رهبری: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
جز (added Category:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات using HotCat) |
||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
[[رده:مقالههای تأییدشده]] | [[رده:مقالههای تأییدشده]] | ||
[[رده:مقالههای جلد ششم دانشنامه]] | [[رده:مقالههای جلد ششم دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] |
نسخهٔ ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۲
رهبری، فرایند هدایت و مدیریت جامعه اسلامی به دست فرد یا افراد جامع شرایط.
معنا
رهبری به معنای دلالت، راهنمایی، ارشاد[۱]و هدایت گروه یا جامعه[۲]است و در کاربردهای رایج به قدرت تأثیرگذاری بر پیروان و توانایی هدایت و ترغیب آنان به کوشش مشتاقانه در جهت رسیدن به اهداف مشترک[۳]و بسیج انسانها و بهرهبرداری صحیح از آنان[۴]تعریف شدهاست. از مفاهیم مرتبط با رهبری، مدیریت است. وجه مشترک تعریفهای متعدد مدیریت را علم یا هنر اداره یک مجموعه برای رسیدن به اهداف سازمانی تشکیل میدهد.[۵] مؤلفههای اصلی مدیریت عبارتاند از: الف) برنامهریزی؛ ب) سازماندهی؛ ج) بسیج امکانات؛ د) هدایت؛ هـ) کنترل و نظارت[۶] (ببینید: مدیریت).
میان رهبری و مدیریت، تفاوتهایی وجود دارد، ازجمله:
- مدیریت در جایی است که ساختار سازمانی وجود داشته باشد؛ اما رهبری نیازی به ساختار سازمانی ندارد[۷]؛
- رهبری، جامعه را به سوی تغییر سازنده یا تعیین جهت، همراه با تدوین راهبردهایی برای ایجاد تغییرات لازم هدایت میکند.[۸] رهبری و مدیریت مکمّل یکدیگرند و گاهی این دو در یک فرد نمایان میشود؛ همانگونه که این دو مفهوم در روند انقلاب اسلامی تا زمان پیروزی، در امامخمینی متجلی شد و ایشان در این دوره، علاوه بر رهبری، مدیریت سیاسی را نیز بر عهده داشت.[۹]
پیشینه
رهبری پیشینهای به اندازه حیات اجتماعی بشر دارد. نخستین اندیشههای مدیریت و رهبری از زمانی شکل گرفت که انسانها زندگی اجتماعی خود را در قالب گروههای اجتماعی سامان دادند تا به هدفهای گروهی دست یابند.[۱۰] بنابر آنچه که در قرآن کریم آمده، همه امتها راهنما و رهبر الهی داشتهاند[۱۱]؛ چنانکه صاحبان خرد پس از تفکر در هدف آفرینش، لزوم حضور رهبران الهی را درمییابند.[۱۲] این رهبران، بدون طلب و انتظار پاداش مادی از مردم،[۱۳] تنها به هدف اصلاح[۱۴]و با دلایل روشن به سوی مردم آمدند.[۱۵]
رهبری در فرهنگ و معارف اسلامی در قالب امامت مطرح شدهاست.[۱۶] این واژه که همریشه واژه «امت» است،[۱۷] در قرآن کریم در دو مصداق متضاد یعنی امامت حق[۱۸]و امامت باطل،[۱۹] بهکار رفتهاست. مقام امامت از نبوت هم بالاتر دانسته شده و تنها به عده خاصی از پیامبران (ع) داده شدهاست[۲۰]؛ زیرا نبوت راهنمایی است و امامت علاوه بر آن، رهبری، حرکتدادن و سازماندادن است. پیامبران بزرگ مانند ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و حضرت محمد(ص)، هر دو شأن را داشتهاند.[۲۱] قرآن کریم با ذکر نام برخی از پیامبران (ع) آنان را امامانی معرفی کرده که به امر او به هدایت مردم میپرداختند.[۲۲] مسئله امامت در اسلام از مسائل مهم و چالشی است.
شیعیان امامت را در شمار اصول دین و با توجه به آیات قرآن،[۲۳] امری انتصابی، با امر و فرمان خدا و به نصب پیامبر (ص) میدانند و برای آن سه شأن و مرتبه قائلاند:
- ریاست عمومی و رهبری سیاسیاجتماعی؛
- مرجعیت دینی
- ولایت معنوی
در حالیکه اهل سنت، امامت و زعامت اجتماع را در شمار فروع دین قرار داده، بر آناند که خود پیامبر (ص) در این زمینه، کاری انجام نداد و تعیین امام را به امت واگذار کرد.[۲۴] قرآن کریم امر امامت و تعیین جانشین برای پیامبر (ص) را کاملکننده دین و معادل تمام رسالت خواندهاست.[۲۵] در سخن معصومان (ع) نیز امامت و ولایت برترین زیربنای اسلام معرفی شدهاست[۲۶] (ببینید: امامت و شیعه). رهبری، ضامن تحقق و تداوم اسلام ناب و آرمانهای این آیین است و از اساسیترین اصول اعتقادی، سیاسی و اجتماعی اسلام و رمز حیات و بالندگی همه جوامع توحیدی بهشمار میآید.[۲۷]
رهبری و امامت امت در اسلام در نگاه بسیاری از اندیشمندان ازجمله امامخمینی، به دوران حضور معصومان (ع) اختصاص ندارد، بلکه به فرموده خود معصومان (ع)، هدایت و رهبری جهان اسلام در عصر غیبت، از طریق نیابت عام فقها انجام میشود[۲۸] (ببینید: ولایت فقیه و حکومت اسلامی).
متفکران اسلامی نیز به موضوع امامت و رهبری پرداختهاند. فارابی دربارهٔ ضرورت رهبری و ویژگیهای رهبر، معتقد بود چون انسان سعادت را نمیشناسد و توان بهکاربستن اعمال بایسته را ندارد، پس نیازمند رهبری است که سعادت را بشناسد و توان انگیختن او را به سوی سعادت داشته باشد.[۲۹] علامه حلی امامت و رهبری را پیشوایی همگانی و همهجانبه در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر (ص) معنا کردهاست.[۳۰] از نگاه ابنخلدون، شریعت برای رهبری بشر در همه احوال، از عبادات تا معاملات و کشورداری، پدید آمده[۳۱]و کسی شایسته رهبری است که از ویژگیهای چندی مانند علم، عدالت، کفایت، سلامت حواس برخوردار باشد.[۳۲] ماوردی قدرت فکری برای سیاستگذاری و برنامهریزی، تدبیر جامعه و شجاعت را برای رهبری لازم شمردهاست.[۳۳] امامخمینی نیز که بیشتر احکام اسلام را سیاسی و اجتماعی میدانست،[۳۴] ضرورت ولایت و سرپرستی جامعه را امری بدیهی و ضروری خوانده و پیامبر اکرم(ص) را نخستین رهبر جامعه اسلامی شمردهاست.[۳۵]
جایگاه و نقش رهبری
اسلام رهبری را یکی از امور اساسی جامعه دانسته و به آن توجه کردهاست. رهبری نقش کلیدی در تحقق آرمانهای اسلامی دارد.[۳۶] قرآن کریم رهبری و هدایت امت به دست انسان کامل را پیمان الهی نامیده و کسی را شایسته این مقام دانسته که هیچگاه مرتکب ظلم و گناه نشده باشد.[۳۷] امامت و رهبری انسانها در ابعاد معنوی و اجتماعی، بزرگترین درجه و مقامی است که خداوند به انسان واگذار کردهاست.[۳۸] رهبر نقطه مرکزی جامعه اسلامی بهشمار میرود و مسائل رهبری، با روان بشر سروکار دارند. جلب همکاری روانها و حرکتدادن آنها به سوی اهداف متعالی، نیازمند دقت و ظرافت فراوان است.
رهبریِ اولیای الهی بر دقیقترین ملاحظات روانی و اصول دقیق علمی منطبق بودهاست و از اینرو در اعماق دل مردم نفوذ میکردند.[۳۹] سپردن اختیار امت به پیامبر اسلام(ص) و برتردانستن آن حضرت به عنوان رهبر و مدیر جامعه اسلامی،[۴۰] از اهمیت این جایگاه، حکایت دارد. معصومان(ع) نیز برای امامت و رهبری، جایگاه ویژهای قائل شدهاند. در سخن آنان، اسلام با امامت و رهبری الهی، پیوند خورده و گسستن این پیوند، به منزله بازگشت به جاهلیت است[۴۱]و چیزی مهمتر از امامت در میان مبانی اسلامی وجود ندارد.[۴۲]
امامخمینی در تبیین جایگاه و اهداف معنوی رهبری، معتقد است حفظ حدود اسلام، برپاداشتن قوانین الهی، پایدارماندن بر مسیری که خداوند مقرر کرده و جلوگیری از فساد و تجاوز به حقوق دیگران، جز با امام و رهبر ممکن نیست.[۴۳] ایشان حفظ اساس اسلام را وابسته به بقای رهبر صالح و اصیل میدید و بر این اساس، بزرگترین مصیبت وارد بر اسلام و ریشه تمام گرفتاریهای کنونی مسلمانان و فساد موجود در جوامع اسلامی را نتیجه سلب حکومت و رهبری جامعه از امیرالمؤمنین علی (ع) برمیشمرد؛ همانگونه که ترسیم سیمای واقعی حکومت اسلامی برای مسلمانان را مرهون حکومت کوتاهمدت آن حضرت (ع) میدانست[۴۴] (ببینید: امیرالمؤمنین).
قرآن کریم تأمین اهداف مادی همانند برقراری عدالت و فراهمکردن زمینه برپایی عدالت از سوی مردم، ازجمله برنامههای اصلی رهبران الهی میداند[۴۵]؛ چنانکه خداوند از عالمان پیمان گرفتهاست که در برابر محرومیت مظلومان و پرخوری ظالمان سکوت نکنند.[۴۶] امامخمینی گسترش عدالت در میان ملتها و افراد جامعه را از اهداف رهبران الهی جامعه شمرده[۴۷]و تأکید کردهاست که ائمه (ع) حکومت را ابزاری برای برپایی و گسترش عدالت اجتماعی در جامعه میدانستند.[۴۸] تأکید فراوان امامخمینی بر جدانبودن دین از سیاست در اسلام و تحریک و تشویق پیدرپی روحانیان به دخالت در سیاست و واجبدانستن این امر،[۴۹] نشان از اهمیت رهبری فکری و سیاسی مردم و هدایت آنان به سوی اهداف متعالی، از نگاه ایشان دارد (ببینید: دین و سیاست).
ایشان با توجه به اهمیت جایگاه رهبری در نظام اسلامی، بر ارجگذاری مردم ایران به مجلس خبرگان رهبری که تعیین رهبر را بر عهده دارد و موجب تقویت رهبری میشود، تأکید میکرد[۵۰]و برای این مجلس در تداوم نظام جمهوری اسلامی و شرعیتبخشیدن به آن، نقش اساسی قائل بود[۵۱] (ببینید: مجلس خبرگان رهبری). در اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز امامت و رهبری از پایههای جمهوری اسلامی شمرده شدهاست.
صفات و شرایط رهبری
با حضور پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) که از طرف خداوند برگزیده شدهاند، امامت و رهبری جامعه بر عهده آنان است و در منابع اسلامی شرایط و اوصافی برای آنان ذکر شدهاست.[۵۲] بسیاری از دانشمندان مسلمان، ویژگیهای رهبری را گسترده دانسته و از دیدگاههای گوناگون، آن را در معنای عام آن بررسی کردهاند.
این ویژگیها در چهار گروه دستهبندی شدهاست:
- جسمی مانند بلوغ و عقل؛
- روانی و اخلاقی مانند دادگری، شجاعت، قاطعیت و بزرگواری و شرح صدر؛
- ذهنی و علمی مانند اعلمیت و بینش سیاسی؛
- خانوادگی مانند طهارت مولد و حسن شهرت[۵۳]؛ چنانکه علم به قانون (فقه و حقوق اسلامی)، مبانی و روح آن، شناخت مصالح مردم، آگاهی کافی و همهجانبه به موضوعات، برخورداری از صلاحیت اخلاقی بیش از دیگران و اذنداشتن از جانب خداوند، ازجمله شرایط رهبر جامعه اسلامی است.[۵۴]
امامخمینی علم به قانون (احکام شرع و عدالت را دو خصوصیت لازم برای رهبر و ولی فقیه دانسته و معتقد است لزوم برتری امام و رهبر بر دیگران و برخورداری او از عدالت، از شرایط مورد قبول همه مسلمانان است.[۵۵] ایشان از شرط سومی به نام کفایت (کاردانی) نیز نام میبرد که به نظر ایشان داخل در مفهوم علم است.[۵۶] بر این دو ویژگی در روایات معصومان (ع) نیز تأکید شدهاست.[۵۷]
در نگاهی تفصیلیتر چنانکه امامخمینی نیز خاطرنشان کرده، آگاهی به زمان،[۵۸] قدرت تشخیص مصالح جامعه، برخورداری از بینش سیاسی، توانایی شناختن افراد شایسته و قدرت تصمیمگیری،[۵۹] از ویژگیهای ضروری رهبر و فقیه بهشمار میآید. ایشان وظیفه امام و رهبر جامعه اسلامی را تبیین خط مشی شیعه و حزبالله (همه نیروهای معتقد و متعهد) و رهبریکننده تشکیلات فراگیر شیعه میدانست.[۶۰] وظیفه دیگر رهبری استقامت است که بارها در سخنان امامخمینی، با یادآوری استقامت و پایداری پیامبران، بهویژه پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) دیده میشود.[۶۱]
بر اساس اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در عصر غیبتِ حضرت ولی عصر (ع)، ولایت امر و امامت امت در جمهوری اسلامی، بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر دانسته و در اصل ۱۰۹ صفات و شرایطی را برای رهبری قرار دادهاست: ۱. صلاحیت علمی برای فتوادادن در همه ابواب فقه؛ ۲. عدالت و تقوای لازم؛ ۳. بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی. امامخمینی رهبری را مسئولیتی مشکل، سنگین و خطیر دانسته،[۶۲] بر تعیین رهبری که بتواند از حیثیت اسلامیِ نظام در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند، تأکید کردهاست[۶۳]؛ از اینرو به نمایندگان مجلس خبرگان هشدار داد مراقب رأی و انتخاب خود باشند[۶۴]؛ زیرا مسامحه در این امر و مراعاتنکردن موازین شرعی و قانونی، ممکن است خسارتهای جبرانناپذیری به اسلام و کشور وارد کند.[۶۵]
با این حال، امامخمینی برای رهبری به عنوان یک مقام و منصب، ارزشی قائل نبود و با بیان سیره امیرالمؤمنین (ع) و زندگی زاهدانه آن حضرت در دوران حکومت، ارزش را در غنیمتشمردن این فرصت برای گسترش عدالت و خدمتگزاری میدید.[۶۶] ایشان عنوان خدمتگزار را برای خود بر عنوان رهبر ترجیح میداد،[۶۷] خود را خدمتگزار ملت میدانست[۶۸]و بر آن بود که در اسلام، رهبری به معنای ریاست بر دیگران مطرح نیست و همه مسلمانان اعم از مسئول و غیرمسئول با هم برادرند.[۶۹] ایشان به رهبر و شورای رهبری آینده کشور نیز تذکر داد که نفس رهبری در اسلام، ارزشی ندارد و نباید باعث غرور و بزرگشمردن خود گردد، بلکه همانند پیامبران الهی(ع) باید از این موقعیت برای خدمت به بندگان و راهنمایی و هدایت آنان و کمک به ستمدیدگان و گسترش عدالت بهره برد.[۷۰] از این منظر هر فرد و قشری که خدمت ارزندهای به این ملت ارائه کند و نقشی در تعالی آن داشته باشد، شایسته عنوان رهبری است؛ بر این اساس، ایشان زنان پیشتاز در انقلاب را رهبران نهضت نامید[۷۱]؛ همانگونه که جانبازان را به جهت پایبندی به تعهد خود در برابر اسلام و قرآن، رهبران نهضت خواند[۷۲]و شهید محمدحسین فهمیده را به دلیل اقدام ارزشمند و فداکارانهاش رهبر نامید.[۷۳]
حقوق متقابل مردم و رهبری
از نگاه اسلامی حق و تکلیف بهصورت کلی دو امر متلازم هستند و چنانکه امیرالمؤمنین (ع) تأکید کرده هر کسی ازجمله زمامدار و مردم دارای حقوق و مسئولیت متقابل هستند.[۷۴] حضرت در بیانی دیگر همزمان بخشی از حقوق متقابل حاکم و مردم را برشمرده است[۷۵]؛ این است که حق رهبری سیاسی مردم در گروی ادای حقوق آنان به دست رهبر است و مردم در صورتی موظف به حمایت از رهبرند که حقوق آنان در نظام تحت فرمان او رعایت شود.[۷۶] اسلام برخلاف فلسفههای رایج پیش از خود که ملت را برای رهبری تعریف میکردند، بر اساس این سخن پیامبر (ص) که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»،[۷۷] رهبر را برای ملت و مردم تعریف کرد. جاذبه اسلام برای ایرانیان دوره ساسانی نیز از این منظر، قابل تفسیر است[۷۸]و ویژگی برجسته امام و رهبری در دیدگاه شیعه، توجه به مردم و دلسوزی برای آنان است.[۷۹]
امامخمینی بر آن بود که اسلام برای زمامدار و ملت، ضوابط و حقوقی تعیین کرده که در صورت رعایت آن، هرگز رابطه سلطه به وجود نمیآید. زمامداری یک وظیفه الهی است، تکالیف سنگینی بر عهده زمامدار گذاشته شدهاست و او نمیتواند حقوق مردم را پایمال کند، همه مردم حق استیضاح و انتقاد از او را دارند و او باید پاسخگو باشد و در صورت سرپیچی از وظایف اسلامی و ارتکاب خطا و گناه، خودبهخود، برکنار میشود[۸۰]؛ چنانکه مردم نیز باید از رهبر جامعه اسلامی پیروی کنند.[۸۱] از سوی دیگر، امور مهم و مسائل اساسی جامعه که حفظ نظام زندگی دنیوی و اخروی مردم به آن بستگی دارد، در حوزه اختیارات رئیس هر قوم قرار میگیرد؛ در اسلام، امامان معصوم (ع) با عنوان «أُولِی الْأَمْرِ» برای این امر تعیین شدهاند.[۸۲] در فقه از امور لازم و نیازهای ضروری جامعه که طیف گستردهای از امور اجتماعی مانند حفظ نظام، حراست از مرزهای مسلمانان و صیانت نسل جوان از انحرافات را دربر میگیرد، با عنوان امور حسبیه و تحت اختیار ولی فقیه، نام برده شدهاست.[۸۳]
امامخمینی حوزه اختیارات ولی فقیه و رهبری را همان اختیارات و صلاحیت پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) میدانست[۸۴]و معتقد بود اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت ازجمله گسترش عدالت، اجرای حدود و قصاص، حفظ مرز و استقلال کشور، گرفتن مالیات و مصرف آن در امور مسلمانان و جلوگیری از حیف و میل آن بر عهده فقیه و رهبری است.[۸۵] در نگاه ایشان، ولی فقیه که رهبر جامعه اسلامی است، ولایت بر خود مسلمانان را نیز اگر حکومت و اداره جامعه اقتضا کند، دارد.[۸۶] در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اختیارات و وظایف رهبری آمدهاست.
- (ببینید: ولایت فقیه).
رهبری امامخمینی
رهبری یک نهضت و انقلاب از مهمترین عوامل توفیق یا ناکامی آن نهضت و انقلاب است. در جریان شکلگیری و گسترش نهضت و انقلاب اسلامی هر چند گروهها و شخصیتهای سیاسی کموبیش حضور داشتند ولی بهتدریج رهبری انقلاب در شخص امامخمینی متبلور شد. در این مسئله در کنار جایگاه فقهی و مرجعیت و نیز خصوصیات معنوی ایشان، عواملی چون حقانیت و منطقیبودن مواضع سیاسی، صداقت، خلوص، قاطعیت و استواری، ارائه طرحی برای آینده و شیوه رهبری در تکوین این رهبری مؤثر بودهاست.[۸۷]
اندیشمندان سیاسی براین باورند که رهبران انقلابی موفق باید از دو ویژگی: زیرسؤالبردن ساختار سیاسی پیشین و سپس ارائه راهکاری عملی برای ساماندادن به جو انقلابی موجود و تبیین الگویی جدید برای ساختار سیاسی تحولیافته بر خوردار باشند. با گذری اجمالی بر تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی میتوان دو ویژگی یادشده را در شیوه رهبری امامخمینی به عنوان رهبر مذهبی و سیاسی انقلاب اسلامی بهخوبی مشاهده کرد. در واقع مدیریت صحیح و بهرهگیری از نظرهای مشورتی همراهان، یاران و دیگران و از همه مهمتر شجاعت از خصوصیات بارز ایشان بود. (ببینید: مشورت)
ایشان با تأسیس نهادهایی چون شورای انقلاب، کمیتههای انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دادگاههای انقلاب اسلامی و نهادهای دیگر از هرج و مرج طبیعی پس از انقلاب اسلامی جلوگیری کرد و با برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی برای تثبیت جمهوری اسلامی تلاش کرد و به محض بروز اختلاف در میان مسئولان و مردم آنان را به وحدت و همدلی فرا خواند.[۸۸]
امامخمینی در حالیکه از توجه مردم و اقبال عمومی و مریدپروری گریزان بود، همواره دلنگران و دلسوز مردم بود و مشکلات مردم، یکی از دغدغههای ایشان را تشکیل میداد.[۸۹] ایشان مردمدوست و مردمباور بود[۹۰]و از همان آغاز نهضت اسلامی، با تأکید بر دوستی و علاقه روحانیان و مردم به یکدیگر که بسان علاقه پدر به فرزند خویش است و درک این دوستی از جانب مردم، ضمن نصیحت به محمدرضا پهلوی، به دست آوردن محبت قلبی مردمِ مسلمان را مهم میدانست و راه رسیدن به آن را در توجه به اسلام و خدا برمیشمرد.[۹۱] ایشان به نیروی بزرگ و نیستیناپذیر مردم باور داشت و معتقد بود بزرگترین وظیفه علما و روحانیان، آگاهیبخشی به مردم و بیدارکردن این نیروی نهفتهاست.[۹۲] این راهبرد امامخمینی، چنانکه خود اشاره کرده، برگرفته از الگوی حرکت پیامبران (ع) بود.[۹۳] مرتضی مطهری از یاران نزدیک امامخمینی، مردمباوریِ ایشان را با تعبیر ایمان به مردم، در کنار ایمان به خدا و ایمان به هدف و راه خود، یاد کردهاست.[۹۴]
امامخمینی در طول نهضت با وجود همه فشارها و اقداماتی که رژیم پهلوی برای از میانبردن یاد و نام ایشان در میان مردم انجام میداد، بیشترین محبوبیت را در میان گروههای گوناگون مردم داشت[۹۵]؛ چنانکه وقتی حسن روحانی در هشتم آبان ۱۳۵۶، در سخنرانی مجلس بزرگداشت سیدمصطفی خمینی، لقب «امام» را برای ایشان پیشنهاد کرد، با استقبال عمومی مردم روبهرو شد[۹۶]؛ البته کاربرد این لقب برای ایشان بیسابقه نبود و پیش از آن نیز دربارهٔ ایشان به کار رفته بود؛ ازجمله بر اساس اسناد موجود، نخستینبار این تعبیر را یکی از مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در گزارش خود از سخنرانی امامخمینی در ۱۳/۳/۱۳۴۲ و برای هشداردادن دربارهٔ مقام و موقعیت ایشان در میان مردم به کار بردهاست[۹۷]؛ همچنین محمدرضا حکیمی در سال ۱۳۴۲ در کتاب سرود جهشها (بنیاد تاریخپژوهی) و نیز نعمتالله میرزازاده (متخلص م. آزرم) در سال ۱۳۴۳ در قصیده «به نام تو سوگند»، امامخمینی را با عنوان «امام» نام بردهاند. در سال ۱۳۵۰ نیز سیدمهدی طباطبایی با هدف پنهانداشتن چاپ اعلامیههای امامخمینی در ایران، با الهامگرفتن از پوشش جلد کتاب الامام الحمیصی، چاپ نجف، اعلامیههای امامخمینی را در پوشش جلدی با عنوان الامام الخمینی، چاپ نجف، قرار داد تا از پیگیری ساواک برای یافتن منبع چاپ اعلامیهها در ایران جلوگیری کند.[۹۸] همچنین محمدصادق اسلامی گیلانی در سال ۱۳۵۶، پیش از درگذشت سیدمصطفی خمینی، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، این لقب را برای ایشان بهکار برده بود؛ اما این عنوان، از آبان ۱۳۵۶ و در پی شتابگرفتن رویدادهایی که به پیروزی انقلاب انجامید، گسترش یافت و پایدار ماند.[۹۹]
امامخمینی افزون بر دارابودن ویژگیهای لازم برای رهبری مانند صداقت، شجاعت، قاطعیت و روشنبینی، با قرارگرفتن در مسیر فکری و روحی و نیازهای ملت ایران، توانست رهبر بلامنازع نهضت شود.[۱۰۰] ایشان تمام ارزشها و نیازهای مردم ایران را مانند آزادی، استقلال و عدالت، با تکیه بر اسلام مطرح کرد و با زبان دل مردم و خواستههای درونی عموم مردم سخن گفت.[۱۰۱] ایشان بارها پذیرش و مقبولیت مردمی را یکی از مبانی اقدامات خود خواندهاست.[۱۰۲] در رهبری امامخمینی معنویت از اهمیت بالایی برخوردار است. ایشان تجزیه و تحلیل مسائل را تنها با دیدگاه مادی نادرست شمرد و توجه به عامل معنوی را نیز ضروری دانست[۱۰۳]و با داشتن چنین تفکری رژیم پهلوی را که همه ابرقدرتها پشتیبان او بودند و نابودی آن به ظاهرشدنی نبود با دیدگاه الهی خود ممکن ساخت[۱۰۴]و انقلاب را با توفیق الهی و همراهی و وحدت مردم به نتیجه رساند[۱۰۵] (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی).
پس از انقلاب اسلامی، تشکیل دولت موقت و بعدها استعفای آن، درگیریهای داخلی، تجزیهطلبیها، کودتاها، تدوین و همهپرسی قانون اساسی، همهپرسی جمهوری اسلامی، انقلاب فرهنگی، اشغال لانه جاسوسی آمریکا، جنگ تحمیلی، عزل سیدابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری، ترورها، حکم سلمان رشدی، نامه به میخائیل گورباچف، عزل حسینعلی منتظری از قائممقامی رهبری و بسیاری از دیگر مسائل را میتوان از مهمترین حوادث و رخدادهای دوران رهبری امامخمینی برشمرد.[۱۰۶] ایشان با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی حوادث یادشده را بهخوبی مدیریت کرد و با حکمت و تدبیر، بحرانها را تبدیل به فرصت کرد و شرایط را برای خدمتگزاران هموار ساخت. برای رویارویی با بسیاری از حوادث یادشده، در مرحله نخست اطلاعرسانی و روشنگری و موعظه کرد و آن گاه که پاسخ مناسب دریافت نکرد، نکوهش کرد و هشدار داد و در مرحله سوم مردم را برای رویارویی با آنها فراخواند.[۱۰۷]
خدامحوری، ادای تکلیف، مردمداری،[۱۰۸] تحقق عدالت اجتماعی، حمایت از محرومان و مستضعفان، گسترش معنویت و قاطعیت در تصمیمگیری به عنوان روح حاکم بر سیره عملی امامخمینی در رهبری و تصمیمگیری در همه حوادث یادشده بودهاست.[۱۰۹] ایشان وقتی پس از مشورت با کارشناسان تصمیمی میگرفت بر آن استوار بود و وارد زدوبندهای معمول در عرصه سیاسی نمیشد[۱۱۰]و این مسئله از تفکر ایشان برمیخاست که بر سر اسلام و دین حاضر به معامله نبود و در همه امور محور اسلام و ادای وظیفه بود[۱۱۱]و معتقد بود مردم وقتی به پیروزی رسیدند که بر اسلام تکیه کردند و در ادامه نیز تکیه بر اسلام و انجام وظیفه باید مد نظر همگان باشد.[۱۱۲] ایشان به صراحت اعلام کرد «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستی است ادامه میدهد»[۱۱۳]؛ زیرا ایشان بر مبنای وظیفه عمل میکرد. مبارزه با رژیم پهلوی و تشکیل نظام اسلامی و بسیاری از کارهای دیگر توسط ایشان در همین راستا قابل تحلیل است؛ چنانکه ادامه دفاع در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و پایان آن و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۷ نیز بر همین اساس بود. پویندگی و بالندگی انقلاب اسلامی، از نقش تاریخساز و تحولآفرین ایشان حکایت دارد. این نقش عمیق، وقتی بهخوبی درک میشود که به موقعیت دین و ارزشهای دینی در آن دوره که در گوشه معبدها و مسجدها فراموش شده بود، توجه شود.[۱۱۴]
امامخمینی با برخورداری از ویژگیهای بایسته رهبری،[۱۱۵] شناخت زمان و سیاستهای حاکم بر عصر خود و تکیه بر قدرت بیزوال الهی و با اخلاص، زمان و تاریخ را تغییر داد[۱۱۶]و راهبرد ایشان برای رهبری مردم و رسیدن به پیروزی، شامل مؤلفههایی مانند:
- تغییر ذهنیت ملت
- خط مشی و جهتدهی به ملت ایران؛
- منزویکردن مخالفان ملت؛
- خنثیسازی اقدامات آمریکا
- اعتباربخشی و اعتبارسازی برای جمهوری اسلامی بود[۱۱۷]
- (ببینید: مدیریت)
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۹۵۸.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۴/۳۷۶۱.
- ↑ نبوی، مدیریت اسلامی، ۱۰۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۱۸–۳۱۹.
- ↑ نبوی، مدیریت اسلامی، ۳۵.
- ↑ مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امامخمینی، ۱۵.
- ↑ کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۲/۲۸۱.
- ↑ مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امامخمینی، ۳۰.
- ↑ مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امامخمینی، ۲۸.
- ↑ کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۱۷.
- ↑ فاطر، ۲۴.
- ↑ آل عمران، ۱۹۳؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۳/۲۷۹.
- ↑ یونس (ع)، ۷۲؛ یوسف (ع)، ۱۰۴؛ شعراء، ۱۲۷.
- ↑ هود (ع)، ۸۸.
- ↑ حدید، ۲۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۱۸؛ محمدی ریشهری، رهبری در اسلام، ۹.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۸۶.
- ↑ بقره، ۱۲۴؛ انبیاء، ۷۲–۷۳.
- ↑ قصص، ۴۱؛ هود (ع)، ۹۸.
- ↑ بقره، ۱۲۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۱۸–۳۱۹.
- ↑ انبیاء، ۷۳.
- ↑ مائده، ۳، ۵۵ و ۶۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۴/۷۱۶–۷۲۱.
- ↑ مائده، ۳ و ۶۷.
- ↑ برقی، المحاسن، ۱/۲۸۶؛ کلینی، الکافی، ۲/۲۱.
- ↑ محمدی ریشهری، رهبری در اسلام، ۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۶۷؛ صدوق، کمال الدین، ۲/۴۸۴؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۶/۳۰۱–۳۰۳.
- ↑ فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ۱۲۱.
- ↑ علامهحلی، الباب الحادی عشر، ۳۹.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۲۳۷–۲۳۹.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۲۴۱.
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، ۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۲۷.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۸۷.
- ↑ بقره، ۱۲۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۲۷۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۲۰–۳۲۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۳۲۵ و ۳۲۷.
- ↑ احزاب، ۶؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۱۲۱–۱۲۲.
- ↑ برقی، المحاسن، ۱/۲۸۶–۲۸۷؛ کلینی، الکافی، ۱/۳۷۶؛ صدوق، کمال الدین، ۱/۹؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۲۳/۸۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۵۹–۳۶۰.
- ↑ حدید، ۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳، ۲۴.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۱–۷۳.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۷۰؛ ۱۰/۱۵ و ۱۳/۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۰۱–۱۰۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳.
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ۲۱۲–۲۲۲؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۲۵/۱۰۴–۱۷۴.
- ↑ محمدی ریشهری، رهبری در اسلام، ۱۸۸.
- ↑ مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ۱۹۳ و ۱۹۵.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۰.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول (ص)، ۳۳۲؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۱۵/۴۲ و ۲۸/۳۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۷–۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۸–۴۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۴۴–۲۴۵، ۴۹۳؛ ۱۳/۴۶۲؛ ۱۴/۲۹۸ و ۱۷/۴۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۱ و ۴۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۱۷ و ۱۶/۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۶۳ و ۱۱/۳۵۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۱۳۲؛ ۱۵/۴۵۷ و ۱۶/۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۵۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۱۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳۴، ۵۷.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۰۷، ۳۰۸.
- ↑ محمدی ریشهری، رهبری در اسلام، ۳۸۱.
- ↑ شعیری، جامع الاخبار، ۱۱۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۴/۹۸–۹۹.
- ↑ حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امامخمینی در انقلاب، ۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۹ و ۱۱/۴۶۴.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۱.
- ↑ نسا، ۵۹؛ کلینی، الکافی، ۲/۲۱.
- ↑ سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۵۰۴–۵۰۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۰–۵۱.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۱.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۴–۶۲۵.
- ↑ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۸۶.
- ↑ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۹۳.
- ↑ حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امامخمینی در انقلاب، ۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امامخمینی در انقلاب، ۱۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۲۰–۱۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۱۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۳۳.
- ↑ حسینی، رهبری و انقلاب، نقش امامخمینی در انقلاب، ۲۷۷.
- ↑ روحانی، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، ۱/۴۱۶–۴۱۷.
- ↑ منصوری، ۱/ ۶۳۸.
- ↑ جماران.
- ↑ منصوری، ۱/ ۶۳۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۶۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۶۶، ۱۶۹ و ۳۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۱۲؛ ۵/۳۴۰ و ۶/۱۶، ۶۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۶۵ و۴۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۷۲؛ ۷/۵۹ و ۱۰/۴۸.
- ↑ درویشی سه تلانی، سیره عملی امامخمینی دراداره امور کشور، ۶۰–۷۷۵؛ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۸۸.
- ↑ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۹۱–۱۹۲.
- ↑ شفیعی، استراتژی رهبری، ۳۲–۳۳.
- ↑ درویشی سه تلانی، سیره عملی امامخمینی دراداره امور کشور، ۷۴۴.
- ↑ درویشی سه تلانی، سیره عملی امامخمینی دراداره امور کشور، ۷۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۱۸.
- ↑ مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امامخمینی، ۱۰–۱۱.
- ↑ شفیعی، سبک رهبری، ۱۱۲.
- ↑ جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ۳۱۲–۳۱۵.
- ↑ مهدوی، عناصر رهبری سیاسی امامخمینی، ۴۳.
منابع
- قرآن کریم.
- ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول (ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم..، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم..، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم..، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تحقیق جلالالدین محدث، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
- بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، پایگاه اطلاعرسانی، ۱۴/۱۰/۱۳۹۸ش.
- جماران، پایگاه اطلاعرسانی، ۱۴/۱۰/۱۳۹۸ش.
- جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، تنظیم و ویرایش محمد محرابی، قم، اسراء، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حسینی، حسین، رهبری و انقلاب، نقش امامخمینی در انقلاب، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، الباب الحادی عشر، تحقیق مهدی محقق، تهران، مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
- درویشی سه تلانی، فرهاد، سیره عملی امامخمینی دراداره امور کشور، (۱۳۵۷–۱۳۶۷)، قم مؤسسه تنظیم..، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- روحانی، حسن، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- سروش محلاتی، محمد، دین و دولت در اندیشه اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- شعیری، محمدبنمحمد، جامع الاخبار، نجف، حیدریه، چاپ اول، بیتا.
- شفیعی، عباس، سبک رهبری امامخمینی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- شفیعی، عباس، استراتژی رهبری امامخمینی، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- صدوق، محمدبنعلی، عیون اخبار الرضا (ع)، تحقیق سیدمهدی لاجوردی، تهران، جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
- صدوق، محمدبنعلی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علیاکبر غفاری، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۹۵ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طوسی، محمدبنحسن، تهذیب الاحکام، تصحیح سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، تحقیق علی بوملحم، بیروت، الهلال، چاپ اول، ۱۹۹۵م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- کونتز، هرولد و دیگران، اصول مدیریت، ترجمه محمد علی طوسی و دیگران، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
- ماوردی، علیبنمحمد، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محمدی ریشهری، محمد، رهبری در اسلام، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، حقوق و سیاست در قرآن، تدوین محمد شهرابی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۴، تهران، صدرا، چاپششم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۴، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و نهم، ۱۳۸۶ش.
- مهدوی ظفرقندی، محمدعلی، عناصر رهبری سیاسی امامخمینی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- نبوی، محمدحسن، مدیریت اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- نوروزی، محمدجواد و علیاکبر باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، مجله پژوهشهای انقلاب اسلامی، شماره ۳، ۱۳۹۱ش.
- ورام، مسعودبنعیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، قم، مکتبة فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
پیوند به بیرون
رضا رحیمی دهسوری ـ سیدمصطفی سیدصادقی، رهبری، دانشنامه امامخمینی، ج۶، ص۸–۱۸.