غیبت
غیبت، بدگویی از شخص یا اشخاص در غیاب آنان.
معنی
غیب به معنای پنهانشدن[۱] است و غیبت اسم مصدر «اغتیاب» است[۲] که به معنای سخنگفتن دربارهٔ شخصی در غیاب او به بدی یا به آن چیزی است که نمیپسندد؛ اما این صفت در او وجود دارد.[۳] برخی سخنگفتن در غیاب شخص را به آنچه نمیپسندد حتی اگر نیکو باشد نیز غیبت دانستهاند.[۴]
غیبت در اصطلاح فقهی، یادآوری یا اشاره به نقص شخصِ غایب است، به قصد مذمت و به آنچه در عرف نقصان شمرده میشود و شخص از آن کراهت دارد.[۵] علمای اخلاق نیز غیبت را یادآوری نقص دیگری میدانند، خواه به گفته باشد یا به فعل و اشاره، به گونهای که اگر شخص از آن اطلاع یابد ناراحت میشود.[۶]
امامخمینی نیز غیبت را آگاهیدادن و سخنگفتن از کسی در غیاب او، به چیزی که خوشایند او نیست و در نظر عرف نقصان و عیب است، در صورتی که به قصد واردکردن نقص و مذمت باشد، میداند.[۷] به نظر ایشان هیچیک از تعریفهای ذکرشده در کلام اهل لغت، معنای لغوی غیبت نیست، بلکه در این تعریفها قیدهایی بهکار رفته که سبب آمیختن معنای اصطلاحی با لغوی شده است.[۸] ایشان تعریفهای اصطلاحی را نیز غالباً گرفتهشده از روایات میداند.[۹]
ازجمله واژگان مرتبط با غیبت، بهتان و نمیمه است. بهتان به معنای دروغ[۱۰] و نسبتدادن انجام فعلی به دروغ به فردی است.[۱۱] از ظاهر کلمات برخی از اهل لغت به دست میآید که غیبتِ به معنای عام، به بهتان و غیبتِ به معنای خاص تقسیم میشود؛ اما امامخمینی معتقد است، نسبت میان غیبت و بهتان «عموم و خصوص من وجه» است یعنی هر دو عام هستند که گاه در یک مصداق جمع میشوند؛ زیرا غیبت بدگویی در غیاب کسی است، خواه آن بدی در او باشد یا نباشد و بهتان، افترا بر اوست، خواه حاضر باشد یا غایب.[۱۲] نمیمه نقل قول کسی یا گروهی نزد دیگری، به قصد افساد و شرّ است[۱۳] که نوعی افشا و هتک سرّ افراد نسبت به چیزی که از آن کراهت دارند، بهشمار میرود.[۱۴]
پیشینه
غیبت عملی است که عقل آن را ناپسند میداند[۱۵] و در ادیان الهیِ این عمل مذمت شده و غیبت سبب غضب و ناراحتی افراد[۱۶] و هلاکت از ناحیه خداوند[۱۷] معرفی شده است. در اسلام نیز از غیبت نکوهش شدید شده است؛ چنانکه قرآن کریم غیبت را به منزله خوردن گوشت برادر مؤمن دانسته است.[۱۸] در حقیقت قرآن آبروی مؤمن را به منزله گوشت او، سخنگفتن دربارهٔ او را به منزله خوردن و غایببودن او را به منزله مرگ مؤمن شمرده است.[۱۹] در برخی از روایات نیز گناهِ غیبت، بالاتر از زنا بهشمار رفته است.[۲۰]
علمای اخلاق غیبت را یکی از رذیلههای اخلاقی و ازجمله آفتهای زبان دانستهاند[۲۱] و راههایی برای رهایی از این رذیله نشان دادهاند.[۲۲] فقها نیز از دیدگاه فقهی به بیان موضوع و احکامِ مترتب بر غیبت پرداختهاند.[۲۳]
امامخمینی با دو رویکرد اخلاقی[۲۴] و فقهی دربارهٔ این مسئله بحث کرده است؛ ولی در مباحث فقهی خود به صورت مفصلتر وارد بحث شده و با استناد به آیات و روایات و بررسی اقوال علما، به تحلیل و بررسی غیبت و احکام آن پرداخته است.[۲۵]
ماهیت و قلمرو غیبت
در برخی روایات، غیبت به یادکردن برادر دینی به آنچه که خداوند آن را پنهان کرده تفسیر شده است.[۲۶] برخی علمای اخلاق غیبت را به این معنا دانستهاند که کسی دربارهٔ دیگری چیزی بگوید که اگر آن شخص از آن اطلاع یابد، ناراحت میشود، خواه دربارهٔ نقص و عیبی باشد که در نفس یا بدن یا در دین یا دنیای او وجود دارد یا در چیزی است که وابسته به اوست.[۲۷] مشهور فقها غیبت را یادآوری شخص غایب به آن چیزی میدانند که او کراهت دارد. این یادآوری علاوه بر یادآوری زبانی، اشاره و حکایت و هر آن چیزی را که دلالت بر نقص کند شامل میشود.[۲۸]
امامخمینی دربارهٔ ماهیت غیبت قائل است روایات غیبت عمومیت دارند و مخصوص زبان نیستند؛ اگرچه غیبت بیشتر با زبان واقع میشود.[۲۹] ایشان همانند برخی لغتشناسان[۳۰] یا فقها،[۳۱] کراهت شخص غیبتشده را در مفهوم و ماهیت غیبت دخیل نمیداند؛ چنانکه روایات[۳۲] نیز در این زمینه مطلق است.[۳۳]
عالمان اسلامی علاوه بر این، دربارهٔ دخالت حدودی دیگر در مفهوم یا حکم غیبت سخن گفتهاند، ازجمله:
پوشیدهبودن مورد عیب
برخی از علما پوشیدهبودن عیب را در تحقق غیبت شرط نمیدانند و یادآوری عیب ظاهری افراد را نزد دیگری، به واسطه اینکه موجب کراهت شخص غایب است، غیبت و حرام میدانند.[۳۴] امامخمینی نیز بر این باور است که اطلاق آیات[۳۵] و روایات[۳۶] و کلمات علما[۳۷] شامل غیبت در عیب آشکار و پنهان است[۳۸]؛ اما این اطلاق به واسطه برخی از روایات مقید میشود؛ بر همین اساس غیبت به یادآوری آنچه خداوند پوشانده تعریف شده است.[۳۹] به باور ایشان میزان و ملاک در عیب، پوشیدگی و معروفیت نزد مردم است، نه آنچه تکویناً پوشیده شده و اگر عیبی نزد مردم پوشیده باشد، ظاهرکردن آن با گفتن به دیگران جایز نیست؛ گرچه آن عیب تکویناً پوشیده نباشد؛ همانند نابیناییای که از دید مردم پوشیده است[۴۰] و اگر عیبی نزد مردم پنهان باشد و نزد چند نفر آشکار، این عیب، عیب پوشیده محسوب میشود و یادآوری آن حتی نزد کسی که آگاه به آن است نیز جایز نمیباشد[۴۱]؛
قصد عیبجویی
در تحقق غیبت لازم است شخص قصد واردکردن نقص و عیب به شخص غیبتشده را داشته باشد؛ از اینرو برخی موارد، مانند ذکر عیبِ دیگری نزد طبیب که قصد عیبجویی در آن نیست، از موضوع غیبت خارج است.[۴۲] امامخمینی همسو با دیگر علما[۴۳] و با تمسک به ظهور اکثر ادله غیبت،[۴۴] قصد عیبجویی را در مفهوم غیبت دخیل میداند[۴۵] و باور دارد ذکر نقصِ دیگری، بدون قصد عیبجویی و از روی ترحم، معصیت نیست، مگر اینکه فرد رضایت به اظهار آنچه از او پنهان است نداشته باشد یا خود عمل از اموری باشد که ذکر یا اشاعه آن شرعاً حرام است؛ همانند گناهان که حتی مرتکبشان نیز نباید آنها را اظهار کند؛ زیرا اظهار گناه، اشاعه فحشا و حرام است. در حقیقت ذکر یا اشاعه اینگونه امور در صورتی که قصد عیبجویی در کار نباشد، گرچه حرام است، حرمت آن به سبب غیبتبودنِ آن نیست؛ زیرا از موضوع غیبت خارج است[۴۶]؛
معینبودن شخص غیبتشونده
برخی از فقها معینبودن را در غیبت شرط میدانند، بنابراین بیان عیب فرد به صورت مبهم و غیر معین غیبت نیست[۴۷]؛ اما امامخمینی همانند برخی از فقها[۴۸] با مسلّمگرفتن تحقق غیبت در موردی که شخصِ غیبتشده به صورت معین نام برده میشود، همه صورتهایی را که مورد غیبت در آنها در متن واقع است، گرچه به شکل مبهم ذکر شود نیز جزو غیبت و حرام میداند. همچنین ایشان در مواردی که شخص غایب واقعاً معین نیست، اما در عدهای محصور است یا به صورت عام استغراقی یاد شود، مانند اینکه اهل فلان شهر یا فلان طایفه اینگونهاند، قائل به عدم جواز غیبت شده است.[۴۹]
احکام فقهی
قرآن[۵۰] و سنت[۵۱] بر حرمت غیبت دلالت دارند. فقها نیز بر حرمت غیبت اجماع و اتفاق نظر دارند.[۵۲] از ظاهر عبارات برخی از علمای اخلاق[۵۳] و فقها[۵۴] صغیرهبودن غیبت فهمیده میشود، اما عموم اندیشمندان اسلامی غیبت را ازجمله گناهان کبیره شمردهاند.[۵۵]
امامخمینی نیز حرمت غیبت را اجماعی، بلکه از ضروریات فقه میداند[۵۶] و حرمت غیبت را محدود به مؤمن به معنای فقهی آن کرده است[۵۷] و آن را ازجمله گناهان کبیره برشمرده است.[۵۸] ایشان با استناد به ذیل آیه ۱۲ سوره حجرات تجسمِ عمل غیبتکننده به صورت خوردن گوشت برادر مؤمن را وعده بر عذاب میداند که نشانه کبیرهبودن این گناه است.[۵۹]
امامخمینی مانند دیگر علمای اخلاق و فقه[۶۰] با استناد به روایات،[۶۱] گوش فرادادن به غیبت را همانند خود آن حرام و ناروا میداند و باور دارد در صورتی که برای شخص شنونده ممکن باشد، واجب است مانع از غیبت شود.[۶۲] ایشان همانند برخی از فقها،[۶۳] ردکردن غیبت را به یاریکردنِ شخص غایب با توجیهات مناسبِ موضوع غیبت میداند، به اینکه اگر عیب دنیوی باشد به غیبتکننده بفهماند عیب آن است که خداوند عیب شمرده است؛ همانند گناهان که این غیبت از بزرگترین آنهاست و اگر عیب دینی باشد، به گونهای توجیه کند که از گناه خارج شود و اگر قابل توجیه نیست خاطرنشان کند که مؤمن گاهی گرفتار گناه میشود و در این صورت باید برای او استغفار کرد نه اینکه او را سرزنش کرد.[۶۴]
موارد استثنا
علمای اخلاق و فقه در موارد چندی غیبت را جایز شمردهاند.[۶۵] امامخمینی در مبحث اخلاقی خود وارد بحثِ موارد فقهی جواز غیبت نشده و به جهت اینکه نفس سرکش انسانی را دارای خدعههای دقیقی میداند، ترک غیبت را حتی در موارد جواز، اولی و احسن برشمرده است.[۶۶] به باور ایشان باید در این امور با کمال دقت و احتیاط رفتار کرد و نباید در صدد عذرتراشی بود تا یکی از موارد استثنا را به دست آورد و به عیبجویی و بذلهگویی سرگرم شد؛ زیرا این کمکم سبب ورود به غیبت حرام میشود. ایشان تأکید میکند باید در مواردی که فقها حکم به وجوب غیبت کردهاند، طبق حکم آنان اقدام شود؛ اما پیش از آن باید نیت را از هوای نفس و پیروی از شیطان خالص کرد و بعد وارد غیبت شد. ایشان با استناد به بعضی روایات،[۶۷] هیچ عیبی را بالاتر از این نمیداند که انسان با آنکه خود مجموعه عیوب است، به عیوب دیگران بپردازد.[۶۸]
امامخمینی در کتاب فقهی خود به برخی از موارد مجاز غیبت اشاره کرده است که عبارتاند از:
متجاهر به فسق
امامخمینی مانند دیگر علما[۶۹] با استناد به روایات[۷۰] غیبت شخصی را که در میان جماعتی قابل اعتنا، اظهار به فسق میکند، به شرط آنکه نتوان برای عملش توجیهی هرچند بعید پیدا کرد، از موارد جواز غیبت میشمارد[۷۱]؛ البته ایشان با جمع میان روایاتِ واردشده در این موضوع،[۷۲] قائل است غیبتِ متجاهر به فسق، تنها در موردی که به صورت علنی اظهار فسق کرده جایز است؛ اما در مواردی که ارتکاب به فسق او علنی نبوده است، غیبت او جایز نیست.[۷۳] شیخ انصاری میگوید غیبت متجاهر به فسق در مواردی که متجاهر به فسق نیست، اما گناهش کوچکتر از مواردی است که تجاهر به آن کرده، جایز است؛ مانند غیبت جلاد سلطان که شرب خمر میکند[۷۴]؛ اما امامخمینی قائل است این نظر صحیح نیست و غیبت در غیر موارد تجاهر را جایز نمیداند. ایشان همچنین غیبت متجاهر به فسق را در محیط دیگری که تجاهر به فسق نکرده جایز نمیداند.[۷۵]
دادخواهی
علما با استناد به برخی آیات[۷۶] و روایات[۷۷] دادخواهی مظلومی را که حقش پایمال شد، ازجمله موارد جواز غیبت میدانند؛ بر همین اساس شخص ستمدیده میتواند از ستمگر غیبت کند و ستمهای او را بگوید.[۷۸] امامخمینی نیز دادخواهی مظلوم را ازجمله موارد جواز غیبت میداند؛ و همانند برخی فقها[۷۹] بر این باور است که مظلوم میتواند حتی نزد غیر حاکم و در جایی که احتمال اثر در رفع ظلم از او نمیرود نیز از ظالم غیبت کند.[۸۰]
نصیحت و مشاوره
برخی از علمای اخلاق و فقه میگویند اگر انسان در مقام نصیحتِ مشورتگیرنده باشد و عیبی را که مربوط به موضوع و نیاز به ذکر آن است، بیان کند از حرمت غیبت استثنا میشود.[۸۱] برخی نیز علاوه بر حکم به وجوب ذکر عیب در مواردی که از انسان مشورت خواسته شده، ذکر عیب را در صورتی که انسان مورد مشورت واقع نشده نیز واجب دانستهاند[۸۲]؛ اما امامخمینی وجوب مشورت و نصیحت را حتی در مواردی که از انسان مشورت خواستهاند نیز بهطور مطلق نمیپذیرد و قائل است بر فرض پذیرش دلالت روایات بر وجوبِ نصیحت،[۸۳] ملاک ادله حرمت غیبت، قویتر از این روایات است.[۸۴]
راههای دوری از غیبت
برخی از علمای اخلاق راههای اجتناب از غیبت را عبارت از تفکر در آیات و روایاتی که در نکوهش غیبت وارد شده، یادآوری آثار سوء و مفاسد اخروی و دنیوی آن، توجه به اینکه خداوند از غیبت کراهت دارد،[۸۵] توجه به عیوب خود، مراقبت از زبان[۸۶] و در نهایت ریشهکنی اسباب و انگیزههای غیبت از قبیل کینه، حسد، استهزا و بیمبالاتی دانستهاند.[۸۷]
به باور امامخمینی، غیبت از بیماریهای روحی است که درد ندارد، بلکه در مواردی غیبت دیگران شیرین است و انسان به دنبال درمانش نمیرود و هرچه به او یادآوری کنند که این بیماریکشنده است، باور نمیکند؛ از اینرو این نوع گناهان خطرناکتر و درمان آنها سختتر است.[۸۸] ایشان برای درمان و دوری از غیبت، بر دو راه علمی و عملی تأکید کرده است.
- نخست اینکه انسانِ مبتلای به غیبت با تفکر در عواقب غیبت و آثاری که از آن بر جای میماند، خود را از مبتلاشدن به آن حفظ کند[۸۹]؛
- دیگر اینکه شخص با مهارکردن زبان و مراقبت از آن، خود را حفظ کند که اگر این مهارکردن استمرار یابد، انسان طبعاً از غیبت منزجر و متنفر خواهد شد.[۹۰]
پیامدهای غیبت
در روایات برای غیبت آثاری بیان شده است، همچون:
- دشمنی خدا و مردم[۹۱]؛
- رسواشدن در میان مردم[۹۲]؛
- از بینرفتن اجر و ثواب اعمال؛
- عدم قبولی اعمال تا چهل روز.[۹۳]
برخی از علمای اخلاق و فقه نیز با ذکر روایاتی که در نکوهش غیبت وارد شده، به آثار آن اشاره کردهاند[۹۴]؛ اما امامخمینی با تفکیک میان آثار فردی و اجتماعی غیبت، فصل مستقلی را به آثار اجتماعی غیبت اختصاص داده است:
برخی از آثار فردی غیبت، آثار دنیویاند که عبارتاند از:
- رسواشدن در دنیا: یکی از پیامدهای غیبت، رسواشدن میان خلایق است.[۹۵] امامخمینی با استناد به برخی روایات[۹۶] معتقد است اگر انسان بیحیایی را از حد بگذراند و حرمت مؤمنان را که ناموس الهیاند، هتک کند، خداوند غیور نیز عیوب او را آشکار خواهد کرد و او را در همین عالم در میان مردم رسوا خواهد ساخت[۹۷]؛
- سوء عاقبت: ممکن است هتک حرمت مؤمنان سبب سوء عاقبت و انتقال به عالم دیگر، به همراه دشمنی حقتعالی و ملائکه شود؛
- منع از پذیرش نماز: غیبت از گناهانی است که مانند خوردن شراب و ندادن زکات و خمس مانع قبولشدن نماز میگردد[۹۸]؛
- سلب اطمینان از غیبتکننده: شخص غیبتکننده از چشم مردم میافتد و اطمینان مردم از او سلب میشود.[۹۹]
برخی از آثار فردی نیز آثاری اخرویاند مانند:
- رسواشدن در آخرت: خداوند کسی را که مرتکب غیبت میشود، در عالم برزخ و قیامت در میان مردم رسوا میکند[۱۰۰]؛
- خلق صورتهای ملکوتی غیبت: از آنجاکه هر عمل انسان در این عالم، در عالم آخرت صورت ملکوتیِ متناسب با خود دارد،[۱۰۱] غیبت نیز برای خود صورتهایی در عالم آخرت دارد؛ همانند خوردن مردار که در آیه دوازدهم سوره حجرات به آن اشاره شده است و خوردن گوشت خود[۱۰۲] و درازشدن زبان انسان به اندازه مسافتی که میان او و شخص غیبتشده وجود داشته و عبور اهل محشر از روی آن.[۱۰۳]
امامخمینی همانند شهید ثانی[۱۰۴] معتقد است این رذیله اخلاقی دارای آثار سوء اجتماعی نیز است، به گونهای که مفاسد آن از بسیاری از گناهان بیشتر است. به اعتقاد ایشان ازجمله آثار رواج غیبت در جامعه این است که موجب کینه، حسد و عداوت میشود و وحدت و اتحاد جامعه را از میان میبرد و فساد و قبح آن افزون میشود؛ در حالیکه یکی از مقاصد بزرگ انبیا(ع)، توحید کلمه و توحید عقیده است. تحقق این مقصد بزرگ، منوط به وحدت نفوس، الفت، اخوت، صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری مردم است و هر چه سبب گسستن این اخوت و موجب تفرقه در جمعیت شود، مبغوض است.[۱۰۵]
جبران غیبت
از آنجاکه غیبت مشتمل بر دو حق خداوند و مردم است، برخی از علمای اخلاق توبه از آن را به اداکردن هر دو حق دانستهاند. ایشان دربارهٔ حق خداوند، دستور به پشیمانی و توبه دادهاند؛ اما دربارهٔ حق مردم، به سبب وجود دو دسته از روایات که در یکی دستور به طلب حلالیت از صاحب حق[۱۰۶] و در دیگری دستور به استغفار داده شده،[۱۰۷] دو وجه ذکر کردهاند و در جمع میان این دو دسته از روایات و اقوال، به روایتی از امامصادق(ع)[۱۰۸] استناد کردهاند که اگر شخص مورد غیبت باخبر شد، باید از او طلب حلّیت کند؛ ولی اگر مطلع نشد استغفار کافی است[۱۰۹]؛ اما امامخمینی به دلیل اینکه روایت بودن آنچه از امامصادق(ع) نقل شده را نمیپذیرد، میان دو دسته از روایات به گونهای دیگر جمع کرده است. ایشان با ظالمدانستنِ غیبتکننده و مظلومدانستن غیبتشده معتقد است اگر مظلوم در قید حیات است و امکان پیداکردن او هست، طلب حلالیت از او واجب است و در صورت فوت او و نیافتنش، استغفار کافی است.[۱۱۰] ایشان روایت دیگری[۱۱۱] را شاهد بر این جمع ذکر میکند که ظالمی را که دسترسی به مظلوم ندارد، دستور به استغفار میدهد.[۱۱۲]
اهتمام امامخمینی به اجتناب از غیبت
امامخمینی پایبندی شدیدی به احکام شرع مقدس و دوری از رذایل اخلاقی داشت؛ چنانکه حساسیت ایشان در اجتناب از غیبت و جلوگیری از غیبت دیگران در تمام عمرشان، بسیار برجسته و چشمگیر بود، به طوری که از جوانی حاضر نبود در مجلسِ غیبت و دروغ و گناه بنشیند.[۱۱۳] نزدیکان امامخمینی نیز در طول حیات ایشان ندیدهاند که وی از کسی غیبت و بدگویی کند[۱۱۴] و در مواردی که نزد ایشان از بعضی از مراجع بدگویی میشد، واکنش شدیدی نشان میداد؛ برای نمونه، ایشان در موردی وقتی روبهرو با غیبتی شد، برای اعتراض، حتی تدریس را تعطیل کرد[۱۱۵]؛ حتی یک روز پیش از رفتن به بیمارستان که به رحلت ایشان انجامید نیز حساسیت خود را به غیبت ابراز کرد و از شرکت در مجالس غیبت نهی کرد[۱۱۶] (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی). بر همین پایه است که وقتی در اواخر خرداد ۱۳۵۲، در زمان حضور ایشان در نجف، سیدمحمدصادق روحانی، یکی از علمای قم در نامهای به ایشان دربارهٔ برخی مسائل ازجمله حملاتی که به برادر وی سیدمحمد روحانی صورت گرفته بود و به برخی مرتبطان با امامخمینی منتسب شده بود، گله و شکایت کرد، ایشان ضمن اشاره به تلاش خود برای ایجاد وحدت، تأکید کرد که بهکلی از اینگونه مسائل شخصی به دور است و دخالتی در آن ندارد و تاکنون یک کلمه نیز دربارهٔ وی یا بستگان وی سخن نگفته است و در پایان خاطرنشان ساخت در مدتی که در نجف حضور دارد، (با توجه به پرهیز کامل ایشان از سخنگفتن دربارهٔ اشخاص) هیچکسی در پیشگاه خداوند از ایشان طلبی ندارد.[۱۱۷]
پانویس
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۲/۲۹۶.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۳۵–۱۳۶.
- ↑ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.
- ↑ کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۵۸–۵۵۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۸۳.
- ↑ ابنفارس، مقاییس اللغه، ۱/۳۰۷.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۲/۱۲–۱۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۸۴–۳۸۹.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ۱/۷۳.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۲۸۳.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵.
- ↑ کتاب مقدس، کتاب امثال سلیمان، ب۲۵، ۲۳.
- ↑ کتاب مقدس، کتاب مزامیر، ب۱۰۱، ۵.
- ↑ حجرات، ۱۲.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ۱۸/۳۲۴.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۱۹۹.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۶۴–۲۶۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۷–۳۲۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۶–۵۶۹.
- ↑ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۲/۲۱۲؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۲–۷۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵–۳۶۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۰–۳۱۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰–۴۸۵.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۴؛ صدوق، الامالی، ۳۳۷.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳.
- ↑ کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.
- ↑ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.
- ↑ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۵۹.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۶ و ۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۹۰–۳۹۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۹؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۵۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۵۸–۵۵۹.
- ↑ نور، ۱۹؛ حجرات، ۱۲.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۴۵؛ طوسی، الامالی، ۵۳۷؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۶.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۹۶.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۲ و ۲۸۶.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۹۶–۳۹۷.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۹۷–۴۰۱.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۴.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.
- ↑ حجرات، ۱۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۰–۲۸۱؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۴–۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۰۲–۴۰۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.
- ↑ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۵؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۵۸–۲۵۹.
- ↑ قزوینی، ینابیع الأحکام، ۲/۲۵۳؛ اراکی، المکاسب المحرمه، ۲۰۲.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۱.
- ↑ حجرات، ۱۲.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱–۲۸۲.
- ↑ حلی، منتهی المطلب، ۱۵/۳۸۲؛ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ۸/۱۶۲؛ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۶۱.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۷۳؛ شبّر، الاخلاق، ۲۲۰.
- ↑ مامقانی، غایة الآمال، ۱/۱۱۰؛ تبریزی، هدایة الطالب، ۱/۸۱.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۵؛ اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ۱۲/۳۳۹؛ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۷۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۶.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳؛ امامخمینی، وسیلة النجاة، ۲۳۰؛ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۱؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۷۱؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۹.
- ↑ صدوق، من لایحضر، ۴/۷ و ۳۷۲؛ صدوق، ثواب الاعمال، ۲۸۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۴۱–۴۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۵.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۶۲–۳۶۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۶.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰–۳۲۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۹–۵۷۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۴.
- ↑ دیلمی، ارشاد القلوب، ۱/۱۱۷.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۵.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۲؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۳.
- ↑ صدوق، الامالی، ۳۹؛ مفید، الاختصاص، ۲۴۲.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۵–۴۱۶ و ۴۲۲–۴۲۵.
- ↑ مفید، الاختصاص، ۲۴۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۲۱.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۶.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۶–۴۲۲.
- ↑ نساء، ۱۴۸؛ شوری، ۴۱.
- ↑ احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة، ۱/۴۰۲.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۰؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۲۶–۴۳۲؛ ← مرتضوی، فصل خاکستری، ۱۸–۲۰.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۷۰.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۲.
- ↑ برقی، المحاسن، ۲/۶۰۲؛ کلینی، کافی، ۲/۲۰۸؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۲.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۳۸–۴۴۱.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۶۷.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۵.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۲۹۴–۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۶۴–۲۶۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۷–۳۲۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۶–۵۶۹.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۱–۳۱۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۳.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۲۲۱.
- ↑ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۵.
- ↑ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۶–۱۴۷.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۴۹؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۵–۲۸۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۲–۳۱۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۹.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۳۵۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۵–۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۹۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۱۱–۳۱۲.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۹۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳–۳۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۹۸–۴۹۹ و ۱۷/۱۸۵؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۰۵.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۹–۳۱۱.
- ↑ صدوق، علل الشرائع، ۲/۵۵۷؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۳۰.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۹.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۸.
- ↑ شهید ثانی، رسائل، ۳۲۰–۳۲۲؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۳–۲۷۴؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۳–۳۲۴؛ شبّر، الاخلاق، ۱۴۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰–۴۸۱.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۳۳۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰.
- ↑ خمینی، درسهایی از امام، ۲۰۸.
- ↑ ثقفی، درسهایی از امام، ۲۱۹.
- ↑ مظاهری، سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، ۵/۱۶۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، درسهایی از امام، ۲۲۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۶۱۵.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- اراکی، محمدعلی، المکاسب المحرمه، قم، در راه حق، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- اردبیلی، احمدبنمحمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، تحقیق مجتبی عراقی و دیگران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی العروة الوثقی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، وسیلة النجاة مع تعالیق الامامالخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تحقیق جلالالدین محدث، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
- تبریزی شهیدی، میرزافتاح، هدایة الطالب إلی أسرار المکاسب، تبریز، چاپخانه اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۵ق.
- ثقفی، خدیجه، درسهایی از امام، اخلاص و تقوا، تدوین رسول سعادتمند، قم، تسنیم، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- خمینی، سیداحمد، درسهایی از امام، اخلاص و تقوا، تدوین رسول سعادتمند، قم، تسنیم، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- دیلمی، حسنبنمحمد، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- شّبر، سیدعبدالله، الاخلاق، تحقیق سیدجواد شبر، قم، الغدیر، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- شعیری، محمدبنمحمد، جامع الاخبار، نجف، حیدریه، چاپ اول، بیتا.
- شهید ثانی، زینالدینبنعلی، رسائل الشهید الثانی، قم، بصیرتی، بیتا.
- صدوق، محمدبنعلی، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
- صدوق، محمدبنعلی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، شریف رضی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
- صدوق، محمدبنعلی، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- صدوق، محمدبنعلی، معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- صدوق، محمدبنعلی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
- طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل، تحقیق محمد بهرهمند و دیگران، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طباطبایی، فاطمه، درسهایی از امام، اخلاص و تقوا، تدوین رسول سعادتمند، قم، تسنیم، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- طوسی، محمدبنحسن، الامالی، قم، دارالثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، تحقیق محمدباقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- فیروزآبادی، محمدبنیعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، ملامحسن، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- قزوینی موسوی، سیدعلی، ینابیع الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، تحقیق سیدعلی علوی قزوینی و سیدعبدالرحیم جزمئی قزوینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کرکی، محقق ثانی، علیبنحسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ دوّم، ۱۴۱۴ق.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مامقانی، محمدحسنبنالملاعبدالله، غایة الآمال فی شرح کتاب المکاسب، قم، مجمع الذخائر الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۱۶ق.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین(ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مرتضوی، سیدضیاء، فصل خاکستری، تهران، میراث اهل قلم، ۱۳۹۷ش.
- مظاهری، حسین، سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.
- مفید، محمدبنمحمد، الاختصاص، تحقیق علیاکبر غفاری و محمود محرمی، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
- نراقی، ملااحمد، مستند الشیعة فی أحکام الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- ورام، مسعودبنعیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، قم، مکتبة فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
پیوند به بیرون
- علی شیرنژاد، غیبت، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۵۱۵–۵۲۲.