تجدد، نوخواهی و تحول بنیادین در زندگی اجتماعی.
مفهومشناسی
تجدد به معنای نوشدن و تازهشدن است [۱] و تجددخواهی یعنی مطالبه تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی و نوکردن شیوه زندگی [۲]. واژه تجدد در زبان فارسی معادل مدرنیته به کار میرود و ریشه آن به واژه لاتینی «modernus» بر میگردد؛ چنانکه تجددگرایی و نوگرایی هم معادل مدرنیسم است. در تعریف واژه مدرنیته و مؤلفههای آن، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی آن را به «شیوه زندگی جدید» تعریف کردهاند و بعضی دیگر آن را «فرایند تعمیمیافته و همگانی عقلانیشدن» دانستهاند [۳]. مدرنیته یکی از ویژگیهای خود را در پویایی، نوشدن و تحولات دایمی میداند [۴] و در جوامع غربی، تا حدی که توانسته، سیطره خود را بر ساحتهای وسیع و متکثری مانند فلسفه، معرفتشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر و ادبیات گسترانده است [۵]. در جهان اسلام تجددگرایی به عنوان مصداقی از غربگرایی و مدرنیسم به کار میرود که جامعهشناسان آنها را تلاش در راستای هماهنگکردن نهادهای سنتی با پیشرفتهای علوم و تمدن تعریف کردهاند [۶] و مدرنیسم، تحقق مدرنیته غربی را در سراسر جهان، ممکن، ضروری یا مطلوب میداند و تلاش میکند جوامعی را که دارای اوصاف مدرنیته نیستند، به وضع جوامع مدرن نزدیک کند [۷].
تجربه مدرنیته با دو ویژگی متضاد همراه است: از سویی با شاخصههایی چون عقلانیت، آزاداندیشی و انسانگرایی، مدعی و منادی رفاه و امنیت و پیشرفت است و از سوی دیگر، گرفتار در بحرانها و وجوه تاریکی چون نسبیتانگاری، پوچانگاری و بحرانهای معرفتی، سیاسی، روانی، اقتصادی و اجتماعی فراوانی شده است [۸].
امامخمینی با اینکه هیچگاه با تجدد و ویژگیهای مثبت و ارزشمند آن مانند پیشرفت، بهداشت و مبارزه با بیسوادی مخالفتی نداشت [۹]، با آثار منفیِ آنچه به عنوان تجدد و نوسازی مطرح میشد، مانند واردکردن فرهنگ غرب [۱۰] تقلید از غرب [۱۱] و وابستگی به آن [۱۲] مخالف بود.
پیشینه
زمینهها و بستر شکلگیری تجدد را میتوان در چهار رویداد بزرگ شامل جنبش و عصر رنسانس (نوزایی)، جنبش اصلاح دینی (رفرماسیون)، جنبش و دوره روشنگری و انقلاب صنعتی جستجو کرد [۱۳]. برخی آغاز تجدد را از سده هفدهم میلادی میدانند و گروهی دیگر آغاز تدریجی این شیوه از زندگی را از پایان سده پانزده دانستهاند؛ اما بیشتر محققان معتقدند تجدد رسماً از سده هجدهم و همزمان با عصر روشنگری آغاز شده است [۱۴]. تجدد به صورت آرام در اروپا آغاز شد و با ایجاد دگرگونیهای گسترده، شرایط امروزی کشورهای سرمایهداری غرب را تحقق بخشید. این روند متأثر از آرمانهای عصر روشنگری بود که میتوان آن را نتیجه دورهای طولانی دانست [۱۵].
عامل اصلی شکلگیری تجدد را میتوان در تحولی جستجو کرد که در پایان سدههای میانه و آغاز دوره جدید در فهم اندیشمندان غربی از عالم و آدم پدید آمد [۱۶]؛ بنابراین تجدد در زمین تفکر غرب رشد کرد و سپس بهسرعت گسترش یافت و بر دیگر نقاط جهان تأثیر گذاشت [۱۷]. در این فرایند برای نخستین بار در تاریخ بشری علوم تجربی، فناوری، صنعت و سطح بالای زندگی مادی به گونه بیسابقهای در یک تمدن و چند جامعه در کنار یکدیگر قرار گرفتند و پدیدهای به نام تجدد را در اروپا و امریکای شمالی پدید آوردند [۱۸]. در آسیا، ژاپن از نخستین کشورهایی بود که نوسازی و اصلاحات به شکل مدرن را در میانه سده نوزدهم و با انقلاب مسیحی آغاز کرد [۱۹].
یکی از عوامل شکلگیری حرکتهای اصلاحی و تجددخواهی در ایران، قرارگرفتن در کانون توجه دولتهای بزرگ اروپایی در دوره جنگهای ناپلئون بود [۲۰]. شکست سنگین ایران در جنگها نخستین ضربه محکمی بود که به روح ملی ایران جدید وارد آمد و ایرانیان را به فکر چارهجویی انداخت [۲۱]؛ چنانکه کسانی چون عباسمیرزا نایبالسلطنه فتحعلیشاه قاجار، با تأمل در علل پیروزی دشمن، تلاش کردند عناصر تجدد غربی را به ایران وارد کنند. وی را از نخستین تجددخواهان در ایران میدانند [۲۲].
از مهمترین اقدامات عباسمیرزا اعزام محصل به انگلستان بود که در دو مرحله انجام شد. این دانشجویان پس از بازگشت از دانشگاههای اروپایی به ایران مفاهیمی مانند تجدد، آزادی، قانونمداری، پارلمان و حاکمیت را وارد حوزه سیاسی و اجتماعی ایران کردند. پس از اصلاحات عباسمیرزا که زمینههای ورود اولیه تجدد را فراهم کرده بود، نوبت به میرزامحمدتقی امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه قاجار رسید که وی در طول چهار سال صدارتش گامهای عملی برای ایجاد بستری گسترده و مناسب جهت رشد جریان تجدد در ایران برداشت [۲۳]. وی برای بسترسازی تجدد در ایران، حاکمکردن سنت مشورت در نظام سیاسی ایران و همچنین فراهمکردن زمینه حضور مردم در سیاست تلاش کرد [۲۴]. همچنین بسیاری از دولتمردان مصلح و تجددخواه عصر قاجار، به شیوههای گوناگون، پیشرفت جریان تجدد در زمینههای عملی و نظری را هموار کردند [۲۵].
انقلاب مشروطه به دو گروه از عوامل وابسته بود: نخست عوامل ذهنی که همان آشنایی متفکران و نخبگان جامعه ایرانی دوره قاجار با تجدد غربی است و دیگر عامل عینی که تغییر و تحولات داخلی جامعه ایران مانند تغییرات عینی، گسترش روابط بازرگانی، آشنایی با علوم و فنون جدید، پیدایش تلگراف و تلفن، کشتی و صنعت چاپ را شامل میشود [۲۶]. مجموعه این عوامل زمینههای پیدایش انقلاب مشروطه را فراهم کردند؛ اما مسائل پیچیده و فراوان ازجمله بیتوجهی به مبانی فکری و ارزشی تجدد، مانع از تحقق و تثبیت اهداف انقلاب شد و مشروطیت خیلی زود جای خود را به استبداد جدید داد [۲۷].
تجدد دوره پهلوی
پس از سقوط سلطنت قاجاریه نوعی تجدد آمرانه آغاز شد و نقش اساسی را در این زمینه دولت بر عهده گرفت. ارتش بر اساس الگوهای غربی سازمان یافت و مدل اقتصادی غرب سرمشق قرار گرفت [۲۸]. بخش مهمی از روشنفکران تجددخواه به تشویق حکومت اقتدارگرایانه رضاشاهی و توجیه روشهای دولتمدار وی پرداختند؛ بنابراین آرمان تجددخواهی از آزادی و حکومت قانون به سوی نوعی میهنپرستی و ناسیونالیسم مقتدرانه چرخید [۲۹]. در این دوره تکنوکراتهای تحصیلکرده در غرب برای پیشبرد روند تجدد در کشور با پیشینیان خود هماهنگ بودند و این گروه اصولاً مجری و طراح توسعه و نوسازی اقتصادی بودند و دولت عملاً در قالب کانون ترقی به وسیله این گروه اداره میشد [۳۰]. رضاشاه پهلوی در پی کاهش نفوذ روحانیان و علمای مذهبی و همچنین بدون توجه به باورهای سنتی مردم ایران در صدد اجراکردن ظواهر تمدن غربی و تجدد در ایران برآمد [۳۱]. امامخمینی معتقد بود رضاشاه با نیرنگ، سالوسبازی و حمایت از امور مذهبی قصد به قدرت رسیدن را داشت و سپس در پی اجراکردن مظاهر غربی مانند یکشکلکردن و خلع لباس روحانیان بود [۳۲]. ایشان معتقد بود برداشتن چادر از سر زنهای مسلمان و عفیف، نماد فساد اخلاق بود که حذف فرهنگ سنتی و جایگزینی فرهنگ غربی را در پی داشت [۳۳] (ببینید: رضا پهلوی).
محمدرضا پهلوی نیز بر اساس تجدد غربی و توصیه امریکاییها در تداوم نوع حاکمیت خودکامه خویش، دست به یک رشته اقدامات اصلاحی زد تا به پندار خویش جامعه ایران را از نیمهفئودالی عقبمانده به کشوری صنعتی و مدرن مبدل سازد [۳۴]. نوسازی مد نظر او، صرفاً در حوزه اقتصادی، اجتماعی و با کمک درآمد روزافزون نفت آن هم به طور ناقص عملی شد و حوزه سیاسی از این نوسازی محروم ماند [۳۵]. طرح نوسازی ایران در زمان وی، بر اساس الگوهای نوسازی غربی تنظیم شده بود [۳۶].
امامخمینی با نقد اقدامات محمدرضا پهلوی [۳۷]، آن چیزی را که در دوران وی و پدرش اتفاق افتاد، تنها متجددکردن و غربیکردن بیاصل و اساس خواند [۳۸] که پیامدهای آن وابستهشدن کشور به غرب با هزینههای هنگفت و تسلط بیگانگان بر امور کشور بود [۳۹]. از نگاه ایشان مظاهر تجدد غربی در زمان محمدرضا پهلوی بدون توجه به مقتضیات و شرایط اجتماعی و فرهنگ ایران اسلامی صورت گرفت و ارزشهای ملی و اسلامی ملت ایران را به نابودی کشاند [۴۰]. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی یکی از اقداماتی بود که با هدف تجددگرایی رژیم محمدرضاشاه انجام شد. امامخمینی معتقد بود دستگاه حاکم از این راه به احکام مقدس اسلام دستدرازی کرد و با تصویبنامههای خلاف شرع و قانون اساسی ملت ایران را سرافکنده کرد [۴۱] (ببینید: انجمنهای ایالتی و ولایتی).
ایشان تأکید داشت که روحانیت و اسلام مخالف پیشرفت کشور و ترقی نیستند [۴۲]. ایشان در استناد به تجددگراییِ رژیم پهلوی، آزادی ایجادشده به دست رژیم را فساد [۴۳] و راهاندازی مراکز فحشا، تلویزیون و سینمای غیر اخلاقی را مبتذل شمرد [۴۴] و معتقد بود کشوری که در آن مرکز فساد بیشتر از کتابخانه باشد، نمیتواند به جایی برسد [۴۵].
رویکرد اعتدالی به تجدد
برخی معتقدند کشورهای غربی در چند سده گذشته با طراحی پروژه تجدد، به پیشرفتهای زیادی دست یافتهاند؛ بنابراین دیگر کشورهای شرقی و جهان سوم نیز میتوانند با در پیش گرفتن فرهنگ غربی و اجراکردن تجددگرایی غربی به پیشرفتهای آنان دست یابند [۴۶]. در برابر این تفکر، برخی نخبگان قرار دارند که تجدد غرب و دستاوردهای آن را کاملاً نفی میکنند و معتقدند ورود تجدد غربی و ملحقات آن منجر به از میانرفتن سنتهای اسلامی میشود [۴۷]. در این میان، نگاه اعتدالی اسلامی معتقد است اسلام با تجدد واقعی مشکلی ندارد، بلکه با جمود، خشکمغزی، مدپرستی و غربزدگی مخالف است [۴۸].
امامخمینی بر این باور بود که حکومت اسلامی با تجدد مخالف نیست، بلکه با تجددی که باعث فساد شود، مخالف است [۴۹] و در هیچکجای احکام قرآن نشانهای مبنی بر مخالفت اسلام با مظاهر تجدد وجود ندارد، بلکه اسلام با انحراف مخالف است [۵۰]. ایشان تأکید کرده است مظاهری از تمدن و نوآوریهای دیگر ملتها که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارند، هیچگاه مورد مخالفت اسلام و هیچ مذهب توحیدی دیگر نبوده و اسلام و قرآن نیز همواره بر آن تأکید کردهاند [۵۱]. در حکومت اسلامی آثار تجدد مجاز است، مگر مواردی که موجب فساد اخلاق یا عفت عمومی شود [۵۲]. ایشان استفاده از دستاوردهای تجدد در چارچوب نیاز کشور را لازم میدانست [۵۳]. ایشان هرچند از الگوی نظام سنتی فاصله میگرفت، در پذیرش برخی مؤلفههای جدید و برداشتن گام جدید نیز احتیاط میکرد، بهویژه آنکه معتقد بود اروپایی که غربگرایانِ ایرانی آن را تبلیغ میکنند، جز خونخوارگی، آدمکشی و کشورسوزی نیست [۵۴].
موضع امامخمینی در برابر تجدد غربی همواره با نقد و انتخاب همراه بود. از نظر ایشان اسلام اصیلترین معیار نقد و انتخاب در قبال تجدد و مظاهر جدید است [۵۵]؛ زیرا مهمترین هدف برای مسلمانان و جهان اسلام، مکتب اسلام است [۵۶].
امامخمینی همچنین پذیرش برخی مظاهر تجدد را که منافاتی با اسلام ندارد، مشروط به عدم وابستگی میدانست. با توجه به سابقه تاریخی رابطه سلطه جریان غرب با دیگر کشورها، ایشان همواره با حفظ حساسیت خاص درباره خدشهدارشدن استقلالِ کشور، به غرب نگاه میکرد [۵۷]. ایشان معتقد بود اگرچه در غرب نقاط مثبت هم وجود دارد، غربیان دیگر کشورها را به صورت یک بازارِ مصرف میبیند؛ بنابراین نباید در مواجهه با غرب جانب احتیاط را رها کرد [۵۸]؛ همچنین مسلمانان نباید تحت سلطه کفار باشند؛ اصلی که قرآن کریم طرح کرده و مسلمانان را به آن دعوت کرده است [۵۹]. بنیاد اسلام بر اصل استقلال ملی است و هیچ کشوری حق مداخله در امور دیگر کشورها را ندارد [۶۰]. از نظر ایشان اسلام با تجدد و پیشرفت و نوآوریهای مفید سازگار است؛ زیرا اساس اسلام بر اندیشه و فکر قرار دارد و با همه خرافات و قدرتهای ارتجاعی و ضد انسانی مخالف است [۶۱].
روحانیت و تجدد
روحانیت در رویارویی با تجدد، آن را نادیده نگرفت، بلکه به عنوان کنشگری فعال در برابر آن موضع گرفت. برخی از روحانیان کلیت تجدد را به چالش میکشیدند و در برابر آن مقاومت میکردند. برخی به پذیرش بسیاری از مؤلفههای آن تن دادند و گروه سوم ضمن مقاومت در برابر مفهومی به نام غربگرایی، بنا به الزامات عمل، جنبههایی از تجدد را پذیرفتند [۶۲]. با ورود تجدد به ایران و ظهور آن در مفهوم مشروطه، برخی از علما در آغاز از پرشورترین حامیان آن بودند و بارها بر وجوب آن تأکید کردند و مخالفت با آن را مخالفت با امام زمان(ع) به شمار آوردند. از مهمترین و برجستهترین علمای حامی مشروطه میتوان به محمدکاظم خراسانی اشاره کرد. حکم وی به وجوب مشروطیت، اثر قطعی و انکارناپذیری در تقویت موقعیت مشروطهخواهان و تأثیر و تثبیت مشروطیت ایران داشت [۶۳].
یکی دیگر از بزرگترین علمای حامی نهضت مشروطه، میرزامحمدحسین غروی نایینی بود. وی با تألیف کتاب مشهور تنبیه الامة و تنزیه المله که به تأیید رهبران مشروطه (آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی) نیز رسید، سهم مهمی در تبیین نهضت ایفا کرد [۶۴]. نایینی در این کتاب، نظام مشروطه را با تمام مقدمات و لوازم آن، مانند انتخابات و مجلس، چنانکه در ادبیات سیاسی جهان رایج و شناخته شده است، تنها مقدمه (مقدمه منحصره) برای مهار قدرت در شرایط تاریخی عصر مشروطه میدانست و آن را حداقل جایگزینِ ممکن برای سلامت نظام سیاسی عصر غیبت بر میشمرد [۶۵]. برخی از علما مانند شیخفضلالله نوری هم به دلیل نگرانی از نفوذ افکار جدید، پیامدهای آن را از استبداد بیشتر تشخیص دادند و با آن به مقابله برخاستند [۶۶] (ببینید: نهضت مشروطه).
در دوره رضاشاه پهلوی آشنایی روحانیت با تجدد صرفاً از طریق تفسیر لیبرالیستی و غربگرایانه برخی روشنفکران از تجدد صورت گرفت و موجب شد روحانیت در نخستین رویارویی خود با تجدد، آن را به ابعاد غیر اخلاقی و غیر دینیاش کاهش دهد و از درک کلیت و مبانی و بنیادهای فلسفی تجدد باز مانَد [۶۷]. وقوع دو جنگ خانمانسوز جهانی در این زمان نیز در گسترش نگاه بدبینانه به غرب و عناصر تجدد آن تأثیر بسزایی داشت [۶۸]. بررسی آثار روحانیان در سالهای ۱۳۲۲ ـ ۱۳۲۹ نشان میدهد روحانیت در این دوره به بازگشت به نظر مشروطیت که مروج اندیشه و فرهنگ غربی در ایران بود، علاقهای نداشت. پیامد این رویگردانی، تلاش روحانیت برای تبیین حکومتی بر مبنای اصول و شریعت اسلامی بود. آنچه در این تلاش اهمیت دارد این است که بهرغم اهتمام روحانیت به آلودهنشدن نظریه حکومت اسلامی به مفاهیم مدرن، بهناچار پارهای از مؤلفههای دولت مدرن در این نظریه پذیرفته شد تا از غیر دموکراتیک بودن آن جلوگیری کند و روحانیت عملاً گامهای نخستین خود را به سوی دولتی غیرسنتی برداشت [۶۹].
اندکی پس از درگذشت سیدحسین بروجردی از مراجع وقت، گروهی از روحانیان که نگاه اصلاحی به حوزه داشتند، گرد هم آمدند و با نگارش کتابی به نام بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، به نقد علمی از حوزه پرداختند و در صدد چارهجویی برآمدند. این کتاب و پیشنهادهای اصلاحی آن، نشانه چند تحول مهم در میان روحانیت بود [۷۰] که تغییر در نگرش روحانیت در مورد تجدد از جمله این تحولات است. در این اثر هیچ سخنی از حرمت یا حلیت بهرهمندی از فناوری جدید وجود ندارد. نویسندگان این کتاب، با ستایش از پیشرفت علوم در غرب، رمز موفقیت غرب را در شیوه و روش آنها دانستند [۷۱] و در واقع نشان دادند که مدرنیته روش و شیوه اندیشیدن و زیستنی است که تغییر و پیشرفت و خردباوری، از عناصر پایه آن است. هرچند این نویسندگان هرگز به طور مستقل درباره مدرنیته یا نسبت اسلام با آن سخن نگفتند، تجدد را نه پروژه غربی بلکه پدیدهای انسانی معرفی کردند که در غرب زایش و رویش یافته و میتواند در بالندگی تفکر و جامعه اسلامی نیز مدد رساند [۷۲].
در سالهای بعد، راهبرد سنجیده و تدریجیِ کتاب مرجعیت و روحانیت دنبال نشد؛ اما آغاز مبارزه امامخمینی و ورود روحانیت به سیاست، مقدمات ورود فقه به مسائل جدید را فراهم کرد [۷۳]؛ با این حال، روحانیت به دلیل ناآشنایی با مکاتب فکری غرب و تمرکز بر رد عناصر منفی تجدد و سبک زندگی غربی، حتی پس از دوره جمهوری اسلامی هم کمتر به بحث درباره ماهیت تجدد و نسبت آن با دین وارد شد و همچنان ساحتهای غیر تکنولوژیک مدرنیته یعنی ساحت معرفت و سیاست را حلناشدنی باقی گذاشت [۷۴].
امامخمینی درباره رویارویی روحانیت با تجدد، معتقد بود دلیل موضعگیری منفی روحانیان در زمان رضاشاه این بود که همه مصیبتهایی را که حکومت رضاشاه بر روحانیت تحمیل کرد، محصول روایتی از تجدد دانستند [۷۵]؛ حال آنکه روحانیت در واقع دشمنی با تجدد نداشت و برای تحقق ترقی و پیشرفتِ بشر میکوشید [۷۶]. از نظر ایشان اسلام که خود در مقطعی باعث پیشرفت دیگر فرهنگها بود، نمیتوانست با پیشرفت مخالف باشد و هرگز با قوانین جدید که موجب ترقی و پیشرفت کشور است، مخالفتی نداشته است [۷۷]. مخالفت مقطعی با مظاهر تجدد و احتیاط در برابر آن، تنها به دلیل ترس از نفوذ بیگانگان و احساس خطر از گسترش فرهنگ مبتذل و بیگانه بود [۷۸] و اسلامی که بیشترین تأکید خود را بر اندیشه و تفکر قرار داده و انسان را به آزادی از همه خرافات دعوت میکند، نمیتواند با پیشرفت و نوآوریهای مفید مخالف باشد [۷۹]. از نظر ایشان پذیرش پیشرفتهای دنیای غرب و همه مظاهر تجدد، عقلانی و پذیرفتنی است؛ اما در عین حال نمیتوان فسادهایی که خود غربیها نیز از آن رویگردانند، پذیرفت و مسلمانان مظاهر تجدد را در پناه قرآن میخواهند [۸۰] و تنها آثاری را نفی میکنند که با مصالح ملت در تعارض باشد [۸۱].
امامخمینی با اعتقاد به مطابقت قوانین اسلام با شرایط زمان، اتهام کهنهپرستی، ارتجاع و مخالفت با اصلاحات و پیشرفت به روحانیت را بیاساس و دستساخته استعمارگران میدانست و معتقد بود اسلام و علما از مشروطیت تا حال، از آزادی، قوانین جدید و استقلال کشور حمایت کردهاند [۸۲] (ببینید: تمدن). ایشان در عین حال میکوشید روحانیت را به عرصه اجتماع و سیاست دعوت کند [۸۳] و از روحانیانی که با غفلت از مسائل اجتماعی و با برداشتهای تنگنظرانه خود از اسلام، موجب تهمت به روحانیت میشوند، انتقاد میکرد [۸۴] (ببینید: تحجر، اسلام ناب محمدی، و روشنفکری) و از سوی دیگر، ایشان درباره مظاهر تجدد چون قانون و قانونگرایی، دموکراسی، آزادی بیان، انتخابات، انتخابات زنان و حضور زنان در جامعه نظر مثبت داشت (ببینید: قانون، دموکراسی، آزادی، انتخابات، و زن).
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۵۶۳۳
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۳/۱۶۱۹
- ↑ مشکات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ۵۰۷ ـ ۵۰۸
- ↑ مشکات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ۵۰۹
- ↑ مشکات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ۵۱۰
- ↑ نقوی، جامعهشناسی غربگرایی، ۱/۱۸ ـ ۱۹
- ↑ مشکات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ۵۱۱
- ↑ مشکات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ۵۴۵ ـ ۵۴۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۷۷ و ۹/۴۶۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۹۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۲۳
- ↑ مشکات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ۵۱۳ ـ ۵۱۴
- ↑ مشکات، اصطلاحشناسی ـ تجدد و تجددگرایی، ۲۶
- ↑ اخوان مفرد، ایدولوژی انقلاب ایران، ۲۱۱
- ↑ طباطبایی، بار دیگر درباره تجدد، ۵۰ ـ ۵۱
- ↑ داوری، انقلاب اسلامی و وضع کنونی، ۸۳
- ↑ ملکیان، اقتراح، ۴ ـ ۵
- ↑ موثقی و جباری، بررسی تطبیقی نوسازی، ۲۸۲
- ↑ رحمانیان، نگاهی به سیر اندیشه، ۵۹
- ↑ ← رحمانیان، نگاهی به سیر اندیشه، ۵۹ ـ ۶۳
- ↑ رحمانیان، نگاهی به سیر اندیشه، ۵۹ ـ ۶۳
- ↑ راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ۲/۵۳۴ و ۵۰۴ ـ ۵۰۸
- ↑ آدمیت، امیرکبیر و ایران، ۲۱۳ و ۲۲۴ ـ ۲۲۶؛ هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه، ۶۷ ـ ۱۱۲
- ↑ محیط طباطبایی، مقدمه
- ↑ زیباکلام، سنت و مدرنیته، ۱۳ ـ ۱۵، ۲۱۰ و ۲۳۱
- ↑ غنینژاد، تجددطلبی و توسعه، ۷
- ↑ بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، ۵۸
- ↑ غنینژاد، تجددطلبی و توسعه، ۷
- ↑ بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، ۱۵۰ ـ ۱۵۳
- ↑ قدس، دولت و جامعه، ۴۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۹؛ ۷/۲۴۹؛ ۸/۵۲۸ و ۱۰/۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۲
- ↑ حافظیان، زنان و انقلاب، ۷۱ ـ ۷۲
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۵۲۴ ـ ۵۲۵
- ↑ پهلوی، سوی تمدن بزرگ، ۲۲۸ ـ ۲۲۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۵۰۹ و ۷/۱۳۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴ ـ ۲۵ و ۶/۱۱۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۶۹؛ ۴/۳۶۳ و ۶/۱۹۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۵۱۱؛ ۸/۲۲ و ۹/۲۱۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۰۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۳۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۴ ـ ۱۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۰۱
- ↑ آدمیت، فکر آزادی، ۱۱۳؛ میرسپاسی، تأملی در مدرنیته ایرانی، ۱۰۹ ـ ۱۱۱
- ↑ مودودی، مسلمانان و تمدن غرب، ۴۹ ـ ۵۰؛ فراتی، روحانیت و تجدد، ۲۵۶ ـ ۲۶۰
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۹/۱۱۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۴ و ۵/۲۶۱ ـ ۲۶۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۶۱ ـ ۲۶۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۵۸ و ۲۱/۴۰۶
- ↑ ← فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۳۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۶۱ ـ ۲۶۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۴۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۴ ـ ۵۶؛ ۵/۲۶۲؛ ۶/۱۵ و ۲۱/۲۷۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۶ ـ ۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷ ـ ۳۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۲ ـ ۲۴۳ و ۵/۴۴۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۷ و ۴/۴۸
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۷ ـ ۱۹
- ↑ دریابیگی، حیات سیاسی، فرهنگ، ۴۰
- ↑ فیرحی، آستانه تجدد در شرح تنبیه الامة، ۴ ـ ۵
- ↑ فیرحی، آستانه تجدد در شرح تنبیه الامة، ۳۴۹
- ↑ نوری، رسائل، اعلامیهها، ۱/۱۰۲ ـ ۱۱۴ و ۲/۱۹۴ ـ ۱۹۷؛ جعفریان، بستنشینی مشروطهخواهان، ۳۰ ـ ۳۱ و ۳۴
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۳۲
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۳۳ ـ ۱۳۴
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۱۸ ـ ۱۱۹
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۸۹ و۱۹۲
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۹۴ ـ ۱۹۵
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۱۹۶
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۲۰۲
- ↑ فراتی، روحانیت و تجدد، ۲۱۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۰۴؛ ۴/۴۲۶ و ۵/۴۰۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۹۸ و ۱۰/۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴ و ۸/۵۱۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۶۴ و ۱۰/۷ ـ ۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۵۰۶؛ ۴/۵۴ و ۶/۱۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۶۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶ و ۵/۲۹۳
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۳۱ ـ ۱۳۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۸۸ ـ ۸۹
منابع
- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب؛ درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نی، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، چاب نهم، ۱۳۸۵ش.
- آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطه ایران، تهران، سخن، ۱۳۴۰ش.
- اخوان مفرد، حمیدرضا، ایدولوژی انقلاب ایران، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بهنام، جمشید، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران، فرزانروز، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- پهلوی، محمدرضا، بسوی تمدن بزرگ، تهران، کتابخانه پهلوی، ۱۳۵۶ش.
- جعفریان، رسول، بستنشینی مشروطهخواهان در سفارت انگلیس، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- حافظیان، محمدحسین، زنان و انقلاب، داستان ناگفته، تهران، اندیشه برتر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- داوری، رضا، انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم، تهران، مرکز مطالعات فرهنگی علامه طباطبایی، چاپ اول، ۱۳۶۱ش.
- دریابیگی، محسن، حیات سیاسی، فرهنگ و اجتماعی آخوند خراسانی، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران و کهنترین ملل باستانی از آغاز تا اسلام، تهران، نگاه، چاپششم، ۱۳۸۷ش.
- رحمانیان، داریوش، نگاهی به سیر اندیشه تجدد در ایران، مجله جغرافیا و برنامهریزی، شماره ۱۶، ۱۳۸۳ش.
- زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، تهران، روزنه، چاپ ششم، ۱۳۸۷ش.
- طباطبایی، سیدجواد، بار دیگر درباره تجدد و توسعه، مجله فرهنگ توسعه، شماره ۷، ۱۳۷۲ش.
- غنینژاد، موسی، تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، تهران، مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- فراتی، عبدالوهاب، روحانیت و تجدد، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- فیرحی، داود، آستانه تجدد در شرح تنبیه الامة و تنزیه المله، تألیف محمدحسین نایینی، تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- قدس، رضا، دولت و جامعه در ایران، ترجمه علی طایفی، مجله فرهنگ توسعه، شماره ۲، ۱۳۷۱ش.
- محیط طباطبایی، سیدمحمد، مقدمه کتاب مجموعه آثار میرزاملکمخان، تهران، علمی، ۱۳۲۷ش.
- مشکات (بیات)، عبدالرسول، اصطلاحشناسی ـ تجدد و تجددگرایی (۱)، مجله شمیم یاس، پیششماره ۷، ۱۳۸۰ش.
- مشکات (بیات)، عبدالرسول و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، قم، اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- ملکیان، مصطفی، اقتراح، سنت گرایی، تجدد، مجله نقد و نظر، شماره ۱۹ ـ ۲۰، ۱۳۷۸ش.
- موثقی، سیداحمد و محمدحسین جباری، بررسی تطبیقی نوسازی و اصلاحات در ژاپن و ایران در دوره معاصر، مجله سیاست، شماره ۵، ۱۳۸۷ش.
- مودودی، ابوالعلاء، مسلمانان و تمدن غرب، ترجمه ابراهیم امینی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۶ش.
- میرسپاسی، علی، تأملی در مدرنیته ایرانی، ترجمه جلال توکلیان، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- نقوی، علیمحمد، جامعهشناسی غربگرایی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
- نوری، فضلالله، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و روزنامه شیخفضلالله نوری، گردآورنده محمد ترکمان، تهران، رسا، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
پیوند به بیرون
- مهدی خزایی، «تاجگذاری شاه»، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۲۴۴-۲۵۰.