تملق: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (removed Category:مقالههای نیازمند ارزیابی; added Category:مقالههای دارای شناسه using HotCat) |
||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
[[رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه امامخمینی]] | [[رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه امامخمینی]] | ||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | [[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای | [[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۰
تملّق، اظهار ستایش و دوستی، بدون باور قلبی یا همراه با باور. امامخمینی تملق مذموم را اظهار لطف و مودّت همراه با خضوع، بدون باور و اعتقاد قلبی میداند.
تملق به مذموم و ممدوح تقسیم شده است. تملق مذموم، تواضع در برابر افرادی است که این مدح افزون بر شأن آنهاست و تملق ممدوح، تملق در برابر خداوند است.
امامخمینی تملق را غیر از تواضع ممدوح میشمارد و تفاوت میان آن دو را در سه جهت مبدأ، غایت و نتیجه میداند و همچنین تملق و چاپلوسی را نمونهای از نفاق و بارزترین صفت منافقان میداند.
امامخمینی ریشه تملق را حب دنیا میداند و معتقد است روح تملق، از منفعتطلبی و خودخواهی سرچشمه میگیرد و تملق را از نشانههای جاهطلبی و عوامفریبی میشمارد.
ایشان تملق را در شنونده تملق، سبب دوری او از تهذیب، مایه بدبختی و باعث هلاکت دانسته و اثر آن را در گوینده تملق، کوری و کری باطنی میشمارد.
امامخمینی راه اصلاح مفاسد نفسانی را توجه به حق و ترک هوای نفسانی دانسته و تفکر در نتایج تملق را ازجمله راههای درمان میداند.
امامخمینی در سلوک عملی خود اهل تملق نبود و از ستایشهای صادقانه افراد، پرهیز و افراد ستایشکننده را عتاب میکرد و در حوزه اجتماعی، مسئولان را به دورکردن چاپلوسان فرا میخواند.
مفهومشناسی
تملّق به معنای اظهار لطف و محبت شدید و خضوع و اظهار زبانی بدون باور قلبی است.[۱] در زبان فارسی، به معنای چاپلوسی آمده است.[۲] این واژه از ریشه «ملق» به معنای فقر مادی یا از دست دادن مال[۳] و املاق به معنای تنگدستی[۴] است؛ چون فقر، انسان را به نرمی و کرنش وامیدارد. در اصطلاح علم اخلاق، تملق گاه به صورت مذموم و گاه به صورت ممدوح بهکار رفته است[۵] و تملق مذموم، تواضع در برابر افرادی است که این مدح افزون بر شأن آنهاست[۶]؛ در حالیکه زبان موافق با قلب نباشد.[۷] اما تملق ممدوح، تملق در برابر خداوند است که نوعی اظهار خضوع، محبت و نرمش است و در آن، زبان با قلب همراه است.[۸] امامخمینی تملق مذموم را اظهار لطف و مودّت همراه با خضوع، بدون باور و اعتقاد قلبی میداند[۹] و این از صفات رذیله نفس بوده، فرد متملق به طمع به دست آوردن منفعت، دست به چنین رفتاری میزند.[۱۰]
از مفاهیم مرتبط با تملق، تواضع، دروغ، نفاق و ریا است. تواضع، ازجمله فضایل اخلاقی است که در گفتار و رفتار شخص متواضع، ظاهر میگردد و منشأ آن قلب[۱۱] و آن عین عزّت است[۱۲] و نسبت به تملق ممدوح، معنای عامتری دارد؛ در حالیکه تملق مذموم، اظهار دوستی بدون باور قلبی[۱۳] و از رذایل نفسانی و عین ذلت و خواری است.[۱۴] امامخمینی تملق را غیر از تواضع ممدوح میشمارد و بر این باور است که گاهی تشخیص تواضع از تملّق مذموم، بسیار مشکل است.[۱۵] ایشان تفاوت میان آن دو را در سه جهت مبدأ، غایت و نتیجه میداند؛ زیرا مبدأ تواضع، علم به خدا و نفس، غایتش خداوند یا کرامت او و ثمرهاش کمال نفسانی است؛ در حالیکه مبدأ تملّق، شرک و جهل[۱۶] و خودخواهی و احتجاب از حق،[۱۷] غایتش نفس و ثمرهاش خواری، نقص و عار[۱۸] است. ایشان ریشه تواضع را فطرت مخموره و ریشه تملق را فطرت محجوبه میداند[۱۹] (ببینید: تواضع). ارتباط واژه دروغ با تملق در آن است که دروغ خلاف راستگویی است و از آنجا که در تملق، ظاهر خلاف باطن است، میتواند مصداق دروغ باشد.
نفاق به معنای خاص آن، صفت افراد بیایمانی است که در ظاهر در میان مسلمانان هستند، ولی در باطن کافرند. در معنای عام نیز شامل هر گونه دوگانگی و تفاوت میان ظاهر و باطن، گفتار و عمل میشود[۲۰]؛ از همینرو تملق نوعی نفاق است.[۲۱] امامخمینی نیز تملق و چاپلوسی را نمونهای از نفاق قولی و بارزترین صفت منافقان دانسته است.[۲۲] ریا به این معناست که کسی در انجام عمل، اخلاص نداشته باشد و در عین حال، با گفتار و رفتار خود چنان نشان دهد که کار و عمل را برای رضای خداوند انجام میدهد.[۲۳]
پیشینه
در زندگی اجتماعی بشر، هرگاه فقر و نیاز وجود داشته باشد، صفت تملق نیز در میان عدهای آشکار میشود.[۲۴] در کتاب مقدس از تملق به عنوان صفتی منفی که اولیای حق از آن دور هستند، یادشده است[۲۵] یا از دهانی که چاپلوسی میکند، به دهانی ویران تعبیر شده است.[۲۶] در اسلام تملقگویی و تملقپذیری هر دو نکوهش شدهاند؛ چنانکه در قرآن کریم کسانی که دوست دارند در برابر اعمالی که انجام ندادهاند، ستوده و تملق شوند، نکوهش شدهاند.[۲۷] در روایات نیز تملقگویی نکوهش شده،[۲۸] ستودن شخص بیش از آنچه شایسته اوست، چاپلوسی و کمتر از آنچه شایسته آن است، ناتوانی و حسادت شمرده شده است[۲۹]؛ نیز از بهترین فرصتهای شیطان بهشمار آمده است.[۳۰] در روایتی منسوب به امامصادق(ع) آمده است که کسی نمیتواند بنده خالص خدا باشد، مگر اینکه ستایش و سرزنش نزد او یکسان باشد.[۳۱] البته در برخی روایات، تملق در طلب علم، استثنا و مجاز شمرده شده است.[۳۲]
ازجمله کتب اخلاقی گذشتگان که در آن از تملق سخن به میان آمده است، احیاء علومالدین است.[۳۳] علمای اخلاق، تملق مذموم را از مهلکات شمردهاند[۳۴] و نه تنها تملق از دیگران را برای رفع نیازها با عنوان صفتی ناپسند نکوهش کردهاند،[۳۵] بلکه علاقه به دورویی و ریاکاری و تملق را، ازجمله مفاسد حب جاه شمردهاند.[۳۶] در مقابل، تملق ممدوح است که تملق بنده در پیشگاه خداست و گاه در حال تلاوت قرآن[۳۷] یا نماز شب و دعا[۳۸] حاصل میشود و همین، مورد توجه علمای اخلاق قرار گرفته است. در کتابهای عرفانی نیز از تملق ممدوح که تملق در برابر خداوند و تذلل در برابر اوست، سخن به میان آمده است.[۳۹]
امامخمینی نیز تملق در برابر خلق را از صفات مذموم و از فطرت محجوبه میشمارد که با تواضع متفاوت است.[۴۰] ایشان در آثار خود به تفاوت تملق و تواضع،[۴۱] عوامل تملق،[۴۲] آفات و راه درمان آن[۴۳] پرداخته است (ببینید: تواضع).
عوامل و زمینهها
در روایات، ریشهها و علامتهای پرشماری برای تملق مذموم ذکر شده است؛ ازجمله فقر[۴۴] و حسادت؛ چنانکه در روایات ازجمله علامتهای شخص حسود این شمرده شده است که پشت سر، غیبت و پیش رو تملق و چاپلوسی میکند[۴۵] (ببینید: حسد). علمای اخلاق نیز طمع تحصیل جاه و مال[۴۶] و ترس[۴۷] را از عوامل تملق شمردهاند که حکایت از ضعف شخصیت و خودکمبینی فرد دارد و از صفات رذیله انسان و امراض نفسانی به حساب میآید[۴۸] و در حقیقت، نوعی نفاق و دورویی است.[۴۹]
امامخمینی ریشه تملق و چاپلوسی را حب دنیا میداند[۵۰] و معتقد است روح تملق، از منفعتطلبی، خودخواهی[۵۱] و محجوبشدن از حق سرچشمه میگیرد؛ زیرا وقتی انسان در حجابهای نفسانی قرار میگیرد، خودخواهی و خودبینی بر او مسلط میشود و این خودبینی سبب میشود انسان برای خود کمالات بسیاری اثبات کند و از مبدأ کمالات غافل شده، افرادی را که چشم طمع به آنها دارد، بزرگ شمارد و تملق ایشان را بگوید[۵۲] و شخص از آنجا که دیگران را در اموری که به آنها طمع دارد، مثل مال و ثروت و مقام، مؤثر میپندارد، به تملق و چاپلوسی آنها میپردازد.[۵۳]
به اعتقاد امامخمینی، وقتی انسان تحت سلطه شهوات و هوای نفس قرار میگیرد، بنده آنها میگردد تا آنجا که عزت و حرّیت از قلبش رخت بر میبندد و ذلت و فقر به جای آن مینشیند؛ برای به دست آوردن مشتهیات خود، نزد اهل دنیا خاضع میگردد و تملق آنها را میگوید.[۵۴] ایشان یکی دیگر از اسباب تملق را تنگی و ضیق صدر میشمارد که آن را ناشی از خودخواهی و خودبینی میداند؛ زیرا وقتی شخص، تنگی صدر داشته باشد، هرچه در خود ببیند، در نظرش بزرگ جلوه میکند و چون اسیر نفس است، برای رسیدن به مقاصد و مشتهیات خود، تملق اهل دنیا را میکند و ذلت و خواری میکشد.[۵۵] البته گاهی حسادت و تکبر شخص، مانع ستودن دیگران میشود که این برای فرار از تملقگویی نیست[۵۶] (ببینید: تواضع). ایشان در نهایت، تملق را از نشانههای جاهطلبی، خدعه و عوامفریبی میشمارد.[۵۷]
آفات و پیامدها
برخی علمای اخلاق، برای تملق مذموم آفات و پیامدهای فردی و اجتماعی چندی ذکر کردهاند. آنان پیامدهای فردی تملق را در شنونده، خروج از حد اعتدال میدانند تا آنجا که تملق، سبب میشود شنونده آن، این ستودن را به حساب صفات و کارهای نیک خود بگذارد و جهل و نادانی خود را فراموش کند و بر عجب و خودپسندیاش افزوده شود و کارهای زشت و نامشروعی که مرتکب گشته، در نظرش پسندیده جلوه کند که این مانع اصلاح شخص میشود.[۵۸] اما پیامدهای تملق در جامعه، ریا، دروغ، غرور، تکبر، همچنین گسترش حس خودستایی و خودبینی است[۵۹]؛ چنانکه افراد سودجو برای رسیدن به منافع خود به چاپلوسی افراد قدرتمند میپردازند و این سبب میشود بر غرور و خودبینی آنها افزوده شده، تاب تحمل انتقاد از آنها سلب شود و افراد حقگو و صریح در جامعه منزوی شوند[۶۰] (ببینید: غرور).
امامخمینی تملق و مدح را در شنونده تملق، سبب دوری او از تهذیب، مایه بدبختی، دوری از پیشگاه خداوند و باعث هلاکت دانسته است[۶۱]؛ همچنین اثر آن را در گوینده تملق، کوری و کری باطنی میشمارد[۶۲] که برای او نتیجهای جز خواری و ذلت و نقص و عار در برابر اهل دنیا که مورد طمع اوست، ندارد.[۶۳]
راه درمان
برای درمان آسیبهای تملق و عدم تأثیر آن بر نفس آدمی، راههایی در روایات و دستورالعملهای بزرگان اخلاق آمده است که ازجمله آنها روایتی از پیامبر اسلام(ص) است که توصیه کرده است به صورت متملقان خاک بپاشند[۶۴] و این کنایه از بیاعتنایی به آنان است. امامعلی(ع) نیز در نامهای به مالک اشتر توصیه میکند در انتخاب نویسندگان و منشیان، بر تیزهوشی و خوشباوری خود تکیه نکند و آنان را به خدمتی که برای والیان نیکوکار پیش از او کردهاند، بیازماید؛ زیرا مردم برای جلب نظر والیان به آراستن ظاهر میپردازند و خوشخدمتی را پیشه میکنند.[۶۵]
علمای اخلاق راههایی برای درمان این صفت مذموم در تملقکننده و تملقشونده ارائه کردهاند؛ اینکه شخص متملق باید به پیامدهای تملق بیندیشد و در این زمینه تفکر کند که این صفت در حقیقت کشتن کسی است که دربارهٔ او ستایش و تملق شده است[۶۶]؛ چنانکه در روایتی، تملق به تیغ نهادن بر حلق کسی که دربارهٔ او تملق شده، تشبیه شده است.[۶۷] شخص تملقشونده نیز برای درمان خود باید متوجه این نکات باشد:
- از مدح و بدگویی دیگران متأثر نشود و بداند مهم، منزلت آدمی نزد خداوند است[۶۸]؛ زیرا اگر از باطن و اسرار او اطلاع یابند، او را مدح نخواهند کرد.[۶۹]
- پرورش روحیه قناعت که سبب بینیازی از مردم و قطع ریشه تملق و چاپلوسی میگردد.[۷۰]
- اعتنا نکردن و پاسخ مثبت ندادن به متملق و اینکه بررسی کند اگر متملق صادق است، آن سخن را از فضل خدا بداند و اگر دروغ میگوید، باید ناراحت و غمگین شود؛ زیرا تمسخر شده است.[۷۱] همچنین توجه کند که گاهی مدح افراد سبب وقوع کبر، عجب، سستی و ریا میگردد که سبب هلاک شخص است.[۷۲]
امامخمینی مبدأ همه کمالات را معرفت الهی دانسته، راه اصلاح تمام مفاسد نفسانی را توجه به حق و ترک هوای نفسانی میداند؛ از اینرو اگر انسان به حق، معرفت یابد، این معرفت سبب محبت شده، وقتی محبت به کمال رسید، انسان از غیر حق منقطع شده، چشم طمع به خود و دیگران نمیدارد و نزد خلق تملق نمیگوید؛ همچنین تفکر در نتایج تملق-که برای متملق ثمرهای جز خواری و ذلت ندارد-ازجمله راههای درمان تملق به حساب میآید.[۷۳] به اعتقاد ایشان، تقویت شرح صدر در انسان از طریق ترک خودخواهی و خودبینی، سبب میشود انسان از دلبستگی به دنیا و غیر حق دست بشوید و هرچه غیر حق باشد، در نظرش کوچک جلوه کند و این منشأ عزت نفس او شده، روح تملق از او رخت بربندد.[۷۴]
امامخمینی در سلوک عملی خود هیچگاه اهل تملق نبود و حتی از ستایشهای صادقانه افراد و ستایشهایی که از روی اعتماد بود، پرهیز و افراد ستایشکننده را عتاب میکرد و از اینکه با ستایشهای اطرافیان گرفتار غرور شود، به خدا پناه میبرد.[۷۵] در حوزه اجتماعی نیز ایشان مسئولان کشور را آشکارا به دورکردن چاپلوسان فرا میخواند، مبادا بهتدریج در جایگاههای کلیدی نظام نفوذ کنند. در مواردی به کارگزاران و دولتمردان دستور میداد مشاوران و همکاران خود را از انسانهای چاپلوس، دغلباز و حیلهگر انتخاب نکنند؛ بلکه این افراد از میان اشخاص سابقهدار که تعهدشان پیش از انقلاب آشکار بوده است، انتخاب شوند.[۷۶]
پانویس
- ↑ جوهری، الصحاح تاج اللغة، ۴/۱۵۵۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۳۴۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۶۱۲۰
- ↑ ابناثیر، النهایه، ۴/۳۵۷
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶
- ↑ بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱
- ↑ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۰۷
- ↑ بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱
- ↑ بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۷۰–۳۷۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۰۰ و ۳۷۸
- ↑ ، مکی، قوت القلوب، ۲/۲۳۲
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۱/۱۱
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶
- ↑ اسفراینی، شرح کتاب النجاة، ۵۰۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱–۸۲
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۶
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۲
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ ابناثیر، النهایه، ۵/۹۸
- ↑ شهرزوری، رسائل الشجرة، ۱/۶۰۰
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۵۵
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۱۶؛ جرجانی، کتاب التعریفات، ۵۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۶/۱۴۸؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۵
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ۱/۴۸۸–۴۹۰
- ↑ کتاب مقدس، عهد جدید، رساله اول پولس رسول به تسالونیکان، ب۲، ۴–۶
- ↑ کتاب مقدس، عهد قدیم، امثال، ب۲۶، ۲۸
- ↑ آل عمران، ۱۸۸
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۵
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ح۳۳۹، ۵۸۱
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ن۵۳، ۴۷۲–۴۷۳
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۷۰/۲۹۴
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۰۷
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۸۴
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۶۳۴–۶۳۵
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۳
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۳
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۳/۵۲۲؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۸۷۵–۸۷۶
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۱/۲۹ و ۷۱؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۴/۵۱
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۳۷۴
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱–۸۲
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۹
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ کلینی، الکافی، ۸/۲۲۰
- ↑ صدوق، الخصال، ۱۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۷۰/۲۵۱
- ↑ مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، ۱/۵۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۳ و ۵۹۲
- ↑ مازندرانی، شرح اصول الکافی، ۱۰/۲۴۹
- ↑ اسفراینی، شرح کتاب النجاة، ۵۰۶
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۸۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۹۸
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۹
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۶۰–۵۶۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۵۵–۲۵۶
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۰۰
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۷۸
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۷۹–۸۱؛ ورام، تنبیه الخواطر، ۱/۲۱۲–۲۱۳
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۳۷
- ↑ قاضیزاده، مردماری دینی، ۳/۴۰۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۶–۵۱۷
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ صدوق، من لایحضر، ۴/۱۱
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ن۵۳، ۴۶۵
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۸۳
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۸۳
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۷۰/۲۹۴–۲۹۵
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۸۵
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۱
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۳
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۷
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷–۳۳۸
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۷۴ و ۱۲/۳۴۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۰
منابع
- قرآن کریم.
- ابناثیر، مجدالدین، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اسفراینی، فخرالدین، شرح کتاب النجاة ابنسینا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- بهایی عاملی، محمدبنحسین، مفتاح الفلاح، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- شهرزوری، شمسالدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، تهران، تحقیق نجفقلی حبیبی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- صدوق، محمدبنعلی، الخصال، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- صدوق، محمدبنعلی، معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- صدوق، محمدبنعلی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم ۱۴۱۳ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- قاضیزاده، کاظم، مردماری دینی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، قم، اسماعیلیان، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین(ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیونالسود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تصحیح محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ پنجم، ۱۳۷۷ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، الاعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- ورام، مسعودبنعیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، قم، مکتبة فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
پیوند به بیرون
- رحمتالله ضیائی اُرزگانی، «تملق»، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۵۳۱–۵۳۵.