تناسخ ملکی
تناسخ ملکی، به معنای انتقال نفس در این دنیا از بدنی به بدن دیگر انسانی یا حیوانی یا نباتی میباشد. امامخمینی در آثار خویش با رویکرد فلسفی به بحث از تناسخ ملکی، اقسام و شبهات در این زمینه پرداخته و با براهین عقلی این نوع تناسخ را باطل کرده است.
اهمیت و جایگاه تناسخ مُلکی
تناسخ ملکی در اصطلاح فلسفی و کلامی انتقال نفس در این دنیا از بدنی به بدن دیگر است.[۱] بحث از تناسخ مُلکی در میان مذاهب و ادیان مختلف جایگاه و اهمیت فراوانی داشته و زیر بنای آیین بودایی و برهمایی را تشکیل میدهد. حکمای الهی و متکلمان اسلامی تناسخ مُلکی را با عقاید ادیان الهی به ویژه اعتقاد به معاد ناسازگار دانستهاند و به بطلال تناسخ مُلکی و کفرآمیزبودن آن پرداختهاند.[۲] امامخمینی نیز در آثار خویش با رویکرد فلسفی و با توجه به مبانی حکمت صدرایی به بحث از تناسخ ملکی، اقسام آن و شبهات در این زمینه پرداخته و با براهین عقلی ادله اهل تناسخ مُلکی را باطل کرده است.[۳]
تقریر تناسخ مُلکی
تناسخ مُلکی در نگاه حکمای الهی عبارت است از انتقال نفس در این دنیا، از بدن خود به بدن دیگری که بر دو قسم میباشد:
تناسخ مُلکی مطلق
این نوع تناسخ مُلکی در همین دنیا نفس از بدن اولی به بدن دومی و از بدن دومی به بدن سومی منتقل میشود، به طوری که این جریان بیوقفه و برای همیشه ادامه مییابد. بدنی که نفس به آن منتقل میشود ممکن است بدن انسان حیوان و یا گیاه باشد. خصوصیت اصلی این تناسخ مطلق آن است که هیچ گاه پایان نمیپذیرد.[۴] امامخمینی در تقریر تناسخ مُلکی مطلق معتقد است، در این نوع تناسخ، نفوس انسانی که از بدن خارج شدهاند، همیشه بین ابدان حیوانات در دَوَران هستند. ایشان با توصیف اینکه این نوع تناسخ مُلکی در نهایت ضعف و سخافت است و بیاعتبار است، در بطلان آن میگوید، در باطل بودن این نوع تناسخ و همین کفایت میکند که نفوس انسانی به یک نوعی به قسر دائم از وصول به غایت خود و حرکت به آمال خود بینصیب و بیبهره میشوند، در حالی که در دستگاه عنایت و حکمت الهی، توجیهی ندارد؛ زیرا غیرممکن است فعل لغوی از مبداً اعلی و حکیم صادر شود مضافاً اینکه هیچ موجودی در این نظام اکمل خلق نمیشود مگر اینکه علت غایی دارد که به سوی او میرود.[۵]
تناسخ محدود
در مقابل تناسخ مطلق، تناسخ محدود قرار دارد که در آن فقط برخی از نفوس به ابدان انسان، حیوان و گیاه منتقل میشوند. بنابراین، خصوصیت اصلی این نوع تناسخ آن است که انتقال نفس به بدن دیگری، به بعضی از نفوس اختصاص دارد. ویژگی دیگر آن این است که این نوع تناسخ همانطور که از نظر افراد محدود است، از نظر زمان نیز محدودیت دارد؛ زیرا نفس سرانجام به مرحلهای خواهد رسید که دیگر به بدن منتقل نخواهد شد، بلکه به عالم تجرد میپیوندد.[۶] این نوع تناسخ به دو صورت نزولی و صعودی قابل تصویر است:
- تناسخ نزولی؛ به این معناست که نفوس انسانهایی که کامل شدهاند، با وجود اختلافاتی که دارند بعد از مفارقت از بدن، به بدنهای نازلتر منتقل میشوند که به نحو نسخ، مسخ، فسخ و رسخ صورت میگیرد.[۷]
- امامخمینی در تبیین تناسخ نزولی معتقد است افرادی مانند یوذاسف هندی، انسان را باب الابواب میداند و از آنجا که انسان از همه موجودات طبیعی به مبادی عالی نزدیکتر است، فیض را به خود جلب میکند. حال اگر این انسان شقی شد و ملکات رذیله را کسب کرد، بعد از مرگ روح او نزول میکند و داخل در جسم حیوانی شده و مسخ میشود و همین طور نزول میکند تا برسد به جماد.[۸]
- تناسخ صعودی؛ به این معناست که نفس نباتی به حیوان و از حیوان به انسان انتقال یابد. اهل تناسخ معتقدند، در روند تکامل موجودات روحها و نفسهایی وجود دارند که در مراتب طبیعت در گردش هستند. با متلاشی شدن یک جماد، مثل سنگ، روح محدود شده در آن، به شرط حفظ شرایط کمالی در همان سنگ، مستحق تحسین و تشویق میگردد و به عنوان روح یک گیاه، به تکامل میرسد. همین روند تکامل و تشویق در گیاهان و نفسهای گیاهی نیز جریان دارد تا به سرحد حیوانی و انسانی میرسد. این نوع از انتقال نفس، تناسخ صعودی است.[۹]
به اعتقاد امامخمینی کسانی که تناسخ را صعودی میدانند؛ بر این باورند که نفس در ابتدا به بدنی که استعداد بیشتری برای حیات دارد، افاضه میشود و چون نفس در ابتدای افاضه، ضعیف و نیازمند به بدنی ساده و هم سنخ با خود مانند نبات است، از این جهت، اول در نبات حلول کرده و از نباتی به نبات کاملتر منتقل میشود، پس از آن، به بدن حیواتی و سپس به بدن انسانی تعلق میگیرد و این سیر ادامه دارد تا به تجرد محض برسد. امامخمینی این قسم از تناسخ محدود را در آثار خویش باطل میداند.[۱۰]
تناسخ انسانهای متوسط
برخی حکمای مشاء و اشراق درباره نفوس متوسط مانند اطفال، بُله، نفوس ساذج و اشقیا که به کمال لایق جسمی نرسیدهاند تا روحشان نیز به سعادت یا شقاوت برسد، نظریهای دارند که در تحلیل خودشان دارای دو شق است. در یک شقّ، تناسخ محال و در شقّی دیگری قابل قبول و آن اینکه این نفوس به وسیله اجرام فلکی استعدادهای خود را به ظهور میرسانند.[۱۱] بر این نظریه چند اشکال شده است، از جمله اینکه پایه و اساس این مطلب همان تناسخ صعودی ملکی است و همان دلیل ابطال تناسخ مُلکی، این نظریه را هم باطل میکند، مضافاً اینکه، همین پیش فرض نادرست فلاسفه مشاء و اشراق درباره افلاک میباشد، آنان مدعی بودند که افلاک جرم و طبیعتی مجزا از جرم و طبیعت زمینی دارند، در حالی که مدعا نادرست است؛ ازاینرو، نظریه مشاء که میگفتند نفوس متوسط به اجرام فلکی ملحق میشوند و بعد از مدتی به کمال میرسند، نادرست است.[۱۲]
امامخمینی نیز در ردّ این نظریه معتقد است از آنجا که حکمای مشاء و اشراق قوای حواس باطنی را مادی میدانستند و نتوانستند عالم برزخ را اثبات کنند، قائل شدند که نفوس افرادی که به کمال عقلی نرسیدهاند، پس از مرگ به جرمی از اجرام فلکی ملحق میشوند. چنانچه شیخ اشراق محل نفوس اشیا را تحت فلک قمر و فوق کره آتش میداند. به باور امامخمینی عدم اطلاع بر تجرد نفس این محذورات را ایجاد نموده است.[۱۳] امام با تاکید بر این نکته که نفس انسانی که صورت برای بدن محسوب میشود، با حرکت جوهری رو به تجرد و استقلال میرود و به هنگام مرگ و جدایی از بدن به استقلال رسیده، از جسم بینیاز میشود؛ محال است پس از این بینیازی، دوباره به جسم و بدن بازگردد.
فرق رجعت با تناسخ مُلکی
براساس روایات مختلف، مذهب تشیع به رجعت اعتقاد دارد، برخی به اشتباه رجعت را با تناسخ یکی دانسته و شیعه را قائل به تناسخ میدانند، در حالی که رجعت در چند نکته با تناسخ ملکی تفاوت دارد که مهمترین آنها عبارتند از: عدم قطع علقه نفس از بدن؛ این دیدگاه معتقد است با مرگ علاقه نفس از بدن خود به طور کامل قطع نمیشود. آنان علاقه دیدار ارواح انسانهای مرده از خانوادههایشان را یکی از ادلههای ادعای فوق یاد میکنند. بر این اساس، در واقع انفصال مطلق نفس از بدن و عالم ماده تحقق نمییابد؛ ازاینرو، تعلق دوباره و کامل نفس به بدن خویش ممکن است و از مقوله تعلق نفس به بدن بیگانه نیست تا محذور تناسخ لازم آید.[۱۴]
امامخمینی نیز در بیان تفاوت رجعت با تناسخ معتقد است تعلق نفس به بدن بعد از مرگ با بدن بیگانه نیست تا تناسخ مُلکی لازم آید، ایشان در تاکید این مطلب به دیدگاه میرداماد در سرّ اموات مبنی بر بقای علاقه روح به بدن پس از مرگ، اشاره میکند. ازاینرو، تناسخ محال، تعلق نفس به بدن سابق خود نیست، بلکه به بدن بیگانه است که این قسم از تناسخ در رجعت جاری نمیباشد.[۱۵]
پانویس
- ↑ سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۲، ص۲۱۶-221؛ ملاصدرا، الحكمة المتعالیه، ج9، ص8؛ المظاهر الالهیة، ص۹۰؛ مینایی، تناسخ، ص۸۶.
- ↑ ابنحزم اندلسی، الفصل، ج۱، ص۱۱۰؛ ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ص۳۹-۴۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص۲۹-۳۴؛ ملاصدرا، الحكمة المتعالیه، ج۹، ص۸-۱۲؛ ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۰۵؛ صدوق، الاعتقادات، ج۱، ص۶۳؛ ذهنی، تناسخ در جهان اسلام، ص۱۸۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲ و ۲۲۱؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۳۸۸-۳۹۰؛ تعلیقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الأنس، ص۱۷۴-۱۷۵.
- ↑ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۳۸۳؛ الشواهد الربوبیه، ص۲۳۷-۲۳۸؛ حلی، کشف المراد، ص۱۹۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۲۷۸؛ سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۷۹۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۳؛ صاحبی، حکمت معنوی ص۶۳۸-۶۳۹.
- ↑ سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۷۹۷.
- ↑ قطبالدین شیرازی، شرح حكمة الاشراق، ص۴۵۸-۴۶۳؛ ملاصدرا، الحكمة المتعالیه،ج۹، ص۲۶-۲۸؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۵، ص۲۱۷؛ اسرار الحكم، ص۳۷۵-۳۷۷؛ اردکانی، مرآت الاکوان، ص۵۴۲-۵۴۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۴؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۶۳۹-۶۴۰.
- ↑ ملاصدرا، الحكمة المتعالیه، ج۹، ص۸ و ۵۳؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمت الاشراق، ص۴۶۲؛ سبزواری، اسرار الحکم، ص۲۹۳؛ سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۷۹۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۶، ۲۴۴-۲۴۷؛ صاحبی، حکمت معنوى، ص۶۴۰-۶۴۱.
- ↑ ابنسینا، الشفاء الالهیات، ص۴۳۱؛ طوسی، شرح الاشارات و شرح التنبیهات، ج۳، ص۳۵۵؛ سهرودی، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۸۹.
- ↑ سبزواری، شرح المنظومه، ج۴، ص۲۶۱-۲۶۲؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۴۶۵-۴۶۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۳۳، ۱۷۰ و ۲۴۲-۲۴۷؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۶۴۷.
- ↑ طباطبائی، انسان از آغاز تا انجام، ص۸۸؛ قراملکی، پاسخ به شبهات کلامی، ص۷۴-۷۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات على شرح فصوص الحکم ومصباح الأنس، ص۱۷۴-۱۷۵؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۶۵۵-۶۵۶.
منابع
- ابنحزم اندلسی، الفصل فی الملل و الاهداء والنحل، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
- ابنسینا، حسینبن عبدالله، الهیات الشفاء، قم، مکتبة المرعشی، ۱۴۰۴ق.
- ابوریحان بیرونی، محمدبناحمد، تحقیق ماللهند، تهران، سورا، ۱۴۰۱ش.
- اردکانی، احمدبنمحمد، مرآت الاکوان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس، قم، پاسدار اسلام، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۷ش.
- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، قم، نشر طه، ۱۳۷۹ش.
- حلّی، حسنبنیوسف، کشف المراد، قم، نشر جامعه مدرسین، ۱۴۲۵ق.
- ذھنی، عباسی، تناسخ در جهان اسلام، تهران، دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۷ش.
- سبحانی، جعفر، الالهیات و معارف اسلامی، قم، مؤسسه امام صادق، ۱۳۸۲ش.
- سبزواری، ملاهادی اسرار الحکم، تهران، نشر مولی، ۱۳۹۶ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تصحیح طالبی، نشر ناب، ۱۴۲۲ق.
- سهروردی، شهابالدّین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ش.
- صاحبی، باقر، حکمت معنوی، تهران، نشر عروج، ۱۴۰۱ش.
- صدوق، محمدبنعلى، الاعتقادات، قم، المؤتمر العالمی، ۱۴۱۳ق.
- طوسی، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغة، ۱۳۷۵ش.
- قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حكمة الاشراق، تهران، نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفاء، ۱۴۰۴ق.
- ملاصدرا محمدبنابراهيم، الشواهد الربوبيه فى المناهج السلوکیه، تصحيح سيدجلال آشتیانی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحكمة المتعاليه فی الاسفار العقلية الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مظاهر الهیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، انتشارات مولی، ۱۳۶۱ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهيم، مبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، ۱۳۵۴ش.
- مینایی، فاطمه، تناسخ، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۴ش.
نویسنده: باقر صاحبی