تکبر
تکبر، برتر دانستن خود از دیگران.
مفهومشناسی
تکبر به معنای خودبزرگبینی[۱] و اظهار این برتری[۲] است و کبر حالتی در انسان است که خود را برتر از دیگران میبیند.[۳] استکبار به معنای در پی برتریبودن و ترک قبول حق است.[۴] در اصطلاح علم اخلاق نیز تکبر، برتردانستن خود بر دیگران است.[۵] امامخمینی کبر را حالتی نفسانی میداند که به واسطه آن، انسان بر دیگران بزرگی و برتری میجوید؛ همچنین آثاری که از این رفتار در خارج بروز میکند، تکبر مینامند.[۶] صفت مقابل تکبر تواضع است که به معنای اظهار کوچکیکردن است[۷] (ببینید: تواضع).
از واژههای مرتبط با تکبر، کبریا، عجب و عزت نفس است. کبریا به معنای عزت و ملک است که مختص حق بوده، به معنای ثبوت عظمت و بزرگی حقتعالی است.[۸] عجب و تکبر دو رذیله اخلاقیاند که در خودبینی مشترک هستند؛ اما تکبر مرحلهای بالاتر از عجب است؛ زیرا عجب خودپسندی است، بدون اینکه مقایسه و تطبیقی با دیگران و برتریجویی در برابر آنان مطرح باشد؛ اما در تکبر این مقایسه و تطبیق وجود دارد.[۹] امامخمینی نیز کبر را غیر از عجب دانسته، آن را ثمره عجب میداند؛ زیرا شخص با دیدن کمالی در خود، در نفساش خودپسندی شکل میگیرد که به آن عجب گفته میشود؛ اما وقتی فرد، کمالی که در خود گمان میکند، در دیگران ندید، حالت برتریجویی و بزرگیفروشی در او شکل میگیرد که به کبر تعبیر میشود[۱۰] (ببینید: عجب). همچنین تکبر غیر از عزت نفس است؛ زیرا مبدأ تکبر، خودبینی، خودخواهی و غفلت از حق و مظاهر اوست که غایتش خودنمایی است؛ ولی مبدأ عزت نفس، توکل بر خداوند و اعتماد بر اوست.[۱۱]
پیشینه
تکبر در انسان یکی از پستترین رذایل اخلاقی است؛ اما در خداوند از صفات ناپسند محسوب نمیشود.[۱۲] از این رذیله در ادیان آسمانی سخن به میان آمده است.[۱۳] در اسلام نیز در آیات پرشماری از قرآن کریم، تکبر مطرح شده است؛ مانند تکبر شیطان، علّت و آثار آن[۱۴] و تکبر اهل کفر در برابر پیامبران الهی(ع).[۱۵] در روایات پرشماری نیز این صفت در انسان نکوهش شده است؛ اما در خداوند کبر و عظمت از صفات خاص اوست که دیگران در آن شریک نیستند.[۱۶] در روایتی از امامصادق(ع) کبر پایینترین درجه الحاد شمرده شده است.[۱۷]
علمای اخلاق نیز این صفت را در آثار خود بررسی کردهاند. غزالی ازجمله نخستین کسانی است که باب مستقلی دراینباره تنظیم کرده است.[۱۸] پس از او دیگر علمای اخلاق به تکمیل بحث او پرداختهاند.[۱۹] بعضی از اندیشمندان، تکبر را حالتی ناشی از افراط در عزت و بزرگداشت نفس میدانند.[۲۰] این صفت در مقابل خواری و زبونی نفس است و حد وسط این دو را تواضع شمردهاند.[۲۱] متکلمان نیز از تکبر در برابر خداوند سخن گفته، آن را سبب کفر و عقاب دانستهاند.[۲۲] امامخمینی نیز در آثار خود، در فصلهایی به موضوعاتی چون معنای تکبر،[۲۳] درجات،[۲۴] اسباب تکبر،[۲۵] مفاسد[۲۶] و راههای درمان[۲۷] پرداخته است.
اقسام و درجات
علمای اخلاق اقسام و مصادیقی برای تکبر ذکر کردهاند؛ مانند تکبر در برابر خداوند و رسول او، تکبر در برابر بندگان خدا و به چشم حقارت نگریستن آنها.[۲۸] آنان حصول تکبر را در امور مختلفی، ازجمله اینها میدانند:
- قدرت؛
- مال؛
- نسب[۲۹]؛
- ایمان و عقاید حقه؛
- ملکات فاضله، مانند علم و صفات حمیده؛
- مناسک و عبادات و اعمال صالح.[۳۰]
امامخمینی افزون بر امور یادشده، امور دیگری را نیز به آنها افزوده است:
- کبر به واسطه کفر و عقاید باطل که در مقابل کبر به ایمان و عقاید حقه است.
- کبر به واسطه اخلاق و رذایل که در مقابل کبر به صفات پسندیده است.
- کبر به معاصی و سیئات که در مقابل کبر به واسطه عبادات و اعمال صالح است.[۳۱]
تکبر به صفات ناپسند، ازآنروست که چه بسا انسان نقایص و زشتیهای خود را کمال میبیند و در نفساش، عجب و خودبینی رخ میدهد و در باطن، خود را برتر از دیگران میبیند.[۳۲] به اعتقاد ایشان، تکبر به خدای تعالی، از همه قبیحتر و مهلکتر است و مرتبه اعلای آن در اهل کفر و جحود و مدعیان الوهیت یافت میشود.[۳۳] ایشان تکبر را به اعتبار متعلق آن، به تکبر در برابر خداوند، تکبر در برابر پیامبران(ع) و اولیا، تکبر در برابر بندگان خدا و تکبر در برابر احکام خداوند تقسیم میکند که سه قسم اخیر نیز به نوعی به تکبر در برابر خداوند بر میگردد.[۳۴] در تکبر بر بندگان خدا نیز از همه پرزیانتر، تکبر در برابر علمای ربانی و دانشمندان است.[۳۵]
صفت کبر در نگاه امامخمینی دارای درجاتی است که برخی آشکار و برخی پنهان است. گاهی درجات ضعیفی از کبر در قلب موجود است و صاحب این صفت، گاهی به واسطه بعضی جهات و مصالح، از اظهار آن خودداری کرده، ترتیب اثری به آن نمیدهد؛ از اینرو وقتی از حال طبیعی خارج میشود، آثارش ظاهر میگردد و به علم یا عمل یا نسب تفاخر میکند.[۳۶]
خاستگاه
علمای اخلاق، اسباب و عوامل مختلفی را منشأ تکبر دانستهاند؛ ازجمله: جهل، طغیان[۳۷] و داشتن صفات و کمالات موهوم دینی و دنیوی، مانند جاه، مقام و ثروت.[۳۸] امامخمینی نیز سبب اصلی تکبّر را جهل و نادانی میداند؛ زیرا شخص متکبر نسبت به حقیقت نفس خود و فقر و نقص آن غافل است؛ بلکه هرچه علم شخص بیشتر و روحش بزرگتر باشد، از سعه صدر و تواضع بیشتری برخوردار خواهد بود؛ از اینرو تواضع رسول خدا(ص) از همه بیشتر بود[۳۹] (ببینید: تواضع). ایشان همچنین برخورداری از صفات و کمالات را منشأ تکبر میشمارد و معتقد است شخص، گاهی به سبب حب نفس، دیگران را ناقصتر و پایینتر از خود میبیند و به سبب ضعف نفس و کمظرفیتی در برابر نعمتی که به او میرسد، نمیتواند خود را نگه دارد؛ بنابراین سبب خودبرتربینی در قلب یا اظهار آن در خارج میشود.[۴۰] همچنین گاهی تکبر از حسادت ناشی میشود و ممکن است شخص خود را فاقد کمالی ببیند که در غیر است و به او تکبر ورزد.[۴۱] ایشان به بیان مصادیقی در این زمینه میپردازد و سخن بعضی از اصحاب مدعی عرفان را که حکما و فلاسفه را قشری میشمارند و بندگان خدا را تحقیر میکنند، از باب تکبر میداند؛ همچنین غرور بعضی از حکما را در برخورداری از برهان و علم یا غرور برخی فقها و محدثان به علم خود را به گونهای که خود را شایسته اکرام میشمارند و بر دیگر علوم طعنه میزنند، نوعی تکبر میشمارد.[۴۲]
آثار تکبر
بعضی آیات، تکبر و استکبار شیطان را سبب طردشدن او از درگاه الهی و خروج از بهشت دانستهاند[۴۳] و استکبار و سرپیچی بندگان از عبادت خداوند را سبب واردشدن ایشان به جهنم میدانند.[۴۴] در روایات، کبر بندگان، مقابله با خداوند شمرده شده است.[۴۵] در روایتی از امامصادق(ع) آمده است در روز قیامت، افراد متکبر به صورت مورچه محشور میشوند و زیر پای مردم پایمال میگردند تا هنگامی که خداوند از حسابرسی مردم فارغ شود.[۴۶] علمای اخلاق، تکبر را سبب هلاک انسان شمردهاند.[۴۷] بعضی تکبر را منشأ همه اخلاقهای زشت دنیوی و اخروی و مانع رسیدن به اخلاق حسنه دانستهاند؛ زیرا شخص متکبر خود را بزرگ میپندارد و نمیتواند در برابر کسی فروتنی کند و با دروغ و نفاق سعی میکند کار خود را نزد دیگران بالاتر نشان دهد.[۴۸]
امامخمینی نیز به آثار و مفاسد تکبّر توجه داده است. ایشان مفاسد کبر را در آخرت، محرومشدن از بهرههای آخرت[۴۹] و ذلت و خوارشدن در آنجا میداند؛ چنانکه بعضی روایات[۵۰] به آن اشاره دارند[۵۱]؛ نتیجه آن نیز سرانجام، وارد شدن در آتش جهنم است.[۵۲] امامخمینی به آثار اجتماعی تکبر توجه بیشتری داشته، آن را مانع پیشرفت انسان میداند. ایشان معتقد است این صفت سبب میشود انسان نزد خلایق خوار شده، از چشم آنها بیفتد؛ همچنین سبب بغض ورزی و عداوت میشود و مردم در مقابله با وی، او را تحقیر و خوار میکنند.[۵۳] ایشان تکبر را در حاکمان و مسئولان خطرناکتر میداند؛ زیرا چه بسا سبب خونریزی و نابودی دنیا شود.[۵۴]
راه درمان
شناخت زمینههای تکبر در پیشگیری و چگونگی درمان آن بسیار مؤثر است. در بعضی روایات توجه به احوال مستکبران امتهای گذشته و تواضع پیامبران(ع) و اولیای الهی(ع) در دوری از کبر مؤثر شمرده شده است.[۵۵] علمای اخلاق، دو راه علمی و عملی برای درمان تکبر بیان کردهاند[۵۶] و درمان علمی تکبر را توجه به ضعف و نقص وجودی خود و اینکه برتری و کمال حقیقی در قرب به خداوند و سعادت در آخرت است، دانسته، درمان عملی آن را تواضع و فروتنی در مقابل دیگران[۵۷] و انجام اعمالی پیش پاافتاده که در شأن او نیست،[۵۸] ذکر کردهاند.
امامخمینی نیز دو راه علمی و عملی برای درمان تکبر نشان داده است.[۵۹] ایشان معالجه علمی تکبر را شبیه معالجه عجب میداند[۶۰]؛ زیرا تکبر ثمره عجب است.[۶۱] ایشان با الهام گرفتن از کلام امیرالمؤمنین(ع)،[۶۲] پیشنهاد میکند فرد مبتلا به این بیماری، در آغاز به مطالعه در آیات و اخباری که در نکوهش این صفت وارد شده و حقیقت و آفرینش خویشتن و چگونگی آن بپردازد؛ اینکه چگونه در آغاز آفرینشاش با نطفهای گندیده و رشدش با خوردن خون کثیفی بوده است؛ آنگاه که از همه کمالها و ادراکها خالی بوده و از خود حیات و قدرتی نداشته و پس از تولد نیز با کمترین آفت و بیماریای از پای درمیآمده است.[۶۳] همچنین توجه به سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در تواضع و همنشینی با فقرا و زیردستان-در عین برخورداری از مقامات بلند معنوی و ریاست و سلطنت ظاهری-را خاطرنشان میسازد؛ چنانکه علمای بزرگ شیعه نیز چنین بودند.[۶۴]
امامخمینی راه درمان عملی را چیرگی بر نفس اماره و شیطان و بر خلاف میل آنها رفتارکردن میداند؛ از اینرو لازم است در این مقام، خود را به صفت متواضعان آراسته ساخته، مطابق سیره آنها رفتار نماید؛ برای مثال انسان در هر مرتبه علمی یا عملی، از نشستن در صدر مجالس پرهیز کند و با فقرا همنشینی کرده، با آنها همسفره شود. ایشان در این میان، به بعضی حیلهها و فریبهای نفس نیز توجه میدهد که ممکن است نفس این اعمال را خلاف مقام و منزلت علمای دین و موجب کموزنشدن آنها معرفی کند و بایسته است انسان عارف متوجه این حیلهها باشد.[۶۵] به باور ایشان گرچه اصلاح نفس در آغاز کمی زحمت دارد، ولی پس از وارد عملشدن و آغاز اصلاح نفس، کار سهل میگردد، و عمده این است که انسان از خواب غفلت بیدار شود و بفهمد در سفر آخرت زاد و توشه انسان، خصال پسندیده است و اگر سستی کند، نمیتواند از صراط عبور کند و به ورطه هلاک میافتد[۶۶] (ببینید: تواضع).
سیره عملی امامخمینی
امامخمینی در دوران زندگی خود، پیوسته مراقب بود رذیله کبر در قلب ایشان نفوذ نکند و از زمینهها و عوامل رشد و بروز این بیماری دوری میکرد؛ از اینرو از اینکه طلاب پشت سر ایشان حرکت کنند، کراهت داشت و از تشریفات و عناوین ظاهری کاملاً به دور بود و وقتی در مجلسی وارد میشد، هر جا که جا بود، مینشست.[۶۷] ایشان اگر احتمال میداد دیدار با علما و مدرسان میتواند در اهدافشان مؤثر باشد، با آنها دیدار میکرد[۶۸] و برای علما احترام خاصی قائل بود؛ حتی برای کسانی که با نهضت ایشان میانه خوبی نداشتند[۶۹]؛ همچنین کسانی که در سخنرانیها یا در مصاحبهها در تعریف از ایشان اغراق میکردند یا کلماتی میگفتند که خلاف واقع بود، احضار کرده، به آنها اعتراض میکرد.[۷۰] ایشان تکبری نداشت و در دفاع از اسلام آنچه تکلیف خود میدانست، انجام میداد؛ چنانکه در جنگ تحمیلی، هنگامی قبول قطعنامه را به مصلحت کشور و بقای انقلاب دانست، آن را پذیرفت.[۷۱] ایشان رفتار برخی قدرتهای بزرگ را ناشی از خودخواهی و تکبر آنها میدانست و آن را برنمیتابید؛ از همینرو در سال ۱۳۴۳ که لایحه مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی در ایران (کاپیتولاسیون) به تصویب رسید، بر آن خشم گرفت و بلافاصله در برابر این لایحه موضعگیری کرد و آن را ناشی از تکبر در برابر مردم ایران و تحقیرکردن آنها دانست[۷۲] (ببینید: کاپیتولاسیون و اخلاق و سیره امامخمینی). ایشان توجه خاصی به مبارزه با استکبار جهانی داشت و مسلمانان جهان را به مبارزه با آنها دعوت میکرد[۷۳] (ببینید: استکبار).
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۳۰؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۴۳۱
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۲۴۱
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۷/۴۳۲
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۶۵
- ↑ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۲۵۳؛ کاشانی، مصباح الهدایة، ۳۵۲؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۸۰
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۷۹
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۳
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۲۴۱
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۷۹
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۷۹؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۳–۳۳۴
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۶
- ↑ مازندرانی، شرح الکافی، ۹/۳۰۵
- ↑ کتاب مقدس، عهد قدیم، عوبدیای نبی، ۳
- ↑ بقره، ۳۴ و ص، ۷۴
- ↑ مؤمنون، ۴۶، قصص، ۳۹، زمر، ۷۲ و غافر، ۶۰
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۰۹–۳۱۲؛ صدوق، ثواب الاعمال، ۲۲۱–۲۲۳
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۰۹
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۱/۴–۶۰
- ↑ طوسی، اخلاق محتشمی، ۲۹۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۸۰–۳۹۴
- ↑ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۲۹۴
- ↑ مدنی، ریاض السالکین، ۵/۴۸۱
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۴/۲۰۹؛ مجلسی، مرآة العقول، ۱۰/۲۰۸
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۷۹؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۳–۳۳۴
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۰–۸۲؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۴–۳۳۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۲–۸۵
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۲–۸۹
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۳–۹۹
- ↑ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۲۵۵؛ فیض، المحجة البیضاء، ۶/۲۳۱
- ↑ فیض، المحجة البیضاء، ۶/۲۴۲–۲۴۴
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۱/۲۴–۳۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۰
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۳–۳۳۴
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۰
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۴
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۹۰
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۱/۲۴–۳۴؛ فیض، المحجة البیضاء، ۶/۲۳۵–۲۴۵
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۵
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۲؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۳–۳۳۴
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۹
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۲–۸۳
- ↑ اعراف، ۱۲
- ↑ غافر، ۶۰
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۰۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۰/۲۱۵
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۱۱
- ↑ ورام، تنبیه الخواطر، ۱/۲۱۰؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۸۱
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۱/۱۸–۲۰
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۵
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۱۱؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۵/۳۷۵
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۵–۸۶
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۵–۸۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۵۱
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، خ۲۳۴، ۳۵۲–۳۵۸
- ↑ فیض، المحجة البیضاء، ۶/۲۵۲–۲۵۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۸۷–۳۹۴
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۹۲–۲۹۴
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۲–۷۳
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۳–۹۹
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۳
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۷۹
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ح۱۲۱، ۵۲۹
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۳
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۶–۹۷
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۶–۹۷
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۹۷–۹۸
- ↑ روحانی، خاطرات، ۱/۱۰۱
- ↑ تهرانی، خاطرات، ۵/۴۲–۴۳
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۱۰۰–۱۰۱
- ↑ هاشمی رفسنجانی، خاطرات، ۳/۲۳۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۳ و ۲۱/۲۸۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۰۹–۴۱۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۴۰–۲۴۱ و ۲۱/۸۹
منابع
- قرآن کریم.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- تهرانی، مرتضی، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امامخمینی، تدوین رضا شعرباف، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اخلاق محتشمی، تحقیق محمدتقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
- رحیمیان، محمدحسن، در سایه آفتاب، تهران، حضور، چاپ هفتم، ۱۳۷۸ش.
- روحانی، سیدحمید، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- صدوق، محمدبنعلی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، شریف رضی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- عسکری، حسنبنعبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- غزالی، ابوحامد، کیمیای سعادت، تصحیح حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ش.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبه الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین(ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- ورام، مسعودبنعیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، خاطرات، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
پیوند به بیرون
- ابوالفضل یغمایی، «تکبر»، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۴۸۸–۴۹۲.