حلم، صفتی پسندیده و بازدارنده از خشم، هنگام دشواریها.
واژهشناسی
حلم، به معنای مهارکردن نفس هنگام هیجان و غضب و شتابنکردن در مجازات عمل زشت است[۱] و در مقابل آن «سفه» به معنای نابردباری[۲] یا صفت غضب قرار دارد که کیفیتی نفسانی است و سبب حرکت و هیجان نفس برای غلبه و پیروزی میشود و مبدأ آن شهوت انتقامجویی است[۳] (ببینید: غضب). حلم در علم اخلاق، اطمینان و آرامش نفس به گونهای است که قوه غضب انسان را تحریک نکند و او را در سختیهای روزگار مضطرب نسازد.[۴] امامخمینی، همانند ابنمسکویه،[۵] حلم را صفتی نفسانی میداند که از شعب اعتدال در قوه غضب است. این صفت، کنترل نفس را در ناملایمات و اموری که با نفس سازگاری ندارند، به دست میگیرد و باعث به آرامش آن میشود.[۶] در برخی روایات، صفت «سفه»، به معنای سبکمغزی و جهالت، در برابر حلم قرار گرفته است.[۷] امامخمینی، این بیان از روایت را، موافق اعتبار و ریشه لغوی آن میداند؛ زیرا کسی که بر حفظ قوه غضبیه قدرت و بردباری ندارد، دارای سبکمغزی و جهالت است.[۸]
از صفات نزدیک به حلم، «کظم غیظ» (فروبردن خشم) و صبر است. در کظم غیظ شخص با مجاهدت در جایی که غضب او شدت میگیرد، نفس خود را مهار میکند؛ اما شخص حلیم، بدون رنج و مجاهدت این کار را انجام میدهد.[۹] امامخمینی صبر را نیز اظهارنکردن شکایت هنگام ناگواری در عین کراهت باطنی میداند[۱۰] (ببینید: صبر)؛ اما حلم آرامش و طمأنینهای است که نفس با آن از اعتدال بیرون نمیرود.[۱۱] همچنین صبر، نسبت به حلم معنایی اعم دارد و صبر در مصیبت و معصیت و مانند آن را شامل میشود؛ اما حلم، تنها به صبر در حال غضب گفته میشود.[۱۲]
پیشینه
حلم از صفات پسندیدهای است که خداوند خود را به آن وصف کرده است.[۱۳] این صفت در آموزههای ادیان سابق نیز، مدح و ستایش شده است.[۱۴] قرآن کریم از حضرت ابراهیم(ع) با صفت حلیم یاد کرده و او را ستوده است.[۱۵] در منابع روایی نیز بابی به آن اختصاص داده شده است.[۱۶]
افزون بر ابنمسکویه، از علمای اخلاق قرن پنجم که به این صفت حمیده توجه داشته، در کتاب خود[۱۷] به آن پرداخته است، احیاء علوم الدین غزالی[۱۸] و اخلاق محتشمی خواجهنصیرالدین طوسی[۱۹] را میتوان از نخستین کتابهای اخلاقی دانست که بابی به این موضوع اختصاص دادهاند و با استناد به برخی آیات و روایات، آن را بررسی کردهاند. علمای بعدی نیز به بحث و بررسی آن پرداختهاند.[۲۰] امامخمینی نیز به این موضوع توجه داشته، عمده مطالب آن را در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل[۲۱] ذکر کرده است. ایشان پس از تعریف حلم و صفت مقابل آن،[۲۲] راه تحصیل این صفت[۲۳] و ذکر فضایل آن را از طریق آیات و روایات بیان میکند.[۲۴]
فضیلت حلم
صفت حلم، از صفات پسندیده انسانی است که در قرآن[۲۵] و روایات،[۲۶] بسیار ستایش شده است. این صفت از صفات خداوند،[۲۷] پیامبران الهی(ع)[۲۸] و بندگان برجسته خداوند است.[۲۹] البته حلم در خداوند از اوصاف کمالیه و از کمالات مطلق وجود است؛ اما در بندگان از صفات نفسانی است.[۳۰] در بعضی روایات نیز حلم کمال عقل[۳۱] و رفیق و وزیر مؤمن[۳۲] شمرده شده است. امامباقر(ع) نیز شخص حلیم را محبوب خدا معرفی میکند.[۳۳]
علمای اخلاق، حلم را ازجمله شریفترین کمالات انسانی، زینت انسان و سنت پیامبران(ع) میدانند.[۳۴] امامخمینی نیز فضیلت حلم را از صفات کمال و از نظر عقل، معلوم و ثابت دانسته است[۳۵]؛ البته ایشان حلم را در مواردی که به اقدام و شدت نیاز است، مانند ظلم ظالمان و فساد در جامعه در جایی که باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، همچنین در جهاد و مبارزه، امری ناپسند و از صفات رذیله و ناهنجار میشمارد که در حقیقت، این همان صفت خمودی است.[۳۶]
راه تحصیل
علمای اخلاق، با استناد به بعضی روایات،[۳۷] راه تحصیل حلم و بردباری را وادارکردن خود به صبر و بردباری دانستهاند تا بهتدریج در نفس ملکه شود.[۳۸] امامخمینی معتقد است در شریعت، بر تحصیل کمالات اخلاقی تأکید شده است و اینچنین نیست که صفات فطری و جبلی باشند و قابل تغییر نباشند؛ چنانکه بعضی[۳۹] به آن معتقدند. ایشان با استفاده از تحلیل فلسفی، در تبیین این موضوع کوشیده و معتقد است شدت ارتباط میان بدن و روح، به گونهای است که صفات هر یک به دیگری سرایت میکنند؛ بنابراین اگر کسی بر حرکات و سکنات خویش مراقبت کند و با آرامش رفتار کند، کمکم این حالت ظاهری به روح سرایت میکند.[۴۰] ایشان با استناد به روایاتی،[۴۱] بر این باور است که اگر کسی برای مدتی کظم غیظ کند و با زحمت خود را حلیم نشان دهد، سرانجام حلیم شده، این امر تکلّفی و اجباری، برای نفس عادی میشود.[۴۲] البته ایشان استفاده از راههای نامتعارف در تحصیل صفات پسندیده یا رفع صفات ناپسند را نمیپذیرد؛ چنانکه برخی برای دورکردن صفت خوف و سستی از نفس، خود را در مواضع خطر قرار میدهند.[۴۳]
آثار
حلم در قرآن و روایات، سبب آمرزش گناهان،[۴۴] عزت و وقار[۴۵] و پیروزی بر دشمن[۴۶] شمرده شده است. علمای اخلاق نیز به آثار حلم توجه کرده، حلم را موجب رضوان الهی، عزت مؤمنان[۴۷] و افزایش دوستان و یاران[۴۸] دانستهاند. بعضی معتقدند فضیلت حلم به دنبال خود، فضیلت شجاعت و فضیلت عدالت را به همراه میآورد.[۴۹] امامخمینی به صورت پراکنده، به بیان ثمرههای قوه غضبیه و اعتدال در آن پرداخته است. ایشان حلم را سبب حصول وقار در انسان میداند[۵۰] و معتقد است در صورتی که قوه غضبیه، بر پایه عقل و شرع تربیت شود، یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است و موجب سعادت انسان و حفظ نظام عالم و بقای شخص و نوع انسانی میگردد؛ زیرا موجب میشود انسان در برابر ناملایمات طبیعت، از خود حفاظت و دفاع کند؛ اما اگر این قوه به خمودی گرایش پیدا کند، سبب سستی و اقدامنکردن در مواقع ضروری میشود و در مقابل، زیادهروی و افراط در قوه غضبیه نیز موجب ارتکاب معاصی و سقوط در مهالک و در نهایت شقاوت ابدی میگردد.[۵۱] حلم از صفاتی است که سبب میشود انسان دارای سکون و طمأنینه گردد و هیجان غضب خود را کنترل کرده، در صورتی که بر خلاف میل نفسانی او چیزی رخ دهد، از حد اعتدال خارج نگردد.[۵۲] به اعتقاد ایشان به دست آوردن کمالات روحانی، سبب سعادت انسان میشود؛ البته ایشان کسب این کمالات برای نفس را مقصد اصلی نمیداند و تنها مقدمه تحصیل توحید و رویآوردن به خداوند میشمارد.[۵۳]
سیره عملی امامخمینی
صفت حلم چنانکه در سخن امیرالمؤمنین(ع) آمده یکی از صفات لازم و ضروری برای رهبری یک جامعه یا گروه است.[۵۴] امامخمینی به عنوان یک رهبر سیاسی دارای این فضیلت بود[۵۵] و حلم ایشان، در بین شاگردان و اطرافیانش از او رهبر و الگویی عملی ساخته بود؛ آنچنانکه در مقابل اهانتها و جسارتهای دیگران سکوت میکرد.[۵۶] این صفت در برابر مخالفان و کسانی که ایشان را با بدترین آزارهای روحی، تهمتها و توهینها خطاب میکردند، به گونهای چشمگیر، نمایان بود.[۵۷] موارد پرشماری از موضعگیریهای امامخمینی، بیانگر صبر و حلم ایشان در برابر بحرانهای سیاسی ـ اقتصادی و عدم نگرانی از وقایع رخ داده بوده است[۵۸] و از فراوانی حلم چنان بود که اگر صد نفر در مجلس شورا سخنانی میگفتند که ایشان قبول نمیداشت، تا لازم نمیشد، حرفی نمیزد و در برابر آن سکوت میکرد.[۵۹] ایشان در محیط خانواده نیز با بردباری و محبت با اعضای خانواده بهویژه کودکان، برخورد میکرد[۶۰] (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی).
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۱۴۶؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۴۸–۴۹؛ زبیدی، تاج العروس، ۱۶/۱۶۷؛ دهخدا، لغتنامه، ۶/۸۰۶۴–۸۰۶۵.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۹/۴۴.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۲۸۵؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۳۸.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۰۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۴۱.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۹۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۱.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۸.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۸/۹۷، ۱۱۲ و ۹/۱۰۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۴۰۹–۴۱۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۷.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۸۰.
- ↑ بقره، ۲۲۵؛ حج، ۵۹.
- ↑ کتاب مقدس، مزامیر، ب۳۷، ۱۱؛ همان، عهد جدید، متی ب۵، ۵ و ب۱۱، ۲۹.
- ↑ هود(ع)، ۷۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۱۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۹۷.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۰۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۰۹–۱۲۴.
- ↑ خواجهنصیر، اخلاق محتشمی، ۲۶۱–۲۷۱.
- ↑ کاشانی، ۳۵۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۳۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۴۱–۲۴۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۷–۳۸۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۷–۳۶۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۷۹–۳۸۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۲–۳۸۴.
- ↑ صافات، ۱۰۱.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۸۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۴۲۸.
- ↑ اسراء، ۴۴؛ احزاب، ۵۱.
- ↑ هود، ۷۵.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۰۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۲.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۸۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۷۴/۴۲۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۱۲.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۳۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۱۲.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۰۹–۱۱۲؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۴۳.
- ↑ ← غزالی، احیاء علوم الدین، ۸/۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۷۹–۳۸۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۱۲، حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۵/۲۶۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۱–۳۸۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۹.
- ↑ مائده، ۲۷.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۸۷.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۴۲۸.
- ↑ خواجهنصیر، اخلاق محتشمی، ۲۶۱–۲۷۳.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۳۲.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۹۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۷–۳۶۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۸–۳۶۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۳–۴۵۴.
- ↑ بنیفضل، مصاحبه، ۳/۳۰۵.
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۴۰–۴۱؛ توسلی، خاطره، ۳/۳۳۱؛ رجایی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۳۳۱–۳۳۲.
- ↑ فرقانی، خاطره، ۳/۳۲۵–۳۲۷ و ۳۳۱؛ بدلا، خاطره، ۳۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۳۳–۲۳۴ و ۱۳/۲۶۵–۲۶۶.
- ↑ خامنهای، او که بود، ۲۰–۲۱.
- ↑ مصطفوی، خاطره، ۱/۱۶–۱۷.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنمسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق عماد هلالی، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
- ابنمنظور، لسان العرب، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- بدلا، سیدحسین، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- بنیفضل، مرتضی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- توسلی، محمدرضا، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- خامنهای، سیدعلی، او که بود، شخصیت، یاد و راه حضرت امامخمینی، در کلام رهبر انقلاب، تهران، قدر ولایت، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اخلاق محتشمی، تحقیق محمدتقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
- دهخدا، لغتنامه، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- رحیمیان، محمدحسن، در سایه آفتاب، قم، حضور، چاپ هفتم، ۱۳۷۸ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- فرقانی، محیالدین، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مصطفوی، زهرا، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
- احمد فکور افشاگر، «حلم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۶۱۱.