محمدرضا قمشه‌ای

از ویکی امام خمینی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۰ توسط P.mahdi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''محمدرضا قمشه‌ای''': یکی از عرفای بزرگ اسلامی در قرن سیزدهم قمری آقامحمدرضا قمشه‌ای فرزند ابوالقاسم قمشه‌ای، عارفی حکیم بود و در سال ۱۲۴۱ق/ ۱۲۰۴ش هجری در قمشه اصفهان زاده شد و در سال ۱۳۰۶ق/ ۱۲۶۸ش در دارالخلافه تهران درگذشت.<ref>اعتماد الس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

محمدرضا قمشه‌ای: یکی از عرفای بزرگ اسلامی در قرن سیزدهم قمری

آقامحمدرضا قمشه‌ای فرزند ابوالقاسم قمشه‌ای، عارفی حکیم بود و در سال ۱۲۴۱ق/ ۱۲۰۴ش هجری در قمشه اصفهان زاده شد و در سال ۱۳۰۶ق/ ۱۲۶۸ش در دارالخلافه تهران درگذشت.[۱] پدرش از فضلا و علمای قمشه بود. آقامحمدرضا عازم اصفهان شد و از محضر استادانی چون محمدجعفر لاهیجی لنگرودی شارح مشاعر، میرزاحسن نوری و سیدرضی لاریجانی مازندرانی، حکمت و عرفان آموخت. وی حوالی سال ۱۲۹۴ق برای شکایت از برخی خان‌ها به تهران رفته بود، ولی تقدیر وی، اقامت در تهران شد.[۲] این حکیم الهی از حکما و عرفای تهران است که سبک عرفانی و حکمی خاص خود را بر مبنای آثار ابن‌عربی و شارحانش و مکتب صدرایی قرار داده است. وی انتقال‌دهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزه تهران بود.[۳]

قمشه‌ای در عرفان، پس از پیروان ابن‌عربی نظیر قونوی و کاشانی و قیصری سرآمد بود و بر برخی عارفان، مانند جامی و امثال او رجحان دارد. وی نمونه‌ای از قدما و محققان در عرفان بود و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهی از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر پیروان بزرگ ابن‌عربی رجحان دارد و در جامعیت میان مسائل کشفی و حکمت نظری، بر تمامی شارحان ابن‌عربی مقدم است.[۴] قمشه‌ای شاگردان بسیاری تربیت کرد؛ ازجمله میرزاهاشم اشکوری، حسن کرمانشاهی، میرزاشهاب نیریزی، جهانگیرخان قشقائی، ملامحمد کاشانی اصفهانی و میرزاعلی‌اکبر یزدی قمی.[۵]

آثار و تألیفات

از عارف و حکیم قمشه‌ای، آثار بسیاری به جا مانده است و برخی از آنها عبارت‌اند از: رساله ولایت، رسالة فی الخلافة الکبری بعد رسول‌الله(ص)، رساله در شرح اسفار اربعه، حواشی براسفار، تعلیقات بر شواهد الربوبیه، حواشی بر مفتاح قونوی، حواشی بر تمهید القواعد، دیوان اشعار با تلخیص صهبا، حواشی بر فصوص الحکم، و حواشی متفرقه بر فصوص مقدمات قیصری.[۶]

نگاه و نقد امام‌خمینی

امام‌خمینی از قمشه‌ای به «شیخ مشایخنا» تعبیر کرده است[۷]؛ زیرا میرزاهاشم اشکوری شاگرد قمشه‌ای است و شاه‌آبادی شاگرد اشکوری است و امام‌خمینی شاگرد شاه‌آبادی است. امام‌خمینی را می‌توان در امتداد مکتب تهران دانست؛ زیرا ایشان در آثار عرفانی خود کاملاً تحت تأثیر استادان تهرانی خود به ویژه شاه‌آبادی است و دو اثر اصلی ایشان در عرفان نظری یعنی شرح دعاء السحر و مصباح الهدایه با آثار آقامحمدرضا قمشه‌ای شباهت معنایی دارد؛ چنان‌که آرای سلوکی (عرفان عملی) و تعلیقات ایشان بر فصوص الحکم قیصری و مصباح الانس به‌طور کامل متأثر از آقامحمدرضا قمشه‌ای و استاد خود شاه‌آبادی و ناظر بر آنان است.[۸]

ایشان در مباحث عرفانی بسیار از قمشه‌ای متأثر است؛ چنان‌که در بحث وحدت وجود، قائل به وحدت اطلاقی وجود می‌باشد[۹] (ببینید: وحدت وجود)؛ همچنین در بحث ولایت همسو با وی[۱۰] ولایت را به معنای قرب گرفته و آن را بر دو نوع مطلقه و مقیده تقسیم کرده است[۱۱]؛ همچنین مانند قمشه‌ای و شاه‌آبادی اسم‌الله اعظم را ربّ عین ثابت محمدی می‌داند که مفتاح مفاتیح دیگر خزائن الهی و کنوز مخفی ربانی است[۱۲] (ببینید: اسم اعظم) امام‌خمینی برخی مبانی قمشه‌ای را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:

اعیان ثابته و موضوع تعین

قمشه‌ای در تقریر خاصی از خلافت انسان و حقیقت انسانی در عالم عین و خارج از صقع ربوبی، از تنظیر و قیاس «رابطه اسم و عین ثابت» با «رابطه وجود و ماهیت» و نیز قاعده «الشیء یفعل بتعیّنه» بهره برده است و معتقد است از آنجاکه اسم اعظم همه اسمای دیگر را پدیدمی‌آورد و اسم اعظم با عین ثابت خود متحد است، پس اسم اعظم با تعین خود، یعنی حقیقت انسان کامل، همه اسما و اعیان را پدیدمی‌آورد؛ از این‌رو اسم «الله» با تعین خود، تمامی عالم را پدیدآورده است؛ بنابراین، عالم منسوب به عین ثابت انسان کامل است. بر این اساس، خلافت در نشئه عینی به انسان اختصاص دارد؛ زیرا اسم اعظم «الله» باید به تعین خود یا عین ثابت خود، یعنی حقیقت انسانی در نشئه خارجی عمل کند.[۱۳]

اما به اعتقاد امام‌خمینی، نمی‌توان نسبت اعیان به اسما را همچون نسبت ماهیت به وجود دانست و این قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا نسبت اعیان به اسما و ذات حق، نسبت ناقص به تام است که ناقص محو در تام است و حجابی برای ذات و اسما نخواهند بود؛ بر خلاف ماهیت که چنین نسبتی با وجود ندارد، بلکه ماهیت هویت حدی و فقری است و وجود دارایی است؛ پس نسبت ناقص به تام برقرار نیست. افزون بر این، مسئله در اعیان ثابته آن‌گونه که قمشه‌ای گفته، نیست؛ زیرا منسوب‌بودن آثار به ماهیت یا با نظر وحدت در کثرت است و اینکه وجود در عین منزه‌بودنش از تعینات در آنها ظاهر است، بلکه همه اشیاست.[۱۴] اگر مراد قمشه‌ای این باشد که خداوند متعال به ذات خود و بدون تعین اسمائی و اعیانی اثر نمی‌کند، این سخن حق است؛ زیرا ذات از حیث ذات هیچ نسبتی با اشیا ندارد[۱۵]؛ اما این سخن به معنای نفی انتساب اثر به متعین نیست و نباید اثرگذاری ذات را نادیده گرفت، بلکه به سبب ذاتی‌بودن ظهور، فعل در حقیقت منسوب به متعین است نه تعین[۱۶]؛ اما اگر مراد وی این باشد که خود تعین، فاعل و مؤثر است، این سخن هیچ وجه صحیحی ندارد؛ زیرا فاعلی ورای حق‌تعالی وجود ندارد؛ «لامؤثر فی الوجود الا الله»، و اگر مراد وی آن است که تعین، ابزار برای متعین است تا با آن اثر کند، یعنی عین ثابت «الله» ابزاری برای اسم «الله» در تأثیرگذاری باشد، پذیرش این معنا نیز موجب نفی انتساب اثر به متعین نخواهد بود.[۱۷]

بنابر نظر امام‌خمینی، ذات در تعینات اسمائی بر اعیان ثابته تجلی می‌کند و اسما نیز در لباس اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی می‌کنند؛ اما به سبب عدم حجاب ذات و خلق و صفای آینه‌های اسمائی و اعیانی و اندکاک و محوشدن آنها در حق‌تعالی، ظهور و تجلی حق‌تعالی در آنها ذاتی است و خداوند شریکی در اله‌بودن و الوهیت خود ندارد.[۱۸]

اسفار اربعه

ازجمله بحث‌های عرفان عملی، سلوک و سفرهای باطنی سالک است که اهل معرفت چهار سفر برای رهروان مسیر حق بیان کرده‌اند، و آنچه قمشه‌ای دربارهٔ اسفار اربعه نگاشته و امام‌خمینی آنها را در آثار خویش نقل و بررسی کرده است، تقریباً اوج اندیشه‌های عرفانی مکتب ابن‌عربی در این عرصه است.

این سفرها بنابر نظر قمشه‌ای عبارت‌اند از:

  1. سفر از خلق به حق: در این سفر، رجوع سالک به حق مطلق است که به مرتبه محو و فنا می‌رسد.[۱۹] بنابر نظر امام‌خمینی، سفر اول، سفر از خلق به سوی حق مقید است و هنوز سالک در قید کثرات است و حق را در مظاهر کثرات مشاهده می‌کند.[۲۰]
  2. سفر از حق به سوی حق بالحق: سالک پس از پایان سفر اول و رسیدن به مقام فنا، وجودی حقانی یافته، برای رسیدن به کمالات اسمائی شروع به سفر در صقع ربوبی می‌کند.[۲۱] بنابر نظر امام‌خمینی، سالک در این سفر از حق مقید به حق مطلق در حرکت است و مقام وحدانیت برای او تجلی کرده، قیامت کبرای او برپا می‌شود و اگر طی این دو سفر، از انانیت سالک چیز باقی باشد، شطحیات از او سر می‌زند که از نقصان سلوک او حکایت دارد.[۲۲]
  3. سفر از حق به سوی خلق بالحق: بنابر نظر قمشه‌ای، سالک در این سفر در عوالم سه‌گانه (جبروت، ملکوت، ناسوت) سیر می‌کند و به مقام صحو تام می‌رسد.[۲۳] بنابر نظر امام‌خمینی، این سفر رجوع از مقام احدیت جمع به مرتبه اعیان ثابته است.[۲۴]
  4. سفر از خلق به خلق بالحق: سالک در این سفر حقانی شده، به آثار و منافع و لوازم خلایق پی می‌برد و چگونگی رجوع خلایق به خداوند را در می‌یابد.[۲۵] امام‌خمینی این سفر را سفر از خلق حقی به خلق خارجی می‌داند؛ یعنی از حضرت اعیان ثابته شروع می‌شود و به سوی خلق و اعیان خارجی ادامه می‌یابد. در این سفر، سالک به مقام نبوت تشریعی می‌رسد[۲۶] (ببینید: اسفار اربعه).
  1. اعتماد السلطنه، المآثر و الآثار، ۲۱۵–۲۱۷؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۱۵۵.
  2. شیرازی، طرائق الحقایق، ۳/۵۰۸؛ صدوقی‌سها، تاریخ حکما و عرفانی متأخر، ۲۶۵؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۱۵۵.
  3. صدوقی‌سها، تاریخ حکما و عرفانی متأخر، ۲۶۵.
  4. آشتیانی، مقدمه سه رساله فلسفی، ۲۴؛ آشتیانی، مقدمه الشواهد الربوبیه، ۹۶–۹۸.
  5. یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۱۵۸.
  6. آقابزرگ، الذریعة، ۶/۲۰، ۴۹، ۱۲۶ و ۲۳۸؛ ← قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۴۶–۴۷.
  7. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۷ و ۸۷.
  8. شیخ، مکتب حکمی تهران و عرفان اسلامی، ۱۵۵.
  9. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴؛ شیخ، مکتب حکمی تهران و عرفان اسلامی، ۲۳۳ و ۲۳۴.
  10. قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۱۱۱–۱۱۳؛ شیخ، مکتب حکمی تهران و عرفان اسلامی، ۲۳۹.
  11. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۶؛ امام‌خمینی، دعاءالسحر، ۱۸.
  12. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۳۰؛ شیخ، مکتب حکمی تهران و عرفان اسلامی، ۲۵۱.
  13. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۷؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۲/۲۱۶.
  14. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۸؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۲/۲۲۳.
  15. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۸؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۲/۲۲۴–۲۲۵.
  16. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۸.
  17. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۸؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۲/۲۲۴–۲۲۵.
  18. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۹؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۲/۲۲۵.
  19. قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۲۰۹–۲۱۰.
  20. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۸.
  21. قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۲۱۰–۲۱۱.
  22. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۸.
  23. قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۲۱۱.
  24. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۸–۸۹.
  25. قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۲۱۱–۲۱۳.
  26. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۹–۹۰.