جامعه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (removed Category:مقاله های نیازمند ارزیابی; added Category:مقالههای دارای شناسه using HotCat) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''جامعه'''، مجموعهای از افراد انسانی دارای نظامها، سنتها، | '''جامعه'''، مجموعهای از افراد انسانی دارای نظامها، سنتها، آداب و قوانین خاص. | ||
در باور [[امامخمینی]] جامعه از افراد انسانی جدا نیست و پیشرفت، تنها با تعامل آن دو دستیافتنی است. از نظر ایشان جامعه مطلوب، جامعه توحیدی و الهی است که برای رسیدن به [[سعادت و شقاوت|سعادت]]، به دو بال مادیت و معنویت، هردو نیاز دارد. | در باور [[امامخمینی]] جامعه از افراد انسانی جدا نیست و پیشرفت، تنها با تعامل آن دو دستیافتنی است. از نظر ایشان جامعه مطلوب، جامعه توحیدی و الهی است که برای رسیدن به [[سعادت و شقاوت|سعادت]]، به دو بال مادیت و معنویت، هردو نیاز دارد. | ||
جامعه همانند [[انسانشناسی|انسان]]، نیازمند اصلاح و تربیت است و اصلاح افراد، موجب اصلاح جامعه خواهد بود؛ اما در تعارض [[مصلحت]] عمومی و مصالح فردی، مصلحت عمومی مقدم است. اهمیت مصالح جامعه، تا آنجاست که اگر فردی با موعظه و هدایت اصلاح نشد، راه نجات جامعه در کوتاهکردن دست او از اجتماع است. | جامعه همانند [[انسانشناسی|انسان]]، نیازمند [[احیاگری و اصلاح|اصلاح]] و [[تربیت]] است و اصلاح افراد، موجب اصلاح جامعه خواهد بود؛ اما در تعارض [[مصلحت]] عمومی و مصالح فردی، مصلحت عمومی مقدم است. اهمیت مصالح جامعه، تا آنجاست که اگر فردی با موعظه و هدایت اصلاح نشد، راه نجات جامعه در کوتاهکردن دست او از اجتماع است. | ||
امامخمینی با اعتراض به [[مفاسد اجتماعی|فساد اجتماعی]]، غربگرایی و [[دیکتاتوری|استبداد]] در جامعۀ دوران پهلوی، بر بازگشت به خویشتنِ اسلامی تأکید داشت. به اعتقاد ایشان سعادت فرد و جامعه تنها در گرو اجرای احکام دین و تربیت دینی و قرآنی است؛ [[دین]] نیز با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصل از آن هماهنگ است. | امامخمینی با اعتراض به [[مفاسد اجتماعی|فساد اجتماعی]]، غربگرایی و [[دیکتاتوری|استبداد]] در جامعۀ دوران پهلوی، بر بازگشت به خویشتنِ اسلامی تأکید داشت. به اعتقاد ایشان سعادت فرد و جامعه تنها در گرو اجرای احکام دین و تربیت دینی و قرآنی است؛ [[دین]] نیز با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصل از آن هماهنگ است. | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
[[رده:مقالههای جلد چهارم دانشنامه امامخمینی]] | [[رده:مقالههای جلد چهارم دانشنامه امامخمینی]] | ||
[[رده:مفاهیم اجتماعی]] | [[رده:مفاهیم اجتماعی]] | ||
[[رده: | [[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۹
جامعه، مجموعهای از افراد انسانی دارای نظامها، سنتها، آداب و قوانین خاص.
در باور امامخمینی جامعه از افراد انسانی جدا نیست و پیشرفت، تنها با تعامل آن دو دستیافتنی است. از نظر ایشان جامعه مطلوب، جامعه توحیدی و الهی است که برای رسیدن به سعادت، به دو بال مادیت و معنویت، هردو نیاز دارد.
جامعه همانند انسان، نیازمند اصلاح و تربیت است و اصلاح افراد، موجب اصلاح جامعه خواهد بود؛ اما در تعارض مصلحت عمومی و مصالح فردی، مصلحت عمومی مقدم است. اهمیت مصالح جامعه، تا آنجاست که اگر فردی با موعظه و هدایت اصلاح نشد، راه نجات جامعه در کوتاهکردن دست او از اجتماع است.
امامخمینی با اعتراض به فساد اجتماعی، غربگرایی و استبداد در جامعۀ دوران پهلوی، بر بازگشت به خویشتنِ اسلامی تأکید داشت. به اعتقاد ایشان سعادت فرد و جامعه تنها در گرو اجرای احکام دین و تربیت دینی و قرآنی است؛ دین نیز با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصل از آن هماهنگ است.
مفهومشناسی
جامعه واژهای عربی و اصل آن جامع[۱] به معنای گردآورنده، فراهمکننده، برهمافزاینده و دربرگیرنده است.[۲] تاکنون یک تعریف اصطلاحی از جامعه که قابل پذیرش همه دانشمندان باشد، ارائه نشده است؛ ولی نخستین کاربرد واژه جامعه در معنای «ارتباط با همنوع» بوده است.[۳] در تعریفهای اصطلاحی دیگر، جامعه مجموعهای از انسانهاست که عقیده و آرمان و نیازهای مشترک اجتماعی و روابط ویژه، زندگی انسانیِ آنان را به یکدیگر پیوند داده است[۴] یا به جمعیتی که دارای سرزمین، اقتدار سیاسی و فرهنگ مشترک باشند، گفته میشود.[۵] بهعبارتی در هر موردی که بتوان برای گروهی از مردم«وجه جامع» و «جهت وحدتی» اعتبار کرد، کاربرد لفظ «جامعه» بر آن گروه رواست.[۶] از اینرو جامعه به اقسام گوناگون ازجمله جامعه مذهبی، جامعه اسلامی،[۷] جامعه مدنی،[۸] جامعه فرهنگی[۹] و جامعه طبیعی[۱۰] تقسیم میشود. مفاهیم ملت، امت، شعوب، قبیله و قوم نیز در معنای جامعه به کار میروند.[۱۱]
پیشینه
دانشمندان آغاز پیدایش جامعه انسانی را نامعلوم دانستهاند؛[۱۲] ولی عموم حکیمان انسان را بالطبع موجودی اجتماعی شمردهاند.[۱۳] نخستین متفکر مسلمان که از جامعه بحث کرده و حتی جامعه را از نگاه قرآنی تحلیل کرده، عبدالرحمنبنخلدون (۷۳۲ ـ ۸۰۸ق) است که کتاب خود را علم عمران نام نهاد.[۱۴] عدهای از غربیان کاربرد واژه جامعه را مرتبط با حقوق روم در پایان عصر جمهوری و آغاز دوران امپراتوری روم میدانند؛[۱۵] اما رواج بحث جامعهشناسی در غرب جدید چهارصد سال پس از ابنخلدون در آثار آگوست کنت (۱۷۹۸ ـ ۱۸۵۷م) دیده میشود.[۱۶] در میان متفکران معاصر اسلامی سیدمحمدحسین طباطبایی در المیزان فی تفسیر القرآن[۱۷] و کتاب روابط اجتماعی در اسلام و مرتضی مطهری در کتاب جامعه و تاریخ[۱۸] درباره جامعه و تحولات اجتماعی، نظریات قابل توجهی عرضه کردهاند.
ضرورت و اهداف جامعه
درباره چگونگی تشکیل جامعه نظرهای گوناگونی بیان شده است؛ ازجمله فردگرایان که جامعه را پدیدهای غیر طبیعی و قراردادی میدانند، قائل به تقدم فرد بر جامعهاند و او را دارای قدرت تصمیم و حاکم بر سرنوشت خود میدانند.[۱۹]آنان بر این مبنا معتقدند شخص که در جامعه شرکت میکند، در واقع برای این است که منافع خود را بهپیش ببرد؛ بنابراین این حق را دارد که بدون لحاظکردن منافع جامعه، منافع خود را پیگیری کند.[۲۰] در برابر فردگرایان، طرفداران نظریه جمعگرایی اصالت را به جامعه میدهند و از نظر آنان اجتماع وجود دارد نه فرد؛[۲۱] بر این اساس گروهگرابودن و کسب هویت از جمع، رفتار طبیعی انسان است و از طبیعت او بر میخیزد.[۲۲]
قرآن کریم نیز انسان را موجودی اجتماعی شمرده و بر ضرورت زندگی اجتماعی تأکید و تمامی افراد جامعه را به همکاری توصیه کرده است.[۲۳] پیامبر اکرم(ص) بر کار گروهی تأکید کرده و آن را مایه برکت شمرده است.[۲۴] امامعلی(ع) نیز دست خدا را همراه با جماعت شمرده و پراکندگی را باعث گرفتاری در دام شیطان دانسته است.[۲۵] امامخمینی سرشت انسان را علت تشکیل جامعه و همکاری انسانها با یکدیگر را باعث آسایش زندگی آنان دانسته و زندگی انفرادی را به منزله خروج انسان از جامعه بشری و پیوستن به حیوانات وحشی شمرده است.[۲۶] ایشان افراد جامعه را به قطرههای باران و جامعه را به نهرها و سیل و دریا تشبیه کرده که در صورت اجتماع کارسازند و تا اجتماعی نباشد از قطرهها کاری ساخته نیست.[۲۷]
درباره هدف جامعه نیز فردگرایان با وجود اینکه قائل به اجتماعیبودن انسانهایند، هدف از زندگی را سعادت فردی انسان میدانند نه جامعه و جمعگرایان از آنجا که قائل به تقدم جامعه بر فردند، هدف از زندگی را سعادت جامعه میدانند؛[۲۸] در حالیکه هدف عالی و غایی برای فرد و اجتماع، در نظر قرآن رسیدن به مبدأ نور هست[۲۹] و بهکمالرسیدن موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب اله[۳۰] است. از سوی دیگر، همانگونه که یک فرد روح دارد، یک جامعه هم روح دارد و فرهنگ هر جامعه روح آن جامعه را تشکیل میدهد و اگر در نهضتی کسی بتواند آن روح را زنده کند، تمام اندام جامعه را یکجا به حرکت در میآورد.[۳۱] امامخمینی با نقد تعبیر جامعه توحیدی، چنانکه مدنظر برخی گروهها و سازمانهای سیاسی بود و در آن هیچ طبقه یا مراتبی وجود نداشت، ایجاد چنین جامعه یکشکل و یکطبقه را حتی در میان حیوانات نیز ممکن ندانست و در جامعه انسانی هم تشکیل چنین جامعهای را مساوی با بازگشت به توحش و رد تمدن انسان خواند. ایشان جامعه توحیدی واقعی را به بدن انسان تشبیه کرد که در عین حفظ مرتبه و جایگاه هر عضو، با نظم، انسجام و هماهنگی کامل، یک هدف را پی میگیرد و بدین ترتیب کل جامعه از آسیب در امان خواهد ماند.[۳۲]
حقوق متقابل فرد و جامعه
میان فرد و جامعه تعامل غیر قابل انکاری وجود دارد و نمیتوان بدون توجه به جامعه تصویری کامل از فرد به دست داد و بدون توجه به افراد، نمیتوان جامعه را بهدرستی شناخت. از سویی این افرادند که جامعهسازند و از دیگر سو این آداب، سنن و فرهنگ و نظام ارزشی حاکم بر جامعه است که افراد را میسازد یا در ساختار شخصیت آنان تأثیر میگذارد.[۳۳] پیامبر اکرم(ص) با اشاره به تأثیر شگرف فرد بر اجتماع، انحراف و فساد فرد در جامعه را به سوراخکردن کشتی به دست یکی از مسافران تشبیه کرده است که در صورت جلوگیرینکردن از کار وی همه سرنشینان آن غرق میشوند.[۳۴] در نگاه متفکران اسلامی نیز فرد جزو جداییناپذیر از جمع است و میل به عضویت در جامعه دارد؛ بنابراین اسلام برای ایجاد توازن میان فردگرایی و جامعهگرایی، هر دو را با هم در نظر گرفته و هر دو را بدون نیاز به کشمکش، پشتیبان یکدیگر میسازد.[۳۵] در نگاه امامخمینی نیز فرد و جامعه از یکدیگر جدا نیستند و تعامل آن دو موجب پیشرفت است و اصلاح افراد موجب اصلاح جامعه خواهد بود؛[۳۶] از اینرو فرد و جامعه هر یک حقوقی در قبال یکدیگر پیدا میکنند که رعایت آن لازم است.[۳۷]
امامخمینی در سخنان خود، به حقوق و تکالیف متقابل جامعه انسانی توجه کرده و گاه به حقوق گوناگون مردم و افراد،[۳۸] مانند حقوق محرومان[۳۹] و حقوق مساوی مردم در تحصیل، کار، مالکیت، رأیدادن و حق تعیین سرنوشت[۴۰] اشاره کرده است. ازجمله حقوق مورد تأکید امامخمینی برای افراد در جامعه، برخورداری از حق آزادی [۴۱] و امنیت[۴۲] است. ایشان جامعه غیر آزاد و بسته را جامعهای غیر متمدن میداند[۴۳]؛ ولی تأکید میکند آزادی انسان در جامعه، مشروط به رعایت قوانین و مرزهای الهی است [۴۴] و نباید حدود الهی و آزادی دیگران را نقض کند.[۴۵] ایشان از جامعهای ارزیاب و منتقد حمایت میکرد که تمام مردم در رهبری امور خود مشارکت دارند و به دنبال جامعهای خاموش و مطیع نبود.[۴۶] (ببینید: آزادی).
امامخمینی درباره نیاز به امنیت در جامعه، با توجه به خاستگاه دولت و جامعه و اهمیت تشکیل دولت برای برآوردن نیازهای جامعه، تأکید داشت مردم باید در دولت اسلامی احساس آرامش و امنیت کنند و دولت اسلامی نیز موظف به تأمین امنیت و آرامش مردم است.[۴۷] در این چارچوب ایشان دفاع از حقوق تمامی مردم جامعه ازجمله اقلیتها را وظیفه دولت اسلامی میدانست.[۴۸] ایشان امنیت را محصول آگاهی مردم و مشارکت و نظارت همگانی آنان و همکاری با حکومت بر میشمرد[۴۹] و معتقد بود رعایت حقوق و آزادیهای مردم به دست حکومت، تنها در چارچوب مقیدکردن حکومت اسلامی به قانون ممکن خواهد بود.[۵۰] از سوی دیگر، در نگاه امامخمینی جامعه نیز در برابر افراد، حقوقی دارد[۵۱] و افراد وظیفه دارند به آنها عمل کنند. ایشان در سخنان خود به پارهای از تکالیف مردم در برابر جامعه ازجمله لزوم پیروی از سیره رهبران دینی،[۵۲] مکلفبودن مردم و نهادها در برابر رنج عمومی و مشکلات مردم و دیگر نهادها و سازمانها [۵۳] و مکلفبودن همه مردم از کشاورز و کاسب و رئیس مجلس و رئیسجمهور در برابر حفظ نظام جمهوری اسلامی[۵۴] اشاره کرده است. از نگاه ایشان تکلیف همگانی به این معناست که وظایفی را که بر عهده افراد است، بهخوبی انجام دهند و منتظر دیگران نباشند که چه میکنند؛ اصلاح جامعه از اصلاح یکیک افراد آغاز میشود و در این صورت است که یک جامعه بهسرعت اصلاح میشود.[۵۵]
تعارض منافع فرد و جامعه
جامعه انسانی از برخورد و تعارض منافع افراد تهی نیست و منافع شخصی در میان افراد آگاه، به تعارض با منافع عمومی میانجامد.[۵۶] متفکران اسلامی بر آناند که هدف اصلی یک زندگی اجتماعی نمیتواند فرد و منافع فردی باشد، بلکه هدف باید نوع و مصالح عمومی و اموری باشد که بقا و دوام و خوشی جمع را بهتر تضمین کند و بدیهی است که مصلحت جمع همان مصلحت اکثریت افراد اجتماع است؛ پس همیشه در قوانین جهان، توجه اول به منافع جمع است نه به منافع فرد. در این حالت افراد باید در برابر مصالح عمومی تسلیم و راضی و به آنها خرسند باشند و در خود احساس ناراحتی و نارضایتی نکنند. در آن صورت جامعه میتواند به سعادت واقعی امیدوار باشد.[۵۷]
در نگاه امامخمینی نیز در تعارض مصلحت عمومی و مصالح فردی، مصلحت عمومی و مصالح اسلام، مقدم است[۵۸] و هدف همه پیامبران(ع) اصلاح جامعه است و در تعارض میان منافع جامعه و افراد، فرد باید فدا شود؛ چنانکه سیدالشهدا(ع)، خود و یارانش را برای تحقق مصلحت و عدالت در جامعه، فدا کرد. اهمیت مصالح جامعه، تا آنجاست که اگر فردی با موعظه و هدایت اصلاح نشد، راه نجات و صلاح جامعه در ازمیانبردن آن فرد و کوتاهکردن دست او از جامعه است.[۵۹] این رویکرد بر فتوای فقهی ایشان نیز اثر گذشته است؛ برای مثال، ایشان فتوا داده است حاکم اسلامی میتواند خانهای را که در مسیر خیابان واقع شده است، برای مصالح عمومی خراب کند؛[۶۰] البته درجه و اهمیت مصالح جامعه را اسلام و عقل قطعی معین میکند.[۶۱] (ببینید: مصلحت)
رابطه دین و جامعه
قرآن کریم جامعه را مانند انسان به لحاظ سرشت مشترک و نامه عمل مشترک، مورد خطاب قرار داده و آن را حقیقتی چون فرد انسانی فرض کرده است.[۶۲] جامعه مجموعهای از انسانهاست و انسان بر پایه فطرت الهی گرایش به دین دارد؛[۶۳] از اینرو کلیت جامعه نیز نیازمند وجود رویکرد دینی است.[۶۴] به باور امامخمینی، تنها ادیان توحیدی هستند که به انسان و همه ابعاد وجودی او توجه داشته و برای آن برنامه دارند؛ اساساً برنامه و هدف ادیان، انسانسازی و آسایش بشر است؛[۶۵] هدایت و رهبری صحیح جامعه، که به وسیله دین ممکن است،[۶۶] جامعه را معتدل و امور آن را بهسامانمیکند.[۶۷] از اینرو جامعه برای تأمین نیازهای معنوی افرادِ خود به دین نیازمند است.[۶۸]
امامخمینی در پاسخ به نگاه مارکس (۱۸۱۸ ـ ۱۸۸۳م) که دین را افیون ملتها[۶۹] و آن را وسیلهای در دست طبقه حاکم برای توجیه وضع موجود یا آن را زاییده جهل انسان میدانست،[۷۰] معتقد بود افیون نامیدن دین برای جامعه، طرحی استعماری بود که به دلیل ترس از دین و نقش هدایتی آن در جامعه اجرا میشد؛[۷۱] در حالیکه دین عامل ترقی و شکوفایی جامعه به شمار میرود[۷۲] و سعادت فرد و جامعه تنها در گرو اجرای احکام دین و تربیت دینی و قرآنی است؛[۷۳] دین به معنای توحیدی آن، همواره طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از بندهای مادی و معنوی است و میتواند خلأهای یک نظام مادی را پر کند.[۷۴] از نظر ایشان، فعالیتهای مادی بشر، مقدمه اعتلای معنوی است و دین زمینه رشد آن را فراهم میکند[۷۵] و پیگیر اجرای عدالت در جامعه[۷۶] و موجب بیداری مستضعفان[۷۷] میشود. در عین حال ایشان اعتقاد داشت هدف دین و پیامبران(ع) تنها از میانبردن ستمگران و جانشین قراردادن مستضعفان نیست، بلکه هدفی بالاتر را دنبال کردهاند که آن استقرار حکومت قرآنی است[۷۸] و به همین منظور است که اسلام خود قوانین حکومتی دارد؛[۷۹] چنانکه برای اداره جامعه نیز به کسی نیاز است که در شناخت انسان فردی و انسان اجتماعی آگاهی کامل داشته باشد که این مهم، تنها از عهده خالق انسان بر میآید.[۸۰] در باور امامخمینی، قرآن برای تمام عمر بشر نازل شده و نیازهای او و جامعه او را رفع خواهد کرد.[۸۱] ایشان انبیا(ع) را پاسداران ارزشها و معنویات میدانست که با چراغ عقل و ندای فطرت، جامعه انسانی را به سوی کمالات و ارزشها هدایت کردهاند؛[۸۲] بنابراین نباید از قوانین شرعی که زندگی بشر را در دنیا و آخرت اصلاح میکند، دوری کرد.[۸۳]
امامخمینی با توجه به بیان قرآن کریم درباره فطریبودن دین[۸۴] و نیاز جامعه انسانی به راهنما برای رسیدن به سعادت و اعتدال،[۸۵] کمال جامعه را در گرو عمل به قرآن و پیروی از اولیای دین میداند[۸۶] و تصریح میکند ارزشهای جهانشمول دینی میتوانند بهترین وسیله راهنمایی و نجات ملتها باشند و گره مشکلات اساسی بشریت را باز کنند.[۸۷] در واقع، چنانکه برخی اندیشمندان اسلامی نیز خاطرنشان کردهاند، جامعه بدون پشتوانه دینی، مشکل اخلاقی و قانونی خواهد داشت و همانند اسکناس بدون پشتوانه خواهد بود.[۸۸] در نگاه امامخمینی دین با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصل از آن هماهنگ است[۸۹] و جامعه برای رسیدن به صلاح و سعادت، به دو بال مادیت و معنویت، هردو نیاز دارد.[۹۰]
وضع اجتماعی در دوران پهلوی
عمدهترین معیارهای امامخمینی برای نقد جامعه در زمان پهلوی، سه شاخص و معیار کلی احکام و هویت اسلامی،[۹۱] مصالح جامعه، کشور و مردم[۹۲] و وابستهنبودن و استقلال[۹۳] بود که در مصادیقی چون وجود فساد و فحشا، فضای خفقان و نبود آزادی و وابستگی به غرب در جامعه قابل بررسی و تبیین است.
مصادیق فساد
- فساد اجتماعی: از مشخصات بارز جامعه ایران بهویژه در سالهای ۱۳۴۲ ـ ۱۳۵۷ گسترش فساد ازجمله حیف و میل ثروت ملت بود؛[۹۴] (ببینید: عقبماندگی) و امامخمینی همواره دغدغه رعایت احکام و هویت اسلامی جامعه را داشت.[۹۵] در تحلیل ایشان گسترش فساد در جامعه از عوامل بهستوهآمدن ملت ایران بود.[۹۶] ایشان که اصل نهاد سلطنت را فسادبرانگیز و ریشه مفاسد میدانست،[۹۷] معتقد بود رژیم پهلوی به دنبال فاسدکردن جوانان بود و مراکز فحشا به همین منظور ایجاد شده بودند. در واقع انقلاب ایران واکنشی به اقدامات ضد فرهنگی محمدرضا پهلوی بود.[۹۸] از مهمترین دغدغههای امامخمینی در زمان پهلوی ضرورت حفظ اعتقادات اسلامی و فرهنگ دینی در میان توده مردم و بهخصوص جوانان در برابر موج انحراف بود.[۹۹] (ببینید: جوان) که رژیم پهلوی با وسایل مختلف به آن دامن میزد.[۱۰۰] (ببینید: سینما)
- اختناق و استبداد: در نگاه امامخمینی محمدرضا پهلوی به فکر مصالح جامعه نبود و خاندان وی با ایجاد فضای امنیتی، خفقان را بر جامعه حاکم کرده بودند،[۱۰۱] به گونهای که مردم حق هیچگونه نقد و اظهار نظری در مسائل مملکت نداشتند و مطبوعات و تلویزیون و دیگر دستگاههای تبلیغاتی نیز تنها در انحصار رژیم پهلوی قرار داشت[۱۰۲] و حکومت نیز با تهدید و ترساندن، بر دامنه خفقان میافزود.[۱۰۳] ایشان ایجاد حزب فرمایشی و دستوری را نشانه آزادی سیاسی نمیدانست، بلکه آن را راهی برای اغفال ملت از مسائل اساسی بر میشمرد.[۱۰۴] (ببینید: استبداد)
- غربگرایی: محمدرضا پهلوی علاقه فراوانی به مدرنکردن جامعه برای تبدیل ایران به کشوری با ویژگیهای غربی بهویژه امریکا داشت. این امر باعث هزینه گزاف و رواج فرهنگ مصرفگرایی در جامعه شد و ایران را در موقعیت وابستگی بلندمدت به غرب قرار داد. درآمدهای حاصل از فروش نفت با شرکتهای غربی نیز صرف واردات کالاهای مصرفی بیشتر به کشور میشد. پروژههای اقتصادی زمان پهلوی نیز چندان با شرایط جامعه ایران طراحی نشده بود و پیامد آن شکاف طبقاتی در جامعه بود.[۱۰۵] رژیم پهلوی با گسترش وابستگی اقتصادی، ورود فرهنگ غربی را به جامعه گسترش داد که این موضوع موجب وابستگی فکری در میان تکتک افراد جامعه میشد.[۱۰۶] به باور امامخمینی وابستگی به فرهنگ غربی باعث انحراف تمامی ابعاد جامعه[۱۰۷] و منشأ گرفتاری [۱۰۸] و نابودی کشور[۱۰۹] میشود. ایشان معتقد بود تا زمانی که ملتها خود را گم کرده و دیگری را به جای خود نشاندهاند، نمیتوانند استقلال پیدا کنند و وابستگی فکری و عقلی به غرب؛ منشأ تمام بدبختیهای ملتهاست؛ چنانکه ایران در حالیکه خود حقوق، قضا و فرهنگ اسلامی دارد، با این حال، همینها را در غرب جستجو میکند.[۱۱۰] (ببینید: غربزدگی)
از آنجا که امامخمینی بر بازگشت به خویشتن اسلامی تأکید فراوان داشت، (ببینید: هویت) غربزدگی را مصیبتی برای جوامع مسلمان میدانست. به عقیده ایشان باید شکلهای مختلف تمدن جدید غرب را به عنوان پدیدهای عینی بهخوبی شناخت و با تجهیز جامعه اسلامی به ابزارهای فکریِ مناسب و تأسیس بنای استوار فکری متناسب با زمان، به رویارویی با آن پرداخت و این امر با کار شبانهروزی ملت و دولت ممکن است.[۱۱۱]
جامعه مطلوب
از مهمترین ویژگیهای جامعه مطلوب مورد نظر اسلام میتوان به توحید و یکتاپرستی،[۱۱۲] وحدت و پرهیز از پراکندگی[۱۱۳] و همکاری و تعاون[۱۱۴] اشاره کرد. در نگاه امامخمینی نیز جامعه مطلوب، جامعه توحیدی و الهی است که برگرفته از بینش توحیدی است. در بینش توحیدی، جامعه به مثابه دانشگاهی است که پیامبران(ع) معلمان این دانشگاه و خداوند مربی آن معلمان است؛[۱۱۵] از اینرو تمام پیامبران(ع) معلماند و تمام بشر دانشجو و تربیت انبیای الهی موجب میشود تمام عالم به سعادت و آرامش برسد[۱۱۶] و اسلام کاملترین دیدگاه را از توحید و اتحاد و یکرنگی آدمیان ارائه کرده است و نمونه کامل جامعه توحیدی را میتوان جامعه اسلامی دانست.[۱۱۷] ایشان در برابر افراد و گروههایی که به نام جامعه بیطبقه توحیدی در صدد بینظمی و هرج و مرج ازجمله در نیروهای مسلح بودند (ببینید: حفظ نظام) جامعه توحیدی را به بدن انسان متعادل شبیه میدانست و معتقد بود رسیدن به این تعادل در گرو حفظ مراتب و رعایت نظم و هماهنگی است.[۱۱۸] از نظر امامخمینی محورهای جامعه مطلوب و توحیدی عبارتاند از: وحدت کلمه،[۱۱۹] توجه به ابعاد مادی و معنوی جامعه،[۱۲۰] اجرای قوانین و احکام اسلام،[۱۲۱] استقلال و آزادی،[۱۲۲] دفاع از حقوق و منافع مردم،[۱۲۳] رهبری و نظارت علما و متخصصان اسلام در شئون جامعه،[۱۲۴] برابری انسانها و ملاک امتیاز به تقوا و پاکی[۱۲۵] و اجرای عدل و قسط[۱۲۶] و نظم و امنیت عمومی،[۱۲۷] آسایش و رفاه همگانی[۱۲۸] و از میانبرداشتن فقر و اصلاح شرایط زندگی برای اکثریت مردم.[۱۲۹]
راههای اصلاح جامعه
در نگاه امامخمینی جامعه نیز همانند یک انسان، نیازمند اصلاح و تعلیم و تربیت است[۱۳۰] و موفقیت و پیروزی افراد در جامعه به میزان مجهزبودن افراد به تقوا بستگی دارد[۱۳۱] و چنانچه تقوا نباشد، زمینه انحراف در افراد و جامعه به وجود میآید.[۱۳۲] ایشان علم بدون تقوا را برای جامعه مضر[۱۳۳] میشمرد و طلاب و روحانیان را هدایتگران جامعه میدانست و به آنان توصیه میکرد پیش از ورود به جامعه خود را تهذیب کنند.[۱۳۴] از سوی دیگر، چنانکه امامخمینی تأکید کرده است، راه اصلاح و بهبود، وجود قانون الهی در جامعه است.[۱۳۵] ایشان قوانین اسلام را علاوه بر اینکه وسیله تحقق عدالت در جامعه میشمرد، آن را ابزاری جهت اصلاح اعتقادی و اخلاقی و تهذیب انسان میدانست. به اعتقاد ایشان این قوانین برای اجرا و برقرارشدن نظم اجتماعیِ عادلانه و به منظور پرورش انسانها لازم است.[۱۳۶] ایشان برای اصلاح فرد و جامعه و فهم درست دستورها و قوانین دینی از مسائلی چون پذیرش اجتهاد در استنباط و فهم متون دینی، توجه به کاربرد عقل، توانایی اسلام در راستای تبیین وضعیت حال به وسیله احکام اسلام را یادآور شده است.[۱۳۷] (ببینید: اجتهاد؛ فقه)
همچنین در نظر امامخمینی اصل امر به معروف و نهی از منکر[۱۳۸] و اجرای حدود الهی[۱۳۹] یکی از راههای تربیت و اصلاح جامعه است. امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای همگانی است و فرد فرد جامعه در برابر حراست از اسلام مسئولاند و باید بدون توجه به جایگاه اجتماعیِ فردِ منحرف، به وی تذکر داد و با انحراف او مقابله[۱۴۰] و با فساد مبارزه کرد؛[۱۴۱] (ببینید: امر به معروف و نهی از منکر)
افزون بر این، ایجاد جامعه مطلوب نیازمند حکومت اسلامی است.[۱۴۲] ایشان برای اجرای احکام جزایی اسلام مانند حدود و قصاص در جامعه، اجرای احکام اقتصادی دین، ایجاد محیط تربیتی برای اصلاح جامعه و تربیت انسانهای متقی و مؤمن، تأمین وحدت امت اسلامی و نجات وطن و کشورهای اسلامی از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دستنشانده، و دفاع از تمامیت ارضی کشورهای اسلامی، تحقق وحدت و آزادی ملتهای مسلمان و سرنگونی حکومتهای ظالم و دستنشانده و تلاش برای عدالت و مبارزه با ستم و گرسنگی و تبعیض، لازم شمرده است که دولت اسلامی برپا شود و قوه مجریه در دست اسلامشناسان قرار گیرد.[۱۴۳]
از سوی دیگر، در اندیشه و منش سیاسی امامخمینی وحدت و الفت و صداقت مردم در برابر یکدیگر و صفای باطنی و ظاهری از راههای رسیدن به جامعه مطلوب است.[۱۴۴] همگرایی نخبگان نه به عنوان یک راهکار سیاسی و زودگذر، بلکه برگرفته از روح تعالیم دینی، راهبردی منطقی برای رشد و ترقی جامعه توحیدی به شمار میرود؛[۱۴۵] از همینرو ایشان به وحدت و همگرایی دو قشر دانشگاهی و روحانی، به عنوان دو نماد مهم گروههای مرجع در جامعه و مصداق بارز نخبگان، اهتمام ویژهای داشت و توصیه میکرد این دو قشر مهم جامعه باید با یکدیگر همکاری و جامعه را اصلاح کنند و اگر این دو قشر در مسیر صحیح باشند، تمام ملت به مسیر صحیح میروند[۱۴۶] (ببینید: وحدت حوزه و دانشگاه.) چنانکه از دیگر راههای اصلاح جامعه اصلاح فرهنگ، (ببینید: فرهنگ) نهاد آموزش و پرورش، (ببینید: آموزش و پرورش) دانشگاهها، (ببینید: دانشگاه) رادیو (ببینید: رادیو) و تلویزیون، (ببینید: تلویزیون) مطبوعات و رسانههای نوشتاری،[۱۴۷] مراکز آموزشیتربیتی از کودکستان تا دانشگاه،[۱۴۸] اصلاح نخبگان بهویژه روحانیان[۱۴۹] و اصلاح حوزههای علمیه [۱۵۰] است.
پانویس
- ↑ معلوف، المنجد فی اللغه، ۱۰۱.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۵/۶۴۸۹.
- ↑ فریز بی و سه یر، جامعه، پیشگفتار.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۳۲.
- ↑ نوربخش، فرهنگ و قومیت مدلی برای ...، ۶۷ ـ ۶۸.
- ↑ مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۲ ـ ۳۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۱۵ و ۴۴۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۵۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۱۱۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۵۴.
- ↑ باقی نصرآبادی، مبانی جامعهشناسی، ۵۱.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۴.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۸ ـ ۱۳.
- ↑ وینسنت، نظریههای دولت، ۴۵.
- ↑ وینسنت، نظریههای دولت، ۴۵؛ فریز بی و سه یر، جامعه، ۱ ـ ۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۹۲ ـ ۱۰۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۲۸.
- ↑ قنادان و دیگران، مفاهیم کلیدی جامعه شناسی، ۵۵.
- ↑ رحمتپور، فردگرایی، ۱۹۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۳۸ ـ ۳۵۱.
- ↑ Triandis,۶
- ↑ مائده ۲؛ زخرف، ۳۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶۳/۳۴۹.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۲۷، ۱۷۹ و خ۱۸۰، ۲۶۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۳۰ ـ ۲۳۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۱۶۹.
- ↑ نجم، ۴۲.
- ↑ ذاریات، ۵۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۴۵ ـ ۳۴۶ و ۱۳/۶۲۲ ـ ۶۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۷۰ ـ ۴۷۴.
- ↑ اخترشهر و مسلمی، درآمدی بر اندیشه سیاسی امامخمینی، ۱۲.
- ↑ حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ۲/۷۴؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۲۲۱.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۹۶ ـ ۱۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۹۴ ـ ۳۹۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۲۴۲ ـ ۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۴؛ ۵/۱۸۵؛ ۷/۱۵۰ و ۹/۳۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۶۹.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۲ ـ ۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۴۶ و ۷/۵۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۴۲ ـ ۱۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ ۱۱/۲۲ و ۱۴/ ۴۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۴۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۹۲ ـ ۳۹۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۶/۳۲۰.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۲/۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۱/۳۳۰.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۹۶ ـ ۹۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۸۸.
- ↑ خسروپناه، انتظارات بشر از دین، ۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۸۷ ـ ۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۴۱ ـ ۵۴۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۴/۲۹۳.
- ↑ سبحانی، مارکسیسم و مذهب، ۲۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۵۷۷؛ زند وکیلی، ۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۹۱ و ۲۹۵ و ۹/۲۳۳، ۵۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۵۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۵ ـ ۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۶ ـ ۳۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۳۰ ـ ۵۳۱.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۰ ـ ۱۱.
- ↑ میرخلیلی، قانونگذاری در قرآن و مکاتب بشری، ۵۶ ـ ۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، آداب الصلاة، ۳۱۵.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۰.
- ↑ روم، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، صحیفه، ۷/۵۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۵۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۴۰۰ و ۲۳/۵۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۵ ـ ۴۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۳ ـ ۱۵۴ و ۱۹۷.
- ↑ همان، ۳/۷۴؛ ۴/۴۱۳ و ۹/۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۲۵، ۱۵۱ و ۴/۲۶۱.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۲/۱۵۷؛ داباشی، شکلگیری نهضت امامخمینی، ۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۸ ـ ۲۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۰۵؛ ۳/۲۶۲ و ۵/۵۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۹۰ و ۱۰/۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۷۷.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۲/۱۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۳۰ و ۵/۳۹۴ ـ ۳۹۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۶۹ و ۹/۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۸۹، ۱۳۶ و ۲۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۲.
- ↑ عباسی، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، ۲۱۰؛ مسجد جامعی، ایدئولوژی و انقلاب، ۱۶۹ ـ ۱۷۸.
- ↑ عباسی، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، ۲۰۹ ـ ۲۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۷۵؛ ۱۱/۲۲۲؛ ۱۲/۷ ـ ۸ و ۱۷/۴.
- ↑ فرقان، ۶۸.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۲۷، ۱۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۰۷، ۳۰۹ ـ ۳۱۰؛ برزگر، جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، ۲۱۰ و ۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۵۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۲ ـ ۱۷۴.
- ↑ جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۴۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۱۶ ـ ۴۱۹ و ۴۶۸ ـ ۴۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۵۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۱۸؛ ۶/۴۶۳ و ۱۷/۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۱۸ و ۱۲/۲۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۰۳.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۲۰ ـ ۲۱.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۷ و ۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۲۶۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۱۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۱۳ ـ ۱۱۴ و ۲۱/۴۰۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۳ ـ ۳۷، ۶۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۷۱ ـ ۴۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۹، ۲۱ و ۹/۵۳۹ ـ ۵۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۲۳ و ۱۲/۲۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۸۳ ـ ۴۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ولایت فقیه، ۱۳۷ ـ ۱۳۸.
منابع
- قرآن کریم
- ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، تحقیق. خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- اخترشهر، علی و حمیدرضا مسلمی پطرودی، درآمدی بر اندیشه سیاسی امامخمینی، پاد اندیشه، قم، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- باقی نصرآبادی، علی، مبانی جامعهشناسی، قم، یاقوت، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش.
- برزگر، ولیالله، جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- جمشیدی، محمدحسین، اندیشه سیاسی امامخمینی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، چاپ اول٬ بیتا.
- خسروپناه، غلامحسین، انتظارات بشر از دین، تهران، دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- داباشی، حمید، شکلگیری نهضت امامخمینی، ترجمه سیدرضا میرموسایی، مجله حضور، شماره ۲۴، ۱۳۷۷ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- رحمتپور، رحمت، فردگرایی، مجله فرهنگ، شماره ۹، ۱۳۷۰ش.
- زند وکیلی، مهدی، مقایسه نظریههای جامعهشناسی کارل مارکس و امامخمینی، قم، بخشایش، ۱۳۹۰ش.
- سبحانی، جعفر، مارکسیسم و مذهب، قم، پیام آزادی، ۱۳۵۸ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، روابط اجتماعی در اسلام، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- عباسی، ابراهیم، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- فریز بی، دیوید و سه یر، درک، جامعه، ترجمه شهین احمدی و احمد تدین، تهران، آران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- قنادان، منصور و دیگران، مفاهیم کلیدی جامعه شناسی، تهران، آوای نور، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش.
- مسجد جامعی، محمد، ایدئولوژی و انقلاب، بیجا، چاپ اول، ۱۳۶۱ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۸۸ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۴، تهران، صدرا، چاپ ششم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۱، تهران، صدرا، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۲، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۳، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۶، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- معلوف، لوئیس، المنجد فی اللغه، قم، دارالعلم، ۱۳۸۷ش.
- میرخلیلی، سیداحمد و مجید محمدزاده، قانونگذاری در قرآن و مکاتب بشری، مجله قرآن و علم، شماره ۱۱، ۱۳۹۱ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- نوربخش، یونس، فرهنگ و قومیت مدلی برای ارتباطات فرهنگی در ایران، مجله تحقیقات فرهنگی، شماره ۴، ۱۳۸۷ش.
- وینسنت، اندرو، نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
- Triandis. Harry c, collectivism and
- individualism, encyclopedia of psychology, Alan E. Kazdin (editor in chief) oxford unversity press, ۲۰۰۰.
پیوند به بیرون
- احسان حمایتیان، «جامعه»، دانشنامه امامخمینی، ج۴، ص۲۵-۳۳.