پرش به محتوا

رژیم پهلوی

از ویکی امام خمینی

رژیم پهلوی (۱۳۰۴–۱۳۵۷ش)، آخرین حکومت پادشاهی در ایران است که با قیام مردم در انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ش خاتمه یافت. بنیانگذار این حکومت، رضاشاه بود که در سال ۱۳۰۴ش به سلطنت رسید و پس از او، در سال ۱۳۲۰ش فرزند ارشدش محمدرضا جای او نشست. حکومت پهلوی حکومتی استبدادی بود که در آن شاه در همه امور کشور دخالت می‌کرد. در عصر پهلوی به رغم تأکید بر عناصر ملی و مظاهر مدرنیته اما نه دولت مدرن (دولت ـ ملت) در ایران شکل گرفت و نه ناسیونالیسم به معنای واقعی کلمه در کشور رشد یافت.

رژیم پهلوی در نگاه امام‌خمینی حکومتی مستبد، نامشروع و فاسد بود که سبب رنج‌ها و مصیبت‌های زیادی برای جامعه ایران شده بود. از مهمترین عواملی که سبب شد امام به مخالفت با رژیم پهلوی برخیزد، روحیهٔ خودکامگی و استبداد پهلوی، وابستگی شاه به اجانب، فساد طبقه حاکم و خاندان پهلوی و شکاف فزاینده میان فقرا و ثروتمندان بیان شده است. از نگاه امام، حکومت پهلوی هیچ مشروعیت مردمی نداشت و تمام انتخابات‌های آن فرمایشی بود؛ از این جهت امام به دنبال این بود که یک حکومت برخاسته از مردم را جانشین این رژیم کند و در کار خود نیز موفق بود و با رهبری انقلاب اسلامی توانست حکومت شاهنشاهی را براندازد.

معرفی

سلسله پهلوی، آخرین سلسله در نظام شاهنشاهی ایران است. از این خاندان، دو تن بر ایران حکومت کردند که دوران حاکمیت آنها در مجموع ۵۳ سال (۱۳۰۴–۱۳۵۷ش) به طول انجامید. با پیروزی انقلاب اسلامی و خلع دومین شاه این خاندان از سلطنت ، نظام دیرپای شاهنشاهی در ایران خاتمه یافت.[۱] و پس از سده‌ها حکومت پادشاهی بر ایران، نظام جمهوری اسلامی متکی به آراء مردم جای آن را گرفت.[۲]

برآمدن رضاخان با کودتا

بنیانگذار این سلسله، رضاخان میرپنج (از ۸ اسفند ۱۲۹۹ ملقب به سردار سپه و از ۲۱ آذر ۱۳۰۴ رضا شاه پهلوی) بود. رضاخان طی یک کودتا که حاصل نقشه انگلیسی‌ها بود توانست به قدرت برسد. در اواخر دوره قاجار، انگلیسی‌ها که شجاعت رضاخان را در سرکوب نیروهای شورشی دیده بودند، برای اجرای مقاصد خود و تمهید مقدمات کودتا، با رضاخان وارد مذاکره شدند و وی را نامزد براندازی دولت کردند.[۳] رضاخان بعدها اعتراف کرد که انگلیسی‌ها او را بر سر کار آوردند.[۴] در سوم اسفند سال ۱۲۹۹ با همراهی سیدضیاءالدین طباطبایی، که وی نیز از حامیان سرسخت انگلیس بود، رضاخان در جایگاه رهبری کودتا، تهران را به اشغال خود درآورد.[۵] احمدشاه آخرین پادشاه سلسله قاجار، ناچار کودتاکنندگان را به رسمیت شناخت و طباطبایی را به نخست‌وزیری منصوب کرد و رضاخان در دولت سیدضیاء، وزارت جنگ را در اختیار گرفت.[۶]

سردار سپه در ۴ آبان ۱۳۰۲ به فرمان احمدشاه قاجار، که همان روز راهی اروپا شد، به ریاست وزرا منصوب گردید. او در عین حال فرماندهی کل قوا را برعهده داشت و با نفوذ گسترده در همهٔ شئون کشور، مقدمات انحلال سلسلهٔ قاجاریه را فراهم آورد. مجلس مؤسسان که به منظور انتقال قدرت تشکیل گردید، پس از چند جلسه شور و بحث، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ متمم قانون اساسی ایران را اصلاح کرد و سلطنت از خاندان قاجار به او واگذار گردید.[۷] رخداد کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی، سبب شد تا موسس سلسلهٔ پهلوی یعنی رضاشاه پهلوی بتواند خود را در سپهر سیاسی ایران مطرح کند و در ایجاد یک دیکتاتوری موفق شود.[۸]

رضاشاه در ۲۵ شهریور سال ۱۳۲۰ش، پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم، از سلطنت استعفاء داد. محمد رضا پهلوی (سل‍طنت: ۱۳۲۰–۱۳۵۷ش) فرزند او و به عنوان دومین شاه از سلسلهٔ پهلوی در ۲۶ شهریور آیین سوگند در مجلس شورای ملی را به جا آورد و به سلطنت رسید.[۹]

حکومت رضاشاه

رضاشاه برای رسیدن به سلطنت، تظاهر به مذهب را در پیش گرفت و تلاش کرد برای جلب نظر مردم و روحانیان، خود را به‌شدت مذهبی، حامی دین و مروج آن نشان دهد.[۱۰] در همین راستا مجلس عزاداری تشکیل می‌داد، آویزه مولای متقیان(ع) به گردن می‌آویخت، در دسته‌های عزاداری محرم شرکت می‌کرد و حتی کاهگل به سر می‌مالید؛ چنان‌که در سال ۱۳۰۳ به زیارت عتبات رفت و با علمای نجف دیدار کرد.[۱۱] اما پس از رسیدن به سلطنت، او با تأثیرپذیری از مصطفی کمال آتاتورک، رئیس‌جمهور وقت ترکیه به مبارزه همه‌جانبه با اسلام و روحانیت و ارزش‌های اسلامی و ترویج مظاهر غربی پرداخت.[۱۲]

رضاشاه به یاری شماری از تجددگرایان، اصلاح‌طلبان و تحصیل‌کردگان در غرب به اصلاحات بزرگی در کشور دست زد. در دوران وی، راه‌های شوسه، آسفالته و آهن احداث شد، نظام آموزشی جدید، جای نظام سنتی تحصیل از راه مکتب‌خانه‌های قدیم را گرفت. دانشگاه تهران تأسیس شد، شماری از دانشجویان مستعد برای تحصیلات عالی به خارج فرستاده شدند و زمینه برای انتقال دانش‌ها و تخصص‌های جدید فراهم آمد. برای صنعتی شدن کشور نیز گام‌های بلندی برداشته شد و با استفاده از مشاوران خارجی، طرح‌های صنعتی گسترده‌ای به اجرا درآمد. نظام قضایی کشور با اقتباس از روش‌های اروپایی بازسازی گردید و سیاست تجددخواهانه و تغییردادن همهٔ شئون زندگی ایرانی برپایهٔ الگوهایی‌ که عمدتاً از غرب اقتباس می‌شد به اجرا گذارده شد.[۱۳] اما به سبب خودکامگی رضاشاه، اکثر کسانی که این نوسازی توسط آنان انجام شد، از دستگاه حکومت طرد شدند. تا سال‌های میانه سلطنت رضاشاه، رجالی چون محمدعلی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش و جعفرقلی‌خان بختیاری در صحنه سیاست حضور داشتند و گرداننده امور کشور بودند، ولی به سبب سوءظن شاه بتدریج از چرخه سیاست خارج شدند و غالب آنها به نحو ذلت باری با طراحی رضا شاه به قتل رسیدند. همچنین علی‌اکبر داور، وزیر و از مدیران برجستۀ کشور، از بیم رفتار شاه خودکشی کرد. مرگ او هم تأثیر ناگواری در رده‌های بالای حکومت داشت و ناامنی شغلی و میل به گریز از مسئولیت را تشدید کرد.[۱۴] از این مرحله بود که رضاشاه با قدرت مطلق و کاملاً مستبدانه به حکمرانی پرداخت.[۱۵]

از جمله رفتارهای مستبدانه و ضد دین رضاشاه، سیاست دولت در زمینۀ حجاب زنان و تغییر کلاه و لباس مردان بود که سب برخوردهای شدیدی میان معترضان و نیروهای دولتی شد، که مهم‌ترینش قیام‌ گوهرشاد بود.[۱۶]

نگاه حکومت پهلوی به جایگاه مردم

حکومت پهلوی حکومتی استبدادی بود که شاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و بر هر سه قوة مجریه و مقننه و قضائیه ریاست می‌کرد.[۱۷] در پهلوی دوم تصور بر این بود که توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی ممکن است و شخص شاه در نظام اقتصادی و فرهنگی همراهی مردم را خواستار بود، در حالی که در نظام سیاسی – اجتماعی خیلی به نقش ارزنده جامعه توجهی نداشت. در حکومت پهلوی این اصرار وجود داشت که باید همه نظام‌های اجتماعی و به دنبال آن تغییرات اجتماعی نه به یکدیگر که به دستگاه سلطنت وابسته و قائم به شخص اعلی‌حضرت باشند.[۱۸] در عصر پهلوی به رغم تأکید بر عناصر ملی و مظاهر مدرنیته اما نه دولت مدرن در ایران شکل گرفت و نه ناسیونالیسم به معنای واقعی کلمه در این کشور بسط و رشد یافت. در جغرافیای ذهنی شاهان پهلوی، مردم فاقد جایگاهی به جز تماشاچی و سیاهی لشکر بودند و تأکید بر هویت ملی بدون حضور واقعی مردم امری نشدنی بود.[۱۹] حکومت پهلوی سعی در انکار هویت واقعی مردم مسلمان ایران داشت و بیشتر تلاش می‌کرد مردم ایران به سمت و سوی یک جامعه غربی حرکت کنند.[۲۰]

در مخالفت با دموکراسی

پهلوی دوم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش به دموکراسی تظاهر می‌کرد و ابتدا دو حزب نمایشی به نام حزب میلیون و حزب مردم ایجاد کرد و با خیال خود اصرار داشت که با الگوی آمریکا و انگلستان، سیستم دو حزبی در ایران به راه انداخته‌ است. اما بعد از آن دیگر نیازی به تظاهر به دموکراسی هم ندید و این حزب‌ها را منحل کرد و حزب رستاخیز را به منظور ایجاد جامعه تک حزبی همچون روسیه و چین تأسیس کرد. پس از این مقطع دیگر شاه نه تنها می‌گفت دموکراسی برای ایران خوب نیست بلکه اساساً مدعی بود که دموکراسی روش بد و زیان بخشی است.[۲۱]

در دوره محمدرضا پهلوی با هدف ایجاد امنیت سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تأسیس گردید تا در دو حوزه امنیت داخلی و امنیت خارجی فعالیت نماید. این سازمان به عامل سرکوب منتقدان و مخالفان حکومت و در نهایت به وحشی‌ترین دستگاه پلیسی جهان تبدیل گردید.[۲۲]

عدم مشروعیت، ناکارآمدی و فروپاشی

رژیم پهلوی تلاش می‌کرد تا با تمسک بر مبانی مشروعیت‌زایی مانند نظام پادشاهی سنتی ایران باستان، قانون اساسی، ارتش و توان نظامی، نمادهای مذهبی و… حاکمیت خود را بر جامعه ایران، مشروع و قانونی جلوه دهد.[۲۳] در عین حال، ساختار استبدادی نظام پادشاهی رژیم پهلوی، مبارزه با فرهنگ ایرانی و سنت‌های اسلامی اصیل، دخالت قدرت‌های خارجی و عدم استقلال، تکیه بر زور و دستگاه‌های سرکوب، ایجاد محدودیت در مشارکت‌های سیاسی مردم، و فساد در حکومت، باعث گردید تا رژیم پهلوی با بحران مشروعیت مواجه شود.[۲۴] رژیم پهلوی نه تنها نتوانست بحران مشروعیت را با موفقیت حل کند، بلکه با عملکرد اشتباه خود باعث تشدید این بحران و افزایش فاصله بین حکومت و مردم شد و همین عامل، به زیر سؤال رفتن مشروعیت آن انجامید و نهایتاً زمینه را برای فروپاشی این رژیم فراهم نمود.[۲۵]

در پهلوی دوم، حاکمیت علی الظاهر شکل و شمایل دولت را نو کرده بود اما در واقعیت ماجرا هرگز تلقی مدرنی (دولت– ملت) از مفهوم دولت نداشت. از این جهت نظم و ثبات در جامعه را به مخاطره انداخت و در چنین وضعیتی حاکمیت از کنترل اجتماعی ناتوان و به سمت و سوی ناکارآمدی سقوط کرد.[۲۶] عدم تغییر و دگرگونی و عدم انجام اصلاحات در راستای تطبیق با جامعه ایران که از ضرورت‌های حکومت در آن دوره بود رفته رفته حکومت پهلوی را با بحران‌های سیاسی مختلفی روبرو کرد؛ در نتیجه نظام سیاسی دولت تا حد زیادی در مقابل جامعه ناکارآمد جلوه نمود و به فروپاشی انجامید.[۲۷]

رژیم پهلوی در نگاه امام‌خمینی

امام خمینی اهتمام ویژهای به سرگذشت مردم و کشور در عصر پهلوی داشت و در مناسبت‌های مختلف می‌کوشید گوشه‌هایی از آن دوران را برای مردم بیان کند. هدف ایشان از بیان وقایع آن دوران تنها ذکر سرگذشت کشور نبود، بلکه در نظر داشت مصهیبت‌های آن دوران را برای مردم بیان کند.[۲۸] ایشان در اینباره می‌فرمایند:» ما در طون پنجاه سال سلطنت سیاه پهلوی مصیبتهایی دیدیم، ما دیدیم و شما بعضیتان شنیدید.[۲۹] حضرت امام خمینی در زمره یکی از مخالفان واقعی پهلوی قرار گرفت و با تفکر و اندیشه نوی خود توانست نظام پهلوی را به چالش بکشاند و و ایده‌ها و دیدگاه‌های خود را که برگرفته از سنت فکری سیاسی مکتب تشیع بود، از لابه لای کتاب‌ها بیرون کشیده و به صحنه عمل نشاند.[۳۰]

امام‌خمینی، با به چالش کشاندن اندیشه‌ها و ارزشها و ویژگیهای نظام و حکومت پهلوی و معرفی آن به عنوان نظامی وابسته به بیگانان و حرکت در جهت اهداف و آرمانهای استعمارگران، مبارزه مکتبی و ایدئولوژیک را مهم‌ترین مولفه مبارزاتی خود علیه رژیم پهلوی قرار داد، و توانست با ترسیم دورنمایی از جامعه ایده‌آل اسلامی، موجبات قیام و بسیج ملت ایران علیه حکومت پهلوی را فراهم و حکومت اسلامی را برقرار سازد.[۳۱]

علل مخالفت امام با رژیم پهلوی

علل مخالفت امام‌خمینی با نظام سیاسی پهلوی را می‌توان این گونه فهرست کرد: نابودی اعتقادات اسلامی، از بین رفتن استقلال کشور، نقض قانون اسلامی، امتیازات داده شده به غرب، پیوند پنهانی و غیرمستقیم با اسرائیل، هزینه‌های بیهودهٔ تسلیحاتی، فساد رایج در میان بزرگان دولتی، رکود و نابسامانی در بخش کشاورزی، افزایش هزینه‌های زندگی، کمبود مسکن، گسترش روزافزون حلبی آبادها و شکاف فزاینده میان فقرا و ثروتمندان، سرکوب روزنامه‌ها و احزاب سیاسی.[۳۲]

در یک تقسیم‌بندی کلی، علل مخالفت امام با رژیم پهلوی در سه بخش زیر مطرح می‌شود:

  1. روحیهٔ خودکامگی و استبداد پهلوی (نفی طاغوت).
  2. نفوذ استعمار و سلطه گری آن‌ها بر ملت مسلمان ایران و وابستگی شاه به اجانب (نفی استعمار).
  3. بافت فکری تشیع که مخالف با طاغوت و ظلم می‌باشد (طرح جایگزینی حکومت اسلامی).[۳۳]

تأسیس حکومت پهلوی با کودتا

یکی از مهم‌ترین مسایلی که امام‌خمینی در روایت خود از دوران پهلوی به آن توجه داشت، شیوهٔ تأسیس حکومت پهلوی بود.[۳۴] بنیانگذار انقلاب اسلامی با اشاره به کودتای منجر به قدرت رسیدن رضاخان و نقش نداشتن مردم در آن، بنیان حکومت پهلوی را استفاده از زور و قدرت می‌دانست.[۳۵] رهبر کبیر انقلاب مجلسی را که رأی به خلع حکومت قاجار و تأسیس سلطنت پهلوی داد، مجلسی ساخته شده از زور و غلبهٔ رضاخان می‌دانست که برای همین کار تعیین شده بود؛[۳۶] نه مجلسی برخاسته از آرا و اراده مردم که منافع ملت را در نظر بگیرد.[۳۷]

دیکتاتوری حکومت پهلوی

امام‌خمینی سلطنت پهلوی در ایران را حکومتی قانونی نمی‌دید که در آن وکلای مردم در انتخاباتی صحیح به مجلس راه یابند و بر اساس قوانین به اداره امور کشور بپردازند،؛ بلکه ایشان برگزاری انتخابات و تأسیس مجالس را امری در کنترل عوامل حکومت می‌دانست که در آن جز مواردی اندک، وکلا توسط حکومت تعیین می‌شدند.[۳۸]

امام‌خمینی بارها وضعیت اختناق و عدم آزادی عصر پهلوی را برای مردم بیان فرمودند که در آن نه مرد آزاد بود و نه زن. و همه مردم ایران از این اختناق رنج می‌بردند.[۳۹] فضای اختناق تنها به بازداشت و شکنجه مخالفان و منتقدان خلاصه نمی‌شد و در مواقعی ارتش، شهربانی و ژاندارمری برخلاف وظیفه ذاتی خود که حفظ نظم و آرامش جامعه و برقراری امنیت مردم بود، دست به سرکوب و کشتار مردم می‌زد.[۴۰]

مقابله با دین

امام‌خمینی در جایگاه عالمی دینی در دوران پهلوی اول و بعدها در جایگاه مرجع تقلید در عصر پهلوی دوم، بیشترین حساسیت را دربارهٔ مسایل دینی و فرهنگی عصر پهلوی مورد توجه قرار داد.[۴۱] ایشان مقابله با دینداری مردم را یکی از اهداف رضاخان می‌شمرد.[۴۲] از مواردی که رضاشاه در ضدیت با دین مردم انجام داد، قضیه کشف حجاب بود که در سال ۱۳۱۴ش اتفاق افتاد که در آن استفاده از چادر و روبنهده برای زنان ممنوع شد و اگر بانویی در سطح جامعه از این حجاب استفاده می‌کرد، مأموران حکومت با اعمال خشونت حجاب او را برمی‌داشتند.[۴۳] امام‌خمینی این اقدام را در راستای دورکردن زنان جامعه از خدمتگذاری به کشور معرفی کرد تا به این ترتیب زنان از تریبت اسلامی ایرانی فرزندان خود بازمانند و نتوانند نسلی برای اداره صحیح جامعه تربیت کنند.[۴۴]

امام‌خمینی می‌دید که مراکز فساد در عصر پهلوی به سرعت در حان رشد و توسعه هستند تا جوانانی که نیروهای فعال جامعه و آینده‌سازان کشور هستند را به انحراف بکشانند. ایشان با توجه به اینکه این مراکز بیش از دیگر مراکز فرهنگی مانند کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها یافت می‌شوند، به وجود آن هشدار داد و این مسئله را از کارها و برنامه‌های حکومت پهلوی برشمرد.[۴۵]

پانویس

  1. جمعی از نویسندگان، «پهلوی سلسله»، ج۵، ذیل مدخل.
  2. جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، ج۱۴، ذیل مدخل.
  3. جمعی از نویسندگان، «پهلوی سلسله»، ج۵، ذیل مدخل.
  4. دولت آبادی، حیات یحیی، ج ۴، ص۳۴۳؛ غنی، ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ص۱۶۷ ـ۱۸۳، ۲۱۶ ـ ۲۱۹.
  5. دیگار، ایران در قرن بیستم، ۷۹.
  6. ‌زهیری، عصر پهلوی، ۲۲
  7. جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، ج۱۴، ذیل مدخل.
  8. دیلمی، «بازتاب کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش در روزنامه‌های عصر پهلوی»، ص۶۹.
  9. جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، ج۱۴، ذیل مدخل.
  10. فلاح‌زاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۴۷–۱۴۹.
  11. فلاح‌زاده، رضاشاه و توسعه ایران، ۱۴۹.
  12. ‌امینی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی، ۳۷.
  13. جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، ج۱۴، ذیل مدخل.
  14. جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، ج۱۴، ذیل مدخل.
  15. جمعی از نویسندگان، «پهلوی سلسله»، ج۵، ذیل مدخل.
  16. جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، ج۱۴، ذیل مدخل.
  17. جمعی از نویسندگان، «پهلوی سلسله»، ج۵، ذیل مدخل.
  18. ایرانشاهی، حامد، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، و مسئله سقوط حکومت پهلوی»، ص۳۹.
  19. ایرانشاهی، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، ومسئله سقوط حکومت پهلوی»، ص۴۴.
  20. سلیمانپور، علی، «انقلاب اسلامی ایران؛ بازسازی هویّت واقعی (ایرانی- اسلامی) و اعتلای فرهنگی»، ص۸۵.
  21. ایرانشاهی، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، ومسئله سقوط حکومت پهلوی»، ص۴۰.
  22. ایرانشاهی، حامد، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، ومسئله سقوط حکومت پهلوی»، ص۴۰.
  23. شکرانه، امید، اخوان کاظمی، مسعود، «نقش بحران مشروعیت در سقوط رژیم پهلوی دوم»، ص۷۱.
  24. شکرانه، امید، اخوان کاظمی، مسعود، «نقش بحران مشروعیت در سقوط رژیم پهلوی دوم»، ص۷۱.
  25. شکرانه، امید، اخوان کاظمی، مسعود، «نقش بحران مشروعیت در سقوط رژیم پهلوی دوم»، ص۷۱.
  26. ایرانشاهی، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، ومسئله سقوط حکومت پهلوی»، ص۵۰.
  27. ایرانشاهی، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، ومسئله سقوط حکومت پهلوی»، ص۴۱.
  28. کاظمی، محمدحسین، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۶.
  29. امام‌خمینی، صحیفه امام، ج۱۸، ص۳۱۹.
  30. «دلایل مخالفت امام با نظام پهلوی»، پرتال امام‌خمینی.
  31. سالاروند، «مبارزه مکتبی و ایدئولوژیک اساسی‌ترین مؤلفه مبارزاتی امام‌خمینی علیه حکومت پهلوی»، ص۱۶۱.
  32. «دلایل مخالفت امام با نظام پهلوی»، پرتال امام‌خمینی.
  33. «دلایل مخالفت امام با نظام پهلوی»، پرتال امام‌خمینی.
  34. کاظمی، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۶.
  35. امام‌خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۶۱.
  36. کاظمی، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۶.
  37. امام‌خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۰۵.
  38. کاظمی، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۸.
  39. امام‌خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱.
  40. امام‌خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۲.
  41. کاظمی، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۹.
  42. امام‌خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۳.
  43. کاظمی، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۱۲.
  44. امام‌خمینی، صحیفه امام، صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱.
  45. کاظمی، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ص۱۳.

منابع

  • امام‌خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹ش.
  • امینی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • ایرانشاهی، حامد، و دیگران، «بحران ناکارآمدی دولت، ومسئله سقوط حکومت پهلوی»، جستارهای تاریخی، شماره ۲، سال چهاردهم، پاییز و زمستان ۱۴۰۲ش.
  • جمعی از نویسندگان، «پهلوی سلسله»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، بی‌تا.
  • جمعی از نویسندگان، «پهلوی، سلسله»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، بی‌تا.
  • «دلایل مخالفت امام با نظام پهلوی»، پرتال امام‌خمینی، انتشار: ۸ بهمن ۱۳۹۲ش، بازدید: ۱۶ آذر ۱۴۰۴ش.
  • دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، بی‌نا، ۱۳۶۲ش.
  • دیگار، ژان پیر و دیگران، ایران در قرن بیستم، ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، تهران، البرز، چاپ دوم ۱۳۷۸ش.
  • دیلمی، شقایق، «بازتاب کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش در روزنامه‌های عصر پهلوی، جندی‌ شاپور»، شماره ۱۷، بهار ۱۳۹۸ش.
  • زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، قم، معارف، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • سالاروند، امیر، «مبارزه مکتبی و ایدئولوژیک اساسی‌ترین مؤلفه مبارزاتی امام‌خمینی علیه حکومت پهلوی»، بصیرت و تربیت اسلامی، شماره ۷ و ۸، پاییز و زمستان ‍۱۳۸۵ش.
  • سلیمانپور، علی، «انقلاب اسلامی ایران؛ بازسازی هویّت واقعی (ایرانی- اسلامی) و اعتلای فرهنگی»، پژوهشنامه تاریخ، شماره ۶۸، پاییز ۱۴۰۱ش.
  • شکرانه، امید، اخوان کاظمی، مسعود، «نقش بحران مشروعیت در سقوط رژیم پهلوی دوم»، پژوهش‌های انقلاب اسلامی، شماره ۳۶، بهار ۱۴۰۰ش.
  • فلاح‌زاده، سیدحسین، رضاشاه و توسعه ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول ۱۳۹۱ش.
  • غنی، سیروس، ایران: برآمدن رضاخان ، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه حسن کامشاد، تهران ۱۳۷۷ش.
  • کاظمی، محمدحسین، «حقایق تاریخ پهلوی از دیدگاه امام‌خمینی»، ره‌توشه، شماره ۱۴۶، بهار ۱۴۰۳ش.