صمت
صمت، سکوت و نگهداری زبان از بیهودهگویی.
امامخمینی صمت را سکوت و ترک سخن لغو و باطل میداند. سکوت و صمت از واژههای مرتبط هستند. صمت بار ارزشی مثبت دارد؛ بر خلاف سکوت که گاهی نکوهش میشود.
امامخمینی، مسلطشدن بر زبان را مشکل دانسته و سکوت مطلق را برتر از کلام نمیداند. ایشان به بعضی از مفاسد زبان چون دروغ و مباهات، اشاره کرده و حفظ زبان از لغو را موجب مصون ماندن از این آفات میداند و مفاسدی برای سخنان لغو چون؛ ضعف ایمان و میراندن دل برشمرده است.
امامخمینی معتقد به تأثیر متقابل قلب و زبان بوده به این معنی که گفتار هر کس بر جان وی تأثیر میگذارد و عکس این مطلب را نیز صادق میداند.
امامخمینی سکوت در برابر ظلم را سبب نابودی اسلام میداند و سکوت علما در مسائلی چون هتک اسلام را جایز ندانسته و خود در برابر چنین وقایعی سکوت نمیکرد.
امامخمینی برای دستیابی به صمت توصیه میکند که سالک در آغاز باید از کلمات لغو خودداری کند و تا زمانی که افاضات ملکوتی بر قلب او سرازیر نشده، زبان خود را ببندد.
معنی
صَمت به معنای سکوت[۱] یا سکوت طولانی[۲] است. اندیشمندان اسلامی «صمت» را ترک کلام بیهوده با مردم و اشتغال به ذکر قلب و نطق نفس[۳] و در مقابل، «هَذی» را هذیان و تکلم به چیزهای بیمعنا[۴] دانستهاند. امامخمینی نیز صمت را سکوت و ترک سخن لغو و باطل معنا کرده است.[۵]
سکوت و صمت از واژههای نزدیک به هم هستند؛ با این فرق که صمت بار ارزشی مثبت دارد؛ بر خلاف سکوت که گاهی نکوهش نیز میشود. نیز سکوت در جایی به کار میرود که شخص قدرت سخنگفتن دارد،[۶] اما صمت برای کسی که قدرت سخنگفتن ندارد نیز بهکار میرود؛ از اینرو بهکار بردن صمت برای ترک کلام بیهوده، از سکوت رساتر است،[۷] لذا صمت را ترک سخنگفتن یا ترک سخن باطل دانستهاند؛ اعم از اینکه شخص قادر به نطق زبانی باشد یا نباشد.[۸] البته تعابیری مانند «انصات» نیز برای سکوت و ترک سخنی که همراه استماع است، به کار میرود.[۹]
پیشینه
از صمت و سکوت در ادیان بشری سخن به میان آمده است؛ چنانچه در اخلاقیات بودا، ازجمله قوانین بزرگ زندگی، سخن درست و پرهیز از زشتی و درشتی زبان است[۱۰] یا در مکتب هندو، ریاضتهایی همچون یوگا وجود دارد[۱۱] که بیشتر همراه با سکوت است. در ادیان الهی نیز مسئله صمت از اهمیت بهسزایی برخوردار است و در کتاب مقدس در قالب سخنان حکمتآمیز، دربارهٔ مهارکردن زبان و نکوهش پرحرفی تأکید فراوانی شده است.[۱۲] در مسیحیت روزه سکوت یکی از عبادات شمرده شده است[۱۳]؛ هرچند با ظهور اسلام این نوع روزه، حرام شد.[۱۴]
در قرآن کریم سخنان بیهوده نکوهش شده[۱۵] و بسیاری از سخنان، فاقد خیر و صلاح شمرده شده است[۱۶] و این تشویق به صمت است.[۱۷] صمت و خاموشی در آغاز گسترش اسلام، مورد اهتمام اصحاب پیامبر(ص) بوده است.[۱۸] در روایات نیز از صمت سخن به میان آمده است و برخی محدثان در کتابهای روایی، بابی به آن اختصاص دادهاند.[۱۹] در بعضی روایات، صمت بهترین عبادت[۲۰] و نشانه حلم و زینت علم[۲۱] و از لشکریان عقل[۲۲] شمرده شده است. از آنجاکه زیادهگویی و پرحرفی مقابل صمت است، در روایات از آن نهی شده است.
در میان عارفان مسئله صمت، به عنوان یکی از عوامل تکامل انسان در سیر روحی مطرح بوده است. اهل تصوف نیز سکوت را یکی از اصول طریقت خود معرفی کردهاند[۲۳] یا آن را یکی از ارکان چهارگانه وصول به مقام ابدال، یعنی مقامی که بنده پیوسته از حالی به حالی منتقل میشود و دانشی که میان او و خداوند میباشد، همیشه در حال افزایش است[۲۴] معرفی میکنند.[۲۵] سرّاج (م ۳۸۶ق) از نخستین عارفانی است که در کتاب خود اللمع، از آن بحث کرده است.[۲۶] پس از او قشیری (م ۴۶۵ق) در الرسالة القشیریه[۲۷] و هجویری (م ۴۶۵ق) در کشف المحجوب[۲۸] به تکمیل آن پرداختهاند.
در میان عالمان اخلاق نیز مسئله صمت جایگاه ویژهای داشته، آنان به صورت گسترده به بررسی آن پرداختهاند. اخلاق محتشمی خواجهنصیرالدین طوسی (م ۶۷۲ق) را میتوان ازجمله نخستین کتب اخلاقی دانست که بابی در آن به این موضوع اختصاص داده شده است.[۲۹] امامخمینی نیز به اهمیت این بحث و جایگاه آن در سیر و سلوک واقف بوده، به بررسی معنای صمت، فایدهها و فضایل آن و زیانهای بیهودهگویی پرداخته است.[۳۰]
برتری سکوت یا تکلم
اندیشمندان اخلاق و عرفان در برتری هر یک از سخنگفتن و سکوتکردن، اختلاف کردهاند.[۳۱] برخی معتقدند از آنجاکه زبان وسیلهای برای بیان معارف است، اشرف اعضای انسان به حساب میآید[۳۲] و میتواند بهترین وسیله و برترین عبادتها در سایه کلام صورت پذیرد.[۳۳] در روایتی از امامسجاد(ع) بر این نکته تأکید شده است که هرچند برای هر یک از سکوت و تکلم آفاتی است، امّا اگر کسی از آفات هر دو طرف ایمن باشد، کلام برتر از سکوت است.[۳۴]
امامخمینی نیز سخن و بیان را ازجمله بزرگترین نعمتهای الهی میداند که خداوند آن را در قرآن بر نعمتهای دیگری که به انسان ارزانی داشته است مقدم داشته، به عنوان مهمترین نعمت پس از آفرینش انسان، بیان کرده است.[۳۵] ایشان افزوده است تکلم منشأ کمالات بسیاری است که بدون آن باب معارف بسته میشود[۳۶]؛ از اینرو سکوت مطلق از لشکریان عقل نیست و برتر از کلام به حساب نمیآید؛ بلکه کلام در محل خود برتر از سکوت است.[۳۷] ایشان علت اینکه اهل ریاضت، سکوت را بر خود واجب دانسته، هیچ تدبیری را نیکوتر از خاموشی نمیدانستند،[۳۸] ایمنی از آفات زبان میداند؛ زیرا مسلطشدن بر زبان و آن را تحت اختیار درآوردن، از مشکلترین امور است.[۳۹]
اقسام و مراتب
برخی اندیشمندان «صمت» را بر صمت زبانی و صمت قلبی تقسیم کردهاند، و صمت زبانی را خاموشی سخن با غیر خداوند نسبت به موضوعات غیر الهی و صمت قلبی را بیتوجهی به خواطر دنیوی دانستهاند.[۴۰] گاه نیز از آن دو، به خاموشی ظاهری و خاموشی ضمایری تعبیر میکنند.[۴۱] سکوت نیز اقسامی دارد؛ در بعضی روایات به سکوت ممدوح و مذموم اشاره شده است و سکوتی که موجب پایمالشدن حق مظلوم شود،[۴۲] یا سکوت از اظهار حق،[۴۳] مذموم شمرده شده است.[۴۴]
بعضی از اهل معرفت سکوتنکردن در برابر باطل را یکی از شرطهای سکوت سالکان بیان کردهاند.[۴۵] امامخمینی سکوت در برابر ظلم و فساد حکومت ظالمان، مانند حکومت پهلوی را جایز ندانسته، آن را سبب نابودی اسلام و تشیع دانسته است.[۴۶] ایشان بر این باور بود که اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند مسئول و در دنیا نیز محکوم به زوال خواهد بود.[۴۷] ایشان این سکوت را جرم[۴۸] و کمک به دستگاه جبار شاهنشاهی میدانست.[۴۹]
آثار صمت
در روایات، صمت موجب کثرت وقار،[۵۰] نجات،[۵۱] سلامت[۵۲] و حصول حکمت[۵۳] دانسته شده است. در روایتی از امیر مؤمنان(ع) آمده است هر کس بخواهد از سلامت نفس برخوردار شود و عیوب و کاستیهایش پوشیده بماند، باید کمتر سخن بگوید و بیشتر خاموش باشد.[۵۴] در مقابل، در روایات زیادهگویی و پرحرفی نکوهش شده، آثاری همچون ملولشدن خود و دیگران،[۵۵] قساوت قلب[۵۶] و گرفتار غضب الهی شدن،[۵۷] برای آن برشمرده شده است.
علمای اخلاق، صمت را از عوامل در امان ماندن از آفات زبان و مفاسد آن میدانند و معتقدند خلاصی از آفات زبان جز به خاموشی نیست.[۵۸] آنان مفاسدی همچون دروغ، سخنچینی، غیبت، ریا، نفاق و ناسزا را از آفات زبان دانستهاند.[۵۹] این عالمان با استناد به برخی روایات،[۶۰] برای درامانماندن از آفات زبان، اموری چون توجهداشتن به این آفات، یاد مرگ، عادتدادن زبان بر سکوت و دوریگزیدن از مردم را علاج این آفات برشمردهاند.[۶۱] اهل معرفت نیز صمت و سکوت را سبب وقار و ترک تسرّع و عجله در امور میدانند و صمت را ازجمله اموری میدانند که سالک مرید به واسطه آن بر اراده سلوک قوت مییابد[۶۲] و آن را سبب بارورشدن عقل، کسب ورع و تقوا میدانند.[۶۳]
امامخمینی به بعضی از مفاسد زبان چون سرزنش بندگان خدا،[۶۴] فخرفروشی، مباهات، خودستایی،[۶۵] نفاق و دوزبانی،[۶۶] غیبت، تهمت، بدگویی و دروغ[۶۷] اشاره کرده است و حفظ زبان از لغو و باطل را موجب مصون ماندن از این آفات میداند و کمتر کسی را موفق به آن میشمارد.[۶۸] ایشان صمت را یکی از شرایط اهل ریاضت میداند که برای آن فواید و نتایج بسیاری وجود دارد. اگر سالک از سخن لغو و بیهوده پرهیز کند و مشغول تعلم، تفکر و تدبر شود و زبان از غیر ذکر خداوند و آنچه مربوط به اوست، نگه دارد، افاضههای ملکوتی بر قلب او سرازیر میشود.[۶۹] در مقابل، سخنان لغو و باطل، مضر به حال روح بوده، نفس را از صفا، صلاح، سلامت، طمأنینه و وقار بازمیدارد و سبب غفلت، قساوت و کدورت نفس میشود.
امامخمینی مفاسد پرشمار دیگری نیز برای سخنان لغو و باطل ذکر کرده است؛ ازجمله:
- سلب شیرینی عبادت و ذکر الهی؛
- ضعف و سستی ایمان؛
- میراندن دل؛
- افزایش لغزش، خطا و پشیمانی؛
- کدورت میان دوستان و دشمنی میان مردم؛
- بدبینی مردم و افتادن از چشم آنان؛
- وارد معاصی شدن.[۷۰]
تأثیر متقابل قلب و زبان
امامخمینی مسئله صمت و سخنگفتن را از نظر معرفت نفس نیز بررسی کرده است. به اعتقاد ایشان، رابطه روح و باطن با قوای ظاهری به قدری است که هر یک از آن دو از یکدیگر متأثر شده، کمال و نقص هر یک در دیگری ظاهر میشود. ایشان به استناد برخی از آیات[۷۱] رفتار و گفتار هر کسی را به سبب پیوند شدیدی که میان قلب و زبان است،[۷۲] نشاندهنده حالات و ویژگیهای روحی و ترجمان حالات قلبیاش میداند.[۷۳] بنابراین از لابلای گفتار هر کسی میتوان به اعماق درونش پی برد، و عکس این مطلب نیز صادق است؛ یعنی سخنان و کلمات هر کس در روح و جان او اثر میگذارد و بهتدریج آن را به رنگ خود درمیآورد و به این ترتیب این دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. اعمال نیکو و زشت نیز سبب ایجاد ملکات مناسب خود در روح میشود تا آنجاکه باطن بهکلی متحول میگردد.[۷۴] (ببینید: ظهور و بطون)
سکوت در مسائل اجتماعی
امامخمینی در کتب فقهی و فتوایی خود سکوت را بهویژه نسبت به علما و در مسائلی چون هتک اسلام، ضعیفشدن عقاید مسلمانان،[۷۵] پدیدارشدن بدعت در اجتماع و بهخطرافتادن اصل اسلام[۷۶] جایز ندانسته، و وظیفه خود میدانست حکومت وقت را نهی از منکر کند و در برابر آن سکوت نکند.[۷۷] ایشان سکوت در برابر حکومت جائر را ننگی برای ملت میدانست.[۷۸]
امامخمینی در برابر وقایعی همچون تصویب «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» یا جنایات پهلوی در واقعه مدرسه فیضیه یا جنایتهایی که رژیم اسرائیل بر مردم مظلوم فلسطین روا میداشت، نه تنها سکوت نمیکرد بلکه اعتراض خود را به صورت تلگرام،[۷۹] سخنرانی،[۸۰] نامه و پاسخ به استفتائات[۸۱] ابراز میداشت، علاوه بر آن از سکوت دیگران اعم از علما یا مردم و حتی مسلمانان کشورهای اسلامی انتقاد میکرد.[۸۲] ایشان برخورد با متخلفان را ـ در هر مسندی که باشند ـ ضروری میدانست و سکوت در برابر آنها را جایز نمیشمرد[۸۳]؛ مگر مواردی که مصلحت اسلام و نظام را در سکوت میدانست که در این صورت دیگران را نیز به سکوت فرا میخواند.[۸۴]
راه دستیابی به صمت
طبق بعضی روایات برخی از صحابه برای عادت دادن خود به سکوت و صمت، همه آنچه در روز بر زبان میآوردند را مینوشتند و در پایان روز به محاسبه آن میپرداختند.[۸۵] علمای اخلاق برای در امان ماندن از آفات زبان، به التزام به سکوت سفارش کردهاند، به اینکه شخص زبان خود را از آنچه به آن نیاز ندارد و فایدهای در آن نیست، ببندد[۸۶] و پیش از سخن، در آنچه میگوید تفکر کند.[۸۷]
امامخمینی برای دستیابی به صمت توصیه میکند که سالک در آغاز که متکلم است تا میتواند از کلمات لغو و باطل خودداری کند و با علما و دانشمندان معاشرت داشته باشد و وقتی به مرحله نهایات از سیر و سلوک رسید، به تفکر و تدبر مشغول شده و زبان خود را از کلامی غیر از ذکر خداوند تا زمانی که افاضات ملکوتی بر قلب او سرازیر شود، ببندد و در هنگامی که وجودش حقانی شده و از گفتار خود مطمئن گشته است، به سخن آمده و به تربیت دیگران بپردازد و از خدمت کردن به دیگران بازنایستد تا خداوند از او راضی گشته و او را در ردیف بندگان مربی و مرشد قرار دهد.[۸۸]
پانویس
- ↑ ابنفارس، مقاییس اللغه، ۳/۳۰۸؛ فیومی، المصباح المنیر، ۲۸۱.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۷/۱۰۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۲/۵۴.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات، ۱/۲۷۸، ۷۴۷؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۱۹۶–۱۹۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۰۶.
- ↑ ازدی، کتاب الماء، ۳/۱۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۵–۳۸۶.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۲/۴۳؛ جرجانی، کتاب التعریفات، ۵۳.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۳/۶۹–۷۰.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۲/۴۳؛ ابوالبقاء، الکلیات معجم فی المصطلحات و الفروق اللغویه، ۱/۵۰۹.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۲/۴۳.
- ↑ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۴۲.
- ↑ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۳۶.
- ↑ کتاب مقدس، عهد قدیم، امثال، ب۱۰، ۶–۳۱ و ب۱۲، ۶–۲۲.
- ↑ ←مریم، ۲۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ۶۸/۴۰۳–۴۰۴.
- ↑ کلینی، کافی، ۴/۸۵؛ مفید، المقنعه، ۳۶۶؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۸۶.
- ↑ فرقان، ۷۲.
- ↑ نساء، ۱۱۴.
- ↑ ←ابنعجیبه، ۱/۵۶۰؛ طباطبایی، المیزان، ۵/۹۴.
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۱/۱۷۶؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۸۸.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۱۱۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۶۸/۲۷۴؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۱/۱۰۲.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۰۱.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۲۱۶.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۲۱.
- ↑ سراج، اللمع فی التصوف، ۲۵۵.
- ↑ تستری، تفسیر، ۷۷.
- ↑ تستری، تفسیر، ۷۷؛ ابنعربی، الفتوحات، ۲/۱۸۰.
- ↑ سرّاج، اللمع، ۲۵۵.
- ↑ قشیری، الرسالة القشیریه، ۲۴۱.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۴۶۲.
- ↑ خواجهنصیرالدین طوسی، اخلاق محتشمی، ۲۲۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۵–۳۹۶.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۴۶۳–۴۶۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۲/۴۳.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۲/۴۳.
- ↑ فیض کاشانی، الحقائق، ۱۵۴.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ۲/۳۱۵.
- ↑ الرحمن، ۴.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۵.
- ↑ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۶۴–۶۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۵۴.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۶.
- ↑ ←حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ۵/۲۷۷.
- ↑ قشیری، رساله، ۲۴۲.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳، ۲۴.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۷۰.
- ↑ مفید، الاختصاص، ۲۳۱–۲۳۲.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۴۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۷۷–۷۸ و ۱۵۳.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۲۱۶.
- ↑ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۰۴.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۲۱۶–۲۱۷.
- ↑ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۰۴.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۲۱۶؛ لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ۱۶۱.
- ↑ لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ۹۷ و ۳۸۹.
- ↑ طوسی، الامالی، ۳.
- ↑ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۱۲۱.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۸۶؛ فیض کاشانی، الحقائق، ۱۵۵.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۸/۲۰۵–۲۰۶؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۱۹۸.
- ↑ مفید، الامالی، ۲۲۰؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۱/۱۰۳؛ آمدی، تصنیف غرر، ۲۱۱.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۰۳ و ۲۶۴؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۵۳–۴۵۴.
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۱/۱۷۴.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۸/۱۳۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۳۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۷–۳۸۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۹۱.
- ↑ اسراء، ۸۴؛ انفال، ۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸–۲۹ و ۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۸–۳۸۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۹–۳۹۰.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۴۹–۴۵۰.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۷؛ امامخمینی، توضیح المسائل، ۴۵۰–۴۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۹۷ و ۲۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۷۸، ۱۵۹ و ۱۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۶۷ و ۲۰۶–۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۹۷، ۱۰۸–۱۱۰ و ۱۹۶–۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۱۳، ۴۱۵–۴۲۴؛ ۲/۳۱–۳۵ و ۱۶/۱۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۹۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۶.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۸۸.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۸/۲۰۵؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۱۹۹.
- ↑ ←مکی، قوت القلوب، ۱/۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۷–۳۸۸.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ابوالبقاء، ایوب، الکلیات معجم فی المصطلحات و الفروق اللغویه، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۹ق.
- ازدی، عبداللهبنمحمد، کتاب الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران ـ مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی طب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، رساله توضیح المسائل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ هفتم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۷۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- تستری، سهلبنعبدالله، تفسیر التستری، تحقیق باسل عیونالسود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، تهران، سمت و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اخلاق محتشمی، تحقیق محمدتقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
- دیلمی، حسنبنمحمد، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
- طبرسی، احمدبنعلی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- طوسی، محمدبنحسن، الامالی، قم، دارالثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- طوسی، محمدبنحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- غزالی، ابوحامد، کیمیای سعادت، تصحیح حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ش.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، الحقایق فی محاسن الاخلاق، تحقیق محسن عقیلی، مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- لیثی واسطی، علیبنمحمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مفید، محمدبنمحمد، الاختصاص، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مفید، محمدبنمحمد، الامالی، تحقیق حسین استادولی و علیاکبر غفاری، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مفید، محمدبنمحمد، المقنعه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح عیونالسود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، الاعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- ورام، مسعودبنعیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش.
پیوند به بیرون
- سعید نصیری، صمت، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۳۲–۳۶.