶۰۹؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳–۴۴
- ↑ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۲
- ↑ ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۶؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۳
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۱–۱۲؛ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۴
- ↑ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۴
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۲–۱۳
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۳؛ ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، ۱۱
- ↑ ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۳–۲۰۴
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۳–۱۴
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۶
- ↑ ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۸؛ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۴
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۷–۱۹
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۱
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۹–۲۰
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۷–۱۹
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۲–۲۴؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۵
- ↑ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۵؛ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۶–۴۷؛ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸ و ۴۶
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹–۴۳؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۶–۴۷
- ↑ ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، ۱۷
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۵
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۸–۴۹
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۵۵؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۳۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۷۰؛ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۴۹
- ↑ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۴۰
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۵۹ و ۶۱–۶۴
- ↑ بروجردی، محمود، مصاحبه، ۱۶۷
- ↑ ثقفی، خدیجه، حضور، مجله، ۷
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۴۰؛ ثقفی، خدیجه، پیام زن، ۲۰۸–۲۰۹
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۶۷–۶۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، حضور، مجله، ۷۰
- ↑ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۵۶–۵۷
- ↑ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۵
- ↑ خامنهای، مصاحبه، ۴
- ↑ خاتمی، سیدمحمد، مصاحبه، ۱۳
- ↑ صانعی، مصاحبه، ۱۴
- ↑ کروبی، مصاحبه، ۱۵
- ↑ ثقفی، علی، قدس ایران، ۱۸۹
- ↑ خاتمی، سیدمحمدرضا، مصاحبه، ۴۶
- ↑ هاشمی رفسنجانی، مصاحبه، ۱۰
- ↑ اشراقی، زهرا، مصاحبه، ۱۴۹–۱۵۰؛ اشراقی، نفیسه، مصاحبه، ۱۴۶
- ↑ اشراقی، نفیسه، مصاحبه، ۱۴۶
- ↑ مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۶
- ↑ ← ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۶۱–۱۶۲؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۳۵۹
- ↑ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۵
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۱۵۰–۱۵۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲–۳
- ↑ ←امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۸–۴۲۹، ۴۳۲؛ ۱۲/۱۲۱ و ۱۶/۲۲۶؛ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۴۰–۴۱؛ خمینی، دلیل آفتاب، ۱۷۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳
- ↑ مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۲–۱۱۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۳۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۳۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۶
- ↑ ثقفی، علی، قدس ایران، ۱۸۶ و ۱۸۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۶۱–۲۶۲
- ↑ بروجردی، محمود، مصاحبه، ۱۶۸؛ مؤسسه تنظیم، قدس ایران، ۶
- ↑ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۳۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۲۶۶
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۸۴–۲۸۸؛ مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۳۷–۳۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۱۰؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۲۷۱–۲۷۳
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۵/۳۴۸–۵۵۸
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۳۷–۳۳۸ و ۳۴۰–۳۴۱
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۹۰–۲۹۱
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۶۰–۳۶۳
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۶۴
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹۰
- ↑ مصطفوی، مصاحبه، ۱۱۵
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۳۹۰–۳۹۱
- ↑ بروجردی، لیلا، مصاحبه، ۱۵۶؛ اشراقی، مرتضی، مصاحبه، ۲۱۱
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۴۲۴–۴۲۹ و ۵۰۹–۵۱۰
- ↑ کاظمی، مصاحبه، ۶۵؛ نجاران، مصاحبه، ۶۶
- ↑ کیهان، روزنامه، ۳؛ مردمسالاری، روزنامه، ۲
- ↑ حضور، مجله، ۴۸–۴۹
منابع
- اشراقی، زهرا، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- اشراقی، مرتضی، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم …، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- اشراقی، نفیسه، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم …، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- بروجردی، لیلا، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم …، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- بروجردی، محمود، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم …، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- ثقفی، خدیجه، امام در خانواده، خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امام، تهران، نیلوفران، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، به کوشش علی ثقفی، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- ثقفی، خدیجه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- ثقفی، خدیجه، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- ثقفی، خدیجه، مصاحبه، مجله پیام زن، شماره ۹۱، ۱۳۷۸ش.
- ثقفی، علی، چاپشده در بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- ثقفی، علی، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم …، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- حضور، مجله، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- خاتمی، سیدمحمد، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- خاتمی، سیدمحمدرضا، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- خامنهای، سیدعلی، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- خمینی، سیداحمد، دلیل آفتاب، خاطرات یادگار امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- صانعی، یوسف، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- کاظمی، هادی، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- کروبی، مهدی، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- کیهان، روزنامه، ۱۵/۱/۱۳۸۸ش.
- مردمسالاری، روزنامه، ۱۵/۱/۱۳۸۸ش.
- مصطفوی، زهرا، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم …، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، قدس ایران بانوی بزرگ انقلاب، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- نجاران، ابوالفضل، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، مصاحبه، مجله حضور، ویژهنامه چهلمین روز درگذشت همسر امامخمینی، قدس ایران، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
- غلامرضا گلی زواره ـ محمدرضا ایروانی، «خدیجه ثقفی»، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۶۱۸–۶۲۶.