تشبیه و تنزیه، شبیهشمردن حقتعالی به خلق و مبرادانستن او از اوصاف خلق.
مفهومشناسی
تشبیه چیزی را به دیگری مانند و شبیهساختن[۱] و تنزیه، پاکی، قداست و دوردانستن چیزی از چیزی[۲] است. تشبیه در اصطلاح کلامی شبیه دانستن خداوند با مخلوقات است[۳] و در اصطلاح عارفان، شبیهدانستن حق به تعینات است، از آن جهت که همه چیز مظهر و تجلی اوست[۴] و تنزیه، مبرادانستن حق از اوصافی است که شایسته آن نیست.[۵]
از واژههای مرتبط با تشبیه و تنزیه، تعطیل و حلول است. تعطیل، نفی صفات از حقتعالی[۶] و اثبات آثار آن[۷] یا نفی شناخت صفات حقتعالی برای انسان است به این معنا که انسان تنها میتواند هستی حقتعالی را تصدیق کند، بدون اینکه صفت یا اسمی برای او اثبات کند[۸] و حلول، امتزاج و دخول خداوند در تمام اشیا است[۹] (ببینید: وحدت وجود).
پیشینه
ازجمله مسائل مهم اعتقادی مرتبط با عقیده توحید، مسئله تشبیه و تنزیه حقتعالی است که همه متفکران و اندیشمندان در این عرصه، به آن توجه کردهاند.[۱۰] اعتقاد به تشبیه، ریشه در اعتقاد بتپرستان داشته است؛ زیرا آنان معتقد بودند خداوند هم موجودی شبیه انسان است تا آنجا که هر قبیلهای برای خود ربّی قرار میداد.[۱۱] در ادیان مسیحی و یهودی این موضوع مورد توجه بوده اما اوصاف ذات حق با ممکنات، همسنخ و همانند دانسته شده است.[۱۲] در اسلام ریشه بحث تشبیه و تنزیه، دربرداشت از آیات و روایات است. برخی آیات، مانند آیاتی که از عرشداشتن خداوند[۱۳] یا رؤیت حق در قیامت[۱۴] سخن گفتهاند، همچنین روایتی که از صورتداشتن خداوند سخن گفته است،[۱۵] دلالت بر تشبیه دارند. چنانکه آیاتی مانند مثل و مانند نداشتن خداوند[۱۶] و منزه بودن او از صفات مخلوقات،[۱۷] بر تنزیه حقتعالی دلالت میکنند. ظاهر آیات و روایات، سبب شد گروهی قائل به تشبیه و گروهی قائل به تنزیه شوند.[۱۸]
گرایشهای یادشده از قرن دوم هجری به وجود آمد.[۱۹] برخی، هشامبنحکم (م۱۹۹ق) و هشامبنسالم (قرن دوم هجری) را نخستین کسانی دانستهاند که عقیده به تشبیه را اظهار داشتهاند. همچنین گروهی مانند کرّامیه و حشویه به تشبیه معتقد بودند[۲۰] و در برابر، گروه دیگر، مانند بسیاری از متفکران اسلامی، اعم از متکلمان و حکما، قائل به تنزیه بودند. جعدبندرهم (م۱۱۸ق) را میتوان از نخستین کسانی دانست که تحت تأثیر مکتب نوافلاطونیها بر تنزیه مطلق تأکید داشت.[۲۱] در برابر این دو مذهب، مذهب «تعطیل» است که طبق تفسیری هر گونه بحث و گفتگو دربارهٔ ذات باریتعالی را ممنوع میدانست.[۲۲]
برخی از عرفا و متصوفه پیش از مکتب ابنعربی، به سبب تمسک به روایاتی که دال بر تشبیه بود، همواره در معرض نسبت تشبیه و حلول بودهاند؛ گرچه خود این نسبت را رد کرده، به ذم تشبیه و حلول پرداختهاند؛ زیرا حلول مبتنی بر تکثیر و غیریت است و حلولکننده غیر از محل است؛ در حالیکه عرفان مبتنی بر وحدت و نفی کثرت است.[۲۳] اما تنزیه و تشبیه در عرفان ابنعربی و پیروانِ مکتب او اهمیت بسیاری دارد. آنان با نفی تشبیه و تنزیه مطلق کوشیدهاند این دو را با هم جمع کنند.[۲۴]
امامخمینی در کتابهای عرفانی و اخلاقی خود به بحث تشبیه و تنزیه پرداخته،[۲۵] معتقد است تنزیه واقعی که تشبیه را هم به همراه دارد، مختص طایفه شیعه اثنیعشری است که به برکت اهل بیت(ع) به آن دست یافته است؛ از اینرو میتوان روایات واردشده در کتابهای کافی و توحید صدوق را شواهدی بر آن دانست. به اعتقاد ایشان، چنین معارفی در بشر سابقه نداشته و هیچکس مانند آنان حقتعالی را تقدیس و تنزیه نکرده است.[۲۶] ایشان در تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ضمن بیان دیدگاه خود، در این خصوص، به نقد بعضی از دیدگاههای استاد خود محمدعلی شاهآبادی پرداخته است.[۲۷]
دیدگاهها در تشبیه و تنزیه
در بحث تشبیه و تنزیه، چند گرایش عمده در فرقههای مختلف کلامی و نحلههای فلسفی و مکاتب عرفانی میان متفکران و مفسران اسلامی مشاهده میشود[۲۸] که میتوان آنها را به چهار گروه کلی تقسیم کرد:
مذهب تشبیه مطلق
این مذهب معتقد است ذات و صفات خداوند شناختنی است[۲۹] و او شبیه مخلوقات خود است.[۳۰] فرقههایی چون کرّامیه، حشویه،[۳۱] سبائیه، بیانیه، مغیریه و هشامیه[۳۲] از مشبّهه بودند. گروهی چون اشاعره، وصفکردن خداوند به صفات مشترک میان انسان و خداوند، مانند تکلم و غضب را پذیرفتهاند؛ یعنی صفاتی که برای انسان کیف نفسانی است، برای خداوند هم ثابت است، ولی به صورت کیف نفسانی نیست؛ اگرچه این به معنای اعتقاد به جسمیت در حقتعالی نیست.[۳۳]
مذهب تنزیه
گروهی مانند معتزله، برای پرهیز از تشبیه به تنزیه مطلق روی آوردند و اتصاف حقتعالی به صفات را منکر شده، به نیابت ذات از صفات قائل شدند[۳۴]؛ اگرچه آنان خداوند را عالم، قادر و حیّ میدانند و لکن این امور را به عنوان صفت برای حقتعالی نمیشمارند بلکه خود ذات را اینگونه میدانند[۳۵]؛ اما حکما[۳۶] و غالب متکلمان امامیه،[۳۷] تنزیه مطلق را نپذیرفتند و در بعضی از صفات الهی، قائل به تنزیه شده، اظهار داشتند تنها صفاتی که جهت ثبوتی و کمالی دارند، قابل انتساب به حقتعالی میباشند.[۳۸]
مذهب تعطیل
در برابر دو دیدگاه یادشده، قائلان به مذهب تعطیل هستند که هر گونه صفت را از حقتعالی نفی میکنند[۳۹] و بحث دربارهٔ ذات باریتعالی را ممنوع و پرسش از آن را بدعت و راه شناخت آن را برای انسان مسدود میدانند و معتقدند بشر تنها میتواند هستی او را تصدیق کند، بدون اینکه صفت و اسمی را به او منسوب سازد.[۴۰]
مذهب جمع تنزیه و تشبیه
اهل معرفت میانه تشبیه و تنزیه جمع میکنند و معتقدند حقتعالی از طرفی از صفات امکانی و تعینات خلقی منزه است و در عین حال در مظاهر و صور اعیان ظهور و سریان دارد؛ بدون آنکه از آن مقام بیتعینی خود تنزل کند و رنگ تعینات را به خود گیرد.[۴۱]
امامخمینی طبق مبنای عرفانی خود، مذهب حق را جمع میان تشبیه و تنزیه میداند و تنزیه را به مرتبه هویت غیب حق نسبت داده، تشبیه را در مرتبهای غیر از این مرتبه میداند. ایشان ضمن اشاره به مرتبه هویت غیبیه و دسترسناپذیری آن، هر گونه ارتباط و مناسبتی میان این حقیقت و مخلوقات را ردّ میکند.[۴۲] همچنین ایشان کلام متکلمان و فلاسفه را به سبب تنزیه صرف و نفی هر گونه ارتباط میان خلق و خالق مردود میشمارد و در این زمینه، اهل معرفت را جامع دو نظر میشمارد که در یک نظر ارتباط و تشبیه را میبینند و در نظری دیگر، ارتباط و کثرت را نفی میکنند.[۴۳] ایشان مانند دیگر اهل معرفت،[۴۴] تنزیه محض را سبب تحدید و تقیید حق میداند؛ زیرا در تنزیه محض، خداوند از صفات امکانی منزه شمرده شده، از موجودات جدا تصور میشود و تنها در بعضی از مراتبش محدود میشود؛ در حالیکه موجودات از حیث ذات و کمالات خود، مظاهر حقاند و حق در آن مواطن متجلی است؛ بنابراین چنین تنزیهی سبب تقیید و تحدید حق به بعضی از مراتب خلقی است؛ همچنانکه در تشبیه مطلق، حقتعالی به صفات امکانی متصف میگردد و این در حقیقت محدودکردن حقتعالی است.[۴۵]
امامخمینی سخن بعضی از اهل معرفت، مانند قاضیسعید قمی را که به سبب تنزیه حقتعالی از صفات زاید بر ذات، قائل به نفی صفات از حقتعالی شده، بعضی از صفات حق را به امور عدمی ارجاع میدهند، مردود دانسته، معتقد است اوصاف حقتعالی اگرچه در ذات با ذات متحدند و هر دو یک مصداق دارند، ولی معنای وصفداشتن خداوند زیادت صفت بر ذات نیست.[۴۶] به اعتقاد ایشان در قرآن کریم جمع آیاتی مانند «هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»،[۴۷] «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۴۸] و «هُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ»،[۴۹] همچنین روایات واردشده از معصومان(ع) مانند «حقتعالی به همراه اشیاست، نه اینکه همنشین آنان باشد و غیر از اشیاست، نه اینکه جدا و بیگانه باشد»،[۵۰] بر جمع میان تشبیه و تنزیه گواهی میدهد.[۵۱]
بعضی از اهل معرفت معتقدند تنزیه از نقایص امکانی به معنای تحدید نیست؛ زیرا اینها امور عدمیاند و تنزیه از آنها به کمال وجودی بازمیگردد.[۵۲] امامخمینی این نظر را نمیپذیرد. به اعتقاد ایشان، صفات امکانی، معدوم محض نیستند، بلکه دارای حظی از وجود هستند؛ اگرچه به صورت عرضی و تبعی. از اینرو، تنزیه از این امور نیز به تحدید حقتعالی بر میگردد.[۵۳] ایشان در مواردی، تنزیه مطلق را مستلزم تعطیل در صفات میداند؛ برای مثال تنزیه حق از تکلم و حمل آن بر ایجاد کلام در موجودات را مستلزم ناطقنبودن حق میشمارد.[۵۴] ایشان در بیان صحت تشبیه در عین تنزیه و حمل بعضی از صفات بر حقتعالی، تحلیل خاصی دارد.
امامخمینی همانند ملاصدرا[۵۵] معتقد است الفاظ در حقیقت برای معانی عام و مطلقی وضع شدهاند؛ برای مثال لسان، تکلم، کتابت و حمد دارای مراتب و نشئاتی هستند و هر نشئهای وجود مناسب با خود را دارد.[۵۶] امامخمینی همانند دیگر عارفان[۵۷] معتقد است مسئله تشبیه و تنزیه به لحاظ تجلی و ظهور حقتعالی است، نه ذات و احدیت ذاتی؛ زیرا این مرتبه از تجلیات ظاهری و باطنی مبراست و اسم و رسم و صفت در آنجا راه ندارد و دست معرفت بشری از راهیابی و علم به مرتبه ذات کوتاه است.[۵۸] در باور ایشان، حفظ مقام عبودیت و ادب سالک اقتضا میکند جنبه تنزیه بیشتر از تشبیه باشد؛ زیرا این نسبت برای سالک مناسبتر بوده، از خطرهایی که در بیان تشبیه است، محفوظتر است؛ از اینرو تقدیس و تنزیه نزد اولیا بیشتر است و آنان هنگام تبلیغ معارف الهی برای خلق و بیان تنزیهی اسما و صفات الهی، بهصراحت سخن میگویند و ظهور تقدیس و تنزیه در کلماتشان بیشتر است؛ اما تشبیه را با اشاره و ضمنی بیان میکنند.[۵۹] ایشان بعضی از شطحیاتی که از عارفان صادر میشوند و جهات تشبیه در آنها غلیظتر است، و قدرت و سلطنت حق را در خود مشاهده کرده، اظهار ربوبیت میکنند، ناشی از نقصان سلوک و طغیان باطنی سالک میداند[۶۰] (ببینید: سیر و سلوک).
تشبیه و تنزیه در دعوت پیامبران الهی(ع)
از مباحث مهمی که اهل معرفت به آن پرداختهاند، تشبیه و تنزیه حقتعالی در دعوت پیامبران(ع) و فرق پیامبران(ع) در دعوت به آن است. به اعتقاد آنان، هر تنزیهی به مقدار معرفت تنزیهکننده است و هر کس حقتعالی را به قدر علم به نفس خود تنزیه میکند و حتی ملائکه نیز خداوند را در حد معرفت خود تنزیه میکنند و تنها انسان کامل مطلق است که خداوند را آنچنانکه شایسته اوست، تنزیه میکند.[۶۱]
امامخمینی جمع میان تشبیه و تنزیه را جزئی از سیر و سلوک پیامبران(ع) میداند و معتقد است جهت تنزیه در کلمات پیامبران(ع) بیش از تشبیه است؛ زیرا این امر به حالت عبودیت آنها نزدیکتر و از خطرهای سلوک دورتر است[۶۲]؛ از اینرو پیامبران الهی(ع) برای دوری از انانیت و اظهار ربوبیت، تا حد ممکن از اظهار معجزات و کرامات دوری میکردند، مگر مواردی که مصلحت اقتضا میکرد.[۶۳]
ابنعربی دعوت حضرت نوح(ع) را دعوتی تنزیهی شمرده است و با مقایسه آن با دعوت پیامبر اسلام(ص)، بر جامعبودن دعوت پیامبر اسلام(ص) از حیث تنزیه و تشبیه و برتری امت اسلامی بر سایر امم در این جهت تأکید دارد و معتقد است اگر دعوت حضرت نوح(ع) جمع میان تنزیه و تشبیه بود، قومش دعوت او را اجابت میکردند.[۶۴] استاد ایشان محمدعلی شاهآبادی در توجیه این مطلب معتقد است حضرت نوح(ع) قوم خود را در حالی به تنزیه فرا خوانده است که خود صاحب هر دو مقام تنزیه و تشبیه است و تأکید وی در برابر قومش بر تنزیه، صرفاً برای درمان حالت تشبیه در آنها و اعتقاد به بتپرستی و معالجه به ضد آن و رعایت مناسبت با حال ایشان بوده است. بنا بر نظر ایشان، حضرت نوح(ع) نمیتوانست به تشبیه توجه نشان دهد؛ زیرا در این صورت قومش هرگز به تنزیه روی نمیآوردند.[۶۵]
امامخمینی افزون بر نقد سخن ابنعربی، گفته تنزیهیبودن صرف در دعوت نوح(ع) در کلام استاد خود را بهطور ضمنی نقد میکند و آن را مخالف مقام انبیا(ع) میداند. ایشان نسبتدادن دعوت نوح(ع) به دعوتی صرفاً تنزیهی بر مبنای توجیه معالجه به ضد را نمیپذیرد؛ بلکه معتقد است این دعوت، دعوتی تنزیهی و تشبیهی است، اما جهت تشبیه در آن مخفی و جهت تنزیه غالب است؛ زیرا روش رایج انبیا(ع) تصریح به تنزیه بوده، جهت تشبیه در کلام آنها پنهان بوده است و بسته به موقعیت معرفتی قوم خویش و مقدار غلبه حال وحدت یا کثرت بر آنان، به شکلی رمزی و پنهانی و بدون تأکید صورت میگرفته است.[۶۶] ایشان با استشهاد به آیه «دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلاً وَ نَهاراً… ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً، ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً»[۶۷] که در آن حضرت نوح(ع) دعوت خود را «لَیلاً وَ نَهاراً» بیان میکند، معتقد است مراد از لیل، دعوت سرّی و دعوت به تشبیه و مراد از نهار، دعوت جهری و دعوت به تنزیه است.[۶۸] بنابراین به نظر ایشان، حضرت نوح(ع) خود جامع میان تنزیه و تشبیه بوده، جهت وحدت، او را از توجه به کثرت بازنداشته است؛ چنانکه جهت کثرت نیز حجاب او از وحدت نبوده است.[۶۹]
امامخمینی همانند دیگر اهل معرفت[۷۰] معتقد است مرتبه جمع میان وحدت و کثرت در پیامبر خاتم(ص) به عنوان «مقام» بوده است، بر خلاف سایر پیامبران(ع) که در آنان به عنوان «حال» بوده و استقرار نداشته است[۷۱]؛ از اینرو شریعت محمدی(ص)، تنزیه در عین تشبیه و تشبیه در عین تنزیه است؛ لذا امت پیامبر(ص) نیز در قرآن[۷۲] بهترین امتها معرفی شده است.[۷۳]
تشبیه و تنزیه در عبادات
از دیدگاه امامخمینی قرآن، ادعیه و اذکار در عبادات، متضمن مراتب تشبیه و تنزیه و جمع میان این دو است[۷۴]؛ برای مثال سوره مبارکه توحید شامل جمیع شئون الهیه و مراتب تسبیح و تنزیه است؛ چنانکه «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» در بیان تمام صفات کمالی است که شامل همه صفات ثبوتیه است و «صَمَد» تا آخر سوره، بیان صفات سلبیه و سلب نقائص است. ایشان تأکید میکند خصوصیت این سوره، خروج از دایره تعطیل و تشبیه است؛ زیرا هر تعطیل و تشبیه، خروج از حد اعتدال و حقیقت توحید است.[۷۵]
امامخمینی در بیان اسرار رکوع که در برگیرنده ذکر «سُبْحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمْدِه» (همان «تسبیح» و «تعظیم» و «تحمید») است، «تسبیح» را تنزیه حقتعالی از وصف به صفات و «تعظیم» و «تحمید» را دال بر نفی تشبیه و تعطیل میداند؛ زیرا «تحمید» بر ظهور حق در مظاهر خلقی و «تعظیم» بر سلب و تنزیه از حدود تعینات خلقی دلالت میکند. پس، او در عین حال که در عالم، ظاهر است، متلبّس به لباس تعینات خلقیه نیست.[۷۶]
امامخمینی معتقد است در تسبیحات اربعه نیز که رکن نخست آن «تسبیح» است، معنای آن تنزیه از وصف کردن است که در تحمید و تهلیل (لا اله الا الله) نهفته است که به دنبال آن میآید؛ زیرا در «تحمید» و «تهلیل»، توحید فعلی نهفته است و در آن، شائبه تحدید و نقص، بلکه شائبه تشبیه است و سالک برای ورود به آن، لازم است تسبیح و تنزیه کند و به باطن قلب خود بفهماند حقتعالی از تعینات خلقیه منزّه است تا ورود در تحمیدش از شائبه تکثیر و تشبیه مبری شود. تکبیر (الله اکبر) هم تنزیه از وصفکردن حقتعالی است و برتردانستن حقتعالی از تحمید و تهلیل بنده خود است؛ زیرا در این تنزیه نیز شائبه کثرت است و این خود نوعی اعتراف به تقصیر و تذلل است.[۷۷]
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۵۰۳؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۴/۲۸۸.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۵۴۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۱۹/۱۰۶.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳۹۹.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۹۸؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۹۷–۹۸.
- ↑ کاشانی، لطائف الاعلام، ۱۸۴.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۷؛ حسنی، تبصرة العوام، ۸۶.
- ↑ ← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۸.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۸.
- ↑ ← سجادی، فرهنگ اصطلاحات، ۳۲۸.
- ↑ جهانگیری، محیالدین ابنعربی، ۳۰۹.
- ↑ سبحانی، رسائل و مقالات، ۵/۲۲۴.
- ↑ ← رحیمیان، آفرینش از منظر عرفان، ۳۱۱–۳۲۶.
- ↑ طه، ۵.
- ↑ قیامت، ۲۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۳۴.
- ↑ شوری، ۱۱.
- ↑ اسراء، ۴۳؛ اعراف، ۱۹۰.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۰–۹۶.
- ↑ سبحانی، بحوث، ۳/۱۹۹.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۱۶ و ۱۲۰–۱۲۴.
- ↑ ولادوست، مقاله تشبیه و تنزیه، ۱۵/۳۴۶.
- ↑ حسنی، تبصرة العوام، ۸۶.
- ↑ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۳۵–۴۳۶ و ۵۳۶؛ آملی، جامع الاسرار، ۲۱۷–۲۱۸.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۰۴ و ۶۵۶؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۹۷–۹۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۱–۹۴؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۵–۱۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۴–۳۱۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۴۱–۵۴۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۲–۳۳۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۱–۹۳.
- ↑ رحیمیان، آفرینش از منظر عرفان، ۳۱۱.
- ↑ حسنی، تبصرة العوام، ۷۶.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۱۸؛ آمدی، آبکار الافکار، ۵/۹۳–۹۴.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۲۰–۱۲۴.
- ↑ اسفراینی، التبصیر فی الدین، ۱۰۰–۱۰۲؛ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ۴۱۲.
- ↑ بغدادی، اصول الایمان، ۸۰–۹۱.
- ↑ ← سبزواری، اسرار الحکم، ۱۲۳؛ سبحانی، بحوث، ۲/۸۶–۸۹.
- ↑ قاضیعبدالجبار، المغنی، ۷/۱۱۷؛ ← فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۲۱۵–۲۱۸.
- ↑ غازانی، فصوص الحکمة، ۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ۴۷۸.
- ↑ حلی، الباب الحادی عشر، ۴؛ فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۷۱.
- ↑ ← سبحانی، الالهیات، ۱/۸۲–۸۳.
- ↑ ← شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۷.
- ↑ ← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۸.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۲–۹۶؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۰۴–۵۰۵؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۹۷–۹۸.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۴–۱۵.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۵.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۹۸–۴۹۹؛ جامی، نقد النصوص، ۱۲۶–۱۳۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۵–۸۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲–۱۳۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹.
- ↑ زخرف، ۸۴.
- ↑ حدید، ۳.
- ↑ حدید، ۴.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، خ۱، ۱۰.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۶–۱۱۸.
- ↑ ←امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۴.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۹۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۴؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۴–۱۳۷ و ۳۴۶–۳۴۸.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۵۰؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۱۸–۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۵.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۲–۵۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۳؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۷۷.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۲.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۳.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۸–۷۰.
- ↑ ← امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۱–۹۲.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۲–۹۳.
- ↑ نوح، ۵، ۸ و ۹.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۲–۹۳.
- ↑ ← ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۱۰، کاشانی، لطائف الاعلام، ۳۵۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۲.
- ↑ آل عمران، ۱۱۰.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۱۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۳ و ۳۷۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۳–۳۱۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۵۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۷۰–۳۷۳.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، سیفالدین، آبکار الافکار فی اصول الدین، تحقیق احمد محمد مهدی، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- ابنترکه، صائنالدین، تمهید القواعد، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق محمد زاهد کوثری، قاهره، مکتبة الازهریة للتراث، چاپ اول، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- بغدادی، عبدالقاهر، اصول الایمان، تحقیق ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دارالهلال، ۲۰۰۳ م.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
- جهانگیری، محسن، محیالدین ابنعربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
- حسنی، سیدمرتضی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۴ش.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، الباب الحادی عشر، تحقیق مهدی محقق، تهران، مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
- رحیمیان، سعید، آفرینش از منظر عرفان، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق.
- سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، بیتا.
- سبحانی، جعفر، رسائل و مقالات، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۲۵ق.
- سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- شهرستانی، محمدبنعبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، قم، شریف رضی، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
- غازانی، سیداسماعیل، فصوص الحکمة و شرحه، تحقیق علی اوجبی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- فاضل مقداد، مقدادبنعبدالله، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- فیروزآبادی، محمدبنیعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصول الدین، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- قاضیعبدالجبار همدانی، ابوالحسن، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق جورج قنواتی، قاهره، دارالمصریه، ۱۹۶۵م.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- میرداماد، محمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- ولادوست، بیتا، مقاله تشبیه و تنزیه، چاپشده در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
پیوند به بیرون
- هادی وکیلی، تشبیه و تنزیه، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۳۵۳–۳۵۹.