نَفَس رحمانی، وجود عام منبسط بر اعیان ثابته برای تجلی عینی در دانش عرفان.
معنای لغوی و اصطلاحی
نَفَس به معنای نسیم هوای درون و جمع آن انفاس است.[۱] این واژه همچنین به معنای رهایی از رنج و اندوه به کار میرود.[۲] رحمان از اسامی مختص خداوند و به معنای مهربان است.[۳] نفس رحمانی در اصطلاح عرفانی حقیقتی در باطن حقتعالی است که حامل صورت تمام حقایق میباشد و ظهور آن در مرتبه تعین ثانی است.[۴] این حقیقت، نخستین حقیقت حاصلشده از اجتماع اسمای ذاتیه[۵] و انبساط و امتداد وجود بر اعیان ثابته، برای تحقق عینی موجودات است.[۶] امامخمینی تجلی ظهوری فعلی را فیض مقدس و وجود منبسط میداند که به اعتبار بسط و ظهور در مراتب تعینات، نفس رحمانی نامیده میشود.[۷] عرفا در وجه نامگذاری نفس رحمانی گفتهاند این اصطلاح برگرفته از تنفیس کرب (بازگشایی گرفتگی) یا به جهت مشابهت آن با نفس انسانی است.
پیشینه
در قرآن کریم عنوان «وَجهُ الله»[۸] و «الظِّل»،[۹] به نفس رحمانی تفسیر شده است.[۱۰] این واژه برگرفته از روایتی نبوی(ص) است که آن حضرت دربارهٔ اویس قرنی که در یمن زندگی میکرد، فرمود که او نفس رحمان را از جانب یمن مییابد.[۱۱] در برخی دعاها نیز به این حقیقت اشاره شده است.[۱۲]
این بحث یکی از مباحث عرفان نظری است و جایگاه مهمی در هستیشناسیِ عرفانی دارد. عرفا به مدد تحلیل آن، مباحثی چون تشکیک «خاص الخاصی» و قاعده «الواحد» را بررسی کردهاند.[۱۳] در عرفان از نفس رحمانی به نور حق تعبیر شده است که در ذات احدی به نحو کمون و اندماج است و ظهور آن در تجلی احدی الهی به واسطه اسم «الرحمن» میباشد.[۱۴] ملاصدرا نیز با الهامگیری از آموزههای اهل معرفت، نفس رحمانی را انبساط وجود حق در صور امکانی و ظهور شئون الهی دانسته است.[۱۵]
امامخمینی در آثار خود این حقیقت را بیان کرده و انطباق آن با حقیقت محمدیه(ص) و علویه(ع)، مشیت مطلقه و عالم امر را بررسی کرده است.[۱۶] ایشان در جمع میان سخن فلاسفه که صادر اول را عقل اول و سخن عرفا که آن را وجود منبسط و نفس رحمانی میدانند، عقل اول را نخستین تعین وجود منبسط و نفس رحمانی میداند[۱۷] (ببینید: عقل)
حقیقت و مراحل
عارفان نفس رحمانی را به ظهور حق به نَفَس انسانی تشبیه کردهاند و همانگونه که نفس از نهاد انسان بر میآید و با آنکه امری بسیط و بیتعین است، پس از طی مجاری تنفسی و در برخورد با قوابلی همچون حلق، دهان، زبان، دندان و لب که مخارج حروفاند، به حروف تبدیل میشود و با ترکیب آنها کلمات و سپس کلام پدید میآید، ظهور تعینات از حقتعالی نیز از صقع ربوبی با ظهور نفس رحمانی آغاز میشود و با آنکه حقیقتی بیرنگ و بیتعین است، در برخورد با قوابل بیشماری که همان اعیان ثابته و ماهیات موجودات عالماند، حروف وجودی و در پی آن کلمات و کلام وجودی پدیدار میشوند[۱۸] و همانطور که تکلم، صفتی است که آنچه در ضمیر متکلم است آشکار میکند، همه مراتب هستی نیز اسما و صفات حق را آشکار میکنند و از غیب مطلق خبر میدهند؛ پس کل هستی، کلمات الهیاند؛ بنابراین تجلی فعلی حق و تحقق عوالم، تکلم الهی است که با نفس رحمانی انجام میشود.[۱۹]
امامخمینی وجه نامگذاریِ نفس رحمانی، را برگرفته از «تنفیس کرب» میداند؛ به این معنا که خداوند با این فیض از اسمای ذاتی در غیب ذاتی که به جهت نداشتن ظهور، در ضیق و اندماجاند، رفع ضیق و کرب میکند.[۲۰]
عارفان برای نفس رحمانی سه حالت ذکر کردهاند:
- پیش از امتداد؛
- امتداد ایجادی (نفس بسطیافته برای ایجاد)؛
- صورت ممتد. حالت اول نَفَس، در مرتبه تعین اول میباشد که حالت اندماجی دارد؛ حالت دوم نَفَس در مرتبه تعین ثانی میباشد؛ یعنی حالت ایجادی به خود میگیرد و تا زمانیکه ایجاد صورت نگرفته، مرتبه ایجادی و تعین مبدئیت در او موج میزند؛ از اینرو در این مقام، کثرت نسبی است و هنوز از کثرت وجودی خبری نیست. از این مقام به نفس امتدادی تعبیر میشود که در واقع همان اسم جامع «الله» است. حالت سوم نفس در مرتبه تعینات خلقی است؛ یعنی نَفَس از مقام کثرت نسبی به صورت کلمات وجودی در هستی به تفصیل میرسد و تعینات خلقی را به وجود میآورد.[۲۱] از اینرو عارفان حقیقت نفس رحمانی را فیض وجودیِ واحدی میدانند که به واسطه آن، همه تعینات و حروف وجودی عالم ظاهر گشتهاند و نفس رحمانی را به نَفَس انسانی تشبیه میکنند که با حرکتِ آن در مخارج حروف، حروف و کلمات ظاهر میشوند.[۲۲] در حقیقت حقتعالی مطلق به اطلاق مقسمی است و نَفَس رحمانی مطلق به اطلاق قسمی است[۲۳] و اهل معرفت میان لابشرط مقسمی (بشرط لاشیء) و قسمی فرق قائلاند[۲۴]؛ یعنی این حقیقت وجودی نَفَسی، امری بسیط و مطلق است که بساطت و اطلاق آن با بساطتِ اطلاق حقتعالی فرق دارد؛ زیرا بساطت و اطلاق در حقتعالی مقید به قیدی نیست؛ اما در نفس رحمانی مقید به قید عموم است.[۲۵] همچنین ذات حقتعالی فوق سریان است و از همینروی خود سریان و اطلاق (قسمی) نیز جلوهای از جلوههای حقتعالی است.[۲۶]
در دیدگاه عرفا، نفس رحمانی حقیقتی است که تمام تعینات را دربر گرفته و در تمام مراتب حضور دارد، لکن محققان دربارهٔ دامنه ظهور نفس رحمانی اختلاف نظر دارند. برخی ریشه نفس رحمانی را همان تعین اول میدانند.[۲۷] در برابر، گروهی آن را در مرتبه تعین ثانی قرار میدهند.[۲۸] این دیدگاههای مختلف دربارهٔ نفس رحمانی، در برخی موارد ناشی از عدم استقرار اصطلاح است؛ یعنی در آثار برخی عرفا[۲۹] گاه یک اصطلاح برای چندین معنا به کار میرفت که سبب ابهام و تشویش در اصطلاح میشد؛ اما بعدها برخی عرفا در آثار خود کوشیدند تا هر اصطلاحی را در معنای خاص به کار برند.[۳۰]
امامخمینی نفس رحمانی را دارای دو جهت ظهوری و بطونی میداند که به حسب باطن بسیط و ناشی از فیض اقدس و مقام احدیت است و به جهت ظاهرش مرتبط با ماهیات و واسطه میان حق و خلق است و خود به نسبتی که با ماهیات دارد مقید نمیشود و بر صرافتِ اطلاق در ذاتش باقی است. این حقیقت علاوه بر جهت سریانش در تعینات خلقی، به حسب باطنش به اعتبار ظهور در کثرات اسمائی ذاتی نیز نفس رحمانی خوانده میشود.[۳۱] بنابر نظر ایشان عقل اول، نخستین تعینی است که از نفس رحمانی در قوس نزول ظاهر میشود.[۳۲]
امامخمینی بر مبنای مشرب حکمت متعالیه و بنابر وحدت تشکیکی وجود، حقیقت هستی را به سه مرتبه ذات احدی، وجود منبسط (وجود مطلق و فعل حق) و وجودات مقیده (اثر حق) تقسیم میکند[۳۳]؛ اما بر مبنای نظریه وحدت شخصی وجود، حقیقت هستی سه مرتبه ندارد، بلکه حقیقت وجود منحصر در ذات واجبتعالی است و آنچه نفس رحمانی یا وجود منبسط خوانده میشود، تنها ظهور آن حقیقت واحد وجود است.[۳۴] از اینرو وجود منبسط، وجود ربطی، بلکه عین ربط است[۳۵] (ببینید: وجود رابط)
ایشان گفته کسانی که نفس رحمانی را ظل و سایه اسم «رحمن» و رحمت رحمانیه را افاضه وجود منبسط میدانند،[۳۶] نمیپذیرد و باور دارد نفس رحمانی ظل و سایه اسم جامع «الله» و رب انسان کامل است که محیط بر اسم رحمن و رحیم است؛ از اینرو این دو اسم در بسمله تابع اسم «الله» آورده شدهاند.[۳۷]
کاربردهای نَفَس رحمانی
اهل معرفت به اعتبارهای مختلف، تعبیرهای گوناگونی از نَفَس رحمانی به دست دادهاند:
وجود عام منبسط
به اعتبار اینکه نخستین پرتو حقیقیِ وجود حقتعالی است که با انبساط خود عموم مظاهر را رنگ هستی بخشیده است[۳۸]؛
صادر اول
از جهت اینکه نخستین صادر از حقتعالی در عالم خلق و امر محسوب میشود[۳۹]؛
جوهرالجواهر
از جهت اینکه نفس رحمانی، حقیقتی واحد است که جوهریت همه جواهر به واسطه جوهریت اوست[۴۰]؛
هیولای اولی
از جهت اینکه قابل همه صورتهای موجود در عالم است و همه تعینات را میپذیرد؛ هرچند هیولای اولای عرفانی به عالم ماده مربوط نیست و مثل هیولا و ماده در فلسفه، قوه محض نیست[۴۱]؛
رَقّ منشور
از جهت اینکه نفس رحمانی پرده آویختهای است که نقوش همه عالم اعم از مجردات و مادیات بر آن ثبت و رسم شده است[۴۲]؛
تجلی ساری
به دلیل اینکه نفس رحمانی تجلی وجودی است که در همه اجزای عالم جریان و سریان دارد؛ در عین حال مطلق است و رنگ تعینات را نمیپذیرد و بیرنگ و بیتعین است[۴۳]؛
امالکتاب مسطور
به دلیل مادهبودن برای همه موجودات.[۴۴]
امامخمینی اصطلاحاتی مانند وجود منبسط،[۴۵] فیض مقدس، نفخ ربوبی، مشیت مطلقه، حضرت حجاب اقرب، مقام رحمانیت و رحیمیت، برزخیت کبری، حقیقت محمدیه و علویه، حضرت عماء، هیولای اولی، مقام تدلی، مقام ادنی، مقام قیومیت،[۴۶] حقّ مخلوقبه،[۴۷] رحمت واسعه،[۴۸] کلمه «کن» وجودی، امرالله،[۴۹] فیض منبسط، قاب قوسین، تجلی ساری، نور مرشوش، رق منثور، کتاب مسطور و وجه الله الباقی[۵۰] را منطبق بر نفس رحمانی میداند. البته ایشان اصطلاح «مقام أو أَدنی» را مرتبه بالاتر از این حقیقت میشمارد[۵۱] و آن را وصول به تجلی اول، مقام احدیت و فیض اقدس میداند. بنا بر نظر ایشان میتوان منشأ آن را در تجلی اول گسترش داد.[۵۲]
از نفس رحمانی به «طبیعت کلیه» نیز تعبیر میشود[۵۳]؛ اگرچه این اصطلاح نزد بزرگان عرفان و حکمت یکسان نیست. طبیعت کلیه نزد حکما امری جسمانی است که در عناصر و اجسام، ساری و با ماده قرین است و از این ماده به هیولی تعبیر میشود که امری جوهری و قوه محض است[۵۴]؛ اما در مشرب اهل عرفان به نفس رحمانی از آن جهت که مبدأ فعل (به جهت اظهار تعینات) و مبدأ انفعال (به اعتبار تقیدش به تعینات) است، طبیعت کلیه گفته میشود و از آنجاکه نفس رحمانی مقام قابلیت نسبت به فیض اقدس دارد و همه صورتها و شکلها و فعل و انفعالها را میپذیرد[۵۵] و در عقل، عقل و در نفْس، نفْس و در آسمان، آسمان است،[۵۶] از آن به هیولای اولی و مادةالمواد عالم تعبیر میشود.[۵۷]
نفس رحمانی از نگاه شریعت
در نگاه عارفان مطابقت ظواهر آیات الهی و روایات با مبانی عرفانی، دلیلی مستقل بر صدق مدعای آنان بر این مبانی است.[۵۸] بر این اساس برخی اهل معرفت سعی در تطبیق نفس رحمانی و وجود منبسط به عنوان یک اصطلاح عرفانی با متون دینی داشتهاند.[۵۹]
امامخمینی در آثار خود کوشیده است نفس رحمانی (وجود منبسط) را با برخی آیات الهی و روایات تطبیق و تفسیر کند؛ ازجمله:
۱. «أَلَمْ تَرَ إِلی رَبِّک کیفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکناً»[۶۰]
امامخمینی با استناد به این آیه به جلوهگری و ظهور سریانی نفس رحمانی و وجود منبسط پرداخته و بر این باور است که وجود منبسط، ظلی هستینماست که چیزی جز یک سایه نیست. البته عدم بحت نیست، بلکه عدمی است که مربوط به نور بوده و اضافه به آن دارد[۶۱] و این وجود منبسط ظل رب است.[۶۲]
۲. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۶۳]
طبق این آیه از حقتعالی یک تجلی فعلی نوری و وجود منبسط اطلاقی صادر شده و این وجود منبسط سِعی و ربطی، دارای اشد مراتب حضور بوده و معلوم و علم تفصیلی او شمرده میشود.[۶۴] امامخمینی با ابطال ماهیات و حدود از ناحیه علت بر این باور است که وجود منبسط همان وجود فیض مقدس اطلاقی است که به تمام حیثیت، معلول است بدون اینکه حیثیت دیگری ورای حیثیت معلولی داشته باشد[۶۵] و به واسطه تابش آن نور اشراقی، موجودات عالم طالع و ساطع گشتهاند و این موجودات همه عین آن نور (وجود منبسط) هستند و از آنجاکه آن نور با محدود شدن در حدود و ماهیات، متعدد و متکثر شده است، پس موجودات عالم عین آن اضافه اشراقی هستند و این اضافه قوام هر ظهوری است؛ اما به اعتبار اینکه برزخ البرازخ بین مرتبه خفای مطلق (غیب الغیوب) و موجودات مقیده میباشد، به آن اضافه اشراقی گویند.[۶۶] البته این نور خود جلوهای از نور حق است[۶۷]؛ ۳. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کلَّ شَیءٍ حَی»[۶۸]
مراد از آب، وجود منبسط است که در اصطلاح عرفانی از آن به نفس رحمانی تعبیر میشود[۶۹] و این نفس اضافه اشراقی حقتعالی است که زمین تاریک را روشن و فیض مقدسی است که به واسطه آن استعدادها روشن میشود و آب زندگانی است که ساری در همه چیز است.[۷۰]
۴. «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»[۷۱]
اول چیزی که از حضرتِ جمع الهی صادر و ظاهر شد، امر الهی بود که همان وجود عام منبسط است.[۷۲]
۵. «فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۷۳]
وجود منبسط همان وجه باقی حق است که از واجبتعالی صادر شده است و همه موجودات در آن فانی هستند.[۷۴]
۶. «کلُّ شَیءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهَهُ»[۷۵]
این آیه در بیان بطلان ذاتی ممکنات است؛ یعنی همه چیز جز وجه الهی هالک و نابود است. وجه الهی همان فیض بیکران و وجود منبسط است.[۷۶] پس هلاکت، استحقاق نداشتن وجود برای ممکنات است که بویی از وجود به مشامشان نرسیده است[۷۷] و وجه باقی پس از استهلاک تعینات و فنای ماهیات، همان وجود منبسط و جهت وجوبی حق است.[۷۸]
۷. «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»[۷۹]
مراد از امر وجود منبسط است و مراد از خلق کثرت و تعینات است[۸۰].
۸. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[۸۱]
این آیه در بیان سریان نفس رحمانی است.[۸۲] ازجمله روایات در این باب، «خَلَقَ اللهُ المشیة بنفسها ثم خَلَقَ الاشیاءَ بالمشیة»[۸۳] است؛ یعنی مقصود از مشیت همان فیض اشراقی و وجود منبسط است که نور آسمانها و زمین است.[۸۴] بنابر تحقیق ارباب سلوک و طریقت، در تمام مراتب خلقی جز یک مشیت الهی موجودی نیست و این موجود از همه تعینات مجرد و دارای وحدت ظلی است؛ اما تعینات، بوی وجود به مشامشان نرسیده و همگی سراب و خیال اندر خیالاند.[۸۵]
صادر اول بودن نفس رحمانی
غالب عرفا و حکما طبق قاعده «الواحد» معتقدند از واحد جز واحد صادر نمیشود[۸۶] (ببینید: قواعد فلسفی)
اما در مصداق این قاعده اختلاف دارند؛ ولی عارفان مسلمان در این قاعده تحولی ایجاد کردهاند؛ یعنی واژه صدور را در فضای عرفانی به معنای ظهور و تجلی دانستهاند.[۸۷] حکما، عقل اول را مصداق این حقیقت میدانند[۸۸]؛ ولی عرفا وجود نفس رحمانی را مصداق این حقیقت میشمارند.[۸۹] امامخمینی بر مبنای وحدت شخصی وجود، صادر نخستین را که همان فیض منبسط است تنها مظهر و مجلای نخستین مرتبه ذات احدی میداند و بر این باور است که صدور و صادر با ذوق عرفانی مطابق نیست بلکه صدور، عین ظهور میباشد و در دار هستی یک هویت صرف بیش نیست،[۹۰] بلکه عارفان از صدور به ظهور و تجلی تعبیر میکنند؛ زیرا بنابر وحدت شخصیه غیر از وجود حقتعالی، وجودی نیست که متصف به صدور و ایجاد شود.[۹۱] امامخمینی مانند دیگر عارفان[۹۲] براین باور است عقل اول از آنجاکه وجودی محدود و صاحب ماهیت است، نمیتواند صادر اول باشد و ممکن نیست از وجود نامحدود و بسیط، وجود محدود صادر شود، بلکه نخستین صادر از حق، وجود سعی بسیط است که وجودی عام و فراگیر دارد و سراسر هستی را دربر میگیرد.[۹۳] ایشان براین باور است که وجود یک وحدت شخصی دارد و مراتب وجود از عقل اول تا هیولای اولی، ظهور و تعینات آن است؛ بنابراین حقیقت وجود امری بسیط و گسترده است که وجود منبسط نام دارد و آن فعل حقتعالی است.[۹۴]
بنابر نظر امامخمینی فرقی میان وجود منبسط و مبدأ آن وجود ندارد، مگر اینکه وجود منبسط مخلوق اوست؛ پس همانطور که اوصاف کمالیه حق در مصداق، عین وجود است، اوصاف کمالیه وجودِ منبسط هم عین وجود است؛ بدون اینکه از جهت وحدت مصداقی فرقی در کار باشد.[۹۵] بنابراین از هیچ جهت با مبدأ اعلی فرقی ندارد، مگر اینکه کمال وجود منبسط تنزلی است و کمال مبدأ کامل، تمام بلکه فوق تمام است و از این جهت که وجود منبسط، صرف ربط و تعلق به مبدأ است و به تمام هویت نیازمند حقتعالی است، مرتبه ناقص و نازل حقتعالی است.[۹۶]
امامخمینی در پاسخ به این محذور که اگر وجود منبسط عین حقتعالی باشد، دیگر نمیتواند امر و فعل حقتعالی باشد و اگر وجود منبسط غیر حقتعالی باشد، علم به آن در مرتبه ذات نخواهد بود، بر این باور است که وجود منبسط، وجه حق و وجودی صرف تعلق و عین ربط است و در وجود، مستقل نمیباشد و دارای معنای حرفی است؛ چنین وجودی هیچ حکمی ندارد؛ زیرا خودش در موضوعیت مستقل نیست تا موضوع حکمی قرار داده شود و چون حقتعالی در وجود تمام و فوق تمام است، علم او به اشیا با توجه به این قضیه است که او صرف الوجود و مجرد از مجالی و مظاهر است و با بساطتی که دارد همه وجودات به نحو اعلی برای او حاضر است؛ زیرا ذات برای ذات حاضر و غیر منفک از خود است؛ به گونهای که علم به غیر در این حضور، منطوی و مندمج است؛ از اینرو چیزی از حیطه وجودی او خارج نیست.[۹۷]
ویژگیهای نفس رحمانی
امامخمینی مانند دیگر عارفان[۹۸] برای نفس رحمانی ویژگیهایی ذکر کرده است، ازجمله:
- نفس رحمانی نخستین ظهور فعلی است که از ذات الهی نشئت میگیرد[۹۹]؛
- نفس رحمانی مانند حق اول دارای بساطت و احدیت ذاتی است و خود به نسبتی که با ماهیات دارد، مقید نمیشود[۱۰۰]؛
- این حقیقت دارای دو مقام است:
مقام بیتعینی و وحدت که بهخودیخود تجلی ذاتی حق است و ذاتش در آن مستهلک است. به این اعتبار هیچ نحو ظهور و حکمی ندارد (ببینید: عماء)
دیگری مقام کثرت و تعین به صورت خلق و امر است که مقام ظهور و سریان اوست. نفس رحمانی با این مقام اخیر، مرتبط با خلق است و ممکنات مترتب بر اویند[۱۰۱]؛
- این حقیقت فعل الهی است که با اشیا معیت قیومیه دارد[۱۰۲] و تمام کثرات هستی، تعینات و شئون آن هستند.[۱۰۳] سراسر هستی همان نفس رحمانی است که به صورتهای متعدد درمیآید و از همین ویژگیِ نفس به «سریان در اشیا» یاد میشود[۱۰۴]؛
- نفس رحمانی، جوهر و اصل هستیِ مراتب عالم است و قوام مراتب خلقی و امریِ عالم به اوست. هرچند نفس رحمانی در نسبتش با عوالم هستی جوهرالجواهر و دارای استقلال است، در نسبتش با ذات حق، قائم به حق و عرض و غیر مستقل است[۱۰۵]؛ بنابراین تعینات که ظهور آن حقیقت مطلقاند، قیام به ذات خود ندارند، بلکه قائم به این نَفَساند و خود نَفَس، جوهر و تعینات، اعراض آن میباشند؛ از این جهت امامخمینی مانند دیگر عارفان[۱۰۶] عالم را مجموع اعراض میدانند.[۱۰۷]
پانویس
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ۶۱۷.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۲۳۶؛ طریحی، مجمع البحرین، ۴/۱۱۷.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۲۳۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۶۹.
- ↑ کاشانی، لطائف الاعلام، ۵۶۷.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۳۶۹.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۹۵، ۴۱۳ و ۷۳۵–۷۳۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ بقره، ۱۱۵؛ رحمن، ۲۷.
- ↑ فرقان، ۴۵؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۸۴؛ فناری، مصباح الانس، ۶۶۱.
- ↑ احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة، ۱/۵۱.
- ↑ سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ۵۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۹۴؛ قونوی، مفتاح الغیب، ۲۰–۲۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۵؛ رحیمیان، تجلی و ظهور در عرفان نظری، ۲۲۹–۲۳۹.
- ↑ کاشانی، شرح منازل، ۶۷۳–۶۷۴.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۱۰.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۳ و ۴۵؛ امامخمینی، تعلیقات، ۱۶۲ و ۲۹۲.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۹ و ۶۵–۶۶.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۵–۵۷؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۴۷.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۹۵ و ۷۳۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۱۶۰.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۵–۵۷؛ فناری، مصباح الانس، ۳۷۰–۳۷۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۹۴–۳۹۵.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۶؛ فناری، مصباح الانس، ۳۳۳.
- ↑ ملاصدرا، ایقاظ النائمین، ۷؛ آشتیانی، مقدمه تمهید القواعد، ۱۲۵.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۶؛ فناری، مصباح الانس، ۳۳۳.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۳۳۲–۳۳۳؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۲۱۵.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان، ۱۲۰–۱۲۱؛ فناری، مصباح الانس، ۳۷۰–۳۷۱.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۷۹؛ فناری، مصباح الانس، ۳۱۶.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان، ۱۲۰–۱۲۱.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۴۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۵–۴۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۹–۱۰۰؛ امامخمینی، تعلیقات، ۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۵–۲۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۷ و ۲/۲۰۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۲۸۷–۲۸۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۷ و ۲/۲۷۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۸ و ۶۶–۶۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۲۸۷–۲۸۸.
- ↑ ملکی تبریزی، اسرار الصلاة، ۳۴۵–۳۴۶.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۴۷–۴۸.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۳۶۶–۳۷۲.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۹۱–۱۹۳.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۱۵۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۳۷؛ امامخمینی، تعلیقات، ۱۶۲.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۳ و ۷۹۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۲۸–۳۲۹.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۳؛ فناری، مصباح الانس، ۳۶۱.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۹۲و ۳۶۱.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۳۶۱.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۵؛ امامخمینی، تعلیقات، ۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۳.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۱۳۲ و ۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۳ و ۸۷۷–۸۷۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۵۹؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۵۶۵–۵۶۷.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۷۷–۸۷۹؛ امامخمینی، تعلیقات، ۵۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۸۱ و ۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۷۵ و ۶۰۶.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۶–۱۷؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۲۶۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۴۰۲ و ۴۱۶؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۶؛ ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۲۹۶.
- ↑ فرقان، ۴۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۲.
- ↑ نور، ۳۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۷۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۱۹–۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۲.
- ↑ انبیاء، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۳۸؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰.
- ↑ قمر، ۵۰.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۴.
- ↑ بقره، ۱۱۵.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۴؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۸–۱۹.
- ↑ قصص، ۸۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۸–۱۹ و ۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۱.
- ↑ اعراف، ۵۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۴۰؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۶.
- ↑ حجر، ۲۹.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۶.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۸–۹۹.
- ↑ قونوی، مفتاح الغیب، ۲۰–۲۱.
- ↑ قونوی، النصوص، ۷۴؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۵۶۱.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۰۲–۴۰۵.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۹۱–۱۹۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۹۲–۱۹۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۶–۱۸۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۷ و ۲۴۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۴–۶۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۷۸–۱۸۰.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ قونوی، النصوص، ۷۸؛ فناری، مصباح الانس، ۱۹۱–۱۹۲.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۹–۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۵–۴۶؛ امامخمینی، تعلیقات، ۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۱۶۲.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۸–۹۹ و ۱۱۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۱۶۲.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۲۵؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۹۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات، ۲۸–۲۹ و ۱۷۲.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه تمهید القواعد، تألیف ابنترکه، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
- ابنترکه، صائنالدین، تمهید القواعد، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا؛ همو، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- رحیمیان، سعید، تجلی و ظهور در عرفان نظری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح الاسماء الحسنی، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- طریحی، مجمع البحرین، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، تصحیح، سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- قونوی، صدرالدین، مفتاح الغیب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- قونوی، صدرالدین، النصوص، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، ایقاظ النائمین، تحقیق محسن مؤیدی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، بیتا؛ ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م؛ ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- ملکی تبریزی، میرزاجوادآقا، اسرار الصلاة، ترجمه رضا رجبزاده، تهران، پیام آزادی، چاپ هشتم، ۱۳۷۲ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
- باقر صاحبی، نَفَس رحمانی، دانشنامه امامخمینی، ج۱۰، ص۶۹–۶۲.