حزب بعث عراق

از ویکی امام خمینی
(تغییرمسیر از رژیم بعثی عراق)
حزب بعث عراق
حزب بعث عراق.png
اطلاعات کلی
تأسیس۱۳۲۷ش
رویکردحکومت بر کشور عراق
اهدافآزادی فردی و احزاب سیاسی، از فعالیت احزاب جلوگیری
فعالیت‌هاتشکیل حکومتی بر پایه رعب و وحشت، پاکسازی حزبی و سرکوب گسترده مخالفان و اقلیت‌ها به‌خصوص شیعیان، کردها، ایرانیان، یهودیان و کمونیست‌ها، جنگ با ایران و کویت
سایر
وضعیتغیرفعال
شعاریک ملت عرب، یک مأموریت ابدی


حزب بعث عراق، حزبی با مرام سوسیالیستی حاکم بر کشور عراق.

حزب بعث عراق با گرایش پان‌عربیستی، از شاخه‌های حزب بعث عربی بود -که در سوریه تأسیس شد- و در ۲۶ تیر ۱۳۴۷ش در عراق به قدرت رسید. میشل عفلق، بنیان‌گذار مسیحی حزب بعث عربی، «وحدت، آزادی و سوسیالیسم» را بنیان فکری حزب اعلام کرد.

حزب بعث عراق، همواره به دلایل ناسیونالیستی و مرزی با ایران اختلاف داشت. گسترش این تنش، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ‌قدرت‌یافتن صدام‌حسین، حملۀ نظامی این کشور به ایران را رقم زد.

امام‌خمینی با نقد عملکرد حزب بعث عراق و نظریه‌پرداز اصلی آن، میشل عفلق، اعضای این حزب را ملحد و بی‌عقل خطاب می‌کرد که عراق را به تباهی خواهند کشید. ایشان حزب بعث را در کنار اسرائیل، غده سرطانی دیگری می‌شمرد که حامی اصلی آن امریکاست و حذف آن را ضروری می‌دانست.

پرونده حزب بعث و سران آن با حمله آمریکا و متحدان آن در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ش/ ۹ آوریل ۲۰۰۳م بسته شد.

مقدمه

پس از فروپاشی عثمانی، در همایش «سان رمو» در سال ۱۲۹۹ش/ ۱۹۲۰م کشورهای عربی خاورمیانه زیر قیمومیت انگلیس و فرانسه قرارگرفتند.[۱] در اواخر دهه ۱۹۳۰ تا اوایل دهه ۱۹۴۰م جهان عرب شاهد جنبش‌هایی بود که علیه نفوذ استعمار و برای کسب استقلال کشورهای عربی تلاش می‌کردند. دو روش مورد توجه این جنبش‌ها بود؛ نخست پان‌عربیسم و ایجاد یک کشور عربی متحد و دیگری رد هر گونه اتحاد با قدرت‌های استعماری.[۲] در چنین شرایطی برای مبارزه با استعمار و حیات‌بخشیدن به هویت عرب، حزب «استقلال» با زیربنای فکری ناسیونالیسم ـ عربیسم در سوریه، عراق و اردن تشکیل شد و در بیشتر کشورهای خاورمیانه آغاز به فعالیت کرد؛ اما با نفوذ عوامل استعمار فرانسه و ایجاد انشعاباتی در آن، از هم پاشید و از درون آن دو حزب «ناسیونالیستی عرب» به رهبری زکی ارسوزی و «احیاءالعرب» به رهبری میشل عفلق و صلاح‌الدین بیطار بیرون آمد. این دو حزب پس از چند سال به «حزب بعث عربی» تغییر نام دادند.[۳]

هدف حزب، تجدید حیات یا رستاخیز اعراب برای بیرون‌راندن استعمار[۴] و ایجاد حکومت واحد عربی سوسیالیستی در جهان عرب،[۵] با تشکیل سوریه بزرگ، متشکل از عراق، اردن، فلسطین، لبنان و سوریه اعلام شد.[۶] مقر اصلی و محل تولد حزب بعث در سوریه بود و افزون بر این کشور، در دیگر کشورهای عربی نظیر عراق، اردن، فلسطین و لبنان شاخه‌هایی از حزب تشکیل شد.[۷] تشکیلات حزب بعث، شامل فرماندهی منطقه‌ای، مجمع سالانه، فرماندهی ملی و مجمع ملی بود؛ اما حزب بعث عراق دارای تشکیلات خاص خود بود. تشکیلات حزب در عراق دارای چند حلقه، متشکل از سه تا پنج عضو و یک دبیر بود. مجموع دبیران، سرگروه را تشکیل می‌دادند که سالی یک بار برای انتخاب فرماندهی منطقه تشکیل جلسه می‌دادند. بالاترین مرجع صلاحیت‌دار حزب در عراق، کنگره بین‌العرب بود که اختیارات تام و مطلق داشت و حتی می‌توانست قانون اساسی را لغو یا ترمیم کند.[۸]

شکل‌گیری

حزب بعث عراق در سال ۱۳۲۷ش/ ۱۹۴۸م شکل گرفت و سامی شوکت، کمیته حزب بعث عراق را تشکیل داد و در کمتر از سه سال، توانست شعبه‌هایی در سراسر عراق تشکیل دهد. این کمیته در آغاز، پنهانی فعالیت می‌کرد؛ اما در سال ۱۳۳۱ش/ ۱۹۵۲م هم‌زمان با تشدید اعتراضات مردم به تجدید قرارداد دولت و شرکت نفت عراق ـ که در اختیار انگلیسی‌ها بود ـ موجودیت خود را اعلام و فعالیتش را آشکار کرد.[۹] افسران بعثی در کودتای عبدالکریم قاسم علیه نوری سعید، نخست‌وزیر وقت عراق، در سال ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸م شرکت کردند و رژیم دیکتاتوری وی را ساقط کرده، در ایجاد نخستین حکومت جمهوری عراق همکاری کردند؛ اما به دلیل اختلاف شدید کمیته با برنامه‌های قاسم، توطئه‌هایی برای سرنگونی وی انجام داد که نافرجام ماند[۱۰]؛ گرچه این تلاش‌ها موجب تضعیف و بی‌اعتباری بعثی‌ها شد. تلاش دوباره کمیته برای ترور قاسم در ۱۳۴۱ش/ فوریه ۱۹۶۳م منجر به تشکیل نخستین حکومت بعثی گردید؛ اما بار دیگر به دلیل اختلاف‌های درون‌حزبی و ناسازگاری بعثی‌ها با سیاست‌های داخلی و منطقه‌ای عبدالسلام عارف؛ رئیس‌جمهور، از صحنه سیاسی عراق کنار گذاشته شدند. آنان در مدت کوتاه حضور خود در قدرت، خاطره تلخی از سرکوب و کشتار هزاران نفر از مردم عراق در شهرهایی مانند کاظمین، نجف و بصره برجا گذاشتند.[۱۱]

حزب بعث، دوباره با کودتای احمد حسن البکر و صدام حسین تکریتی در ۲۶ تیر ۱۳۴۷ش/ ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸م، به قدرت رسید. پس از آن، تشکیلات حزب، نسبت به تشکیلات دولتی، برتری یافت.[۱۲] آنان به محض دردست‌گرفتن قدرت و با وجود ادعای طرفداری از آزادی فردی و احزاب سیاسی، از فعالیت احزاب جلوگیری کردند و بی‌درنگ به دستگیری و سرکوب مخالفان پرداختند.[۱۳] تداوم کشمکش‌ها و تصفیه‌حساب‌های درون‌حزبی، منجر به استعفای اجباری حسن البکر و به‌قدرت‌رسیدن صدام حسین در ۲۶ خرداد ۱۳۵۸ش/ ۱۶ ژوئیه ۱۹۷۹م گردید.[۱۴] وی با تشکیل حکومتی بر پایه رعب و وحشت، به پاکسازی حزبی و سرکوب گسترده مخالفان و اقلیت‌ها به‌خصوص شیعیان، کردها، ایرانیان، یهودیان و کمونیست‌ها پرداخت[۱۵] و با برخی کشورهای همسایه نظیر ایران[۱۶] و کویت[۱۷] نیز درگیر جنگ شد.

مبانی اعتقادی فکری حزب بعث

میشل عفلق، بنیانگذار مسیحی حزب بعث، «وحدت، آزادی و سوسیالیسم» را بنیان فکری و آرمان اصلی حزب اعلام کرده بود.[۱۸] او در آغاز باور داشت وحدت اعراب در قیاس با سایر ارزش‌ها به‌ویژه سوسیالیسم، از جایگاه بالاتری برخوردار است و آزادی، به معنای رهایی از سلطه استعمار نیز در سایه وحدت به دست می‌آید؛ اما این افکار به‌تدریج تغییر کرد و از برتری سوسیالیسم بر وحدت عربی سخن گفته شد.[۱۹] عفلق اساساً در ترکیب ناسیونالیسم و سوسیالیسم، متفاوت از اندیشه‌های مشابه در اروپا می‌اندیشید؛ زیرا ایدئولوژی حزب بعث به مثابه نتیجه نهایی مبارزه طبقاتی در نیامده بود؛ بلکه محصول همکاری طبقات و جنبشی درونی بود که آزادی فردی و مالکیت خصوصی را رد نمی‌کرد.[۲۰]

دومین پایه اصلی اندیشه حزب بعث، شعار «یک ملت عرب، یک مأموریت ابدی» است. بر اساس این ایده، اعراب با وجود تقسیم‌بندی‌های سیاسی و جغرافیایی موجود، ملت واحدی هستند و مرزهای کنونی باید برداشته شود.[۲۱] در ایدئولوژی حزب بعث، هدف و رسالت تاریخی اعراب، تجدید دیگربار عصر امویان و عباسیان است و این هدف، تنها با حاکمیت حزب بعث امکان‌پذیر است.[۲۲] این اندیشه سامان‌یافته بر اساس نژاد، وطن یا میهن عربی، همه کشورهای عربی از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس، کوه‌های توروس ترکیه و زاگرس ایران و صحرای بزرگ آفریقا را دربر می‌گیرد و تنها اعراب حق اعمال حاکمیت و اداره امور آن را دارند.[۲۳]

طراح اندیشه حزب بعث با وجود مسیحی‌بودن، از مخالفت صریح با اسلام خودداری ورزید و به دلیل نفوذ آن در میان توده‌های مسلمان عرب، با تفسیر نژادی و قومی، دست به تحریف روح واقعی اسلام زد.[۲۴] او به اعتبار اینکه رسالت دین اسلام در آغاز برای عرب‌ها بوده و قرآن به زبان عربی نازل شده‌است، این دین را در درجه نخست دینی عربی به‌شمار آورد و به ستایش عروبیت، به‌عنوان ارزش تعیین‌کننده در اسلام پرداخت. بعثی‌ها، با اینکه پیامبر اسلام(ص) را به عنوان نخستین قهرمان قوم عرب که توانست همه اعراب را زیر پرچم اسلام متحد سازد، می‌ستودند، لکن اسلام را در پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه ناتوان دانسته و با تأکید بر جدایی دین از سیاست، با دخالت دین در شئون اجتماعی و سیاسی به هر روشی مخالفت می‌کردند.[۲۵]

مواضع حزب در برابر ایران و انقلاب اسلامی

از زمان فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل‌گیری عراق کنونی، روابط دو کشور ایران و عراق غالباً به دلیل اختلافات مرزی به‌جای‌مانده از امپراتوری عثمانی به‌ویژه بر سر «اروندرود» و چگونگی کشتیرانی در آن، خصومت‌آمیز بود. حضور پررنگ دولت انگلستان در عراق در تحمیل قرارداد مرزی ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷م باعث شد خط مرزی بر اساس خط تالوگ (عمیق‌ترین قسمت رودخانه) در مقابل بندر آبادان در حدود هفت کیلومتر تعیین شود و شامل تمام اروندرود نشود.[۲۶] این مسئله نقطه بحرانی روابط دو کشور پس از به‌قدرت‌رسیدن حزب بعث در عراق در سال ۱۳۴۷ش/ ۱۹۶۸م نیز محسوب می‌شد. حسن البکر آبراه «اروندرود» را جزء جدایی‌ناپذیر خاک عراق نامید. این امر به همراه کارشکنی دولت عراق در تردد کشتی‌های ایران در اروندرود باعث شد دولت ایران در اردیبهشت ۱۳۴۸ عهدنامه مرزی ۱۳۱۶ را ملغا اعلام کند.[۲۷]

فرق‌های ایدئولوژیک دو کشور، گرایش «پان‌عربیستی» شدید رژیم بعث، سیاست‌های ایرانی‌ستیزی عراق در برابر ایرانیان ساکن در این کشور، گرایش دو کشور به قطب‌های مخالف دوران جنگ سرد، حمایت محمدرضا پهلوی از کردهای جدایی‌طلب در عراق و مخالفت بغداد با حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی در خلیج فارس، بر وخامت اوضاع افزود و روابط دو کشور را تا آستانه جنگ و برخورد نظامی پیش برد[۲۸]؛ اما سرانجام با میانجی‌گری کشور الجزایر و انعقاد قرارداد الجزایر در ۱۵ اسفند ۱۳۵۳ش/ ۶ مارس ۱۹۷۵م به اختلافات مرزی دو کشور پایان داده شد و پهلوی نیز تلویحاً پذیرفت از حمایت کردهای عراق دست بردارد. از آن پس، آرامشی نسبی بر روابط دو کشور حاکم گردید و تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران ادامه یافت.[۲۹]

با اوج‌گیری نهضت اسلامی در ایران، حکومت بعثی عراق به دلیل احتمال تأثیرپذیری مردم این کشور از انقلاب ایران و چیرگی جامعه شیعی در این کشور، در پی چاره‌اندیشی برای حفظ حیات خود برآمد.[۳۰] حزب بعث حملات سرکوب‌گرایانه خود در داخل را شدت بخشید و بسیاری از هواداران جوان گروه‌های اسلامی چون «حزب‌الدعوه» و «سازمان پیکار اسلامی» را اعدام و بسیاری را زندانی و شکنجه کرد.[۳۱] نگاه حزب بعث به انقلاب اسلامی ایران نگاه منفی بود. طرح ادعای کذب بر سر جزایر ایرانی در خلیج فارس، کمک‌های مالی و نظامی به گروه‌های چپ در کردستان و سایر عناصر ضدانقلاب در خوزستان، کمک به انفجار خطوط لوله نفت و بمب‌گذاری در مساجد، اخراج ایرانیان مقیم عراق و مصادره اموال آنان و به‌توپ‌بستن پاسگاه‌ها و روستاهای مرزی، از مهم‌ترین اقدام‌های سران حزب بعث علیه انقلاب نوپای ایران بود.[۳۲]

آخرین حربه صدام حسین برای بقای خود، جنگ با ایران در چارچوب افق‌های «پان‌عربیسم»[۳۳] و آزادسازی سرزمین‌های به زعم او عربی[۳۴] بود. از سوی دیگر، سقوط پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه و توهم ایجاد خلأ قدرت در منطقه خلیج فارس، فرصتی برای سران حزب بعث فراهم کرد تا برای تحقق رؤیای خود، یعنی رهبری جهان عرب و ایفای نقش ژاندارمی برای آمریکا، در سال ۱۳۵۹ به خاک ایران تجاوز کنند.[۳۵] (ببینید: جنگ تحمیلی)

موضع امام‌خمینی در برابر اندیشه حزب بعث

نقد امام‌خمینی به اندیشه حزب بعث از یک سو متوجه نظریه‌پرداز اصلی آن، میشل عفلق می‌شد و از سوی دیگر، ادعای عرب‌گرایی و اسلام‌خواهی حزب را به چالش می‌کشید. به‌رغم اینکه ساختار حزب بعث در دو کشور سوریه و عراق تشابه فراوانی داشت، اما امام‌خمینی به دلیل رفتار و عملکرد حزب بعث عراق و شخص صدام حسین، منتقد حزب بعث عراق بود. ایشان با ابراز تردید حتی در مسیحی‌بودن میشل عفلق،[۳۶] باور داشت او و طرفدارانش از هیچ آیین و مذهبی پیروی نمی‌کنند.[۳۷]

در شرایطی که بیشتر ملت عراق به هویت اسلامی خود پایبند بودند، جای شگفتی نبود که طرفداران حزب بعث برای نفوذ در میان توده‌های مسلمان بانگ اسلام‌خواهی سر دهند. امام‌خمینی که بر علاقه خود به عراق که مرکز تشیع است و مرکز ائمه اهل بیت(ع)، مانند علاقه به ایران تأکید کرده‌است،[۳۸] با یادآوری این تبلیغات به‌ویژه مطالبی که هواداران حزب بعث از قرآن و نهج البلاغه بر دیوارهای شهر می‌نوشتند، آنها را ناشی از دورویی و نفاق تفکر حزب بعث می‌دانست که هدفی جز نفوذ در میان عامه مردم و از بین‌بردن اسلام با شمشیر اسلام نداشت.[۳۹] ایشان با ترسیم چهره منافقانه سران حزب در طرفداری از شعائر اسلامی، ازجمله اقامه نماز و حضور در اماکن مذهبی، ضمن بیان جنایات آنان علیه اسلام و نمادهای آن ازجمله کشتار عزاداران حسینی و به‌شهادت‌رساندن علما و مفاخر دین، حزب بعث را فریبکار می‌خواند.[۴۰] به نظر ایشان آنان هرگاه فرصت داشته باشند، اسلام و نمادهای آن را از میان خواهند برد؛ زیرا اسلام با باورها، مقاصد و عملکرد سران حزب بعث که تجاوز و غارت است، تناسبی ندارد.[۴۱]

صدام حسین با وجود باور آشکارش به جدایی دین از سیاست،[۴۲] تولد حضرت علی(ع) را تعطیل ملی اعلام می‌کرد و با صرف مقادیر هنگفت به ساخت مسجد و حسینیه می‌پرداخت.[۴۳] امام‌خمینی هم‌نظر با مراجع بزرگ تقلید عراق، مانند سیدمحسن حکیم که به شرک و تکفیر حزب بعث حکم داده بود،[۴۴] این حزب را کافر و ملحد خطاب می‌کرد.[۴۵]

از سوی دیگر، امام‌خمینی ادعای عرب‌گرایی حزب بعث و برتری‌دادن به نژاد و قومیت (اصل اول اساسنامه حزب بعث) را بر خلاف دستور قرآن و اسلام که ملاک برتری را تقوا معرفی کرده‌است[۴۶] می‌دانست.[۴۷] در باور ایشان، اندیشه حزب بعث در حالی اسلام را در انحصار عربیت تفسیر می‌کند و پیامبر آن را عربی می‌داند که خود هیچ‌گونه اطلاع و باوری به اسلام ندارد[۴۸] و طرفدار بازگشت به دوران مجد بنی‌امیه و جاهلیت عرب و پیش از اسلام است.[۴۹] ایشان باور داشت هدف حزب بعث از طرح مسائل قومی، ایجاد اختلاف میان مسلمانان است[۵۰]؛ ضمن اینکه در ادعای طرفداری از خلق عرب نیز صادق نیست؛ زیرا دستش به خون خلق عرب عراق و ایران آغشته‌است.[۵۱]

مواضع امام‌خمینی در دوران حضور در عراق

در دوران حضور امام‌خمینی در عراق، سران حزب بعث به فراخور نوع روابط خود با ایران، تلاش بسیاری صرف همراه‌ساختن امام‌خمینی با اهداف سیاسی خود می‌کردند؛ اما با تدبیر و هوشیاری ایشان به توفیقی در این زمینه نرسیدند.[۵۲] حدود سه سال پس از اقامت امام‌خمینی در نجف اشرف، احمد حسن البکر و معاونش صدام حسین، در رأس قدرت قرار گرفتند و ایدئولوژی حزب بعث بر تمام شئون زندگی مردم عراق سایه افکند. با مطرح‌شدن ادعای حسن البکر مبنی بر حاکمیت کامل عراق بر اروندرود، روابط دو کشور به‌شدت متشنج و به سمت درگیری نظامی پیش رفت.[۵۳]

حزب بعث در این ایام تلاش کرد با استقبال گرم از تیمور بختیار رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که پس از اختلاف با رژیم پهلوی به عراق گریخته بود (ببینید: ساواک) و برقراری ارتباط میان او و امام‌خمینی علیه رژیم پهلوی فعالیت کند[۵۴]؛ اما امام‌خمینی از این امر استقبال نکرد و حاضر به همکاری نشد[۵۵] و خود منابع ساواک نیز موضوع همکاری را نادرست شمرده‌اند[۵۶]؛ چنان‌که به گزارش ساواک در سال ۱۳۴۸، امام‌خمینی با رد درخواست مأموران حزب بعث برای محکوم‌کردن دولت ایران، تأکید کرد اختلاف ایشان با دولت ایران به این معنی نیست که علیه کشور خود و به نفع عراق، اقدام کند. ایشان در مقابل تهدید دولت عراق مبنی بر اخراج ایشان از این کشور، اعلام کرد در این کار پیش‌قدم خواهد بود. در این شرایط و به‌ویژه پس از تهدید سیدمحسن حکیم به ترک خاک عراق در صورت اخراج امام‌خمینی، دولت عراق از تعقیب موضوع خودداری کرد.[۵۷]

امام‌خمینی همچنین در برابر اعمال ضد انسانی و ضداسلامی حزب بعث نسبت به حکیم و خانواده او، واکنش نشان داد و در شرایطی که حکومت بعثی، حکیم را در خانه خود زندانی کرده بود و کسی جرئت نزدیک‌شدن به خانه وی را نداشت،[۵۸] سیدمصطفی خمینی، فرزند ارشد خود را بدون ترس و بی هیچ واهمه‌ای به دیدار وی می‌فرستاد.[۵۹] همچنین ایشان با حضور در مجلس بزرگداشت و ترحیم حکیم (۱۳۴۹)، تنها فردی بود که به رجال و نمایندگان حزب بعث حاضر در مجلس احترام نگذاشت و با آنان با بی‌اعتنایی برخورد کرد.[۶۰] بر اساس برخی اسناد ساواک مربوط به سال ۱۳۴۹، افزایش قدرت نفوذ امام‌خمینی در عراق، موجب بروز شایعاتی دربارهٔ احتمال ترور ایشان از سوی دولت عراق شد.[۶۱]

از سوی دیگر، حکومت بعث عراق در زمستان ۱۳۵۰ به‌شکل دسته‌جمعی ایرانیان مقیم عراق را اخراج و اموال آنان را مصادره کرد.[۶۲] امام‌خمینی با وصف حاکمان عراق به گروهی که یک مغز متفکر و عاقل در میان آنان نیست تا حقایق را درک کند و کسانی که به دست خود، عراق را به تباهی خواهند کشید،[۶۳] در برابر این اقدام رژیم بعث، به‌صراحت موضع گرفت و با فرستادن تلگرام برای حسن البکر، به این اقدام اعتراض و آن را خلاف مصالح دولت عراق از نظر سیاسی و اقتصادی شمرد.[۶۴] ایشان در همان روز علیه رژیم بعث سخنرانی و در ضمن اعلام کرد در اعتراض به این رفتار رژیم عراق، آن کشور را به مقصد لبنان ترک خواهد کرد. ایشان با مقایسه تقاضای دولت عراق برای خروج یهودیان در سال‌ها پیش، که با مهلت‌دادن و خرید عادلانه اموال آنها همراه بود، با رفتار عراق در اخراج ملت شیعه و ایرانی‌ها، این رفتار را برای خود غیرقابل تحمل و ناگوار شمرد.[۶۵] ایشان در سخنان دیگری در نجف (۱۰/۱۰/۱۳۵۰)، با اشاره به برکات هجرت رسول خدا(ص)، وضع کسانی را که وجه‌المصالحه دو دولت قرار گرفته و با شرایطی ناگوار از عراق اخراج می‌شوند، فجیع خواند و از ایرانیان خواست تا با کسانی که در ایران دوست و خویشاوندی ندارند، خوش‌رفتار باشند و آنان را میهمان خود بدانند. ایشان همچنین رفتن خود از عراق را بر اساس مصالحی لازم شمرد و تأکید کرد دیگران باید بمانند و حوزه علمیه را حفظ کنند؛ دیر یا زود حوزه علمیه به حال اول خود بازمی‌گردد و تلاش همگان در هر حال باید حفظ اسلام باشد.[۶۶]

حرکت بی‌سابقه امام‌خمینی با وجود جو وحشت و خفقان ناشی از حکومت پلیسی حزب بعث، مقامات عراقی را به وحشت انداخت؛ به طوری که تصمیم گرفتند موقتاً اخراج ایرانیان را متوقف کنند و نماینده حزب بعث مأمور ابلاغ سیاست جدید به امام‌خمینی شد. ایشان تقاضای ملاقات هیئت اعزامی را رد کرد، اما به اصرار و توصیه علمای حوزه نجف آنان را پس از چند روز سرگردانی به حضور پذیرفت.[۶۷]

امام‌خمینی در شرایط غربت و تنهایی نجف و عدم پشتیبانی حوزه نجف و مردم عراق، از مبارزه و نهضت اسلامی ناامید نشد و از راه‌های گوناگون به مبارزه علیه حزب بعث عراق پرداخت.[۶۸] ایشان در چهارده آذر ۱۳۵۳ که خبردار شد رژیم بعثی عراق در شب پانزده آذر قصد اعدام گروهی از انقلابیان مسلمان عراقی را دارد، بی‌درنگ فرماندار نجف را احضار کرد و به‌شدت به این اقدام اعتراض و به پیامدهای شوم آن برای آن رژیم توجه داد و آن را مانند رفتار جنایت‌آمیز رضاشاه پهلوی در ایران در برخورد با بی‌گناهان شمرد که سرانجام مجبور به فرار از کشور شد.[۶۹]

آزار و اخراج روحانیان و شیعیان ایرانی مقیم عراق در این سال‌ها به شکل‌های مختلف، ادامه داشت[۷۰] و پس از بهبود روابط سیاسی دو کشور ایران و عراق، امضای قرارداد الجزایر در سال ۱۳۵۳[۷۱] و درخواست محمدرضا پهلوی از حکومت عراق برای اعمال محدودیت بیشتر بر امام‌خمینی، اخراج روحانیان و طلاب مقیم نجف، با شدت بیشتر از سر گرفته شد[۷۲]؛ چنان‌که دولت بعثی در تیر ۱۳۵۴[۷۳] با فرستادن هیئت بلندپایه‌ای از امام‌خمینی خواست از میزان فعالیت‌های سیاسی خود در عراق بکاهد؛ اما ایشان با لحنی قاطع و صریح اعلام کرد حتی اگر مجبور شود خاک عراق را ترک کند، به وظیفه خود عمل می‌کند.[۷۴]

استاندار نجف در تیرماه ۱۳۵۴ با پیغام تحیات و دوستی از سوی رئیس‌جمهور عراق و خبر توقف اخراج طلاب به استثنای کسانی که جاسوس خارجی خوانده شدند، به دیدار امام‌خمینی رفت؛ اما ایشان با اعتراض به رفتار دولت عراق با روحانیان، سخن‌گفتن از اجازه اقامت و «تحیات» با وجود اخراج حدود سیصد طلبه را بی‌فایده و «ماستمالی‌کردن» وقایع خواند و تأکید کرد در حوزه علمیه هیچ جاسوسی وجود ندارد و دولت عراق نمی‌تواند به این بهانه، روحانیان را بیرون کند. ایشان همچنین در پاسخ به سخن استاندار دربارهٔ صدور اجازه اقامت برای افراد مورد اطمینان و معرفی‌شده از سوی امام‌خمینی، همه افراد حوزه را از هر کشوری که باشند، عزیز و بزرگ شمرد.[۷۵]

همراهی نکردن امام‌خمینی و رفتار ایشان با مقامات بعثی، باعث کنترل و اعمال محدودیت بیشتر بر رفت و آمدهای بیت ایشان گردید. ایشان نیز در اعتراض به این سخت‌گیری‌ها نماز جماعت و درس خود را تعطیل و در خانه خود تحصن کرد.[۷۶] این اقدام، بازتاب گسترده و اعتراضات زیادی علیه رژیم بعث داشت. رحلت مشکوک سیدمصطفی خمینی در آبان ۱۳۵۶، امام‌خمینی را بیش از پیش در کانون توجه قرار داد.[۷۷]

دولت عراق، در آبان ۱۳۵۶ بار دیگر به امام‌خمینی اخطار داد از هر گونه فعالیت سیاسی خودداری کند؛ در غیر این صورت عذر ایشان را خواهد خواست. امام‌خمینی در پاسخ تأکید کرد هر زمان که آنان بخواهند ایشان خاک عراق را ترک می‌کند.[۷۸] گزارش‌های ساواک از مهر ۱۳۵۷، حاکی از مذاکرات مقامات عراقی با امام‌خمینی و تأکید ایشان بر ادامه فعالیت سیاسی و تصمیم برای خروج از عراق، همچنین تحلیل‌های مقامات ایرانی و عراقی از پیامدهای ماندن یا رفتن ایشان از عراق است که به ناصر مقدم رئیس ساواک و به وسیله او به شخص محمدرضا پهلوی گزارش شده‌است.[۷۹] با افزایش فشارها، امام‌خمینی مجبور به هجرت از نجف به پاریس شد.[۸۰] امام‌خمینی در مهر ۱۳۵۸، ضمن بیان خاطراتی از دوران تبعید در عراق، به رفتار دولت عراق در ممانعت از فعالیت سیاسی، پخش شایعات دروغ دربارهٔ احتمال ترور و محدودیت‌هایی که به بهانه مراقبت از ایشان اعمال می‌شد اشاره کرده‌است و دلیل تصمیم برای خروج از عراق را توضیح داده‌است و به‌ویژه احتمال شدیدترشدن بدرفتاری با اطرافیان خود را یکی از دلایل درخواست برای صدور ویزای خروج شمرده‌است[۸۱] (ببینید: هجرت امام‌خمینی).

از سوی دیگر، پس از هجرت امام‌خمینی به فرانسه، در آبان ۱۳۵۷، در سفر فرح دیبا (پهلوی) به بغداد، صدام حسین معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق با وی دیدار کرد و ضمن حساس‌دانستن موقعیت ایران در منطقه، دربارهٔ وضعیت آینده دولت ایران پرسید، دیبا در پاسخ تأکید کرد مشکلات کنونی در حال برطرف‌شدن است و مردم از اعتصاب و آشفتگی خسته شده و نگران به‌خطرافتادن استقلال ایران‌اند! صدام حسین هم با اتهام لجاجت به امام‌خمینی و اینکه قانع‌ساختن ایشان دشوار است، دادن امتیازاتی که مخالفت‌ها را فرونشاند ولی موجب تثبیت اوضاع شود، مفید دانست.[۸۲]

مواضع امام‌خمینی پس از انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، گذشته از شدت‌گرفتن سرکوبگری رژیم بعث، فرصتی برای شیعیان عراق فراهم شد تا سلطه حزب بعث را نقد کنند و برای مبارزه با آن مصمم‌تر شوند. با وجود جو وحشت و ارعاب بعثی‌ها، بسیاری از جوانان جرئت یافتند در قالب گروه‌های اسلامی ازجمله «حزب‌الدعوه» به رهبری سیدمحمدباقر صدر، به مبارزه با رژیم بپردازند.[۸۳] حزب بعث طرفداران این گروه‌ها را ستون پنجم ایران نامید و ضمن سرکوب و کشتار مخالفان، صدر را در ۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م دستگیر کرد و وی و خواهرش «بنت‌الهدی صدر» را به اتهام خیانت در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به شهادت رساند[۸۴]؛ هم‌چنین هم‌زمان با اعدام فعالان شیعه، سی هزار شیعه مقیم عراق را نیز اخراج کرد[۸۵]

امام‌خمینی بارها به عملکرد حزب بعث علیه مردم عراق اشاره کرده، دردهای مردم ستمدیده را یادآور شده، حاکمیت حزب بعث بر عراق را تلخ، پراختناق و سرکوبگر شمرده‌است.[۸۶] ایشان شهادت صدر و خواهر او را محکوم و سه روز در ایران عزای عمومی اعلام کرد[۸۷] (ببینید: سیدمحمدباقر صدر). ایشان سرکوب و کشتار جوانان عراقی و بیرون راندن ایرانیان را در جهت ارضای هوای نفس رژیم بعث می‌شمرد[۸۸] و در برابر شهادت علمای دیگر، مانند ترور سیدحسن شیرازی در لبنان به دست عوامل بعثی[۸۹] و به‌شهادت‌رساندن فرزندان سیدمحسن حکیم، ابراز تأسف و ناراحتی می‌کرد.[۹۰] از نظر امام‌خمینی اهانت به حرم‌های مطهر ائمه (ع) در نجف و کربلا، ضرب و جرح زائران و فداکردن جان جوانان عراقی در راه هواهای نفسانی حزب بعث و وادارکردن آنان به برادرکشی و مقابله با جبهه اسلام در جنگ با ایران،[۹۱] از دیگر اقدامات سران حزب بعث است.

پس از آغاز جنگ تمام‌عیار حکومت بعثی عراق علیه ملت ایران، امام‌خمینی بارها از مردم به‌خصوص ارتش عراق خواست بیش از این ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند و برای دفاع از اسلام، قیام کنند.[۹۲] توصیه ایشان به ملت عراق قیام علیه حکومت کافر و ضداسلامی حزب بعث و به دست‌گرفتن حاکمیت و اداره امور خود، با انجام تکلیف شرعی، الهی و انسانی خویش بود.[۹۳]

صدام حسین برای اینکه خود را قهرمان جهان عرب معرفی کند، به یک پیروزی سریع بر ایران نیاز داشت؛ از این‌رو سعی داشت جنگ قادسیه را به یاد اعراب آورد؛ بنابراین جنگ خود را قادسیه دوم یا قادسیه صدام نامید.[۹۴] امام‌خمینی ضمن خونخوار و خون‌آشام‌نامیدن حزب بعث به سبب جنایاتی که در حق مردم ایران مرتکب شده بود،[۹۵] خاطرنشان می‌کرد با وجود شعارهای دروغین حزب در حمایت از اعراب، بیشترین صدمات جنگ بر اقوام عرب‌زبان خوزستان وارد شده‌است.[۹۶] ایشان مسئولیت موشک‌باران شهرها، کشتار زنان و کودکان، حمله به هواپیماهای غیرنظامی، استفاده از تسلیحات شیمیایی و نقض قوانین بین‌المللی را متوجه حزب بعث و رهبر عفلقی آن می‌دانست[۹۷] و باور داشت به لحاظ ذات تیره‌بخت و خون‌ریز حزب بعث و فاصله زیاد آنان از اصول اخلاقی و انسانی، نمی‌توان انتظار داشت به قواعد بین‌المللی پایبند باشند.[۹۸] در شرایطی که ایران پیروز بسیاری از جبهه‌های نبرد بود، امام‌خمینی طرح‌های صلح با حزب بعث را به معنای به‌رسمیت‌شناختن حزب و مشروع‌دانستن رژیم بعثی تفسیر می‌کرد و آن را بزرگ‌ترین خیانت به مسلمانان برمی‌شمرد.[۹۹] ایشان بقای حزب بعث را به ضرر دو ملت ایران و عراق دانسته، یکی از دلایل تداوم جنگ را لزوم حذف حزب بعث می‌دانست.[۱۰۰]

وابستگی حزب بعث به بیگانگان

امام‌خمینی حزب بعث را در کنار اسرائیل، غده سرطانی دیگری در جهان اسلام و منطقه می‌شمرد که حامی اصلی آن امریکاست.[۱۰۱] از نظر ایشان عملکرد حزب بعث نشان می‌داد نه تنها طرفدار اعراب نیست، بلکه مجری خواسته‌ها و امیال آمریکا، صهیونیسم جهانی و سایر قدرت‌های بزرگ در منطقه است[۱۰۲] و یک نمونه آن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که با تحریک و همکاری آمریکا آغاز شد[۱۰۳] و با کمک‌های نظامی و مادی سران بسیاری از کشورهای اسلامی، آتش این جنگ شعله‌ورتر گردید.[۱۰۴] از نظر امام‌خمینی چون این کشورها منافع خود را با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در خطر دیدند، با حمایت و پشتیبانی خود، به تشویق جنایت‌های حزب بعث پرداختند.[۱۰۵] بر اساس آمارهای موجود، صدام حسین در مدت هشت سال جنگ علیه ایران نزدیک به شصت[۱۰۶] یا هفتاد میلیارد دلار[۱۰۷] از کشورهای عربی کمک مالی گرفت؛ اما این کمک‌ها چنان‌که امام‌خمینی خاطرنشان کرد ثمربخش نبود و حزب بعث به لاشه نیمه‌جانی که نفس‌های آخر عمر خود را می‌کشد، تبدیل شد.[۱۰۸]

رژیم بعث عراق در پایان جنگ علیه ایران، به نتیجه دلخواه خود دست نیافت؛ اما ماهیت آن بار دیگر در حمله و اشغال کویت، بازتاب یافت و پیش‌بینی امام‌خمینی مبنی بر اینکه صدام حسین در صورت تسلط، تمام منطقه را به آتش می‌کشد و کشورهای خلیج فارس و کویت را از میان می‌برد،[۱۰۹] در حال وقوع بود. پرونده حزب بعث و سران آن با حمله حامیان پیشین عراق، یعنی آمریکا و متحدان آن در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ش/ ۹ آوریل ۲۰۰۳م و در ادامه شکل‌گیری دولت جدید عراق و فروپاشی حزب بعث و دستگیری و اعدام بسیاری از سران این رژیم ازجمله صدام حسین، بسته شد و وعده امام‌خمینی مبنی بر اینکه صدام و حزب کافرش سرنوشتی جز هلاکت ندارند،[۱۱۰] محقق گردید.

پانویس

  1. احمدی، ریشه‌های بحران، ۱۷۱–۱۷۲.
  2. جعفری ولدانی، بررسی تاریخی، ۳۲۸.
  3. گلی زواره، سیاست حزب بعث، ۵۴–۵۵.
  4. احمدی، سیری در، ۱۶.
  5. احمدی، حزب بعث، ۱۷.
  6. گلی زواره، سیاست حزب بعث، ۵۵.
  7. احمدی، سیری در، ۲۰–۲۲.
  8. احمدی، سیری در، ۲۳–۲۴.
  9. گلی زواره، سیاست حزب بعث، ۵۵.
  10. جعفری ولدانی، بررسی تاریخی، ۳۳۸–۳۳۹؛ احمدی، سیری در، ۳۰–۳۱.
  11. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۳۹؛ احمدی، سیری در، ۳۲–۳۳.
  12. گلی زواره، سیاست حزب بعث، ۵۶–۵۷.
  13. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۴۲–۳۴۴.
  14. احمدی، سیری در، ۳۱–۳۴.
  15. کلیدر، جنگ‌های صدام، ۶۵.
  16. احمدی، سیری در، ۷۱–۷۳.
  17. احمدی، سیری در، ۷۸.
  18. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۲۹؛ پارسادوست، نقش عراق در شروع جنگ، ۹۵.
  19. احمدی، سیری در، ۲۴–۲۵.
  20. خدوری، گرایش‌های سیاسی در جهان عرب، ۱۶۹–۱۷۰.
  21. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۳۱.
  22. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۳۱.
  23. خدوری، گرایش‌های سیاسی در جهان عرب، ۲۲۲–۲۲۸؛ احمدی، سیری در، ۲۴؛ پارسادوست، نقش عراق در شروع جنگ، ۱۰۰.
  24. احمدی، سیری در، ۱۷ و ۲۸.
  25. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۳۵؛ پارسادوست، نقش عراق در شروع جنگ، ۹۷–۹۹.
  26. جعفری، بررسی تاریخی، ۱۷۸–۱۹۱.
  27. فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ۲/۱۳۶–۱۳۷؛ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۳۵۷–۳۵۹.
  28. مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۳۵۹–۳۶۰.
  29. پارسادوست، نقش عراق در شروع جنگ، ۱۴۷–۱۵۰.
  30. احمدی، سیری در، ۳۹.
  31. احمدی، سیری در، ۴۰–۴۱.
  32. احمدی، سیری در، ۳۹–۴۱.
  33. جعفری، بحران در، ۳۹۰.
  34. جعفری، بررسی تاریخی، ۵۵۵ و ۵۶۲.
  35. جعفری، بررسی تاریخی، ۳۵۰.
  36. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۴۷.
  37. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۶۹.
  38. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۸۱.
  39. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۱۴۴–۱۴۵ و ۱۳/۳۶۴.
  40. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۸۰ و ۱۸/۱۳۰–۱۳۱.
  41. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۳۹، ۲۶۸ و ۱۸/۱۵۸.
  42. دکمجیان، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ۲۴۱.
  43. دکمجیان، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ۲۳۶.
  44. باقری، نجوم امت ۲۱ زندگی مرحوم آیت‌الله حکیم، ۷۱ و ۷۳.
  45. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۴۶–۲۴۷؛ ۱۳/۲۳۷، ۲۵۴ و ۱۴/۲۷۸.
  46. حجرات، ۱۳.
  47. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۳۹، ۴۴۵ و ۱۴/۸۵.
  48. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۳۸.
  49. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۴۵–۲۴۷.
  50. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۳۸–۳۳۹.
  51. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۳۵ و ۱۳/۴۴۴.
  52. فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ۲/۱۳۶.
  53. مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۳۵۷–۳۵۸.
  54. مؤسسه تنظیم، ۱۲/۴۶۱–۴۷۳.
  55. مؤسسه تنظیم، ۱۲/۴۶۴، ۴۶۷، ۴۶۹ و ۴۷۰.
  56. مؤسسه تنظیم، ۲۰/۱۱۵.
  57. مؤسسه تنظیم، ۲۰/ ۷۰، ۸۰، ۱۱۰ و ۱۱۶.
  58. جویس، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ۷۱؛ ملایی‌پور، شهید مصطفی خمینی در نگاه تاریخ، ۶۷.
  59. فلاحی، سالهای تبعید امام‌خمینی، ۲۹۸.
  60. محتشمی‌پور، پابه‌پای آفتاب، ۳/۸۵–۸۶.
  61. مؤسسه تنظیم، ۱۷/۲۹–۳۱.
  62. امینی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، ۲۲۴؛ فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ۲/۱۴۶؛ فلاحی، سالهای تبعید امام‌خمینی، ۲۹۹.
  63. مؤسسه تنظیم، ۲۰/۱۳۰.
  64. مؤسسه تنظیم، ۲/۴۰۳–۴۰۴.
  65. مؤسسه تنظیم، ۲/۴۰۵–۴۰۷.
  66. مؤسسه تنظیم، ۲/۴۱۰–۴۱۳.
  67. محتشمی‌پور، از ایران به ایران، ۱/۲۷۵–۲۷۷؛ فلاحی، سالهای تبعید امام‌خمینی، ۲۹۸–۳۰۲.
  68. روحانی، نهضت امام‌خمینی، ۳/۷۵۶–۷۵۷.
  69. روحانی، نهضت امام‌خمینی ۳/۵۶.
  70. مؤسسه تنظیم، ۲۰/۱۸۶–۱۸۷، ۱۹۴–۱۹۵.
  71. امینی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، ۲۲۵.
  72. فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ۲/۱۵۲؛ مؤسسه تنظیم، ۲۰/ ۲۰۰–۲۰۴.
  73. فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ۲/۱۵۲.
  74. محتشمی‌پور، از ایران به ایران، ۲/۱۷۳–۱۷۵.
  75. محتشمی‌پور، از ایران به ایران، ۳/۱۰۴–۱۰۵.
  76. فلاحی، سالهای تبعید امام‌خمینی، ۳۲۵؛ فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ۲/۱۵۵.
  77. ملایی‌پور، شهید مصطفی خمینی در نگاه تاریخ، ۶۹.
  78. مؤسسه تنظیم، ۲۰/۲۴۴–۲۴۵.
  79. مؤسسه تنظیم، ۲۰/۲۸۲–۲۸۳، ۲۸۶–۲۹۲ و ۲۹۴–۲۹۶.
  80. محتشمی‌پور، از ایران به ایران، ۲/۱۷۳–۱۷۵.
  81. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۰/۱۹۴–۱۹۵.
  82. مؤسسه تنظیم، ۲۰/۳۰۵–۳۰۶.
  83. دکمجیان، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ۲۲۹؛ جویس، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ۵۴.
  84. دکمیجان، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ۲۳۱.
  85. جویس، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ۸۸.
  86. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۳۰، ۲۵۴ و ۱۸/۱۵۷.
  87. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۵۳–۲۵۴.
  88. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۳۵–۲۳۶.
  89. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۷۳؛ جویس، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ۸۸.
  90. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۰۰؛ ۱۸/۱۳۰ و ۱۹/۱۷۶.
  91. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۷۵–۲۷۶؛ ۱۵/۲۸۶؛ ۱۶/۳۷۵ و ۱۸/۱۷۵.
  92. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۳۴، ۲۵۳–۲۵۴؛ ۱۴/۲۷۶–۲۸۰ و ۱۸/۱۷۵.
  93. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۳۰–۲۳۱؛ ۱۵/۲۸۶ و ۲۰/۳۳۲.
  94. جعفری، بررسی تاریخی، ۵۷۳.
  95. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۵۷ و ۲۷۲.
  96. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۴۴.
  97. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۵۴، ۱۶۸–۱۶۹ و ۲۰/۳۲، ۳۲۴.
  98. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۸۹.
  99. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۸۸.
  100. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۴۵ و ۲۰/۲۶.
  101. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۷۰ و ۲۰/۲۶.
  102. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۶۸، ۴۴۵؛ ۱۵/۴۱۸–۴۱۹ و ۱۶/۳۰۸.
  103. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۵۵؛ ۱۵/۴۰۱؛ ۱۶/۲۴۹ و ۲۱/۴۳۱.
  104. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷۸–۳۷۹ و ۱۷/۳۶.
  105. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۳۰۹، ۳۲۴ و ۳۵۰.
  106. جعفری ولدانی، بحران در، ۳۹۰.
  107. عظیمی، عربستان سعودی، ۱۲۶.
  108. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۹۲–۲۹۳.
  109. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۸۴–۸۵.
  110. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۶۴.

منابع

  • قرآن کریم.
  • احمدی، حمید، حزب بعث، نشریه دانشگاه انقلاب، شماره ۴۶، ۱۳۶۶ش.
  • احمدی، ریشه‌های بحران در خاورمیانه، تهران، کیهان، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
  • احمدی، سیری در اندیشه حزب بعث در کشورهای عربی، بی‌جا، دفتر مرکزی جهاد سازندگی خارج از کشور، بی‌تا.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امینی، علیرضا، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • باقری بیدهندی، ناصر، نجوم امت ۲۱ زندگی مرحوم آیت‌الله حکیم، مجله نورعلم، شماره ۲۴، ۱۳۶۶ش.
  • پارسادوست، منوچهر، نقش عراق در شروع جنگ همراه با بررسی تاریخ عراق و اندیشه‌های حزب بعث، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
  • جعفری ولدانی، اصغر، بحران در مرزهای بحرین با قطر، مجله مطالعات خاورمیانه، شماره ۵، ۱۳۷۴ش.
  • جعفری ولدانی، بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۶۷ش.
  • جویس ان، ویلی، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ترجمه مهوش غلامی، تهران، اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • خدوری، مجید، گرایش‌های سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
  • دکمجیان، هرایر، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران، کیهان، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
  • روحانی، سیدحمید، نهضت امام‌خمینی، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۲ش.
  • عظیمی، رقیه‌سادات، عربستان سعودی، چاپ شده در مجموعه مباحث کشورها و سازمان‌های بین‌المللی، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • فراتی، عبدالوهاب، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (امام‌خمینی در تبعید)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • فلاحی، اکبر، سالهای تبعید امام‌خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • کلیدر، عباس، جنگ‌های صدام، ترجمه سیداصغر کیوان حسینی، مجله سیاست دفاعی، شماره ۲۳–۲۴، ۱۳۷۷ش.
  • گلی زواره قمشه‌ای، غلامرضا، سیاست حزب بعث، مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره ۷، ۱۳۸۴ش.
  • محتشمی‌پور، سیدعلی‌اکبر، از ایران به ایران، قم، کوثر النبی (ص)، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
  • محتشمی‌پور، مصاحبه، چاپ‌شده در پابه‌پای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
  • ملایی‌پور قرجه‌داغی، جواد، شهید مصطفی خمینی در نگاه تاریخ، قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، سیر مبارزات امام‌خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • مهدوی، عبدالرضا (هوشنگ)، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۱۳۰۰–۱۳۵۷ش، تهران، البرز، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.

پیوند به بیرون