ظلم
ظلم، تجاوز از حد و تعدی به حقوق دیگران.
معنی
ظلم به معنای ناقصکردن حق[۱] و قراردادن چیزی در جایی که اختصاص به آن ندارد[۲] است؛ چنانکه شامل انجام فعل به شکل نامناسب یعنی کم یا زیادتر از مقدار لازم یا در زمان و مکان غیر مناسب نیز میشود[۳]؛ از اینرو هر عمل مخالف حق یا ضایعکننده آن، ظلم بهشمار میآید.[۴]
ظلم، بیشتر در معنای تجاوز به حقوق دیگران به کار میرود؛ اما در قرآن کریم که همراه مشتقات آن بیش از ۳۰۰ بار در آن آمده،[۵] مفهوم عامتری دارد[۶] و ظلم انسان به حق خدا،[۷] مردم[۸] و خویش[۹] را هم دربر میگیرد. در واقع همه این موارد، ظلم به خویشتن محسوب میشوند.[۱۰] در قرآن کریم شرک،[۱۱] فتنهانگیزی،[۱۲] تکذیب پیامبران الهی (ع) و ایماننیاوردن به آنان،[۱۳] قتل نفس،[۱۴] همپیمانی مسلمانان با کفار[۱۵] و مسخرهکردن آیات الهی[۱۶] از مصادیق ظلم شمرده شدهاست.
ماده «بغی» و «عدو» به معنای افراط و تجاوز از حد،[۱۷] اگرچه مفهومی عامتر از ظلم دارد؛ اما در مواردی، به معنای ظلم نزدیک میشود که در قرآن کریم هم به آن اشاره شدهاست.[۱۸] در برابر مفهوم ظلم که دارای قبح عقلی است،[۱۹] مفهوم عدل و عدالت قرار دارد. خداوند در قرآن، ظلم را از خود نفی کرده[۲۰] و همه امور خود را بر محور عدل و داد شمردهاست[۲۱]؛ همانگونه که انسانها را به عدالت و دوری از ظلم، فراخوانده است[۲۲] (ببینید: عدالت اجتماعی).
پیدایش عدل و ظلم به معنی ضایعکردن حق دیگران، همراه با زندگی اجتماعی بشر بودهاست؛ چون در زندگی جمعی است که فرد در برابر دیگری حقی پیدا میکند یا از آن محروم میشود.[۲۳] نخستین ظلم در عرصه اجتماعی نیز به دست یکی از فرزندان آدم(ع) با کشتن برادر خود صورت گرفت.[۲۴] از آیات قرآن بر میآید که شرک بزرگترین مصداق ظلم است[۲۵] و در میان اقوام نخستین بشر، ازجمله قوم نوح(ع)[۲۶] و پس از آن، اقوام دیگر[۲۷] وجود داشتهاست.
ویژگی و ابعاد ظلم
ظلم مفهومی وسیع و درجات و مراتب گوناگونی دارد.[۲۸] در معارف و آموزههای دینی حقوق فراوانی بر عهده انسان گذاشته شدهاست که از حق خداوند تا خود و پدر و مادر و فرزندان و همسایه و حتی دشمن را دربر میگیرد.[۲۹] تجاوز به حقوق هر صاحب حقی، حتی حیوانات، ستم شمرده میشود.[۳۰] مراتب ظلم از نظر زشتی نیز همسان نیست و نمیتوان ستم به یک فرد را همتراز ستم شاهان و مستکبران به زیردستان و ملتهای ستمدیده قرار داد.[۳۱]
از سوی دیگر، قرآن کریم ستمپذیری را همانند ستمگری، نکوهش کرده و از تحمل ظلم بازداشته است[۳۲]؛ چنانکه برای مظلوم، حق دفاع و مقابله قائل شده[۳۳] و در صورت توانایینداشتن مظلوم برای دفاع، وظیفه هجرت را برای او تعیین کرده و اجازه تسلیم و پذیرش ستم و همراهی با ستمکار را ندادهاست[۳۴] و ستمدیده، اگر خود موجب ستم را فراهم نکرده باشد، پاداش خواهد داشت.[۳۵]
از نگاه امامخمینی، مظلومشدن با زیر بار ظلم رفتن و تندادن به آن که از تزکیهنداشتن نشئت میگیرد، تفاوت دارد[۳۶]؛ ظلمپذیری بر خلاف خواست و نظر انبیاست[۳۷] و مذمومتر از خود ستم به حساب میآید[۳۸] و از مصادیق ظلم به خویشتن است.[۳۹] سازش با ظالم از بزرگترین و بارزترین آثار جهنمیشدن بهشمار میآید[۴۰]؛ از اینرو اعتراض به ستمکارانی که مرتکب خلاف و جنایت میشوند، لازم است.[۴۱] امامخمینی بر آن است که ظلم ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی به ملت ایران، موجب وابستهشدن فرهنگ و خوکردن ملت به قلدری و دیکتاتوری شده بود؛ چنانکه ملت به خود، حق دخالت در هیچ امری را نمیداد و اعتراضی نمیکرد[۴۲]؛ ملت ایران با تغییر در روحیه خود، از پذیرش ستم خودداری کرد و با اعتراض و انقلاب، نظام طاغوتی را تغییر داد.[۴۳]
آثار و پیامدهای ظلم
قرآن کریم همه مردم را به نوعی آلوده به ظلم دانستهاست[۴۴] و برخی از ظالمان را مشمول لعن[۴۵] و دور از هدایت،[۴۶] مغفرت[۴۷] و رستگاری،[۴۸] شمرده و وعده هلاکت به آنان دادهاست.[۴۹] ظالم در روز قیامت، هراسناک از دستاورد خویش،[۵۰] بدون یاور و شفیع خواهد بود[۵۱] و دچار عذاب الهی[۵۲] و نیز هیزم دوزخ[۵۳] خواهد شد. از نگاه قرآن عقوبت ظالمان، تنها اخروی نیست، بلکه ظلم در دنیا نیز پیامدهایی برای آنان دارد[۵۴]؛ زیرا ظلم باعث نابودی امتها میشود[۵۵] و ظالمان، خود گرفتار ستمکاران دیگری خواهند شد.[۵۶] عواقب برخی از مصادیق ظلم، تنها دامنگیر ظالم نمیشود، بلکه شامل همه کسانی که در برابر آن سکوت کردهاند نیز میشود.[۵۷]
پیامبر اکرم(ص) از ظلم نهی کرده، آن را باعث ویرانی دلها شمرده[۵۸] و امامعلی(ع) ظلم به مردم را گناهی نابخشودنی[۵۹] و گناهی که خدا آن را رها نخواهد کرد[۶۰] معرفی کرده و خدا را دشمن ستمکاران و در کمین آنان دانستهاست.[۶۱] همچنین روایات، ظلم و ستم را از میانبرنده نعمتها و تغییردهنده آن و فرودآورنده سریع عذاب الهی شمردهاند[۶۲]؛ زیرا ظلم، جامعه را از اعتدال خارج میکند و در نهایت به انفجار میکشاند؛ از اینرو حکومت با ستم دوام پیدا نمیکند.[۶۳] نیز ظلم و تجاوز، گناهی دانسته شده که انسان را به سوی هلاکت و سختی میبرد،[۶۴] عمر را کوتاه میکند،[۶۵] مجازات آن، سریعتر از هر گناه دیگری داده میشود[۶۶] و باعث تاریکیهای روز قیامت میگردد.[۶۷]
ضرورت و راههای مبارزه با ظلم
در قرآن کریم و سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع)، مبارزه با ظلم و ظالم، جایگاه ویژهای دارد. خداوند به مظلوم اجازه دادهاست که با افشای بدیهای ظالم، بر سر او فریاد بکشد و حق خود را بگیرد.[۶۸] مسلمانان برای از میانبردن زمینههای ظلم باید از تکیهکردن بر ستمکاران و کمکگرفتن از آنان بپرهیزند[۶۹]؛ همانگونه که حق همنشینی و ارتباط با ظالمان را ندارند.[۷۰]
پیامبر (ص) نیز بهترین جهاد را بیان سخن عدل، نزد حاکم ستمگر دانستهاست[۷۱] و خود آن حضرت حتی پیش از بعثت، با گروهی از جوانان برای دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم، در پیمانی به نام «حلف الفضول» شرکت کردند.[۷۲] امامعلی(ع) هم در وصیتنامه خویش، به دشمنی با ظالم و یاری مظلوم سفارش کردهاست.[۷۳] زندگی همه امامان معصوم (ع)، همراه با مبارزه در مقابل دستگاه جور و ستم زمانه بودهاست؛ اما شکل و روش مبارزه، در زمانهای مختلف، فرق داشتهاست. در زمانی آشکار و با شمشیر بوده و در زمانی دیگر، پنهانی و با هدف افشای انحرافات و بیلیاقتی حاکمان وقت بودهاست.[۷۴] مقصود از اینمبارزه، تنها گرفتن حق ستمدیدگان نیست، بلکه نجات شخص ستمگر نیز میتواند بخشی از هدف باشد[۷۵] و مهمترین هدف اجتماعی امامعلی (ع)، گسترش عدالت و گرفتن حق ستمدیدگان بود.[۷۶]
امامخمینی مهمترین دلیل رودررویی حضرت موسی(ع) با فرعون و حضرت ابراهیم(ع) با اشراف زمان خود[۷۷] و پیامبر اسلام(ص) با سرمایهداران قریش[۷۸] را ظلم آنان به فرودستان میدانست و معتقد بود پیامبران (ع) و بزرگان دین، در راه مبارزه با ظلم، صدمههای فراوان دیدند؛ حتی برخی سوزانده و برخی قطعهقطعه شدند.[۷۹] ایشان تأکید میکرد امت اسلامی و شیعیان نیز باید در راه مبارزه با ظلم به پیامبر (ص) و امامحسین(ع) اقتدا کنند.[۸۰]
امامخمینی جلوگیری از ظلم، خودسری، قانونشکنی، حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی را از اهداف اسلام دانسته[۸۱] و وظیفه هر فرد در هر جای دنیا را پشتیبانی از مظلوم شمرده[۸۲] و بر جلوگیری از هر نوع چپاول، ظلم، اعمال غیر اسلامی و غیرانسانی و بر برقراری استقلال، آزادی و عدل اسلامی تأکید کردهاست.[۸۳] ایشان تأکید میکرد حکومت اسلامی در حقیقت با هدف قطع ریشه ظلم به وجود میآید و زمامدار آن نباید و نمیتواند ظلم کند.[۸۴] در حکومت دینی اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستم، و بر میزان عدل و سیاست است و راهبری جامعه با موازین عقل و عدل و انصاف انجام میشود[۸۵] (ببینید: حکومت اسلامی)؛ چنانکه در حکومت اسلامی مسلمانان موظفاند با پیروان ادیان دیگر (به شرط دشمنینکردن آنان)، برخوردی مسالمتآمیز داشته باشند.[۸۶] امامخمینی نیز حکومت اسلامی را مؤظف میدانست از حقوق و امنیت اقلیتهای دینی و مذهبی دفاع کند[۸۷] و به آنان اطمینان میداد که رفتار اسلام با اقلیتها همواره همراه با عدالت بودهاست[۸۸] (ببینید: اقلیتهای دینی).
ظلمستیزی تشیع و روحانیت شیعه
تاریخ شیعه و قیامهای آن، نشان از مبارزه دایمی آنان با زورگویان دارد.[۸۹] عملکرد ابوذر، مالک اشتر، مقداد، میثم تمار و حجربنعدی در برابر حاکمان زمان خویش، نمونه حرکتهای فردی شیعیان بهشمار میآید و قیام امامحسین(ع)، نخستین و مهمترین حرکت جمعی شیعه در مقابله با ظلم بود. قیامهایی مانند قیام توابین، مختار، زیدبنعلی، سربداران و در زمان معاصر جنبش تنباکو، نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی ایران، دلیلی بر سکوتنکردن شیعه در برابر ظالمان است.[۹۰] رویکرد مبارزه با ظلم در میان شیعیان، نتیجه سفارش فراوان امامان معصوم (ع) به مسلمانان به جهاد با ستم و دوری از ستمگران و ستایشگران آنان است[۹۱]؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی (ع) تأکید کردهاست که خداوند از علما پیمان گرفتهاست که در برابر ستم ستمکاران، سکوت نکنند.[۹۲] امامخمینی معتقد بود امامان معصوم (ع) و یاران آنان، همواره با حاکمان ستمکار، مقابله و جان خود را در این راه فدا کردند[۹۳]؛ همچنانکه امامعلی(ع)، در آغاز خلافت خود و پیش از محکمشدن پایههای خلافت، با وجود پیشنهاد برخی از اصحاب، بر پذیرش حکومت معاویه بر شام که به معنای رضایت بر ظلم وی بود، امتناع کرد.[۹۴]
امامخمینی مبارزه با ظلم و دیکتاتوری و دولتهای ظالم را از مبانی اختصاصی شیعه[۹۵] و از خصلتهای ذاتی تشیع در طول تاریخ برشمرده و بر آن است که تأسیس حوزه علمیه قم، تلاش روشنفکران مذهبی در مراکز دانشگاهی و قیام ملت ایران به رهبری علما، اسلام شیعی را در جهان مطرح کردهاست.[۹۶] از نظر ایشان، تاریخ شاهد است که شیعیان همانگونه که اهل ستیز با ظلم و بیعدالتیاند، در صورت دستیافتن به حکومت نیز بر مدار عدالت حرکت میکنند و از ستم میپرهیزند[۹۷]؛ چنانکه بر خلاف روحانیت متعهد که هرگز سر آشتی با ظالمان نداشته،[۹۸] تاکنون یک عالم درباری یا وهابی در برابر ظلم، شرک و کفر، ایستادگی نکردهاست.[۹۹]
امامخمینی با اذعان به تحمل سختیهای بسیار روحانیان و حوزههای علمیه در راه حفظ اسلام و ترویج احکام الهی و قوانین قرآنی،[۱۰۰] بر آشتیناپذیری روحانیت با حکومت ظلم و با ستمگران تأکید کرده و آن را از گناهان کبیره برشمرده است.[۱۰۱] ایشان با ظالمانه شمردن فرهنگ و اقتصاد سرمایهداری غرب و کمونیسم شرق،[۱۰۲] ارائه طرح و برنامه سازنده و دربرگیرنده منافع محرومان و پابرهنگان، برای جایگزینکردن نظام ناصحیح اقتصاد حاکم بر جهان اسلام را از وظایف علمای اسلام، محققان و کارشناسان اسلامی دانست[۱۰۳] و زیان کوتاهی علما و سکوت آنان در برابر ستمگران را متوجه اسلام خواند.[۱۰۴] از نظر ایشان هشداردادن ائمه (ع) دربارهٔ ورود به دستگاه ظلم خلفا، از آنرو بود که ورود فقیه و عالم دین، در دستگاه ستمکاران و اطاعت دستورهای آنان، موجب عظمت دستگاه ظلم و لکهدارشدن دین میشود و آنان را از امانتداری الهی ساقط خواهد کرد[۱۰۵] (ببینید: روحانیت و حوزههای علمیه).
امامخمینی سالها پیش از آغاز نهضت اسلامی، همگان را به قیام اصلاحی برای خدا، با هدف مقابله با تعرض به اموال و نفوس و آبروی مسلمانان فرا خواند[۱۰۶] و در آغاز مبارزه خود یکی از اهداف نهضت را ساقطکردن رژیم ستمشاهی پهلوی[۱۰۷] و مبارزه با ظلم و خودسری رژیم شمرد و آمادگی خود را برای پیامدهای آن، ازجمله زندان و شکنجه و اعدام، اعلام کرد[۱۰۸]؛ همچنانکه سختیهای تبعید خود را که برای جلوگیری از نفوذ بیگانگان در کشورهای اسلامی و دفع ستمکاریها رخ داده بود، موجب نگرانی نمیدانست.[۱۰۹] ایشان با توجه به شرایط آن زمان و در خطر قرار گرفتن اصول اسلام، تقیه را حرام اعلام کرد[۱۱۰] و موارد لزوم تقیه را منحصر در فروع دین دانست[۱۱۱]؛ بر همین اساس، سکوت علما را در جایی که موجب تأیید و تقویت ظالم و جرئت بیشتر او شود، حرام خواند و برخی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، مانند احتمال تأثیرگذاری و نداشتن مفسده و ضرر و حرج را در اموری که مورد اهتمام دین است، ازجمله رودررویی با ظلم و ظالم، ساقط میدانست.[۱۱۲]
مقابله با ظلم و ظالم در خاندان امامخمینی نیز دارای سابقه است. پدر ایشان در رفع ظلم و جلوگیری از تجاوز به حقوق مردم، کوتاهی و غفلت نمیکرد و در همین راه نیز به شهادت رسید[۱۱۳]؛ همانگونه که عمه ایشان، برای قصاص برادر خویش، تلاشهای فراوانی کرد و در نهایت قاتل را به دار مجازات رساند[۱۱۴] (ببینید: خانواده امامخمینی). امامخمینی با شهادت پدر، از همان کودکی، با مفاهیم ظلم و ظلمستیزی آشنا شد. این مفاهیم در دورههای بعد، از درون دینباوری، بازتعریف شد و زمینهای برای معماری یک اندیشه سیاسیِ مبتنی بر دین به وسیله ایشان گردید.[۱۱۵] روحیه مبارزه با استکبار در آغاز تحصیل علوم حوزوی، در ایشان وجود داشت[۱۱۶]؛ همانگونه که مبارزه علیه ظلم و جور را در سالهای استبداد رضاشاهی آغاز کرد.[۱۱۷] ایشان دوره بیستساله حکومت رضاشاه پهلوی را دوره فشار و تجاوز و دستاندازی به جان و مال و ناموس مردم شمرده[۱۱۸] و دولت او را ظالمانه و همتراز کفر و ادارهکنندگانِ آن را ستمکار خواندهاست.[۱۱۹]
مقابله انقلاب اسلامی با ظلم
امامخمینی با ظالمانه شمردن نظام شاهنشاهی، اسلام را از اساس، مخالف با این نظام دانسته[۱۲۰] (ببینید: نظام سلطنتی) و معتقد بود حکومت فاسد پهلوی همه نیروی خود را برای ضربهزدن به اسلام و گسترش ظلم به کار گرفت.[۱۲۱] در حکومت پهلوی، علما، فرهنگیان و دیگر طبقات مردم در سراسر ایران از هیچ ظلمی دور نبودند و تنها به جرم دفاع از اسلام و قانون اساسی، با حبس و شکنجه مجازات میشدند؛ اما دست اسرائیل و دیگر بیگانگان برای دخالت در امور اقتصادی، نظامی و سیاسی کشور باز بود.[۱۲۲] در طول پنجاه سال حکومت پهلوی به همه مردم، از هر زبان و مذهب و قومیت، ستم روا داشته شد[۱۲۳] و ملت و مذهب و گروههای مختلف مانند بانوان، جوانان، روشنفکران و علمای اسلام، از ابعاد گوناگون فرهنگی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، از رژیم پهلوی ستم دیدند.[۱۲۴]
در حالیکه برخی میخواستند محمدرضا پهلوی را تبرئه کنند و ظلم و فساد رژیم پهلوی را متوجه عوامل دیگر رژیم بدانند، امامخمینی شخص او را مبدأ همه ظلمهایی معرفی کرد که در کشور صورت میگرفت.[۱۲۵] ایشان معتقد بود در حکومت پهلوی به ایران از نظر سیاسی،[۱۲۶] صنعتی و اقتصادی[۱۲۷] و مشی فرهنگی[۱۲۸] ظلمشده و انقلاب اسلامی ایران با همت مردم و اتکا به خداوند، رژیم فاسد و ظالم شاهنشاهی را نابود و دست چپاولگران را از میهن اسلامی کوتاه کرد[۱۲۹] و سپس به مبارزه با تجاوز ستمگران در کشورهای اسلامی ادامه داده و ضمن صدور انقلاب اسلامی، به سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه خواهد داد.[۱۳۰]
بر اساس اصل ۱۵۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری و دفاع از حقوق مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر استوار است؛ امامخمینی نیز تأکید داشت که انقلاب اسلامی به دولتهای طرفدار ظالم و مظلوم، نگاه یکسان ندارد، بلکه همواره مدافع مظلوم خواهد بود،[۱۳۱] میانجیگری میان ظالم و مظلوم را ظلمی بزرگ، بهخصوص میانجیگری میان اسرائیل و فلسطین را غیر منطقی میدانست.[۱۳۲] ایشان منطق ظالمان جهان را غارت کشورهای مظلوم میشمرد[۱۳۳] و معتقد بود آمریکا با کودتای نظامی، به تحمیل مجدد محمدرضا پهلوی بر ایران در سال ۱۳۳۲ و تاراج ذخایر و سرمایههای کشور اقدام کرد[۱۳۴] (ببینید: امریکا). ایشان همچنین با نقد سازمانهای بینالمللی که ساخته دست جنایتکاران و در خدمت آناناند، این سازمانها را که به نام امنیت و طرفداری از حقوق بشر فعالیت میکنند، نابودکننده حقوق بشر، سازمان ناامنی و جمعیت طرفدار و پشتیبانِ ظالم نامید[۱۳۵] (ببینید: سازمان ملل متحد)؛ چنانکه با توجه به عملکرد ابرقدرتها، تبلیغات آنان دربارهٔ وحدت نژادی را دروغ و فریبی برای تداوم استثمار و ظلم در سراسر جهان ارزیابی میکرد.[۱۳۶]
پانویس
- ↑ قرشی، قاموس قرآن، ۴/۲۷۰.
- ↑ قرشی، قاموس قرآن، ۴/۲۷۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۳۷۳.
- ↑ راغب، مفردات، ۵۳۷.
- ↑ منتظری، دراسات، ۱/۲۸۹؛ عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۳/۴۲۰.
- ↑ عبدالباقی، المعجم المفهرس، ۴۳۶–۴۴۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۵۰۲.
- ↑ لقمان، ۱۳.
- ↑ شوری، ۴۲.
- ↑ فاطر، ۳۲.
- ↑ نحل، ۳۳؛ راغب، مفردات، ۵۳۸.
- ↑ لقمان، ۱۳.
- ↑ انفال، ۲۵.
- ↑ یونس (ع)، ۱۳.
- ↑ مائده، ۲۹.
- ↑ مائده، ۵۱.
- ↑ انعام، ۶۸.
- ↑ راغب، مفردات، ۱۳۶ و ۵۵۳.
- ↑ شوری، ۴۲؛ حجرات، ۹؛ بقره، ۲۳۱؛ نساء، ۱۴.
- ↑ طیب، اطیب البیان، ۱۰/۹۳.
- ↑ آل عمران، ۱۸۲؛ انفال، ۵۱؛ حج، ۱۰.
- ↑ آل عمران، ۱۸.
- ↑ مائده، ۸.
- ↑ جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ۴/۳۷۲.
- ↑ مائده، ۲۸–۳۰.
- ↑ لقمان، ۱۳.
- ↑ هود، ۲۶؛ نجم، ۵۲.
- ↑ توبه، ۷۰.
- ↑ جوادی آملی، جامعه در قرآن، ۳۸۷.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۲/۶۱۸–۶۲۶.
- ↑ جوادی آملی، جامعه در قرآن، ۳۶۷.
- ↑ جوادی آملی، جامعه در قرآن، ۳۸۸–۳۸۹.
- ↑ بقره، ۲۷۹؛ جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ۲۸۲.
- ↑ حج، ۳۹.
- ↑ نساء، ۹۷.
- ↑ جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ۲/۲۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۶۴–۲۶۵ و ۱۸/۴۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸۱–۸۲.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۵۵–۲۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۵۴–۲۵۵ و ۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۳۰ و ۱۱/۲۵۵–۲۵۶.
- ↑ نحل، ۶۱.
- ↑ هود، ۱۸.
- ↑ بقره، ۲۵۸.
- ↑ نساء، ۱۶۸.
- ↑ انعام، ۲۱.
- ↑ ابراهیم (ع)، ۱۳.
- ↑ شورا، ۲۲.
- ↑ غافر، ۱۸.
- ↑ زخرف، ۶۵.
- ↑ جن، ۱۵.
- ↑ زمر، ۵۱؛ طور، ۴۷.
- ↑ فجر، ۶–۱۴.
- ↑ انعام، ۱۲۹.
- ↑ انفال، ۲۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۷۲/۳۱۵.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۴۴۳.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۳۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۴–۴۵۵.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۴۵۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۷۴۳–۷۴۴.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۴/۳۸۹.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۴۵۸.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۴/۳۷۹.
- ↑ نهجالفصاحه، ۱۶۴.
- ↑ نساء، ۱۴۸؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲۵/۱۴۴.
- ↑ هود (ع)، ۱۱۳.
- ↑ انعام، ۶۸.
- ↑ کلینی، کافی، ۵/۶۰.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴/۱۳۰.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۴۲/۲۴۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۸/۹۷–۹۸.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام، ۵/۵۰۴.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام، ۵/۵۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۰–۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۳۸۴–۳۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۲۸، ۳۲۸ و ۵۲۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۶۵–۲۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۵.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۰/۳۵۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۹۲.
- ↑ باباصفری، ظلمستیزی در شعر شیعی، ۱۱۵.
- ↑ باباصفری، ظلمستیزی در شعر شیعی، ۱۱۶.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۷/۱۷۷–۱۹۱.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳، ۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۶۳–۱۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۳۲–۵۳۳ و ۱۸/۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۹–۱۶۰ و ۲۱۳–۲۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۰.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۲–۱۱۳.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴–۱۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۲–۲۳.
- ↑ صانعی، همراه با آفتاب، ۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۱.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۰.
- ↑ پسندیده، خاطرات، ۷۵–۷۶.
- ↑ رجبی، زندگینامه سیاسی امامخمینی، ۱/۹۷.
- ↑ قادری، خمینی روحالله، ۱/۱۰۶ و ۱۱۸–۱۱۹.
- ↑ مصطفوی، خاطره، ۴/۵–۶.
- ↑ رجائی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۴/۳۹.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۱۰.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۶۱ و ۲/۳۲۴–۳۲۵، ۴۸۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۳۰؛ ۱۱/۵۶ و ۱۳/۱۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۹۵؛ ۶/۴۷ و ۱۱/۱۵۵؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۷ و ۷/۳۳۸–۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۵۲۱ و ۱۶/۴۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۱۷.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- باباصفری، علیاصغر، ظلمستیزی در شعر شیعی، مجله شیعهشناسی، شماره ۱۸، ۱۳۸۶ش.
- پسندیده، سیدمرتضی، خاطرات آیتالله پسندیده، گفتهها و نوشتهها، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.
- جوادی آملی، عبدالله، اسلام و محیط زیست، تحقیق عباس رحیمیان، قم، اسرا، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش.
- جوادی آملی، عبدالله، جامعه در قرآن، تحقیق مصطفی خلیلی، قم، اسرا، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.
- جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، تحقیق عباس رحیمیان، قم، اسرا، چاپ پنجم، ۱۳۸۶ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- رجائی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امامخمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- صانعی، یوسف، همراه با آفتاب، قم، میثم تمار، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- صدوق، محمدبنعلی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
- طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- عبدالباقی، محمدفواد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۴۲۱ق.
- قادری، سیدعلی، خمینی روحالله، زندگی امامخمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- قرشی، سیدعلیاکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مصطفوی، فریده، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۵، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۶، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۸، تهران، صدرا، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۵، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام امامامیرالمؤمنین (ع)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، ۱۳۸۶ش.
- منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، قم، تفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ش.
پیوند به بیرون
- حجتالله علیمحمدی، ظلم، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۱۵۳–۱۵۹.