بسیط الحقیقه، قاعده، حضور کمالات وجود همه موجودات در موجود بسیط به تمام جهات.

مفهوم‌شناسی

قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها»، یکی از مهم‌ترین قواعد حکمت متعالیه است. در نظر ملاصدرا، این قاعده از پیچیده‌ترین علوم الهی است که ادراکش جز برای کسانی که از ناحیه حق‌تعالی به سرچشمه علم و حکمت رسیده‌اند، مقدور نیست.[۱] بسیاری بر این باورند که ریشه این قاعده پیش از حکمت متعالیه در آثار عارفان وجود داشته‌است و آن را با عباراتی چون «شهود کثرت در وحدت» و «مشاهده مفصل در مجمل»[۲] و جملاتی چون «الوجود المطلق کل الاشیاء»[۳] و «احدیّ بالذات کل الاسماء»[۴] بیان کرده‌اند؛ با این همه نقش ملاصدرا در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی، نباید نادیده گرفته شود.[۵]

یکی از امتیازهای ملاصدرا در این قاعده، برهانی‌کردن قاعده و تحلیل منطقی و فلسفی مسئله است؛ چنان‌که تأسیس این مطلب با عنوان یک قاعده کلی و استفاده از آن در ابواب مختلف حکمت الهی، از ابتکارات اوست. بر این اساس نباید نقش ملاصدرا را در تنظیم، تصحیح و اقامه برهان بر این قاعده به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی ناچیز شمرد.[۶] ملاصدرا از این قاعده در بسیاری از آثار خود بحث کرده و در موارد فراوانی به مناسبت‌های مختلف از این قاعده استفاده کرده، آن را زیربنای بسیاری از مسائل فلسفی قرار داده‌است.[۷]

پیروان حکمت متعالیه ازجمله امام‌خمینی نیز از اهمیت این قاعده غافل نبوده، در آثار خود آن را مطرح کرده، به مناسبت‌های مختلف بحث کرده‌اند.[۸]

مفاد قاعده

ملاصدرا با تکیه بر اصالت وجود و تشکیک در وجود در تبیین این قاعده می‌گوید هرچه درجات وجود و مراتب آن عالی‌تر و کامل‌تر باشد، کمال و بساطت بیشتری دارد و حقایق بیشتری در خود داراست و اگر این وجود، وجود حق‌تعالی باشد، همه حقایق را به نحو بساطت خواهد داشت.[۹] درک مفاد و مضمون این قاعده بدون شناخت معنای بسیط الحقیقه امکان‌پذیر نمی‌باشد. مرکب و بسیط دو مفهوم متقابل‌اند که هر یک از آنها را می‌توان به دو قسم خارجی و ذهنی تقسیم کرد. مرکب خارجی آن است که در جهان خارج اجزای مختلف دارد و اجزای آن نیز به گونه‌ای خاص با یکدیگر ارتباط دارند. بسیط خارجی عبارت است از چیزی که در جهان خارج دارای اجزا نیست؛ اگرچه در ذهن از نوعی اجرای تحلیلی برخوردار است. از طرفی آنچه در جهان خارج بسیط به‌شمار می‌آید، ممکن است در ذهن بسیط نباشد؛ زیرا ذهن می‌تواند برای اعراض که بسیط خارجی به‌شمار می‌آیند، ماده و صورت عقلی فرض کند و از راه تحلیل و به اعتبار «لابشرط‌بودن» جنس دو فصل آنها را نیز تعیین کند؛ از این‌رو مرکبات ذهنی عبارتند از اموری که به حسب عالم اعتبار دارای اجزای تحلیلی و در جهان خارج بسیط می‌باشند،[۱۰] بنابراین معلوم می‌شود که در عالم ماهیات و ممکنات، اعم از اینکه جوهر باشند یا عرض، بسیط حقیقی وجود ندارد؛ زیرا ممکن الوجود اگر دارای ماده و صورت خارجی نباشد دست‌کم از جنس و فصل اعتباری برخوردار خواهد بود؛ پس بساطت حقیقی منحصر به حقیقت وجود بوده و این صرف هستی است که بسیط الحقیقه می‌باشد[۱۱] و واجب‌تعالی با اینکه دربردارنده کمال وجودی همه موجودات است، هیچ‌یک از اشیای خاص یا مجموع آنها نیست.[۱۲]

امام‌خمینی نیز در تحلیل معنای بسیط در قاعده به بررسی اقسام مرکب می‌پردازد؛ ازجمله:

  1. ترکیب از جنس و فصل یا اجزاء حدی؛
    1. ترکیب از ماده و صورت؛
    2. ترکیب از وجود و عدم.

ایشان بر این باور است که هیچ‌یک از اقسام در ذات واجب الوجود راه ندارد و از این طریق بساطت ذات ثابت می‌شود.[۱۳] ایشان در بیان مفاد قاعده بر این باور است که بسیط الحقیقه جامع تمام کمالات مراتب ناقص است و نمی‌شود صرف الوجود و بسیط و آنچه فوق وجود ممکنات است، از اصل کمالات موجوداتی که در مراتب و نظام سلسله وجودند، خالی باشد؛ زیرا فقدان کمال وجود هر موجودی مستلزم نقص در وجود بسیط و صرف است و اگر بسیط الحقیقه ناقص باشد و به تمام وجود بسیط نباشد، خلف فرض لازم می‌آید؛ پس در نظام هستی چیزی جز وجود نیست؛ چون عدم، بطلان محض است و ماهیت، فقدان کمال وجود است و فقدان شیء بر حسب واقع و خارجی، تحققی ندارد، از این‌رو ماهیت نیز بطلان محض است.[۱۴] بنابراین هر موجودی که بسیط و صرف نباشد و مرکب از فقدان و وجدان باشد، مصداق «کل ممکن زوج ترکیبی» است و دارای ماهیت و وجود است[۱۵] پس باید مبدأ در مرتبه ذات که مرتبه اعلای از وجود است، به نحو وحدت و بساطت جامع همه موجودات باشد.[۱۶]

مسئله‌ای که امام‌خمینی در بیان این قاعده بر آن تأکید بسیار دارد، آن است که شیء با تعین خاص خود در ذات واجب الوجود نیست؛ زیرا کثرت در ذات بسیط الحقیقه لازم می‌آید و این خلاف بساطت ذات واجب الوجود است؛ بنابراین منظور از این قاعده آن است که واجب الوجود تمام کمالات موجودات را بدون تعینات خاص آنها داراست؛ اما هیچ‌یک از آنها نیست و نمی‌توان به هیچ‌یک از موجودات «واجب الوجود» گفت؛ زیرا موجودات دارای تعین و نقص می‌باشند؛ ولی واجب‌تعالی موجود مطلق و بلاتعین است.[۱۷] امام‌خمینی مرجع این قاعده را با استناد به آیات الهی[۱۸] چیزی خارج از مفاد قرآن کریم نمی‌داند.[۱۹]

اثبات قاعده

برای اثبات قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» در حکمت متعالیه، برهان اقامه شده‌است. در این برهان ثابت می‌شود واجب‌تعالی تنها مصداق قاعده «بسیط الحقیقه» است؛ به این بیان که واجب‌تعالی از همه جهات بسیط الحقیقه و واحد است و همه اشیای وجودی است، همان‌طور که تمام وجود است.[۲۰] اگر بسیط الحقیقه کل الاشیاء نباشد، لازم می‌آید ذاتش از وجود شیء و عدم شیء دیگر ترکیب شده باشد؛ در حالی‌که فرض این بود که بسیط الحقیقه عاری از ترکیب است[۲۱] پس هر آنچه واجد امری و فاقد امر دیگر و دارای عیب و نقص باشد، بسیط الحقیقه نیست؛ در این صورت عکس نقیض آن مطلوب را نتیجه می‌دهد؛ یعنی قاعده بسیط الحقیقه همه اشیاء است.[۲۲]

امام‌خمینی نیز در اثبات این قاعده معتقد است کامل مطلق نمی‌تواند جز به نحو بسیط باشد؛ زیرا ترکیب مناط افتقار است؛ از این‌رو گفته شده‌است «کلُّ ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ» و هر ممکنی دارای ماهیت و وجود است،[۲۳] چنانچه ذات مقدس حق بسیط الحقیقه است و بسیط الحقیقه باید کمال و جمال مطلق و واحد علی الاطلاق باشد، وگرنه از بساطت خارج شده، کمال مطلق نخواهد بود.[۲۴] ایشان بر روش تفسیر قرآنی و رویکرد عرفانی برای اثبات این مسئله تأکید دارد؛ به این معنا که «هو» در آیه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بر مقام احدیت و بساطت ذات دلالت دارد؛ یعنی «هو» در این آیه، اشاره به بساطت تام عقلی، خارجی و ماهوی است و منزه از مطلق ترکیبات جنسی، فصلی، مادی، صوری و اجزای مقداری است و از آنجاکه حق‌تعالی از تمام اقسام ترکیب مبراست، لازم است بساطت تام داشته باشد، وگرنه از صرافت و بساطت خارج می‌شود، و اگر واجب بسیط نباشد، لازمه‌اش انقلاب واجب به ممکن است.[۲۵]

فرق قاعده با قاعده صرف الشیء

معنای قاعده صرف الشیء آن است که صرف هر حقیقتی وقتی در نظر گرفته شود، تمام اضافات و شوائب و اغیار از او خالی می‌شود.[۲۶] این قاعده می‌رساند محدود به شیء خاص و عرصه‌ای معین نمی‌باشد، بلکه عام و فراگیر است.[۲۷] قاعده صرف الشیء، غیر از قاعده بسیط الحقیقه است؛ زیرا بسیط الحقیقه تنها مصداق آن وجود واجب است؛ یعنی بیش از یک مصداق نمی‌تواند داشته باشد، اما صرف الشیء هر امر وجودی یا مفهومی را شامل می‌شود،[۲۸] از همین روی صرف الشیء در عین و ذهن، بلکه مطلقاً قابل تکرار و تکثر نیست؛ زیرا شیء اعم از آنکه عین تحقق و خارجیت باشد، نظیر وجود یا امری ذهنی باشد، نظیر معقولات ثانیه منطقی یا اینکه قابل تحقق در خارج و ذهن باشد، نظیر ماهیت، آن‌گاه که به صورت صرف مورد لحاظ قرار می‌گیرد، بیش از یکی نمی‌تواند باشد.[۲۹] (ببینید: قواعد فلسفی)

قاعده صرف الشیء بر مبنای اصالت ماهیت است و قاعده بسیط الحقیقه بر مبنای اصالت وجود می‌باشد؛ از این‌رو ملاصدرا از قاعده صرف الشیء برای اثبات وحدانیت حق‌تعالی استفاده نکرده‌است؛ زیرا به نظر ایشان این قاعده در پاسخگویی به شبهات وارده در مبحث توحید ناتوان است و در فضای اصالت ماهیت جاری می‌شود.[۳۰] حکمای پس از وی نیز بر همین روش بر ناتوانی و نارسایی این قاعده تأکید کرده‌اند.[۳۱] قاعده صرف الشیء آن‌گاه که در بستر اصالت ماهیت جاری می‌شود، از پاسخگویی به شبهه ابن‌کمونه درمی‌ماند؛ اما همین شبهه با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه به‌آسانی حل می‌شود.[۳۲] اگر قاعده صرف الشیء قاعده‌ای است که هم در امور محدود و هم نامحدود جاری است، قاعده بسیط الحقیقه تنها در واجب الوجود جاری است.[۳۳]

امام‌خمینی نیز بر ناتوانی این قاعده بر مبنای اصالت ماهیت تأکید دارد[۳۴] و شبهه ابن‌کمونه را بر مبنای قاعده و اصالت ماهیت قابل حل نمی‌داند.[۳۵] (ببینید: توحید (فلسفه و کلام)) امام‌خمینی از قاعده صرف الشیء در آثار خود استفاده کرده، این قاعده را بر مبنای اصالت وجود چیزی غیر از صرف الوجود نمی‌داند؛ بنابراین بازخوانی قاعده «صرف الشیء لا یتکرر و لا یتثنی»[۳۶] بر مبنای اصالت وجود «صرف الوجود» خواهد بود؛ چون چیزی غیر از وجود شیئیت ندارد.[۳۷] ایشان دربارهٔ مفاد و اثبات قاعده «صرف الوجود» بر این باور است که مقام ذات از حیث لا رسم و لا اسم، وجود صرفی است که به آن اشاره نمی‌شود و نشانی برای آن نیست، بلکه صرف و خالص است[۳۸] و با وجود اینکه همه اشیاست، هیچ‌یک از اشیا نیست و صرف الوجودی است که هیچ نقصی ندارد و هرچه از سنخ کمال است، او دارد و یک موجود تامی است که هیچ نقصانی در او نیست، بلکه هر کمالی در هر موجودی هست، از اوست.[۳۹] صرف الوجود حیث تقییدی و تعلیلی ندارد؛ زیرا اگر حیث تقییدی داشته باشد، دارای ماهیت است؛ در حالی‌که حق‌تعالی ماهیت ندارد، حیث تعلیلی نیز ندارد؛ چون علت دیگری ندارد[۴۰] از این‌رو صرف الوجود حد ندارد تا از آن ماهیت انتزاع شود و جهت نقصی ندارد تا از مفاهیم غیر کمالی انتزاع شود.[۴۱] این چنین وجودی، وجود واجبی است که ماهیت ندارد،[۴۲] زیرا ماهیت‌داشتن لازمه تنزل وجودی و صرف نبودن است؛ بلکه این وجودی خالص است و مقابل ندارد تا عقل از آن چیزی بفهمد و ماهیتی انتزاع کند.[۴۳] (ببینید: قواعد فلسفی)

کاربرد و ثمره قاعده

در حکمت متعالیه، ثمرها و کاربردهای فراوانی بر این قاعده مترتب شده‌است:

  1. اثبات توحید واجب‌تعالی: یکی از مهم‌ترین کاربردهای این قاعده اثبات توحید واجب‌تعالی است.[۴۴] امام‌خمینی نیز در اثبات توحید از این قاعده بهره گرفته‌است و بر این باور است وقتی پذیرفته شد واجب‌تعالی بسیط الحقیقه است، باید پذیرفت چنین موجودی باید کمال مطلق و واحد علی الاطلاق باشد، وگرنه از حقیقت بساطت خارج می‌شود و دیگر کمال مطلق نیست.[۴۵] ایشان نخست با استدلالی در قالب قیاس شکل اول بساطت ذات باری‌تعالی را ثابت می‌کند، سپس در اثبات کبرای قیاس، یعنی «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها» یک قیاس استثنائی ترتیب می‌دهد؛ به این شکل که اگر بسیط الحقیقة کل الاشیاء نباشد، باید مرکب باشد و این خلاف فرض است؛ زیرا در توحید ثابت است که بسیط الحقیقة، یعنی واجب‌تعالی از انواع و اقسام ترکیب مبرّا است[۴۶] و واجد همه حقایق و کمالات است و چنین موجودی کمال و جمال و واحد مطلق است.[۴۷] (ببینید: توحید (فلسفه و کلام))
    1. وحدت حقه واجب‌تعالی: ملاصدرا با الهام از آیات و روایات، به وحدت غیر عددی خداوند پرداخته، با طرح قاعده بسیط الحقیقه به اثبات وحدت حقه و نفی وحدت عددی خداوند پرداخته‌است.[۴۸] امام‌خمینی نیز بر این باور است که هرچه وجود بسیط‌تر باشد، به وحدت نزدیک‌تر و احاطه‌اش بر کثرات بیشتر است؛ کثراتی که در عالم ماده است به دلیل تزاحم در ماده و زمان از هم جدا و بیگانه هستند؛ در حالی‌که همین اشیا در عالم عقل با هم هستند؛ بنابراین اشیایی که در عالم دنیا با یکدیگر اختلاف دارند، در نشئه آخرت متفق‌اند؛ زیرا ظرف‌ها هرچه به عالم وحدت و بساطت نزدیک و از عالم کثرات به دور باشند، وسعت‌شان بیشتر است؛ پس وحدت هرچه بیشتر باشد، صدق مفاهیم کمال بیشتر و بر عکس هرچه موجود به افق کثرت نزدیک‌تر باشد، مفاهیم کمال به آن کمتر صدق می‌کند؛ از این‌رو وحدت مساوق با وجود و از کمالات وجود است. پس مقام ربوبیت که صرف وجود است، صرف وحدت و بساطت است و در او کثرت و ترکیب راه ندارد.[۴۹] به اعتقاد امام‌خمینی، خداوند متعال واحد و بسیط از تمام جهات است و وحدت حقه حقیقیه لایق به جناب اوست، و تمام کمالات را در عین بساطت دارا می‌باشد؛ بدون اینکه در ذات حقه حقیقی و بسیط وحدانی او تعدد و ترکیبی لازم آید.[۵۰]
    2. صفات متقابله: از آنجاکه ذات و حقیقت وجود از همه تعلقات مجرد و عین وحدت است و نور محضی است که هیچ شائبه‌ای از ظلمت و عدم در او نیست و تمام کمالات وجودی را دارد، از این‌رو همه اشیاست و جامع جمیع صفات حتی صفات متقابله است؛ پس حق‌تعالی، اول، آخر، ظاهر، باطن، ضار و نافع است.[۵۱]
    3. عینیت صفات با ذات: بنابر نظر امام‌خمینی ذات در مقام وحدانی و بساطتش دارای همه صفات و اسما به صورت اندماج و اندکاک است و مفاد قاعده بسیط الحقیقه به این مطلب اشاره دارد و با چنین مبنایی دیگر صفت زاید بر ذات و عارض بر آن نیست؛ بلکه صفات در ذات موج می‌زند، بدون اینکه کثرت در موطن ذات پدید آید.[۵۲] (ببینید: اسما و صفات و توحید (فلسفه و کلام))
    4. اثبات و تبیین علم تفصیلی خداوند: یکی از مسائلی که دربارهٔ علم حق‌تعالی برای فیلسوفان مطرح بوده و سبب اختلاف نظر در این زمینه شده‌است، چگونگی علم حق‌تعالی با حفظ بساطتش به اشیا در ازل پیش از ایجاد آنهاست.[۵۳]

امام‌خمینی در بیان علم الهی پیش از ایجاد با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه[۵۴] بر این باور است که کشف تفصیلی علم حق‌تعالی در عین علم بسیط اجمالی است.[۵۵] به گونه‌ای که در مرتبه ذات، تمام کثرات و وجودات برای آن معلوم و مکشوف است؛ زیرا او صرف الوجود و بسیطی است که جامع همه کمالات وجود است.[۵۶] ایشان معتقد است علم تفصیلی حق‌تعالی به تمام اشیا از ازل تا ابد بوده‌است؛ بدون اینکه علم، کثرتی در ذات بسیط حق ایجاد کند؛ زیرا حق‌تعالی در عین بساطت خود جامع همه حقایق پایین‌تر است و این علم به ذات، علم به تمام موجودات است.[۵۷] (ببینید: علم الهی)

پانویس

  1. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۵۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.
  2. ← سبزواری، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۱۱۱؛ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۶۸۴؛ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۰۸–۴۰۹؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۰.
  3. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۷۳.
  4. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۹۰؛ جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ۷/۲۱۷.
  5. دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۰۹.
  6. دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۹.
  7. ملاصدرا، العرشیه، ۲۲۱؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴۹–۵۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۶۸ و ۶/۱۱۰؛ ← دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۳.
  8. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۵؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۹؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۲.
  9. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۴۵۷ و ۶/۱۱۴، ۱۵۵.
  10. دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۰۷–۴۰۸.
  11. دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۰۷–۴۰۸.
  12. ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۸۲.
  13. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۲.
  14. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.
  15. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۰.
  16. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.
  17. امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۹؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.
  18. سبأ، ۳.
  19. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲–۲۷۳.
  20. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.
  21. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۱–۱۱۲.
  22. ملاصدرا، العرشیه، ۲۲۱؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۱.
  23. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۰.
  24. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۹.
  25. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۱–۳۱۲.
  26. دینانی، قواعد کلی، ۱/۲۷۲.
  27. جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰.
  28. جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰.
  29. جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۱.
  30. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۵۷–۶۳؛ ← سبزواری، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۵۷–۵۹؛ نوچه فلاح، مقایسه بین برهان قاعده صرف الشی و بسیط الحقیقه در فلسفه و حکمت اسلامی، ۴۷–۴۸.
  31. سبزواری، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۵۹.
  32. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۳؛ سبزواری، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۵۸–۵۹؛ نوچه فلاح، مقایسه بین برهان قاعده صرف الشی و بسیط الحقیقه در فلسفه و حکمت اسلامی، ۴۷–۴۸.
  33. جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰–۳۹۱.
  34. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۳؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶ و ۲۲۱.
  35. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۷۱–۷۵.
  36. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۸؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۵.
  37. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۱۶ و ۲۲۱؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۲/۳۵۹.
  38. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۷۹ و ۱۴۴.
  39. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۱۴–۲۱۵؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷–۱۷۸.
  40. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶.
  41. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۶.
  42. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۷۲.
  43. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۷۲.
  44. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۳۱؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴۷–۴۸.
  45. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۹.
  46. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۲۶؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۰۷–۶۰۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۳۵–۳۶؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۴.
  47. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۹.
  48. ملاصدرا، اسرار الآیات، ۳۵–۳۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۱–۱۱۲؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۲۸؛ اسماعیلی، اثبات وحدت حقه و نفی وحدت عددی خداوند در پرتو عقل، ۱۰.
  49. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.
  50. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳ و ۱۳۱.
  51. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۲۶–۲۷.
  52. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۲۶.
  53. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۰–۱۵۴؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۲۹۹–۳۱۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱–۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱.
  54. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۸–۲۱۸ و ۲۳۱–۲۳۴، ۲۳۹.
  55. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۱ و ۶۱۵.
  56. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۱.
  57. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲–۲۷۴؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
  • اسماعیلی، محمدعلی، اثبات وحدت حقه و نفی وحدت عددی خداوند در پرتو عقل، مجله معارف عقلی، شماره ۲۶، ۱۳۹۲ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، امام‌خمینی، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح امام‌خمینی، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح امام‌خمینی، دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.
  • جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • دینانی ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
  • دینانی ابراهیمی، نیایش فیلسوف، مشهد، دانشگاه علوم رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
  • سبزواری، ملاهادی، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، تألیف ملاصدرا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • شیخ اشراق سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، رسالة فی الحدوث، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، ۱۳۶۱ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • نوچه فلاح، رستم، مقایسه بین برهان قاعده صرف الشی و بسیط الحقیقه در فلسفه و حکمت اسلامی، مجله خردنامه صدرا، شماره ۳۸، ۱۳۸۳ش.

پیوند به بیرون