دین: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''دین'''، مجموعه باورهای قلبی، احکام عملی و اوصاف نفسانی از جانب خداوند برای سعادت و هدایت انسان. == مفهومشناسی == دین به معنای جزا،<ref>فراهیدی، ۸/۷۲؛ جوهری، ۵/۲۱۱۸.</ref> حساب<ref>ابنمنظور، ۱۳/۱۶۹.</ref> و اطاعت و انقیاد<ref>ابنفارس، ۲/۳۱۹.</ref> اس...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۰
دین، مجموعه باورهای قلبی، احکام عملی و اوصاف نفسانی از جانب خداوند برای سعادت و هدایت انسان.
مفهومشناسی
دین به معنای جزا،[۱] حساب[۲] و اطاعت و انقیاد[۳] است و به صورت استعاره در معنای شریعت به کار میرود.[۴] دین به معنای کلی به مجموعه اعتقادات و اعمالی گفته میشود که افراد از آن پیروی میکنند.[۵] نیز دین در ادیان ابراهیمی به سنت و طریق الهی و مطلق شرایعی گفته میشود که خداوند به واسطه پیامبران(ع) برای بشر فرستادهاست[۶] و بندگان با پیروی از آن به عبودیت و به انجام آن قیام میکنند.[۷] برخی دین را در معنایی عامتر، مجموعهای از باورها، اعمال، شعائر و آموزهها میدانند که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کردهاند؛[۸] چنانکه دین به معنای خاص در ادبیات رایج مسلمانان در دین اسلام به کار میرود.[۹] (ببینید: اسلام) دین در نگاه امامخمینی، قانون بزرگ خداوند است که برای هدایت و تعالی انسان و نظم در حیات دنیوی و اداره نظام اجتماعی و حکومتی آمدهاست.[۱۰] ایشان دینشناس را کسی میداند که از جهاتِ متعدد دین از عقاید، قوانین و نظامهای اجتماعی و سیاسی آگاه باشد.[۱۱]
الفاظ مرتبط با دین، شریعت، ملت و مذهب است. واژه دین به این جهت به کار میرود که جزا بر آن مترتب میشود؛[۱۲] اما شریعت به راهی گفته میشود که انسان را به زلال حیات ابدی و سعادت اخروی میرساند.[۱۳] ملت در اصل به معنای دین و شریعت است[۱۴] و هنگامی که به همراه دین بیاید، به مجموعه ادیان توحیدی گفته میشود؛ از این جهت به پیروان ادیان توحیدی ملیین گفته میشود.[۱۵] مذهب گاه به معنای دین[۱۶] و گاه درباره دستهها و شاخههای یک دین به کار میرود؛[۱۷] چنانکه در معنایی خاصتر چیزی است که شخص به اجتهاد خود از دین، به آن رسیدهاست.[۱۸]
پیشینه
دین امری فطری است و ریشه در نهاد آدمی دارد.[۱۹] همه ادیان به هر بیانی که باشد در این امر اتفاق نظر دارند که انسان در ذات خود مستقل نیست و زندگی او به صورت اساسی به موجودی که علت ایجاد عالم و آفریننده آن است یا قوای موجود در طبیعت، وابسته است.[۲۰] از این جهت در طول تاریخ در تمامی فرهنگها و اقوام مختلف شکلی از دین وجود داشتهاست.[۲۱] دین در تاریخ بشر دارای اهمیت زیادی است و در همه سرزمینها تأثیر چشمگیری بر جوامع انسانی و رفتار و زندگی آنان داشتهاست و همواره در زندگی بشر یکی از عوامل تعیینکننده و نقشآفرین در تحولات فرهنگی و تکامل جامعه بودهاست که همه ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار دادهاست.[۲۲]
از دیدگاه ادیان الهی، یکتاپرستی، نخستین دین و حضرت آدم(ع) نخستین پیامبر روی زمین بوده[۲۳] و شرک و بتپرستی پس از آن به وجود آمد؛ چنانکه گروهی از افراد جاهل به منظور به دست آوردن حاجتهای خود و دفع حوادث ناگوار در برابر اسباب این حوادث خضوع کردند و آنها را معبود خود گرفتند.[۲۴] ازجمله، آنان برای تقرب به خداوند بزرگ، ارواح مجردی را واسطه میان خود و خداوند میدانستند که به یکی از ستارگان تعلق داشت و بتهایی را به شکل هیاکل ستارگان میساختند و آنها را میپرستیدند.[۲۵] بزرگترین ادیان در طول تاریخ، ادیان توحیدی و ابراهیمیاند که ریشه آنها در منطقه خاورمیانه بودهاست، مانند یهود، مسیحیت و اسلام. ازجمله بزرگترین ادیان غیر توحیدی، هندو، بودیسم و شینتو هستند.[۲۶]
در اسلام اصل ادیان الهی تأیید شدهاست و قرآن کریم در مواضعی با بیان عقاید این ادیان و شرایع چون شریعت نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) به بررسی و تطبیق میان عقاید مختلف پرداختهاست؛[۲۷] البته قرآن کریم از شریعتهای مختلف الهی یاد میکند و از آنها به عنوان ادیان نام نمیبرد و این فرهنگ خاص قرآن است که اصول دعوت همه انبیای الهی را یکی میداند و آن دین، واحد است و تنها دعوت انبیا(ع) در مسائل فرعی و بر اساس اقتضای زمان و محیط با یکدیگر تفاوت داشتهاست.[۲۸] در روایات نیز آموزههای متعددی از ادیان دیگر، مانند عقاید و برخی توصیههای اخلاقی انبیای الهی بیان شدهاست.[۲۹]
متکلمان اسلامی در آثار خود به بررسی عقاید و فرقههای ادیان الهی پرداختهاند.[۳۰] شناخت تطبیقی ادیان و رویکرد نقد تاریخی و نگارش ردیه بر دیگر ادیان و مذاهب، سابقه طولانی دارد. از قرن دوم هجری با ترجمه کتابهای فراوان از ادیان دیگر، متکلمان اسلامی مباحث فراوانی در اثبات حقانیت اسلام و رد مذاهب دیگر مطرح کردند و کتابهایی در زمینههای دینشناسی تطبیقی نگاشتند.[۳۱] از نخستین کسانی که به بحث تطبیقی ادیان پرداخته علیبنالحسین مسعودی (م۳۳۴ق) در کتاب الابانة عن اصول الدیانه و محمدبنحسن نوبختی (م۳۱۰) در کتاب الآراء و الدیانات است. عارفان نیز در بحث از دین به حقیقت آن پرداختهاند و حقیقت ادیان را واحد میدانند.[۳۲]
امامخمینی با شناختی جامع از دین و با نگاهی عقلانی ـ عرفانی به آن و با درکی تاریخی از نیازها و تحولات جامعه و الزامات زمان خود، به احیای نگرش دینی در تمام ابعاد حیات انسانی پرداختهاست. بر همین مبنا میتوان او را متفکری جامع دانست که دین را با نگرشی عقلانی و شهودی مطرح کردهاست.[۳۳] ایشان در تبیین مبانی و حقایق دینی کتابهای متعددی نوشتهاست؛ ازجمله در خصوص دفاع از حریم دین و پاسخ به شبهاتی که در زمینه دین مطرح شده بود، کتاب کشف اسرار را نگاشت. ایشان در آثار خود به ابعاد سیاسی ـ اجتماعی دین[۳۴] و طرح نظریه حکومت دینی و حکومت اسلامی با عنوان«ولایت فقیه»[۳۵] پرداختهاست و در پیام به میخائیل گورباچف[۳۶] و در وصیتنامه الهیسیاسی خود در شناخت دین به ابعاد اجتماعی، فلسفی و شهودی دین توجه داشتهاست.[۳۷] ایشان افزون بر تبیین دین، در ناحیه عمل نیز حکومتی دینی را در جامعه برپا کرد و رهبری حکومت اسلامی را بر پایه دین نهاد. (ببینید: حکومت اسلامی)
حقیقت دین
دین از دیدگاه اندیشمندان اسلامی یک طرح جامع، هماهنگ و منسجم است که هدف آن کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن خطوط اصلی و روشها، و بایدها و نبایدها، وسیلهها، نیازها و درمانها و مسئولیتها مشخص شدهاست.[۳۸] دین روش ویژهای برای چگونگی زندگی بشر دارد که مصالح دنیوی انسان را در جهت کمال اخروی و حیات ابدی او برآورده میسازد.[۳۹] ریشه ادیان آسمانی وحی است که از طریق پیامبران(ع) به بشر رسیدهاست و مجموعهای از معارف مربوط به مبداء و معاد و قوانین عبادی و اجتماعی را بیان کردهاست.[۴۰]
دینشناسان مسلمان، غالباً از منظر دروندینی و کلامی به تعریف دین پرداختهاند؛ در حالیکه دینشناسان غربی غالباً با نگاهی بروندینی آن را تعریف کردهاند؛ از اینرو تعریف دین در آثار آنان گرفتار پراکندگی و گوناگونی است. برخی اندیشمندان غربی دین را مجموعهای از باورها و اعمال انسان میدانند که اعتقاد به موجودی ماورای طبیعی دارند؛[۴۱] چنانکه برخی دین را مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات فردی و اجتماعی انسان شمردهاند که بر محور حقیقت غایی سامان یافتهاست. این حقیقت را میتوان بر حسب تفاوت ادیان با یکدیگر، واحد یا متکثر، متشخص یا نامتشخص، الهی یا غیر الهی و نظایر آن تقسیم کرد.[۴۲]
امامخمینی دین را مجموعه قوانین و دستورهایی میداند که خداوند تشریع کردهاست تا راههای هدایت را به انسان بفهماند و آنها را تحت نظم و انتظام درآورد.[۴۳] این دستورها برای آسایش و سعادت انسان است و وظیفه انسانسازی و پرورش انسان در همه ابعاد وجودی او را بر عهده دارد، بهخلاف ادیان غیر توحیدی که تمام تلاششان حفظ نظم دنیوی بشر است و به جهات معنوی کاری ندارند.[۴۴] به اعتقاد ایشان دین امری جامع و کامل است که به همه ابعاد زندگی بشر کار دارد.[۴۵] از این جهت ایشان معتقد است دین در تمامی ابعاد زندگی انسان تأثیرگذار است و میتواند در متن اداره جامعه وارد شود و آن را به پیشرفت برساند.[۴۶] ایشان تأکید کردهاست ماهیت دین، بر پایه توحید استوار است و توحید اساس دین و معارف آن را تشکیل میدهد.[۴۷] به نظر ایشان دین را دارای مراتبی است و کاملترین آن، دین اسلام است که مشتمل بر حقایق و معارفی است که در ادیان دیگر یافت نمیشود، مانند لطایف توحید و تجرید؛[۴۸] البته با آمدن دین کامل، پیروی از ادیان گذشته جایز نیست.[۴۹] امامخمینی مذهب شیعه را اصل حقیقت اسلام میداند که دارای عالیترین منابع معرفت دینی است و از دو منبع وحی و ولایت استفاده میکند؛ در حالیکه مذاهب دیگر منبع ولایت را ندارند.[۵۰]
ضرورت دین
انسان به حسب طبیعت خود موجودی مدنی و اجتماعی است و معاش و زندگانی او در تعامل و تبادل با انسانهای دیگر امکانپذیر است. از این جهت در این تعامل نیاز به قانونی دارد تا هرج و مرج پیش نیاید؛ زیرا هر انسانی به دنبال منافع و شهوات خود است و این سبب ظلم و تعدی بر حقوق دیگران میشود. این قانون باید قانونی کلی و قابل اجرا باشد و کسی آن را وضع کند که همه افراد از آن اطاعت کنند و مستحق اطاعت باشد. این قانون، دین و شارع آن حقتعالی است؛[۵۱] افزون بر اینکه انسان به شهادت تجربه و برهان، قابلیت و استعداد رسیدن به کمالات را داراست. خدای متعال نیز در رساندن فیض و بخشش عطایا کوتاهی ندارد و بر حسب استعداد هر انسان، کمالات مناسبی به او عطا میکند تا استعدادش به فعلیت برسد؛ بنابراین باید آیینی باشد که مردم را با وعد و وعید و ترس و نوید، به سعادت و جستجوی کمال راهنمایی کند و آن «دین» است.[۵۲] بر این اساس دین تأمینکننده نیازهای بشری است و جایگزینی هم ندارد. این تصور که با تمدن و پیشرفت، دیگر جایی برای دین نیست، امری نادرست است؛ زیرا امروزه این حقیقت آشکار شدهاست که پیشرفت علم و تمدن، نیاز بشر را به دین برای ساماندهی یک زندگی مطلوب رفع نمیکند؛ بنابراین بشر هم از لحاظ فردی و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است.[۵۳]
به اعتقاد امامخمینی انسان برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی، نیاز به قوانینی دارد که او را به این هدف برساند و این سعادت از راه قوانین بشری به دست نمیآید؛ زیرا غایت قوانین بشری نظم و انضباط و رفع هرج و مرج در حیات بشری است و برای انسانیت انسان و کمال و صفای او برنامهای ندارند؛ ولی ادیان الهی، سعادت فردی و اجتماعی و سعادت دنیوی و اخروی او را تأمین میکنند[۵۴] و از آنجا که انسان دارای درجات و مراتبی است که از عالم طبیعت تا اتصال به عالم الوهیت امتداد دارد، قانونگذار باید کسی باشد که به این درجات وجودی مطلع باشد و بتواند برای همه این درجات و ابعاد وجودی انسان قانون وضع کند؛[۵۵] همچنین قانونگذار باید از محدودیتهای بشری و طلب نفع و شهوتها برکنار باشد و حق خالقیت و مالکیت بر بندگان داشته باشد تا به حکم عقل قانون او نافذ و واجبالاطاعه باشد.[۵۶] افزون بر اینکه قوانین بشری نمیتوانند بهتنهایی نظم و حقوق بشر را حفظ کنند، مگر اینکه مجریان و حاکمان در جامعه به یک قدرت الهی معتقد باشند و خود را در مقابل آن مسئول بدانند و اگر ترس از مسئولیت روز جزا نباشد، بشر به هرج و مرج کشیده میشود و آنچه طبع سرکش انسان را کنترل میکند، دین است.[۵۷]
خاستگاه دین
اندیشمندان با گرایشهای دینی و غیر دینی به خاستگاه دین پرداختهاند و آرای مختلفی درباره آن مطرح کردهاند. اندیشمندان الهی منشأ دین را امری الهی و وحیانی میدانند که ریشه در فطرت انسان دارد.[۵۸] امامخمینی معتقد است از منظر جهانبینی توحیدی، پیدایش انسان با دینورزی همراه است و اصولاً دین در فطرت آدمی ریشه دارد؛[۵۹] زیرا انسان بر اساس فطرت خود طالب کمال مطلق است و اگر انسان به دنبال لذتها و جمال دنیوی میرود، به جهت خطای در تطبیق است و در تشخیص کمال مطلق به خطا رفتهاست،[۶۰] وگرنه عشق جبلّی انسان متوجه محبوب مطلق است؛ بنابراین فطرت انسان خداجوست و احکام فطرت از اموری است که هیچیک از افراد بشر در آن اختلاف ندارند. اگرچه بعضی از آن غافلاند، با تذکر و تنبه آن را تصدیق میکنند[۶۱] و گرایش غربیان به مذهب در عصر حاضر از اینرو است که آنان از پیشرویهای مادی سرخورده شدهاند و در تشخیص آن کمال مطلق به اشتباه رفتهاند و دریافتهاند که این پیشرفتها، چیزی نیست که برای بشر آرامش بیاورد، بلکه زندگی آنان را به نوعی تباه کردهاست.[۶۲]
اندیشمندان غیر الهی که برای باورهای دینی اصالت قائل نیستند، برخی خاستگاه پیدایش دین را توهمات و تخیلات بشر، جهل بشر به حوادث و رخدادهای عالم ماده یا خود و بیگانگی انسان از خود و داشتههای خود دانستهاند و برخی نیز دین را ناشی از گذار جامعه از شکل اولیه و تضاد طبقاتی دانستهاند و معتقدند دین ساخته طبقات حاکم است.[۶۳]
امامخمینی با تأکید بر نادرستی این نظریه که دین را حاکمان تأسیس کردهاند تا مردم را غافل از اعمال و غارتگریهای خود نگه دارند، خاطرنشان کردهاست تاریخ درباره انبیا(ع) برخلاف آن گواهی میدهد؛ چنانکه حضرت موسی(ع) بنیاسرائیل را علیه فرعون تجهیز کرد و حکومت او را ساقط ساخت. پیامبر اسلام(ص) نیز در برابر ثروتمندان و اشراف قریش ایستاد و مبارزه کرد و افرادی که در مدینه به همراه ایشان بودند، افراد بیبضاعت و فقیر جامعه بودند و پیامبر(ص) آنان را علیه قریش بسیج کرد و این نشان میدهد ادیان الهی در طول تاریخ در مقابل ظالمان و زورگویان بودهاند.[۶۴]
اقسام ادیان
ادیان از جنبههای مختلف دستهبندی شدهاند، مانند ادیان شرقی و غربی، ادیان ابتدایی و پیشرفته و ادیان سامی، آریایی و خاور دور. همچنین ادیان به دو قسم توحیدی و غیر توحیدی تقسیم میشوند. مجموعه ادیان توحیدی شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام و نیز (طبق یک نظر) زرتشت است[۶۵] که در آموزههای خود به سه اصل توحید، نبوت و معاد قائلاند؛ ولی ادیان غیر توحیدی مانند ادیان هندوئیسم، بودیسم و شینتو هیچیک از این سه اصل را قبول ندارند و در مقابل توحید، به چندگانهپرستی و شرک و در مقابل نبوت به حکمت و در مقابل معاد قائل به تناسخاند.[۶۶] پیروان ادیان توحیدی غیر از اسلام که صاحب کتاباند، اهل کتاب خوانده میشوند.[۶۷] این اصطلاح فقهی برای نخستین بار و به فراوانی در قرآن آمدهاست. این گروه در بسیاری موارد در مقابل مشرکان ذکر شدهاند.[۶۸] امامخمینی با تقسیم ادیان به توحیدی و غیر توحیدی، از ادیان یهودیت، مسیحیت، و زرتشت و عقاید آنان بحث کردهاست. قرآن کریم با تأیید ادیان توحیدی و فرستادن انبیایی همچون ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع)[۶۹] به تحریف بعضی از حقایق و معارف در این ادیان به دست پیروانشان اشاره کردهاست.[۷۰] دین اسلام به پیروان ادیان آسمانی به دیده احترام مینگرد[۷۱] و به آنان اجازه دادهاست با پیمان اهل ذمه در سرزمین اسلامی زندگی کنند.[۷۲] (ببینید: اهل کتاب(۱))
ادیان غیر توحیدی با وجود پراکندگی، در بعضی از باورها اشتراک دارند؛ مانند اعتقاد به شیء مقدس، اعتقاد به سحر و جادو و اعتقاد به قربانی (ناس، ۱۳ ـ ۲۲)؛ اما مشرکان در اصل اعتقاد به خدا یا خدایان بزرگ مشترک بودند و نخبگان آنان معتقد بودند خداوند بزرگتر از آن است که انسان بتواند با او ارتباط داشته باشد. از این جهت در توجه و عبادت باید به واسطهای که مورد عنایت اوست توجه کرد و او را عبادت کرد.[۷۳] (ببینید: شرک) امامخمینی ادیان غیر توحیدی را که به دست بشر به وجود آمدهاند، ادیان باطلی میداند که دارای وجه مشترکیاند و آن این است که هدف آنها ـ درصورتی که بنیانگذاران آنها افراد امین و دلسوزی باشند ـ تنها رفع نیازهای مادی و دنیوی مردم است و به روحانیت و باطن مردم توجهی ندارند و قوانین آنها در حدی است که نظام جامعه و نظام تجارت و معاش آنان مختل نشود.[۷۴] ایشان معتقد است تمام ادیان توحیدی بر اساس حقایق و معارف الهی نازل شدهاند[۷۵] و هدف همه آنها هدایت، تربیت و آسایش مردم است و برای انسانسازی آمدهاند.[۷۶] ایشان همواره به پیروان ادیان الهی با دیده احترام و تکریم نگریسته و بر حفظ حقوق آنان تأکید کردهاست.[۷۷]
هندسه و نظام کلی شناخت دین
برای شناخت دین به عنوان یک نظام جامع راه و رسم زندگی و اداره جامعه لازم است دین را در تمام ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن ملاحظه کرد و دید جامعی از احکام و قوانین آن داشت تا بتوان مشکلات و تنگناهای موجود در جوامع اسلامی را حل کرد. امامخمینی با نگاه جامع خود به دین و فقه اسلامی، ابواب مختلف فقه را عنوانهای پراکنده و غیر مرتبط نمیداند، بلکه معتقد است برای درک صحیح از دین باید آن را به صورت بههمپیوسته و مرتبط دید تا بتواند پاسخگوی حکومت اسلامی باشد.[۷۸]
نگاه جامع امامخمینی در شناخت دین سبب شدهاست که ایشان به همه جنبههای دین توجه داشته باشد. ایشان در مسائل اعتقادی معتقد است ظهورات لفظی به تنهایی در این مسائل اعتبار و ارزش ندارند؛ از این جهت لفظ «یدُ اللَّهِ»[۷۹] را نمیتوان به معنای ظاهری آن حمل کرد.[۸۰] به اعتقاد ایشان اگرچه در شریعت، اسمای الهی توقیفیاند، اما این در مورد کسانی است که عقل آنان در مراحل وجود سیر نکرده باشد؛ ولی افرادی که بهحدی از بصیرت و شهود رسیدهاند که بتوانند در مراتب هستی وصفی که همسنگ وجود است بیابند، میتوانند بر حقتعالی حمل کنند.[۸۱] ایشان درباره احکام و قوانین و تزاحم میان آنها معتقد است زمان و مکان در استنباط صحیح از احکام اسلام مؤثر است و مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده، ممکن است در روابط حاکم بر سیاست، اجتماع و اقتصاد یک نظام حکم جدیدی پیدا کند؛ به این معنا که با شناخت دقیق از روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، به موضوع جدیدی تبدیل شود و حکم جدیدی پیدا کند. از این جهت استنباط چنین حکمی نیاز به آگاهی در مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد؛ زیرا فقه تئوری واقعی کامل اداره جامعه و انسان از آغاز تا انجام است.[۸۲] به اعتقاد ایشان حکومت از احکام اولیه است و اگر اختیارات حاکم در چارچوب احکام فرعی شمرده شود، حکومت الهی بیمعنا خواهد بود.[۸۳] ایشان در فرض مخالفت صریح حکم عقل با برخی احکام ظاهری و روایات، حکم عقل را مقدم میشمارد؛ چنانکه در مسئله حیلههای فرار از ربا حکم عقل به مفاسد ربا، مانند ظلم، تزلزل بازار و دیگر مفاسد را معیار تقدم حرمت بر جواز حیلههای ربا میداند[۸۴] زیرا حلالشدن ربا با روشهای ساده را نوعی تناقض یا بیهودگی در جعل و تشریع احکام است.[۸۵]
راهها و شرایط شناخت دین
در ادیان الهی بر کسب فهم و علم دین تأکید شدهاست[۸۶] و در اسلام طلب علم و معرفت و شناخت مسائل دین لازم شمرده شدهاست.[۸۷] اندیشمندان غربی دینشناسی و پدیدارشناسی آن را از دیدگاه بروندینی بررسی کردهاند و آن را دانشی مستقل و متمایز دانستهاند که به مطالعه علمی، توصیفی و روشمند دین میپردازد.[۸۸] برخی تفاوتِ آن را با الهیات در این میدانند که در دینشناسی، دین به مثابه موضوع مورد مطالعه است، بدون اینکه شخص سعی در جانبداری از عقایدی خاص کند، بهخلاف الهیات که در اثبات عقیدهای خاص است.[۸۹]
امامخمینی در شناخت دین به دو روش دروندینی و بروندینی اشاره کردهاست. ایشان مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۹۰] معرفت دین را لازم و واجب میداند و یکی از راههای شناخت دین در روش بروندینی را پیروی از دلیل عقلی میداند که در اصول اعتقادی (مانند توحید، نبوت و معاد) لازم است و تقلید در آن جایز نیست؛[۹۱] زیرا بنابر برخی آیات قرآن که پیروی از ظن و گمان را در اصول اعتقادی نفی میکند،[۹۲] اصل ایمان و اعتقاد به شریعت را نمیتوان از خود شریعت گرفت؛ زیرا این امر مستلزم دور است؛[۹۳] اما در فروع و احکام جزئی، تقلید و رجوع به شرع ممکن، بلکه لازم است؛ زیرا برخی از این احکام جزئی و مصالح در آنها، خارج از حیطه دسترسی عقل است؛ اگرچه عقل در بعضی مسائل اخلاقی و اعتقادی به حسن و قبح آن دست مییابد.[۹۴]
امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان[۹۵] فطرت را نیز یکی دیگر از راههای شناخت بروندینی میداند که به کمک آن میتوان به بعضی از حقایق دین دست یافت.[۹۶] به اعتقاد ایشان راه شناخت دین، فطرت سلیم و پاک است که دستخوش اغراض و هوسهای حیوانی نگشته باشد.[۹۷] چنین فطرتی فطرتالله[۹۸] است که دین را میپذیرد.[۹۹] ایشان شناخت دین را مستلزم تهذیب نفس و داشتن اخلاص و مطالعات وسیع و دامنهدار میداند[۱۰۰] و معتقد است تفسیر دین بر اساس آرا و برداشتهای شخصی و تحمیل مقاصد خود بر دین و متون دینی نادرست است و تفسیر به رأی شمرده میشود.[۱۰۱]
از سوی دیگر، دین در نظر امامخمینی حقیقتی است که برای ابعاد گوناگون بشر برنامه دارد و برای شناخت دقیق هر بعد از این ابعاد، باید به شیوه و روشی خاص تمسک جست تا پرده از اسرار آن برداشته شود؛[۱۰۲] به همین سبب، نگاه امامخمینی رهیافتی ترکیبی و چندبعدی است که به همه ابعاد مادی و معنوی انسان توجه دارد و این نگرش، در مقابلِ روش محدود و تکبعدی قرار میگیرد که تنها به یک وجه دین نظر میکند. به اعتقاد ایشان دین دارای ابعاد معنوی و مادی است و شناخت آن تنها از راه حس و امور مادی صحیح نیست؛ از اینرو افرادی که شناختشان از دین تنها شناخت ظاهری و مادی دین است، برداشت درستی از دین ندارند.[۱۰۳]
امامخمینی مانند دیگر عارفان[۱۰۴] در بیان شناخت دین روش ویژهای دارد. به باور ایشان با شناخت ابعاد مختلف انسان میتوان به شناخت دین رسید؛ زیرا میان شناخت انسان و دین رابطه مستقیم برقرار است؛ همچنانکه در روایت نبوی(ص) آمدهاست «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ رَبَّه؛ اگر کسی خود را بشناسد خداوند را شناختهاست»؛[۱۰۵] بنابراین با آگاهی از حوزه انسانشناسی، دینشناسی که با خداشناسی همراه است، روشن میشود. امامخمینی ادیان الهی را دربردارنده احکام و حقایقی میداند که به تمام ابعاد زندگی بشر مربوطاند،[۱۰۶] بهویژه دین اسلام که دارای ابعاد متعددی مانند ابعاد عرفانی، اخلاقی، فقهی، اجتماعی و حکومتی است. از این جهت دینشناس کسی است که تمام ابعاد اسلام را بشناسد؛ بنابراین کسی که تنها فقه یا فلسفه یا عرفان دین را شناختهاست، دینشناس نخواهد بود.[۱۰۷]
ویژگیهای دین
از دیدگاه امامخمینی و دیگر اندیشمندان، ادیان الهی دارای ویژگیهایی مشترکاند، ازجمله:
الف) توحیدیبودن دین: همه ادیان الهی در اصل توحید اشتراک دارند و انبیای الهی فرستاده شدهاند تا توحید را در جامعه اجرا کنند و شرک و عبادت غیر خداوند را از جامعه بزدایند.[۱۰۸] (ببینید: توحید(۱))
ب) اعتقادداشتن به معاد: اعتقاد به جهان پس از مرگ و حسابرسی مردگان در همه ادیان الهی وجود داشتهاست؛[۱۰۹] بلکه بسیاری از ادیان غیر الهی نیز به جهان پس از مرگ معتقدند.[۱۱۰] برخی مانند بوداییان باور دارند انسان پس از مرگ بر اساس اعمالی که انجام دادهاست به کالبدی نوین بازمیگردد و با مرگ، جسم مادی از میان نمیرود و روح او در درون جسم دیگری حلول میکند.[۱۱۱] (ببینید: تناسخ)
ج) هماهنگبودن دین با فطرت: اندیشمندان اسلامی با استناد به قرآن کریم (روم، ۳۰) و روایات،[۱۱۲] احکام دین حنیف را که دربردارنده معارف، اخلاق و اعمال است، منطبق بر فطرت میدانند[۱۱۳] که تبدیل و تغییر در آن راه ندارد و به حسب حالات و زمانها تغییر نمیکند.[۱۱۴] امامخمینی نیز توحید بلکه تمام معارف حقه را امری فطری میداند[۱۱۵] و فطرةاللّه را در قرآن کریم[۱۱۶] حالت و هیئتی میداند که خداوند، خلق را بر آن قرار دادهاست و از لوازم وجود آنها و از چیزهایی است که در اصل خلقت انسان وجود دارد و همه مردم در آن مشترکاند؛ بنابراین اعتقاد به معاد، نبوت، وجود ملائکه، فرستادن کتابهای آسمانی و ارائه طریق هدایت همه از اموریاند که منطبق بر فطرتاند؛[۱۱۷] همچنانکه سرچشمه تمام خیرات و فضایل در نور فطرت و منطبق بر آن است.[۱۱۸] (ببینید: فطرت)
د) عقلانیبودن دین: قرآن کریم به التزام انسان به تعقل و اندیشهورزی و تدبر و تفکر در آیات الهی در همه عرصهها تأکید کردهاست.[۱۱۹] در روایات نیز به ارزش و اهمیت عقل توجه شده و حکمت الهی را تنها با عقل قابل دسترسی دانستهاست؛[۱۲۰] (ببینید: عقل(۱) و عقل(۲)) همچنانکه یکی از منابع و مدارک احکام در شرع به همراه کتاب، سنت و اجماع، عقل است[۱۲۱] و فقها نیز به تلازم و تطابق میان حکم عقل (بدیهی) و شرع تأکید کردهاند.[۱۲۲] احکام و قوانین دین بر اساس مصالح و مفاسد واقعی و بر پایه حکمت است؛[۱۲۳] ولی از آنجا که عقل بهتنهایی برای دستیابی به احکام الهی کافی نیست، این دستورها از ناحیه شرع و به واسطه پیامبر اکرم(ص) به مردم ابلاغ شدهاست.[۱۲۴] امامخمینی نیز تأکید دارد که انبیای الهی مردم را به قانون عقل و پیروی از آن دعوت کردهاند[۱۲۵] و در صورتی که دین و عقل در مرحله عمل در کنار یکدیگر قرار گیرند، جهان یکپارچه نورانیت و عدالت میشود.[۱۲۶] (ببینید: عقل(۳))
هـ) ایجاد نظم و انسجام: از آنجا که تحقق یک زندگی مطلوب بدون پیروی از یک نظام منسجم به دست نمیآید، همه ادیان دستورهایی برای ایجاد نظم در جامعه دارند.[۱۲۷]
و) مراتبداشتن زبان دین: برخی اندیشمندان غربی درباره زبان دین تشکیک کردهاند که آیا معانی این گزارهها مانند قضیه شیطان و آدم(ع)، در همان معانی عرفی بهکار رفتهاست یا معنای دیگری مد نظر بودهاست. در این زمینه آرای متعددی ارائه شدهاست، ازجمله:
۱. برخی اندیشمندان غربی زبان دین را فاقد بهره معرفتی (ناظر به واقع) دانستهاند که قابل تجربهپذیری نیست[۱۲۸] و به زبان تمثیلی و نمادین معتقد شدند که در این دیدگاه آموزههای دین، مانند عدالت الهی و علم الهی به دلیل شباهتهایی میان انسان و ذات مقدس حقتعالی به صورت تمثیل است. بنابر این دیدگاه صدق و کذب گزارههای دینی بیمعناست.[۱۲۹]
۲. برخی زبان دین را زبانی عرفی عقلایی دانستهاند؛ یعنی خداوند دین را بر اساس اصول و قواعد رایج زبان مخاطبان و فرهنگ زمانه خود فرستادهاست که لازمه آن قابل فهم بودن برای عموم است.[۱۳۰]
۳. برخی نیز زبان دین را زبانی باطنی و رمزی دانستهاند. بنابر این نظر همه آیات قرآن حتی ظواهر آن به معنای باطنی و غیر ظاهری تفسیر و تأویل میشود.[۱۳۱]
امامخمینی معتقد است زبان دین در بیان احکام شرعی و قوانین کلی، زبانی عرفی است و شارع در بیان مراد خود از زبان خاصی غیر از زبان عرف و عقلا استفاده نکردهاست و فرقی میان خطابات قرآنی و روایی نیست؛[۱۳۲] اما در بیان حقایق و معارف قرآن کریم و ادعیه از یک زبان خاص استفاده میکند که زبانی چندلایه است و دارای ظاهر و باطنی است. ظاهر آن برای بیشتر مردم قابل استفاده است و آنان میتوانند از آن بهره بگیرند و این معانی صحیح، حقیقی و واقعیاند؛[۱۳۳] اما در مرحله بطون خود حقایقی را به همراه دارد که هر کس به آن دسترسی ندارد و مخاطب آن اولیای خاص الهیاند؛[۱۳۴] بنابراین زبان دین و قرآن را میتوان زبانی خاصی دانست که متفاوت با زبانهای رایج یا زبانهای علمی مانند زبان فلسفه یا عرفان و مانند آن است.[۱۳۵] با وجود این، ظاهر آن برای همه قابل فهم و استفاده است.[۱۳۶] (ببینید: فهم قرآن، زبان قرآن ، و روح معانی)
قلمرو دین
اندیشمندان در ادیان و مذاهب رویکردهای مختلفی در زمینه قلمرو دین دارند. برخی در این زمینه نگاه حداقلی دارند و معتقدند قلمرو دین تنها در امور اخروی و عبادی است و برخی نیز به نگاه حداکثری معتقدند[۱۳۷] (ببینید: دین و سیاست) و براین باورند که دین همه مسائل مربوط به سعادت دنیوی را بیان کرده و حتی معتقدند همه علوم ازجمله فیزیک ریشه دینی و اسلامی دارند.[۱۳۸]
امامخمینی نیز قلمرو دین را گسترده میداند و دیدگاه افرادی که اهداف قلمرو دین را تنها امور اخروی میداند، نقد کرده و معتقد است این گروه، از حقیقت دین و اسلام انحراف پیدا کردهاند[۱۳۹] و انبیای الهی افزون بر توجه مردم به آخرت وظیفه سیاست و اقامه عدل و قسط در جامعه را نیز داشتهاند.[۱۴۰] به اعتقاد ایشان قلمرو دین در همه جوانبی که به سعادت بشر مربوط است، گسترش دارد و دعوت انبیا(ع) برای این بوده که مردم را به کمال و سعادت لایق به خود برسانند و محدوده دعوت آنان به دین، تنها مربوط به حیات دنیوی یا اخروی نبودهاست.[۱۴۱] ایشان بیاعتنایی دین به نیازهای طبیعی و روانی بشر را نیز مردود دانسته و معتقد است حقیقت دین فراتر از نیازهای مادی بشر است و دین دربرگیرنده حقایق و معارفی است که انسان با پیروی از دین بدان میرسد، مانند شناخت توحید و اسما و صفات الهی.[۱۴۲] ایشان که همواره بر جامعیت اسلام تأکید داشت، بر ضرورت جامعنگری در شناخت اسلام و توجه به ابعاد مختلف آن نیز تأکید میکرد و از نگرشهای تکبعدی به آن پرهیز میداد.[۱۴۳] (ببینید: اسلام ناب محمدی)
همچنین امامخمینی بر نظام خاص فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دین اسلام تأکید و به آن توجه دارد[۱۴۴] و معتقد است دین اسلام برخلاف ادیان تحریفشده موجود، در تمام شئون فردی و اجتماعی بشر قانون وضع کرده و در زمینه روابط انسانها با خود و جامعه، حتی درباره ارتباط جامعه اسلامی با جوامع دیگر برنامه دارد؛[۱۴۵] از اینرو ایشان یکی از مهمترین موارد قلمرو دین را حوزه سیاست و حکومت میداند و معتقد است در همه ادیان الهی ورود در سیاست و مبارزه با حاکمان ظالم وجود داشتهاست[۱۴۶] و همه انبیای الهی در امور سیاست و حکومت دخالت میکردند و آنچه به صلاح و سعادت مردم بودهاست، به آنان آموزش میدادند؛[۱۴۷] بلکه به اعتقاد ایشان اقامه قسط در جامعه بدون دخالت در سیاست، امور اجتماعی و احتیاجهای ملتها ممکن نیست.[۱۴۸] در زمان رسول خدا(ص) نیز اسلام با برپایی حکومت اسلامی همراه بود و ایشان پایه سیاست را در دیانت قرار داد[۱۴۹] و مسجد مرکز سیاسی اسلام بود و شالوده مطالب مربوط به جنگها و سیاست مدن، در مسجد ریخته میشد و این در زمان امیرالمؤمنین(ع) نیز ادامه داشت.[۱۵۰]
امامخمینی تأکید دارد که اسلام و سیاست عین یکدیگرند و با هم آمیختگی ناگسستنی دارند؛ زیرا مسائل سیاسی جامعه، یکی از مهمترین محورها و اقتضائات جامعه بشری است.[۱۵۱] در اسلام برخلاف دینِ تحریفشده مسیحیت که دین از سیاست جدا شدهاست، دین و سیاست از آغاز در کنار هم بودهاند[۱۵۲] و ابعاد سیاسی مربوط به اصلاح زندگی دنیوی، نه تنها در احکام اجتماعی و اقتصادی اسلام لحاظ شدهاست، بلکه حتی احکام عبادی اسلام، مانند نماز جمعه و جماعات نیز عاری از عنصر سیاست نیست و در خطبههای نماز جمعه مسائل سیاسی و احوال مملکت و گرفتاریهای مسلمانان مطرح میشود؛[۱۵۳] بنابراین احکام عبادی اسلام نیز منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است. همچنین عبادتها و احکامی مانند حج، زکات، خمس، حدود و تعزیرات اصولاً توأم با سیاست و اداره حکومت تشریع شدهاست[۱۵۴] و ماهیت و کیفیت قوانین اسلام، در جهت ایجاد یک دولت و اداره امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع شدهاست. در حقیقت احکام شرع دربردارنده قوانین و مقررات متنوعیاند که یک نظام اجتماعی را میسازند. در این نظام حقوقی، هر چه بشر نیاز دارد، فراهم آمدهاست.[۱۵۵] (ببینید: دین و سیاست)
اهداف و کارکردهای دین
قرآن کریم هدف انبیای الهی را ترویج دین، دعوت به توحید و نفی شرک،[۱۵۶] تعلیم و تزکیه،[۱۵۷] اقامه عدل و قسط در میان مردم[۱۵۸] دانستهاست. در روایات نیز هدف دین و فرستادن انبیای الهی را دعوت به توحید و نفی شرک[۱۵۹] و معرفت الهی[۱۶۰] ایمان[۱۶۱] و اخلاص[۱۶۲] شمرده شدهاست.
برخی اندیشمندان اسلامی هدف از دین را رساندن انسان به کمالات وجودی خود در دنیا و آخرت[۱۶۳] و دین را سبب خروج از جهل و هلاکت و رهایی از بند شهوات و هوای نفس میدانند که انسان را به صراط مستقیم هدایت میکند.[۱۶۴] لازمه اینکه انسان از زندگی حیوانی خارج شود و یک زندگی انسانی اختیار کند، این است که از اصول معین و مشخصی پیروی کند و خود را در چارچوب آن اصول محدود کند و تنها پیروی از دین است که میتوان محدودیتی مستحکم و با مبنا به وجود آورد.[۱۶۵] در حقیقت یکی از کارکردهای بزرگ دین این است که به ارزشها و قوانین اخلاقی، مبنای استواری در نظام جهان داده میشود و این ارزشها اموری حقیقیاند و مستقل از تصورات و احساسات بشریاند.[۱۶۶]
امامخمینی برای دین و دینداری اهداف و آثاری برشمرده است:
۱. رسیدن به سعادت: هدف دین رساندن انسان به کمال خود در تمام ابعاد وجودی اوست[۱۶۷] و انبیای الهی برای تربیت و هدایت انسان از ناحیه خداوند آمدهاند تا استعدادهای انسان را شکوفا کنند و او را به سعادت و نجات برسانند[۱۶۸] و دین را برای تربیت و تهذیب نفس بشر آوردهاند.[۱۶۹]
۲. ایجاد عدالت و قسط: قرآن یکی از وظایف انبیا(ع) را اجرای عدالت و قسط در جامعه شمردهاست.[۱۷۰] امامخمینی با استفاده از این آیه تشکیل حکومت عادلانه و گسترش عدالت در جامعه را از وظایف انبیا(ع)[۱۷۱] و تشکیل حکومت را نیز مقدمه اقامه قسط و عدل[۱۷۲] شمردهاست؛ البته هدف دین در اصلاح جامعه و برقراری عدالت اجتماعی نیز رسیدن انسان به مقام انسانیت و خارجشدن از مقام حیوانیت است.[۱۷۳]
۳. ایجاد آرامش روحی: بشر خواهان این است که روحش آرامش یابد. امامخمینی بر این نکته تأکید میکند که امروزه انسان دیگر به این مسئله پی بردهاست که آنچه به او آرامش میبخشد، دین و مذهب است و تنها در سایه مذهب است که بشر به آن آرامش روحی مطلوب میرسد؛ زیرا در امور مادی اینچنین آرامشی هرگز به دست نمیآید، بلکه این امور منافی با آرامشی است که بشر خواهان آن است.[۱۷۴]
۴. جلوگیری از فساد: آنچه میتواند انسان را از لغزش حفظ کند، دیانت و اعتقاد به مبدأ و معاد است که حتی میتواند انسان را در خلوتگاه نیز کنترل کند؛[۱۷۵] همچنین دینداری و مقیدبودن به نماز و مسجد سبب میشود که افراد به سوی فساد کشیده نشوند و نماز و عبادتی که بهدرستی انجام شود، فحشا و منکر را از امتی بیرون میکند.[۱۷۶]
۵. حفظ استقلال و آزادی: امامخمینی خاطرنشان کردهاست که دین در جامعه سبب استقلال و آزادی کشور است[۱۷۷]و ملتی که معتقد به قدرت الهی باشد و به آن توکل کند، به استقلال و پیروزی میرسد[۱۷۸] و این استقلال و آزادی سبب قدرت ملتها در برابر دشمنان میشود.[۱۷۹] ایشان با تأکید بر نادرستی نگاه برخی که دین را «افیونی برای جامعه» دانستهاند و معتقدند دین آمدهاست تا انسانها به غارت ثروتمندان در دنیا بیتوجه باشند، یادآور شدهاست که با نگاهی عمیق به ادیان، بهویژه دین اسلام در طول تاریخ، میتوان به این نکته پیبرد که ادیانی همچون اسلام بودهاند که مردمِ مستضعف را بر ضد سلاطین شوراندهاند،[۱۸۰] بلکه پیامبران(ع) آمدهاند تا مردم را بیدار کنند. آنان در این راه با فرعونهای زمان خود مبارزه کردهاند و مردم را علیه آنان شوراندهاند؛ چنانکه حضرت موسی(ع) و شعیب(ع) مدتها با قدرتهای زمان خود مبارزه کردهاند؛[۱۸۱] بنابراین چنین دینی چگونه میتواند دینی باشد که مردم را به سستی و خمودی دعوت کند و افیون جامعه باشد؟؛[۱۸۲] البته در حالیکه دشمنان اسلام تلاش کردهاند دین را در نظر مردم متزلزل کنند و دین را برای مردم عامل انحطاط معرفی کنند.[۱۸۳]
۶. تمدنسازی: امامخمینی معتقد است ادیان توحیدی با ترویج و توصیه به تفکر، پژوهش و علمآموزی و قراردادن این فعالیتها در ردیف عبادت، یکی از مهمترین عوامل تمدنساز و از مترقیترین فرهنگها در طول تاریخ بودهاند و این تمدن به وجودآمده در شرق با وجود علوم پیشرفته در آن به اروپا منتقل شد؛ اما پس از آن، شرق با ازدستدادن و گمکردن هویت دینی خود، تنزل یافت و نیازمند غرب شد.[۱۸۴] (ببینید: تمدن و مهجوریت قرآن)
نسبت علم و دین
رابطه علم و دین از مباحثی است که پیشینه طولانی دارد. پذیرش بعضی از نظریههای علمی در ادیان الهی و مقدسشمردن آنها سبب شد با پیشرفت علم و باطلشدن بعضی از این نظریهها، در آموزههای دینی نیز تشکیک شود. ازجمله این نظریهها افلاک بطلمیوسی (ببینید: فلک) است که کلیسا پذیرفته بود و مخالفت با آن مخالفت با انجیل برشمرده میشد. مخالفت کلیسا با برخی کشفیات جدید سبب شد تفکر جدایی دین از علم در غرب مطرح شود.[۱۸۵] در مسئله نسبت علم و دین سه نظریه وجود دارد: ۱. میان دین و علم تعارض است. ۲. همه آموزههای علمی از دین قابل استنباط است. ۳. میان دین و علم توافق منطقی برقرار است؛ به این معنا که هم دارای جهات مشترک و هم جهات اختلافاند؛ ولی هیج آموزه دینی حقیقی، در تعارض صریح با عقل یافت نمیشود.[۱۸۶]
امامخمینی معتقد است اصل ادیان توحیدی هیچگاه مخالف علم، اکتشافات و نوآوریها نبودهاند و با آن مخالفت نکردهاند، بلکه در دین اسلام به کسب علم توصیه و بر آن تأکید شدهاست[۱۸۷] و قرآن خود مشتمل بر ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و همه ابعادی است که در سعادت بشر مورد نیاز است؛[۱۸۸] البته این به معنای تقسیم علوم به علوم اسلامی و غیر اسلامی نیست[۱۸۹] و تفاوت علوم اسلامی و غیر اسلامی از جهت معنویت، روحانیت و توجه به الوهیت در آنهاست[۱۹۰] و از آنجا که قرآن کتاب هدایت است، علوم طبیعی که در آن مطرح شدهاست، جنبه الهی آن مورد نظر است.[۱۹۱] از نگاه ایشان علوم طبیعی در صورتی که هدف آن الهی باشد، به علم الهی بازمیگردد؛ به این معنا که انسان در علم وقتی طبیعت یا بدن انسان را مثلاً مشاهده میکند، قدرت الهی را میبیند؛[۱۹۲] بنابراین از آنجا که مقصد اصلی دین هدایت و سعادت بشر است، به علوم طبیعی نظر استقلالی ندارد، بلکه علم را برای هدف خود به کار بردهاست.[۱۹۳] (ببینید: علوم)
پانویس
- ↑ فراهیدی، ۸/۷۲؛ جوهری، ۵/۲۱۱۸.
- ↑ ابنمنظور، ۱۳/۱۶۹.
- ↑ ابنفارس، ۲/۳۱۹.
- ↑ راغب، ۳۲۳.
- ↑ قاضیسعید، ۳/۵۵۵.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، ۳/۲۰۳ ـ ۲۰۵؛ طباطبایی، ۵/۳۵۰.
- ↑ طوسی، التبیان، ۳/۴۳۴.
- ↑ هیک، ۲۳.
- ↑ سید مرتضی، الذخیره، ۵۴۴؛ آمدی، ۵/۱۴.
- ↑ کشف اسرار، ۲۹۱.
- ↑ ولایت فقیه، ۷۸.
- ↑ ابوالفتوح حسینی، ۷۱.
- ↑ ابوالفتوح حسینی، ۷۱.
- ↑ جوهری، ۵/۱۸۲۱؛ ابناثیر، ۴/۳۶۰.
- ↑ توفیقی، ۱۴.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۳۲/۳۰۲؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۱۶۳.
- ↑ مرعشی، ۷/۴۰۸؛ طباطبایی، ۷/۱۳۷.
- ↑ جرجانی، ۴۷؛ مغنیه، ۳۵.
- ↑ سید مرتضی، أمالی، ۲/۸۳؛ طباطبایی، ۱/۳۸۹.
- ↑ ناس، ۳.
- ↑ دورانت، ۱/۸۴ ـ ۸۶.
- ↑ هینلز، ۱/۴۵ ـ ۴۶.
- ↑ بغدادی، ۱۲۹.
- ↑ طباطبایی، ۷/۳۰ ـ ۳۱.
- ↑ ناس، ۱۹ ـ ۲۰؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۱۴ ـ ۱۵.
- ↑ توفیقی، ۱۶.
- ↑ بقره، ۱۳۲؛ آل عمران، ۶۷؛ احزاب، ۷.
- ↑ مطهری، ۲/۱۷۸.
- ↑ قمی، ۱/۲۴۳؛ کلینی، ۲/۱۷.
- ↑ فخر رازی، اعتقادات، ۹۳ ـ ۱۰۲؛ فاضل مقداد، ۶۷.
- ↑ ← ابنندیم، ۳۲ ـ ۳۶ و ۲۴۵ ـ ۴۴۱؛ مشکور، مقدمه، ۱۷.
- ↑ ترمذی، ۲۸؛ ابنعربی، ۲/۵.
- ↑ ← صحیفه، ۲۱/۲۲۳ ـ ۲۲۵ و ۳۹۴ ـ ۴۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۳۳ و ۱۱/۴۶۲ ـ ۴۶۳.
- ↑ البیع، ۲/۶۱۵؛ ولایت فقیه، ۵۰ ـ ۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۰ ـ ۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/ ۳۹۳ ـ ۴۰۷.
- ↑ مطهری، ۲/۵۷.
- ↑ طباطبایی، ۲/۱۳۰.
- ↑ طباطبایی، ۱/۴۲۴.
- ↑ ← رودریکس و هاردینگ، ۳۴.
- ↑ پترسون و دیگران، ۲۱ ـ ۲۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۷ ـ ۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۳۵۹ ـ ۳۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۴۹؛ حدیث جنود، ۸۹.
- ↑ آداب الصلاة، ۲۶۴؛ صحیفه، ۱۹/۱۱۲.
- ↑ تحریر الوسیله، ۲/۴۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۴۱۰.
- ↑ ابنسینا، ۱۴۴.
- ↑ طباطبایی، ۲/۱۳۰ ـ ۱۳۱.
- ↑ مطهری، ۳/۳۹۸.
- ↑ تقریرات، ۳/۳۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۷۵.
- ↑ کشف اسرار، ۲۸۹ ـ ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۰۲.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۶/۶۵؛ طباطبایی، ۶/۱۴۹؛ حائری، ۳۴۹ ـ ۳۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۵۸ و ۱۶/۲۲۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۲۷.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۴.
- ↑ ← الیاده، ۱۳۶ و ۱۶۲؛ ← مطهری، ۲/۱۷۲ و ۳/۳۹۰، ۵۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۴۵۶ ـ ۴۵۷.
- ↑ توفیقی، ۱۶ ـ ۱۷.
- ↑ توفیقی، ۳۸ ـ ۳۹، ۴۷ و ۵۸.
- ↑ طوسی، المبسوط، ۴/۲۱۰؛ حلی، تحریر الاحکام، ۲/۱۹۹.
- ↑ حجّتی، ۳۱.
- ↑ بقره، ۱۳۶؛ احزاب، ۷.
- ↑ بقره، ۷۵؛ آل عمران، ۷۰ ـ ۷۱؛ توبه، ۳۰.
- ↑ آل عمران، ۶۴ و ۱۱۳؛ مائده، ۶۵.
- ↑ نجفی، ۲۱/۲۹۴؛ طنطاوی، ۴/۱۶۱ و ۶/۲۵۵.
- ↑ طباطبایی، ۱۶/۱۲۰؛ توفیقی، ۱۸ ـ ۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۴۱۱ ـ ۴۱۳.
- ↑ آداب الصلاة، ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۹۰ ـ ۲۹۱؛ ۶/۴۶۱ ـ ۴۶۲ و ۱۸/۳۰۴.
- ↑ بیات، ۲۴ ـ ۲۶.
- ↑ فتح، ۱۰.
- ↑ تقریرات، ۲/۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ تقریرات، ۲/۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۴۵۱ ـ ۴۵۲ و ۴۵۷.
- ↑ البیع، ۲/۵۴۴)؛
- ↑ البیع، ۲/۵۴۵.
- ↑ کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱، ۶؛ اول تواریخ، ب۲۳، ۱۳ ـ ۱۴.
- ↑ برقی، ۱/۲۲۶.
- ↑ الیاده، ۱/ ۲۱۱ ـ ۲۱۲.
- ↑ رودریکس و هاردینگ، ۴۴.
- ↑ ماتریدی، ۶؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۱۹۷ ـ ۱۹۸.
- ↑ استفتائات، ۱/۷؛ تعلیقه عروه، ۱۶.
- ↑ یونس، ۳۶.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۲۲.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۷۰؛ حلی، الرسالة السعدیه، ۵۳ ـ ۵۴؛ امامخمینی، توضیح المسائل، ۱.
- ↑ شبّر، ۵۸۰
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۷.
- ↑ روم، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۴۸۷؛ جهاد اکبر، ۱۸.
- ↑ تفسیر حمد، ۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۸۳ و ۷/۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۷ ـ ۸ و ۱۸۴.
- ↑ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۳۲.
- ↑ آمدی، ۲۳۲؛ صحیفه، ۱۲/۴۲۱ ـ ۴۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۷ ـ ۸؛ ولایت فقیه، ۷۸.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۳؛ همو، صحیفه، ۱۷/۵۲۷.
- ↑ همو، تقریرات، ۳/۵۴ و ۱۹۵.
- ↑ ← ناس، ۲۳ و ۲۳۶.
- ↑ همان، ۱۹۰.
- ↑ کلینی، ۲/۱۲.
- ↑ طبرسی، ۳/۲۶۶؛ طباطبایی، ۷/۲۴۸.
- ↑ طباطبایی، ۷/۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ روم، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ حدیث جنود، ۸۳.
- ↑ بقره، ۲۱۹؛ رعد، ۳؛ ← ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۵۲۵.
- ↑ کلینی، ۱/۲۸.
- ↑ مطهری، ۳/۱۹۰.
- ↑ خویی، ۳/۱۱.
- ↑ نایینی، ۱/۲۸۷؛ سبحانی، ۸/۲۰۷.
- ↑ حر عاملی، ۳۶۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶ و۱۷.
- ↑ حدیث جنود، ۲۴۶.
- ↑ همو، صحیفه، ۳/۲۱۹ و ۷/۲۸۷.
- ↑ ← هیک، ۲۰۲.
- ↑ ← هیک، ۱۷۵ ـ ۱۷۷؛ زمانی، ۳۷ ـ ۳۸.
- ↑ اصفهانی، ۱/۸۸.
- ↑ ← غزالی، ۲۱.
- ↑ تنقیح الاصول، ۴/۲۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۱۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۱۱۹ و ۲۰/۴۰۹.
- ↑ صحیفه، ۱۹/۳۵۵.
- ↑ تفسیر حمد، ۱۳۵.
- ↑ ← مطهری، ۲/۶۵؛ جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ۱۳۰ ـ ۱۳۵.
- ↑ ← جوادی آملی، انتظار بشر از دین؛ همو، منزلت عقل، ۱۰۷ ـ ۱۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۳ ـ ۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۵۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۸ و ۱۹/۲۸۴؛ آداب الصلاة، ۲۶۴ و ۱۵۴.
- ↑ ← صحیفه، ۳/۲۲۱ ـ ۲۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۳۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۱۸ ـ ۴۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۴۱ و ۳۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲ ـ ۴۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۲۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۲۰۴ ـ ۲۰۵؛ تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۳۶۶؛ ۱۵/۱۰ و ۱۷/۲۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۸.
- ↑ ولایت فقیه، ۲۸ ـ ۳۰.
- ↑ اعراف، ۵۹؛ هود، ۵۰.
- ↑ بقره، ۱۲۹.
- ↑ حدید، ۲۵.
- ↑ کلینی، ۲/۲۹.
- ↑ کلینی، ۱/۱۶.
- ↑ لیثی، ۳۴۷.
- ↑ آمدی، ۸۳.
- ↑ طباطبایی، ۳/۲۹۹.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۳۳۹.
- ↑ مطهری، ۲۳/۶۹۷.
- ↑ استیس، ۴۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۸۹؛ آداب الصلاة، ۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۴۶۷.
- ↑ حدید، ۲۵؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۲۷۸.
- ↑ تفسیر حمد، ۱۷۱؛ ولایت فقیه، ۵۴ ـ ۵۶ و ۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۱۷ ـ ۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۱۱، ۲۹۲؛ ۱۰/۶۷ ـ ۶۸ و ۱۹/۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۰۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۴۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۳۱۸؛ ۶/۴۰ ـ ۴۱؛ ۷/۳۸۸ و ۱۵/۵۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۲۹۱ ـ ۲۹۲ و ۴۵۶ ـ ۴۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۲۴۰ و ۸/۴۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۰۲؛ ۸/۴۵۵ و ۹/۵۰۵؛ ولایت فقیه، ۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۳۸۵ و ۲۱/۳۹۰.
- ↑ پترسون و دیگران، ۳۵۸ ـ ۳۶۱.
- ↑ ← فنایی اشکوری، ۲۸ ـ ۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۹۳؛ ولایت فقیه، ۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۴۳۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۴۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۴۳۵ ـ ۴۳۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۴۳۵ ـ ۴۳۶.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ابنمیثم بحرانی، میثمبنعلی، شرح نهج البلاغه، ترجمه قربانعلی محمدیمقدم و علیاصغر نوایی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ابنندیم، محمدبناسحاق، الفهرست، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، بیتا.
- ابوالفتوح حسینی، ابنمخدوم، مفتاح الباب، چاپشده در ضمن الباب الحادی عشر مع شرحیه، تحقیق مهدی محقق، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
- استیس، والتر ترنس، دین و نگرش نوین، ترجمه احمدرضا جلیلی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- اصفهانی غروی، محمدحسین، حاشیة کتاب المکاسب، تحقیق عباس محمد آل سباع، قم، انوارالهدی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- الیاده، میرچا، دینپژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، استفتائات، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی العروة الوثقی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، رساله توضیح المسائل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ هفتم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح امامخمینی، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تحقیق جلالالدین محدث، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
- بغدادی، عبدالقاهر، اصول الایمان، تحقیق ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دارالهلال، ۲۰۰۳م.
- بیات، اسدالله، مروری بر اندیشههای اقتصادی امامخمینی، چاپشده در کتاب امامخمینی و قرائت نوینی از دین، تهران، ذکر، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه و تصحیح احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- ترمذی، محمدبنعلی، کیفیة السلوک الی رب العالمین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، تهران، سمت ـ مؤسسه فرهنگی طه ـ مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، تحقیق محمدرضا مصطفیپور، قم، اسراء، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش.
- همو، شریعت در آینه معرفت، تحقیق حمید پارسانیا، قم، اسراء، چاپ پنجم، ۱۳۸۶ش.
- همو، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، تحقیق احمد واعظی، قم، اسراء، چاپ چهارم، ۱۳۸۹ش.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- حائری تهرانی، مهدی، تاریخ ادیان، مجله مکتب تشیع، شماره ۱۰، ۱۳۴۲ش.
- حجّتی، سیدمحمدباقر و بلال سلمان، همزیستی ادیان توحیدی از دیدگاه قرآن و روایات، مجله پژوهش دینی، شماره ۱۳، ۱۳۸۵ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، الفوائد الطوسیه، قم، چاپ علمیه، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه، تصحیح ابراهیم بهادری، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- همو، الرسالة السعدیه، تحقیق عبدالحسین محمدعلی بقال، بیروت، دارالصفوه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- خویی، سیدابوالقاسم، فقه الشیعه، کتاب الطهاره، تقریر سیدمحمدمهدی موسوی خلخالی، قم، آفاق، چاپ سوم، ۱۴۱۸ق.
- دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، مشرقزمین گاهواره تمدن، ج۱، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- رودریکس، هیلاری و جان اس هاردینگ، درسنامه دینشناسی، ترجمه سیدلطفالله جلالی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- زمانی، علی، زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، بیتا.
- سید مرتضی، علمالهدی، علیبنحسین، أمالی المرتضی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالفکر العربی، چاپ اول، ۱۹۹۸م.
- همو، الذخیرة فی علم الکلام، سیداحمد حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
- شبّر، سیدعبدالله، حق الیقین فی معرفة اصولالدین، قم، أنوارالهدی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طبرسی، فضلبنحسن، تفسیر جوامع الجامع، تصحیح ابوالقاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- طنطاوی، سیدمحمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، مصر ـ قاهره، نهضة المصر، چاپ اول، ۱۹۹۷م.
- طوسی، محمدبنحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- طوسی، محمدبنحسن، المبسوط فی فقه الامامیه، تحقیق سیدمحمدتقی کشفی، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۸۷ق.
- غزالی، ابوحامد، فضائح الباطنیه، تحقیق محمدعلی قطب، بیروت، مکتبة العصریه، ۱۴۲۲ق.
- فاضل مقداد، مقدادبنعبدالله، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، تحقیق محمد زینهم، قاهره، مکتبة مدبولی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فنایی اشکوری، محمد، دانش اسلامی و دانشگاه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- لیثی واسطی، علیبنمحمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- ماتریدی، محمدبنمحمد، التوحید، تحقیق عاصم ابراهیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
- مرعشی شوشتری، سیدقاضینورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مقدمه و تعلیق سیدشهابالدین مرعشی نجفی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۳، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مغنیه، محمدجواد، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، بیروت، مؤسسه عزّالدین، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- ناس، جانبایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
- نایینی، میرزامحمدحسین، کتاب الصلاة، تقریر محمدعلی کاظمی خراسانی، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
- هیک، جان هاروود، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، بینالمللی الهدی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- هینلز، جان. ر، راهنمای ادیان زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
پیوند به بیرون
ریحانه غلامیان ـ سیدعلی احمدی امیری، دین، دانشنامه امامخمینی، ج۵، ص۴۷۸–۴۹۱.