قلب: تفاوت میان نسخهها
جز (added Category:مقالههای جلد هشتم دانشنامه using HotCat) |
(ابرابزار) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
قلب به معنای برگرداندن چیزی از صورت خود است؛<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۷۱؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۸۵.</ref> همچنین به عضوی از بدن گفته میشود؛<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۴۸.</ref> از آن جهت که ثباتی ندارد و پیوسته در حال دگرگونی است.<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۵۵.</ref> در [[فلسفه]]، قلب به معنای روح نفسانی مدبر بدن انسانی است<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷.</ref> که حقیقتی لطیف، روحانی و ربّانی بوده، با عضو صنوبریشکل طرف چپ سینه مرتبط است.<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۷۷؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۴.</ref> [[عارفان]]، قلب را نفس ناطقهای میدانند که صورت مرتبه الهیه است؛ هنگامی که معانی کلی و جزئی را مشاهده میکند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، | قلب به معنای برگرداندن چیزی از صورت خود است؛<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۷۱؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۸۵.</ref> همچنین به عضوی از بدن گفته میشود؛<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۴۸.</ref> از آن جهت که ثباتی ندارد و پیوسته در حال دگرگونی است.<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۵۵.</ref> در [[فلسفه]]، قلب به معنای روح نفسانی مدبر بدن انسانی است<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷.</ref> که حقیقتی لطیف، روحانی و ربّانی بوده، با عضو صنوبریشکل طرف چپ سینه مرتبط است.<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۷۷؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۴.</ref> [[عارفان]]، قلب را نفس ناطقهای میدانند که صورت مرتبه الهیه است؛ هنگامی که معانی کلی و جزئی را مشاهده میکند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۶۳–۷۶۴؛ خوارزمی، ۵۸۹.</ref> و مراد از نفس، همان جوهر مجردی است که معنای کلی و جزئی را ادراک میکند.<ref>آملی، سیدحیدر، المقدمات، ۵۱۷.</ref> [[امامخمینی]] در بیان اصطلاح [[اهل معرفت]]، قلب را جوهری لطیف میداند که واسطه میان نشئه [[ملک]] و [[ملکوت]] است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۹.</ref> | ||
قلب با واژگانی چون نفس، صدر و فؤاد مرتبط است. برخی معتقدند به نفس از آنرو که مصدر انوار وارد بر بدن و قوای جسمانی و مقدم بر بدن و قوای مختلف آن است، صدر میگویند و از آنرو که نفس از موجد خود متأثر | قلب با واژگانی چون نفس، صدر و فؤاد مرتبط است. برخی معتقدند به نفس از آنرو که مصدر انوار وارد بر بدن و قوای جسمانی و مقدم بر بدن و قوای مختلف آن است، صدر میگویند و از آنرو که نفس از موجد خود متأثر شدهاست، فؤاد نام دارد.<ref>آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۷.</ref> به اعتقاد امامخمینی تفاوت قلب و صدر آن است که به قلب وقتی به طرف طبیعت میل کند، «صدر» و هنگامی که به طرف [[عالم غیب]] رو کند و از عالم حس و شهادت جدا شود، «قلب» میگویند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۴۷.</ref> | ||
==پیشینه== | == پیشینه == | ||
بحث از قلب در [[ادیان الهی]] پیشینهای طولانی دارد؛ از قلب و دریافتهای قلبی<ref>انجیل برنابا، فصل۱۶۸، ۲۴۶.</ref> و از آن با عنوان مرکز عواطف، مرکز روحانیت انسان، مرکز شرارت، منبع [[گناه]]، محل [[حجاب و نگاه|نگاه الهی]] و تکلم قلبی [[خداوند]] با انسان، سخن به میان | بحث از قلب در [[ادیان الهی]] پیشینهای طولانی دارد؛ از قلب و دریافتهای قلبی<ref>انجیل برنابا، فصل۱۶۸، ۲۴۶.</ref> و از آن با عنوان مرکز عواطف، مرکز روحانیت انسان، مرکز شرارت، منبع [[گناه]]، محل [[حجاب و نگاه|نگاه الهی]] و تکلم قلبی [[خداوند]] با انسان، سخن به میان آمدهاست.<ref>بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۷۴۰.</ref> | ||
در [[قرآن کریم]] «قلب» در معانی مختلفی بهکار | در [[قرآن کریم]] «قلب» در معانی مختلفی بهکار رفتهاست؛ ازجمله به معنای نیروی ادراکی<ref>انعام، ۲۵؛ توبه، ۹۳؛ ق، ۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۴۷.</ref> و عضوی صنوبری که در سمت چپ بدن قرار گرفتهاست.<ref>احزاب، ۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۸۷.</ref> در روایات از قلب با عنوان امام و رهبر انسان<ref>صدوق، علل الشرائع، ۱/۱۰۹.</ref> و مصحف فکر و سرچشمه حکمت<ref>آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ۶۶.</ref> تعبیر شدهاست. | ||
بحث قلب در مباحث عرفانی از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا تجلیات و مکاشفات [[عارف]] از طریق قلب است<ref>آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۴۶۷.</ref> و در سخنان اهل معرفت متقدم، بیشتر به صورت بیان تجربههای عرفانی و مشاهدات قلبی مطرح | بحث قلب در مباحث عرفانی از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا تجلیات و مکاشفات [[عارف]] از طریق قلب است<ref>آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۴۶۷.</ref> و در سخنان اهل معرفت متقدم، بیشتر به صورت بیان تجربههای عرفانی و مشاهدات قلبی مطرح بودهاست؛ ولی در [[عرفان|عرفان عملی]]، جایگاه مهمی در دریافتهای [[سالک|سالکان]] پیدا کرد.<ref>انصاری، منازل السائرین، ۵۲.</ref> در عرفان عملی از واردات قلبی انسان به معاملات قلبی تعبیر میکنند که برگرفته از [[متون اسلامی]] است<ref>یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۶۲.</ref> و اگر در عرفان عملی، به اعمال ظاهری انسان توجه میشود، از آن جهت است که در قلب و ساحت باطنی انسان اثر میگذارد.<ref>یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۶۲.</ref> قلب به عنوان مهمترین عضو وجودی انسان، دارای حالات، ملکات، تأثیر، تأثر و فعل و انفعالهایی با دیگر اعضای انسان است؛ از اینرو هدف اصلی عرفان عملی، هدایت این فعل و انفعالها و پاکسازی قلب از اموری است که آن را آلوده کرده، از مهلکات آن شمرده میشود.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۴ و ۲/۲۵۸.</ref> همچنین هدف از آن، آراستن قلب به حالات و ملکاتی است که مایه نجات قلب شمرده میشود و به وصول انسان به کمال نهایی میانجامد. از اینرو، از قلب با عنوان محل تجلیات و تحولات روحی یاد میشود.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۸۹.</ref> با ظهور عرفان نظری و تدوین آن با عنوان یک معرفت [[هستیشناختی]] در قبال سایر شناختهای عقلی و مانند آن، این بحث تکامل بیشتری یافته و تفاوت قلب با روح، سرّ، خفی و اخفی روشن گشتهاست.<ref>← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۷–۱۳۸.</ref> | ||
[[امامخمینی]] در آثار مختلف خود | [[امامخمینی]] در آثار مختلف خود دربارهٔ جایگاه و اهمیت قلب،<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴، ۲۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۳۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> اقسام قلب،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.</ref> احوال قلب<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۲.</ref> و حضور قلب<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.</ref> بهتفصیل سخن گفتهاست. به باور ایشان، در [[شریعت]] در میان اعضای انسان توجه بسیاری به قلب شدهاست؛ زیرا قلب مرکز انسانیت است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۱۹.</ref> و حقیقتی است که انسان را از همه موجودات متمایز میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۶۲.</ref> | ||
==حقیقت قلب و مرتبه آن در نفس== | == حقیقت قلب و مرتبه آن در نفس == | ||
سه واژه قلب، روح و نفس در اصطلاح [[عرفا]] با [[حکما]] مختلف است. در اصطلاح حکما، این سه واژه به یک حقیقت که همان صورت و فصل اخیر (نطق) است، اشاره دارد؛<ref>آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.</ref> اما در اصطلاح عارفان، قلب و روح، دو مرتبه از [[نفس|مراتب نفس]] (ناطقه) آدمی به حساب میآیند؛ قلب حقیقتی میان روح و نفس (منطبعه) است<ref>قونوی، النصوص، ۹۶؛ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۱۳۸.</ref> که عضوی لطیف و روحانی<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۵.</ref> و جوهری نورانی<ref>آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱.</ref> است و ریاست قوا و اعضای بدن را بر عهده دارد.<ref>ملاصدرا، کسر الاصنام، ۳۳.</ref> قلب، جوهری نورانی و حد وسط روح و نفس و مرتبه توجه به [[عالم غیب]] است، امّا روح، مرتبهای از [[نفس ناطقه]] محسوب میشود.<ref>آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱، حسنزاده آملی، ممدّ الهمم، ۵۵.</ref> نفس در اصطلاح عارفان، معانی کلی و جزئی را درک میکند و روح، باطن نفس بوده، همان جوهر لطیف و مجرد انسانی است؛ امّا نفس، ظاهر و مَرکب روح است که واسطه تدبیر جسم و بدن است. به اعتقاد آنان، نفس وقتی از عالم طبیعت و شهوات اعراض کرد، صفا و نورانیتی بر آن عارض میشود که سبب ظهور انوار الهی و تجلیات و سلطنت حق بر آن میشود و در این مرتبه، به [[مقامات|مقام قلب]] میرسد، سپس از مرحله قلبی نیز عبور میکند و به مرحله روحی میرسد که مرحله تجرد تام عقلی است.<ref>آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، | سه واژه قلب، روح و نفس در اصطلاح [[عرفا]] با [[حکما]] مختلف است. در اصطلاح حکما، این سه واژه به یک حقیقت که همان صورت و فصل اخیر (نطق) است، اشاره دارد؛<ref>آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.</ref> اما در اصطلاح عارفان، قلب و روح، دو مرتبه از [[نفس|مراتب نفس]] (ناطقه) آدمی به حساب میآیند؛ قلب حقیقتی میان روح و نفس (منطبعه) است<ref>قونوی، النصوص، ۹۶؛ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۱۳۸.</ref> که عضوی لطیف و روحانی<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۵.</ref> و جوهری نورانی<ref>آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱.</ref> است و ریاست قوا و اعضای بدن را بر عهده دارد.<ref>ملاصدرا، کسر الاصنام، ۳۳.</ref> قلب، جوهری نورانی و حد وسط روح و نفس و مرتبه توجه به [[عالم غیب]] است، امّا روح، مرتبهای از [[نفس ناطقه]] محسوب میشود.<ref>آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱، حسنزاده آملی، ممدّ الهمم، ۵۵.</ref> نفس در اصطلاح عارفان، معانی کلی و جزئی را درک میکند و روح، باطن نفس بوده، همان جوهر لطیف و مجرد انسانی است؛ امّا نفس، ظاهر و مَرکب روح است که واسطه تدبیر جسم و بدن است. به اعتقاد آنان، نفس وقتی از عالم طبیعت و شهوات اعراض کرد، صفا و نورانیتی بر آن عارض میشود که سبب ظهور انوار الهی و تجلیات و سلطنت حق بر آن میشود و در این مرتبه، به [[مقامات|مقام قلب]] میرسد، سپس از مرحله قلبی نیز عبور میکند و به مرحله روحی میرسد که مرحله تجرد تام عقلی است.<ref>آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸–۸۰۲.</ref> | ||
از دیدگاه عارفان، حقیقت انسان، مراتبی دارد که عبارت است از: [[نفس]]، قلب، [[عقل]]، [[روح]]، سرّ، خفی و اخفی؛<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، | از دیدگاه عارفان، حقیقت انسان، مراتبی دارد که عبارت است از: [[نفس]]، قلب، [[عقل]]، [[روح]]، سرّ، خفی و اخفی؛<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۷–۱۳۸؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۹؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۸۰۷.</ref> اگرچه در ترتیب این مراتب اختلاف نظر وجود دارد و بعضی مرتبه قلب را پس از مرتبه عقل شمردهاند.<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۹۴.</ref> به اعتقاد عارفان، نفس انسانی پس از عبور از مقام عقل که به نور شرع منوّر گردید، به مقام قلب میرسد و در مقام قلب دریچهای از [[مقامات|مقام غیب]] بر او گشوده میشود و با ادامه سیر معنوی، تجلیات اسمائی بر او وارد میشود.<ref>← آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایه، ۲۸.</ref> نفس پس از طی مراتب [[تجرد برزخی]] به [[مقامات|مقام تعقل تام]] و مرتبه روح میرسد که در اصطلاح [[حکما|اهل حکمت]]، از آن به عقل تعبیر میشود.<ref>آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.</ref> قلبی که با تصفیه و تجرد به [[مقامات|مقام روحی]] ترقی میکند، از آن به سرّ تعبیر میشود.<ref>کاشانی، شرح منازل السائرین، ۶۶۰.</ref> از آنجاکه قلب مُدرِک معانی کلیه به صورت تفصیلی است، مظهر مرتبه واحدیت است و از آنجاکه روح مُدرِک معانی کلیه به صورت بسیط اجمالی است، مظهر [[مرتبه احدیت]] است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۹۵؛ آملی، سیدحیدر، نقد النقود، ۷۰۷.</ref> | ||
:{{ببینید|نفس}} | :{{ببینید|نفس}} | ||
[[امامخمینی]] نیز، به بعضی از مراتب نفس و ترتیب آنها اشاره | [[امامخمینی]] نیز، به بعضی از مراتب نفس و ترتیب آنها اشاره کردهاست: قلب، روح، سِرّ و خفی که هر مرتبه نازلتر، سایه و ظل مرتبه بالاتر است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۱.</ref> به عقیده ایشان، وقتی [[سالک]] با ریاضت و هدایت الهی [[مقامات|مقام نفس]] را طی کرد، برای او فتح و گشایش قلب رخ میدهد؛ معارف در قلب او ظهور میکند و به مقام قلب میرسد که آن را «فتح قریب» میگویند آیه «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ»<ref>صف، ۱۳.</ref> به آن اشاره دارد. زمانی که سالک در مقام قلب است و رسوم و تعینات قلبی بر او حکمفرماست، باب [[اسما و صفات]] بر او بستهاست؛ اما وقتی با تجلیات اسمائی و صفاتی، تعینات قلبی، زایل شد، فتح مبین رخ میدهد و آیه «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»<ref>فتح، ۱.</ref> به آن اشاره دارد. هنگامی که سالک از حجب کثرت اسمائی و صفاتی عبور کند و تجلیات ذاتی برای او ظاهر شود، به فتح مطلق دست مییابد و آیه «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» به آن اشاره دارد.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۰؛ ← امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۱–۳۴۲.</ref> | ||
در عرفان نظری دلیل نامگذاری قلب، تقلب آن میان [[اسمای لطفی و قهری]] و میان ادراکات جزئی و کلی است<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، | در عرفان نظری دلیل نامگذاری قلب، تقلب آن میان [[اسمای لطفی و قهری]] و میان ادراکات جزئی و کلی است<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۶۳–۷۶۴.</ref> و مانند آینهای است که حقایق و معارف در آن بازتاب مییابد؛ هر اندازه این آینه صاف و روشن باشد، معارف زلالتر در آن متجلی میشود.<ref>آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۳۵–۵۳۶؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۵/۲۳.</ref> در این دیدگاه، قلب مؤمن عرش رحمان و وسیعتر از [[رحمت]] است و تجلیات رحمانی در قلب مؤمن بیشتر از عرش است؛ زیرا قلب، [[برزخ]] میان [[عالم غیب]] و شهادت است؛ از اینرو قلب، [[عرش|عرش اعظم]] بهشمار میرود.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۹۸–۲۰۱؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۱۸۴–۱۸۶.</ref> | ||
:{{ببینید|عرش}} | :{{ببینید|عرش}} | ||
[[امامخمینی]] در بیان حقیقت قلب، به لوازم و احکام آن پرداخته، معتقد است قلب لطیفه روحانی میان دو نشئه مُلکی و ملکوتی است که دو وجه و صورت دارد: یک وجه به عالم ملک و دنیا دارد و برای آبادی آن تلاش میکند و وجه دیگر آن، به عالم آخرت و ملکوت است که برای عمرانی و آبادی آن میکوشد و از همینرو در قلب، از یک طرف حقایق غیبی و ملکوتی و در طرف دیگر آن صور مُلکی دنیایی بازتاب مییابد. در این فرایند، اگر جنبه دنیایی بر قلب چیره شود، قلب بهتدریج به سوی طبیعت سوق مییابد و صور خیالی و وهمی در آن نقش میبندد و اگر حقایق ملکوتی بر آن چیره شود، رو به سوی ملکوت اعلی کرده، معارف آسمانی در آن تجلی میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، | [[امامخمینی]] در بیان حقیقت قلب، به لوازم و احکام آن پرداخته، معتقد است قلب لطیفه روحانی میان دو نشئه مُلکی و ملکوتی است که دو وجه و صورت دارد: یک وجه به عالم ملک و دنیا دارد و برای آبادی آن تلاش میکند و وجه دیگر آن، به عالم آخرت و ملکوت است که برای عمرانی و آبادی آن میکوشد و از همینرو در قلب، از یک طرف حقایق غیبی و ملکوتی و در طرف دیگر آن صور مُلکی دنیایی بازتاب مییابد. در این فرایند، اگر جنبه دنیایی بر قلب چیره شود، قلب بهتدریج به سوی طبیعت سوق مییابد و صور خیالی و وهمی در آن نقش میبندد و اگر حقایق ملکوتی بر آن چیره شود، رو به سوی ملکوت اعلی کرده، معارف آسمانی در آن تجلی میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۹–۴۰۰.</ref> این چنین قلبی، منزلگاه محبوب و محل تجلیات رحمانی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاهٔ، ۱۰۷، امامخمینی، حدیث جنود، ۳۰۴.</ref> | ||
در روایات چندی برای قلب، اعضای باطنی چون چشم و گوش قرار داده | در روایات چندی برای قلب، اعضای باطنی چون چشم و گوش قرار داده شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۸/۲۱۵؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۱/۳۶۰.</ref> امامخمینی مانند دیگر [[اهل معرفت]]<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۶۴؛ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۸۱.</ref> معتقد است برای قلب چشمی است که با آن [[عوالم غیب]] را درک میکند که هرگاه چشم دل و بصیرت ملکوتی انسان بسته باشد، نمیتواند حقایق را درک نماید؛ ولی آنگاه که پرده طبیعت کنار زده شود، حقایق بر او منکشف میگردد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸ و ۴۱۵.</ref> ایشان [[سعادت]] آدمی را در بینایی دل و بازبودن چشم قلب میداند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۰۲.</ref> | ||
==اقسام قلب== | == اقسام قلب == | ||
[[قرآن کریم]] به بعضی از اقسام قلب اشاره کرده، از قلوبی یاد میکند که به سبب احاطه زنگار [[گناه]]، بر آنان قفل و مهر زده | [[قرآن کریم]] به بعضی از اقسام قلب اشاره کرده، از قلوبی یاد میکند که به سبب احاطه زنگار [[گناه]]، بر آنان قفل و مهر زده شدهاست.<ref>کهف، ۲۸؛ محمد، ۲۴.</ref> در مقابل، قلبهایی را که از مفاسد و حب غیر خداوند خالی است، قلب سلیم نامیدهاست.<ref>شعراء، ۸۹؛ صافات، ۸۴.</ref> در بعضی روایات، قلب به قلب نفاق، قلب ایمان، قلب منکوس (قلب وارونه که به سمت دنیا متمایل است) و قلب مفتوح (قلبی که در برابر واردات الهی باز است) تقسیم شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۴۲۳.</ref> در آموزههای عرفانی نیز به اقسامی از قلب اشاره شدهاست.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۰۰.</ref> | ||
در روایات قلب سلیم، قلبی تفسیر شده که در آن غیر حق نباشد.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۶.</ref> [[اهل معرفت]] نیز قلب سلیم را قلب خالی از [[حجاب و نگاه|حجاب]] و ظلمت و مستعد [[فیض الهی]] و انوار آن میدانند<ref>آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۵۵.</ref> که غیر خداوند در آن راه نیابد.<ref>مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۵.</ref> [[امامخمینی]] نیز، قلب سلیم را قلبی میداند که از هر گونه شائبه شرک، اعم از شرک جلی و خفی، پاک و منزه باشد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۷.</ref> و قلبی خداوند را ملاقات میکند که در آن احدی غیر از خدای تعالی نباشد<ref>امامخمینی، حدیث جنود، | در روایات قلب سلیم، قلبی تفسیر شده که در آن غیر حق نباشد.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۶.</ref> [[اهل معرفت]] نیز قلب سلیم را قلب خالی از [[حجاب و نگاه|حجاب]] و ظلمت و مستعد [[فیض الهی]] و انوار آن میدانند<ref>آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۵۵.</ref> که غیر خداوند در آن راه نیابد.<ref>مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۵.</ref> [[امامخمینی]] نیز، قلب سلیم را قلبی میداند که از هر گونه شائبه شرک، اعم از شرک جلی و خفی، پاک و منزه باشد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۷.</ref> و قلبی خداوند را ملاقات میکند که در آن احدی غیر از خدای تعالی نباشد<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۵–۲۷۶.</ref> که در حقیقت، به معنای [[فنا|فنای ذاتی]] و ترک خودی و انانیت<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۳۸.</ref> و ترک مشاهده عبادت و عبودیت خود<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۷۶.</ref> است و از آنجاکه حقیقت دنیا همان غیر خدا و ماسویالله است، این معنا به صورت کامل جز برای اولیای کامل محقق نمیشود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۶.</ref> | ||
امامخمینی در آثار خود با استناد به روایات چندی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۶؛ حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۴/۵۸؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.</ref> | امامخمینی در آثار خود با استناد به روایات چندی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۶؛ حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۴/۵۸؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.</ref> بهطور گستردهتر از اقسام قلب بحث کرده، قلب را به اعتبار تجلیات و تأثیرات آن، به اقسام متعددی تقسیم کردهاست؛ ازجمله: ۱. قلب انکاری: قلبی که حقایق را درک نمیکند و به جای آنکه به دنبال کشف حقایق باشد، آن را انکار میکند، قلب انکاری است که از ورود هر گونه نور حقیقت کاملاً محروم است.<ref>امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۶۷.</ref> ۲. قلب حزنی: هرگاه حقتعالی با اسمای جلال و عظمتش بر قلبی تجلی کرد و آن تجلی سبب هَیَمانی ـ که به همراه خوف و حیرتی که به همراه حزن است ـ شود، چنین قلبی، قلب حزنی است؛ مانند قلب حضرت یحیی (ع) که خوف بر او چیره بود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۶۱.</ref> ۳. قلب عشقی و شوقی: برخی قلوب به دلیل چیرگی حبّ و عشق، با شوق و جذبه به سوی کمال حرکت دارند که از آنها به قلوب شوقی یاد میشود؛ مانند قلب [[حضرت عیسی(ع)]] که شوق بر آن چیره بود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.</ref> ۴. قلب توحیدی: قلبی که به مقام طمأنینه رسیده باشد، قلب توحیدی نام دارد که در آن نور معرفت کمال مطلق تابیدهاست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۲.</ref> | ||
==احوال قلب== | == احوال قلب == | ||
قلب حالات و تحولاتی دارد که به واسطه تطهیر و تصفیه آن، به [[سعادت و شقاوت]] میرسد.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۱۶۲.</ref> در روایات متعدد تأکید شده که قلب دو حالت متفاوت دارد: یکی حالت اقبال و توجه و دیگری حالت ادبار و رویگردانی.(<ref>نهج البلاغه، ح۱۸۴، ۵۴۴؛ کلینی، الکافی، ۳/۴۵۴.</ref> در نظر عارفان، [[حقایق الهی]] با طهارت و تصفیه قلب از کدورات و [[حجب|حجابها]]، در آن متجلی میشود.<ref>فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، | قلب حالات و تحولاتی دارد که به واسطه تطهیر و تصفیه آن، به [[سعادت و شقاوت]] میرسد.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۱۶۲.</ref> در روایات متعدد تأکید شده که قلب دو حالت متفاوت دارد: یکی حالت اقبال و توجه و دیگری حالت ادبار و رویگردانی. (<ref>نهج البلاغه، ح۱۸۴، ۵۴۴؛ کلینی، الکافی، ۳/۴۵۴.</ref> در نظر عارفان، [[حقایق الهی]] با طهارت و تصفیه قلب از کدورات و [[حجب|حجابها]]، در آن متجلی میشود.<ref>فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۲۹۸–۳۰۰.</ref> این تجلیات نیز پیوسته رو به فزونی است تا سراسر قلب را فرا بگیرد.<ref>فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۳۶۸ و ۶۱۹.</ref> علوم و حقایق نیز به قدر طهارت و صفای قلب و پاکی آن از کدورات و ناپاکیها در آن وارد میشود.<ref>مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۴.</ref> | ||
[[امامخمینی]] قلب را محل نور ایمان<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۳.</ref> و تجلی حق<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۸.</ref> میداند و معتقد است قلب مؤمن چون بر [[فطرت توحیدی]] استوار است، هرچه از [[معارف الهی]] در آن القا شود، بهآسانی میپذیرد؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.</ref> قلب کافر نیز چون منکوس و واژگون است، هیچ خیری در آن جا نمیگیرد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۲۹.</ref> به باور ایشان، هر | [[امامخمینی]] قلب را محل نور ایمان<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۳.</ref> و تجلی حق<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۸.</ref> میداند و معتقد است قلب مؤمن چون بر [[فطرت توحیدی]] استوار است، هرچه از [[معارف الهی]] در آن القا شود، بهآسانی میپذیرد؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.</ref> قلب کافر نیز چون منکوس و واژگون است، هیچ خیری در آن جا نمیگیرد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۲۹.</ref> به باور ایشان، هر اندازه نور عظمت الهی در قلب بیشتر تجلی کند، [[خشوع|خضوع]] و عبودیت انسان در برابر حقتعالی بیشتر میگردد.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۸–۹۹.</ref> بنابراین تمام اعمال و انجام تکالیف، در واقع مقدمه و راهکار تطهیر قلب است؛ زیرا طهارت قلب زمینهساز تکمیل اعمال آدمی است.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۳۶.</ref> به اعتقاد ایشان، اگر [[عمل صالح]] با شرایط صوری و معنوی همراه باشد، نورانیتی در باطن قلب حاصل میشود که انسان را به معرفت حق و توحید نزدیک میکند و حقایق توحید در قلب جایگزین شده، در ملک بدن سرایت میکند تا جایی که خود از عالم نور و درجات نور حق میشود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۲–۲۸۳.</ref> در مقابل، از ارتکاب خطا، در قلب کدورتی حاصل میشود که انسان را از [[مقامات|مقام قدس و قرب حق]] و معارف الهیه دور و به عالم طبیعت و دنیا نزدیک میکند تا آنجاکه تمام شئون غیبی قلب، در دنیا و طبیعت فانی میشود و حکم روحانیت و انسانیت از او برداشته میشود؛<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۳.</ref> از اینرو قلب منافق به دلیل کدورت و تیرگی، از فطرت اصلی خود فاصله میگیرد و پذیرای حقایق نیست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.</ref> [[سالک]] باید عبادات را در حال نشاط و اقبال قلب به جا آورد و از کسالت و ادبار آن در وقت [[عبادت]] پرهیز کند؛ زیرا اگر در وقت کسالت و خستگی نفس را مشغول عبادت کند، ممکن است از عبادت منزجر شده، کمکم از عبادت متنفر شود و از ذکر حق اعراض کند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳.</ref> | ||
==حضور قلب و اقسام آن== | == حضور قلب و اقسام آن == | ||
یکی از مهمترین امور برای توجه قلب، فراغت قلب و فراغت وقت است؛ به این معنا که انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از خواطر و همّ و غمّ دنیوی فارغ کند و دل را یکسره برای [[عبادت]] و مناجات خالص کند؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.</ref> برای این امر لازم است انسان برای عبادت خود وقتی معین کند و در آن وقت، خود را موظف به عبادت بداند و اشتغال دیگری برای خود قرار ندهد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۶.</ref> | یکی از مهمترین امور برای توجه قلب، فراغت قلب و فراغت وقت است؛ به این معنا که انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از خواطر و همّ و غمّ دنیوی فارغ کند و دل را یکسره برای [[عبادت]] و مناجات خالص کند؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.</ref> برای این امر لازم است انسان برای عبادت خود وقتی معین کند و در آن وقت، خود را موظف به عبادت بداند و اشتغال دیگری برای خود قرار ندهد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۶.</ref> | ||
در روایات، حضور قلب شرط قبولی نماز شمرده | در روایات، حضور قلب شرط قبولی نماز شمرده شدهاست.<ref>مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول (ص)، ۱۵/۱۳.</ref> [[اهل معرفت]] یکی از [[مراقبه|درجات مراقبه]] را حضور قلب در برابر معبود دانستهاند<ref>تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۱/۱۶۹.</ref> و بعضی، حضور قلب به حق، هنگام غیبت از خود را [[فنا|فنای از خویش]] شمردهاند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۳.</ref> علمای اخلاق نیز به حضور قلب در نماز<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۲/۲۹۰.</ref> و عبادات دیگری چون [[قرآن|تلاوت قرآن]]<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۳/۵۱۰.</ref> و مانند آن توجه داشتهاند؛ افزون بر آنکه محافظت بر نماز را در برخی آیات<ref>انعام، ۹۲.</ref> به حضور قلب در آن تفسیر کردهاند.<ref>مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۲/۱۶۶.</ref> | ||
[[امامخمینی]] یکی از حالات قلب را ـ که در کمال عمل و [[سعادت و شقاوت|سعادت]] انسان تأثیر دارد ـ حضور و توجه قلب میداند که عبادت بدون آن تأثیری نداشته و ناقص است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱ و ۴۱.</ref> حضور قلب در نظر ایشان، اقسام و مراتبی دارد و در تقسیمی بدیع، حضور قلب را به حضور قلب در معبود و حضور قلب در عبادت تقسیم میکند. حضور قلب در معبود، به این معناست که انسان خود را در محضر حق ببیند و حضور قلب در عبادت آن است که قلب متوجه عبادت و ثنای حق باشد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، | [[امامخمینی]] یکی از حالات قلب را ـ که در کمال عمل و [[سعادت و شقاوت|سعادت]] انسان تأثیر دارد ـ حضور و توجه قلب میداند که عبادت بدون آن تأثیری نداشته و ناقص است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱ و ۴۱.</ref> حضور قلب در نظر ایشان، اقسام و مراتبی دارد و در تقسیمی بدیع، حضور قلب را به حضور قلب در معبود و حضور قلب در عبادت تقسیم میکند. حضور قلب در معبود، به این معناست که انسان خود را در محضر حق ببیند و حضور قلب در عبادت آن است که قلب متوجه عبادت و ثنای حق باشد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵.</ref> | ||
# حضور قلب در معبود: امامخمینی برای حضور قلب در معبود سه مرتبه ذکر میکند: ۱. حضور قلب در تجلیات افعالی؛ ۲. حضور قلب در تجلیات اسمائی؛ ۳. حضور قلب در تجلیات ذاتی. ایشان برای هر یک از این تجلیات نیز چهار مرتبه | # حضور قلب در معبود: امامخمینی برای حضور قلب در معبود سه مرتبه ذکر میکند: ۱. حضور قلب در تجلیات افعالی؛ ۲. حضور قلب در تجلیات اسمائی؛ ۳. حضور قلب در تجلیات ذاتی. ایشان برای هر یک از این تجلیات نیز چهار مرتبه برمیشمرد: مرتبه علمی، مرتبه ایمانی، مرتبه شهودی، مرتبه فنایی. در تجلیات افعالی علمی، شخص [[عابد سالک]] از طریق برهان میداند که تمام عالم وجود، پرتویی از تجلی ذات الهی است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.</ref> و چنین انسانی در همه اوقات بهخصوص به هنگام عبادت، خود و عالم را در محضر پروردگار میبیند،<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۱.</ref> و اگر این علم را با قلم عقل بر صفحه دل بنگارد و به آن ایمان پیدا کند، به مرحله ایمانی میرسد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.</ref> تا اینکه با ریاضت و مجاهدت و [[تقوای کامل]]، بهرهای از تجلیات شهودی نصیب قلب شود تا زمانی که قلب یکسره آینه تجلیات حق شود و سالک به مرتبه [[فنا]] برسد. اگر سالک از این فنا به هوشیاری برسد و عنایت الهی شامل او شود، به تجلیات اسمائی نایل میشود که این مرتبه به سهم خود مراتب بسیاری دارد.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۳.</ref> اگر استعداد سالک بیش از این باشد، نوبت به حضور قلب در دریافت تجلیات ذاتی میرسد که آخرین و کاملترین مرتبه از حضور قلب است و این هم به سهم خود مراتب بسیاری دارد.<ref>← امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵.</ref> | ||
# حضور قلب در عبادت: حضور قلب در عبادت نیز مراتبی دارد. این مسئله گاهی به صورت اجمالی و گاهی به صورت تفصیلی است. نخستین مرتبه آن، این است که سالک به قلب خود بفهماند در عبادت سرگرم ثنای معبود است و از آغاز عبادت تا فرجام آن، خود را به همین حال نگاه دارد.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷.</ref> حضور قلب تفصیلی نیز خود گاهی با قدم فکر و برهان است و گاهی با قدم ایمان و اطمینان که حقایق را که با قدم برهان و عقل به آن | # حضور قلب در عبادت: حضور قلب در عبادت نیز مراتبی دارد. این مسئله گاهی به صورت اجمالی و گاهی به صورت تفصیلی است. نخستین مرتبه آن، این است که سالک به قلب خود بفهماند در عبادت سرگرم ثنای معبود است و از آغاز عبادت تا فرجام آن، خود را به همین حال نگاه دارد.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷.</ref> حضور قلب تفصیلی نیز خود گاهی با قدم فکر و برهان است و گاهی با قدم ایمان و اطمینان که حقایق را که با قدم برهان و عقل به آن رسیدهاست، به مرتبه قلب برساند. در مرتبه بعد چنین است که حقایقی را که به مرتبه قلب رساندهاست، با قدم شهود و با چشم ملکوتی مشاهده کند.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۸–۲۰.</ref> | ||
:{{ببینید|اسرار عبادت}} | :{{ببینید|اسرار عبادت}} | ||
امامخمینی | امامخمینی دربارهٔ کیفیت دستیابی به حضور قلب، میگوید انسان در وقت اشتغال به عبادت، باید خود را از اشتغالات و همّ دنیایی فارغ و قلب را از امور متفرقه خالی کند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.</ref> و با قدری مواظبت و مراقبت به تحصیل فراغت قلب بپردازد و مدتی اختیار خیال را به دست گیرد؛ در این صورت پس از مدتی به حق و عبادت توجه پیدا خواهد کرد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۰.</ref> | ||
:{{ببینید|عبادت}} | :{{ببینید|عبادت}} | ||
امامخمینی برای حضور قلب موانعی نیز ذکر | امامخمینی برای حضور قلب موانعی نیز ذکر کردهاست؛ ازجمله: ۱. حب دنیا: از آنجاکه انسان به حسب فطرت و جبلت خود، به هر چه علاقه پیدا کند، به آن متوجه میگردد، علاقه به دنیا و تعلق به آن سبب میشود که قلب متوجه به آن شده و این مانع حضور قلب در محبوب میگردد؛ اما به مجرد اینکه این علاقه و اشتغال به دنیا کم و مانع برداشته شود، قلب، خود به سوی محبوب پرواز میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۷.</ref> ۲. توجه به حواس ظاهری: در صورتی که توجه انسان به آنچه حواس ظاهری ادراک میکند، متوجه گردد؛ مانند اینکه گوش چیزی را بشنود یا چشم چیزی را ببیند، قلب متوجه آن میگردد و این مانع حضور قلب میگردد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۲.</ref> ۳. هرزهگردی خیال: قوه خیال به جهت فرّار بودن، دایماً از شاخهای به شاخه دیگر میگریزد و حفظ آن نیاز به زحمت و تمرین دارد و این امر حتی نسبت به کسانی که تعلق به امور دنیوی ندارند نیز جاری است و طریق علاج آن، حبس خیال و بازگرداندن آن به محل خود است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۳–۴۴.</ref> | ||
:{{ببینید|نماز}} | :{{ببینید|نماز}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس|۲}} | ||
==منابع== | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
* قرآن کریم. | * قرآن کریم. | ||
* | * آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ش. | ||
* | * آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش. | ||
* | * آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش. | ||
* | * آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش. | ||
* | * آملی، سیدحیدر، نقد النقود فی معرفهٔ الوجود، چاپ شده در ضمن کتاب جامع الاسرار، تصحیح هانری کربن، تهران، علمی فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش. | ||
* | * آملی، محمدتقی، درر الفوائد، قم، اسماعیلیان، بیتا. | ||
* | * ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا. | ||
* | * ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * انجیل برنابا، کویت، دارالقلم، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. | ||
* | * انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. | ||
* | * بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، بیروت، المشعل، چاپ ششم، ۱۹۸۱م. | ||
* | * تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش. | ||
* | * تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م. | ||
* | * جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | ||
* | * جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. | ||
* | * حسنزاده آملی، حسن، ممدّ الهمم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش. | ||
* | * حویزی، عبدعلیبنجمعه، تفسیر نور الثقلین، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق. | ||
* | * خوارزمی، تاجالدین، شرح فصوص الحکم، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش. | ||
* | * شاهآبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * صدوق، محمدبنعلی، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش. | ||
* | * طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضلالله یزدی، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش. | ||
* | * طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * عسکری، حسنبنعبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق. | ||
* | * غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا. | ||
* | * فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق. | ||
* | * فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش. | ||
* | * فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق. | ||
* | * قونوی، صدرالدین، النصوص، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش. | ||
* | * قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* | * کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. | ||
* | * لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش. | ||
* | * مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول (ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق. | ||
* | * مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. | ||
* | * نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق. | ||
* | * نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | ||
* | * یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
محمدامین صادقی ارزگانی | محمدامین صادقی ارزگانی |
نسخهٔ ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۳۴
قلب جوهری مجرد و نورانی مرتبط با روح و نفس
مفهومشناسی
قلب به معنای برگرداندن چیزی از صورت خود است؛[۱] همچنین به عضوی از بدن گفته میشود؛[۲] از آن جهت که ثباتی ندارد و پیوسته در حال دگرگونی است.[۳] در فلسفه، قلب به معنای روح نفسانی مدبر بدن انسانی است[۴] که حقیقتی لطیف، روحانی و ربّانی بوده، با عضو صنوبریشکل طرف چپ سینه مرتبط است.[۵] عارفان، قلب را نفس ناطقهای میدانند که صورت مرتبه الهیه است؛ هنگامی که معانی کلی و جزئی را مشاهده میکند[۶] و مراد از نفس، همان جوهر مجردی است که معنای کلی و جزئی را ادراک میکند.[۷] امامخمینی در بیان اصطلاح اهل معرفت، قلب را جوهری لطیف میداند که واسطه میان نشئه ملک و ملکوت است.[۸]
قلب با واژگانی چون نفس، صدر و فؤاد مرتبط است. برخی معتقدند به نفس از آنرو که مصدر انوار وارد بر بدن و قوای جسمانی و مقدم بر بدن و قوای مختلف آن است، صدر میگویند و از آنرو که نفس از موجد خود متأثر شدهاست، فؤاد نام دارد.[۹] به اعتقاد امامخمینی تفاوت قلب و صدر آن است که به قلب وقتی به طرف طبیعت میل کند، «صدر» و هنگامی که به طرف عالم غیب رو کند و از عالم حس و شهادت جدا شود، «قلب» میگویند.[۱۰]
پیشینه
بحث از قلب در ادیان الهی پیشینهای طولانی دارد؛ از قلب و دریافتهای قلبی[۱۱] و از آن با عنوان مرکز عواطف، مرکز روحانیت انسان، مرکز شرارت، منبع گناه، محل نگاه الهی و تکلم قلبی خداوند با انسان، سخن به میان آمدهاست.[۱۲]
در قرآن کریم «قلب» در معانی مختلفی بهکار رفتهاست؛ ازجمله به معنای نیروی ادراکی[۱۳] و عضوی صنوبری که در سمت چپ بدن قرار گرفتهاست.[۱۴] در روایات از قلب با عنوان امام و رهبر انسان[۱۵] و مصحف فکر و سرچشمه حکمت[۱۶] تعبیر شدهاست.
بحث قلب در مباحث عرفانی از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا تجلیات و مکاشفات عارف از طریق قلب است[۱۷] و در سخنان اهل معرفت متقدم، بیشتر به صورت بیان تجربههای عرفانی و مشاهدات قلبی مطرح بودهاست؛ ولی در عرفان عملی، جایگاه مهمی در دریافتهای سالکان پیدا کرد.[۱۸] در عرفان عملی از واردات قلبی انسان به معاملات قلبی تعبیر میکنند که برگرفته از متون اسلامی است[۱۹] و اگر در عرفان عملی، به اعمال ظاهری انسان توجه میشود، از آن جهت است که در قلب و ساحت باطنی انسان اثر میگذارد.[۲۰] قلب به عنوان مهمترین عضو وجودی انسان، دارای حالات، ملکات، تأثیر، تأثر و فعل و انفعالهایی با دیگر اعضای انسان است؛ از اینرو هدف اصلی عرفان عملی، هدایت این فعل و انفعالها و پاکسازی قلب از اموری است که آن را آلوده کرده، از مهلکات آن شمرده میشود.[۲۱] همچنین هدف از آن، آراستن قلب به حالات و ملکاتی است که مایه نجات قلب شمرده میشود و به وصول انسان به کمال نهایی میانجامد. از اینرو، از قلب با عنوان محل تجلیات و تحولات روحی یاد میشود.[۲۲] با ظهور عرفان نظری و تدوین آن با عنوان یک معرفت هستیشناختی در قبال سایر شناختهای عقلی و مانند آن، این بحث تکامل بیشتری یافته و تفاوت قلب با روح، سرّ، خفی و اخفی روشن گشتهاست.[۲۳]
امامخمینی در آثار مختلف خود دربارهٔ جایگاه و اهمیت قلب،[۲۴] اقسام قلب،[۲۵] احوال قلب[۲۶] و حضور قلب[۲۷] بهتفصیل سخن گفتهاست. به باور ایشان، در شریعت در میان اعضای انسان توجه بسیاری به قلب شدهاست؛ زیرا قلب مرکز انسانیت است[۲۸] و حقیقتی است که انسان را از همه موجودات متمایز میکند.[۲۹]
حقیقت قلب و مرتبه آن در نفس
سه واژه قلب، روح و نفس در اصطلاح عرفا با حکما مختلف است. در اصطلاح حکما، این سه واژه به یک حقیقت که همان صورت و فصل اخیر (نطق) است، اشاره دارد؛[۳۰] اما در اصطلاح عارفان، قلب و روح، دو مرتبه از مراتب نفس (ناطقه) آدمی به حساب میآیند؛ قلب حقیقتی میان روح و نفس (منطبعه) است[۳۱] که عضوی لطیف و روحانی[۳۲] و جوهری نورانی[۳۳] است و ریاست قوا و اعضای بدن را بر عهده دارد.[۳۴] قلب، جوهری نورانی و حد وسط روح و نفس و مرتبه توجه به عالم غیب است، امّا روح، مرتبهای از نفس ناطقه محسوب میشود.[۳۵] نفس در اصطلاح عارفان، معانی کلی و جزئی را درک میکند و روح، باطن نفس بوده، همان جوهر لطیف و مجرد انسانی است؛ امّا نفس، ظاهر و مَرکب روح است که واسطه تدبیر جسم و بدن است. به اعتقاد آنان، نفس وقتی از عالم طبیعت و شهوات اعراض کرد، صفا و نورانیتی بر آن عارض میشود که سبب ظهور انوار الهی و تجلیات و سلطنت حق بر آن میشود و در این مرتبه، به مقام قلب میرسد، سپس از مرحله قلبی نیز عبور میکند و به مرحله روحی میرسد که مرحله تجرد تام عقلی است.[۳۶]
از دیدگاه عارفان، حقیقت انسان، مراتبی دارد که عبارت است از: نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی و اخفی؛[۳۷] اگرچه در ترتیب این مراتب اختلاف نظر وجود دارد و بعضی مرتبه قلب را پس از مرتبه عقل شمردهاند.[۳۸] به اعتقاد عارفان، نفس انسانی پس از عبور از مقام عقل که به نور شرع منوّر گردید، به مقام قلب میرسد و در مقام قلب دریچهای از مقام غیب بر او گشوده میشود و با ادامه سیر معنوی، تجلیات اسمائی بر او وارد میشود.[۳۹] نفس پس از طی مراتب تجرد برزخی به مقام تعقل تام و مرتبه روح میرسد که در اصطلاح اهل حکمت، از آن به عقل تعبیر میشود.[۴۰] قلبی که با تصفیه و تجرد به مقام روحی ترقی میکند، از آن به سرّ تعبیر میشود.[۴۱] از آنجاکه قلب مُدرِک معانی کلیه به صورت تفصیلی است، مظهر مرتبه واحدیت است و از آنجاکه روح مُدرِک معانی کلیه به صورت بسیط اجمالی است، مظهر مرتبه احدیت است.[۴۲]
- (ببینید: نفس)
امامخمینی نیز، به بعضی از مراتب نفس و ترتیب آنها اشاره کردهاست: قلب، روح، سِرّ و خفی که هر مرتبه نازلتر، سایه و ظل مرتبه بالاتر است.[۴۳] به عقیده ایشان، وقتی سالک با ریاضت و هدایت الهی مقام نفس را طی کرد، برای او فتح و گشایش قلب رخ میدهد؛ معارف در قلب او ظهور میکند و به مقام قلب میرسد که آن را «فتح قریب» میگویند آیه «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ»[۴۴] به آن اشاره دارد. زمانی که سالک در مقام قلب است و رسوم و تعینات قلبی بر او حکمفرماست، باب اسما و صفات بر او بستهاست؛ اما وقتی با تجلیات اسمائی و صفاتی، تعینات قلبی، زایل شد، فتح مبین رخ میدهد و آیه «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»[۴۵] به آن اشاره دارد. هنگامی که سالک از حجب کثرت اسمائی و صفاتی عبور کند و تجلیات ذاتی برای او ظاهر شود، به فتح مطلق دست مییابد و آیه «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» به آن اشاره دارد.[۴۶]
در عرفان نظری دلیل نامگذاری قلب، تقلب آن میان اسمای لطفی و قهری و میان ادراکات جزئی و کلی است[۴۷] و مانند آینهای است که حقایق و معارف در آن بازتاب مییابد؛ هر اندازه این آینه صاف و روشن باشد، معارف زلالتر در آن متجلی میشود.[۴۸] در این دیدگاه، قلب مؤمن عرش رحمان و وسیعتر از رحمت است و تجلیات رحمانی در قلب مؤمن بیشتر از عرش است؛ زیرا قلب، برزخ میان عالم غیب و شهادت است؛ از اینرو قلب، عرش اعظم بهشمار میرود.[۴۹]
- (ببینید: عرش)
امامخمینی در بیان حقیقت قلب، به لوازم و احکام آن پرداخته، معتقد است قلب لطیفه روحانی میان دو نشئه مُلکی و ملکوتی است که دو وجه و صورت دارد: یک وجه به عالم ملک و دنیا دارد و برای آبادی آن تلاش میکند و وجه دیگر آن، به عالم آخرت و ملکوت است که برای عمرانی و آبادی آن میکوشد و از همینرو در قلب، از یک طرف حقایق غیبی و ملکوتی و در طرف دیگر آن صور مُلکی دنیایی بازتاب مییابد. در این فرایند، اگر جنبه دنیایی بر قلب چیره شود، قلب بهتدریج به سوی طبیعت سوق مییابد و صور خیالی و وهمی در آن نقش میبندد و اگر حقایق ملکوتی بر آن چیره شود، رو به سوی ملکوت اعلی کرده، معارف آسمانی در آن تجلی میکند.[۵۰] این چنین قلبی، منزلگاه محبوب و محل تجلیات رحمانی است.[۵۱]
در روایات چندی برای قلب، اعضای باطنی چون چشم و گوش قرار داده شدهاست.[۵۲] امامخمینی مانند دیگر اهل معرفت[۵۳] معتقد است برای قلب چشمی است که با آن عوالم غیب را درک میکند که هرگاه چشم دل و بصیرت ملکوتی انسان بسته باشد، نمیتواند حقایق را درک نماید؛ ولی آنگاه که پرده طبیعت کنار زده شود، حقایق بر او منکشف میگردد.[۵۴] ایشان سعادت آدمی را در بینایی دل و بازبودن چشم قلب میداند[۵۵]
اقسام قلب
قرآن کریم به بعضی از اقسام قلب اشاره کرده، از قلوبی یاد میکند که به سبب احاطه زنگار گناه، بر آنان قفل و مهر زده شدهاست.[۵۶] در مقابل، قلبهایی را که از مفاسد و حب غیر خداوند خالی است، قلب سلیم نامیدهاست.[۵۷] در بعضی روایات، قلب به قلب نفاق، قلب ایمان، قلب منکوس (قلب وارونه که به سمت دنیا متمایل است) و قلب مفتوح (قلبی که در برابر واردات الهی باز است) تقسیم شدهاست.[۵۸] در آموزههای عرفانی نیز به اقسامی از قلب اشاره شدهاست.[۵۹]
در روایات قلب سلیم، قلبی تفسیر شده که در آن غیر حق نباشد.[۶۰] اهل معرفت نیز قلب سلیم را قلب خالی از حجاب و ظلمت و مستعد فیض الهی و انوار آن میدانند[۶۱] که غیر خداوند در آن راه نیابد.[۶۲] امامخمینی نیز، قلب سلیم را قلبی میداند که از هر گونه شائبه شرک، اعم از شرک جلی و خفی، پاک و منزه باشد[۶۳] و قلبی خداوند را ملاقات میکند که در آن احدی غیر از خدای تعالی نباشد[۶۴] که در حقیقت، به معنای فنای ذاتی و ترک خودی و انانیت[۶۵] و ترک مشاهده عبادت و عبودیت خود[۶۶] است و از آنجاکه حقیقت دنیا همان غیر خدا و ماسویالله است، این معنا به صورت کامل جز برای اولیای کامل محقق نمیشود.[۶۷]
امامخمینی در آثار خود با استناد به روایات چندی[۶۸] بهطور گستردهتر از اقسام قلب بحث کرده، قلب را به اعتبار تجلیات و تأثیرات آن، به اقسام متعددی تقسیم کردهاست؛ ازجمله: ۱. قلب انکاری: قلبی که حقایق را درک نمیکند و به جای آنکه به دنبال کشف حقایق باشد، آن را انکار میکند، قلب انکاری است که از ورود هر گونه نور حقیقت کاملاً محروم است.[۶۹] ۲. قلب حزنی: هرگاه حقتعالی با اسمای جلال و عظمتش بر قلبی تجلی کرد و آن تجلی سبب هَیَمانی ـ که به همراه خوف و حیرتی که به همراه حزن است ـ شود، چنین قلبی، قلب حزنی است؛ مانند قلب حضرت یحیی (ع) که خوف بر او چیره بود.[۷۰] ۳. قلب عشقی و شوقی: برخی قلوب به دلیل چیرگی حبّ و عشق، با شوق و جذبه به سوی کمال حرکت دارند که از آنها به قلوب شوقی یاد میشود؛ مانند قلب حضرت عیسی(ع) که شوق بر آن چیره بود.[۷۱] ۴. قلب توحیدی: قلبی که به مقام طمأنینه رسیده باشد، قلب توحیدی نام دارد که در آن نور معرفت کمال مطلق تابیدهاست.[۷۲]
احوال قلب
قلب حالات و تحولاتی دارد که به واسطه تطهیر و تصفیه آن، به سعادت و شقاوت میرسد.[۷۳] در روایات متعدد تأکید شده که قلب دو حالت متفاوت دارد: یکی حالت اقبال و توجه و دیگری حالت ادبار و رویگردانی. ([۷۴] در نظر عارفان، حقایق الهی با طهارت و تصفیه قلب از کدورات و حجابها، در آن متجلی میشود.[۷۵] این تجلیات نیز پیوسته رو به فزونی است تا سراسر قلب را فرا بگیرد.[۷۶] علوم و حقایق نیز به قدر طهارت و صفای قلب و پاکی آن از کدورات و ناپاکیها در آن وارد میشود.[۷۷]
امامخمینی قلب را محل نور ایمان[۷۸] و تجلی حق[۷۹] میداند و معتقد است قلب مؤمن چون بر فطرت توحیدی استوار است، هرچه از معارف الهی در آن القا شود، بهآسانی میپذیرد؛[۸۰] قلب کافر نیز چون منکوس و واژگون است، هیچ خیری در آن جا نمیگیرد.[۸۱] به باور ایشان، هر اندازه نور عظمت الهی در قلب بیشتر تجلی کند، خضوع و عبودیت انسان در برابر حقتعالی بیشتر میگردد.[۸۲] بنابراین تمام اعمال و انجام تکالیف، در واقع مقدمه و راهکار تطهیر قلب است؛ زیرا طهارت قلب زمینهساز تکمیل اعمال آدمی است.[۸۳] به اعتقاد ایشان، اگر عمل صالح با شرایط صوری و معنوی همراه باشد، نورانیتی در باطن قلب حاصل میشود که انسان را به معرفت حق و توحید نزدیک میکند و حقایق توحید در قلب جایگزین شده، در ملک بدن سرایت میکند تا جایی که خود از عالم نور و درجات نور حق میشود.[۸۴] در مقابل، از ارتکاب خطا، در قلب کدورتی حاصل میشود که انسان را از مقام قدس و قرب حق و معارف الهیه دور و به عالم طبیعت و دنیا نزدیک میکند تا آنجاکه تمام شئون غیبی قلب، در دنیا و طبیعت فانی میشود و حکم روحانیت و انسانیت از او برداشته میشود؛[۸۵] از اینرو قلب منافق به دلیل کدورت و تیرگی، از فطرت اصلی خود فاصله میگیرد و پذیرای حقایق نیست.[۸۶] سالک باید عبادات را در حال نشاط و اقبال قلب به جا آورد و از کسالت و ادبار آن در وقت عبادت پرهیز کند؛ زیرا اگر در وقت کسالت و خستگی نفس را مشغول عبادت کند، ممکن است از عبادت منزجر شده، کمکم از عبادت متنفر شود و از ذکر حق اعراض کند.[۸۷]
حضور قلب و اقسام آن
یکی از مهمترین امور برای توجه قلب، فراغت قلب و فراغت وقت است؛ به این معنا که انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از خواطر و همّ و غمّ دنیوی فارغ کند و دل را یکسره برای عبادت و مناجات خالص کند؛[۸۸] برای این امر لازم است انسان برای عبادت خود وقتی معین کند و در آن وقت، خود را موظف به عبادت بداند و اشتغال دیگری برای خود قرار ندهد.[۸۹]
در روایات، حضور قلب شرط قبولی نماز شمرده شدهاست.[۹۰] اهل معرفت یکی از درجات مراقبه را حضور قلب در برابر معبود دانستهاند[۹۱] و بعضی، حضور قلب به حق، هنگام غیبت از خود را فنای از خویش شمردهاند.[۹۲] علمای اخلاق نیز به حضور قلب در نماز[۹۳] و عبادات دیگری چون تلاوت قرآن[۹۴] و مانند آن توجه داشتهاند؛ افزون بر آنکه محافظت بر نماز را در برخی آیات[۹۵] به حضور قلب در آن تفسیر کردهاند.[۹۶]
امامخمینی یکی از حالات قلب را ـ که در کمال عمل و سعادت انسان تأثیر دارد ـ حضور و توجه قلب میداند که عبادت بدون آن تأثیری نداشته و ناقص است.[۹۷] حضور قلب در نظر ایشان، اقسام و مراتبی دارد و در تقسیمی بدیع، حضور قلب را به حضور قلب در معبود و حضور قلب در عبادت تقسیم میکند. حضور قلب در معبود، به این معناست که انسان خود را در محضر حق ببیند و حضور قلب در عبادت آن است که قلب متوجه عبادت و ثنای حق باشد.[۹۸]
- حضور قلب در معبود: امامخمینی برای حضور قلب در معبود سه مرتبه ذکر میکند: ۱. حضور قلب در تجلیات افعالی؛ ۲. حضور قلب در تجلیات اسمائی؛ ۳. حضور قلب در تجلیات ذاتی. ایشان برای هر یک از این تجلیات نیز چهار مرتبه برمیشمرد: مرتبه علمی، مرتبه ایمانی، مرتبه شهودی، مرتبه فنایی. در تجلیات افعالی علمی، شخص عابد سالک از طریق برهان میداند که تمام عالم وجود، پرتویی از تجلی ذات الهی است[۹۹] و چنین انسانی در همه اوقات بهخصوص به هنگام عبادت، خود و عالم را در محضر پروردگار میبیند،[۱۰۰] و اگر این علم را با قلم عقل بر صفحه دل بنگارد و به آن ایمان پیدا کند، به مرحله ایمانی میرسد[۱۰۱] تا اینکه با ریاضت و مجاهدت و تقوای کامل، بهرهای از تجلیات شهودی نصیب قلب شود تا زمانی که قلب یکسره آینه تجلیات حق شود و سالک به مرتبه فنا برسد. اگر سالک از این فنا به هوشیاری برسد و عنایت الهی شامل او شود، به تجلیات اسمائی نایل میشود که این مرتبه به سهم خود مراتب بسیاری دارد.[۱۰۲] اگر استعداد سالک بیش از این باشد، نوبت به حضور قلب در دریافت تجلیات ذاتی میرسد که آخرین و کاملترین مرتبه از حضور قلب است و این هم به سهم خود مراتب بسیاری دارد.[۱۰۳]
- حضور قلب در عبادت: حضور قلب در عبادت نیز مراتبی دارد. این مسئله گاهی به صورت اجمالی و گاهی به صورت تفصیلی است. نخستین مرتبه آن، این است که سالک به قلب خود بفهماند در عبادت سرگرم ثنای معبود است و از آغاز عبادت تا فرجام آن، خود را به همین حال نگاه دارد.[۱۰۴] حضور قلب تفصیلی نیز خود گاهی با قدم فکر و برهان است و گاهی با قدم ایمان و اطمینان که حقایق را که با قدم برهان و عقل به آن رسیدهاست، به مرتبه قلب برساند. در مرتبه بعد چنین است که حقایقی را که به مرتبه قلب رساندهاست، با قدم شهود و با چشم ملکوتی مشاهده کند.[۱۰۵]
- (ببینید: اسرار عبادت)
امامخمینی دربارهٔ کیفیت دستیابی به حضور قلب، میگوید انسان در وقت اشتغال به عبادت، باید خود را از اشتغالات و همّ دنیایی فارغ و قلب را از امور متفرقه خالی کند[۱۰۶] و با قدری مواظبت و مراقبت به تحصیل فراغت قلب بپردازد و مدتی اختیار خیال را به دست گیرد؛ در این صورت پس از مدتی به حق و عبادت توجه پیدا خواهد کرد.[۱۰۷]
- (ببینید: عبادت)
امامخمینی برای حضور قلب موانعی نیز ذکر کردهاست؛ ازجمله: ۱. حب دنیا: از آنجاکه انسان به حسب فطرت و جبلت خود، به هر چه علاقه پیدا کند، به آن متوجه میگردد، علاقه به دنیا و تعلق به آن سبب میشود که قلب متوجه به آن شده و این مانع حضور قلب در محبوب میگردد؛ اما به مجرد اینکه این علاقه و اشتغال به دنیا کم و مانع برداشته شود، قلب، خود به سوی محبوب پرواز میکند.[۱۰۸] ۲. توجه به حواس ظاهری: در صورتی که توجه انسان به آنچه حواس ظاهری ادراک میکند، متوجه گردد؛ مانند اینکه گوش چیزی را بشنود یا چشم چیزی را ببیند، قلب متوجه آن میگردد و این مانع حضور قلب میگردد.[۱۰۹] ۳. هرزهگردی خیال: قوه خیال به جهت فرّار بودن، دایماً از شاخهای به شاخه دیگر میگریزد و حفظ آن نیاز به زحمت و تمرین دارد و این امر حتی نسبت به کسانی که تعلق به امور دنیوی ندارند نیز جاری است و طریق علاج آن، حبس خیال و بازگرداندن آن به محل خود است.[۱۱۰]
- (ببینید: نماز)
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۷۱؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۸۵.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۴۸.
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۵۵.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷.
- ↑ جرجانی، کتاب التعریفات، ۷۷؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۶۳–۷۶۴؛ خوارزمی، ۵۸۹.
- ↑ آملی، سیدحیدر، المقدمات، ۵۱۷.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۹.
- ↑ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۴۷.
- ↑ انجیل برنابا، فصل۱۶۸، ۲۴۶.
- ↑ بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۷۴۰.
- ↑ انعام، ۲۵؛ توبه، ۹۳؛ ق، ۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۴۷.
- ↑ احزاب، ۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۸۷.
- ↑ صدوق، علل الشرائع، ۱/۱۰۹.
- ↑ آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ۶۶.
- ↑ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۴۶۷.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۵۲.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۶۲.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۶۲.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۴ و ۲/۲۵۸.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۸۹.
- ↑ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۷–۱۳۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴، ۲۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۳۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۶۲.
- ↑ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.
- ↑ قونوی، النصوص، ۹۶؛ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۱۳۸.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۵.
- ↑ آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱.
- ↑ ملاصدرا، کسر الاصنام، ۳۳.
- ↑ آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱، حسنزاده آملی، ممدّ الهمم، ۵۵.
- ↑ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸–۸۰۲.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۷–۱۳۸؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۹؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۸۰۷.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۹۴.
- ↑ ← آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایه، ۲۸.
- ↑ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.
- ↑ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۶۶۰.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۹۵؛ آملی، سیدحیدر، نقد النقود، ۷۰۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۱.
- ↑ صف، ۱۳.
- ↑ فتح، ۱.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۰؛ ← امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۱–۳۴۲.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۶۳–۷۶۴.
- ↑ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۳۵–۵۳۶؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۵/۲۳.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۹۸–۲۰۱؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۱۸۴–۱۸۶.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۹–۴۰۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاهٔ، ۱۰۷، امامخمینی، حدیث جنود، ۳۰۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۸/۲۱۵؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۱/۳۶۰.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۶۴؛ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۸۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸ و ۴۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۰۲.
- ↑ کهف، ۲۸؛ محمد، ۲۴.
- ↑ شعراء، ۸۹؛ صافات، ۸۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۴۲۳.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۰۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۶.
- ↑ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۵۵.
- ↑ مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۵–۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۳۸.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۷۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۶؛ حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۴/۵۸؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۶۷.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۶۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۲.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه، ح۱۸۴، ۵۴۴؛ کلینی، الکافی، ۳/۴۵۴.
- ↑ فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۲۹۸–۳۰۰.
- ↑ فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، ۳۶۸ و ۶۱۹.
- ↑ مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۴.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۲۹.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۸–۹۹.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۳۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۲–۲۸۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۶.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول (ص)، ۱۵/۱۳.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۱/۱۶۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۲/۲۹۰.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۳/۵۱۰.
- ↑ انعام، ۹۲.
- ↑ مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۲/۱۶۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱ و ۴۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۳.
- ↑ ← امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۷.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۸–۲۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۳–۴۴.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ش.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- آملی، سیدحیدر، نقد النقود فی معرفهٔ الوجود، چاپ شده در ضمن کتاب جامع الاسرار، تصحیح هانری کربن، تهران، علمی فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- آملی، محمدتقی، درر الفوائد، قم، اسماعیلیان، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- انجیل برنابا، کویت، دارالقلم، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، بیروت، المشعل، چاپ ششم، ۱۹۸۱م.
- تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- حسنزاده آملی، حسن، ممدّ الهمم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- حویزی، عبدعلیبنجمعه، تفسیر نور الثقلین، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
- خوارزمی، تاجالدین، شرح فصوص الحکم، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- شاهآبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- صدوق، محمدبنعلی، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضلالله یزدی، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- عسکری، حسنبنعبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابنفارض، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- قونوی، صدرالدین، النصوص، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول (ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
محمدامین صادقی ارزگانی