احیاگری و اصلاح: تفاوت میان نسخهها
جز (added Category:مقالههای دارای شناسه using HotCat) |
|||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''احیاگری و اصلاح'''، بازشناسی و بازسازی تفکر دینی در [[جامعه]] با هدف بازگشت به ارزشهای نخستین [[اسلام]] و [[مسلمانان]]. | '''احیاگری و اصلاح'''، بازشناسی و بازسازی تفکر دینی در [[جامعه]] با هدف بازگشت به ارزشهای نخستین [[اسلام]] و [[مسلمانان]]. | ||
احیا و اصلاح در لغت به معنی زندهکردن و بازسازی است و در اینجا مقصود جانبخشی و بازسازی تفکر دینی در جامعه میباشد. احیاگری و اصلاح، منشأ دگرگونی اساسی در همه یا برخی از حوزههای معارف دینی و منشأ تحول در درون جامعه است. احیاگری، منصب پیامبران و [[اولیای الهی]] است. از همان سدۀ نخستین هجری، داعیۀ بسیاری از مسلمانان (شیعه و سنی)، دفاع از [[سنت]] در برابر [[بدعت]] بود و این تلاش در سدههای بعد، هدف بازگشت به اصول و ارزشهای اصیل اسلامی را پی گرفت. بازسازی اندیشه دینی در ایران که از زمان [[نهضت مشروطه]] آغاز شد، در دو شاخه روشنفکری و علمای دین ادامه یافت و سهمی از این احیاگری را نهضت امام خمینی بر عهده گرفت. امام خمینی احیای فکر دینی را با تحریفزدایی از [[اسلام ناب محمدی|اسلام ناب]]، و اصلاح جامعۀ اسلامی را با تشکیل حکومت اسلامی، سالمسازی نهادهای دینی و گسترش آموزههای دین پی میگرفت. | |||
== معنای لغوی و اصطلاحی == | == معنای لغوی و اصطلاحی == | ||
اِحیا (احیاء) از ریشه «حیی»، به معنای جانبخشی، تجدید حیات، زندگی دوباره، رونق تازه، زندهشدن و زندهکردن و رهایی از رنج و سختی آمدهاست.<ref>آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۱۵۰–۱۵۱؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۲۷۷.</ref> [[دین]] نیز که خود مایه حیات [[انسان]] و [[جامعه]] است،<ref>انفال، ۲۴؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۷/۱۶۳.</ref> ممکن است بر اثر [[تحریف]] و برداشت نادرست دینداران، از محتوا و مفهوم اصیل خود خارج شود که احیای دوباره آن با تصحیح برداشتهای نادرست از آن و فعالکردن آن در قلمرو حیات انسانی، اعم از فرد و اجتماع، ممکن میشود. کار احیاگر دینی در واقع زندهکردن جنبههای فراموششده دین در جامعه است.<ref>رشاد، دینپژوهی معاصر، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> «اصلاح» واژهای عربی از ریشه «صلح» است که به معنای بهسازی، بازسازی، مرمت، تجدید بنا، برطرفکردن عیب و نقص و ویرایش و درستکردن آمدهاست. اصلاح که واژهگانی چون اصلاحطلب، اصلاحپذیر، اصلاحطلبانه، اصلاحطلبی، اصلاحی و اصلاحیه از آن گرفته شدهاند،<ref>انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۳.</ref> در امور مختلفی ازجمله اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کاربرد دارد و به معنای بهسامانآوردن و ایجاد تغییرات مطلوب است.<ref>آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۳۷۰؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۲–۴۴۳.</ref> واژه اصلاح و رفرمیسم (reformism) که در متون اسلامی نیز با بار ارزشی بالا بهکار رفتهاست،<ref>ذوعلم، نظریه تحول در اسلام، ۶۴.</ref> در عرف متداول سیاسی و اجتماعی، به معنای بهبودخواهی در اوضاع اجتماعی اقتصادی و سیاسی و ساماندادنهای آرام و تدریجی آمدهاست.<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۷۲.</ref> بهطور کلی «اصلاح» در [[فرهنگ اسلامی]]، سالمسازی جامعه از هر بدی و ناهنجاری است و شاخهای از «[[امر به معروف و نهی از منکر]]» است که در [[اسلام]] دایره بسیار گستردهای دارد.<ref>مزینانی، اصلاح و احیا در فرهنگ اسلامی، ۳۱۱.</ref> | اِحیا (احیاء) از ریشه «حیی»، به معنای جانبخشی، تجدید حیات، زندگی دوباره، رونق تازه، زندهشدن و زندهکردن و رهایی از رنج و سختی آمدهاست.<ref>آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۱۵۰–۱۵۱؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۲۷۷.</ref> [[دین]] نیز که خود مایه حیات [[انسان]] و [[جامعه]] است،<ref>انفال، ۲۴؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۷/۱۶۳.</ref> ممکن است بر اثر [[تحریف]] و برداشت نادرست دینداران، از محتوا و مفهوم اصیل خود خارج شود که احیای دوباره آن با تصحیح برداشتهای نادرست از آن و فعالکردن آن در قلمرو حیات انسانی، اعم از فرد و اجتماع، ممکن میشود. کار احیاگر دینی در واقع زندهکردن جنبههای فراموششده دین در جامعه است.<ref>رشاد، دینپژوهی معاصر، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> «اصلاح» واژهای عربی از ریشه «صلح» است که به معنای بهسازی، بازسازی، مرمت، تجدید بنا، برطرفکردن عیب و نقص و ویرایش و درستکردن آمدهاست. اصلاح که واژهگانی چون اصلاحطلب، اصلاحپذیر، اصلاحطلبانه، اصلاحطلبی، اصلاحی و اصلاحیه از آن گرفته شدهاند،<ref>انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۳.</ref> در امور مختلفی ازجمله اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کاربرد دارد و به معنای بهسامانآوردن و ایجاد تغییرات مطلوب است.<ref>آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۳۷۰؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۲–۴۴۳.</ref> واژه اصلاح و رفرمیسم (reformism) که در متون اسلامی نیز با بار ارزشی بالا بهکار رفتهاست،<ref>ذوعلم، نظریه تحول در اسلام، ۶۴.</ref> در عرف متداول سیاسی و اجتماعی، به معنای بهبودخواهی در اوضاع اجتماعی اقتصادی و سیاسی و ساماندادنهای آرام و تدریجی آمدهاست.<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۷۲.</ref> بهطور کلی «اصلاح» در [[فرهنگ اسلامی]]، سالمسازی جامعه از هر بدی و ناهنجاری است و شاخهای از «[[امر به معروف و نهی از منکر]]» است که در [[اسلام]] دایره بسیار گستردهای دارد.<ref>مزینانی، اصلاح و احیا در فرهنگ اسلامی، ۳۱۱.</ref> | ||
خط ۸۶: | خط ۸۷: | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == | ||
* سمیه تام-پروینسادات قوامی، مقاله «[https://books.khomeini.ir/books/10001/505/ احیاگری و اصلاح]»، دانشنامه | * سمیه تام-پروینسادات قوامی، مقاله «[https://books.khomeini.ir/books/10001/505/ احیاگری و اصلاح]»، [[دانشنامه امامخمینی]]، ج۱، ص۵۰۵–۵۱۲. | ||
[[رده:مقالههای | [[رده:مقالههای تأییدشده]] | ||
[[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] | |||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | |||
[[رده:مقالههای جلد اول دانشنامه امامخمینی]] | |||
[[رده:اندیشههای امامخمینی]] | |||
[[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۱
احیاگری و اصلاح، بازشناسی و بازسازی تفکر دینی در جامعه با هدف بازگشت به ارزشهای نخستین اسلام و مسلمانان.
احیا و اصلاح در لغت به معنی زندهکردن و بازسازی است و در اینجا مقصود جانبخشی و بازسازی تفکر دینی در جامعه میباشد. احیاگری و اصلاح، منشأ دگرگونی اساسی در همه یا برخی از حوزههای معارف دینی و منشأ تحول در درون جامعه است. احیاگری، منصب پیامبران و اولیای الهی است. از همان سدۀ نخستین هجری، داعیۀ بسیاری از مسلمانان (شیعه و سنی)، دفاع از سنت در برابر بدعت بود و این تلاش در سدههای بعد، هدف بازگشت به اصول و ارزشهای اصیل اسلامی را پی گرفت. بازسازی اندیشه دینی در ایران که از زمان نهضت مشروطه آغاز شد، در دو شاخه روشنفکری و علمای دین ادامه یافت و سهمی از این احیاگری را نهضت امام خمینی بر عهده گرفت. امام خمینی احیای فکر دینی را با تحریفزدایی از اسلام ناب، و اصلاح جامعۀ اسلامی را با تشکیل حکومت اسلامی، سالمسازی نهادهای دینی و گسترش آموزههای دین پی میگرفت.
معنای لغوی و اصطلاحی
اِحیا (احیاء) از ریشه «حیی»، به معنای جانبخشی، تجدید حیات، زندگی دوباره، رونق تازه، زندهشدن و زندهکردن و رهایی از رنج و سختی آمدهاست.[۱] دین نیز که خود مایه حیات انسان و جامعه است،[۲] ممکن است بر اثر تحریف و برداشت نادرست دینداران، از محتوا و مفهوم اصیل خود خارج شود که احیای دوباره آن با تصحیح برداشتهای نادرست از آن و فعالکردن آن در قلمرو حیات انسانی، اعم از فرد و اجتماع، ممکن میشود. کار احیاگر دینی در واقع زندهکردن جنبههای فراموششده دین در جامعه است.[۳] «اصلاح» واژهای عربی از ریشه «صلح» است که به معنای بهسازی، بازسازی، مرمت، تجدید بنا، برطرفکردن عیب و نقص و ویرایش و درستکردن آمدهاست. اصلاح که واژهگانی چون اصلاحطلب، اصلاحپذیر، اصلاحطلبانه، اصلاحطلبی، اصلاحی و اصلاحیه از آن گرفته شدهاند،[۴] در امور مختلفی ازجمله اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کاربرد دارد و به معنای بهسامانآوردن و ایجاد تغییرات مطلوب است.[۵] واژه اصلاح و رفرمیسم (reformism) که در متون اسلامی نیز با بار ارزشی بالا بهکار رفتهاست،[۶] در عرف متداول سیاسی و اجتماعی، به معنای بهبودخواهی در اوضاع اجتماعی اقتصادی و سیاسی و ساماندادنهای آرام و تدریجی آمدهاست.[۷] بهطور کلی «اصلاح» در فرهنگ اسلامی، سالمسازی جامعه از هر بدی و ناهنجاری است و شاخهای از «امر به معروف و نهی از منکر» است که در اسلام دایره بسیار گستردهای دارد.[۸]
دو واژه احیا و اصلاح، هرچند در معنای لغوی و اصطلاحی از جهاتی کاملاً متمایزند، اما در جهت یاریرساندن به بازسازی تفکر دینی در جامعه، بار معنایی مشترک دارند و همراه یکدیگرند.[۹] رابطه این دو واژه اینگونه است که ممکن است پارهای برداشتها و نوآوریها در فهم دین، به اصلاحات و تغییرات اجتماعی نیز منجر شود یا در همان محدوده مباحث معارف دینی باقی بماند. از سوی دیگر، برخی تغییرات اجتماعی ناشی از تحول در فکر و استنباط دینیاند و در مورد برخی دیگر، لزوماً احیای تفکر دینی مطرح نیست.[۱۰] تحول در تفکر نیز از تغییرات اجتماعی تأثیر میپذیرد؛ چنانکه اندیشه احیاگرانه امامخمینی تا حد زیادی مدیون تغییرات اجتماعی پس از مشروطیت، در حوزه دین و سیاست بود.[۱۱]
امامخمینی با هدف بازگرداندن سربلندی و بزرگی گذشته اسلام و مسلمانان[۱۲] و با اعتقاد به برتری و زندهبودن دین اسلام و توانایی آن در هدایت و حل مشکلات دنیای امروز،[۱۳] از یک سو، به احیای اصولی پرداخت که در حوزههای مختلف سیاست و اجتماع از آنها غفلت شده بود و از سوی دیگر، به اصلاح جامعه اسلامی بر اساس همان اصول و تلاش برای بهسامانآوردن امت اسلامی توجه کرد
پیشینه
قرآن کریم، رسول خدا(ص) را احیاگر دین و اجرای دستورهای ایشان را مایه حیات مسلمانان معرفی کردهاست[۱۴]؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) احیاگری را منصب پیامبران الهی(ع) دانسته و با اشاره به همین فلسفه بعثت، آنان را مأمور یادآوری پیمان فطری انسان و استخراج گنجینههای خرد در وجود آدمی بیان کردهاست.[۱۵] واژه اصلاح در قرآن، در مقابل افساد[۱۶] و اضلال[۱۷] بهکار رفته و گاه به خدا[۱۸] و گاهی به بندگان[۱۹] نسبت داده شدهاست. هدف همه پیامبران الهی (ع)، اصلاح عقیده، اخلاق، عمل و روابط اجتماعی انسان بوده[۲۰] و اصولاً یکی از علتهای تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیلهایی است که در آموزهها و کتابهای مقدس پیامبران (ع) رخ میدادهاست. بیشتر پیامبران الهی (ع) احیاکننده سنتهای فراموششده و اصلاحکننده آموزههای تحریفیافته پیشینیان خود بودهاند و نه آوردنده شرع جدید.[۲۱] به تصریح حضرت فاطمه(س) در خطبه فدک، خداوند در زمانی که هر گروهی آیینی را پذیرا شده و بر گرد بتی به طواف و نماز ایستاده بودند، رسول خدا (ص) را برای هدایت و اصلاح مردم برانگیخت تا با دلیل و برهان، مردم را به راه خداوند رهنمون شود و از ذلت و خواری رهایی بخشد.[۲۲] امیرالمؤمنین علی (ع) نیز نقش خود را مصلح اجتماعی و در تلاش برای احیای نشانههای دین خدا و اصلاح شهرها شمرده، تا بندگان ستمدیده در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموششده و معطلمانده دوباره اجرا شوند.[۲۳]
گذشته از سیره و روش امامان معصوم(ع)، در تاریخ اسلام حرکتها و نهضتهای اصلاحی فراوانی میتوان یافت.[۲۴] از سده نخست هجری قمری، شیعیان همواره با موضعگیری در برابر بدعتها و تحریفها، خواهان بازگشت به اصول و ارزشهای اصیل اسلام بودند. در میان اهل سنت نیز نخستین تجلیات اصلاحطلبانه در دفاع از سنت علیه بدعت بروز کرد که مدافعان سختگیر آن، مدعی دفاع از قرآن و سنت شدند و علیه گرایشهای عقیدتی آزاداندیش، عقلگرا و حتی شیعی و نیز علیه عبادتها و آیینهای فرقهای، موضع گرفتند.[۲۵] در سدههای بعد، کسانی احیاگر دین و سنت شناخته شدند که فراتر از قالبهای فرقهای و با نفی عقاید و سنتهای جاری مسلمانان، خواهان احیای اسلام و سنت و بازگشت به اصول نخستین بودند.[۲۶] این جنبشها همواره پیشرو نبودهاند، بلکه در میان آنها نهضتهای ارتجاعی همچون نهضت اشعری (قرن چهارم)، اخباریگری (قرن دهم) و وهابیت (قرن دوازدهم) نیز وجود داشت.[۲۷]
بازسازی اندیشه دینی در ایران که از زمان نهضت مشروطه آغاز شده بود، بعدها دو شاخه شد: یکی شاخه روشنفکری (علی شریعتی) و دیگری علمای دین (مرتضی مطهری).[۲۸] برجستهترین متفکران مذهبی ایران که عبارتاند از: امامخمینی، سیدمحمدحسین طباطبایی، سیدمحمود طالقانی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، علی شریعتی، متعلق به هر دو جریان بودند و با وجود تفاوت بسیار در اندیشه و نظر، در دو چیز اشتراک داشتند: اول اینکه اسلام را یک نظام جامع دربرگیرنده تمام راهحلها برای مشکلات انسان و جامعه میدانستند و دوم معتقد بودند اسلام با تمام زوایای زندگی بشر عجین است.[۲۹] گفتمان غالب اندیشمندان دهه ۴۰ و ۵۰ در ایران، تفسیری از اسلام بود که آن را به مثابه برنامه و مجموعه سرمایههای معنوی و مادی ارائه میکرد و رمز رهایی جوامع اسلامی را به بازیافت ماهوی آن میدانست. در این مقطع متفکران دینی تلاش میکردند نشان دهند دین بهترین برنامه را برای اداره جامعه دارد.[۳۰]
نهضت امامخمینی به عنوان حرکتی احیاگرانه، سهم شایستهای در احیای فکر دینی و نیز اصلاح جامعه دینی داشت. امامخمینی در احیای فکر دینی، به تحریفزدایی از دین و بازفهمی اسلام ناب از اسلام خرافی و ارتجاعی پرداخت و در بُعد اصلاح جامعه دینی، با برقراری جمهوری اسلامی و اقدامات اساسی در سالمسازی نهادهای دینی و اجرا و گسترش آموزههای دین که سبب شادابی، پویایی و رونق جامعه اسلامی است، به تقویت حیات دینی همت گماشت.[۳۱] این انقلاب در تولد یا تحرک بسیاری از جنبشهای اسلامی در دهههای اخیر تأثیر روشنی داشته و ارزشهای اصیلی مانند جهاد، شهادت و ایثار و مردمیبودن را مطرح کردهاست.[۳۲] (ببینید: نهضتهای اسلامی)
ابعاد احیاگری
احیاگری و اصلاح، منشأ دگرگونی اساسی در همه معارف یا حوزهای از حوزههای معارف دینی و منشأ تحول در درون اجتماع و بافت جامعه است. امامخمینی که رهبر یکی از بزرگترین تحولات تاریخ ایران بود، به عنوان احیاگری بزرگ، با افکار و آرای جدید بهخصوص نظریهاش در باب حکومت اسلامی و ولایت فقیه، هم در بینش و هم در جامعه، منشأ تحول گردید.[۳۳] ایشان که در احیای اندیشه دینی، خود را پیرو پیامبران الهی(ع) میدید،[۳۴] اصلاح بشر و جامعه بشری را بدون اتکا به مبدأ معنوی امکانپذیر نمیدانست.[۳۵] از نظر ایشان اصلاح نفس بر دیگر اصلاحات مقدم است[۳۶] و اصلاح افراد جامعه نیز تنها بهدنبال اصلاح حاکمان آن جامعه میسر خواهد بود[۳۷]؛ بر این اساس ایشان از سویی با طرح و تبیین نظریه «ولایت فقیه و مدیریت اسلامی»[۳۸] (ببینید: ولایت فقیه) و از سوی دیگر، با تبیین فقه پویا و اهمیت نقش زمان و مکان در اجتهاد،[۳۹] (ببینید: اجتهاد) تفسیر خاصی از نظام ولایی، فلسفه اجتماعی، مفهوم جامعه و نوع تعامل آن با دین ارائه کرد.[۴۰]
از مهمترین ابعاد احیاگری در اسلام، زدودن خرافات و بدعت از اندیشه مسلمانان، بازگشت به اصول نخستین اسلام اصیل، وحدت و همبستگی مسلمانان در برابر خطر سلطه فرهنگی و سیاسی غرب و هماهنگکردن تعالیم و رهنمودهای دینی با عقل و مقتضیات زمان است.[۴۱] امامخمینی با توجه به سخن پیامبر اکرم(ص) که جلوگیری از بدعت را وظیفه عالمان شمردهاست،[۴۲] معتقد بود هنگام ظهور بدعت در دین، عالمان دینی باید دانش خود را برای جلوگیری از فریب مردم و انحراف در دین آشکار کنند.[۴۳] ایشان برای احیای دین در دو محور داخلی و خارجی تلاش کرد. در محور خارجی با توجه به سیر تحول غرب پس از رنسانس که به انسانگرایی صرف و نفی خدا انجامید، با طرح اصالت توحید و انسانگرایی به معنای اصلی آن، نقشی برجسته در تحولات معرفتی، اجتماعی و تاریخی غرب و احیای معنویت در ساحت روابط انسانی و اجتماعی ایفا کرد.[۴۴] در بعد داخلی نیز ضمن توجه به ابعاد سیاسی اندیشه ایشان در زمینه حکومت اسلامی، نباید از مبانی هستیشناختی، فلسفی و عرفانی ایشان در پیدایش انقلاب اسلامی غفلت کرد.[۴۵]
امامخمینی نه تنها یک چهره سیاسی و مبارز و مرجع تقلید، بلکه فیلسوف و عارف نیز بود[۴۶] و در آثار و نوشتههای خود به عارفانی چون محیالدینابنعربی، صدرالدین قونوی، جلالالدین مولوی و حافظ توجه ویژه داشت، اما از لحاظ دیدگاه اجتماعی-سیاسی با عارفان همسو نبود، زیرا اغلب عارفان از حرکتهای اجتماعی دوری میجستند، اما ایشان عارف بودن را مساوی عزلتنشینی نمیدانست و معتقد بود با حفظ ارزشهای عرفانی باید در کالبد روشها، روح تازه دمید و عارف عصر بود.[۴۷] به همین دلیل ایشان باور داشت که اسلام غریب است و حتی اسلامشناسی عارفان تنها به جهات عرفانی و غیبی میپردازد.[۴۸]
امامخمینی جایگاه ویژهای برای انسان قائل بود و از انسان با تعابیری مانند عصاره هستی و هدف نهایی همه مخلوقات عالم یاد میکرد که با قدم اختیار میتواند به منزل سعادت یا شقاوت برسد.[۴۹] (ببینید: انسانشناسی و سعادت و شقاوت) این جایگاه که با تکریم انسان و پرهیز از نگاههای ارباب-رعیتی همراه است، (ببینید: کرامت انسان) جلوههایی از احیاگری در اندیشه ایشان را که هدایت انسان را از بزرگترین مظاهر احیا میدانست،[۵۰] روشن میکند.[۵۱] ایشان همچنین فرهنگ را منشأ و شالوده هر گونه تحولی در جامعه میشمرد[۵۲] و با تأکید بر اهمیت و قدرت فرهنگ در اصلاح امور،[۵۳] اصلاح فرهنگ عمومی را با نفی ضد ارزشها آغاز کرد و در این مسیر از ترویج «فرهنگ توسعه» و «مبارزه با استبداد و مظاهر آن» و «تفسیر عقلانی از سنت و دین» کمک گرفت[۵۴] (ببینید: فرهنگ) و در عین حال، شرط موفقیت را خودسازی و شروع از خود میدانست.[۵۵] در مجموع احیاگری دینی امامخمینی در قلمرو و ابعاد مختلف آن و اصلاح جامعه از نظر ایشان را باید در احیای معنویت، بازگشت روح حقیقی اسلام، احیای همراه با نوآوری وجوه سیاسی-دینی در قالب تشکیل نظام جمهوری اسلامی و مفاهیم مرتبط با فلسفه سیاسی جدید، امامخمینی، ولایت فقیه، توجه به زمان و مکان و تأثیر شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جستجو کرد[۵۶]؛ چنانکه بیتوجهی به ابعاد سیاسی اسلام (شعار جدایی دین از سیاست)، خودباختگی ملتها در برابر بیگانگان، اختلاف در میان مسلمانان، تحجر، اخباریگری و تفکرات اشعریمسلکی و ضد فلسفه و عرفان در بیان برخی از روحانیان، از آسیبهای موجود در راه احیای دین است که امامخمینی به بخش عمدهای از آنها و مقابله با آنها پرداختهاست.[۵۷]
احیاگران
امامخمینی در معرفی احیاگران بزرگ تاریخ نیز در وهله نخست بر مبنای سخن امامحسین(ع) که قیام و نهضت خود را اصلاحگری در امت پیامبر(ص) و امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرده،[۵۸] آن حضرت را احیاگر دین اسلام تا آخرالزمان و امام زمان(ع) را احیاگر دین برای همیشه دانستهاست.[۵۹] (ببینید: سیدالشهدا (ع) و عاشورا) از نظر ایشان (در مرتبه بعد)، علما و روحانیان که ضامن بقای اسلاماند، احیاگران اسلام بهشمار میروند.[۶۰] علما به هنگام احساس خطر برای اسلام، نخست به گفتگو و نصیحت میپردازند و در صورت اثرنکردن، به قیام بر اساس وظیفه اقدام میکنند[۶۱]؛ چنانکه در صد سال گذشته بهخصوص حکم میرزامحمدحسن شیرازی در قضیه تحریم تنباکو و تلاشهای شیخفضلالله نوری و دیگر عالمان ایران و نجف در جنبش مشروطیت، روحانیت در راس مبارزه با استبداد قرار داشتهاست.[۶۲] از نگاه ایشان در دوره پهلوی که ترویج بیدینی در برنامههای حکومت قرار گرفت،[۶۳] علمای اسلام در مناطق مختلف کشور علیه رژیم پهلوی قیام و اظهار مخالفت کردند.[۶۴] سیدحسن مدرس از علمای پیشتاز در مقابله با استکبار بود که به اعتقاد ایشان اگر حمایتهای جناحهای دیگر را داشت، میتوانست رژیم پهلوی را از میان بردارد.[۶۵] (ببینید: سیدحسن مدرس)
نگاه و بازگشت به گذشته
یکی از اصول مهم احیاگری که در حرکت و اندیشه امامخمینی نیز به صورت ممتاز وجود داشت، اصل بازگشت به خویشتن است. این بازگشت به معنای فرار از امروز و حسرتخوردن بر گذشته نیست، بلکه مقصود یافتن ریشه هویت امروز در گذشته و بازتعریف این هویت برای روبهروشدن با واقعیتهای امروزی و حرکتکردن از امروز به فردای بهتر است:[۶۶] امامخمینی با توجه به تاریخ اسلام، سربلندی و بزرگی نخستین مسلمانان را در ایمان و اعتقاد به اسلام، شهادتطلبی، تنندادن به زندگی ذلتآمیز، دلبستهنبودن به زندگی مادی[۶۷] و وحدت کلمه مسلمانان[۶۸] میدانست. عوامل افول تمدن اسلامی از نگاه ایشان، در دو دسته فرهنگی و سیاسی اجتماعی قابل پیگیری است.[۶۹] در بعد فرهنگی، بیشتر مشکلات مسلمانان به دلیل فاصلهگرفتن آنان از قرآن ایجاد شدهاست[۷۰] که نتیجه آن از یک سو، ازدستدادن روح سختکوشی، ایمان، برادری و علمدوستی و سیطره سستی و تنپروری و رفاهزدگی است[۷۱] و از سوی دیگر، رسوخ اعتقادات خرافی و ظهور فرقههای گوناگون و توجه به بعدی از ابعاد اسلام، ازدستدادن جامعیت اسلام و گرایش به رهبانیت و ریاضت و عرفان فاقد سیاست و اجتماع و اقتصاد است.[۷۲] امامخمینی در معرفی عوامل سیاسی نیز به انحراف خلفا از ارزشها و معیارهای اسلام و سنت پیامبر(ص)، بهویژه از دوران حاکمیت بنیامیه به بعد اشاره کرده و بزرگترین بدبختی مسلمانان از تاریخ گذشته تا عصر حاضر را حاکمان فاسد و ستمگر دانستهاست.[۷۳]
عوامل نابسامانی مسلمانان
امامخمینی با آگاهی از اوضاع مسلمانان در عصر حاضر، به تبیین اوضاع نابسامان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنان پرداخته و در دو بخش عوامل داخلی و خارجی به بازگویی آنها و راه رهایی از آنها پرداختهاست:[۷۴]
- عوامل داخلی: امامخمینی تنها راه زندهکردن بزرگی و سربلندی مسلمانان را که با ایجاد اختلاف دشمنان از میان رفتهاست،[۷۵] زدودن غبار خرافات از چهره اسلام حقیقی و معرفی اسلام ناب محمدی میدانست.[۷۶] ایشان تأکید میکرد که اسلام، دینی کامل و دارای برنامه برای همه ابعاد زندگی بشر است و به مسائل گوناگون اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، سیاسی و تدبیر جامعه توجه دارد.[۷۷] بر همین اساس چنانکه در صدر اسلام، تمدنی مافوق همه تمدنها به دست مسلمانان شکل گرفت،[۷۸] خودباوری و بازگشت به اسلام و مبارزه با غرب و غربزدگی در میان مسلمانان این زمان نیز میتواند به زندهکردن آن تمدن بزرگ کمک کند.[۷۹] ایشان با یادآوری این نکته که گمکردن مفاخر و آثار نیک فرهنگی، از علتهای توجه مسلمانان به غرب است،[۸۰] از دانشمندان و نویسندگان و گویندگان خواست که مسلمانان را به داراییهای فرهنگی خویش که آثار آن، دستمایه بیگانگان برای تمدنسازی گردید، هوشیار کنند تا با آگاهی و گرایش به اسلام و وحدت کلمه، به اهداف خود دست یابند.[۸۱] (ببینید: خودباوری و هویت)
علت مهم دیگر ضعف مسلمانان از نظر امامخمینی، فساد در حکومتها و وابستگی آنها به بیگانگان[۸۲] و جدایی دولتهای اسلامی از یکدیگر بود[۸۳] و ایشان تنها راه رسیدن به مجد و شکوه صدر اسلام را برادری و وحدت و تجهیز به ایمان[۸۴] و اصلاح دولتمردان و حاکمان[۸۵] میدید و در این راه ضمن تأکید بر لزوم همراهی و همگامی مردم با دولت،[۸۶] به نقش تعیینکننده اصلاح رسانهها در اصلاح جامعه توجه داشت.[۸۷] ایشان همچنین معتقد بود برپایی اسلام واقعی، چنانکه از آغاز ظهور اسلام نیز چنین بودهاست، بدون فداشدن و قربانیدادن امکانپذیر نیست.[۸۸]
- عوامل خارجی: امامخمینی مهمترین علت خارجی انحطاط مسلمانان را ورود استعمارگران به سرزمینهای اسلامی، بر اثر غفلت مسلمانان از مسائل سیاسی و اجتماعی خود[۸۹] و در نتیجه سلطه بیگانگان شرقی و غربی بر آنان[۹۰] میدانست و معتقد بود استعمارگران با مطرحکردن مسئله جدایی دین از سیاست[۹۱] و ملیگرایی، مانع وحدت مسلمانان شدند[۹۲] (ببینید: دین و سیاست و ملیگرایی) و با منزویکردن اسلام و خارجکردن جوانان از صحنههای سیاسی-اجتماعی،[۹۳] بستر تجزیه سرزمینهای اسلامی، تفرقه میان مسلمانان و تاراج ذخیرههای سرزمینهای اسلامی را فراهم کردند.[۹۴] (ببینید: جهان اسلام) تنها راه مقابله با این گرفتاری از نگاه ایشان نیز بهرهگیری از فرهنگ غنی اسلام است.[۹۵] (ببینید: وحدت)
آینده مسلمانان
امامخمینی انسان امروز را تشنه ایمان و معنویت میدید و بر آن بود که تنها اسلام میتواند این عطش را فرونشاند و اگر علما و روشنفکران جهان اسلام، احساس مسئولیت کنند، میتوانند با وحدت و انسجام، قرآن را در جهان حاکم سازند و به همه فسادها، استثمارها و حقارت مسلمانان پایان دهند.[۹۶] ایشان بیداری مسلمانان را وابسته به شناخت اسلام واقعی میدانست و مسلمانان را به دوری از اسلامهای ساختگی اموی و عباسی دعوت میکرد[۹۷] و ضمن آگاهیبخشی به مردم دربارهٔ قدرت اسلام، آن را تنها عامل برکناری طاغوت معرفی میکرد.[۹۸] ایشان حاکمیت جهانی اسلام را از اهداف بزرگ انقلاب اسلامی میدانست که تنها از طریق مبارزه با نظام سلطه ممکن و شدنی است[۹۹] و بر اساس حتمیبودن وعده الهی که پیروزی مستضعفان بر مستکبران است، مسلمانان و مستضعفان جهان را به برپاخاستن و بیداری دعوت میکرد.[۱۰۰] امامخمینی همچنین با سفارش به ایجاد «حزب جهانی مستضعفین»[۱۰۱] (ببینید: مستضعفان) و «تشکیلات بزرگ اسلامی»[۱۰۲] تلاش کرد زمینه سیاسی برای رسیدن به این جهان مطلوب را فراهم کند[۱۰۳] و برای اثبات بیرونآمدن اسلام از سیطره ابرقدرتها، «روز جهانی قدس» را روز احیای اسلام و اجرای قوانین اسلام در کشورهای اسلامی معرفی کرد.[۱۰۴] (ببینید: روز جهانی قدس) ایشان عامل مهم موفقیت مسلمانان را تحول در امت اسلامی، روحیه شهادتطلبی و اهل عمل بودن میدانست[۱۰۵] و معتقد بود سکوت و تقیه در زمان به خطرافتادن دین خدا، حرام است.[۱۰۶] (ببینید: تقیه)
پانویس
- ↑ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۱۵۰–۱۵۱؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۲۷۷.
- ↑ انفال، ۲۴؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۷/۱۶۳.
- ↑ رشاد، دینپژوهی معاصر، ۱۶۸–۱۶۹.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۳.
- ↑ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۳۷۰؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۲–۴۴۳.
- ↑ ذوعلم، نظریه تحول در اسلام، ۶۴.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۷۲.
- ↑ مزینانی، اصلاح و احیا در فرهنگ اسلامی، ۳۱۱.
- ↑ رضاییمهر، امامخمینی و احیای تفکر دینی، ۱۰۶.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۸۶.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۶۴، ۱۷۷، ۳۴۷؛ ۳/۱ و۱۰/۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۰۵؛ ۱۰/۵۱ و ۱۴/۶۵.
- ↑ انفال، ۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱، ۱۵.
- ↑ اعراف، ۵۶؛ یونس، ۸۱.
- ↑ محمد (ص)، ۱–۲.
- ↑ محمد (ص)، ۲؛ یونس (ع)، ۸۱.
- ↑ بقره، ۱۶۰؛ آل عمران، ۸۹.
- ↑ هود (ع)، ۸۸؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۹/۲۵۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۱۵۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲۹/۲۲۱–۲۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۳۱، ۱۸۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۷.
- ↑ الگار، نهضت بیدارگری، ۳۶–۳۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۹.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۹۳.
- ↑ جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۷۹ و ۱۵۸–۱۵۹.
- ↑ دهقانی، روشنفکران دینی و دینداران روشنفکر، ۱۸۹–۱۹۰.
- ↑ محمدی، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، ۲۸۳؛ گودرزی، مبانی قرآنی اندیشههای، ۴۸.
- ↑ شیرودی، جنبشها و نهضتهای، ۱۸۴–۱۸۶.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۸۷–۱۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۸۵.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۳۲.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۴۰؛ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۴۱.
- ↑ موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، ۱۱۴، ۱۱۷ و ۱۲۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹–۳۹۰.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۱۹–۲۱.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۱–۲۲.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۳.
- ↑ سروش، قصه ارباب معرفت، ۳۴۵–۳۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۲۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۲ و ۲۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۵۸.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۵–۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۹۰.
- ↑ عابدی اردکانی، امامخمینی و اصلاح فرهنگ عمومی، ۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۸۳.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۳–۲۹۳؛ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۴۴/۳۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۷۲ و ۱۳/۳۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۳۲ و ۶/۵۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۹.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۵۱–۱۵۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۸–۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۴.
- ↑ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۳۸ و ۹/۱۲۹.
- ↑ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۵؛ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲–۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴–۳۷۵.
- ↑ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۹۰–۱۹۱؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۰–۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۴۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲۰–۳۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۸۴ و ۱۴/۳۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۳۳–۲۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۹۵؛ ۱۲/۴۴۰ و ۱۶/۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۸۸–۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۳۷–۴۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۹۲–۳۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۱۹–۳۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۳۶–۳۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۸۶–۴۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۲۷–۳۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۶۲، ۱۷۱ و ۱۷/۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۸۰–۲۸۱، ۳۳۱ و ۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷.
- ↑ رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۸–۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۱.
منابع
- قرآن کریم.
- آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، عماد، احیاگری و مردمسالاری دینی، تهران، سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- الگار، حامد و دیگران، نهضت بیدارگری در جهان اسلام، ترجمه محمدمهدی جعفری، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- جهانبخش، فروغ، از بازرگان تا سروش.
- اسلام، دموکراسی و مدرنیسم مذهبی در ایران، ترجمه سعیده سریانی، تهران، بهزاد، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- خاتمی، سیدمحمد، احیاگر حقیقت دین، گردآورنده امیررضا ستوده، تهران، ذکر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- دهقانی، رضا، روشنفکران دینی و دینداران روشنفکر، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- ذوعلم، علی، نظریه تحول در اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- رشاد، علیاکبر، دینپژوهی معاصر، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- رشیدی، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، بهروز، امامخمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
- رضاییمهر، حسن، امامخمینی و احیای تفکر دینی، مجله رواقاندیشه، شماره ۹، ۱۳۸۱ش.
- سروش، عبدالکریم، قصه ارباب معرفت، تهران، صراط، چاپ پنجم، ۱۳۷۹ش.
- شیرودی، مرتضی، جنبشها و نهضتهای سیاسی اسلامی معاصر، قم، زمزم هدایت، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- عابدی اردکانی، امامخمینی و اصلاح فرهنگ عمومی، محمد، امامخمینی و اصلاح فرهنگ عمومی، مجله حضور، شماره ۳۶، ۱۳۸۰ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گودرزی، فاطمه، مبانی قرآنی اندیشههای اصلاحگرایانه امامخمینی در مقایسه با سیدجمالالدین اسدآبادی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محمدی، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- مزینانی، محمدصادق، اصلاح و احیا در فرهنگ اسلامی، مجله حوزه، شماره ۱۰۱–۱۰۲، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و یکم، ۱۳۸۶ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیام، ۱۳۸۶ش.
- موثقی، سیداحمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، چاپ هفتم، ۱۳۸۴ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
- سمیه تام-پروینسادات قوامی، مقاله «احیاگری و اصلاح»، دانشنامه امامخمینی، ج۱، ص۵۰۵–۵۱۲.