انتقاد، خردهگیری از کسی یا چیزی، همراه با بیان خوبیها به انگیزه اصلاح.
مفهومشناسی
انتقاد واژهای عربی از ریشه «نقد» به معنای جداسازی درهمهای مرغوب از نامرغوب است.[۱] واژه نقد تفاوت مفهومی چندانی با انتقاد ندارد و چه بسا با هم یا به جای هم به کار میروند. انتقاد در فارسی نیز به معنای جداکردن خوب از بد،[۲] خردهگرفتن، بهگزینی و برشمردن درستی و نادرستیهای یک اثر ادبی یا هنری[۳] یا رفتار، گفتار یا ظاهر کسی[۴] یا داوری و ارزیابی است. داوری گاه مثبت و گاه منفی است؛ اما بار منفیِ خردهگیری و عیبجویی از واژه انتقاد، جداناشدنی به نظر میرسد.[۵]
در آموزههای دینی، واژههای نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر هر یک به گونهای اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیری را بیان میکنند.[۶] در این میان امر به معروف و نهی از منکر از اهمیت ویژهای برخوردار است.
انتقاد در اندیشه اسلامی
انتقاد در قرآن کریم با تأکید بر امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و این کتاب آسمانی مؤمنان را کسانی معرفی کرده که برهم ولایت دارند و یکدیگر را به خوبی امر و از بدی نهی میکنند[۷] و در مقابل، منافقان را کسانی برشمرده که یکدیگر را به کارهای زشت فرمان میدهند و از کارهای نیک، بازمیدارند.[۸] قرآن کریم تأکید میکند در میان مسلمانان باید همواره گروهی برای امر به معروف و نهی از منکر حضور داشته باشند.[۹]
اهل بیت(ع)، نیز از ابعاد مختلف علمی، اخلاقی و سیاسی-اجتماعی به موضوع انتقاد پرداختهاند و در بخش اول از مردم خواستهاند اهل تجزیه و تحلیل و نقد کلام باشند و هر سخنی را نپذیرند،[۱۰] حتی روایات آنان را با سنجه قرآن، ارزیابی کنند.[۱۱] آنان حتی منتقد خود را محبوبترین برادر خود و انتقاد را هدیه معرفی کردهاند،[۱۲] همچنان که مؤمن را آینه مؤمن و نمایانگر زیبایی و زشتی[۱۳] و دوست واقعی را کسی دانستهاند که در بیان عیبهای انسان، صداقت داشته باشد و در برابر، پوشاننده عیب را دشمن معرفی کردهاند.[۱۴]
در حوزه اجتماع و سیاست، پیامبر اکرم(ص)، خاطرنشان کردهاست که قلب هیچ مسلمانی نباید در نصیحت زمامداران جامعه اسلامی تردید به خود راه دهد.[۱۵] امیرالمؤمنین علی(ع)، جامعه مطلوب را جامعهای معرفی کردهاست که ناتوانترین فرد آن نیز توان انتقاد از صاحبان قدرت را بدون لکنت زبان داشته باشد.[۱۶] ایشان یکی از ویژگیهای خود را انتقادپذیری و پذیرش سخن حق برمیشمرد و از مردم میخواست آزادانه، سخن حق را به او بگویند.[۱۷] آن حضرت از مالک اشتر نیز خواست نزدیکترین وزیر و همکار خود را از میان کسانی برگزیند که سخن حق را اگرچه تلخ، بدون ملاحظه بیان میکنند.[۱۸]
حق انتقاد که یکی از جلوههای آزادی بیان است، از حقوق مسلم و پذیرفتهشده در جهان معاصر است، به گونهای که در ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به آن اشاره شدهاست.[۱۹] انتقاد به انواع انتقاد سازنده و ویرانگر، انتقاد منصفانه و غیر منصفانه و انتقاد خیرخواهانه و مغرضانه تقسیمبندی میشود.[۲۰]
این مفهوم حتی در ادبیات شاعران مسلمان نیز مطرح شدهاست. از دیدگاه سعدی، انتقاد مصلح امور است[۲۱] و از نگاه مولانا، همانند بادی است که با وزش بر خرمن، کاه را از گندم جدا میکند.[۲۲] دانشمندان مسلمان، از دیرباز به مسئله نقد و ارزیابی زمامداران اسلامی توجه کردهاند و کتابهایی را در قالب نصیحت ائمه مسلمانان، برای پند و اندرزدادن به حاکمان زمان خویش نگاشتهاند که التاج و المحاسن و الاضداد جاحظ، نصیحة الملوک غزالی و سیاستنامه خواجهنظامالملک از آن جمله است.[۲۳] خواجهنصیرالدین طوسی یکی از آداب معاشرت با ملوک را نصیحت و نیکوخواهی برای ایشان از دل و زبان برشمرده است.[۲۴] اندیشمندان معاصر نیز کم و بیش به مقوله انتقاد پرداختهاند؛ چنانکه میرزامحمدحسین نایینی یکی از راههای جلوگیری از استبداد حاکمان را مراقبت، محاسبه و نظارت هیئتی دانستهاست که خود تحت نظارت تکتک مردم باشند.[۲۵]
از دیدگاه سیدمحمدحسین طباطبایی، اسلام برای حاکمیت و حاکمان، امتیاز خاصی قائل نیست و هر فرد جامعه اسلامی وظیفه دارد دیگری را به خیر و خوبی دعوت و امر به معروف و نهی از منکر کند.[۲۶] مرتضی مطهری ضمن واجب شرعی شمردن انتقاد به کجرویهای حاکمان[۲۷] و ضامن بقای اسلام دانستن امر به معروف و نهی از منکر،[۲۸] انتقاد را موجب اصلاح و رفع عیبها معرفی کرده، بر این باور است که اگر از دستگاهی انتقاد نشود، امید اصلاح در آن نیست.[۲۹] وی انتقاد مبتنی بر تحلیل، منطق و به دور از احساسات را ارزشمند، آموزنده و نشاندهنده واقعبینی منتقد برشمرده است.[۳۰] به گفته وی، هر انسانی در حوزه تعلیم و آموزش نیز باید از تفکر انتقادی و قدرت تجزیه و تحلیل برخوردار باشد[۳۱] و اساساً حیات و رشد علم، در گروی نقد و انتقاد است.[۳۲] سیدمحمود طالقانی با بیان اینکه ترس و جلوگیری از انتقاد، نشان نارسایی یک مکتب است، اسلام را مخالف محدودکردن آزادی بیان و انتقاد میشمرد.[۳۳] در نگاه سیدمحمد حسینی بهشتی انتقاد، سازنده و امیدآفرین است[۳۴] و جامعه در سایه حاکمیت منطق گفتگو، انتقاد و تحمل مخالف سامان مییابد.[۳۵] به باور او در چنین جامعهای «خودانتقادی»، مقدم بر انتقاد از دیگران است.[۳۶] امامخمینی نیز انتقاد را لازمه پیشرفت جامعه میدانست و با تشریح انواع انتقاد، بر انتقاد سازنده تأکید میکرد.
اهمیت و جایگاه
امامخمینی انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر را لازمه اصلاح امور جامعه میدانست[۳۷] از اینرو امر به معروف و نهی از منکر را که نزدیکی زیادی با انتقاد دارد، یکی از والاترین و شریفترین فرایض اسلام، موجب اقامه واجبات دیگر و از ضروریات دین شمردهاست.[۳۸] (ببینید: امر به معروف و نهی از منکر) ایشان انتقاد را برای جامعه ضروری میدانست[۳۹] و باور داشت تا انتقاد نشود و عیبها گوشزد نگردد، جامعه اصلاح نمیشود.[۴۰] ایشان اشکال و حتی تخطئه را هدیهای الهی و مایه رشد انسان شمردهاست.[۴۱]
از نگاه تاریخی، منشأ آغاز نهضت اسلامی ایران، قیام پانزده خرداد و در پی آن زندانی و تبعیدشدن امامخمینی و در نهایت سرنگونی رژیم پهلوی (ببینید: پانزده خرداد) را میتوان از پیامدهای آشکار مواجهه رژیم پهلوی با انتقاد، انتقادکنندگان و انتقادناپذیربودن این رژیم بهشمار آورد. یکی از کاستیهای آن رژیم، نبود آزادی بیان و تقابل حکومت با هر گونه انتقاد بود؛ به گونهای که یکی از عوامل فروپاشی رژیم را رویارویی با انتقاد و سرکوب انتقادکنندگان و بازداشتن مردم از مشارکت سیاسی برشمردهاند.[۴۲] اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی در مصاحبه با محمدرضا پهلوی، او را به دلیل مقابله با انتقاد و انتقادکنندگان، نکوهش کرده و نبود آزادی بیان را یکی از نقاط ضعف حکومت وی دانستهاست.[۴۳] امامخمینی دوران پیش از انقلاب را دورانی معرفی میکرد که کسی را یارای حرفزدن و انتقاد نبود و یک کلمه یا نیم سطر انتقاد میتوانست به قیمت نابودی شخص تمام شود.[۴۴] ایشان ریشه جرئت و شجاعتنداشتن مردم در نقد و انتقاد به آن رژیم را سرنیزههایی میدانست که به سوی مردم نشانه رفته بودند.[۴۵]
از نگاه امامخمینی حکومت اسلامی علاوه بر تکیه بر آرای مردم، باید تحت نظارت، ارزیابی و انتقاد عمومی باشد.[۴۶] در چنین حکومتی، همه حق انتقاد دارند[۴۷] و حتی کوچکترین فرد جامعه نیز باید بتواند آزادانه و بدون احساس کمترین خطر، به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و دربارهٔ عملکرد او توضیح بخواهد.[۴۸] (ببینید: حکومت اسلامی) ایشان انتقاد را از نگاه مسئولیت دینی[۴۹] وظیفهای شرعی[۵۰] و حق همگانی[۵۱] میدید. اصل ۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر را وظیفهای همگانی برشمرده، آن را وظیفه متقابل دولت و ملت میداند. همچنین در اصول ۱۷۳ و ۱۷۴ برای بررسی قانونی انتقادها، کاستیها و اجرای صحیح قوانین، ایجاد نهادهایی نظیر دیوان عدالت اداری و سازمان بازرسی، پیشبینی شدهاست.
در دیدگاه امامخمینی، نقد و انتقاد در رسانههای جمهوری اسلامی ایران با رعایت ضوابط و مقررات، آزاد است.[۵۲] ایشان آزادی روزنامهها و رسانهها را در نقد و انتقاد به دلیل تأثیرگذاری و نقشی که در اصلاح جامعه دارند، لازم میدانست[۵۳] و معتقد بود اصحاب رسانه باید مستقل و آزادانه بنویسند[۵۴] و انتقاداتشان با زبان و قلم نصیحت[۵۵] دلسوزانه،[۵۶] برای ارشاد و به دور از مخاصمه،[۵۷] توطئهچینی[۵۸] و لجنمالکردن و ضایعکردن افراد[۵۹] و بدون غرضورزی و ضربهزدن به نظام[۶۰] باشد (ببینید: مطبوعات، رادیو، و تلویزیون) چنانکه ایشان، هدف و انگیزه مخالفان نظام اسلامی از انتقاد را مأیوس و دلسردکردن مردم، ایجاد اختلاف و دشمنی در میان مردم و مسئولان[۶۱] شکست نظام[۶۲] و به دنبال آن، سپردن کشور به بیگانگان[۶۳] میدانست.
گستره انتقاد
امامخمینی اعتقاد داشت غیر از رسول اکرم (ص)، و امامان معصوم(ع)، همه در معرض اشتباهاند.[۶۴] بنابراین هیچکس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند[۶۵] و از مسئولان میخواست از انتقاد نرنجند و حتی انتقاد ناحق را نیز تحمل کنند.[۶۶] در نگاه ایشان انتقادپذیری از کمالاتی است که انسان را از سطح موجودی غریزی و خودخواه، به موجودی متعالی و خداخواه میرساند و همه ضعفهای او را برطرف میسازد.[۶۷] چنین انسانی در رویارویی با انتقاد، به جای پرسیدن از منبع انتقاد، به خود انتقاد توجه میکند و از منتقدانش سپاسگزاری نیز میکند.[۶۸] ایشان خودسازی را عامل اصلی پذیرش انتقاد میدانست.[۶۹] ایشان در عمل نیز خود را نیازمند نصیحت، حتی از جانب کودکان میدانست[۷۰] انتقاد دیگران را میپذیرفت[۷۱] و خودانتقادی نیز میکرد و از بیان اشتباهات خود، ابایی نداشت،[۷۲] همچنین ایشان با توجه به آموزههای دینی همه مردم را در برابر خطاهایی که در جامعه و حاکمیت صورت میگیرد، مسئول میشمرد و احساس مسئولیت و انتقاد همگانی را موجب دستکشیدن افراد خطاکار از خطا و تخلف خود و جلوگیری از دیکتاتوری میدانست.[۷۳] (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
خودانتقادی
یکی از راههای رسیدن به رشد و کمال انسانی، ارزیابی منتقدانه انسان از خویشتن است.[۷۴] امیرالمؤمنین علی (ع)، خودانتقادی و بررسی اعمال و رفتار خویش را مایه بینیازی از انتقاد دیگران برشمرده است،[۷۵] همان گونه که امامحسین(ع)، یکی از نشانههای عالِم را انتقاد از خویش دانستهاست.[۷۶]
امامخمینی بارها با اشاره به موضوع خودانتقادی، یادآور شدهاست انسان اگر بخواهد برای خدا کار کند و به مقام انسانیت برسد، باید عیب خود را شناخته، آن را برطرف سازد.[۷۷] به باور ایشان از آنجاکه اجرای موازین اسلامی و شرعی در رتبه اول اهمیت است، اگر یکی از کارگزاران حکومتی مرتکب اشتباهی شود، باید بهصراحت به اشتباه خود اعتراف کند، همانطور که فقها اشتباهات علمی خود را با تغییر فتوا و رفتن به سوی فتوایی دیگر بیان میکنند.[۷۸] ایشان اعتراف به خطا و اشتباه را سبب بزرگشدن افراد نزد ملتها میدانست؛ چنانکه اصرار بر خطا، موجب انحطاط انسان و بروز دیکتاتوری بسیار فاسد خواهد بود.[۷۹]
انواع و آثار انتقاد
بهطور کلی انتقاد به دو نوع تقسیم میشود. گاه راهگشا و مفید است که به آن انتقاد سازنده گویند و گاه ویرانگر و مخرب است که به آن انتقاد غیر سازنده میگویند.[۸۰] امامخمینی نیز انتقاد را به سالم و ناسالم تقسیم میکرد و معتقد بود انتقاد سالم و سازنده، موجب هدایت و رشد جامعه است.[۸۱] ایشان ضمن اینکه معتقد بود خودِ انسان غالباً به صحیح و سازنده یا زیانبار و انتقامجویانهبودنِ انتقادهایش از دیگران آگاه است.[۸۲] یکی از شاخصهای انتقاد سالم را انگیزه نصیحت و خیرخواهی میدانست.[۸۳] ایشان شاخص دیگر انتقاد صحیح را بیطرفی[۸۴] و نداشتن حب و بغض[۸۵] معرفی میکرد و ضمن اذعان به اینکه انسان هیچگاه نمیتواند کاملاً بیطرف باشد، از منتقدان میخواست که در اظهارنظرها، میل درونی خود را زیر پا بگذارند و تنها حق را ملاک قرار دهند و از آمیختن نظرها و انتقادهای خود با حب و بغض[۸۶] و غرضهای شخصی[۸۷] بپرهیزند.
امامخمینی انتقاد ناسالم را انتقادی میدانست که از روی هوای نفس[۸۸] و همراه با غرضورزی و بزرگنمایی مشکلات کوچک[۸۹] باشد و هدفهایی همچون توطئهچینی،[۹۰] انتقامجویی،[۹۱] پردهدری،[۹۲] تحقیر،[۹۳] و اختلافانگیزی و هتک حرمت[۹۴] را دنبال کند.
از سوی دیگر، آثار و فواید نقد و انتقاد از نگاه امامخمینی را میتوان به دو دسته عمومی و شخصی تقسیم کرد. ایشان در مقام برشماری آثار عمومی انتقاد، از اصلاح[۹۵] رشد، تعالی،[۹۶] سعادتمندی جامعه[۹۷] و سامانیافتن امور سیاسی کشور[۹۸] یاد کرده و در مقام توجه به آثار و فواید شخصی انتقاد، از برطرفشدن عیبهای شخصِ نقدشده یاد کرده و حتی عیبجویی و شایعهپراکنیها را مانند عمل جراحیِ دردناکی معرفی میکرد که سبب سلامت بیمار میشود.[۹۹] به باور ایشان انتقاد از فردی، به منزله ابراز دوستی در حق وی و مایه رشد و اصلاح اوست؛ با این وجود حتی دشمنانی که با عیبجویی در صدد دشمنی هستند، ناخواسته به اصلاح انسان کمک کرده و در حق انسان دوستی میکنند.[۱۰۰] ایشان حتی بر آن بود که برای یافتن عیبهای خود باید به سراغ دشمن رفت که اشکالها را بهتر میبیند و بیملاحظه بازگو میکند، نه دوستی که به جای انتقاد بهحق، زبان به تملق و ستایش نابهجا میگشاید که از نگاه ایشان زبان شیطانی است و چنین دوستانی، دشمنان واقعی انساناند.[۱۰۱]
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۳/۴۲۵.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۲۹۶۵.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ۱/۳۶۵.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۵۹۱.
- ↑ اسلامی، حکومت دینی، ۱۲.
- ↑ اسلامپور، انتقاد و انتقادپذیری از نگاه اسلام، ۹۰.
- ↑ توبه، ۷۱.
- ↑ توبه، ۶۷.
- ↑ آل عمران، ۱۰۴.
- ↑ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ۱/۹۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۱/۱۹۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۶۳۹؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۸/۳۲۹.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۷۱/۲۳۳.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۴۱۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۰۳.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۶۸.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۰۷، ۳۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۷.
- ↑ اسلامی، حکومت دینی، ۷.
- ↑ اسلامی، حکومت دینی، ۱۷.
- ↑ سعدی، کلیات سعدی، ۱۶۱.
- ↑ مولانا، مثنوی معنوی، ۲/۵۵۱.
- ↑ ملکزاده، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت، ۱۱۷.
- ↑ خواجهنصیر طوسی، اخلاق ناصری، ۲۷۱.
- ↑ نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، ۴۵–۴۸.
- ↑ طباطبایی، روابط اجتماعی در اسلام، ۱۲۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۷۵۷.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۷/۲۳۵.
- ↑ مطهری، یادداشتها، ۱/۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۶/۴۷۰.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۱/۱۹۱.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۲۹۵.
- ↑ ← اسفندیاری، پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری آیتالله سیدمحمود طالقانی، ۴۰۰.
- ↑ ←حسینی بهشتی، شناخت اندیشههای اجتماعی، ۲۳۶.
- ↑ حسینی بهشتی، شناخت اندیشههای اجتماعی، ۲۴۰.
- ↑ حسینی بهشتی، شناخت اندیشههای اجتماعی، ۲۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۱۲ و ۱۴/۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱ و ۱۴/۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱.
- ↑ آوری، تاریخ ایران دوره پهلوی از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، ۲/۱۰۶–۱۰۹.
- ↑ فالاچی، گفتگوهای اوریانا فالاچی با محمدرضا پهلوی، ۲۰۰–۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۹.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۵۳–۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۱۲.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۳۹–۴۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۵۳–۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۰–۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۱۹–۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۷۵–۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۹.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۹۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۲–۲۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۱۲.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۰.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۳۹.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول (ص)، ۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۹۳.
- ↑ اسلامی، حکومت دینی، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۹ و ۲۰/۱۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۸۳–۳۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱ و ۱۷/۴۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۸۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۶ و ۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۳ و ۲۱/۱۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۶–۵۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۷؛ ۱۹/۱۵۳ و ۲۰/۴۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۴۵–۱۴۶.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- آوری، پیتر و دیگران، تاریخ ایران دوره پهلوی از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول (ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکردار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اسفندیاری، محمد، پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری آیتالله سیدمحمود طالقانی، قم، صحیفه خرد، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- اسلامپور، عسکری، انتقاد و انتقادپذیری از نگاه اسلام، مجله مبلغان، شماره ۸۸، اسفند ۱۳۸۵ش.
- اسلامی، سیدحسن، امام، اخلاق و سیاست، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- اسلامی، سیدحسن، حکومت دینی و حق انتقاد، تهران، باز، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- حسینی بهشتی، سیدمحمد، شناخت اندیشههای اجتماعی، به کوشش صدیقه قاسمی، تهران، بقعه، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اخلاق ناصری، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- سعدی، مصلحالدینبنعبدالله، کلیات سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۶۵ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، روابط اجتماعی در اسلام، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش.
- فالاچی، اوریانا، گفتگوهای اوریانا فالاچی با محمدرضا پهلوی، ترجمه غلامرضا امامی، تهران، افق، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۵، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۶، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۷، تهران، صدرا، چاپ هفتم، ۱۳۸۴ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۱، تهران، صدرا، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۰ش.
- ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- مولانا، جلالالدین رومی، مثنوی معنوی، تصحیح عبدالکریم سروش، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
- نایینی، میرزامحمدحسین، تنبیه الامة و تنزیه المله، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
پیوند به بیرون
سیدمحمود طاهری، «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۳۱۳–۳۱۸.