شکنجه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی امام خمینی
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:


== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
* شبنم مقصودی اهور، [https://books.khomeini.ir/books/10006/451/ شکنجه]، دانشنامه امام‌خمینی، ج۶، ص۴۵۱–۴۵۷.
* شبنم مقصودی اهور، [https://books.khomeini.ir/books/10006/451/ شکنجه]، [[دانشنامه امام‌خمینی]]، ج۶، ص۴۵۱–۴۵۷.
{{انقلاب اسلامی ایران}}
[[رده:مقاله‌های تأییدشده]]
[[رده:مقاله‌های تأییدشده]]
[[رده:مقاله‌های جلد ششم دانشنامه امام‌خمینی]]
[[رده:مقاله‌های جلد ششم دانشنامه امام‌خمینی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۴

شکنجه، آزار جسمی و روحی غیر مشروع.

در طول تاریخ، شکنجه رویه‌ای معمول از سوی حاکمان بوده است. در ایران، نخستین قانونی که شکنجه را ممنوع کرد، مصوب سال ۱۳۰۴ بود. با این حال در زمان پهلوی اول و دوم، شکنجه همواره یکی از راه‌های سرکوب و اقرار مخالفان بود.

وضع شکنجه در اواخر حیات رژیم، به‌حدی بود که سازمان ملل در سال ۱۳۵۳، ایران را بدترین کشور از نظر حقوق بشر اعلام کرد. امام‌خمینی شکنجه در زندان‌های پهلوی را شکنجه‌ای قرون وسطایی می‌خواند که ضربه به پیکر اسلام و ایران است.

قانون اساسی جمهوری اسلامی، بر اساس حکم اسلام، شکنجه را به‌صورت مطلق ممنوع اعلام کرد. وجود شایعاتی مبنی بر شکنجه در زندان‌های ایران در اواخر ۱۳۵۹، موجب شد امام‌خمینی هیئتی را برای بررسی ادعاها به زندان‌ها بفرستد. ایشان ضمن آن‌که تهمت مخالفان را حربۀ بدخواهان انقلاب برای وارونه‌نشان‌دادن آن می‌دانست، مسئولان زندان‌ها را به حفظ حرمت زندانیان و عدم تعدی به آنها سفارش می‌کرد.

معنی

شکنجه به معانی آزار، رنج، عقوبت و امثال آن آمده‌است[۱] و در اصطلاح به هر شکل از خشونت گفته می‌شود که سبب درد و رنج و عذاب روانی یا جسمی فرد گردد.[۲] شکنجه ابزاری برای کشف واقع یا روشی برای ایجاد ترس در دیگران است.[۳] شکنجه را فرد یا حکومت علیه فرد دیگر انجام می‌دهد. در شکنجه دولتی، عمل جانکاهِ روحی و جسمی را مأموران دولتی عمدتاً یا به‌تحریک افراد برای گرفتن اقرار یا به علت مظنون‌بودن به فرد یا کسب اطلاعات انجام می‌دهند.[۴] شکنجه، رفتار رنج‌آمیز بدنی و روحی است؛ ولی نوع شدیدتر آن، شکنجه روحی و روانی است که به «شکنجه سپید» مشهور است. در این نوع شکنجه متهمان و اسیران تحت فشار روحی و روانی قرار می‌گیرند و با تبلیغات و اطلاع‌رسانی غلط و شست و شوی مغزی مجبور به انتخاب میان بد و بدتر می‌شوند.[۵]

پیشینه

شکنجه تاریخی به قدمت زندگی انسان دارد.[۶] حاکمان ظالم برای حفظ موقعیت و جایگاه خود، از زمان تشکیل نخستین اجتماعات بشری دست به آزار و اذیت مخالفان خود زده‌اند و این اعمال متناسب با زمان، تغییراتی نیز کرده‌است.[۷] در تمدن‌های باستانی ایران، مصر، روم و چین بدترین نوع شکنجه، برای مخالفان و مجرمان در نظر گرفته می‌شد و حکومتیان شکنجه را وسیله‌ای معتبر برای ایجاد ترس و اعتراف‌گرفتن می‌دانستند.[۸] در قرن سیزدهم میلادی (دوران میانه)، در اروپا شکنجه گسترش روزافزونی یافت و محکمه‌های تفتیش عقاید راه افتاد و کسانی که غیر از آیین مسیح از آیین دیگری پیروی می‌کردند، شکنجه می‌شدند و زنده‌زنده در آتش می‌سوختند.[۹]

با ظهور اسلام، مخالفان پیامبر اکرم(ص) برای جلوگیری از ورود افراد به دین و آیین اسلام، دست به شکنجه تازه‌مسلمانان می‌زدند و برای جلوگیری از گسترش اسلام، انواع شکنجه‌ها را به‌کار می‌بردند[۱۰]؛ اما پیامبر (ص) مسلمانان را از آزار و اذیت غیر مسلمانان[۱۱] و همچنین از کلام ناپسند و تمسخر دیگران[۱۲] بازمی‌داشت؛ در حالی‌که پس از وفات ایشان و در زمان بنی‌امیه، شیعیان همواره شکنجه و اذیت و آزار می‌شدند.[۱۳] سرانجام به‌دارآویختن، زنده به‌گورکردن و بریدن دست و پای مخالفان حکومت و دوستان امام‌علی(ع) به‌یک‌رویه تبدیل شد و شکنجه قانونی گردید.[۱۴] شکنجه‌های بی‌رحمانه آنان چون در تنور انداختن یا مثله‌کردن مخالفان، و تبعید افرادی چون ابوذر،[۱۵] تعقیب و گریز و بهشهادت‌رساندن آنان رویه‌ای بود که برخی خلفای حاکم بر بلاد اسلامی هر کدام به گونه‌ای برای ترساندن و ایجاد وحشت در مخالفان به کار می‌بردند.[۱۶]

در تاریخ ایران نیز مانند بسیاری از نقاط دنیا، شکنجه رویه‌ای معمول برای سرکوب یا بازجویی مخالفان بود. در دوران غزنویان شکنجه امری مرسوم بوده‌است، به طوری که به سبب داشتن عقیده مذهبی یا ناتوانی در اجرای دستورهای حکومتی، اموال افراد مصادره می‌شد و آن‌قدر شکنجه می‌شدند که جان می‌دادند.[۱۷] مغول‌ها نیز به روش‌های گوناگون از قبیل مثله‌کردن و سوزاندن، دست به شکنجه مردم می‌زدند.[۱۸] در دوره صفویه و شاه‌عباس اول شکنجه یکی از راه‌های اعمال قدرت برای سرکوب و ایجاد ترس در مخالفان و توده مردم بود.[۱۹] در زمان نادرشاه و شاهان پس از او نیز شکنجه و گرفتن اعتراف به کمک کارگزاران دولتی و حکومتی، پدیده‌ای معمول و متداول بوده‌است.[۲۰] در دوران قاجار شکنجه و مجازات‌های ناعادلانه بسیاری دربارهٔ متهمان و مجرمان به اجرا گذاشته می‌شد. به‌دهانه توپ‌بستن، چهارمیخ‌کردن و داغ‌کردنِ از نمونه‌های این‌گونه رفتار با محکومان بود.[۲۱] میرزاتقی‌خان امیرکبیر ضمن دستور منع آزار و شکنجه مردم تلاش بسیاری برای براندازی این اعمال کرد.[۲۲]

در نخستین قانون دادرسی کیفری ایران که پس از مشروطیت با عنوان اصول محاکمات جزایی، در زمان وزارت مشیرالدوله در وزارتخانه عدلیه تهیه شد (۱۳۰۴)، هیچ اشاره‌ای به شکنجه نشده بود.[۲۳] نخستین قانونی که به جای اذیت و آزار بدنی از لفظ شکنجه استفاده و آن را ممنوع کرد، ماده ۱۹۴ قانون مجازات عمومی مصوب سال ۱۳۰۴ است.[۲۴] در ماده ۱۳۱ این قانون، هر گونه اذیت و آزار متهمان به دست کارمندان قوه قضایی یا هر نهاد دیگری، به منظور گرفتن اقرار از آنان به‌صراحت رد شده و مرگ با اعمال شکنجه، قتل عمد به‌شمار آمده‌است[۲۵]؛ اما این قوانین بیشتر جنبه صوری داشته و در زمان رضاخان پهلوی، شکنجه یکی از راه‌های کشف حقیقت محسوب می‌شد.[۲۶] بعدها با استقرار محمدرضا پهلوی، به‌ویژه پس از تشکیل و استقرار سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، شکنجه در رژیم پهلوی به پدیده‌ای رایج و ابزار حفظ حکومت تبدیل شد که به قتل و نقص بسیاری از مبارزان و مردان و زنان انقلابی منتهی گردید.[۲۷] با پیروزی انقلاب اسلامی با تمامی نهادها و سیاست‌های رژیم پهلوی در زمینه اعمال شکنجه مخالفت شد و در اصول ۳۸ و ۳۹ قانون اساسی به صراحت هر نوع شکنجه ممنوع گشت.

منع شکنجه در اسلام

در قرآن کریم، شکنجه و آزار برای گرفتن اقرار و واداشتن به عقیده یا فعلی، رفتار ظالمانه شمرده شده‌است و لفظ «فتنه» به آزار و اذیت برای واداشتن به عقیده یا دست‌کشیدن از آن یا اعتراف و مانند آن به‌کار رفته‌است.[۲۸] در زمان حکومت پیامبر(ص) خبری از شکنجه نبود[۲۹]؛ حتی خداوند با آنکه از نیت پلید منافقان دربارهٔ پیامبر اکرم (ص) خبر می‌داد، از رسول خود می‌خواست آنان را اذیت و آزار نکند.[۳۰] امامان‌معصوم (ع) نیز همواره به رعایت عدالت و حفظ حرمت انسان‌ها تأکید و سفارش بسیار کرده‌اند. دراین‌باره می‌توان به وصیت امام‌علی(ع) اشاره کرد که از آزاردادن منع می‌کند و به عدل و انصاف فرامی‌خواند.[۳۱] این توصیه‌ها افزون بر انسان‌ها شامل حیوانات نیز می‌شود؛ مانند ممنوعیت کشیدن پای گوسفندان به هنگام ذبح، یا کراهت ذبح با چاقوی کُند که سبب رنج‌کشیدن حیوان و سخت جان‌دادنش می‌شود، ممنوعیت پوست‌کندن حیوان در حالی‌که جسمش همچنان گرم است و صبرکردن تا خروج کامل روح.[۳۲] روایات اسلامی شکنجه را برای اقرار به گناه نکوهش کرده‌اند[۳۳] و بالاترین خیر را آزادکردن بندگانی معرفی کرده‌اند که اربابانشان شکنجه‌شان می‌کردند.[۳۴] حکم بنده‌ای که با شکنجه کشته شود، افزون بر خون‌بها، زدن صدتازیانه به شکنجه‌گر است[۳۵] و در روایتی آمده‌است خداوند کسانی را که دیگران را شکنجه می‌کنند در آخرت عقوبت خواهد کرد.[۳۶]

دربارهٔ شکنجه در فقه به صورت مستقل بحثی صورت نگرفته‌است ولی از ابواب مختلف فقهی ازجمله قضا و حدود به روشنی پیداست که حرمت شرعی دارد و تنها مجریان در چارچوب احکام شرعی و بر اساس حکم قاضی صالح کیفر می‌بینند. چنان‌که امام‌خمینی اشاره کرده‌است که اسلام مجازات بدنی و شکنجه را مردود دانسته و اجرای حدود الهی و تعزیرات قانونی، تنها دربارهٔ مجرمان پذیرفته شده‌است.[۳۷] ایشان تأکید کرده‌است مجرم تنها باید به حکمی که قاضی برایش تعیین کرده مجازات شود؛ بنابراین گرسنه و تشنه نگه‌داشتنِ او شکنجه است و جایز نیست و حتی حق ندارد با او به‌تندی سخن بگوید.[۳۸] برخی عالمان دیگر نیز از هر گونه ظلم، چه جسمی و چه روحی که سبب آزارِ دیگران شود، منع کرده‌اند و فقها اقرار ناشی از شکنجه را فاقد ارزش حقوقی می‌دانند.[۳۹]

شکنجه در رژیم پهلوی

رضاخان پهلوی پایداری خاندان پهلوی را در اِعمال زور و قدرت می‌دانست. او می‌خواست با استفاده از ابزاری چون شکنجه، تهدید و تبعید، دوام حکومت را تضمین کند.[۴۰] او این کار را به کمک شهربانی انجام می‌داد که در آن زمان حکم سازمان اطلاعات و امنیت کشور را داشت و با اختیاراتی که از شاه به دست آورده بود، به آزار و اذیت مخالفان و پرونده‌سازی علیه آنان می‌پرداخت.[۴۱] در آن زمان رؤسای شهربانی در زمینه بازجویی آموزشی ندیده بودند و تنها با ایجاد وحشت به اهداف خود می‌رسیدند[۴۲] و شکنجه‌گرانِ رژیم با زندانی‌کردن مخالفان در زندان‌های نمور و تاریک[۴۳] و مانع‌شدن از خواب و همچنین زدن دستبندهای قپانی (تا جایی که باعث از جا دررفتن شانه‌های زندانی می‌شد)[۴۴] و زندانی‌کردن زن و فرزند زندانیان،[۴۵] تلاش می‌کردند به خواسته‌های خود و سرکوبی مخالفان برسند.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ محمدرضا پهلوی به نیروی امنیتی قوی‌تری نیاز داشت؛ بنابراین در سال ۱۳۳۵–۱۳۳۶ سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تأسیس شد.[۴۶] با توجه به اسناد موجود، ساواک برای تحکیم پایه‌های حکومت محمدرضا پهلوی به شناسایی، تعقیب، سرکوب، شکنجه و نابودی گروه‌های مخالف در ایران پرداخت.[۴۷] این سازمان با همکاری سازمان اطلاعاتی اسرائیل (موساد) در امر بازجویی و شکنجه، به مقابله با مخالفان برآمد[۴۸] (ببینید: ساواک). تداخل کاری ساواک، شهربانی و ژاندارمری و به دلیل برخورد منسجم‌تر با مخالفان، موجب شد رژیم پهلوی به تشکیل کمیته مشترک (متشکل از رکن دوم ارتش، ژاندارمری، شهربانی و ساواک) اقدام کند.[۴۹] در این راه موساد و اداره اطلاعات مرکزی آمریکا (سی.ای. ای) بر ساواک و کمیته مشترک نظارت داشتند.[۵۰]

امام‌خمینی که از آغاز مبارزات خود سعی داشت پیامدهای روابط با رژیم اسرائیل را بیان کند،[۵۱] با افشای روابط اسرائیل با ایران در زمینه آموزش روش‌های شکنجه،[۵۲] هدف این رژیم اشغالگر را از این‌گونه همکاری‌ها، از میان‌بردن مخالفان خود و رژیم پهلوی می‌دانست. به نظر ایشان اسرائیل می‌خواست به تمام شئون نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران تسلط پیدا کند[۵۳] و رژیم پهلوی برای اینکه شکنجه‌کردنِ زندانیان سیاسی را در نظر عموم مردم و جهانیان، عادی و مقبول جلوه دهد از عباراتی چون خرابکار، تروریست و مارکسیست استفاده می‌کرد و از واژه «زندانی سیاسی» خودداری می‌کرد.[۵۴] رژیم از سوی زندانیان سیاسی احساس خطر می‌کرد؛ بنابراین حساسیت بسیاری دربارهٔ آنان نشان می‌داد و معمولاً تمام روش‌های شکنجه را به کار می‌گرفت.[۵۵]

ازجمله دلایل رژیم پهلوی برای شکنجه مخالفان، آن بود که دربارهٔ سازمان‌های ضد رژیم و اقدامات و فعالیت‌های آنها اطلاعاتی کسب کند.[۵۶] این رژیم با بازداشت افراد مشهور و روشنفکران برجسته سعی می‌کرد این افراد و دیگران را از مبارزه علیه حکومت بازدارد، بازداشت‌های طولانی و شکنجه این افراد در زندان‌های رژیم نوعی بازدارندگی سیاسی علیه دیگر مبارزان به‌ویژه جوانان بود.[۵۷] نیروهای حکومتی هر نوع شکنجه را در زندان‌های ساواک رد می‌کردند و سوختگی روی بدن زندانیان را ساخته خود آنان می‌خواندند و آن را اتهام مخالفان می‌دانستند،[۵۸] ولی ازجمله شکنجه‌های متداول در ساواک می‌توان به شکنجه‌های روحی و جسمی مانند سوزاندن قسمت‌های مختلف و حساس بدن،[۵۹] شکنجه کودکان سه تا چهارساله در برابر دیدگان پدر و مادر،[۶۰] سوزاندن روی‌زخم‌های زندانیان، آویزان‌کردن افراد، زدن دستبندهای قپانی و شکنجه‌های آسیب‌رسان تا سرحد مرگ مثل شکستن کمر، ضربه‌زدن به پرده گوش، ضربه‌زدن برای کم‌کردن بینایی، فشار بر روی رباط‌های پا[۶۱] اشاره کرد.

همچنین بعضی دیگر از زندانیان از شکنجه‌هایی چون راه‌رفتن روی پاهای شلاق‌خورده، کوبیدن مشت به دندان‌ها، فروکردن سر در آب یخ و فروکردن سیخ در پهلوها یاد کرده‌اند.[۶۲] آزار جنسی دختران و پسران مبارز،[۶۳] شوک الکتریکی و شلاق‌زدن با کابل و وادارکردن زندانیان به توهین به مقدسات و افراد مبارز،[۶۴] اره‌کردن قسمت‌های بدن و سرخ‌کردن بر روی تابه[۶۵] از دیگر انواع شکنجه در حکومت پهلوی بود. نوع شکنجه‌ها برای همه یکسان نبود و افراد گاه چند مرحله شکنجه می‌شدند[۶۶] و گاهی پس از شکنجه‌های طاقت‌فرسا و موفق‌نشدن در اقرارگرفتن از متهم، جلوی چشمان زندانی، خانواده او را شکنجه می‌کردند.[۶۷] با اینکه رژیم از شکنجه جسمی انقلابیان ابایی نداشت، بسیاری از عوامل امنیتی آمریکایی با این تحلیل که شکنجه‌های روحی در ایران کارساز نیست، بر بیشترشدن شکنجه‌های بدنی تأکید می‌کردند.[۶۸]

امام‌خمینی آنچه در زندان‌های پهلوی بر مردم ایران می‌رفت، را شکنجه‌ای قرون وسطایی می‌دانست[۶۹] و معتقد بود منطق محمدرضا پهلوی چیزی به جز زندان و شکنجه آزادی‌خواهان نیست.[۷۰] ایشان شکنجه، توهین، تبعید و ارعاب روحانیان و روشنفکران در زندان‌های رژیم را ضربه به پیکر اسلام و ایران قلمداد می‌کرد[۷۱] و سکوت بعضی از علما در برابر این جنایات را همراهی با ظلم می‌دانست.[۷۲] ایشان همچنین در توصیه‌ای به عاملان شکنجه، آنان را به عقل‌شان ارجاع می‌داد تا شاید بفهمند این شکنجه‌ها بر انقلابیان بی‌تأثیر است.[۷۳]

بسیاری از یاران امام‌خمینی در دوران مبارزه شامل روحانیون و غیر آنان گرفتار شکنجه‌های جسمی و روحی طاقت‌فرسا شدند. کسانی مانند اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدعلی رجایی، مرضیه دباغ. امام‌خمینی با تکریم و حمایت از تمامی مبارزان، شخصیت‌های بزرگی مانند سیدمحمود طالقانی، حسینعلی منتظری و سیدمحمدرضا سعیدی را به جهت مبارزات پیگیرشان با ظلم در عین تحمل انواع شکنجه می‌ستود.[۷۴] وضع شکنجه در اواخر حیات رژیم پهلوی به‌حدی رسیده بود که سازمان ملل در سال ۱۳۵۳ ضمن اعتراض اعلام کرد سابقه هیچ کشوری در جهان از نظر حقوق بشر بدتر از ایران نیست.[۷۵]

منع شکنجه در جمهوری اسلامی ایران

مخالفت شریعت اسلامی با شکنجه، نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بر آن داشت تا برپایه این دستور اسلامی و به عنوان یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، شکنجه را به صورت مطلق ممنوع اعلام کنند. به‌رغم برخی نظرات که در برخی مسائل حیاتی آن را راه چاره می‌شمردند، اما این تأکید ازجمله از سوی نایب رئیس مجلس خبرگان، سیدمحمد حسینی بهشتی وجود داشت که اگر به زندان‌بان اجازه سیلی‌زدن به زندانی داده شود، به داغ‌کردن زندانیان ختم خواهد شد.[۷۶] در اصل ۳۸ و ۳۹ قانون اساسی ایران، هر گونه شکنجه برای اقرار یا کسب اطلاع، ممنوع و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار دانسته شد. طبق این قانون، متخلف از این اصل، مجازات می‌شود.

با آغاز مخالفت‌های سازمان مجاهدین خلق با روند تثبیت قدرت در جمهوری اسلامی و آغاز درگیری‌های مسلحانه و ترورها، عده‌ای از اعضای این گروه دستگیر و به زندان منتقل شدند. اواخر پاییز و زمستان ۱۳۵۹ این سازمان با مطرح‌کردن شکنجه گسترده مخالفان انقلاب و هواداران خود در زندان‌ها، جنگ تبلیغاتی جدیدی به راه انداخت (آرمان مستضعفین)، تا با خدشه‌دارکردن چهره انقلاب و انقلابیان در افکار عمومی، موقعیت نظام اسلامی را در داخل و خارج کشور تضعیف کند[۷۷]؛ با این حال، امام‌خمینی هیئتی برای بررسی این ادعاها به زندان فرستاد. این هیئت ضمن بازرسی زندان‌ها و مصاحبه با زندانیان، تمامی این ادعاها را بی‌اساس خواند و با ارائه گزارش نهایی به امام‌خمینی و مسئولان کشور، تنها به موارد معدودی از ضرب، جرح و شتم زندانیان، به دلیل فحاشی، بی‌انضباطی و مواردی از این دست اشاره کرد[۷۸]؛ با این حال، امام‌خمینی با پیگیری این مسئله، سیداسدالله لاجوردی را بازخواست کرد[۷۹] و وی با رد این اتهامات، موارد گفته شده را تعزیر شرعی با اجازه حاکم شرع اعلام کرد و آن را به دلیل وسعت عمل تروریستی از سوی مخالفان و شلوغی زندان‌ها، اجتناب‌ناپذیر دانست.[۸۰] لاجوردی در سال ۱۳۶۳ به دلیل عدم‌تمکین به قانون و تصمیمات شورای عالی قضایی از سمت خود عزل شد.[۸۱]

امام‌خمینی هرچند انگیزه اصلی سازمان مجاهدین خلق و سایر گروه‌ها را از غائله‌آفرینی در ایران، دورکردن اذهان ملت از مسیر واقعی خود می‌دانست،[۸۲] ولی مسئولان زندان‌ها را به حفظ حرمت زندانیان و عدم تعدی به آنان سفارش می‌کرد[۸۳] و از طرفی این‌گونه تهمت‌ها را حربه مخالفان و بدخواهان انقلاب در وارونه جلوه‌دادن اسلام و انقلاب برای جهان می‌دانست.[۸۴] در همان زمان و در شرایط ملتهب اوایل انقلاب، احزاب و گروه‌هایی بودند که با ایجاد اغتشاش در کشور، در مواردی دست به شکنجه و ترور مخالفان خود زدند[۸۵] که امام‌خمینی، ضمن محکوم ساختن این اعمال[۸۶] از افراد ضد دین و اسلام انتقاد کرد.[۸۷]

پانویس

  1. دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۲۷۰۹.
  2. آقابخشی و افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، ۵۹۱.
  3. شفیعی‌نیا، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه، ۷۶.
  4. شفیعی‌نیا، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه، ۷۷.
  5. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۱۰۵.
  6. شفیعی‌نیا، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه، ۲۸–۲۹.
  7. شفیعی‌نیا، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه، ۱۸.
  8. شفیعی‌نیا، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه، ۲۹–۳۱.
  9. بکراش، مجموعه تاریخ جهان، ۲۸–۲۹.
  10. ابن‌هشام، السیرة النبویه (ص)، ۱/۳۱۷–۳۲۰.
  11. منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۲/۳۷۵–۳۷۶.
  12. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۹/۹۹–۱۰۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۶۵–۲۶۷.
  13. مجلسی، بحار الانوار، ۴۴/۶۹.
  14. موحدی‌راد، شکنجه درجهان، ۳۷–۴۲.
  15. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۲/۱۷۱–۱۷۳.
  16. جزایری، قصص‌الانبیاء، ۷۵۱–۷۵۲.
  17. باسورث، تاریخ غزنویان، ۶۷–۶۸.
  18. اقبال آشتیانی، تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، ۷۸–۸۰.
  19. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۴۷.
  20. راوندی، سیر قانون و دادگستری در ایران، ۲۳۶–۲۳۷.
  21. آل داوود، اسناد و نامه‌های امیرکبیر، ۲۵۳.
  22. آل داوود، اسناد و نامه‌های امیرکبیر، ۲۵۲؛ شفیعی‌نیا، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه، ۵۲.
  23. راوندی، سیر قانون و دادگستری در ایران، ۳۳۲–۳۵۶.
  24. کمانگر، مجموعه قوانین اساسی و قوانین جزایی، ۱۵۵.
  25. کمانگر، مجموعه قوانین اساسی و قوانین جزایی، ۱۴۲.
  26. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۷۶.
  27. حسن‌پور، شکنجه‌گران می‌گویند، ۲۲–۲۳.
  28. بقره، ۱۹۱؛ طباطبایی، المیزان، ۲/۶۱.
  29. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۳۱.
  30. مازندرانی، شرح الکافی، ۱۲/۴۵۰.
  31. نهج البلاغه، ن۴۷، ۴۴۷.
  32. حر عاملی، وسائل الشیعة، ۲۴/۱۵؛ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۲/۲۸۷.
  33. حر عاملی، وسائل الشیعة، ۲۳/۱۸۵ و ۲۸/۲۶۱.
  34. صدوق، من لایحضره الفقیه، ۳/۳۴.
  35. کلینی، الکافی، ۷/۳۰۳.
  36. مجلسی، بحار الانوار، ۳۴/۳۵.
  37. امام‌خمینی، استفتائات، ۳/۴۵۷.
  38. امام‌خمینی، صحیفه، ۷/۳۱۰–۳۱۱.
  39. منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۲/۳۷۵–۳۷۸؛ حسینی طهرانی، ولایت فقیه در حکومت اسلام، ۴/۲۲۴–۲۲۵.
  40. نجاری‌راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، ۲۱–۲۴.
  41. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۸۰.
  42. فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۴۴۸–۴۴۹.
  43. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۷۶.
  44. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۷۶–۷۹.
  45. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۷۹.
  46. نجاری‌راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، ۳۰.
  47. نجاری‌راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، ۳۲؛ گروه پژوهش، ساواک عامل وحشت، ۱۳۰.
  48. موزه عبرت ایران، ساواک شاگرد موساد، ۱۳۸، ۱۵۸ و ۱۸۰.
  49. شاهدی، ساواک، ۶۵۶–۶۵۷؛ دلانوآ، ساواک، ۱۷۶–۱۷۷.
  50. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۲۰۳–۲۰۵.
  51. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۱/۲۶۲.
  52. امام‌خمینی، صحیفه، ۶/۲۹۰.
  53. امام‌خمینی، صحیفه، ۲/۳۹۶.
  54. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۱/۷۷؛ ایرن برگر، ساواک دوست دژخیم غرب، ۵۴.
  55. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۱۰۶–۱۰۷.
  56. حدیدچی، خواهر طاهره، ۶۶.
  57. ایرن برگر، ساواک دوست دژخیم غرب، ۵۴–۵۵.
  58. ← ثابتی، در دامگه حادثه، ۳۰۳–۳۰۸.
  59. حدیدچی، خواهر طاهره، ۶۸؛ دعاگو، خاطرات، ۱۳۸.
  60. شاهدی، ساواک، ۶۴۵.
  61. پاشازاده، زندگی و مبارزات اسدالله لاجوردی، ۶۵.
  62. غیاثیان، تاریک روشن، ۳۰–۳۵.
  63. گروه پژوهش، ساواک عامل وحشت، ۱۹۴؛ رفیق‌دوست، خاطرات، ۱۰۱.
  64. رفیق‌دوست، خاطرات، ۱۰۰.
  65. امام‌خمینی، صحیفه، ۷/۷۵ و ۱۱/۴۰۸.
  66. رجایی، اسوه صبر و استفامت، ۱/۲۰.
  67. حدیدچی، خاطرات، ۷۴–۷۸.
  68. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۱۹۵–۱۹۶.
  69. امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۱۵۷.
  70. امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۸۸–۸۹.
  71. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۱۸۱–۱۸۰.
  72. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۱۳.
  73. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۹۷.
  74. امام‌خمینی، صحیفه، ۲/۲۷۷؛ ۹/۴۸۶ و ۱۰/۴۹۴؛ طالقانی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱/۵۵، ۶۹ و ۴۴۲.
  75. صمدی‌پور، شکنجه در رژیم شاه، ۲۰۵.
  76. اداره کل، صورت مشروح مذاکرات مجلس، ۷۷۸.
  77. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ۲/۴۹۴–۴۹۵.
  78. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ۲/۴۹۶.
  79. موسوی تبریزی، روایت موسوی تبریزی از اسدالله لاجوردی، ۶.
  80. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ۴۴۰.
  81. هاشمی رفسنجانی، به سوی سرنوشت، ۴۸۱.
  82. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۴۵۷.
  83. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۹۵–۴۹۶.
  84. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۷۰ و ۱۶/۴۷۹.
  85. دادستانی انقلاب، کارنامه سیاه، ۲/۱۲۴–۱۲۶.
  86. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۷۰.
  87. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱–۵۲.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آرمان مستضعفین، روزنامه. ۱۹/۱/۱۳۶۰ش.
  • آقابخشی، علی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • آل داوود، سیدعلی، اسناد و نامه‌های امیرکبیر، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش.
  • ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویه (ص)، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
  • اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
  • اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، تهران، نامک، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، استفتائات، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امانی‌زاده، علی‌اصغر، بررسی وضعیت اسرای ایرانی در اردوگاهای عراقی، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • ایرن برگر، هارالد، ساواک دوست دژخیم غرب، ترجمه سعید فرهودی، تهران، توس، بی‌تا.
  • باسورث، ادموند کلیفورد، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
  • بکراش، دبورا، مجموعه تاریخ جهان، تفتیش عقاید، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران، ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • پاشازاده، غلامعلی، زندگی و مبارزات اسدالله لاجوردی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اولٍ، ۱۳۸۸ش.
  • ثابتی، پرویز، در دامگه حادثه بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی، بی‌جا، شرکت کتاب، چاپ اول، ۲۰۱۲م/ ۱۳۹۰ش.
  • جزایری، نعمت‌الله، قصص‌الانبیاء، ترجمه فاطمه مشایخ، تهران، فرحان، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • جعفری، مجتبی، جهنم تکریت، تهران، سوره، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • حدیدچی (دباغ)، مرضیه، خاطرات مرضیه حدیدچی، به کوشش محسن کاظمی، تهران، سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • حدیدچی (دباغ)، مرضیه، خواهر طاهره، به کوشش رضا رئیسی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • حر عاملی، محمدبن‌حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آل‌البیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • حسن‌پور، قاسم، شکنجه‌گران می‌گویند، تهران، موزه عبرت، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش.
  • حسینی طهرانی، سیدمحمدحسین، ولایت فقیه در حکومت اسلام، تحقیق محسن سعیدیان و محمد حسین راجی، مشهد، علامه طباطبایی، چاپ دوم، ۱۴۲۱ق.
  • دادستانی انقلاب اسلامی، کارنامه سیاه، مناظره زندان اوین، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • دعاگو، محسن، خاطرات حجت‌الاسلام محسن دعاگو، تدوین زهره کلاچیان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • دلانوآ، کریستین، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، تهران، طرح‌نو، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • راوندی، مرتضی، سیر قانون و دادگستری در ایران، تهران ـ بابل، نشر چشمه وکتابسرای بابل، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
  • رجایی، محمدعلی، اسوه صبر و استفامت، تهران، واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، ۱۳۶۲ش.
  • رفیق‌دوست، محسن، خاطرات محسن رفیق‌دوست، تدوین داود قاسم‌پور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • سلیمی، حشمت‌الله، شکنجه به روایت شکنجه‌گران ساواک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • شاهدی، مظفر، ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • شفیعی‌نیا، محمد، مطالعه تطبیقی اصل ممنوعیت شکنجه در سه‌نظام حقوقی (اسلام، ایران و بین‌الملل بشر)، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
  • صمدی‌پور، سعید، شکنجه در رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • طالقانی، سیدمحمود، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، بازوی توانای اسلام(۱)، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • غیاثیان، سعید، تاریک روشن، تهران، موزه عبرت ایران، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
  • فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • کمانگر، احمد، مجموعه قوانین اساسی و قوانین جزایی با تمام اصللاحات۱۳۴۱، بی‌جا، بی‌تا، بی‌نا.
  • گروه پژوهش، ساواک عامل وحشت، تهران، جهان کتاب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، قم، تفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • موحدی‌راد، محمدرضا، شکنجه درجهان، تهران، ناشر مترجم، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
  • موزه عبرت ایران، ساواک شاگرد موساد، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
  • مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق از پیدائی تا فرجام (۱۳۴۴–۱۳۸۴)، ج۲ و ۳، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • موسوی تبریزی، سیدحسین، روایت موسوی تبریزی از اسدالله لاجوردی، روزنامه شرق، ۲۲/۰۶/۱۳۹۴ش.
  • نجاری‌راد، تقی، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل‌البیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات، سال ۱۳۶۰، عبور از بحران، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات، سال ۱۳۶۳، به سوی سرنوشت، به کوشش محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • یعقوبی، احمدبن‌ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی‌تا.

پیوند به بیرون