حزب رستاخیز ملت ایران: تفاوت میان نسخهها
جز (removed Category:مقالههای دارای جعبه اطلاعات using HotCat) |
|||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
[[رده:مقالههای ارزیابیشده]] | [[رده:مقالههای ارزیابیشده]] | ||
[[رده:مقالههای جلد چهارم دانشنامه]] | [[رده:مقالههای جلد چهارم دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای نیازمند جعبه اطلاعات]] | [[رده:مقالههای نیازمند جعبه اطلاعات]] | ||
[[رده:مقالههای نیازمند تصویر]] | [[رده:مقالههای نیازمند تصویر]] |
نسخهٔ ۸ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۹
حزب رستاخیز ملت ایران، آخرین حزب دولتی و انحصاری رژیم پهلوی، ۱۳۵۳–۱۳۵۷.
مقدمه
حزب به گروهی از مردم که منافع مشترک اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی دارند، گفته میشود که در چارچوب قانون و گاهی بیرون از آن، با برخورداری از یک سازمان و برنامه منسجم، برای رسیدن به قدرت تلاش میکنند.[۱] علل پیدایش انواع احزاب را مبارزات انتخاباتی،[۲] دخالت ابرقدرتها، اختلاف مکاتب، منافع، قدرت و شهرتطلبی[۳] و اهداف حزب را کسب، حفظ[۴] یا کنترل قدرت[۵] برشمردهاند. (ببینید: حزب و تشکل)
پیشینه
پیشینه احزاب و تشکیلات سیاسی به معنای جدید آن در جهان، به ۱۵۰ سال پیش و در ایران به حدود صد سال پیش و دوره مشروطیت بر میگردد.[۶] نخستین حزب رسمی ایران را سیدحسن تقیزاده و حیدرخان عمواوغلو با نام «دموکرات» تأسیس کردند.[۷] این حزب به همراه حزب اعتدالیون ـ اجتماعیون، از فعالان سیاست ایران در دوره دوم مجلس شورای ملی بود.[۸] رضاشاه پهلوی از همکاری احزاب برای رسیدن به سلطنت، بسیار سود جست[۹]؛ اما در دوران سلطنت خود، فعالیتِ سیاسی احزاب را تعطیل کرد.[۱۰] با تبعید وی از کشور در شهریور ۱۳۲۰ و روی کارآمدن محمدرضا پهلوی، فعالیت احزاب، وارد مرحله جدیدی شد. در آغاز دهه بیست، احزاب و گروههای سیاسی متعددی با مرام، هدف و برنامههایی کم و بیش مشابه، اعلام موجودیت کردند.[۱۱] تنها حزب متشکل غیردولتی این دوره، حزب توده و نخستین حزب دولتی که اکثریت مجلس دوره پانزدهم را در اختیار گرفت، حزب «دموکرات» قوامالسلطنه بود.[۱۲]
فعالیت حزبی با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و با حمله به دفاتر احزاب دچار رکود شد.[۱۳] سه سال و نه ماه پس از کودتا، با فشار و توصیه آمریکا و با هدف کاستن از بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی کشور و نارضایتی و انتقاد عمومی، تأسیس احزاب دولتی در دستور کار رژیم پهلوی قرار گرفت.[۱۴] در سوم اردیبهشت ۱۳۳۶ محمدرضا پهلوی در حضور نمایندگان مجلس سنا اعلام کرد میخواهد دو حزب سیاسی در کشور تأسیس کند.[۱۵] بر این اساس در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۶ حزب «مردم» به دست اسدالله عَلَم، به عنوان اقلیت و مخالف دولت[۱۶] و حزب «ملّیّون» در بهمن همان سال به عنوان اکثریت به دست منوچهر اقبال (نخستوزیر)، پایهگذاری شدند[۱۷]؛ اما حزب ملّیون پس از انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۳۹ و استعفای اقبال، رو به افول نهاد و جایش را به عنوان اکثریت به کانون مترقی و حزب ایران نوین داد که در سال ۱۳۳۹ به دست حسنعلی منصور تأسیس شده بود.[۱۸] افکار این افراد با «برنامههای اصلاحی محمدرضا پهلوی» همخوان بود[۱۹]؛ از اینرو محمدرضا پهلوی مأموریت اجرای اصول اصلاحات و انقلاب سفید را به کارگزاران حزب ایران نوین که با حمایتهای وی، نفوذ زیادی در امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور پیدا کرده بود، سپرد.[۲۰] وی اگرچه ظاهراً از تعدد احزاب دفاع میکرد، اما همواره از حزب اکثریت حمایت و از حزب اقلیت (مردم) انتقاد میکرد و آن را به سخره میگرفت. او در پی فرصتی برای برچیدن این احزاب و گسترش دامنه اقتدار خود بود[۲۱]؛ از اینرو در پایان آذر ۱۳۵۳ برخی از رهبران حزب «مردم» را متأثر از عوامل بیگانه خواند و بیاعتمادی خود به آنان را بیان کرد.[۲۲]
تأسیس
دموکراسی دوحزبی محمدرضا پهلوی سرانجام به پایان رسید و او در یازدهم اسفند ۱۳۵۳[۲۳] تشکیل حزب «رستاخیز» را اعلام[۲۴] و امیرعباس هویدا (نخستوزیر) را دبیرکل آن معرفی کرد.[۲۵] مردم نیز با تهدید، مجبور به نامنویسی در حزب میشدند. پهلوی مخالفان عضویت در رستاخیز را وابسته به حزب توده یا احزاب غیرقانونی دیگر، خائن و مستحق زندان یا ملزم به خروج از کشور میدانست.[۲۶] از نظر او هر ایرانی که قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب شاه و ملت را قبول داشت، عضو حزب شمرده میشد[۲۷] و اگر قبول نداشت، یا مغزش معیوب بود یا خواهان تسلط بیگانه بر ایران بود.[۲۸] همه کارمندان دولت، شرکتها و ادارههای وابسته به دولت، بهطور غیر مستقیم، مجبور به عضویت در حزب رستاخیز بودند.[۲۹] مسئولان حزب در مواردی با کمک مقامات محلی، شناسنامههای روستاییان را به بهانههای گوناگون ازجمله تعویض شناسنامه میگرفتند و مشخصات آنها را در دفاتر حزب، ثبت میکردند[۳۰] و به جهت بیضابطهبودن ثبتنام و رقابت متصدیان امر برای جلب اعضای بیشتر، چه بسا اسم یک فرد بارها وارد این دفاتر میشد.[۳۱]
با این حال، استقبالنکردن مردم از حزب رستاخیز در تناقض آمارهایی که مسئولان حزب ارائه میکردند، آشکار بود؛ در حالیکه هویدا، دبیرکل حزب در تیر ۱۳۵۵ تعداد اعضای حزب را ۵/۲ میلیون نفر از میان ۵/۷ میلیون واجد شرایط عضویت اعلام کرد، جمشید آموزگار رئیس هیئت اجرایی، در همان زمان، این تعداد را حدود نود درصد واجدان شرایط میدانست[۳۲]؛ البته خود آموزگار، دو ماه پیش از این تاریخ، اعضای حزب را حدود ۳۵ درصد اعلام کرده بود.[۳۳] گزارشهای سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) هم حاکی از شکست برنامههای رژیم در جذب مردم و تحقق دموکراسی مورد نظر وی بود.[۳۴] بیشتر افراد، ناخواسته به این حزب میپیوستند یا از آن پشتیبانی میکردند.[۳۵] آزادی در حزب محدود بود و محمدرضا پهلوی با وجود باز دیدن باب مذاکره و مباحثه، میخواست حزب تابع او باشد[۳۶]؛ البته پس از کنگره اول حزب، برای نشاندادن فضای باز سیاسی، دو جناح حزبی اعلام وجود کردند: «جناح سازنده» به رهبری هوشنگ انصاری، وزیر دارایی و «جناح پیشرو یا ترقیخواه» به رهبری جمشید آموزگار (وزیر کشور). گروه دیگری نیز در سالهای پایانی حیات سیاسی حزب با نام «اندیشمندان»، اعلام موجودیت کرد.[۳۷]
اصول و اهداف
آنچه افراد و گردانندگان احزاب را به تکاپوی حزبی میانداخت، اهداف مورد نظر پهلوی بود نه مرامنامه حزبی که چیزی جز ظاهرفریبی نبود و آنها وادار به توجیه نظام شاهنشاهی با مضامینی چون ترقی، اصلاحات، انقلاب و غیره در قالب احزاب میشدند[۳۸]؛ چنانکه مرامنامه حزب رستاخیز، بنیان این حزب را بر اعتقاد راسخ به نظام شاهنشاهی ایران، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت دانسته و اصولی را در زمینه سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و خارجی بیان کردهاست[۳۹]؛ در سیاست اقتصادیِ حزب، بر محورهایی چون استفاده از استعدادهای مردم، ثروت خدادادی و سهیمکردن کارگران و کارمندان در سهام کارخانهها با هدف رفاه افراد جامعه تأکید شدهاست.[۴۰] احترام به آزادیهای فردی و اجتماعی در چارچوب قانون اساسی و مصالح ملی، استقرار نظام جامع تأمین اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت، محورهایی از سیاست اجتماعی حزب را تشکیل میداد.[۴۱] در زمینه سیاست خارجی هم محورهایی چون تمامیت ارضی، استقلال کشور و نفی تجاوز به حقوق و سرزمینهای دیگران ذکر شده بود.[۴۲]
جدا از اهداف رسمی حزب رستاخیز، دربارهٔ انگیزهها و اهداف دیگر تأسیس حزب هم دیدگاههایی مطرح شدهاست. گروهی طراح اصلی این حزب را دانشآموختگان ایرانی در دانشگاههای آمریکایی ازجمله جمشید آموزگار میدانند[۴۳] که تحت تأثیر هانتینگتون و آپتر برای ایجاد ثبات سیاسی در کشور، دست به این کار زدند.[۴۴] آموزگار و دستیارانش با شناخت دقیق از خلق و خوی محمدرضا پهلوی، وی را قانع کردند که این حزب، تنها راه تحرکبخشیدن به جریان بیتحرک سیاسی کشور است.[۴۵] عدهای بر این گماناند که پهلوی با سفر به مصر در سال ۱۳۵۳، تحت تأثیر محمد انور سادات، رئیسجمهور وقت مصر که از فواید نظام تکحزبی سخن گفته بود، اقدام به تأسیس این حزب کرد.[۴۶]
از اهداف پنهانی تأسیس حزب رستاخیز دینزدایی بود. این حزب، پهلوی را رهبر معنوی و سیاسی کشور معرفی کرد، علما را «مرتجعان سیاه قرون وسطایی» نامید و در سال ۱۳۵۵ تاریخ شمسی را به شاهنشاهی تبدیل کرد (ببینید: تغییر تاریخ هجری و ارتجاع)؛ همچنین زنان را به نپوشیدن چادر در دانشکدهها تشویق میکرد؛ همچنانکه تلاش میکرد با تسلط بر اوقاف، به عضویت ساواک درآوردن برخی روحانیان و دادن مقرّری به آخوندهای درباری، انحصاریکردن چاپ کتابهای مذهبی و بدبینکردن دهقانان به مراجع، مذهب را ملی (حکومتی) کند[۴۷]؛ همچنین ایجاد سازمانی منسجم و قدرتمند برای تحکیم پایههای رژیم،[۴۸] نهادینهکردن هرچه بیشتر سلطنت و فراهمساختن پایگاه اجتماعی گستردهتر برای دولت[۴۹] از اهداف دیگر تأسیس این حزب است. حزب در طول حیات خود روزنامهها و مجلات چندی را راهاندازی کرد و روزنامه رستاخیز نشریه رسمی حزب بود.[۵۰] اما حزب رستاخیز برخلاف تصور دولتمردان، تضاد میان رژیم و مخالفان را عمیقتر کرد؛ چون با تأسیس این حزب، احزاب دیگر منحل شدند و بساط ظاهری دموکراسی برچیده شد و چهره استبدادی و دیکتاتوری رژیم نمایان گردید[۵۱]؛ از اینرو حزب رستاخیز نیز مانند احزاب دولتساخته پیشین، نتوانست مشارکت و همدلی مردم را فراهم کند، بلکه بر مخالفت و نارضایتی مردم افزود.[۵۲]
واکنش امامخمینی
امامخمینی روند صحیح و طبیعی در نظامهای حزبی را تأسیس حزب، جلب حمایت مردم، راهیابی به مجلس با اتکا به آرای مردم و سپس تشکیل دولت میدانست و فعالیت احزاب را مادامی که مضر به کشور[۵۳] و مخالف با مصالح ملت نبود[۵۴] آزاد میشمرد. در نظر ایشان، پیدایش احزاب دولتی، طرحی از جانب خارجیها[۵۵] برای ایجاد اختلاف میان ملتها و تودههای مردم[۵۶] بودهاست. ایشان معتقد بود در ایران به جای اینکه دولتها از احزاب به وجود بیایند، حزبها پس از تشکیل دولت ساخته میشوند[۵۷]؛ احزابی که به مردم اتکایی نداشتند و تنها برای بهرهبرداری سیاسی به سراغ مردم میرفتند.[۵۸] (ببینید: حزب و تشکل)
امامخمینی پس از اطلاع از تأسیس حزب رستاخیز، در پیام ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ خطاب به ملت ایران به جهت مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن را بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و درماندهکردن مسلمانان شمرد و مخالفت با آن را از روشنترین موارد نهی از منکر اعلام کرد.[۵۹] ایشان تأسیس حزب رستاخیز را نشانه شکست طرح استعماری موسوم به «انقلاب ششم بهمن» ارزیابی کرد و هدف از تشکیل آن را ایجاد خفقان بیشتر، زمینهسازی برای اقدامات خلاف دیگر و سلب مقاومت مردم شمرد[۶۰] و اجبار مردم به عضویت در حزب را مخالف اساس مشروطه، قانون اساسی و موازین بینالمللی دانست.[۶۱] تحلیل ایشان این بود که این حزب، برای سرکوب ملت و رواج هرچه بیشتر دزدی و ستمکاری تأسیس شدهاست.[۶۲] از سوی دیگر، امامخمینی ادعای فراگیربودن حزب و تبلیغ فراوان برای آن را بیاساس میدانست[۶۳] و مخالفت ملت با آن را موجب مفتضحشدن پهلوی شمرد.[۶۴]
ایشان معتقد بود ساواک به دستور پهلوی به صورت اداره تفتیش عقاید درآمده و با مخالفان حزب رستاخیز که اکثریت قاطع ملت ایران را تشکیل میدهند، با انواع تهدیدها، اهانتها و شکنجههای وحشیانه برخورد میکند.[۶۵] ایشان محمدرضا پهلوی را دیکتاتوری میدانست که میخواهد همه ملت ایران اعم از علما، دانشگاهیان و بازاریان را به عقیده خود گرچه برخلاف اسلام و مصالح مسلمانان و ملت و استقلال و آزادی همه باشد، معتقد سازد، وگرنه آنان را مرتجعان سیاه و بیوطنهای سرخی میشمارد که سزاوار سرکوباند.[۶۶] ایشان که تنها مخالف جدی حزب رستاخیز بهشمار میآمد، بر مراجع و علما نیز واجب دانست که ورود به حزب رستاخیز را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. ایشان از دیگر اقشار مردم بهخصوص خطبا، دانشگاهیان جوان، کارگران، کشاورزان و بازرگانان هم خواست که با مبارزات پیگیر و همهجانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که پیروزی با آنهاست.[۶۷]
حکم تحریم عضویت در حزب رستاخیز بهسرعت در بخشهای مختلف ایران و برخی کشورهای اسلامی و اروپایی انتشار یافت[۶۸] و پیروان امامخمینی از عضویت در حزب اجتناب ورزیدند. دستاندرکاران حزب و دولت که احساس خطر میکردند، شایعه کردند که این حکم جعلی است و امامخمینی چنین اظهاراتی نکردهاست[۶۹]؛ از اینرو ایشان در پاسخ به یک استفتا در این زمینه، حرمت شرکت در این حزب را تکرار کرد و حتی از سیدحمید روحانی خواست که حکم تحریم شرکت در حزب به زبان عربی نیز ترجمه شود.[۷۰] همچنانکه در پاسخ نامه محمد شریعت اصفهانی ضمن بعیدشمردن مخالفت علمای ایران با حزب رستاخیز، در صورت اعلام مخالفت، آن را امری بسیار بهموقع و خوب شمرد.[۷۱] صراحت و پافشاری امامخمینی باعث شد برخی از علما[۷۲] و شاگردان ایشان[۷۳] نیز واکنش نشان دهند و کار رژیم را «خیمهشببازی رسوا»، لقب دهند.[۷۴] امامخمینی مخالفت علما و دیگر اقشار ملت را باوجود فشارها، امیدبخشِ رهایی و نمونه بیداری و پیروزی برشمرد.[۷۵] برخی از مخالفان دیگر محمدرضا پهلوی و رژیم نیز، با حزب مخالفت کردند و جبهه ملی دوم، تأسیس حزب را مظهر بارز دیکتاتوری دانست.[۷۶]
با وجود اینکه بسیاری از رهبران، گردانندگان و اعضای حزب رستاخیز به فرقه بهائیت منتسب بودند، محفل بهائیان ایتالیا در اعلامیهای سئوالانگیز، از بهائیان ایران خواست بنا به دستور «بیتالعدل اعظم» از عضویت در این حزب اجتناب ورزند و در صورت درخواست مسئولان دولتی برای نامنویسی، با اظهار وفاداری به محمدرضا پهلوی و احترام به اساسنامه و قوانین مملکت و قدردانی از اصول انقلاب ششم بهمن، دلایل وجدانی و مذهبی را مانع از نامنویسی در هر گونه حزب سیاسی اعلام کنند.[۷۷] رژیم پهلوی در صدد برآمد به گونهای جعلی میان تحریم حزب رستاخیز از سوی امامخمینی و فرقه بهائیت ارتباط ایجاد و چنین القا کند که ایشان نظر بهائیان را پذیرفته و با آنان متحد شدهاست و در نتیجه مردم را به ایشان بدبین سازد تا به گمان خود، بزرگترین مخالف رژیم پهلوی در میان جامعه بدنام شود. در همین راستا ساواک اعلامیهای با عنوان «آیا روحالله خمینی هم بهائی شدهاست؟» منتشر کرد[۷۸]؛ با این حال، هیچ خدشهای به اعتبار امامخمینی وارد نشد و از حکم تحریم ایشان با جدیت استقبال شد.[۷۹]
سرانجام حزب رستاخیز
گروهبندیهای داخلی جناحهای حزبی و جدایی اعضای آنها که در سالهای آخر حیات سیاسی آن به دشمنی و کینهتوزی بدل شده بود، زمینه انحلال آن را فراهم کرد[۸۰]؛ چنانکه محمدرضا پهلوی هم نام آن را تجربه ناکام گذاشت و اشتباه دوران سلطنت خویش، معرفی و آن را در جامه عمل پوشاندن به همکاری و گفت و شنود ملی در راه ترقی وطن، ناتوان اعلام کرد.[۸۱] امامخمینی روند افول حزب رستاخیز را اینگونه بیان میکرد که به مرور زمان آشکار شد که فراگیربودن حزب و آن همه ادعا که محمدرضا پهلوی دربارهٔ حزب مطرح میکرد، همه پوچ و توخالی بودهاست و نه تنها ملت توجهی به آن نکرد، بلکه با اندک تزلزلی که پدید آمد، اعضای اصلی حزب یکییکی کناره گرفتند، به طوری که احزاب دیگر نیز آن را به رسمیت نمیشناختند.[۸۲] ایشان حضور و مبارزه مردم را مایه بیاعتبار اعلامکردن حزب رستاخیز از سوی رژیم[۸۳] و اعتراف به رسوایی شکست این حزب فرمایشی[۸۴] و صرفنظر کردن از آن[۸۵] برمیشمرد.
فرمایشیبودن حزب و ناکارآمدبودن آن در ایران و مبارزات مردم در سال ۱۳۵۷،[۸۶] مسئولان حزب را وادار به انحلال آن کرد و آخرین دبیرکل آن در نهم مهر ۱۳۵۷ به علت فراگیرنبودن حزب، استعفا کرد[۸۷] و پیشنهاد انحلال حزب را به هیئت اجرایی ارائه داد؛ اما این هیئت هیچگاه نتوانست با تشکیل جلسه رسمی تکلیف حزب رستاخیز را روشن کند.[۸۸] برخی منابع انحلال حزب را به دست محمدرضا پهلوی و در تاریخ نهم مهر ۱۳۵۷ اعلام کردهاند.[۸۹] به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و حساسیت شدید مردم به اعضای حزب رستاخیز، امامخمینی، از مردم خواست از افراط و تفریط دوری کنند و ضمن تأکید بر لزوم پاکسازی عناصر فاسد رژیم پهلوی، از مردم و دستاندرکاران خواست صرف حضور افراد در یک وزارتخانه، اداره یا عضویت در حزب رستاخیز را ملاک عمل قرار ندهند؛ چون علاوه بر اجباریبودن عضویت در این حزب، چه بسا افرادی بودند که برای خدمت به مردم و کاستن از ستم رژیم، وارد اداره یا نهادی میشدند.[۹۰] البته بر اساس مصوبات قانونی، کارگزاران رژیم پهلوی ازجمله اعضای حزب رستاخیز حق ندارند در مسئولیتهای کلیدی نظام جمهوری اسلامی ایران مشغول به کار شوند.[۹۱]
پانویس
- ↑ لطیفی پاکده، احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران، ۱۵.
- ↑ دوورژه، جامعهشناسی سیاسی، ۴۲۷.
- ↑ لطیفی پاکده، احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران، ۱۶–۱۷.
- ↑ لاپالومبارا و اندرسون، احزاب سیاسی، ۱/۳.
- ↑ لطیفی پاکده، احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران، ۱۷.
- ↑ اخوان کاظمی، احزاب ثبات سیاسی و امنیت، ۱۰۱.
- ↑ لطیفی پاکده، احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران، ۵۶–۵۷.
- ↑ نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، ۱۲.
- ↑ طیرانی، حزب درایران، ۶.
- ↑ شاهدی، سه حزب مردم، ۳۱–۳۲.
- ↑ نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، ۱۶–۱۸.
- ↑ شاهدی، سه حزب مردم، ۳۲.
- ↑ طیرانی، حزب درایران، ۱۱.
- ↑ شاهدی، سه حزب مردم، ۳۳.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۵۵.
- ↑ شاهدی، سه حزب مردم، ۴۷.
- ↑ شاهدی، سه حزب مردم، ۳۳۶–۳۳۸.
- ↑ ←شاهدی، سه حزب مردم، ۴۳۴–۴۶۷.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۹۶.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۹۹.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۹۸–۱۰۹.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۱۰۹.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۱۶۴.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۱۶۴.
- ↑ صارمی شهاب، حزب رستاخیز، ۱/۴۳.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۴–۳۵.
- ↑ جاسبی، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی، ۱/۳۱۴.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۲/۲۴۱.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۰۶–۳۰۷.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۱۶.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۰۷.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۲۴.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۲۳.
- ↑ نجاریراد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، ۹۳.
- ↑ آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوی، ۵۶۰.
- ↑ صارمی شهاب، حزب رستاخیز، ۱/۷۸–۷۹.
- ↑ صارمی شهاب، حزب رستاخیز، ۱/۹۱–۹۵.
- ↑ صارمی شهاب، احزاب دولتی، ۲۷.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۲۱۴.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۲۱۵.
- ↑ صارمی شهاب، احزاب دولتی، ۲۳۳–۲۳۴.
- ↑ صارمی شهاب، احزاب دولتی، ۲۳۵–۲۳۶.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۱۴۰–۱۴۱.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۵۴۲؛ امجد، ایران از دیکتاتوری سلطنتی تا دینسالاری، ۱۶۴.
- ↑ بهنود، از سیدضیا تا بختیار، ۶۲۲؛ مرکز بررسی اسناد، ۱/۳۰–۳۱.
- ↑ میلانی، معمّای هویدا، ۳۶۶.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۵۴۶–۵۴۷.
- ↑ حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، ۲۶۰.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۵۴۸.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۵۴۴؛ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۸۶–۳۹۹.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۵۴۸؛ حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، ۲۶۱–۲۶۲.
- ↑ صارمی شهاب، حزب رستاخیز، ۱/۱۱۰–۱۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۸۴–۳۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۱–۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۲ و ۷۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۵.
- ↑ مؤسسه تنظیم، ۷/۳۶۷–۴۱۰.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۵۵–۳۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۸۷.
- ↑ گلپایگانی، آیتالله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ۱/۴۲ و ۴۳.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۳۵۷–۳۵۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، ۱۱/۵۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۰۱.
- ↑ آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوی، ۵۶۳.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۶۵.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۶۵–۳۶۶.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۱/۳۵۷.
- ↑ صارمی شهاب، حزب رستاخیز، ۱/۹۶.
- ↑ پهلوی، پاسخ به تاریخ، ۳۰۵–۳۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۰۳.
- ↑ جاسبی، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی، ۱/۳۱۷.
- ↑ ناظری، شناسنامه احزاب سیاسی ایران، ۴۴؛ نیکوبرش، حزب رستاخیز و دبیران کل و قائم مقامان آن، ۴۳.
- ↑ شاهدی، حزب رستاخیز، ۲/۳۵۳–۳۵۴.
- ↑ صارمی شهاب، حزب رستاخیز، ۱/۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۷۵–۴۷۶.
- ↑ مشروح مذاکرات، ۱۰۷۰۵–۱۰۷۲۰.
منابع
- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب.
- درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نی، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
- آموزگار، جهانگیر، فراز و فرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفعلیان، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- اخوان کاظمی، بهرام، احزاب ثبات سیاسی و امنیت، مجله مطالعات راهبردی، شماره ۴، ۱۳۷۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امجد، محمد، ایران از دیکتاتوری سلطنتی تا دینسالاری، ترجمه حسین مفتخری، تهران، باز، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- بهنود، مسعود، از سیدضیا تا بختیار، دولتهای ایران از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، تهران، جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۶۸ش.
- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، سیمرغ، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- جاسبی، عبدالله، تشکل فراگیر، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی ـ مرکز انتشارات علمی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- دوورژه، موریس، جامعهشناسی سیاسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
- شاهدی، مظفّر، حزب رستاخیز اشتباه بزرگ، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اوّل، ۱۳۸۲ش.
- شاهدی، سه حزب مردم، میلیون، ایران نوین، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- صارمی شهاب، اصغر، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اوّل، ۱۳۷۸ش.
- صارمی شهاب، حزب رستاخیز ملت ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- طیرانی، بهروز، حزب درایران، تهران، کتاب مرجع، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- گلپایگانی، سیدمحمدرضا، آیتالله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- لاپالومبارا، جوزف و اندرسن جفری، احزاب سیاسی، چاپشده در گزیده مقالات سیاسی ـ امنیتی، تهران، بینش، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- لطیفی پاکده، لطفعلی، احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران، قم، زمزم هدایت، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (داریوش همایون)، تهران، چاپ اوّل، ۱۳۷۸ش.
- مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، دوره اول، لوح فشرده.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- میلانی، عبّاس، معمّای هویدا، تهران، آتیه، چاپ اوّل، ۱۳۸۰ش.
- ناظری، محمدرضا، شناسنامه احزاب سیاسی ایران، قم، پارسیان، چاپ اوّل، ۱۳۸۲ش.
- نجاریراد، تقی، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- نوذری، عزتالله، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، شیراز، نوید شیراز، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- نیکوبرش، فرزانه، حزب رستاخیز و دبیران کل و قائم مقامان آن، مجلّه ۱۵ خرداد، شماره ۱۵–۱۶، ۱۳۷۳ش.
پیوند به بیرون
- سیدامین راثی ورعی، «حزب رستاخیز ملت ایران»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۰۹.