فرهنگ
فرهنگ، جایگاه و اهمیت فرهنگ و تأثیر آن بر جامعه.
در نظر بسیاری از صاحبنظران علوم اجتماعی، فرهنگ وجه تمایز زندگی اجتماعی انسان و حیوان و مبنای اصلی جامعه انسانی است. درباره تقسیمبندی و انواع فرهنگ، نظریههای مختلفی وجود دارد.
امامخمینی با نگاهی زیربنایی به فرهنگ، قدرت تعیینکنندگی آن را بسیار بالا میدانست و معتقد بود همه تحولات چه در مسیر مثبت و متعالی و چه در طریق فساد و تباهی، از بستر فرهنگ آغاز میشوند. فرهنگ در کلام ایشان به سهشکل اسلامی، غربی و استعماری قابل تقسیم است؛ چنانکه یکی از اهداف ایشان در نهضت اسلامی، مبارزه با فرهنگ غربی و استعماری بود که در دورۀ پهلوی ترویج میشد.
امامخمینی ضمن بهرهگیری از ظرفیت فرهنگ اسلامی در ایجاد و گسترش نهضت، پس از پیروزی انقلاب نیز بر اصلاح فرهنگ بر اساس مبانی اسلام تأکید میکرد. توجه ویژه ایشان به تحول فرهنگی در مراکز و سازمانهای آموزشی نظیر دانشگاه و مدارس، موجب تحقق «انقلاب فرهنگی» در تمام عرصهها شد.
معنی
«راه اصلاح یک مملکت، فرهنگ آن مملکت است.»
صحیفه امام، ج۱، ص۳۹۰.
فرهنگ به معانی تعلیم و تربیت، علم و دانش و ادب آمده است.[۱] اصطلاح فرهنگ دارای تعریفهای پرشماری است و اجماع و اتفاقی بر سر آن نیست. فرهنگ در یک تعریف، کلیت و مجموعهای درهمتافته شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هر گونه توانایی و عادتی است که آدمی مانند عضوی از جامعه به دست میآورد.[۲] در تعریفی دیگر مجموعه رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه فرهنگ نامیده شده است[۳]؛ به بیان دیگر فرهنگ پدیده پیچیدهای از آداب و رسوم، اندیشه، هنر و شیوه زندگی است که طی تجربه تاریخی اقوام شکل میگیرد و قابل انتقال به نسلهای بعدی است.[۴] بهطور کلی فرهنگ را میتوان رفتار ویژه بشر نامید که از زبان، افکار، اعتقادات، سنن، قراردادها، سازمانها، ابزار، روشهای کاری، آثار هنری، مراسم مذهبی، مراسم اجتماعی و غیره تشکیل میشود.[۵]
هرچند میان تمدن و فرهنگ، تمایز معنایی وجود دارد، اما رابطه میان آنها ارتباطی متقابل و متعامل است. در این زمینه دو رویکرد وجود دارد: رویکرد نخست تمدن را همان فرهنگ میداند[۶] و رویکرد دوم، فرهنگ را نقطه مقابل تمدن قرار میدهد. در این نگاه، فرهنگ همه عقاید و آفرینشهای انسانی مربوط به اسطوره، دین، هنر و ادبیات را دربر میگیرد؛ در حالیکه تمدن به حوزه خلاقیت انسانی مرتبط با فناوری و علم اشاره میکند.[۷]
ویژگیها و اقسام فرهنگ
«فرهنگْ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است.»
صحیفه امام، ج۳، ص۳۰۶.
بسیاری از صاحبنظران علوم اجتماعی، فرهنگ را وجه تمایز زندگی اجتماعی انسان و حیوان و آن را مبنای اصلی جامعه انسانی دانستهاند[۸] و برای آن ویژگیهایی چون اکتسابی، انتسابی، منحصر به فرد و کندی در تغییر را در نظر گرفتهاند. اکتسابی به این معناست که فرهنگ، ذاتی و مادرزادی نیست و افراد آن را در جامعه و در کنار زندگی با دیگران کسب میکنند.[۹] انتسابیبودنِ فرهنگ آن است که انسان از آغاز تولد از طریق جامعه و خانواده، هنجارها و ارزشهای اجتماعی را میآموزد.[۱۰] منحصر به فرد بودن نیز به این معناست که هر فرهنگ دارای طرح و بافت مخصوص به خود است. این ویژگی سبب تمایز فرهنگها از یکدیگر میشود[۱۱] و فرهنگ هر جامعه متأثر از شرایط خاص تاریخی، اجتماعی و اقتصادی خود شکل میگیرد[۱۲]؛ چنانکه تغییرات فرهنگی معمولاً فرایندی کند و درونیاند و در درازمدت صورت میگیرند.[۱۳]
دربارهٔ تقسیمبندی و انواع فرهنگ، نظریههای مختلفی وجود دارد. برخی از صاحبنظران فرهنگ را به دو لایه آرمانی و واقعی تقسیم میکنند: لایه اول کنشهایی است که صاحبان فرهنگ ادعا میکنند و خود را پایبند و مجری آن میشمارند و لایه دوم کنشهایی است که در واقع زندگی روزمره صورت میگیرد. گاه این دو لایه در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند.[۱۴] در تقسیمبندی دیگری فرهنگ به دو بخش مادی و معنوی تقسیم میشود: فرهنگ مادی قابل لمس، اندازهگیری و مقایسه است. اشیا مادی، ابزار کار، موسیقی و شیوه مادی زندگی در این گروه قرار دارند. فرهنگ معنوی نیز شامل موضوعاتی است که جنبه کیفی و غیرقابل اندازهگیری همچون آثار ادبی، هنری، فکری، آداب و رسوم و اخلاقیات دارد.[۱۵]
«اگر فرهنگْ فرهنگ صحیح باشد جوانهای ما صحیح بار میآیند.».
صحیفه امام، ج۳، ص۳۰۶.
امامخمینی نگاهی زیربنایی به فرهنگ داشت و قدرت تعیینکنندگی آن را بسیار بالا میدانست و معتقد بود همه تحولات چه در مسیر مثبت و متعالی و چه در طریق فساد، انحطاط و تباهی، از بستر فرهنگ آغاز میشوند.[۱۶] ایشان تأکید میکرد مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای یک ملت فرهنگ است.[۱۷] ایشان فرهنگ را سایهای از نبوت میدانست،[۱۸] بر الهیبودن فرهنگ تأکید میکرد[۱۹] و باور داشت با ایجاد فرهنگ اسلامی میتوان از دیگر ارکان جامعه نتیجه اسلامی گرفت.[۲۰]
در اندیشه امامخمینی عنصر هویتبخش و متمایزکننده ملتها فرهنگ است؛ ضمن آنکه بنیان و شالوده ملت را فرهنگ تشکیل میدهد.[۲۱] بهطور کلی از دید ایشان همه امور بستگی تام به فرهنگ دارند و اصلاح همه حوزههای زندگی بشر به سامان وضعیت فرهنگی وابسته است[۲۲]؛ بدین سبب امامخمینی نخستین برنامه پس از استقرار جمهوری اسلامی را اصلاح نقصهای فرهنگی اعلام کرد[۲۳] و در پایان در بندی از وصیتنامهاش نیز به مقوله فرهنگ پرداخت.[۲۴]
اقسام فرهنگ
«فرهنگ یک کارخانه آدمسازی است؛ چنانکه انبیا هم برای همین معنا آمدند آدم درست کنند.».
صحیفه امام، ج۷، ص۴۲۸.
در سخنان امامخمینی تعابیر مختلفی از فرهنگ آمده که به نظر میرسد سه نوع فرهنگ اسلامی،[۲۵] غربی[۲۶] و استعماری[۲۷] دارای اولویت و اهمیت بررسی است:
فرهنگ اسلامی
از دیدگاه امامخمینی فرهنگ اسلامی غنیترین و مترقیترینِ فرهنگهاست و میتواند بدون در نظر گرفتن نژاد، ملیت و تفکرات مادی، باعث تعالی و سعادت انسانی گردد.[۲۸] مؤلفههای انسانساز و سعادتبخش فرهنگ اسلامی، میتواند انسانها را در بعد اعتقادی، اخلاقی و عملی هدایت کند و سامان زندگی دنیایی و اخروی انسان را به دست گیرد[۲۹]؛ به این ترتیب کارکرد انسانسازی و تربیتی فرهنگ اسلام، همواره مورد توجه امامخمینی بوده است. ایشان با وصفکردن فرهنگ متعالی اسلام به کارخانه انسانسازی، ساخت جامعه الهی را با گسترش و ترویج فرهنگ اسلامی ملازم میدانست[۳۰]؛ بنابراین ایشان همواره بر جایگزینکردن فرهنگ اسلامی به جای فرهنگ استعماری و غربی تأکید میکرد.[۳۱]
امامخمینی با پیوند میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی، فرهنگ ایرانی را غنی و پرمحتوا[۳۲] و ایرانیان را صادرکننده فرهنگ به غرب میدانست.[۳۳] به باور ایشان باید تفکر ایرانیان بهویژه جوانان را درباره فرهنگِ خودی تغییر داد و تفکر انسان ایرانی ـ اسلامی را جایگزین آن کرد[۳۴]؛ زیرا در نظر ایشان تنها راه نجات کشور ترویج فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در جامعه است.[۳۵] برخی متفکران اسلامی نیز ایران پیش از اسلام را دارای فرهنگ و تمدنی غنی میدانند که خدمات زیادی به تمدن نوپای اسلامی کرد.[۳۶]
فرهنگ غربی و استعماری
«فرهنگ سایهای است از نبوت؛ و فرهنگیها سایهای هستند از نبی. این سایه باید عمل کند به آن طوری که ذی ظل عمل کرد.»
صحیفه امام، ج۷، ص۴۲۹.
در برابر فرهنگ اسلامی، فرهنگ غربی با اصالتدادن به دنیاگرایی و زندگی مادی، به ابعاد فرامادی حیات انسان بیتوجه است.[۳۷] مقصود امامخمینی از فرهنگ غربی همان فرهنگ وارداتی از کشورهای غربی و شرقی بود.[۳۸] به باور ایشان درد اصلی مکاتب مروج این فرهنگ، عدم اعتقاد به معنویت و تفسیر همه امور در دایره هستی مادی و دنیایی انسان است.[۳۹] فرهنگ و تمدن مادی غرب، انسان و نیازهای او را در سطح نیازهای حیوانی تنزل میدهد.[۴۰] در نگاه امامخمینی فرهنگ استعماری همان فرهنگ وارداتی از غرب و شرق است که بهصورت تهاجمی، عامل استحاله و تضعیف فرهنگ اسلامی میشود.[۴۱] فرهنگ استعماری از دید ایشان استمرار سلطه کشورهای دیگر است.[۴۲] با توجه به این نکته که قدرت تخریب فرهنگ استعماری از تسلیحات جنگی و نظامی بیشتر است،[۴۳] بیگانگان و استعمارگران با آگاهی از این موضوع، فرهنگ استعماری را طراحی و به کشورهای تحت سلطه خود تزریق میکنند.[۴۴] فرهنگ استعماری با دو شیوه فرهنگ بومی جوامع را از درون تهی و بیمعنا میسازد و کشورها را به ورطه وابستگی فرهنگی ـ فکری و از خودبیگانگی میکشاند؛ نخست با تحقیر فرهنگ بومی و دوم با ارج نهادن و برتر نشاندادن فرهنگ کشورهای استعمارگر.[۴۵] از نگاه امامخمینی فرهنگ استعماری ریشهای در باورهای ملی و بومی ندارد و بدین لحاظ نیازمند عواملی در داخل برای تحمیل و اجرای آن است.[۴۶] این فرهنگ تحمیلی همواره نیازمند کارگزارانی است که مأموریت آنان تأمین منافع غرب در کشورهای عقبمانده و جهان سومی است. از نگاه ایشان محمدرضا پهلوی مظهر و نماینده این کارگزاران وابسته بود[۴۷] و وابستگی فکری و فرهنگی، نتیجه و غایت ترویج فرهنگ استعماری در جامعه اسلامی خواهد بود.[۴۸] آنچه توانسته حضور فرهنگ غنی اسلامی را در زندگی مسلمانان کمرنگ کند و آثار و مظاهر آن را تحتالشعاع قرار دهد، وابستگی فرهنگی و هجوم گسترده فرهنگ استعماری است[۴۹] (ببینید: هجوم فرهنگی).
فرهنگ در دوران پهلوی
فرهنگ و تمدن چندین هزارساله ایران، در دورانهای مختلف به دلیل گوناگونی ازجمله برخورد و همجواری با سایر فرهنگها و نیز اِعمال سیاستهای مختلفِ دولتهای وقت، فراز و فرودهای زیادی به خود دیده است. در زمان شکلگیری حکومت پهلوی نیز سیاست ترویج ملیگرایی در قالب باستانگرایی و ارجنهادن به شکوه ایرانِ پیش از اسلام در دستور کار قرار گرفت. این سیاست که ملیگراییِ افراطی «شوینیستی» بوده در پی احیای مجدد آرمانشهر باستانی ایران در دوران سلسله هخامنشیان و ساسانیان، ارج نهادن به باورهای دین زرتشت و الگو قراردادن شیوه حکومتداری سلسلههای ایرانی بود.[۵۰] این تلاش با ستایش برتری قومی، شرافت ذاتی ایرانی و تمجید آریاییگری همراه گردید و با هیجان سطحی ترکیب شد و در مدح فرهنگ باستانی چنان راه مبالغه را پیمود که گاه تمییز واقعیت از افسانه ناممکن مینمود.[۵۱]
دینزدایی از عرصه زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان یکی دیگر از مهمترین سیاستهای فرهنگی رضاشاه پهلوی بود که با ترکیب با باستانگرایی تلاش میکرد دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی ایرانِ پس از اسلام نادیده و انکار شود و دین و باورهای مذهبی با رویکرد تمسخرآمیز، بزرگترین علت عقبماندگی جامعه ایرانی تصویر شود؛ بنابراین تلاش بسیاری در جهت محو و محدودیت مظاهر اسلامی صرف شد.[۵۲] محمدرضا پهلوی رویکرد فرهنگی پدرش را تداوم بخشید.[۵۳] در نگاه وی ملیگرایی ایرانی که مظهر آن پادشاهی ۲۵۰۰ساله بود، بزرگترین عامل وحدت ملی و سیاسی ایران بهشمار میرفت[۵۴] (ببینید: ملیگرایی). در کنار این باور، وابستگی و شیفتگی پهلوی به غرب و عناصر فرهنگی آن باعث شد در بسیاری از زمینههای آموزشی و فرهنگی از الگوی توسعه فرهنگی در غرب بهویژه آمریکا و انگلستان استفاده کند.[۵۵] همچنین ترویج روابط آزاد زن و مرد، پوشاک غربی، مصرف نوشابههای الکلی، استفاده از موسیقی و هنر غربی ازجمله ارزشهای فرهنگی بود که رژیم پهلوی به تبلیغ آنها میپرداخت.[۵۶]
امامخمینی بارها به سیاستهای فرهنگی پهلوی اول و دوم انتقاد کرد و فرهنگ دوران پهلوی را فرهنگی فاسد، خدمتگزارِ شرق و غرب، افزایشدهنده فساد و فحشا و اعتیاد و از بینبرنده انسانیت شمرد.[۵۷] ایشان چه در دوران مبارزه با رژیم شاهنشاهی و چه پس از آن، با ترویج فرهنگ الحادی و انحرافیِ حاکم به مبارزه و مقابله پرداخت و با نوشتن کتاب کشف اسرار در سال ۱۳۲۳ به نقد روشنفکران ملحد و مروجان فرهنگ غیراسلامی اقدام کرد؛ زیرا به باور امامخمینی این دسته از روشنفکران، علت عقبافتادن ملل مسلمان از ملل متمدن اروپایی را در اعتقاد به دین و شعائر آن میدانستند و دوری از فرهنگ دینی را موجب تعالی و ترقی جوامع اسلامی میپنداشتند[۵۸] (ببینید: روشنفکری، و غربزدگی).
«عزیزان من، ما از حصر اقتصادی نمیترسیم. ما از دخالت نظامی نمیترسیم. آن چیزی که ما را میترساند وابستگی فرهنگی است.»
صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۵۲.
به باور امامخمینی حکومت پهلوی و حامیان فکری آن، با حمله به فرهنگ و مناسک اسلامی در پی نابودی ریشه دین و آیینهای مرتبط با آن بودند تا بتوانند با نشر افکار مغرضانه و فاسد خود، مسلمانان را به سوی جاهلیت نخستین سوق دهند[۵۹] (ببینید: شعائر). ایشان تنها راه حفظ فرهنگ و ارزشهای دینی را مبارزه همه اقشار ملت، بهویژه روحانیان که پیشروان معنوی مردماند، با اَعمال ضداسلامی حکومت عنوان کرد.[۶۰] همچنین در تداوم رویکرد پیشین، ترویج فرهنگ باستانگرایی را بزرگترین خیانت و جنایت در حق ملت ایران دانست و معتقد بود اقدام محمدرضا پهلوی در تقویت و تمجید فرهنگ آتشپرستی، برگزاری جشنهای شاهنشاهی و تغییر تاریخ پرارزش و مترقی اسلام به تاریخ دوره پیش از آن (ببینید: تغییر تاریخ هجری)، خیانت به اسلام و اهانت به پیغمبر اکرم(ص) و هدف آن از بینبردن هویت و فرهنگ اسلامی ایرانیان بوده است.[۶۱] ایشان احیای آتشپرستی را نماد واپسگرایی فرهنگی میدانست و باور داشت اقدامات فرهنگی پهلوی ارتجاع و کهنهپرستی است[۶۲]؛ به این معنا که پهلوی از این طریق میخواست فرهنگ ملت ایران را عقب نگه دارد و کهنهپرستی را تجدید کند[۶۳] و این همه به منظور این بود که مردم فرهنگ اسلامی خود را فراموش کنند و به نام «فرهنگ ایران باستان» از اسلام فاصله بگیرند.[۶۴]
غربزدگی و فرنگیمآببودن که خود را در استفاده از واژگان فرنگی و خرید اجناس غربی و تحقیر و تقبیح دستاوردهای بومی و ملی بروز میدهد از نظر امامخمینی مترادف با وابستگی فکری و بیهویتی است که فرد، فرهنگ و داشتههای بومی و ملی خود را هیچ و فرهنگ غرب را همه چیز میانگارد[۶۵] و آن را برتر و والاتر میداند.[۶۶] ایشان این باور را حاصل تمام چارچوبهای پوسیده و بیمحتوایی میدانست که در طول پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم را به غربزدگی کشاند؛ بنابراین یکی از اهداف نهضت، نجات مردم ایران از وابستگی فرهنگی به غرب و تکیه بر پایههای فرهنگ اسلام است.[۶۷]
از سوی دیگر، امامخمینی از هیچ تلاشی برای اعتراض و محکومکردن حملههای رژیم پهلوی به مقدسات مذهبی مانند حمله به فرهنگ شیعه و حوزههای علمیه فروگذار نمیکرد.[۶۸] در حقیقت یکی از علل انقلاب اسلامی ایران را میتوان این دانست که رژیم پهلوی اعتقادات، ارزشها و فرهنگ اسلامی را زیر پا گذاشت[۶۹] و فرهنگ را به ویرانهای تبدیل کرد[۷۰] که منشأ این مشکلات وابستگی به فرهنگ غربی بود.[۷۱]
نقش فرهنگ اسلامی بر انقلاب اسلامی
نقش فرهنگ اسلامی در انقلاب اسلامی در دو مقطع تاریخیِ سالهای نهضت در استفاده از عناصر فرهنگی اسلام در جهت ایجاد و گسترش انقلاب و پس از پیروزی انقلاب در کمکگرفتن از آموزهای اسلامی در جهت اصلاح فرهنگی قابل بررسی است:
سالهای نهضت اسلامی
آموزههای فرهنگی اسلام بهویژه شیعه، تأثیر بسیار زیادی بر پیدایی و شکلگیری انقلاب اسلامی ایران داشته است، به گونهای که غلبه فرهنگ شیعی در انگارههای سیاسی، اجتماعی و فردیِ مردم مسلمان و مبارز ایران، مروج ارزشهای انقلابی و آرمانخواهانهای همچون ظلمستیزی و غلبه مستضعفان بر مستکبران و طاغوتیان بوده است. از بارزترین این ارزشها، تأثیر فرهنگ و نمادهای مربوط به قیام امامحسین(ع) و واقعه کربلا بر انقلاب اسلامی ایران است.[۷۲] بازتاب مؤلفههایی مانند «هَیهات مِنَّا الذِّلَة» در اندیشه و عمل امامخمینی و مردم، به صورت فرهنگ ظلمستیزی در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران خود را نمایان ساخت. به بیان امامخمینی مکتب اسلام در دو کلمه «لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُون: نه ستم میکنید و نه ستم میبینید»[۷۳] خلاصه میشود[۷۴] و انقلاب اسلامی میخواست این دو کلمه را به مرحله اجرا درآورد تا با از میانبرداشتن ظالم، نه ظلمی بماند و نه مظلومی.[۷۵]
در همین راستا امامخمینی با استفاده از مناسبتهای برگرفته از واقعه کربلا به ترویج فرهنگ شهادت، حماسه، فداکاری و شجاعت قیام عاشورا با گزارههایی نظیر غلبه خون بر شمشیر و پیروزی حق بر باطل پرداخت[۷۶] و با تشویق مردم به برگزاری باشکوه مراسم عاشورا[۷۷] (ببینید: عزاداری) و تشبیه رخدادهای ایران و انقلاب ایران به نهضت عاشورا[۷۸] اقدام به ترویج فرهنگ عاشورایی در میان مردم کرد و با بهرهگرفتن از مراسم بزرگداشت شهدا، تظاهراتی مانند چهلم شهدای فیضیه،[۷۹] چهلم شهدای قیام مردم قم،[۸۰] چهلم شهدای تبریز[۸۱] و چهلم شهدای هفدهم شهریور[۸۲] به مقابله با ظلم پرداخت. (ببینید: ظلم).
امامخمینی توانست با استفاده از آموزههای الهی در قرآن کریم مبنی بر اراده الهی بر امامت و وراثت مستضعفان بر زمین و غلبه مستضعفان بر مستکبران[۸۳] و همراهی با آموزههای آرمانی انتظار حکومت مهدی(ع) به عنوان یک فرهنگ و ارزش سیاسی، به طرح و ترویج و احیای این فرهنگ اقدام و آن را وارد مفاهیم سیاسی جامعه کند[۸۴] (ببینید: مهدویت). ایشان همواره در دوران مبارزه تأکید میکرد، مستکبران و دولتمردانِ مستکبر از رأس به زیر سقوط خواهند کرد و مستضعفان در رأس امور قرار خواهند گرفت[۸۵] (ببینید: مستضعفان، و استکبار).
یکی از مؤلفههای فرهنگ اسلامی که بر انقلاب اسلامی تأثیر بسزایی داشت، مسجد بود. مسجد به یکی از پایگاهای اصلی ترویج فرهنگ اسلامی و انقلابی و محمل اصلی برای فعالیت فرهنگی علیه رژیم تبدیل شد. مساجد ایران در آن سالها با گردآوری همفکران و آموزش الگوهای ارزشی فرهنگ اسلامی توانستند نقش عمدهای در به چالش کشیدن ارزشهای فرهنگی و انگیزشی نظام اجتماعی پهلوی ایفا کنند.[۸۶] به اعتقاد امامخمینی استبداد و استعمارگران بر این کارکرد سیاسی و فرهنگی مساجد اشراف دارند و همواره میکوشند به آن حمله کنند و بر آن تسلط یابند[۸۷]؛ زیرا به باور ایشان، منبر و مسجد مهمترین محل آگاهیبخشی و آشنایی مردم با فرهنگ اسلامی و انقلابی است.[۸۸] (ببینید: مسجد)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در پی پیروزی انقلاب اسلامی، امامخمینی بر فرهنگیبودن انقلاب اسلامی[۸۹] و اصلاح فرهنگ بر اساس مبانی اسلام[۹۰] تأکید میکرد و برای رسیدن به این هدف راهکارهایی را دنبال میکرد. استقلال فرهنگی و فکری از سایر فرهنگها و بازیابی فرهنگ بومی و اسلامی در داخل کشور از مهمترینِ این راهکارها بود. به باور ایشان انقلاب با هدف رسیدن به این استقلال فرهنگی انجام شد.[۹۱] در همین راستا امامخمینی پس از انقلاب اسلامی همواره در توصیههایی به مسئولان بر ساخت فرهنگ مستقل بر مبنای فرهنگ غنی اسلامی تأکید میکرد[۹۲] و بارها به خطر وابستگی فرهنگی و هجوم گسترده فرهنگ بیگانه هشدار میداد[۹۳] (ببینید: هجوم فرهنگی). ایشان غربزدگی را از آسیبهای بزرگ کشور میدانست[۹۴] و مقابله با این آسیب، بر اساس فرهنگ اسلامی یکی از اولویتهای ایشان در حوزه فرهنگ بود[۹۵] (ببینید: غربزدگی). امامخمینی افزون بر عنصر اسلامیبودن فرهنگ، به مسئله هویت ملی ـ به این عنوان که هویت فرهنگی است ـ میپرداخت. ایشان ملیت را در کنار اسلامیت پذیرفت و معتقد بود ملیت باید در چارچوب مفاهیم و تعالیم اسلامی تعریف شود.[۹۶] بر این اساس ایشان خواستار ساختن ایرانی بر پایه تحول فرهنگی و هویت اسلامی و ملی بود[۹۷] (ببینید: هویت، و ملیگرایی).
با توجه به اینکه در ایران پس از انقلاب اسلامی هنوز بسیاری از مراکز و ابزار فرهنگی از عناصر فرهنگ گذشته پاکسازی نشده بودند و نمیتوانستند آنچه مورد نظر امامخمینی در حوزه فرهنگ اسلامی است به اجرا درآورند، ایشان در چارچوب «انقلاب فرهنگی» دستور داد تا تحول فرهنگی در تمام عرصهها تحقق یابد[۹۸] (ببینید: شورای عالی انقلاب فرهنگی). توجه ویژه امامخمینی به تحول فرهنگی در مراکز و سازمانهای آموزشی نظیر دانشگاه و مدارس بیشتر بود[۹۹]؛ زیرا به اعتقاد ایشان این نهادها در فرهنگسازی و احیاناً انحطاط و وابستگی فرهنگی جامعه، از جایگاه ویژهای برخوردارند[۱۰۰] (ببینید: آموزش و پرورش، و دانشگاه). در این راستا امامخمینی از اصلاح نهادهای دیگری چون صدا و سیما و سینما[۱۰۱] (ببینید: تلویزیون، رادیو، و سینما) همسو با فرهنگ اسلامی و انسانی جانبداری میکرد. در راستای اصلاح نهادهای فرهنگی کشور در دوازدهم اسفند ۱۳۶۵ با تصویب قانون اهداف و وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد، نام وزارت ارشاد اسلامی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر یافت.
یکی دیگر از تأثیرهای فرهنگ اسلامی، پس از انقلاب و بهویژه در سالهای دفاع مقدس، ترویج و گسترش فرهنگ جهاد و شهادت بود که در تداوم فرهنگ ظلمستیزی شیعه قوام یافت. امامخمینی معتقد بود در فرهنگ جبهه که از آموزههای دین اسلام تأثیر میگرفت، افراد بیهیچ طمع و ترسی، از استقلال و آزادی خویش و سایر بندگان خدا دفاع میکنند و خودخواهی و کوتاهبینی در آن راهی ندارد.[۱۰۲] ایشان در تشریح فرهنگ جبهه، آن را فرهنگی دفاعی میدانست و معتقد بود ملت صلحجوی ایران، در چارچوب فرهنگ اسلامی در برابر تجاوز به حقوق و حدود خود به دفاع میپردازند و تجاوزگر را تأدیب میکنند.[۱۰۳] ایشان انتقال فرهنگ دفاع مقدس به آیندگان را لازم میدانست[۱۰۴] (ببینید: جنگ تحمیلی، شهادت، و شهدا).
پیروزی انقلاب ایران به رهبری امامخمینی افزون بر اینکه مرهون تمسک به باورهای فرهنگ اسلامی است، خود به تعبیر بسیاری، نقطه عطفی برای احیای هویت دینی و نفی هر گونه خودباختگی فرهنگی است. در جهان اسلام، امامخمینی به مسلمانان دیگر کشورها این باور را القا کرد که میتوان با تکیه بر فرهنگ اصیل اسلامی و هویت دینی سرنوشت فردی و اجتماعی خود را به سوی تعالی و پیشرفت رقم زد.[۱۰۵] ایشان با این رویکرد کوشید با تأسی از فرهنگ اسلامی، مبارزهای همهجانبه در مقابله با فرهنگ وابسته و استعماری شکل دهد.[۱۰۶]
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ۱۰/۱۵۱۰۹.
- ↑ آشوری، تعریفها و مفهوم فرهنگ، ۷۵.
- ↑ کوئن، مبانی جامعهشناسی، ۵۸–۶۴.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۶/۵۳۴۶.
- ↑ فاکس، آشنایی با مفاهیم فرهنگ و روابط فرهنگی، ۱.
- ↑ گولد، ویلیام کولب، ۲۶۷.
- ↑ اسلامی، فرهنگ، ۱۰۶–۱۰۷.
- ↑ وثوقی و نیکخلق، مبانی جامعهشناسی، ۱۱۶–۱۱۷.
- ↑ ثریا، فرهنگ و شخصیت، ۲۷–۲۸.
- ↑ وثوقی و نیکخلق، مبانی جامعهشناسی، ۱۲۱.
- ↑ ثریا، فرهنگ و شخصیت، ۲۹.
- ↑ وثوقی و نیکخلق، مبانی جامعهشناسی، ۱۱۹–۱۲۲.
- ↑ وثوقی و نیکخلق، مبانی جامعهشناسی، ۱۲۹–۱۲۱؛ یوسفیان، نگاهی به مفهوم فرهنگ، ۲۳.
- ↑ ثریا، فرهنگ و شخصیت، ۳۲.
- ↑ وثوقی و نیکخلق، مبانی جامعهشناسی، ۱۲۶–۱۲۷؛ یوسفیان، نگاهی به مفهوم فرهنگ، ۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۴–۴۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۶ و ۸/۱۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۲ و ۱۳/۳۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۵ و ۱۷/۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۶؛ ۷/۴۲۷؛ ۸/۱۰۸ و ۹/۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۵۳ و ۱۸/۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۸۵، ۳۹۲ و ۱۲/۳۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۵۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۳۲۴–۳۲۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۰۸ و ۲۱/۲۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۹۱؛ ۵/۵۳ و ۱۲/۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۴–۴۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۶ و ۴/۱۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۶۳، ۹۱ و ۵/۳۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۴۲.
- ↑ نظری، ناسیونالیسم و هویت ایرانی، ۱۵۶–۱۵۹.
- ↑ کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ۱۵۰.
- ↑ نظری، ناسیونالیسم و هویت ایرانی، ۱۶۱؛ کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ۲۲۰–۲۲۱.
- ↑ معلم، علل و عوامل فروپاشی رژیم پهلوی، ۱۶۷–۱۶۸.
- ↑ آصف، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، ۲۲۸–۲۲۹.
- ↑ معلم، علل و عوامل فروپاشی رژیم پهلوی، ۱۷۵.
- ↑ pasha, Cultural Ties Between Iran, 135.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۲۴؛ ۴/۱۱۷ و ۱۹/۳۳۷.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۵–۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸، ۴۰، ۱۷۱ و ۱۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳۱۳ و ۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۲۴ و ۴/۱۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۹۴.
- ↑ پناهی، ارزشهای جهاد و شهادت، ۶۶.
- ↑ بقره، ۲۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸۱–۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۶۶؛ ۳/۵۱۱؛ ۵/۷۵، ۱۵۳ و ۶/۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۵۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۵۳ و ۳۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۵۱۱.
- ↑ قصص، ۵؛ انبیاء، ۱۰۵.
- ↑ امینی، امامخمینی و مستضعفان، ۹ و ۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۳۷، ۵۱۳؛ ۴/۳۵۱ و ۷/۲۹۲.
- ↑ ←میزبانی و دیگران، نقش مساجد و دانشگاهها در پیروزی انقلاب.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۴۶؛ ۲/۱۴۱، ۳۲۴ و ۸/۱۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۱۳؛ ۲/۳۹۷؛ ۳/۴۳۵ و ۱۲/۵۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۲۹ و ۵۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۳۴، ۵۲۳ و ۵/۱۶، ۱۵۵، ۳۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۴۳ و ۲۱/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۸۱ و ۱۷/۳۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۳۲ و ۴۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۱۵ و ۱۸/۲۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۲۷ و ۱۰/۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۰۰–۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۹۲ و ۷/۱۱۸، ۱۴۰، ۲۹۲؛ عیوضی و هراتی، ۹۲؛ نگارش، ۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۵.
منابع
- قرآن کریم.
- آشوری، داریوش، تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران، آگاه، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- آصف، محمدحسن، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- اسلامی ندوشن، محمدعلی، فرهنگ و شبه فرهنگ، تهران، یزدان، چاپ سوم، ۱۳۷۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امینی، ابراهیم، امامخمینی و مستضعفان، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- پناهی، محمد حسین، ارزشهای جهاد و شهادت در شعارهای انقلاب اسلامی، مجله مطالعات جامعهشناختی، شماره ۲۹، ۱۳۸۵ش.
- ثریا، مهدی، فرهنگ و شخصیت، تهران، قصیده، سرا، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- عیوضی، محمدرحیم و محمدجواد هراتی، درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر معارف، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۹ش.
- فاکس، ج. ریچارد، آشنایی با مفاهیم فرهنگ و روابط فرهنگی، ترجمه محمدعلی شعاعی، تهران، مرکز مطالعات تحقیقات فرهنگی بینالمللی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، گفتار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- کاتوزیان، همایون، اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسه پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
- کوئن، بروس، مبانی جامعهشناسی، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، چاپ بیست و ششم، ۱۳۹۳ش.
- گولد، جولیوس، ویلیام کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، مازیار، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۶ش.
- معلم، علیاکبر، علل و عوامل فروپاشی رژیم پهلوی با تأکید بر نقش کارویژه حفظ الگو، قم، مؤسه بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- میزبانی، مهناز و دیگران، نقش مساجد و دانشگاهها در پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- نظری، علیاشرف، ناسیونالیسم و هویت ایرانی، مطالعه موردی دوره پهلوی اول، مجله پژوهش حقوق و سیاست، شماره ۲۲، ۱۳۸۶ش.
- نگارش، حمید، هویت دینی و انقطاع فرهنگی، تهران، نمایندگی ولی فقیه در سپاه، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- وثوقی، منصور و علیاکبر نیکخلق، مبانی جامعهشناسی، تهران، خردمند، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
- یوسفیان، جواد، نگاهی به مفهوم فرهنگ، مجله رشد آموزش علوم اجتماعی، شماره ۲، ۱۳۶۸ش.
- Ali Pasha Saleh, Cultural Ties Between Iran and the U. S Tehran: n. p. , 1976,
پیوند به بیرون
- راضیه مهرابی کوشکی، فرهنگ، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۵۷۶–۵۸۲.