جبهه ملی ایران، تشکلی فراگیر برای مبارزات سیاسی با گرایش ملی.
مفهومشناسی
جبهه واژهای عربی است که در اصل به معنای پیشانی انسان و غیر آن است[۱] و کاربرد آن در گروه اعیان و گروه جلودار از مردم یا اسبان که چارپایانی برگزیده هستند، از همینرو میباشد.[۲] این واژه که به معنای گروهی از مردم نیز آمده است.[۳] در اصطلاح به فعالیت مشترک سیاسی، اقتصادی و اجتماعی احزاب و گروههای سیاسی گفته میشود که اعضای آن در یک گروه با عقاید مختلف در یک موضع سیاسی به اتفاق نظر میرسند.[۴]
حضور طیف گسترده گرایشها در جبهه، فرق مهم این تشکل با حزب است.[۵] جبهه ملی ایران نیز شکلیافته از جناحهای مختلف بود که گفته شده از جهت فکری از جریان چپ تاراست مذهبی را دربر میگرفت.[۶] این جبهه که برخاسته از قشر روشنفکر مجلس پانزدهم بود، در سال ۱۳۲۸ در ایران تشکیل شد و اعضای آن در صدد مبارزات سیاسی و استقلالطلبانه در قالب این تشکل برآمدند.[۷] آنان از آغاز فعالیت، ملیگرایی را سرلوحه کار خود قرار دادند.[۸]
گفته شده است صفت (ملی) در این تشکل نه به معنای ناسیونالیست بودن (در معنای افراطی و غربی آن)، بلکه به معنای انتساب آن به مردم و وابستگینداشتن به بیگانه بیان شده است؛[۹] چنانکه اندیشه آنان بیشتر آزادیبخشی و برداشتن سلطه استعمار و امپریالیسم و ایجاد دولتهای ملی شمرده شده است.[۱۰]
فرایند تشکیل جبهه ملی ایران
پس از تنظیم لایحه الحاقی نفتی میان نویل گس (نماینده شرکت نفت ایران و انگلیس) و عباسقلی گلشائیان (وزیر دارایی و سرپرست هیئت ایرانی) در سال ۱۳۲۸، معروف به قرارداد (گسـگلشائیان) دولت محمد ساعد مراغهای در صدد تشکیل مجلسی بود تا تصویب این لایحه را تضمین کند؛ به همین منظور آشکارا در انتخابات دخالت کرد.[۱۱] دخالت آشکار مأموران دولتی در نتیجه انتخابات، و اختیارات غیر قانونی محمدرضا پهلوی، سبب شد محمد مصدق رهبریِ مخالفان را عهدهدار شود و با دعوت از مدیران روزنامه و برخی نمایندگان اقلیت دوره قبل مجلس به خانه خود، به موضوع رسیدگی کند و اعتراضات خود را با تحصن نمایان سازد؛[۱۲] اما با بیاعتنایی پهلوی، تحصنِ همراه با اعتصاب غذای معترضان نتیجهای در پی نداشت. مصدق پس از پایان تحصن، ۲۷ مهر ۱۳۲۸، با صدور اعلامیهای انتخابات را غیر قانونی خواند[۱۳] و بر ادامه تلاش برای دفاع از حقوق ملت و تعیین دولت بیطرف در انتخابات آزاد تأکید کرد.[۱۴]
معترضان با برگزاری جلسهای در خانه مصدق، در اول آبان ۱۳۲۸ ضمن تأکید بر حفظ وحدت و ایجاد تشکلی به نام جبهه ملی، در اعلامیهای رسماً اعلام موجودیت کردند.[۱۵] از اعضای برجسته جبهه ملی میتوان به محمد مصدق، کریم سنجابی، الّلهیار صالح، سیدعلی شایگان، محمود نریمان، سیدحسین فاطمی، مهدی بازرگان، مظفر بقایی، حسین مکی، خلیل ملکی و محمد نخشب اشاره کرد.[۱۶] از این جمع مصدق رئیس جبهه ملی، مکی دبیر آن، فاطمی سرپرست کمیسیون تبلیغات و روزنامه باختر امروز شد که متعلق به او بود.[۱۷]
مهمترین جناحهای تشکیلدهنده جبهه ملی را میتوان جناح چپ زحمتکشان به رهبری مظفر بقایی، حزب ایران، جناح راست محافظهکار (شامل بازاریان بزرگ، زمینداران و افسران عالیرتبه ارتش) و جناح مرکزی (شامل مصدق و یاران نزدیکش) نام برد.[۱۸] وجود گروههای مختلف با افکار ملی مذهبی و غیر مذهبی در کنار هم، به دلیل آنکه اعتقاد و اندیشه یکسانی نداشتند، بر مسائل آینده جبهه ملی تأثیر گذاشت و موجب مشکل شد.[۱۹]
اساسنامه جبهه ملی در آبان ۱۳۲۸ تصویب شد. ازجمله مهمترین اهداف و مواضع آن عبارت بودند از:
- معرفی اسلام به عنوان رکن اساسی عقاید ملت ایران.
- اجرای آزادیهای فردی، اجتماعی، عقیدتی و مبارزه با تجاوز به حقوق افراد و اجتماعات.
- تأکید بر سیاست مستقل خارجی و توجه به منشور ملل متحد و دوستی با همه ملل جهان.
- مخالفت با دخالت بیگانگان در امور کشور و تلاش در جهت اعتلای آزادی، استقلال و دموکراسی.
- تأکید بر حراست از دستاوردها و میراث ملی بومی و فرهنگی کشور.
- مبارزه با هر نوع سیاست استعماری و موافقت با فرهنگ غربی، تا آنجا که سودمند باشد.
- موافقت با اقتصاد لیبرال و آزاد؛ همچنین موافقت با واگذاری بیشتر بخشهای اقتصادی به مردم، به جز بخشهای حیاتی (نفت و انرژی).
- مخالفت با حجاب اجباری.[۲۰]
فعالیت جبهه ملی در چارچوب سلطنت پهلوی بود و اعضای آن خواستار تشکیل حکومت مشروطه سلطنتی بدون دخالت شاه در امور مملکت و حضور وی به صورت تشریفاتی بودند. اعضای جبهه، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و براندازی رژیم پهلوی، بر مبارزه مسالمتآمیز برای رسیدن به خواست مردم تأکید میکردند.[۲۱] مؤسسان آن، همچنین خواستار جدایی دین از سیاست بودند.[۲۲] دوران فعالیت پرفراز و نشیب سیاسی جبهه ملی را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد:
جبهه ملی اول
پس از ترور عبدالحسین هژیر، نخستوزیر (عامل اصلی تقلب در انتخابات شانزدهم) به دست فداییان اسلام در ۱۳ آبان ۱۳۲۸[۲۳] و ابطال انتخابات، در انتخابات مجدد در فروردین ۱۳۲۹، محمد مصدق، مظفر بقایی، حسین مکی، محمود نریمان، سیدعلی شایگان، عبدالقدیر آزاد، الّلهیار صالح و سیدابوالقاسم کاشانی پیروز شدند و با تشکیل فراکسیون پارلمانی جبهه ملی در مجلس شانزدهم به رهبری مصدق،[۲۴] توانستند تحولات سیاسی کشور را تحت نفوذ خود درآورند و تلاشهای دربار در جهت کسب قدرت بیشتر و تصویب بسیاری از لوایح مرتبط با قرارداد الحاقی (گسـگلشائیان) را نقش بر آب کنند؛[۲۵] سرانجام با پیگیریهای مداوم و مبارزه جدی برای ملیکردن نفت، این خواسته در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، باوجود روحیه محافظهکاریِ مجلس به تصویب رسید.[۲۶] (ببینید: ملیشدن صنعت نفت)
پس از آن در اردیبهشت ۱۳۳۰، مصدق به نخستوزیری منصوب شد؛ ولی به دلایلی چون تعداد اندک اعضای جبهه ملی در دولت،[۲۷] انتخاب برخی اعضای دولت قبل در دولت جدید و مشورتنکردن مصدق در تصمیمات خود با اعضای جبهه[۲۸] برخی از مسئولان جبهه از او انتقاد کردند و این مسئله زمینهساز بروز برخی اختلافات در جبهه ملی[۲۹] ازجمله جدایی مظفر بقایی شد که او را وارث رهبری جبهه میدانستند.[۳۰]
سرانجام مصدق با توجه به شرایط و افزایش اختلافات با دربار و مجلس از سمت خود استعفا کرد؛[۳۱] ولی پس از قیام ۳۰ تیر، دوباره به نخستوزیری رسید.[۳۲] قیام ۳۰ تیر باوجود آنکه نقطه اوج قدرت جبهه ملی بود، آغاز افول آن نیز به حساب میآید؛ زیرا پس از آن، گروهها در صدد کسب منافع بیشتر برای خود برآمدند.[۳۳] و جبهه ملی به دو گروه طرفدار و مخالف مصدق تبدیل شد،[۳۴] نبود تشکیلات مناسب و نبود اهداف مشترک.[۳۵]
همچنین رویگردانی رهبران و حامیان جبهه ملی، همچون بقایی، مکی و کاشانی که در آغاز سازماندهی حمایت از نهضت مؤثر بودند، ضربه سنگینی بر پیکره جبهه ملی وارد کرد.[۳۶] اعتبار مصدق نزد روحانیت و مردم را کاهش داد و پیوند وی با جبهه ملی و جامعه را تضعیف کرد.[۳۷] و زمینهساز اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گردید.[۳۸] در نهایت با پیروزی کودتاگران و تسلیم مصدق، دوران ۲۸ ماهه نخستوزیری وی به پایان رسید و پرونده نخستین جبهه ملی نیز بسته شد[۳۹] و شایگان، فاطمی، کاظم حسیبی، احمد رضوی، احمد زیرکزاده، داریوش فروهر و دیگران که تا پایان با مصدق بودند، بازداشت یا تبعید شدند[۴۰] و فاطمی نیز به دلیل مواضع ضد سلطنتی و ایستادگی بر عقیدهاش در دادگاه نظامی محکوم به اعدام شد.[۴۱] مصدق در پاییز ۱۳۳۲ محاکمه و به سه سال حبس محکوم و پس از گذراندن دوران محکومیت به احمدآباد کرج تبعید شد.[۴۲]
جبهه ملی دوم
با تغییرات سیاسی و ملایمشدن فضای کشور در سال ۱۳۳۹ رهبران سیاسی از فرصت پیشآمده استفاده کردند[۴۳] و عدهای از همکاران مصدق ازجمله نیروهای وابسته به جبهه ملی[۴۴] همچون غلامحسین صدیقی، باقر کاظمی، مهدی بازرگان، داریوش فروهر، سیدمحمدعلی کشاورز صدر، شاپور بختیار، محمدعلی خنجی، مسعود حجازی، یدالله سحابی، سیدمحمود طالقانی[۴۵] سیدرضا زنجانی و سیدضیاءالدین حاجسیدجوادی[۴۶] پس از برگزاری جلساتی، در ۲۳ تیر ۱۳۳۹ تجدید فعالیت جبهه ملی را اعلام کردند.[۴۷] هرچند مصدق رهبر مورد علاقه ملیها بود، اما به دلیل مراقبت نیروهای امنیتی نمیتوانست رابطه مستقیم با اعضا داشته باشد؛[۴۸] به همین دلیل رهبری جبهه ملی تا سال ۱۳۴۲ به دست سه نیروی نهچندان مطرح، بختیار، خنجی و حجازی افتاد.[۴۹]
پس از روی کارآمدن دولت علی امینی در اردیبهشت ۱۳۴۰ که در دولت اول مصدق وزیر اقتصاد بود،[۵۰] (ببینید: علی امینی) شرایط مطلوبی برای جبهه ملی ایجاد شد.[۵۱] وی با درخواست جبهه ملی برای گردهمایی در میدان جلالیه(پارک لاله) موافقت کرد که نقطه اوج فعالیتهای جبهه ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد به شمار میرفت.[۵۲] هرچند این امر دوباره نشانههایی از ضعف تشکیلاتی و راهبرد جبهه ملی را به نمایش گذاشت.[۵۳]
تفاوت دیدگاه دو جریان جبهه دوم در موضوعات مختلف، ازجمله جدایی دین از سیاست[۵۴] سبب جدایی چند تن از اعضا و شکلگیری (نهضت آزادی ایران) در اردیبهشت ۱۳۴۰ شد.[۵۵] (ببینید: نهضت آزادی ایران) اعضای جبهه ملی در زمان نخستوزیری امینی در سال ۱۳۴۰، به دلیل اشتباههای سیاسی[۵۶] اختلافهای داخلی و نبود راهبردی منسجم، نتوانستند از این فرصت در جهت بهبود شرایط خود استفاده کنند؛ همچنین آنان حاضر به همکاری با امینی نشدند،[۵۷] که سبب تضعیف وی و جبهه ملی، همچنین زمینهساز برکناری امینی شد[۵۸] و فرصتی برای محمدرضا پهلوی ایجاد کرد تا به قدرت بیشتری دست یابد.[۵۹]
نخستین کنگره جبهه ملی دوم در دی ۱۳۴۱ به ریاست اللهیار صالح[۶۰] نیز که یکی از بزرگترین اجتماعات سیاسی مردم پس از کودتا بود، بدون نتیجه مشخصی به پایان رسید.[۶۱] جبهه ملی که در انتخابات مجلس بیستم و جانشینی امینی نیز ناموفق بود،[۶۲] پس از اعتراض به نبود آزادی و مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی[۶۳] در بهمن ۱۳۴۱، با بازداشت بسیاری از اعضای شورای رهبری خود روبهرو شد[۶۴] این افزایش فشار بر مخالفان حکومت[۶۵] باعث شد پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به رهبری امامخمینی، جبهه ملی نتواند نقش چندانی ایفا کند؛[۶۶] حتی رهبران جبهه ملی در محکومکردن یا نکردن سرکوب قیام ۱۵ خرداد نیز اختلافنظر داشتند.[۶۷]
با این حال، براساس اسناد ساواک، در آغاز سال ۱۳۴۲ و پس از حادثه فیضیه، اعضای جبهه ملی با هماهنگی برای اعتصاب، برقراری ارتباط با قم و دیدار با امامخمینی، این حادثه را محکوم کردند؛[۶۸] همچنین پس از دستگیری امامخمینی، برای تصمیمگیری درباره محکومساختن دستگیری، تشکیل جلسه داده و اعلامیه صادر کردند. برخی از این اسناد نشاندهنده برخی اظهارنظرها درباره استفاده جبهه ملی از موقعیت روحانیت در شرایط پیشگامی آنها در مبارزه نیز هست.[۶۹]
پس از آزادی امامخمینی در فروردین ۱۳۴۳ نیز، اعضای جبهه ملی در سفر به قم، با ایشان دیدار کردند و در جشن مدرسه فیضیه حضور داشتند[۷۰] البته همراهی جبهه ملی با امامخمینی، کامل نبود و با وجود مخالفت با برخی دیدگاههای امامخمینی در اعلامیهها، همراهی با روحانیت در آن مقطع را به مصلحت میدانستند.[۷۱] سرانجام اختلافات داخلی، مقدمه انحلال جبهه ملی دوم را فراهم کرد.[۷۲]
امامخمینی در اظهارنظری درباره جبهه ملی این دوره (۱۳۴۲)، ضمن اعلام مخالفت با مواضع سیاسی این جبهه، معتقد بود ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانیهای کشور، جبهه ملی است[۷۳] ایشان همچنین در اظهارنظر دیگری درباره مواضع سیاسی جبهه ملی و حزب زحمتکشان، که گاه در ظاهر با همراهی ایشان بود، بر دوری خود از این جریانات، تأکید کرد[۷۴] سرانجام با درخواست مصدق برای انحلال جبهه دوم و استعفای شورای رهبری[۷۵] این جبهه در سال ۱۳۴۳ رسماً از فعالیت باز ایستاد[۷۶]
جبهه ملی سوم
مصدق که مخالف حضور افراد قدرتطلب بود، در صدد برطرفکردن نقاط ضعف جبهه ملی دوم برآمد.[۷۷] وی در نامهای به باقر کاظمی از اعضای شورای رهبری جبهه ملی دوم، وی را مأمور تشکیل جبهه ملی سوم کرد. هرچند به دلیل اعمال محدودیتهای رژیم، پس از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و همچنین ترور حسنعلی منصور در تیر ۱۳۴۳ به دست اعضای مؤتلفه اسلامی، شرایط فعالیت علنی و قانونی در فضای امنیتی کشور بسیار سخت بود؛[۷۸] اما جبهه ملی سوم، یک ماه پس از پایان جبهه ملی دوم، در تیر ۱۳۴۳ فعالیت خود را با صدور اعلامیه، به صورت رسمی آغاز کرد.[۷۹] به فاصله کوتاهی از اعلام فعالیت، برخی اعضای جبهه ملی سوم ازجمله بازرگان، ملکی و فروهر در شرایطی که مصمم به رفع نواقص گذشته و تحرک دوباره بودند، بازداشت شدند. این مسئله باعث از هم پاشیدن جبهه ملی سوم در زمانی بسیار کوتاه شد؛ هرچند این جبهه در این مدت کوتاه نیز اقداماتی مانند نامه به دبیرکل سازمان ملل در خصوص نبود آزادی سیاسی در ایران و چند اعلامیه دیگر در فعالیت خود ثبت کرد.[۸۰] مصدق هم نتوانست آرزوهای خود در جبهه سوم را تحقق بخشد و در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در احمدآباد درگذشت.[۸۱] (ببینید: محمد مصدق)
جبهه ملی چهارم
سنگ بنای جبهه چهارم نامه معروف سه نفره بختیار، سنجابی و فروهر در خرداد ۱۳۵۶ به محمدرضا پهلوی بود که ضمن تأکید بر شکست اصلاحات مد نظر وی، به استبداد و نقض قوانین اشاره کردند و خواستار اجرای کامل قانون اساسی و مفاد اعلامیه حقوق بشر شدند.[۸۲] مرداد ۱۳۵۶ با آغاز دولت جمشید آموزگار[۸۳] فضای سیاسی کشور نسبت به پیش بازتر شد و پس از آزادی اعضای جبهه ملی، دور جدید مبارزات آنان[۸۴] به رهبری سنجابی با نام (اتحادیه نیروهای جبهه ملی) آغاز گردید.[۸۵]
براساس گزارش ساواک، جبهه ملی در سال ۱۳۵۷، توسط یک شورای ۲۴ نفره اداره میشد که در آن احزاب ایران، جامعه سوسیالیستها و ملت ایران و بعضی اشخاص مستقل عضویت داشتند و داریوش فروهر، شاپور بختیار و کریم سنجابی از اعضای هیئت اجرایی پنجنفره آن بودند.[۸۶] جبهه ملی چهارم، در زمان تحریم جشن نیمه شعبان از سوی امامخمینی در سال ۱۳۵۷، با ایشان همراهی کرده و ضمن تحریم جشن، در اعتراض به اقدامات رژیم تظاهرات برگزار کرد.[۸۷]
جبهه ملی، در اول شهریور ۱۳۵۷، مصاحبهای مطبوعاتی در خانه کریم سنجابی و با شرکت خبرنگاران داخلی و خارجی برگزار کرد و سنجابی به نمایندگی از جبهه ملی، نخست متنی درباره دیکتاتوری رژیم، تشریح شرایط کشور و حوادث اخیر، همچنین اهداف جبهه ملی خواند و سپس به پرسشهای خبرنگاران پاسخ داد؛ از جمله در پاسخ به پرسشی درباره نظر جبهه ملی درباره حکومت اسلامی و همراهی با روحانیت، تأکید کرد میان جبهه ملی و روحانیت ارتباط و همکاری برقرار است. او با رد ادعای کهنهپرستی روحانیان، کسانی مانند امامخمینی و سیدکاظم شریعتمداری را موافق اصلاحات در کشور معرفی کرد؛ همچنین تأکید کرد در صورتی که حکومتی منطبق با دموکراسی و قانون اساسی به وجود آید، خواست جبهه ملی درباره حکومت اسلامی که مورد نظر روحانیت است، نیز تأمین خواهد شد. سنجابی در این مصاحبه، با تکذیب هر گونه خرابکاری از سوی جبهه ملی، مبارزه جبهه ملی را قانونی و اصولی خواند و تأکید کرد هیچ ایرانی یا مسلمانی دست به فاجعه سینما رکس آبادان نمیزند.[۸۸] جبهه ملی در مرداد ۱۳۵۷، پس از فاجعه سینما رکس، در حمایت از نیروهای مذهبی، ادعای رژیم پهلوی درباره دخالت نیروهای مذهبی در این حادثه را رد کرد.[۸۹] (ببینید: سینما رکس)
با گسترش مبارزات، جبهه ملی چهارم در شرایطی که همچنان بر مبارزه در چارچوب قانون تأکید میکرد.[۹۰] با واکنشهای مختلف به وقایع آن سالها، ازجمله درباره مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات علیه امامخمینی، حادثه ۱۹ دی قم، حوادث تبریز و دیگر وقایع و کشتار مردم به دست محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۵۷، فعالیت سیاسی خود را افزایش داد و با صدور اعلامیههایی، آنها را محکوم کرد.[۹۱] اعضای جبهه ملی هرچند به طور کلی بیشتر وارد مسائل غیرمذهبی میشدند، با گروههای مذهبی نیز در ارتباط بودند؛[۹۲] اما امامخمینی که به طورکلی نگاه مثبتی به ملیگرایی نداشت و مصداق نژادپرستی میدانست،[۹۳] (ببینید: ملیگرایی) در نامهای از نجف اشرف به برادر خود سیدمرتضی پسندیده، به وی خاطرنشان کرد که نمیتواند از افراد جبهه ملی، ازجمله بزرگ آنان (محمد مصدق) نام ببرد و از آنان ترویج کند و راه آنان از ایشان و یاران ایشان متفاوت است.[۹۴]
با بودن رهبری امامخمینی، جبهه ملی با وجود گسترش فعالیتهایش، نفوذ چندانی در میان مردم نداشت؛[۹۵] به همین دلیل پس از وقایع شهریور ۱۳۵۷، بهناچار مواضع تندتری در پیش گرفت و ضمن اینکه خواستار از میانرفتن کامل استبداد بود، با تأکید بر تحقق خواستههای خود در چارچوب قانون به مواضع مردم و امامخمینی نزدیکتر شد[۹۶] و پس از محاصره خانه امامخمینی در عراق، با صدور اعلامیه به اقدامات دولت عراق اعتراض کرد؛[۹۷] با این حال، این جبهه به دلیل نبود طرز تفکر یکسان و نداشتن تشکیلاتی نظاممند و ضعف مدیریتی نتوانست کاری از پیش ببرد.[۹۸]
با مطرحشدن تشکیل شورای سلطنت، سنجابی و بازرگان برای اطلاع و هماهنگی با امامخمینی رهبر جریان اسلامی به فرانسه مسافرت کردند تا از دیدگاههای ایشان مطلع شوند. نخست، فروهر و بازرگان و سپس سنجابی در نوفل لوشاتو به حضور امامخمینی رفتند.[۹۹] پس از این دیدار، سنجابی با طرح یک اعلامیهای سهمادهای مواضع جبهه ملی و نهضت اسلامی را اعلام کرد. این اعلامیه عبارت بود از:
- سلطنت کنونی، با نقض مداوم قوانین اساسی و ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاستهای بیگانه، فاقد پایگاه قانونی و شرعی است.
- جنبش ملی اسلامی ایران، با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با شرکت در هیچ حکومتی موافقت نخواهد کرد.
- نظام حکومت ملی ایران، باید براساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال و مراجعه به اخذ آرای عمومی تعیین شود؛[۱۰۰] اما بازرگان پس از دیدار با امامخمینی و روبهروشدن با مواضع قاطع و روشن ایشان، صدور اعلامیه را به بازگشت به ایران و مشورت با دوستان و اعضای نهضت آزادی واگذاشت.[۱۰۱] (ببینید: مهدی بازرگان)
سنجابی و بازرگان پس از دیدار با امامخمینی و مذاکره درباره اوضاع ایران و وضعیت اعتصابها، با توجه به تأکید و عزم امامخمینی بر کناررفتن محمدرضا پهلوی، تصمیم به همراهی با ایشان گرفتند.[۱۰۲] دیدار امامخمینی با برخی اعضای جبهه ملی در محافل مختلفِ خبری، بازتاب گستردهای داشت.[۱۰۳] امامخمینی مصاحبههایی را با شبکههای مختلف دراینباره انجام داد و در زمینه نزدیکشدن به جبهه ملی اعلام کرد، هر کس در محکومکردن سلطنتِ ظالم، استقامت داشته و با ملت هماهنگ باشد، ملت او را فراموش نخواهد کرد[۱۰۴] و هر کس با استقلال مملکت، آزادی همهجانبه و جمهوری اسلامی مخالفت کند، هیچ ارتباطی با آنها نخواهد داشت.[۱۰۵] ایشان دیدار با سنجابی را تنها یک گفتگو برای طرح مسائل خواند و با توجه به اینکه جبهه ملی، امامخمینی را رهبر خود معرفی کرده بود، ایشان خود را تنها رهبر مذهبی شمرد که مورد پذیرش مردم است و رهبری جبهه را تکذیب[۱۰۶] و اعلام کرد هر کس بتواند با خواستههای نهضت اسلامیِ مردم هماهنگ شود، میتواند با انقلاب همراه باشد؛ در غیر این صورت میان مردم جایی نخواهد داشت.[۱۰۷] ایشان همچنین تأکید کرد نظر مثبتی درباره جبهه ملی ندارد؛ هرچند آن را نفی هم نمیکند.[۱۰۸]
گسترش اعتراضها و وخامت اوضاع، محمدرضا پهلوی را به رغم میل باطنی وادار به مذاکره و توافق با رهبران جبهه ملی و واگذاری بخشی از قدرت به نیروهای محافظهکار کرد.[۱۰۹] وی به ترتیبِ اولویت، پیشنهاد نخستوزیری را نخست به امینی و سپس به صدیقی و سنجابی داد که آنان نپذیرفتند؛[۱۱۰] اما در نهایت پس از دیدار بختیار با پهلوی و تعهد پهلوی به اینکه از ایران خارج شود و حکومت را به منتخبان مردم واگذارد، بختیار در حالیکه پذیرش پیشنهاد پهلوی را نخست مشروط به نظر شورای رهبری جبهه ملی اعلام کرده بود، پیش از اعلام نظر شورا پیشنهاد او را پذیرفت و نخستوزیر شد.[۱۱۱]
پذیرش نخستوزیری از سوی او واکنش تند جبهه ملی را در پی داشت و آنان ضمن محکومکردن اقدام وی، او را از جبهه ملی اخراج کردند.[۱۱۲] امامخمینی هم معتقد بود بختیار توفیقی کسب نخواهد کرد و با وی مخالفت کرد.[۱۱۳] جبهه ملی در دوران نخستوزیری بختیار به مخالفت با او پرداخت و با برگزاری تظاهرات در ۴ بهمن ۱۳۵۷ عملکرد دولت او را محکوم و درباره بروز مشکل در ورود امامخمینی به کشور، به او هشدار داد.[۱۱۴] (ببینید: شاپور بختیار)
امامخمینی پس از بازگشت به کشور، با پیشنهاد شورای انقلاب که به دستور ایشان در دی ۱۳۵۷ تشکیل شده بود[۱۱۵] (ببینید: شورای انقلاب اسلامی) بازرگان را نخستوزیر دولت موقت کرد؛[۱۱۶] (ببینید: دولت موقت) با تأکید بر اینکه نخستوزیر و اعضای شورای انقلاب نباید وابستگی به حزب یا گروه خاصی داشته باشند.[۱۱۷]
جبهه ملی پس از پیروزی انقلاب
تجربه برخی اعضای جبهه ملی در دولت مصدق و گرایش مهدی بازرگان به سمت جبهه ملی، همچنین نپذیرفتن هیچ سمتی از جانب برخی انقلابیان، باعث شد بسیاری از مناصب مهم دولتی در دولت موقت به اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی واگذار شود.[۱۱۸] ازجمله آنان میتوان به سنجابی (وزارت امور خارجه)، سیداحمد صدر حاجسیدجوادی (وزارت کشور)، سیداحمد مدنی (وزارت دفاع ملی)، علی اردلان (وزارت اقتصاد و دارایی)، اسدالله مبشری (وزارت دادگستری)، داریوش فروهر (وزارت کار و امور اجتماعی) و حسن نزیه (وزارت نفت) اشاره کرد.[۱۱۹] مخالفت جبهه ملی در همهپرسی ۱۲ فروردین با قید (اسلامی) به دلیل اعتقاد به شخصیبودن دین[۱۲۰] و تأکید بر جمهوری دموکراتیک، با مخالفت امامخمینی روبهرو شد؛[۱۲۱] همچنین همکارینکردن جبهه ملی با انقلابیان و قدرتطلبی برخی اعضای آن، باعث جدایی حزب ملت ایران به رهبری فروهر از جبهه ملی شد و این مسئله موجب شکاف شد.[۱۲۲] هدایتالله متیندفتری (نوه مصدق) نیز به دلیل آنکه اقدامات جبهه چهارم را بیفایده میدانست، از جبهه ملی جدا شد و با حمایت سازمان مجاهدین خلق و بسیاری نویسندگان، حقوقدانان و نیروهای جوانی که اجازه حضور در جبهه ملی را نیافته و از آن ناخشنود بودند، (جبهه دموکراتیک ملی) را در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ (سالروز ملیشدن صنعت نفت) ایجاد کرد. این اقدام او با وجود آنکه نتوانست حمایت اکثریت شهروندان و روستاییان را به خود جلب کند، جبهه ملی را با مشکلات جدی روبهرو کرد.[۱۲۳] نخبهگرایی جبهه ملی و تأکید آنان بر مواضع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود و همسو نبودن این مواضع با برخی از جریانهای اسلامی، باعث شکاف آنان با مردم شد؛[۱۲۴] برای مثال آنان اقدامات نیروهای انقلاب را موجب هرج و مرج میدانستند[۱۲۵] و به همراه دیگر اعضای دولت موقت، به عملکرد کمیتههای انقلابی و دادگاههای انقلاب، اعتراض داشتند و آن را ابزار دست روحانیان ارزیابی میکردند.[۱۲۶] امامخمینی مهر ۱۳۵۸ در واکنش به اعتراضهای ملیگرایان با اشاره به برخی اقدامات روحانیان، روحانیت را عامل نجات آنان از استبداد و حصر دانست و با بیان اینکه اگر روحانیت نبود، کسی جرئت بیان کلمهای را در رژیم گذشته نداشت، اعلام کرد با توجه به این شرایط، به جای اعتراض به روحانیان باید قدردان آنان بود.[۱۲۷] اختلافات عقیدتی و روشی میان هواداران دولت موقت و اعضای نهادهای انقلابی وجود داشت. در واقع با سرنگونی رژیم پهلوی، دشمن مشترک آنان، دورنمای همکاری میان لیبرالها و مبارزان نیز از میان رفته بود.[۱۲۸] اختلافات عقیدتی واضحی میان هواداران دولت موقت و نیروهای انقلابی وجود داشت. اختلاف میان جبهه ملی و خبرگان در تدوین قانون اساسی و مخالفت آنان با تصویب حکومت اسلامی و ولایت فقیه در پیشنویس، ازجمله مهمترین اختلافات جبهه ملی و انقلابیان بود. امامخمینی دلیل مخالفت آنان را ناآگاهی و مخالفت با قوانین اسلام دانست و ضرر آن به اسلام را بیش از گلولههای دشمن در میدان جنگ شمرد.[۱۲۹] ایشان با بیان این نکته که فقیهی که زورگویی کند، دیگر ولایت ندارد، ولایت فقیه را ضد دیکتاتوری دانست و حضور ولی فقیه را برای نظارت بر دستگاههای کشور برای جلوگیری از تخلف آنان در اجرای قوانین شمرد و مخالفت با طرح ولایت فقیه را توطئه خواند و بر تصویب قانون اساسی اسلامی تأکید کرد.[۱۳۰] (ببینید: ولایت فقیه) این نظرها و دلیلهای امامخمینی موجب انفعال و گوشهگیری جبهه ملی شد و آنان در نامه انتقادی به ایشان، در آبان ۱۳۵۸ ضمن تخصصیدانستن تنظیم قانون اساسی، قوانین تصویبشده را مبهم و فاقد اصول و مشخصات لازم برای اداره کشور و همچنین باعث بروز تفرقه اعلام کردند و خواستار دستور ایشان برای توقف فرایند همهپرسی شدند که ایشان پاسخی به نامه آنان نداد. همهپرسی در ۱۱ و ۱۲ آذر ۱۳۵۸ برگزار و قانون اساسی با رأی قاطع مردم تصویب شد. پس از آن جبهه ملی، مخالفتهای خود را علنیتر کرد.[۱۳۱] در جریان تسخیر سفارت امریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نیز جبهه ملی در حالیکه نخست خواستار یکدلی برای غلبه بر نقشه شوم دشمنان شده بود، پس از منتشرشدن اسنادی به دست دانشجویان پیرو خط امام درباره ارتباط مستقیم و غیر مستقیم برخی افراد آن با محل تدارک کودتای ۲۸ مرداد، این جبهه به انتقاد از دانشجویان پرداخت و در اطلاعیهای تسخیر سفارت را خیانت به انقلاب و آرمان آن اعلام کرد و آن را وسیله حکومت برای رسیدن به مقاصد خود خواند و در بهمن ۱۳۵۹ نیز با ابراز تأسف از این اقدام، انقلابیان را متهم به خیمهشببازی برای تثبیت خود و ماجراجویی کرد.[۱۳۲] (ببینید: تسخیر لانه جاسوسی امریکا) امامخمینی نیز در ۱۹ بهمن، جبهه ملی را به سوء استفاده از اسلام برای رسیدن به قدرت متهم و خواستار مقابله مردم با آنان شد.[۱۳۳] پس از استعفای دولت موقت، موقعیت جبهه ملی نیز در عرصه سیاسی کشور کمرنگتر شد.[۱۳۴] و برخی از اعضای آن به خارج از کشور رفتند، برخی دیگر نیز بازداشت شدند و فعالیت جبهه ملی نیز به حداقل خود رسید.[۱۳۵] از سوی دیگر، جبهه ملی در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ ضمن مخالفت با تصویب لایحه قرآنی قصاص در مجلس، با صدور بیانیهای آن را ضد انسانی و مخالف حقوق بشر و مغایر تکامل اجتماعی و احکام اسلامی و به سود جناح ضد انقلاب خواند و با اتحاد با سیدابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت از مردم خواست علیه این لایحه تظاهرات کنند.[۱۳۶] امامخمینی نیز در همان روز با واکنش تند و قاطع و تفصیلی خود، دعوت به راهپیمایی جبهه ملی را به منزله مقابله با نص قرآن کریم دانست و بیان کرد مسئله اسلام از نخست هم برای جبهه ملی مطرح نبوده است. ایشان جبهه ملی را محکوم به ارتداد دانست، مگر آنکه اعلام کنند اعلامیه از آنان نبوده است. ایشان راه توبه را باز گذاشت و با تأکید بر این نکته که جبهه ملی سبّ اسلام کرده، آرزو کرد آنان به آغوش اسلام بازگردند.[۱۳۷] ایشان در ادامه نیز در یک تیر ۱۳۶۰ به تفصیل درباره اقدامها و مخالفتهای افراد و جریانهای مخالف سخن گفت، بر ارتداد آن دسته از افراد جبهه ملی که متن اعلامیه با اطلاع آنها صادر شده است تأکید کرد.[۱۳۸] (ببینید: قصاص) پس از سخنان امامخمینی و اعلام ارتداد جبهه ملی، مردم به محل تظاهرات آمدند و مانع تظاهرات طرفداران آنان در میدان فردوسی شدند و با غیر قانونیشدن فعالیت جبهه ملی، بیشتر اعضای آن از کشور رفتند و دفاتر آنان مصادره شد؛ به این ترتیب جبهه ملی از صحنه سیاسی کشور حذف و جایگاه و نفوذ خود را در کشور از دست داد.[۱۳۹]
منابع
- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، بیجا، بینا، بیتا.
- درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نی، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
- آبراهامیان، یرواند، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، ترجمه لطفالله میثمی، مجله چشمانداز ایران، شماره ۲۵، ۱۳۸۳ش.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- استمپل، جان. دی، درون انقلاب اسلامی، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، رسا، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- اسماعیلی، خیرالله، دولت موقت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- بازرگان، مهدی، خاطرات بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، تدوین غلامرضا نجاتی، تهران، رسا، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- باقی، عمادالدین، بررسی انقلاب ایران، با درآمدی پیرامون تاریخ معاصر، تهران، سرایی، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- باوریان، فریده، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (۱۳۶۰ـ۱۳۴۰)، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
- بیل، جیمز، و ویلیام راجر لویس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی و کاوه بیات، تهران، گفتار، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
- جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۳ش.
- حاجیوسفی، علی و بیژن کشاورز، زندگینامه و خاطرات سیاسی سیدمحمدعلی کشاورز صدر، تهران، علم، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، روزشمار انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروتـدمشق، دارالقلمـدارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- زارعشاهی، احمدعلی، علل تشکیل و انحلال جبهه ملی (۱۳۳۲ـ۱۳۲۸)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- زمخشری، محمودبنعمر، الفائق فی غریب الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- زیباکلام، صادق، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، روزنه، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
- سنجابی، کریم، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، تهران، صدای معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- سیاوشی، سوسن، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ترجمه علیمحمد قدسی، تهران، باز، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- شادلو، عباس، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، تهران، نشر عباس شادلو، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- صمدیپور، سعید، جبهه ملی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، محمدرحیم، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، تهران، قومس، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ هفدهم، ۱۳۷۹ش.
- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- کاتوزیان، محمدعلی (همایون)، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ترجمه فرزانه طاهری، تهران، مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مهدوی، عبدالرضا (هوشنگ)، سرنوشت یاران مصدق، تهران، علمی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- مهرداد، محمود، فرهنگ جدید سیاسی، تهران، هفته، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، تهران، رسا، چاپ ششم، ۱۳۷۹ش.
- نوروزی خیابانی، مهدی، فرهنگ جامع لغات و اصطلاحات سیاسی (انگلیسی ـ فارسی)، تهران، نی، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
پیوند به بیرون
زهره رضایی، دانشنامه امامخمینی، ج۴، ص...
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۴۸۳.
- ↑ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ۱/۱۶۱؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۸۶؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۲/۵۱.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ۹۱؛ عمید، فرهنگ فارسی، ۴۵۶.
- ↑ نوروزی، فرهنگ جامع لغات و اصطلاحات سیاسی، ۱۹۴؛ مهرداد، فرهنگ جدید سیاسی، ۳۹.
- ↑ زارعشاهی، علل تشکیل و انحلال جبهه ملی، ۱۳.
- ↑ بیل و راجر لویس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ۲.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۳۷.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۲۰۰.
- ↑ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۹۴.
- ↑ سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۱۲.
- ↑ زارعشاهی، علل تشکیل و انحلال جبهه ملی، ۱۲.
- ↑ عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۱ـ۶۲.
- ↑ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۹۳.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۲۰.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۴۶.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۶.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۴۶ـ۴۷.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۲۳.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۵۲؛ عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۲.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۷، ۶۲۳، ۶۶۳ و ۶۶۸؛ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۱۳۱.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۶.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۵۱.
- ↑ جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ۱۷۹.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۲؛ آبراهامیان، کودتای ۲۸ مرداد، ۹۶؛ حاجیوسفی و کشاورز، زندگینامه و خاطرات سیاسی، ۳۱.
- ↑ بیل و راجر لویس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ۸۵؛ آبراهامیان، کودتای ۲۸ مرداد، ۹۶ـ۹۷.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۵۶.
- ↑ سنجابی، خاطرات سیاسی، ۴۴۷ـ۴۴۸..
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۶۴.
- ↑ سنجابی، خاطرات سیاسی، ۴۴۷ـ۴۴۸.
- ↑ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۲۰۰ـ۲۰۳.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۶۴.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۵۲.
- ↑ عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۳.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.
- ↑ سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۹۵.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹..
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۵۶؛ هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۱۱۱.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۷۸ و ۸۱.
- ↑ آبراهامیان، کودتای ۲۸ مرداد، ۲۷۱؛ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۸۶ـ۸۸.
- ↑ سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۸۱ـ۸۲.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۸۲.
- ↑ زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ۲۴۴.
- ↑ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۱۴۵.
- ↑ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۲۶۸ و ۲۷۹.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۷۵.
- ↑ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۱۴۵ـ۱۴۶.
- ↑ منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ۲/۳۸۲.
- ↑ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۲۷۸ـ۲۷۹.
- ↑ بازرگان، خاطرات بازرگان، ۱/۳۵۵؛ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۱۷۳.
- ↑ زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ۲۴۴.
- ↑ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۱۷۷؛ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۸۹.
- ↑ بازرگان، خاطرات بازرگان، ۱/۳۵۵.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۱۸..
- ↑ زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ۲۴۵.
- ↑ بازرگان، خاطرات بازرگان، ۱/۳۵۱.
- ↑ زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ۲۴۴.
- ↑ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۱۹۴ـ۱۹۲.
- ↑ زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ۲۴۵.
- ↑ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۲۱۱.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۱۰۲.
- ↑ کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۲۸۰ـ۲۸۱.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۲۱.
- ↑ بازرگان، خاطرات بازرگان، ۱/۴۰۵.
- ↑ زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ۲۴۵.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۲۱.
- ↑ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ۱/۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۷۸ـ۲۸۰، ۲۸۳ و ۲۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۹۶ـ۲۹۹ و ۳۰۰ـ۳۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۱۰۵؛ ۱۲/۳۴۸ـ۳۵۲ و ۳۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۶۴ـ۳۶۵.
- ↑ منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ۲/۶۱ـ۶۲؛ هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۱۸۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۵۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۳۵ـ۱۳۶.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۵..
- ↑ مهدوی، سرنوشت یاران مصدق، ۲۸.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۳۲.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۵..
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۳۳.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۱۱۹ـ۱۲۰.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۵.
- ↑ باقی، بررسی انقلاب ایران، ۲۱۵؛ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۶۱۹؛ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۶۰۴.
- ↑ مرداد ۱۳۵۶ـشهریور ۱۳۵۷.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۶.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۴۶؛ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۶۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۶۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۵۶۶ـ۵۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۶۰۵ـ۶۰۹.
- ↑ دفتر ادبیات، روزشمار انقلاب اسلامی، ۵/۲۳؛ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۵۹۴ـ۵۹۵.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۴۸؛ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۶..
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۶۲۳ـ۶۲۹.
- ↑ استمپل، درون انقلاب اسلامی، ۷۷ـ۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۳۹.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۶.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ۱/۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/ ۶۱۷ـ۶۱۸.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۱۵۲.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۶ـ۶۲۷.
- ↑ بازرگان، خاطرات بازرگان، ۲/۲۵۸ـ۲۶۴؛ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۶۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۲۵۹ و ۲۶۴.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۶ـ۶۲۷؛ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۵۲ـ۱۵۴.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۳۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۵۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۹۸.
- ↑ سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۱۵۵.
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۵۹۰ـ۵۹۱.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۷.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۹۸.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۶۴.
- ↑ باقی، بررسی انقلاب ایران، ۳۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۵۴.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۶۹.
- ↑ اسماعیلی، دولت موقت، ۵۷ـ۶۰.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۲۳۴.
- ↑ اسماعیلی، دولت موقت،۱۱۰ـ۱۱۱.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۲۹.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۲۲۱؛ استمپل، درون انقلاب اسلامی، ۲۸۷.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۳۸ـ۶۸۸.
- ↑ شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۴۳ـ۶۴۴ و ۶۶۹.
- ↑ اسماعیلی، دولت موقت، ۹۶ و ۲۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۴۰ـ۱۴۱.
- ↑ سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۳۰۷ـ۳۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۳۱۰ـ۳۱۱.
- ↑ باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران، ۲۳۹ـ۲۴۸.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۷۵ـ۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۶۸ـ۶۹.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۷۰.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۸۱.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۴۵۰ـ۴۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۴۹۲.
- ↑ صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۱۸۳ـ۱۸۴؛ منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ۲/۳۸۹.