سازمان مجاهدین خلق ایران، تشکیلاتی سیاسی با اندیشه‌های التقاطی همراه با مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران.

پیشینه

در پی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و شکست مبارزات مسالمت‌آمیز گروه‌های اسلامی و ملی، زمینه تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۴۴ فراهم شد. گروهی از جوانان مذهبی که سابقه فعالیت در نهضت آزادی داشتند، با هدف سرنگونی رژیم پهلوی، این سازمان را بنیان گذاشتند.[۱] بنیان‌گذاران اولیه سازمان، سه تن از دانشجویانِ عضو بخش دانشجویی نهضت آزادی، به نام‌های محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و عبدالرضا (حسین) نیک‌بین (معروف به عبدی) بودند.[۲] اندکی بعد، اصغر بدیع‌زادگان نیز به آنها افزوده شد.[۳] این افراد که از آغاز تشکیل نهضت آزادی، به‌ویژه پس از واقعه ۱۵ خرداد و در طول دوره زندان، همواره منتقد عدم قاطعیت رهبران آن در برخورد با رژیم پهلوی بودند،[۴] در این مدت تلاش کردند با استفاده از تجارب کسب‌شده در نهضت آزادی، به برنامه‌ریزی و تدوین ایدئولوژی، همچنین تشکیل هسته‌ها و سازماندهی بپردازند.[۵]

محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن پس از آزادی از زندان در شهریور ۱۳۴۲، در جمع‌بندی وضعیت سیاسی کشور و دلایل شکست مبارزات سیاسی، به نتایجی رسیدند که مهم‌ترین آنها اینها بود:

  1. مبارزه ملت ایران در واقع، متوجه دشمنان اصلی، یعنی آمریکا و دیگر امپریالست‌های غرب است.
  2. جریان‌هایی مانند نهضت آزادی و جبهه ملی که معتقد به مبارزه در چارچوب حفظ حاکمیت و شیوه‌های مسالمت‌آمیز هستند، توان رهبری مبارزات مردم ایران را ندارند و خود از مهم‌ترین دلایل شکست قیام ۱۵ خرداد به‌شمار می‌روند.
  3. ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به عنوان نقطه عطف تاریخ مبارزات مردم ایران، ضرورت پرداختن به مبارزه جدی و مسلحانه علیه رژیم پهلوی را آشکار کرد و این مبارزه، پیش از هر چیز، لزوم تشکیل سازمانی مخفی، منضبط، متشکل و ملی را با ایدئولوژی اسلامی مشخص می‌کند.

بر این اساس، افراد نامبرده، تصمیم گرفتند برای رسیدن به اهداف مورد نظر، سازمان مجاهدین خلق را تأسیس کنند.[۶] سازمان در آغاز کار، معتقد به نقش مهم اسلام، به‌ویژه مکتب تشیع و سنت‌های انقلابی و مبارزاتی آن در بسیج توده‌ها بود؛ از این‌رو در طول سال‌های دهه ‏۱۳۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰، مسلمان‌بودن از شروط اولیه عضویت در سازمان بود و قوانین سازمان در این زمینه، انعطاف نشان نمی‌داد.[۷] همچنین ارتباط نزدیک اعضای سازمان با سیدمحمود طالقانی و مراکزی چون مسجد هدایت و حسینیه ارشاد در تهران که کانون‌های مبارزه بودند، بر دامنه جذابیت مذهبی سازمان افزود و موجب همراهی بیشتر روحانیون انقلابی، نیز کمک‌های مالی بازاریان و سایر انقلابیون شد.[۸]

سازمان مجاهدین، برای آموزش اعضای خود، در کنار بهره‌گیری از کتاب‌های اسلامی، از برخی متون مارکسیستی نیز برای انتقال تجارب علمی و اجتماعی، استفاده می‌کرد[۹]؛ لذا دستیابی به جامعه بی‌طبقه را آرمان خود و وظیفه همه مسلمانان می‌شمرد و معتقد بود نظام توحیدی مورد نظر پیامبر(ص)، همان نظام اشتراکی وابسته و بی‌طبقه است.[۱۰] اعتقاد این گروه به تضاد نداشتن اسلام و مارکسیسم، در واقع نوعی تجدیدنظرطلبی در اسلام بود[۱۱] و تألیف کتاب امام‌حسین(ع)، به قلم احمد رضایی که در آن هدف اسلام، مبارزه با سرمایه‌داری و امپریالیسم معرفی شده بود،[۱۲] نشان‌دهنده پذیرش اسلام با عنوان یک دین انقلابی از سوی مجاهدین بود.[۱۳] از نشانه‌های وجود رگه‌های التقاط درون سازمان، پذیرش اصول دیالکتیک به عنوان پایه اساسی، اقتصاد مارکسیستی و آرم ترکیبی سازمان که داس و چکش، به همراه آیه فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ…[۱۴] بود، می‌باشد.[۱۵] امام‌خمینی نیز معتقد بود این گروه به دین نگاه التقاطی و تک‌بعدی داشته‌است.[۱۶]

سازمان مجاهدین خلق، در بُعد سیاسی، ایران را تحت سلطه امپریالیسم می‌دانست و معتقد بود انقلاب سفید محمدرضا پهلوی، کشور را از جامعه فئودالی به بورژوازی وابسته به امپریالیسم غرب، تبدیل کرده، رژیم پهلوی، بیشتر بر مبنای خفقان‌آفرینی، ارعاب و تبلیغات حکومت می‌کند و تنها راه تغییر این وضعیت، توسل به خشونت است[۱۷]؛ لذا برای آمادگی‌یافتن برای مبارزه مسلحانه، برخی از اعضای سازمان به اردوگاه‌های آموزشی سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان اعزام شدند.[۱۸]

عملکرد پیش از انقلاب اسلامی

عملکرد سازمان از آغاز تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی، در سه دوره قابل بررسی است:

از تأسیس تا ضربه رژیم در سال ۱۳۵۰

نخستین اقدام پس از بنیان‌گذاری سازمان، تشکیل کلاس‌های آموزشی از سوی محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن با موضوع‌های ایدئولوژی، اقتصاد، سیاست و مسائل تشکیلات، در تهران بود که پس از جذب افراد قابل اطمینان و تا حدودی دارای تعهد سیاسی و مذهبی، از طریق مسئولان انجمن‌های اسلامی یا نهضت آزادی دانشگاه صورت می‌گرفت.[۱۹] این برنامه آموزشی در آغاز کار، ابتدایی و محدود بود؛ اما کم‌کم گسترش یافت و در سه دوره مقدماتی، متوسطه و عالی عرضه شد.[۲۰] در این مقطع، اعضای سازمان به‌ویژه اعضای اولیه، وظیفه داشتند از میان افراد قابل اعتماد، با گذراندن دوره آزمایشی و تحت نظر مسئول مربوطه، عضوگیری کنند، و این روند به‌طور جدی دنبال می‌شد.[۲۱] سازمان در هیچ دوره‌ای اساسنامه مدون نداشت و بر تدوین آن نیز اصراری نداشت.[۲۲] دربارهٔ شیوه سازماندهی نیز تا سال ۱۳۴۷، هیچ گروه تخصصی در سازمان وجود نداشت و از آن سال به‌تدریج، نخست گروه ایدئولوژی و سپس گروه‌های سیاسی، اطلاعات، کارگری، روحانیت و بازار به وجود آمد. خانه‌های تیمی نیز برای آسان‌سازی ارتباط نزدیک با افراد، نیز آشنایی با مسائل آنها و تقویت روحیه و انضباط افراد، تشکیل شد.[۲۳] هر حوزه که واحد تشکیلاتی به حساب می‌آمد، شامل سه یا چهار تن بود و با مسئولیت یکی از اعضای حوزه‌های بالاتر اداره می‌شد. تشکیلات سازمان، درکامل‌ترین شکل خود، دارای بخش‌های زیر بود:

  1. مرکزیت.
  2. حوزه کادرها و مسئولان درجه دو.
  3. حوزه کادرهای درجه سه.
  4. حوزه اعضای ساده.

مرکزیت سازمان در آغاز متشکل از همان بنیان‌گذاران اولیه سازمان بود، اما در سال ۱۳۵۰ به ده تن رسید.[۲۴]

در میانه سال ۱۳۴۷، تیم‌های انتشارات، لجستیک، اطلاعات و ارتباطات برای تدارک فعالیت‌های مسلحانه ایجاد شد[۲۵] و آغاز مبارزه، به کسب حداقل آمادگی نظامی و تدارک اسلحه مورد نیاز منوط گردید که تماس با سازمان الفتح، برای زمینه‌سازی اعزام اعضا به اردوگاه‌های فلسطینی و گذراندن دوره آموزش نظامی، نخستین اقدام در این جهت بود.[۲۶] در مسیر سفر به اردوگاه‌های فلسطینی، شش تن از اعضای سازمان در ۶/۵/۱۳۴۹ در بازار دبی دستگیر شدند. از تلاش تیم اعزامی سازمان برای آزادی بی‌سروصدای دستگیرشدگان، نتیجه‌ای به دست نیامد و با حساس‌شدن سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) روی موضوع، گزینه نظامی پیش روی سازمان قرار گرفت.[۲۷] سرانجام در ۱۸/۸/۱۳۴۹ هنگام اعزام دستگیرشدگان و تحویل آنها به ایران که با هواپیما صورت گرفت، عبدالرسول مشکین‌فام، حسین روحانی و محمد (صادق) سادات دربندی، وارد هواپیما شدند و به کمک شش دستگیرشده، هواپیمای شرکت «ایر تاکسی ایران» را ربودند[۲۸] و به بغداد بردند. دولت عراق به گمان اینکه هواپیماربایان، مأموران رژیم پهلوی هستند، آنان را دستگیر کرد و مدتی تحت شکنجه قرار داد.[۲۹] پس از این اتفاق، «تراب حق‌شناس»، یکی از اعضای مرکزی سازمان، به دیدار امام‌خمینی در نجف اشرف رفت و از ایشان خواست برای آزادی افراد دستگیرشده، میانجی‌گری کند، ولی ایشان با این استدلال که وساطت وی ممکن است گرفتاری آنها را بیشتر کند و اینکه نمی‌خواهد از رژیم بعثی عراق درخواستی کند، نپذیرفت.[۳۰] سرانجام، این زندانیان، با دخالت نماینده الفتح در عراق، آزاد شدند و برای آموزش نظامی به اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان رفتند.[۳۱]

به دنبال تصمیم اعضای رهبری سازمان برای طراحی عملیات نظامی در زمان برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی از طریق بمب‌گذاری در تأسیسات برق تهران در مهر ۱۳۵۰[۳۲] (ببینید: جشن‌های ۲۵۰۰ساله)، سازمان تلاش کرد تا اوایل تابستان ۱۳۵۰، سلاح مورد نیاز برای این عملیات را، از منابع قاچاق تأمین کند.[۳۳] همین مسئله و نفوذ یکی از عوامل ساواک در کرمانشاه به نام «الله‌مراد دلفانی» به عنوان تأمین‌کننده سلاح در سازمان، منجر به شناسایی افراد و خانه‌های تیمی آنها و کشف عملیات مربوط به جشن‌های ۲۵۰۰ساله شد. ساواک در اول شهریور۱۳۵۰، با حمله به برخی خانه‌های تیمی، شمار زیادی از رهبران، اعضا و طرفداران سازمان و در مجموع حدود ۱۲۰ تن را دستگیر کرد.[۳۴] ۶۹ تن از آنان، ازجمله یازده تن از اعضای کادر مرکزی، یعنی محمد حنیف‌نژاد، علی‌اصغر بدیع‌زادگان، علی باکری، سعید محسن، بهمن بازرگانی، ناصر صادق، علی میهن‌دوست، محمود عسگری‌زاده، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی، در دادگاه نظامی محاکمه و همه کادر مرکزی به اعدام محکوم شدند. از این میان، نه تن در فروردین و خرداد ۱۳۵۱ تیرباران شدند؛ رضا رضایی پیش از محاکمه از زندان گریخته بود و حکم اعدام بهمن بازرگانی و مسعود رجوی نیز به زندان ابد تخفیف یافت. تخفیف مجازات مسعود رجوی، به دلیل تقاضای عفوی بود که جمعی از استادان علوم سیاسی دانشگاه ژنو، به درخواست کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی، نوشته بودند و محمدرضا پهلوی با آن موافقت کرده بود. با محاکمه این افراد در بهمن ۱۳۵۰، نام سازمان مجاهدین خلق برای نخستین بار در روزنامه‌های ایران انتشار یافت.[۳۵]

دوره ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴

دستگیری اعضای اصلی مجاهدین خلق در شهریور ۱۳۵۰ اگرچه موجب متلاشی‌شدن سازمان نشد ولی آن را بسیار ضعیف کرد. رضا رضایی که گریخته بود، به همراه احمد رضایی، حسین روحانی و تراب حق‌شناس که در مأموریت خارج کشور بودند و دو تن دیگر، مانع فروپاشی سازمان شدند.[۳۶] پس از این، سازمان به سه بخش مجزا تبدیل شد که رهبر هر بخش، عضو کمیته مرکزی سه نفره بود. هر بخش برای عضوگیری و تهیه سلاح به‌طور مستقل اجازه داشت، ولی برای اجرای عملیات مسلحانه یا انتشار هرنوع اعلامیه به نام مجاهدین خلق، باید از کمیته مرکزی کسب تکلیف می‌کرد. اعضای نخستین کمیته مرکزی پس از تجدید سازمان، رضا رضایی، کاظم ذوالانوار و بهرام آرام بودند که پس از مدت کوتاهی به دلیل کشته‌شدن رضایی در درگیری و دستگیری ذوالانوار، تقی شهرام و مجید شریف واقفی به کمیته مرکزی راه یافتند.[۳۷]

در این دوره، بخش خارج کشور سازمان نیز فعالیت خود را به عنوان یک ارگان با وظایف مشخص، آغاز کرد. بیشتر فعالیت این بخش، تبلیغاتی و انتشار جزوه‌های درون‌گروهی سازمان نظیر «شناخت»، «اقتصاد به زبان ساده» و «انقلاب سفید» گرفتن یک موج رادیویی از دولت عراق، همچنین حمایت از مجاهدین داخل کشور از نظر تأمین وسایل مورد نیاز، آموزش نظامی اعضا و تماس و ارتباط با گروه‌های سیاسی خارج از کشور (ایرانی و غیر ایرانی) و برخی دولت‌ها بود.[۳۸]

ازجمله فعالیت‌های ارگان خارج کشور، در همان آغاز کار، تماس و دیدار حسین احمدی روحانی (از مسئولان این ارگان) با امام‌خمینی بود که در اواخر سال ۱۳۵۰ و اوایل ۱۳۵۱ انجام گرفت. این دیدار برای آشناکردن امام‌خمینی با مسائل سازمان و درخواست از ایشان برای صدور اعلامیه و محکومیت رژیم پهلوی به سبب دستگیری و محاکمه افراد سازمان در نجف اشرف صورت گرفت.[۳۹] سازمان اعتقاد داشت اعلامیه ایشان می‌تواند تأثیر بسیاری بر گرایش مردم به سازمان، همچنین نگاه رژیم به آن بگذارد.[۴۰] این دیدار، با وساطت سیدمحمود دعایی انجام شد و طی شش یا هفت جلسه خصوصی، احمدی روحانی، امام‌خمینی را با تاریخچه سازمان، مواضع تشکیلاتی و ایدئولویک سازمان آشنا کرد.[۴۱]

امام‌خمینی با مطالعه جزوه‌های «راه انبیا، راه بشر» و «امام‌حسین (ع)»، دیدگاه‌های خود را به‌اختصار نوشت و در اختیار آنان قرار داد. ایشان، نگاه سازمان به روز قیامت، همچنین نظریه تکامل را نادرست دانسته، به نوع برخورد سازمان با روحانیت و نیاوردن نام خدا در آغاز نوشته‌های سازمان انتقاد کرده بود.[۴۲] امام‌خمینی در این دیدار، به‌صراحت مخالفت خود را با جنگ مسلحانه ابراز کرد[۴۳] (ببینید: مبارزه مسلحانه) و صدور اعلامیه را در آن مقطع به ضرر زندانیان سازمان دانسته، آن را مشروط به شناخت کامل خود از سازمان کرد.[۴۴] این امر در شرایطی بود که علمای مبارزی چون حسینعلی منتظری، سیدمحمود طالقانی، مرتضی مطهری و اکبر هاشمی رفسنجانی، در نامه‌ها و پیشنهادهای خود به امام‌خمینی، دربارهٔ سازمان و به‌خصوص شخصیت‌هایی چون محمد حنیف‌نژاد و ضرورت حمایت از آنها تأکید کرده بودند.[۴۵] امام‌خمینی افزون بر خودداری از تأیید سازمان، با حمایت برخی از روحانیان مرتبط با خود از سازمان نیز مخالف بود.[۴۶] با این حال، ایشان چندی بعد اعلامیه‌ای دربارهٔ جنایات رژیم پهلوی و انباشته‌شدن زندان‌ها از جوانان مسلمان، بدون نامی از سازمان، صادر کرد.[۴۷]

در اوایل سال ۱۳۵۲، مجاهدین خلق نه تنها در تهران، بلکه در اصفهان، شیراز، مشهد، قزوین، کرمانشاه، تبریز و زنجان نیز کانون‌هایی ایجاد کردند.[۴۸] این سازمان، نشریاتی مانند نشریه «جنگل» (از زمستان ۱۳۵۲ تا تابستان ۱۳۵۵)، نشریه خبری سازمان مجاهدین خلق ایران (از پاییز ۱۳۵۳ تا بهار ۱۳۵۵)، نشریات تیم ایدئولوژی، مانند شناخت، تکامل، اقتصاد به زبان ساده، مطالعات مارکسیستی، نهضت حسینی و چگونه قرآن بیاموزیم را منتشر می‌کرد.[۴۹]

سازمان در ادامه اقدامات نظامی علیه رژیم پهلوی، عملیاتی مانند انفجارهای متعدد در هنگام ورود ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا به ایران و به گلوله بستن اتومبیل ژنرال هارولد پرایس، رئیس هیئت مستشاری آمریکا در ایران در خرداد ۱۳۵۱،[۵۰] انفجار بمب در سفارت اردن به نشانه اعتراض به سفر ملک‌حسین، پادشاه اردن، به ایران در مرداد ۱۳۵۱ و حمله به برخی مراکز نظامی را انجام داد؛ ولی مهم‌ترین اقدام نظامی در این مقطع، ترور سعید طاهری، رئیس سازمان زندان‌های شهربانی و از عوامل سرکوب مردم در واقعه ۱۵ خرداد بود که در مرداد ۱۳۵۱ صورت گرفت.[۵۱] این بمب‌گذاری‌ها و عملیات مسلحانه که تا اواخر سال ۱۳۵۳ ادامه داشت،[۵۲] خشم و نگرانی محمدرضا پهلوی و مقامات امنیتی رژیم را برانگیخت.[۵۳] حساسیت رژیم به مبارزه مسلحانه به حدی بود که برای سرکوبی آن هیچ حد و مرزی نمی‌شناخت؛ بنابراین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲ را می‌توان اوج موفقیت ساواک در کشف گروه‌های مسلح، از سال ۱۳۴۳ به بعد دانست.[۵۴]

از اوایل بهار ۱۳۵۱، به ابتکار رضا رضایی، نشست‌هایی برای تحلیل و بررسی همه‌جانبه فعالیت‌ها و شناخت نقاط ضعف سازمان، برگزار شد که با ورود محمدتقی شهرام به مرکزیت سازمان و شرکت در این بحث‌ها، موضوع مباحث از سیاسی و تشکیلاتی، به عقیدتی تغییر جهت داد.[۵۵] در شهریور ۱۳۵۲ (چند ماه پس از کشته‌شدن رضا رضایی)، اعضای رهبری سازمان به این نتیجه رسید که باید آموزش دینی در سازمان متوقف شود؛ زیرا اختلاف نظر در تفسیر قرآن، موجب اختلاف و انشعاب است و سازمان باید بر مبارزه متمرکز باشد. از سال ۱۳۵۲–۱۳۵۳ به بعد، انتقاد از اسلام آغاز و در این زمینه متن آموزشی‌ای به نام «جزوه سبز» تهیه شد و پس از آن بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک تدوین گردید.[۵۶] از این‌رو چرخش ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسیسم، از سال ۱۳۵۲ آغاز شده بود، ولی در طول سال ۱۳۵۳، تنها رهبران کادر مرکزی که تقی شهرام در رأس آن قرار داشت، از آن اطلاع داشتند و خبر آن در نشریه داخلی آذر ۱۳۵۳ اعلام شد. در واقع، تلاش و تبلیغات ساواک برای معرفی سازمان به داشتن افکار مارکسیستی، سازمان را واداشت مواضع خود را با انتشار بیانیه آشکار کند. با انتشار این بیانیه، سازمان به دلیل استبداد کامل بر مجموعه‌های تحت امر خود، مانع مخالفت بیشتر اعضای سازمان شد و مخالفت برخی از اعضای سازمان مانند مجید شریف واقفی، مرتضی صمدیه لباف و محمد یقینی نیز، با تصفیه خونین سازمان و ترور این افراد روبه‌رو شد.[۵۷]

سازمان در زمستان ۱۳۵۳، برای اثبات کارایی خود پس از تغییر ایدئولوژی، رضا زندی‌پور، رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم پهلوی را ترور کرد. در اعلامیه نظامی سازمان پس از این ترور، برای نخستین بار، آرم سازمان بدون آیه «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدین عَلَی الْقاعِدینَ»[۵۸] منتشر شد.[۵۹]

دوره ۱۳۵۴تا ۱۳۵۷

خلأ وجود رهبران اولیه که اغلب مذهبی بودند، به‌تدریج موجب رشد دوگانگی فکری میان اسلام و مارکسیسم و ریشه‌دواندن آن در سازمان گردید و در نهایت، اسلام از مشی فکری سازمان کنار گذاشته شد.[۶۰] سازمان در بهار ۱۳۵۴ در ادامه عملیات نظامی، اقدام به ترور دو مستشار عالی‌رتبه آمریکایی کرد که هم آمریکا و هم رژیم پهلوی را نگران ساخت و در مطبوعات داخل و خارج ایران بازتاب گسترده‌ای یافت. پس از این رویداد، ساواک نیروی خود را برای پیشگیری از تکرار این‌گونه عملیات بسیج کرد.[۶۱] در نتیجه، ساواک بسیاری از رهبران سازمان را دستگیر و اعدام کرد یا آنان در درگیری‌های خیابانی جان خود را از دست دادند.[۶۲] افشای ترورهای درون‌سازمانی و تشکیلاتی در این مرحله، موجب بهره‌برداری تبلیغاتی وسیع رژیم و پخش مصاحبه‌های تکان‌دهنده از عوامل این ترورها شد.[۶۳]

پس از این حوادث، سرانجام در مهر ۱۳۵۴، با انتشار بیانیه هزار صفحه‌ای اعلام مواضع ایدئولوژیک، تغییر ایدئولوژی در سازمان جنبه رسمی یافت و سازمان با مواضع ایدئولوژیک مارکسیستی اعلام موجودیت کرد.[۶۴] بیشتر محتوای این بیانیه، تحلیل دوآلیسم موجود در تفکر سازمان و سرگردانی میان ماتریالیسم و ایدئالیسم است. همچنین ضمن موارد مختلف، به شرح و بسط تفاوت اسلام مجاهدین با اسلام رایج و سنتی پرداخته، در ادامه با تکیه بر تضاد درک علمی و ایمان به وحی، مارکسیسم را به عنوان فلسفه علمی دقیقاً هماهنگ با علم تجربی گرفته‌است و به جای تضاد دین و مارکسیسم، تضاد دین و علم را مطرح کرده‌است. در بخشی از این بیانیه آمده‌است: «ما برای اینکه درک علمی تاریخ را با نقش انبیا تلفیق کنیم و عدم تناقض این دو را بپوشانیم، مجبور بودیم مارکسیسم را به عنوان عصایی در دست مذهب قرار دهیم تا لنگی‌ها و نارسایی‌های آن را جابجا با تفسیر مارکسیستی، ولی در پوشش آیات و احکام اسلامی جبران کنیم. در حقیقت ما هیچ‌گاه نمی‌توانستیم و بالاخره هم نتوانستیم به چنین نتیجه‌ای دست یابیم که ایدئولوژی و تفکری که محصول ۱۳۰۰ سال پیش است، می‌تواند پاسخگوی مسائل مبارزاتی امروز ما باشد. پروسه دائماً تکراری، اما بی‌نتیجه احیای اندیشه مذهبی در جامعه از سیدجمال‌الدین اسدآبادی گرفته تا علی شریعتی، نمونه بارز بی‌استعدادی و ناتوانی ذاتی این اندیشه است که به دلیل کهنگی تاریخی‌اش، هیچ استنباط نو و مترقیانه‌ای از آن نمی‌توان داشت. به عنوان مثال نتیجه منفی و ضد علمی قبول مسئله وحی، تنها اجبار به پذیرش یک پدیده مرموز و ناشناخته، بدون هیچ استدلال علمی نبود، بلکه اثر سوء و ضدانقلابی چنین اعتقاداتی در مبارزه انقلابی روزمره ما، قابل توجه‌تر بود».[۶۵]

تغییر ایدئولوژی که با این بیانیه رسمیت یافت، اگرچه با استقبال بسیاری از اعضای سازمان به‌ویژه کادر درجه یک روبه‌رو شد، چون یک تصمیم استبدادی و غیر دموکراتیک بود، فضایی از سردرگمی را درون سازمان ایجاد کرد و به کشمکش‌های درون‌سازمانی و در مواردی به انشعاب منتهی شد.[۶۶] دو انشعاب اصلی از سازمان مجاهدین، هر یک راه جداگانه‌ای در پیش گرفت. مارکسیست‌ها بیشتر توجه خود را معطوف به نفوذ در کارخانه‌ها، برپایی اعتصابات، ارتباط با فداییان خلق و… کردند و افراد دستگیرنشده مجاهدین مسلمان نیز در تهران و شهرستان‌ها، به‌طور پراکنده به فعالیت پرداختند.[۶۷]

برخی از اعضای بازمانده سازمان در سال ۱۳۵۴، به عنوان سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی در آمریکا، جزوه‌ای با عنوان «گامی فراتر در افشای منافقین»، منتشر کردند و ماهیت منافقانه تقی شهرام و دوستان وی را شرح دادند. این نخستین باری بود که به‌شماری از اعضای سازمان لقب «منافق» داده شد. این گروه همچنین در اطلاعیه‌ای با عنوان «نظریه‌ای از سازمان آمریکا ـ کنفدراسیون جهانی»، در برابر جریان نفاق در سازمان موضع گرفت و این حرکت را پایمال‌کردن حرکت ده‌ساله مجاهدین دانست.[۶۸]

بسیاری از اعضای زندانی سازمان نیز تحت تأثیر فضای خارج از زندان، به اندیشه‌های مارکسیستی گرویدند؛ اما موسی خیابانی و مسعود رجوی که در آن مقطع رهبری اعضای زندانی را بر عهده داشتند، مصمم شدند با توجه به جایگاه مذهب و روحانیت در میان مردم و برای جلوگیری از تضعیف سازمان، مانع گسترش این خبر شوند و همچنان با تظاهر به اسلام از منابع مالی و انسانی نیروهای مذهبی، بهره ببرند و این برخورد متظاهرانه را راه‌کاری برای حفظ تشکیلات و سازمان در آن شرایط می‌دانستند.[۶۹] در واکنش به این امر، برخی علمای حاضر در زندان، مانند سیدمحمود طالقانی، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدرضا مهدوی کنی، محی‌الدین انواری، محمدعلی گرامی و عبدالمجید معادیخواه در اواخر اسفند ۱۳۵۴ اعلام کردند برای جلوگیری از زیان ارتباط با اعضای سازمان مجاهدین خلق، جدایی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان ضروری است و هر گونه مسامحه، خسارات جبران‌ناپذیر خواهد داشت.[۷۰] این نظریه با مخالفت جدی خیابانی و رجوی در زندان روبه‌رو شد.[۷۱]

پس از تبلیغات گسترده رژیم پهلوی که مخالفان خود را افزون بر ارتجاع سرخ و سیاه، مارکسیست‌های اسلامی نامید،[۷۲] امام‌خمینی به همه گروه‌های سیاسی و روشنفکران سفارش کرد به‌صراحت و بدون ابهام، نهضت و تحرک خود را اسلامی و بر اساس قوانین قرآن کریم معرفی کنند و به روحانیت و توده ملت بپیوندند.[۷۳] ایشان آشکارشدن ماهیت اصلی سازمان را لطف الهی و موجب پیشگیری از ضربات بیشتر آنها به اسلام دانست.[۷۴] قطع حمایت‌های مادی و معنوی روحانیان و نیروهای مذهبی، سازمان را بیش از پیش ضعیف کرد[۷۵]؛ از این‌رو پس از سال ۱۳۵۵ تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی که اوج مبارزه گروه‌های مذهبی بود، تحرک چشمگیری از گروه‌های چپ دیده نشد و پس از کشته‌شدن وسیع اعضای سازمان مجاهدین در درگیری‌ها، به‌تدریج در میان اعضای باقی‌مانده، کار سیاسی، جایگزین مشی نظامی گردید.[۷۶]

عملکرد پس از پیروزی انقلاب اسلامی

سران سازمان مجاهدین خلق که از شهریور ۱۳۵۰ در زندان بودند،[۷۷] پس از آزادی در آذر و دی ۱۳۵۷ و با پیروزی انقلاب اسلامی، در صدد احیای سازمان و جذب اعضای جدید برآمدند. گروه چشمگیری از آنان که به مارکسیسم گرایش بیشتری داشتند، سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تأسیس کردند و بقیه تحت رهبری رجوی، با مواضع و تفسیرهای چپ‌گرایانه و افراطی از اسلام،[۷۸] طی پیام دوازده ماده‌ای بر ایدئولوژی اسلامی سازمان و جدایی از گروه اول تأکید کردند.[۷۹] این سازمان در چگونگی همکاری با انقلاب اسلامی، سیاست دوگانه‌ای در پیش گرفت؛ از یک سو تلاش کرد با استفاده از فرصت به دست‌آمده، با تربیت نیروی شبه‌نظامی با نام «میلیشیا» و انتشار نشریه «مجاهد»، به تجهیز، سازماندهی و افزایش سطح توانایی نظامی و تبلیغاتی خود بپردازد و از سوی دیگر، در صدد برآمد با مشارکت فعال در عرصه سیاسی، از امکانات قانونی و زمینه سیاسی برای دستیابی به سطوح بالای قدرت، بیشترین بهره را ببرد.[۸۰]

سازمان با نفوذ میان دانشجویان، دانش‌آموزان و کارمندان، تا نیمه‌های سال ۱۳۵۹، تلاش کرد برای جذب نیرو در دانشگاه‌ها و مدرسه‌ها و بعضی مراکز کارمندی، دفتر، کتابخانه یا دست‌کم یک میز یا تابلوی اعلانات به نام مجاهدین خلق داشته باشد.[۸۱] همچنین نبود یک نهاد امنیتی منسجم در آغاز پیروزی انقلاب، موجب نفوذ اعضای سازمان در نهادهای حساس و تعیین‌کننده‌ای چون دادگاه‌ها و دادسراهای انقلاب، سپاه پاسداران، وزارتخانه‌ها، نخست‌وزیری و شورای امنیت کشور شد.[۸۲] این سازمان تلاش کرد با استفاده از وضعیت اوایل انقلاب و با طرح شعارهای مترقی و تند، خود را یگانه نماینده اسلام حقیقی و پیشرو معرفی کند.[۸۳] سازمان در تبلیغات خود، با تأکید بر شعارهای برانگیزاننده، چاپ و تکثیر گسترده، زندگی‌نامه‌ها و شرح شکنجه‌ها، به جذب نیرو می‌پرداخت. نشریات سازمان، با نشر سخنرانی‌های برانگیزاننده، اعلامیه‌های سیاسی نظامی، آماده‌باش‌های مختلف، آموزش‌های نظامی، تظاهرات و درگیری‌ها و فراخواندن به خانه‌های تیمی، در ایجاد این فضای هیجانی و انگیزه قوی در اعضا کمک می‌کردند.[۸۴]

نخستین اجتماع عمومی سازمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ۵/۱۲/۱۳۵۷ در دانشگاه تهران با تأکید بر انحلال ارتش و حمایت از تحرکات سیاسی ـ نظامی جدایی‌طلبانه در کردستان، برگزار شد.[۸۵] دستگیری سیدمجتبی طالقانی فرزند سیدمحمود طالقانی که از افراد وابسته به گروه پیکار بود، در اواخر فروردین ۱۳۵۸ و ترک چندروزه تهران از سوی پدرش به نشانه اعتراض، موجب شد سازمان از این جریان برای مطرح‌کردن خود، بهره ببرد و دست به تظاهرات اعتراض‌آمیز بزند[۸۶] (ببینید: سیدمحمود طالقانی). امام‌خمینی در ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ این اعتراضات و تظاهرات را نه از روی علاقه به طالقانی، بلکه برای برهم‌زدن فضای کشور و ایجاد جنجال و هیاهو دانست.[۸۷]

پس از آنکه سازمان، مواضع اعتقادی خود را در قالب یک اطلاعیه و نامه‌ای به حضور امام‌خمینی اعلام کرد، نخستین دیدار رهبران سازمان با ایشان پس از پیروزی انقلاب در ششم اردیبهشت ۱۳۵۸ در قم صورت گرفت.[۸۸] در این اطلاعیه، تغییر ایدئولوژیک سازمان، حرکت خائنانه فرصت‌طلبان چپ، تعبیر شده، با مردوددانستن آن، اسلام رکن عقیدتی سازمان معرفی گشته بود.[۸۹] امام‌خمینی در این دیدار که با حضور برخی مسئولان سازمان مانند رجوی و خیابانی، به صورت خصوصی انجام شد،[۹۰] ضمن تأکید بر اهمیت تلاش‌های صورت‌گرفته برای نجات کشور، عنایت اسلام به آزادی را بیش از هر چیز دیگر دانست و خاطرنشان کرد در اسلام، امری که بر خلاف آزادی باشد، جز آنچه با عفت عمومی ناسازگار است، وجود ندارد.[۹۱] ایشان در این دیدار، به نقل از خیابانی، به سران این گروه هشدار داد در صورت حرکت در مسیری خارج از اسلام، علیه آنان موضع خواهد گرفت[۹۲]؛ همچنین از آنان خواست سلاح‌های زیادی که از پادگان‌ها برده‌اند، تحویل دهند و سلاح‌های خود را بر زمین گذارند و ساختمان‌های دولتی را تخلیه کنند.[۹۳]

اردیبهشت ۱۳۵۸، خبر دستگیری محمدرضا سعادتی، عضو سرشناس سازمان به اتهام ارتباط اطلاعاتی و جاسوسی با عوامل کا.گ. ب و سفارت شوروی در تهران، موجب شد نخست سازمان با توطئه‌خواندن این اقدام، اعترافات سعادتی را تحت شکنجه شدید بداند، سپس علیه مقامات نظام، اعلام جرم کند؛ ولی پس از اطلاعیه‌های بعدی و غیرقابل انکارشدن اظهارات سعادتی، سازمان تلاش کرد این ارتباط را به همکاری دو جریان ضد امپریالیستی و ضد آمریکا تقلیل دهد.[۹۴] سعادتی پس از محاکمه، به ده سال زندان محکوم شد؛ ولی با اثبات نقش وی در ترور محمد محمدی گیلانی، سیداسدالله لاجوردی و محمد کچوئی (مدیر داخلی زندان اوین) در جریان شورش مسلحانه در زندان که منجر به شهادت کچوئی شد، دوباره محاکمه و در مرداد ۱۳۶۰ به اعدام محکوم شد.[۹۵]

سازمان همچنین پس از آغاز تهاجم رژیم بعثی عراق به ایران در ۳۱/۶/۱۳۵۹، با محکوم‌کردن این اقدام، آمادگی خود را برای مقابله با آن اعلام کرد؛ ولی از آنجاکه این گروه قصد داشت در جبهه‌ها حضور تشکیلاتی داشته باشد و مانور تبلیغاتی بدهد، و این امر موجب خودمختاری نیروهای شبه‌نظامی و ایجاد تنش‌های جدید در وضعیت حساس جنگی می‌شد، اجازه چنین حضوری نیافت.[۹۶] پس از ناکامی سازمان برای رسمیت‌بخشیدن به حضور تشکیلاتی نظامی خود در مناطق جنگی، تبلیغات سازمان دربارهٔ جنگ به اعلام هر از گاه شهادت نیروهای خود در جبهه محدود شد. مواضع سیاسی سازمان نیز علیه رژیم بعث به‌مرور کم‌رنگ‌تر شد و مقصر نشان‌دادن ایران در زمینه‌سازی جنگ، در تحلیل‌های سازمان افزایش یافت.[۹۷]

رویارویی با نظام اسلامی

سازمان مجاهدین خلق که در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در تیر ۱۳۵۸، با وجود ائتلاف با بسیاری از گروه‌ها، با ناکامی مواجه شد،[۹۸] در آذر ۱۳۵۸ در همه‌پرسی قانون اساسی به علت اشکالات و نقائصی که بر آن وارد می‌دانست، شرکت نکرد.[۹۹] همچنین در انتخابات ریاست جمهوری (آذر ۱۳۵۸)، رجوی نامزد سازمان معرفی شد[۱۰۰]؛ اما پس از اعلام نظر امام‌خمینی مبنی بر عدم صلاحیت کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده‌اند،[۱۰۱] سازمان در اطلاعیه‌ای از کناره‌گیری رجوی از انتخابات خبر داد و اعلام کرد خود نیز در انتخابات شرکت نمی‌کند.[۱۰۲] با این حال، در انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۵۸ شرکت کرد[۱۰۳] که به واسطه سفارش‌های امام‌خمینی به مردم مبنی بر رأی‌ندادن به اشخاصی که انحراف عقیدتی یا اخلاقی دارند،[۱۰۴] نتوانست توفیقی در انتخابات به دست آورد.[۱۰۵] با توفیق‌نیافتن این سازمان در صحنه سیاسی برای دستیابی به قدرت، این هدف، با تبلیغات گسترده علیه نظام و اقدامات مسلحانه پی‌گیری شد.[۱۰۶]

درگیری و شورش‌های خیابانی مجاهدین خلق در نقاط مختلف که از خرداد ۱۳۵۸ آغاز شد و ادامه یافت،[۱۰۷] موجب شد امام‌خمینی ضمن مشکل شمردن موضع‌گیری در برابر کسانی که در ظاهر، اعلام دوستی می‌کنند و در باطن، ضربه می‌زنند، خطر اسلام‌شناسان بیگانه از اسلام را گوشزد کند و تفسیر و برداشت آنان از قرآن را تفسیر به رأی بشمرد.[۱۰۸] ایشان که این گروه را قابل اعتماد نمی‌دانست،[۱۰۹] در سال ۱۳۵۸عنوان «منافقین» را برای آنان و دیگر گروه‌های مسلمانی که در نظر و عمل، تحت تأثیر مارکسیسم بودند، برگزید.[۱۱۰] به این ترتیب، نام منافقین که از سال ۱۳۵۴–۱۳۵۵ به بخش مارکسیست‌شده سازمان گفته می‌شد، برای کل سازمان به کار رفت.[۱۱۱]

سازمان که با روش اجرای انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاه‌ها از گروه‌های سیاسی مخالف بود، در آغاز از تخلیه دفتر خود در دانشگاه خودداری کرد[۱۱۲] و آن را تلاشی در جهت تصفیه نیروهای ترقی‌خواه از محیط دانشگاه به‌شمار آورد[۱۱۳] (ببینید: شورای عالی انقلاب فرهنگی)؛ همچنین برای پیشبرد اهداف خود، با سوء استفاده از اختلاف سیدابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت و حزب جمهوری اسلامی (ببینید: سیدابوالحسن بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی)، به حمایت گسترده از بنی‌صدر پرداخت و در پناه یک مقام حکومتی، علیه سایر نهادهای نظام، فعالیت کرد.[۱۱۴] امام‌خمینی این حمایت را حربه‌ای برای جداساختن دولت و ملت و رئیس‌جمهور از یکدیگر خواند.[۱۱۵] اوج این حمایت‌ها در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در مراسم بزرگداشت محمد مصدق، هنگام سخنرانی بنی‌صدر در دانشگاه تهران رخ داد و در نهایت به درگیری شدید مخالفان و موافقان بنی‌صدر که به‌طور عمده از شبه‌نظامیان سازمان بودند، انجامید[۱۱۶] (ببینید: چهارده اسفند). پس از رویداد ۱۴ اسفند و شدت‌یافتن درگیری‌ها، سازمان از بهار ۱۳۶۰ خود را آماده شورش مسلحانه علیه نظام اسلامی کرد که برای مسئولان نظام، قابل پیش‌بینی بود.[۱۱۷] دادستانی انقلاب اسلامی در ۱۹ فروردین ۱۳۶۰ در اطلاعیه‌ای ده‌ماده‌ای، ضمن درخواست از همه گروه‌ها و احزاب برای تحویل سلاح‌های خود، بر ادامه فعالیت سیاسی در چارچوب ضوابط قانونی تأکید کرد.[۱۱۸]

پس از درگیری جمعی از اعضای سازمان مجاهدین خلق با نیروهای انتظامی کشور، که در ۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ و به بهانه کشته‌شدن چهار تن از اعضای سازمان روی داد،[۱۱۹] امام‌خمینی در ۱۰ اردیبهشت از آنان خواست سلاح بر زمین گذاشته، به آغوش ملت برگردند.[۱۲۰] سازمان طی نامه‌ای به امام‌خمینی، متعهد به عمل در چارچوب قانون اساسی شد و از ایشان برای تشریح مواضع و عرض شکایت که همراه نوعی تهدید نیز بود، درخواست ملاقات حضوری کرد.[۱۲۱] اما امام‌خمینی در سخنرانی چند روز بعد خود در ۲۱/۲/۱۳۶۰، با اشاره به اینکه اسلام دین رحمت و عدل است و آنان را به بازگشت به دامن اسلام و ملت تشویق کرد. ایشان خاطرنشان کرد که اکنون در ایران احزاب انحرافی که مسلمان نیز نیستند وجود دارند اما چون بنای قیام مسلحانه ندارند آزاد هستند و نشریه نیز دارند، اما اینان در عین اظهار مظلومیت، تهدید به قیام مسلحانه می‌کنند. ایشان همچنین تفاهم با این گروه را تنها در صورت تحویل سلاح و استفاده‌نکردن از آن ممکن دانست و اعلام کرد به عنوان یک طلبه حاضر است در ده‌ها جلسه با آنان صحبت کند و اگر یک هزارم، احتمال دهد که از کارهای خود دست برمی‌دارند، خود به دیدار آنها خواهد رفت. همچنین ایشان از آنان خواست آنچه را که به غارت برده‌اند به بیت‌المال مسلمانان بازگردانند و اگر دلسوز ملت، کارگرها و دهقانان هستند بدانند شکست جمهوری اسلامی به معنای شکست مستضعفان سراسر جهان است.[۱۲۲] با این حال، سازمان مجاهدین خلق که بهانه‌جویی می‌کرد، در برابر این مواضع روشن و خاضعانه امام‌خمینی، با ارسال نامه به بنی‌صدر، ضمن رد امکان هر گونه اقدام مسلحانه از سوی سازمان، اعلام کرد در صورتی حاضر به تحویل سلاح و گردن‌نهادن به قانون است که رئیس‌جمهور، اجرای قانون و نحوه تضمین در مورد اعضای سازمان را معین کند. این امر به دلیل اعلام نظر بنی‌صدر مبنی بر اینکه قادر به پاسخگویی به آنان نیست، نافرجام ماند.[۱۲۳]

اوج‌گیری اختلافات در دولت بر سر بودجه، وضعیت اقتصادی، تعیین وزرا و…، موجب شد نشریه‌های انقلاب اسلامی، وابسته به بنی‌صدر و مجاهد، وابسته به سازمان مجاهدین خلق، در اردیبهشت ۱۳۶۰، گزینه همه‌پرسی و مراجعه به آرای عمومی را برای خروج از بن‌بست، پیشنهاد دهند. سازمان هم در نامه‌ای به بنی‌صدر، تقاضای راهپیمایی مردم به طرف جماران برای انجام رفراندوم را مطرح کرد.[۱۲۴] امام‌خمینی در واکنش به این مسئله، ضمن نفی بن‌بست در کشور، از همه خواست به حاکمیت قانون گردن نهند.[۱۲۵] تظاهرات گسترده و میلیونی مردم در سالگرد ۱۵ خرداد در سراسر کشور، نیز ۲۵ و ۲۸ خرداد در حمایت از بیانات امام‌خمینی، نشانه اعلام حمایت و پشتیبانی مردم از ایشان و نظام اسلامی بود.[۱۲۶]

اعلان رسمی مبارزه مسلحانه با نظام اسلامی

پس از آنکه امام‌خمینی در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ بنی‌صدر را از فرماندهی نیروهای مسلح عزل کرد[۱۲۷] و عدم کفایت وی در دستور کار مجلس قرار گرفت،[۱۲۸] سازمان مجاهدین خلق در ۲۸/۳/۱۳۶۰، طی اطلاعیه‌ای به صورت رسمی، مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را اعلام[۱۲۹] و عصر ۳۰ خرداد، در تهران و چند شهر بزرگ، حرکت نظامی خود را با بستن خیابان‌ها و تظاهرات و درگیری آغاز کرد.[۱۳۰] امام‌خمینی در واکنش به این اقدام، سکوت خود را تا آن مقطع، تنها برای حفظ آرامش کشور دانست و از مردم خواست با وجود اعلام مواضع سازمان که اساس جمهوری اسلامی را با خطر مواجه کرده، به مقابله با توطئه‌گران برخیزند.[۱۳۱] ایشان در سخنانی دیگر، هواداران سازمان را جوانان عزیز این ملت شمرد که فریب سرکردگان سازمان را خورده، در برابر ملت ایستاده‌اند و اعلام مبارزه مسلحانه سازمان را قیام در برابر قرآن، اسلام و جمهوری اسلامی خواند و از آنان خواست در مقابل سیل خروشان ملت، خود را به تباهی نکشند و به نام استقلال ایران، کشور را تحت سلطه قدرت‌ها قرار ندهند.[۱۳۲]

شورش ۳۰ خرداد، موجب ضربه به سازمان، شناسایی پی‌درپی امکانات و اعضای آن به دست مردم، و زندگی مخفی افراد سازمان شد.[۱۳۳] پس از این تحولات، سازمان که از تیر ۱۳۶۰ در بعد تبلیغی، پخش برنامه‌های رادیو مجاهد را از طریق بخش فارسی رادیو بغداد آغاز کرده بود،[۱۳۴] دست به اقدامات تروریستی گسترده‌ای زد که از آن جمله به این موارد می‌توان اشاره کرد: ترور نافرجام سیدعلی خامنه‌ای، امام‌جمعه تهران، نماینده مجلس و عضو برجسته و از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی در ۶ تیر ۱۳۶۰[۱۳۵] (ببینید: سیدعلی خامنه‌ای)، بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ و کشتن بیش از هفتاد تن از مسئولان کشور و اعضای حزب ازجمله سیدمحمد حسینی بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور، انفجار ساختمان نخست‌وزیری و شهادت محمدعلی رجایی (رئیس‌جمهور) و محمدجواد باهنر (نخست‌وزیر) در ۸ شهریور همان سال (ببینید: هشت شهریور). سازمان در آن زمان مسئولیت این دو حادثه را بر عهده نگرفت؛ اما در بیانیه رسمی وزارت خارجه آمریکا دربارهٔ سازمان که در سال ۱۳۷۳ منتشر شد، رسماً به مسئولیت سازمان در انفجار هشتم شهریور تصریح شده‌است. خود رجوی هم در مواردی با اشاره و کنایه از انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور به عنوان اقدامات سازمان یاد کرده‌است.[۱۳۶] همچنین پس از سقوط رژیم بعثی عراق و صدام حسین، و انتشار مدارکی از دیدارهای فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی عراق، در یکی از این دیدارها رجوی صریحاً دربارهٔ مسئولیت سازمان در انفجار هفتم تیر سخن گفته‌است.[۱۳۷]

موارد دیگر عبارت است از: تلاش ناموفق برای بمب‌گذاری در بیت امام‌خمینی،[۱۳۸] ترور شخصیت‌هایی مانند علی قدوسی (دادستان کل انقلاب) در ۱۴/۶/۱۳۶۰، سیداسدالله مدنی (امام‌جمعه تبریز) در ۲۰/۶/۱۳۶۰، سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد (دبیر جامعه روحانیت مبارز مشهد و مسئول حزب جمهوری در مشهد) در ۷/۷/۱۳۶۰ و سیدعبدالحسین دستغیب (امام‌جمعه شیراز) در ۲۰/۹/۱۳۶۰.[۱۳۹] افزون بر این، طی سال ۱۳۶۰ در نتیجه اقدامات سازمان مجاهدین، ۵۰۴ تن در نقاط مختلف ایران شهید شدند[۱۴۰] (ببینید: ترور).

امام‌خمینی با موضع‌گیری در برابر این اقدامات، آن را نشانه بی‌اعتقادی «منافقین» به اصول اسلامی و بی‌نصیب‌بودن از بینش سیاسی دانست[۱۴۱]؛ همچنین با تشبیه آنان به گروه خوارج،[۱۴۲] این اعمال را مخالفت با اساس حکومت اسلامی خواند[۱۴۳]؛ چنان‌که در پی شهادت سیدعبدالحسین دستغیب، امام‌جمعه شیراز به دست این سازمان، ایشان اشاره به صدور اعلامیه‌ای از آنان کرد که طبق آن به اعضای خود دستور داده‌اند هر روحانی را که دیدند بکشند و هدف آنان از میان بردن روحانیت است. آنان از اسلام می‌ترسند و می‌دانند که روحانیون مردم را به اسلام دعوت می‌کنند[۱۴۴]؛ ولی ایشان تأکید می‌کرد حذف نیروهای متعهد نظام، موجب دلسردی مردم نشده، آنان را از جمهوری اسلامی منحرف نمی‌سازد.[۱۴۵] با این حال، امام‌خمینی از راهنمایی و نصیحت طرفداران این سازمان غفلت نکرد؛ چنان‌که در وصیت‌نامه خود نیز ضمن زیر سؤال بردن گرایش‌های این گروه‏، به حامیان آنان سفارش کرد به ملت بپیوندند؛ چون حمایت از آنان جز بیچارگی خود و خلق، ثمر دیگری ندارد.[۱۴۶]

از سوی دیگر، امام‌خمینی از مردم خواست هر خبری از خانه‌های تیمی سازمان دارند، به نهادهای مسئول برسانند تا مسئله هرچه زودتر تمام شود.[۱۴۷] به دنبال این موضوع با کمک مردم و نیروهای امنیتی، مخفیگاه اصلی زیرزمینی سازمان در زعفرانیه تهران شناسایی شد و اطلاعات سپاه و دادستانی انقلاب در ۱۹/۱۱/۱۳۶۰، توانست با حمله به این پایگاه، تشکیلات داخلی سازمان را متلاشی کند.[۱۴۸] طی این حمله، موسی خیابانی نفر دوم سازمان و مسئول داخل کشور به همراه شماری از اعضای کادر کشته شدند و در نتیجه، سازمان در سطح سیاسی و تشکیلاتی با بحران جدی روبه‌رو شد.[۱۴۹]

فعالیت‌ها پس از خروج از ایران

پس از رویارویی مستقیم سازمان مجاهدین خلق با نظام جمهوری اسلامی و شکست شورش ۳۰ خرداد، در ۶/۵/۱۳۶۰ خبر فرار یک هواپیمای بوئینگ سوخت‌رسانی نظامی از فرودگاه تهران، منتشر شد. خلبان این هواپیما سرهنگ معزی، خلبان مخصوص محمدرضا پهلوی و مسافران آن مسعود رجوی و سیدابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور معزول ایران بودند که پنهانی ایران را به مقصد فرانسه ترک کردند.[۱۵۰] در همین روزها، تأسیس شورای ملی مقاومت، به عنوان حکومت جانشین، با همکاری بنی‌صدر و رجوی اعلام شد که از مرداد تا دی ۱۳۶۰، سازمان‌ها و افراد ضد نظام اسلامی به آن پیوستند.[۱۵۱] طبق سند «برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران» که در ۵/۷/۱۳۶۰ به امضای بنی‌صدر و رجوی رسید، رجوی به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت (در تبعید) انتخاب و محل استقرار شورا نیز فرانسه تعیین شد.[۱۵۲] وحدت سازمان با بنی‌صدر در این مقطع که به ازدواج رجوی با فیروزه، دختر بنی‌صدر نیز منجر شد، مبتنی بر بهره‌برداری از شهرت تبلیغاتی و ارتباطات قدیمی وی برای شکل‌گیری و تثبیت شورا بود. همچنین سازمان برای خروج نیروهای خود از راه کردستان، با احزاب دموکرات و کومله، دست وحدت و دوستی داد.[۱۵۳]

سال ۱۳۶۱ پس از آنکه در داخل ایران به دلیل آمادگی نیروهای نظامی و اطلاعاتی، کمترین تحرک برای نیروهای سازمان، طاقت‌فرسا و خطرآفرین شد، دستور خروج نیروها از کشور از دو مسیر تهران ـ کردستان ـ ترکیه ـ عراق و تهران ـ اقلید ـ بافق ـ زاهدان ـ پاکستان صادر شد.[۱۵۴] بسیاری از اعضای این سازمان پس از خروج از ایران، وارد عراق شدند و به همکاری با رژیم بعث در زمینه‌های اطلاعاتی، تبلیغاتی و نظامی علیه ایران پرداختند[۱۵۵]؛ چنان‌که با پیگیری خط ترور در داخل کشور،[۱۵۶] حوادث دیگری رقم زدند که ازجمله آنها، به‌شهادت‌رساندن محمد صدوقی (امام‌جمعه یزد) در ۱۱/۴/۱۳۶۱ (ببینید: محمد صدوقی)، انفجار بمب در خیابان ناصرخسرو در مهر ۱۳۶۱[۱۵۷] و ترور عطاءالله اشرفی اصفهانی در ۲۳/۷/۱۳۶۱ در حال اقامه نماز جمعه در کرمانشاه (ببینید: عطاءالله اشرفی اصفهانی) بود. امام‌خمینی در واکنش به این جنایت‌ها، ضمن محکوم‌کردن آن، بر نقش این ترورها در یکپارچگی و وحدت بیشتر ملت در مقابل مخالفان تأکید کرد.[۱۵۸]

رجوی پس از خروج از ایران، طی بیش از سه سال، سازمان را از یک تشکیلات سیاسی مذهبی، به فرقه‌ای مذهبی مافیایی فروکاست. ازدواج او با مریم قجر عضدانلو، همسر مهدی ابریشم‌چی به فاصله دو تا سه روز پس از طلاق وی، بدون گذراندن عده شرعی، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۴، و ده سال پس از تغییر ایدئولوژی به عنوان انقلاب یا ارتقای ایدئولوژیک و معرفی رهبری دونفره، نشان داد این ایدئولوژی در اساس خود آماده زیرپاگذاشتن صریح‌ترین احکام اسلامی بود.[۱۵۹] پس از این انقلاب ایدئولوژیک، نظام کار شورایی به‌طور رسمی و با اعلام علنی، از میان رفت و رهبری نوین مصون از اشتباه و بازخواست زاده شد.[۱۶۰]

سازمان مجاهدین خلق همچنین پس از خروج از ایران، برای جلب حمایت‌های بین‌المللی، با زیرپاگذاشتن اصول و ارزش‌های اولیه خود، به معامله و ارتباط اطلاعاتی با سرویس‌های جاسوسی غرب پرداخت[۱۶۱] و توانست در اروپا به‌ویژه فرانسه، مستقر شود.[۱۶۲] اما انتقاد امام‌خمینی از دولت فرانسه به سبب پذیرفتن اعضای سازمان[۱۶۳] و بهبود روابط ایران با فرانسه از ۱۳۶۳ به بعد، منجر به اخراج آنان از فرانسه و مهاجرت کامل به عراق شد.[۱۶۴] رجوی پس از امضای معاهده‌ای با طارق عزیز (معاون نخست‌وزیر وقت عراق)، در ۱۷/۳/۱۳۶۵ وارد بغداد شد و یک هفته بعد در ۲۵/۳/۱۳۶۵، برای تشکر به دیدار صدام حسین رفت.[۱۶۵] به‌تدریج نیروهای نظامی سازمان در قرارگاه‌های تشکیلاتی، سازماندهی شده، اطلاعات جبهه‌ها و تحرکات نظامی ایران و شنود بی‌سیم ارتش ایران را در اختیار عراق قرار می‌دادند.

سازمان در سال ۱۳۶۶ با تشکیل سازمانی نظامی با عنوان «ارتش آزادی‌بخش ملی» سلسله عملیاتی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت ارتش عراق انجام داد که تلفات جانی و تسلیحاتی چشمگیری به ایران وارد کرد.[۱۶۶] نیروهای سازمان که به دلیل ایرانی‌بودن، توان عملیات فریب را داشتند، به‌سرعت، به یگان ویژه با توانایی اختصاصی در ارتش عراق، تبدیل شدند.[۱۶۷] امام‌خمینی در برابر این اعمال سازمان که خود را ایرانی می‌خواندند، آنها را جاسوس رژیم عراق خواند.[۱۶۸] این سازمان با دراختیارداشتن بهترین امکانات برای جاسوسی و تخلیه اطلاعات از راه تلفن، جمع‌آوری اطلاعات جبهه و جنگ در مناطق مرزی را وظیفه اصلی پایگاه‌های مختلف خود تعیین کرده بود.[۱۶۹] انتشار اسناد مربوط به مذاکرات سرّی رجوی و سازمان امنیت عراق، نقش سازمان در سرکوب مردم عراق و اجرای چندین عملیات ویژه، وابستگی نظامی و تجهیزاتی سازمان به رژیم عراق را نشان داد[۱۷۰] که یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های یادشده، عملیات مرصاد بود.

پس از پایان جنگ و در جریان جنگ خلیج فارس نیز، سازمان با عنوان بخشی از ارتش عراق، به سرکوب مردم عراق در مناطق کردنشین پرداخت[۱۷۱] و در سال‌های بعد برای جلب حمایت‌های سیاسی ـ نظامی برخی کشورهای غربی و ادامه خیانت به امنیت ملی و توسعه کشور، تلاش کرد با فضاسازی و اطلاع‌رسانی غیر واقعی، جامعه جهانی را به برنامه هسته‌ای ایران بی‌اعتماد سازد.[۱۷۲]

عملیات مرصاد

سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۶ با تشکیل ارتش آزادی‌بخش، برای اثبات خود و جلب حمایت غرب و رژیم بعث عراق، چندین عملیات ایذایی علیه ایران انجام داد.[۱۷۳] یکی از مهم‌ترین اقدامات سازمان علیه جمهوری اسلامی ایران، عملیاتی بود که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، در تیر ۱۳۶۷ انجام شد و سازمان آن را «عملیات فروغ جاویدان» نامید. سازمان که اقدام ایران در پذیرش قطعنامه را نشانه ضعف و بن‌بست کامل سیاسی، نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران قلمداد می‌کرد، طرح عملیات مشترک با ارتش بعث عراق را با هدف براندازی نظام در ۳/۵/۱۳۶۷ از طریق سرپل ذهاب به طرف شهر کرند، با پانزده‌هزار تن که ازجمله از کشورهای اروپایی بسیج شده بودند، آغاز کرد.[۱۷۴] نیروهای حاضر در این عملیات، سه گروه بودند:

  1. گروه آماده و آموزش‌دیده که از پیش در مجموعه به اصطلاح ارتش آزادی‌بخش متشکل بودند و در عملیات مختلف شرکت داشتند.
  2. نیروهای آموزش‌ندیده، اعم از اعضا و هواداران سازمان در کشورهای مختلف به‌ویژه اروپایی که بنا به ضرورت فراخوان عمومی شده بودند.

۳. برخی اسرای ایرانی که در عملیات‌های گذشته، به اسارت درآمده، با اقدامات توجیهی، جذب سازمان شده بودند. بسیاری از این افراد که انگیزه و توانایی مطلوب برای جنگیدن نداشتند، با آغاز درگیری در اسلام‌آباد، فرار کردند و از راه کوهستان‌های کناری، خود را به استان‌های دیگر رساندند.[۱۷۵]

این نیروها با فرماندهی رجوی در قالب ۲۵ تیپ رزمی، با تجهیزات نظامی زیاد، سازماندهی شده بودند.[۱۷۶] امضای پیمان صلح میان ایران و عراق، براندازی جمهوری اسلامی ایران، و اعلام دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی در باختران و سپس تهران، مهم‌ترین اهداف اعلام‌شده سازمان در این عملیات بود.[۱۷۷]

نیروهای سازمان در ساعت چهار بعد از ظهر سوم مرداد ۱۳۶۷، از مرزهای بین‌المللی عبور کردند و وارد خاک ایران شدند و با پشتیبانی عراق، ساعت ۲۱: ۳۰ شب، پس از عبور بدون درگیری از قصر شیرین، سرپل ذهاب و کرند، وارد اسلام‌آباد شدند و آن را تصرف کردند.[۱۷۸] این نیروها در مسیر حرکت خود به‌ویژه اسلام‌آباد، مرتکب جنایت‌های بسیاری شدند؛ ازجمله تمام نیروهای پاسدار و بسیجی بستری در بیمارستان را سر بریدند و سیزده تن از نیروهای جهاد سازندگی را نیز تیرباران کردند.[۱۷۹] پس از انتشار نخستین اطلاعیه نظامی عراق و تأیید تصرف شهرهای کرند و اسلام‌آباد، رادیو سازمان خطاب به مردم کرمانشاه اعلام کرد نیروهای سازمان در حال پیشروی به سمت این شهر هستند و از مردم شهر خواست به این نیروها بپیوندند.[۱۸۰]

نیروهای متجاوز سازمان در سی‌کیلومتری کرمانشاه، در گردنه چارزبر ـ که بعدها به تنگه مرصاد معروف شد ـ با مقاومت رزمندگان مواجه و متوقف شدند.[۱۸۱] با وجود تلاش عراق در به‌هم‌زدن تمرکز نیروهای ایران از منطقه غرب، بلافاصله پس از آگاهی نیروهای ایران از این توطئه، سرهنگ علی صیاد شیرازی که از سوی شورای عالی دفاع به عنوان فرمانده عملیات تعیین شده بود (ببینید: علی صیاد شیرازی)، شبانه به کرمانشاه رفت و با انجام عملیات شناسایی و طراحی عملیات مرصاد در زمین و هوا، موفق شد در مراحل اولیه عملیات، شکست سختی به منافقین وارد کند که به آزادسازی کامل اسلام‌آباد منجر شد.[۱۸۲] در این عملیات که با فرماندهی سپاه پاسداران، پشتیبانی هوانیروز ارتش و با حضور گسترده مردم اجرا شد، رزمندگان از سه محور چارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام‌آباد ـ پل دختران وارد عمل شدند و در دو مرحله نیروهای سازمان را سرکوب کردند.[۱۸۳]

یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت رزمندگان در این عملیات، موقعیت جغرافیایی تنگه چارزبر بود که کمینگاه خوبی برای مدافعان و قتلگاه مهاجمان بود.[۱۸۴] اعضای سازمان از آغاز ورود به این تنگه، زمین‌گیر شدند و در شرایطی که ستون رزمی سازمان، اوضاع به‌سامانی نداشت، با ورود نیروهای هوانیروز به صحنه، تلفات سنگینی به آنها وارد آمد.[۱۸۵] پس از بروز بی‌نظمی شدید میان نیروهای سازمان در این درگیری، عقب‌نشینی آنان به سمت سرپل ذهاب آغاز شد.[۱۸۶] ورود هواپیماهای عراقی به صحنه جنگ، موجب قوت قلب نیروهای سازمان و حرکت دوباره آنها به سمت تنگه شد؛ ولی این حملات نیز با شکست و عقب‌نشینی همراه بود.[۱۸۷] سرانجام در روز ششم مرداد، با همراهی دقیق نیروی هوایی که با آتش سنگین خود مانع حمایت نیروی هوایی عراق شد، متجاوزان در مراحل اولیه عملیات شکست خوردند و بعد از ظهر همان روز اسلام‌آباد پس از هفتاد ساعت اشغال، آزاد شد.[۱۸۸] نام «مرصاد» از واژه قرآنی به معنای کمینگاه[۱۸۹] گرفته شده بود و به دلیل شرایط ویژه این عملیات که نیروهای سازمان را در کمینگاه غافلگیر کرده بود، و نیز در پاسخ به نام فروغ جاویدان، نام «مرصاد» بر این عملیات گذاشته شد.[۱۹۰]

پاکسازی منطقه پس از عملیات، به کمک نیروهای مردمی انجام شد[۱۹۱] که پس از فراخوان امام‌خمینی، مبنی بر استمرار حضور در جبهه‌ها پس از پذیرش قطعنامه،[۱۹۲] در جبهه حضور یافته بودند. استقبال از این فراخوان به حدی بود که امکان تجهیز و سازماندهی همه آنها وجود نداشت.[۱۹۳] در پایان عملیات، مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و نیز اسناد درون‌گروهی سازمان به غنیمت رزمندگان درآمد.[۱۹۴] شکست قاطع عراق و سازمان در دو جبهه جنوب و غرب به صورت هم‌زمان، موجب تغییر سرنوشت جنگ به سود جمهوری اسلامی ایران شد و صدام حسین، تنها ده روز پس از عملیات مرصاد، آتش‌بس را پذیرفت[۱۹۵] (ببینید: قطعنامه ۵۹۸).

مسعود رجوی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۸ در نشست توجیهی و جمع‌بندی در پایگاه اشرف، دلیل شکست سازمان در این عملیات را نه در ناتوانی نیروها و اشتباه خود در محاسبه توان نظامی ایران و…، بلکه در نداشتن بینش توحیدی پرسنل نظامی سازمان، ارزیابی کرد و برای تبرئه خود، مسئولیت این شکست را به گردن نیروها و فرماندهان سازمان انداخت.[۱۹۶] زیر سؤال رفتن سازمان و رهبری آن به دست اعضا که موجب ریزش نیرو در سازمان شد، همچنین محکومیت این عملیات از سوی دیگر گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی ایران، از پیامدهای مهم عملیات فروغ جاویدان برای سازمان مجاهدین خلق بود. پس از این عملیات، امکان بسیج نیرو از این سازمان سلب شد و با تغییرات جدی در تاکتیک سازمان، عنصر سیاسی در کنار کار نظامی، جایگاه ویژه یافت.[۱۹۷]

هم‌زمان با حمله مسلحانه سازمان به جمهوری اسلامی ایران، برخی نیروها و طرفداران زندانی که به صورت تاکتیکی اعلام توبه کرده بودند، برای همراهی با فاتحین جنگ اعلام آمادگی و حتی شورش کردند تا به‌زعم خود با رسیدن نیروهای این سازمان به تهران، فرایند اشغال تهران را کامل و کار را یکسره کنند.[۱۹۸] براساس حکم فقهی بغی و محاربه، جهاد با باغیان و محاربین که بر حاکم اسلامی خروج کنند و اقدام عملی و براندازانه داشته باشند، واجب شمرده شده‌است[۱۹۹]؛ نیز طبق ماده ۱۸۶ قانون مجازات اسلامی، هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی، قیام مسلحانه کند، مادام که مرکزیت آنها باقی است، تمام اعضا و هواداران آن که موضع آن گروه یا سازمان را می‌دانند و به گونه‌ای در پیشبرد اهداف آن، تلاش مؤثر دارند، اگرچه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند، محارب‌اند.[۲۰۰] از این‌رو امام‌خمینی طی نامه‌ای در مرداد ۱۳۶۷، اعلام کرد اعضای زندانی در زندان‌های سراسر کشور که بر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام هستند. تشخیص موضوع نیز بر عهده دادستان، قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه گذاشته شد.[۲۰۱] به تبعیت از این حکم فقهی،[۲۰۲] بسیاری از اعضا و هواداران زندانی آن، که بر موضع طرفداری و وابستگی خود پافشاری داشتند، اعدام شدند.[۲۰۳]

پانویس

  1. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۱/۲۷۳؛ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۱۱۰؛ جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۳۸۲–۳۸۳.
  2. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۴۵؛ احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران ۲۳.
  3. میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۱۶۱–۱۶۲؛ مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۱/۲۷۵.
  4. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۲۳.
  5. هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۲۴۲.
  6. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۲۳–۲۵.
  7. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۱/۲۹۴؛ میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۱۶۱.
  8. روحانی، حسن، خاطرات، ۱/۳۴۴–۳۴۵؛ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۱۱۲؛ میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۱۶۲.
  9. نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، ۱۷۳–۱۷۴.
  10. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۶۰۵؛ زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی ایران، ۲۶۳؛ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۱۱۱.
  11. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۳۲.
  12. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۳۹۵.
  13. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۳۸۱–۳۸۲.
  14. نساء، ۹۵.
  15. دارابی، جریان‌شناسی سیاسی در ایران، ۱۰۰.
  16. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۵۹–۴۶۰.
  17. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۶۰۷.
  18. هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۲۴۴؛ میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۱۶۱–۱۶۲.
  19. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۲۵–۲۶؛ نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، ۱۷۲–۱۷۳.
  20. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵۱–۵۳.
  21. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۲۷.
  22. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵۷.
  23. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵۷–۵۸؛ نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، ۱۷۲–۱۷۳.
  24. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵۹–۶۰.
  25. نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، ۱۷۶.
  26. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵۹.
  27. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵۶؛ مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۶۰.
  28. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۴۱.
  29. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۶۰.
  30. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۱۲–۴۱۴؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۴۳.
  31. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۶۰–۶۱.
  32. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۳۴۵.
  33. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۳۷.
  34. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۳۷–۳۹ و ۱۱۷.
  35. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۰۲–۴۰۴ و ۴۰۶–۴۰۷.
  36. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۰۳ و ۴۰۸.
  37. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۰۸.
  38. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۸۶–۸۷.
  39. کوشکی، تبار ترور، ۴۹–۵۱؛ احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران ۸۷.
  40. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۳۳.
  41. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۳۴.
  42. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۱۴۳–۱۴۵؛ احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران ۱۳۴–۱۳۵.
  43. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۱۴۴؛ جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۱۵.
  44. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۳۶.
  45. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۳۶؛ محتشمی‌پور، خاطرات سیاسی، ۲/۱۹۳؛ رضوی، هاشمی و انقلاب، ۷۷.
  46. محتشمی‌پور، خاطرات سیاسی، ۲/۱۹۲–۱۹۳.
  47. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۳۶.
  48. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۰۹.
  49. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۰۹–۴۱۰.
  50. کوشکی، تبار ترور، ۵۵؛ نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۱۱.
  51. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۱۱–۴۱۲؛ مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۷۲–۷۳.
  52. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۷۲.
  53. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۱۴.
  54. هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۲۴۴ و ۲۹۶–۲۹۷.
  55. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۶۶؛ مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۷۵–۷۶.
  56. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۲۲–۴۲۳.
  57. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۱۶–۴۲۱، کوشکی، تبار ترور، ۱۰۲–۱۰۵؛ دارابی، جریان‌شناسی سیاسی در ایران، ۹۹.
  58. نساء، ۹۵.
  59. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۷۶–۷۷.
  60. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۱۲۲؛ زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی ایران، ۲۶۴؛ بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۳۳–۱۳۴.
  61. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۷۷.
  62. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۳۴۵–۳۴۶؛ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۶۰۶؛ احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران ۹۷–۹۸.
  63. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۷۸.
  64. احمدی، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۴۳؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۳۴۶.
  65. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۲۴–۴۲۸.
  66. کوشکی، تبار ترور، ۱۰۱–۱۰۲.
  67. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۲۵–۴۲۶.
  68. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۴۹.
  69. کوشکی، تبار ترور، ۱۱۳–۱۱۴ و ۱۳۳–۱۳۵.
  70. کوشکی، تبار ترور، ۱۱۵؛ رضوی، هاشمی و انقلاب، ۳۱۸؛ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۱۱۸–۱۱۹.
  71. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۵۶–۴۶۰.
  72. نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، ۱/۴۲۴؛ بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۳۴؛ میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۱۶۳.
  73. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۳۶۲.
  74. روحانی، سیدحمید، نهضت امام‌خمینی، ۳/۶۵۹.
  75. مهرآبادی، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، ۸۲.
  76. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۶۵–۴۶۶.
  77. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۲۶.
  78. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۰۵–۴۰۶.
  79. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۵۱–۴۵۲.
  80. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۰۶–۴۰۷.
  81. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۳۰–۱۳۱.
  82. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۳۹۵؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۳۸.
  83. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۰۸.
  84. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۳۷۴ و ۳۸۰.
  85. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۳۵؛ روحانی، حسن، خاطرات، ۱/۵۵۵–۵۵۷.
  86. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۴۳؛ جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۲۸–۴۲۹.
  87. امام‌خمینی، صحیفه، ۷/۳۸–۳۹ و ۴۲–۴۳.
  88. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۴۰۸؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۴۴–۱۴۶.
  89. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۴۰۸–۴۱۰.
  90. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۴۶.
  91. امام‌خمینی، صحیفه، ۷/۱۳۹.
  92. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۴۱۱.
  93. موسوی تبریزی، خاطره، ۳۸.
  94. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۴۷–۱۴۹.
  95. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۵۰–۱۵۱.
  96. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۲۴۸–۲۴۹.
  97. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۲۵۶.
  98. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۵۶.
  99. نظری کهره، امام‌خمینی و مهار فتنه بنی‌صدر و منافقین، ۱۲۷.
  100. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۱۱.
  101. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۱۱۹.
  102. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۵۹–۱۶۰.
  103. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۶۰–۱۶۱.
  104. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۷۷–۲۷۹.
  105. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۱۱.
  106. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۴۹۴؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۶۸–۱۶۹.
  107. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۴۵۶ و ۴۶۱–۴۶۷.
  108. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۱۴۲–۱۴۳.
  109. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۱۴۵.
  110. امام‌خمینی، صحیفه، ۹/۳۳۶–۳۳۸؛ رضوی، هاشمی و انقلاب، ۳۲۲.
  111. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۶۵–۴۶۶.
  112. درویشی، سیره عملی امام‌خمینی در اداره امور کشور، ۲۰۹.
  113. درویشی، سیره عملی امام‌خمینی در اداره امور کشور، ۲۲۱.
  114. درویشی، سیره عملی امام‌خمینی در اداره امور کشور، ۱۸۷؛ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۱۳.
  115. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۵۱–۳۵۲.
  116. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۴۹۷–۴۹۹؛ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۱۳.
  117. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۵۰۱ و ۵۳۲.
  118. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۵۳۵.
  119. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۷۷.
  120. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۳۱.
  121. موسوی اردبیلی، غائله چهارده اسفند ۱۳۵۹، ۶۵۴–۶۵۵.
  122. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۴۲–۳۴۳.
  123. موسوی اردبیلی، غائله چهارده اسفند ۱۳۵۹، ۶۶۲.
  124. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۱۷؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۷۹.
  125. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۷۶ و ۳۸۰.
  126. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۵۴۴، ۵۵۵–۵۵۶ و ۵۶۰–۵۶۱.
  127. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۲۰.
  128. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۲۰.
  129. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۵۶۵.
  130. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۹۰.
  131. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۷۴–۴۷۵.
  132. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۸۳–۴۸۷.
  133. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۵۷۹.
  134. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۹۵.
  135. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۵۸۹؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۹۳–۱۹۴.
  136. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/ ۶۴۱.
  137. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۶۰۴ و ۶۴۲–۶۴۳.
  138. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۹۴.
  139. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۱۹۴.
  140. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۲۷.
  141. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۰۳–۵۰۴ و ۵۱۹.
  142. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۲۲۵.
  143. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۲۴.
  144. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۲۵.
  145. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۲۴–۵۲۵ و ۱۵/۶–۷، ۲۲–۲۳، ۱۷۳، ۲۵۷–۲۵۸، ۴۱۸.
  146. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۳۸–۴۳۹.
  147. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۹۹.
  148. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۲۷؛ میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۳۳۸؛ هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ۴۷۰.
  149. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۶۸۸–۶۸۹.
  150. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ۲۱۸–۲۱۹.
  151. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۱۷؛ مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۶۱۷.
  152. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۲۳–۲۲۴.
  153. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۲۳–۲۲۵؛ مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۷۴۵.
  154. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۲/۷۳۵–۷۳۷.
  155. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۱/۴۲۸.
  156. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۱۰.
  157. هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ۲۶۷.
  158. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۶۸–۳۶۹، ۴۸۶–۴۸۷ و ۱۷/۱۶–۱۷، ۵۰–۵۱، ۶۳.
  159. راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ۱۰۹؛ جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۶۷.
  160. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۱۴۳.
  161. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۱۸۳.
  162. میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ۳۳۹.
  163. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۹/۹۸.
  164. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۴۴.
  165. راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ۲۲۲–۲۲۳.
  166. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۲۵۹، ۲۷۵ و ۲۸۱.
  167. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۲۸۴.
  168. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۸۲.
  169. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۲۶۱.
  170. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۲۰۳–۲۰۴ و ۲۱۸.
  171. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۳۷–۳۳۹.
  172. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۳۲۲.
  173. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۲۰۵–۲۱۲.
  174. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۰۴–۳۰۵؛ بهداروند، بسترهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ۳۰۲.
  175. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۱۸–۳۱۹.
  176. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۲۷۲ و ۲۷۴–۲۷۶.
  177. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۲۸۱–۲۸۲.
  178. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۲۲.
  179. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۲۲–۳۲۳.
  180. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۲۸۶.
  181. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۸۹.
  182. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۰۶–۳۰۹ و ۳۲۱–۳۲۷؛ بهداروند، بسترهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ۳۰۳–۳۰۴.
  183. هاشمی رفسنجانی، پایان دفاع، ۲۴۰.
  184. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۱۷.
  185. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۲۰–۳۲۱؛ هاشمی رفسنجانی، پایان دفاع، ۲۳۷–۲۴۰.
  186. حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۸۹.
  187. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۳۰.
  188. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۳۳.
  189. فجر، ۱۴؛ نبأ، ۲۱.
  190. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۰۳–۳۰۴.
  191. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۳۷.
  192. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۰۱.
  193. فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب، ۲/۸۸–۸۹؛ صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۳۷–۳۳۸.
  194. بهداروند، بسترهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ۳۰۵.
  195. صدر شیرازی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، ۳۷۵.
  196. راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ۲۴۱–۲۴۲.
  197. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۲۶–۳۲۹؛ راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ۲۴۲.
  198. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ۳/۳۱۲؛ حق‌بین، از مجاهدین تا منافقین، ۲۹۲–۲۹۳.
  199. پورحسین، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ۴۱ و ۱۹۰.
  200. پورحسین، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ۳۰۰.
  201. بایگانی مؤسسه.
  202. ← مرتضوی، یک بام و دو هوا، ۶.
  203. رضایی و سلیمی‌نمین، پاسداشت حقیقت، ۱۴۱–۱۴۲.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب.
  • درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
  • احمدی روحانی، حسین، سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله‏، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • بایگانی مؤسسه.
  • بهداروند، محمدمهدی، بسترهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸، قم، دانشگاه قم، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • بهروز، مازیار، شورشیان آرمانخواه، ناکامی چپ در ایران، ترجمه مهدی پرتوی، تهران، ققنوس، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
  • پورحسین، مهدی، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
  • جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۳ش.
  • حق‌بین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
  • دارابی، علی، جریان‌شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
  • درویشی سه‌تلانی، فرهاد، سیره عملی امام‌خمینی در اداره امور کشور (۱۳۵۷–۱۳۶۸)، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • رضایی شریف‌آبادی، مسعود و عباس سلیمی‌نمین، پاسداشت حقیقت، تهران، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، چاپ دوم، ۱۳۷۱ش.
  • رضوی، مسعود، هاشمی و انقلاب، تهران، همشهری، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
  • روحانی، حسن، خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
  • روحانی، حمید، نهضت امام‌خمینی، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۲ش.
  • زیباکلام، صادق، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی ایران، تهران، روزنه، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
  • صدر شیرازی، محمدعلی، عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
  • فوزی تویسرکانی، یحیی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • کوشکی، محمدصادق، تبار ترور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • محتشمی‌پور، علی‌اکبر، خاطرات سیاسی، تهران، خانه اندیشه جوان، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • مرتضوی، سیدضیاء، یک بام و دو هوا، نقد فقهی اظهارات آیت‌الله منتظری دربارهٔ اعدام‌های سال ۱۳۶۷، روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۴/۵/۱۳۹۵ش.
  • مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام (۱۳۴۴–۱۳۸۴)، ج۲ و ۳، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام (۱۳۴۴–۱۳۸۴)، ج۱، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • موسوی اردبیلی، سیدعبدالکریم، غائله چهارده اسفند ۱۳۵۹، تهران، نجات، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
  • موسوی تبریزی، سیدحسین، خاطره، مجله حضور، شماره ۸۳، ۱۳۹۱ ش.
  • مهرآبادی، مظفر، بررسی تغییر ایدوئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۵۴، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • میلانی، محسن، شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطازاده، تهران، گام نو، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران، تهران، رسا، چاپ ششم، ۱۳۷۹ش.
  • نظری کهره، فاطمه، امام‌خمینی و مهار فتنه بنی‌صدر و منافقین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
  • نوذری، عزت‌الله، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، شیراز، نوید شیراز، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات، سال ۱۳۶۰، عبور از بحران، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات، سال ۱۳۶۱، پس از بحران، به اهتمام فاطمه هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات، سال ۱۳۶۷، پایان دفاع، آغاز بازسازی، به کوشش علیرضا هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.

پیوند به بیرون